داستان هدیه تولدم - صفحه 100 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    240MB
    20 دقیقه
  • فایل صوتی داستان هدیه تولدم
    18MB
    20 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1503 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حامد امیری گفته:
    مدت عضویت: 2543 روز

    سلام

    وقتی من تغییر میکنم همه چیز تغییر میکنه.

    خودم و توانمندیهامو باور دارم. خودمو دوست دارم.

    از انسانها که رها باشم، به دای عزیزم ایمان داشته باشم، خدا رو باور کنم و با خدا عشق کنمخود به خود اتفاقات عالی میفته.

    من خودم در گذشته روزهای سختی رو گذروندم ، افسردگی داشتم، و خودم رو دست کم میگرفتم ، خودم رو باور نداشتم و فک میکردم زندگی سخته و به سختی میشه به خواسته هام برسم و حتی گاهی باور داشتم اصلا نمیرسم و نمیشه و نمیتونم.

    خدا رو شکر میکنم که با خدای خودم آشتی کردم، صلح کردم با خودم و با گوش دادن این فایل متوجه شدم اون روزها هم برای شکل گرفتن تکامل نیاز بوده و باعث شده خواسته هام دقیقا مشخص بشه.

    برای خودم ارزش قائل باشم ، خودم و خدای خودم رو عاشقانه دوست داشته باشم.

    دیگه غیرممکنی در زندگیم وجود نداره، همه چیز ممکنه و من به همه ی خواسته هام و حتی بیشتر میرسم اینو باور دارم، باور قلبی، و به راحتی و به ساده ترین شکل ممکن به همه ی خواسته هام میرسم. چون با رسیدن به خواسته هام، به گسترش جهان کمک میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    بهمن جمعی گفته:
    مدت عضویت: 3106 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار

    نهمین ردپای سفرم

    یه نکته ای مهم از حرفهای استاد که من بارها الگوش رو تو زندگیم دیدم و موجب به هم ریختن وضعیتم شده رو بیان میکنم که برای دوستان تذکرش شاید خوب باشه. استاد عزیز وقتی این جمله رو گفت من 20 بار برگشتم عقب و دوباره گوشش دادم . و اون این جمله بود:

    من وقتی بین قلبم و ذهنم هماهنگی ایجاد کردم همه چی خود به خود اتفاق اقتاد و هر وقتی مسئله تو بیرون حواسم رو پرت کرد و خواستم اتفاقات رو تو بیرون درست کنم همه چی خراب شد و هر وقت اومدم شروع کردم به کار کردن روی خودم همه چی خود به خود درست شد.

    واقعا ما انسانها چرا اینطور رفتار می کنیم من خودم صدها بار این اشتباه رو مرتکب شدم . در شروع کارها اول از خدا کمک خواستم و خداوند مهربان کارها را برایم ردیف کرده و کمی که پیشرفت حاصل شده خواستم خودم کارها را پیش ببرم و همه چی رو زدم خراب کردم . این نکته برای من خیلی درس داشت امیدوارم برای دوستان هم درس آموز باشه . یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    علیرضا جعفریان گفته:
    مدت عضویت: 2621 روز

    سلام و خداقوت به استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار

    در روز نهم سفرنامه

    واقعاً این قانون رهایی خیلی خوبه

    یه بار یه قسمتی از سایت یه دوست عزیزی کامنت گذاشته بود که من این باور و ساختم که هر خواسته ای که دارم ، برام مهیا شده و یکمی جلوتر بهش میرسم ، فقط باید آروم باشم و از مسیر لذت ببرم .

    خیلی فوق العاده است که آدم با درون خودش و با خدای خودش در صلح باشه و همیشه آروم باشه ، ولی بعضی وقتا نجواهای شیطان ذهن ، ترس ها ، نگرانی و … همش تو مغز آدم وول میخورن اینجور وقتا ساکت کردن ذهن و رسیدن به احساس خوب واقعا سخت میشه .

