توانایی کنترل ذهن - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)

یکشنبه، سی دی ماه هزار و سیصد و نود و هفت.

با سلام خدمت خدای مهربان و بخشنده ام و استاد بزرگم و خانواده مهربانم؛

شبم رو با فایل های استاد به پایان رسوندم و با لبخند خوابیدم. آلارم گوشی که صدا خورد بی درنگ هندزفری رو تو گوشم گذاشتم و یه فایل انگیزشی گوش دادم و با لبخند و انرژی از رختخواب بلند شدم و روزم رو شروع کردم.

-در چه روزی هستیم؟

+امروز

-اوه، روز مورد علاقه‌ی من…

تصمیم گرفتم روزم رو از روز قبل کمی زیباتر کنم. برای خودم چای گرم ریختم که تو این هوای سرد خیلی میچسبه و بعدش خودم رو چسبوندم به بخاری که یکمی گرم بشم.

به نور آفتاب خیره شدم که از پشت کوه های یخ زده داشت واسم دست تکون میداد و میخندید.

چه روز زیبایی! خدایا امروز ازت معجزه میخوام. مثل هر روز. با انگیزه‌ی زیاد رفتم درس خوندم و بعد از سه چهار ساعتی اومدم تو هال که استراحت کنم . روی کاناپه نشستم. هندزفری رو گذاشتم تو گوشم و یکم آهنگ بی کلام از بودا گوش دادم. نور خونمون رو روشن کرده بود.مشغول شدم به پوست گرفتن پرتغال که دیدم گوشه‌ی ظرف شیشه‌ای رنگین کمون به وجود اومده. چشام دوتا شد. خدایااااا معجزتو دیدم. ذوق کرده بودم مثل بچه‌ی یکی دو ساله که بهش آبنبات چوبی با طعم مورد علاقش رو میدن. چقدر میتونست زیبا باشه، داشت خودشو نشون میداد. به شکل رنگین کمون. اشک تو چشمام جمع شد… آرامشی که تو وجودم بود رو نمیتونستم با چیزی عوض کنم. وقتی رفتم تو آشپزخونه دیدم مامانم غذای مورد علاقم رو درست کرده. از تو آشپزخونه داد زدم ماماااان تی بلامیسر دستت درد نکنه. برای خودم غذا کشیدم و با یه ذوقی غذا خوردم که حس کردم همون لحظه غذا جذب بدنم شد. همراه با غذا خوردن دو بار فایل کنترل ذهن رو گوش دادم و بعدش دوباره برگشتم تو اتاقم تا درس بخونم. الان که این رو مینویسم ساعت پنج و نیم هستش و خورشید غروب کرده و رنگ آسمون ترکیبی از صورتی و نارنجی و زرد هستش که میتونم بگم یکی از زیبا ترین مناظریه که در این ساعت از روز میتونه دیده بشه. خدایا ازت متشکرممم که چنین دست زیبا و مهربانی رو برام فرستادی که منو به تو نزدیک کنه. استاد از شما و یااار مهربان و صبورتون ممنونم که با زحمت فراوان به ماهایی که میخوایم به خدا نزدیک تر بشیم و از قوانین بیشتر بدونیم کمک میکنید. خیلی خوشحالم که این سفر رو شروع کردید. خداروشاکرم برای اینکه در بهترین و زیباترین جای گیلان یعنی املش زندگی میکنم که میتونم با قاطعیت بگم تااا وقتی که زیبایی املش رو ندیدید هیچوقت هیچوقت هیچوقت به جای دیگه ای نگید که قشنگه?هرچند قبل از کار کردن رو خودم اینجا دلگیر ترین نقطه‌ی دنیا بود برام…

با نزدیک شدن به خدا اونقددد زیبایی دورم احساس میکنم که قلبم پر میشه از خوبی و زیبایی و فکر میکنم خدا داره قلبمو قلقلک میده.

انقد لبخند میزنم که گاهی حس میکنم لپام رگ به رگ شده.

خدایاااا شکرت بابت نعماتت. و خوشحالم که ااستاد عزیزم این رو به همه ما فهموند که هرچی ازش بخوایم از خزانش کم نمیشه.?من با زیبایی های اطرافم ذهنم رو کنترل میکنم و با فایل های استاد که صدبااار یا بیشتر گوش میدم و آهنگ های بی کلام.

بازم تشکر میکنم ازتون استاااد خوبم. و تمامی بچه های سایت که بی نهایت عاشق تک تکتونم??