    حتی با وجود اینکه بارها با چشمت معجزه رو از خدای مهربون دیدی ولی بازهم گاهی اوقات نگرانی از آینده و .. غالب میشه

    اینجور وقتاست که ایمان و توکلت محک میخوره و باید موقعیت ها و موارد مثبت گذشته رو به خودت یادآوری کنی تا به احساس خوب و سپاسگزاری برسی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سنسی میکائیل خواجه گفته:
    مدت عضویت: 2608 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام خدمت خانوم شایسته عزیز

    نهمین برگ از سفرنامه ام

    قبل اینکه از ترکیه بیام ایران یکی از اهدافم این بود همسرم سال نو رو تحویل کنیم …

    بخاطر همین امروز صب هوا سیل زده بود اینجا گفتم برای اینکه هوامو عوض کنم برم پیش همسرم سال تحویل رو باهم باشیم قبل سیل رفته بود ساری خلاصه نخواست که بیام نمیدونم این حس خیلی منو اذیت میداد تو شرایطی هستم که درست فعلا پول ندارم ولی پول میاد … از هر نظر تنهام چون کسی جز خدا دستشو به سمتم دراز نکرده … بخاطر اینکه خونم جور نمیشد و پول پیشم نداشتم یه حس عجیبی داشتم میخواستم سال جدید رو تو خونه خودم تحویل بگم با همسرم سورپرایزش کنم اما جوری شد که خود ب خود ازم دور شد نمیدونم اثر چه ارتعاشی بود …

    خلاصه گنگ بودم هرکاری میکردم که خوشحال بشه اما نمیشد گفته بود خونمو جور کنین اثباب کشی کنین بعد بهم بگین بیام …

    همه چی میدونستم اوکی میشه خدا برام درستش کرد به خودی خود خیلی جالب بود …

    اما هرکاری میکردم میگفتم الان خوشحال میشه ولی نمیشد که نمیشد حس و حالم عالیه ها ولی نمیشد …

    حالا میگفت برو وسایلا رو ببر فلان انبار هی منو اینور و اونور بازی میداد …

    منطق من جواب کرد و رکو پوست کنده بهش گفتم همه چی رو وقتی فایل استاد رو شنیدم دگرگون شدم و گفتم میکاییل کجای کاری خودتو فراموش کردی و خیلی محکم بهش گفتم اگه از من لذتی نمیبری میتونیم راهمونو از هم جدا کنیم چون من هرکاری میکنم تو حال دلت خوب نمیشه تو فرکانست با فرکانس من فرق میکنه خندیدو رفت…

    قضیه از اینجا به بعد آغاز شد …

    زمزمه های دردنی داشتن داغونم میکردن افکار منفی بلند شدم کسی خونه نبود انگار خدای من داشت با من صحبت میکرد نمیدونین موهای بدنم سیخ سیییخ شده بود …

    گفت تو کی هستی پسر ؟

    گفتم میکائیلم میکائیل خواجه

    گفت خودتو تا چه حد میشناسی

    گفتم نمیدونم

    گفت :نمیدونم نداره گفت میکاییلی که من میشناسم تا قبل اینکه ازدواج کنه آدم موفقی بود کدوم کارتو پشت سرت انداختی و رفتی پسر تو یه ادم چاق و بی مصرف بودی همه میزدنت بخاطر دستو پا چلفتی بودنت مسخرت میکردنت تو وقتی از 8 سالگی ورزشو شروع کردی به خوت اثبات کردب که میتونی به خودت اثبات کردی که یه آدم چاق به یه قهرمان جهان میتونه تبدیل بشه میتونه قرآن رو از بر بخونه میتونه با دستگاه های قرائت قران بخونه میتونه آشپزی کنه میتونی بخندونی و بیشتر از همه بخندی میتونی هرکاری کنی و اهدافتو به حقیقت بپیوندونی تویی که تو زندگیت به بیشتر اهدافت رسیدی داری کی رو جلو چسمت بزرگ میکنی از کی داری دستور میگیری میخوای کی رو خوشحال کنی میخوای چیکار کنی چطوری میخوای یکطرفه حال هردوتاتونو خوب کنی وقتی اون خودش نمیخواد وقتی حس میکنی داره ازت سو استفاده میکنه پسر به خودت بیا میکاییلی که من میشناسم اینطوری نیست

    میکاییل یادت رفته که اونی که هر موقع اراده کنی بخواهیش ازش بخوای تا خواستتو براورده کنه از رگ گردن بهت نزدیک اون خدای توه …

    اگه بدونی محبت کردن عشق ورزیدن خاص منه تو نباید منو(خدا) مثل بقیه دوست داشته باشی …

    یادت باشه مرد اگه میخوای یکی رو دوست داشته باشی باید خودتو اول دوست داشته باشی اگه بخوای از دست یکی بگیری اول باید از دست خودت بگیری اگه بخوای عاشق کسی بشی باید بدونی عشق خاص اونه اول خودت میکاییل اول خودت تو تکه ای خدایی خود خدایی تو قدرت خلق داری پس چرا وایستادی و منو نگا میکنی تا کی تا کجا به این شرایط الان دقایق اخر سال 97 هست و من متعهدم که سال 98 سال منه سالیه که سال موفقیت منه سال بهترین روابط عاشقانمه سال آرامش الهی منه

    میگه میکاییل تو یه آدم عادی نیستی اگه داری سختی میکشی اگه دارن پشتت حرف میزنن فلان جا رفت نتونست خوشو جمع کنه دوباره برگشته بیچاره بزار حرف بزنن تو وقت نداری که زمانتو با اونا بگذرونی تو زمان نداری با اونا طی کنی زندگیتو با آدمایی که معمولین بخاطر خوشیشون همه چیشونو فدا میکنن هی از فردا شروع کردن ثحبت میکنی

    میکاییل اگه تو آدم معمولی ای بودی تو این جمع نبودی خودتو نگا کن سال قبل چطوری بودی الان چطوری هستی خیلی فرق کردی آگاه شدی دگ خودتو جلوی کسی کوچیک نمیکنی دل و جرات پیدا کردی تکیه گاهت خدا شده عشق الهی رو دیدی تجربش کردی دیدی که قدرت توکل چیکار میکنه دیدی که وقتی بخواهی ازش بهت میده

    میکاییل سال 98 سال عمل به آگاهیی هایی که تو سال 97 جمع کردیه سال موفقیت مالیته سالیه که تو میدرخشی سالیه که خونه رویاهاتو میگیری کلنگشو میزنی و درستش میکنی همونطوری که دلت میخواهد خلقش میکنی به شکلی ک میخواهیش دوست من زندگیت در دست خودته و و و

    که اگه بخوام بنویسم تا شاید فردا بنویسم خدایا حرفای دلم رو تنها تو میدونی تنها تو میدانی چه در دل من میگذرد من لایق موفقیت مالیم لایق آرامش الهیم و هردو حق الهی من است پول موفقیت آرامش خوشبختی به سمت من می آیند اگر من یک قدم به سمت آنها بروم آنها صد قدم به سمت من میان چون من لایقش چون من مقدسم چون پول برای خدمت به من بوجود اومده بوسیله منه انسان خلق شده پس وضیفه اش خدمت به منه و به سمت من سرازیر میشه ?

    سال 98 مبارک ارادتمند شما میکاییل خواجه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    افسون کماری گفته:
    مدت عضویت: 2890 روز

    سلام و روز بخیر به تمام بچه خفن ها و کار درستای سایت و به استاد جون جونی که لایو دیشبش عالی و بی نهایت فوق العاده و مر از اگاهی بود،وقتی میگی استاد به خواسته باید نچسبید خیلی خوب میفهمم چی میگید چون من سر همین چسبیدن به خواستم گاهی وقتا خیلی پیزهارو از دست دادم اون چیز اومده تو زندگیم اما بعدش چنان وابسته شدم که اونو خیلی زود از دست دادم و بعدش نشستم حسرت خوردم و ی نگاهی که خیلی برام لذت بخش شده که اصلا حسرت کسی رو دیگه نمیخورم قبلا ی دختر پسر پولدار میدیدم یا این که کسایی رو میدیدم که به عشقشون رسیدن خیلی فحش میدادم خخخخحخ خوب قانون رو بلد نبودم دیگه و بعدش چیزی که جذب میکردم ادم دربه داغون تر بود و این شد که وقتی قانون رو یاد گرفتم فهمیدم باید در مقابل خواسته رها باشیم با این که اون خواسته رو میخوایم اما باید رهایش کنیم اگه اعتماد و اطمینان داریم که بهش میرسیم درکل رهایی یعنی رها بودن از نگرانی و ترس رها از بی ایمانی رها از نچسبیدن رها از چه کنم ها رها از نگرانی تو اینده ما باید به نظرم بشینیم خوب خوب خواسته هامونو از دل تضادها بیرون بیاریم و بعدش بهش تمرکز و توجه کنیم و رها کنیمش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 2494 روز

    سلام به استاد خوبم و خانم شایسته ی عزیز

    این فایل رو دقیقا زمانی گوش دادم که حس کردم به خواسته ام وابسته شدم٫و دنبال راه چاره ام٫

    چند باری گوشش کردم و یه حس خوبی بهم میده٫واقعا ارزشمنده

    در صلح بودن با خود چقد مهمه٫وقتی از درون به آرامش میرسی ، همه چیز برات قشنگ میشه٫

    دنیای بیرونت هم رنگ و بوی قشنگی درونت رو میگیره٫قشنگی خداتو!

    نوشتم خدا و توی همین لحظه قلبم پر از عشق شد٫چه خوبه داشتنت٫چه خوبه که دوستت دارم ودوستم داری ٫٫٫دوست داشتنی ترین من٫٫

    دارم با خودم تمرین میکنم که خودم خودمو دوست داشته باشم، خودم تایید کنیم تواناییامو،ظاهرمو،همه چیزمو٫

    همش به خودم میگم مهم نیست بقیه راجع به من چی فکر میکنن٫٫خودم مهمم!

    هی با خودم تکرار میکنم :من ساخته ی دستی هستم که ارزشمنده و جز ارزش نمی آفرینه!

    این جمله رو توی کامنت یکی از دوستان خوندم و چقد حسم رو عالی کرد٫ممنونم ازت رفیق٫

    *

    -نگین درونتو زیبا کن، بیرونت زیبا میشه٫٫

    -خودتو دوست داشته باش فارغ از نظر دیگران!

    -هرکاری رو واسه خودت انجام بده ، نه واسه تایید دیگران!

    -به تموم مسائل زندگیت با فرکانسای جدیدت نگاه کن٫دنبال حال خوب باش٫

    -راجع به باورهای جدیدت با کسی صحبت نکن (مگر اینکه خودش بخواد) چون تو مدارش نیستن و درک نمیکنن٫مسخرس براشون چون دورن از مدارش٫

    -عاشق خدایی باش که تو رو انقد زیبا و قدرتمند آفریده٫خدایی که رفیقه٫٫انیسه٫٫مونسه٫٫

    -ممنونم خدای مهربونم واسه این آگاهی هایی که تو گوشم میگی و مینویسم٫

    یادمه قبلنا ترس داشتم از کامنت گذاشتن٫٫میگفتم چی بنویسم اصلا٫٫

    ولی الان میگم من شروع میکنم به نوشتن و خودش میاد!

    (استاد یاد حرفای شما میفتم که اول فایلاتون میگید)

    دوستتون دارم زیاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    فاطمه خانم گل گلی گفته:
    مدت عضویت: 2476 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی و دوستان مهربان

    دقیقا قبل از اینکه بخام این فایل رو دانلود کنم و گوش بدم احساس ناراحتی داشتم و مدام تو ذهنم داشتم با خدا حرف میزدم که خدایا پس من چکار باید انجام بدم تا به خواسته هام برسم؟ پس کی خواسته هام محقق میشه؟ خدایا میشه راهنماییم کنی؟ خدایا میشه بگی کجای کارم ایراد داره؟ با همین فکرا درگیر بودم که یدفعه با خودم گفتم برم روز نهم سفرنامه رو دانلود کنم و گوش بدم شاید جواب سوالام رو پیدا کردم. فایل رو دانلود کردم و شروع کردم به گوش دادن. اتقدر شگفت زده شدم خدای من استاد داره جواب سوالات من رو میگه این فایل پر از ورودی مثبت بود برای من کلمه به کلمه اش. اینکه در مورد خواسته ها نگران نباشیم اینکه به خواسته نچسبیم اینکه ارتباطمون با خدا باید درست باشه اینکه حسرت خوردن درباره داشته های دیگران یعنی اینکه ایمان و باور قلبی نداریم که اون خواسته ها برای ما هم صدرصد اتفاق میفته اینکه نگران بودن غصه خوردن در استرس بودن حسادت کردن حسرت خوردن همه و همه اینا ارسال فرکانس ناخواستس. هرچقدر که بخام بگم این فایل چقدر ورودی مثبت داره بازم کم گفتم. این فایل من رو زیرو رو کرد. خود ایت فایل یه نشانه خیلی خیلی بزرگ بود یه پاسخ بود به من از طرف خدای مهربونم که بهم بگه قواتین دارن کار میکنن تو باید قوانین رو یاد بگیری تا به خواستت برسی وگرنه بنده های من برای من هیچ فرقی ندارن. خدایا ممنونتم که من رو با استاد آشنا کردی. استاد عزیزم خیلی دوستت دارم. خانم شایسته نازنین خیلی دوستت دارم امیدوارم زندگیتون سرشار از اتفاق های شادی آور و مثبت باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    نوشین السادات حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2350 روز

    تعهد من برای نوشتن نکات مهم و خلاصه سفرنامه

    روز نهم سفر پربرکت

    مدتها بود که میخواستم خودمو به خودم،خدا و پدر ومادرم ثابت کنم،ثابت کنم میتونم.اما امروز با خوندن این بخش از سفرنامه خداوند به من فهماند که ای بنده ی من، من که خالق توم ، تورو باور دارم،از توانایی ها و استعدادهایی

    که به تو داده ام بخوبی آگاه هستم،اینجا بود که متوجه شدم نیازی نیست که خودمو بهش ثابت منم،حتی نیازی نیست به خودم خودم رو ثابت کنم چون من خودمو توانایی ها و استعدادهایی که خداوند در وجودم به قرار داده است را میشناسم و به خودم و آنها و خداوند باور دارم،پس چه نیازی به این کار است؟ چیزی که برای من نگرانی به همراه داشت،امروز این طرز فکر و هدف رو کنار گذاشتم که بخوام خودم رو به کسی حتی خودم ثابت کنم،من موفقیت های چشمگیر زیادی در گذشته داشته ام که با توکل و تلاش و حال خوب و هدف واضح و مشخص به همه ی اون ها رسیدم بدون اینکه حتی از قانون مندی جهان به این صورت مطلع بشوم،همیشه خونده بودم جهان قانون منده،اما هیچوقت نپرسیدم چه قانون هایی!!!! الان احساس نگرانی ناشی از اثبات خودم دیگه ازبین رفته خدارو شکر چون دیگه لزومی نمیبینم این کار رو انجام بدم.

    از طرفی وقتی به یه چیزی میچسبی، درواقع هی توفکرشی و بهش گیر میدی،افکار و سوالات مضطرب کنندت ای به سراعت میان که تو رو از خواسته ات دور میکنن این روهم قبل ازاینکه قانونش رو بدونم بارها وسالها تجربه کردم. اما زمانی که یه خواسته رو واضح و مشخص میخوام و مدتی بهش فک میکنم و در راستای اون تلاش میکنم، بهش گیر نمیدم و رهاش میکنم به طرز عجیبی همه چی درست میشه،این روهم خیلی تجربه کردم و دارم تجربه میکنم،حالم خوب خداروشکر امروز تصمیم گرفتم اهدافم رو واضح تر و مشخص تر کنم و برای رسیدن به اونها با تمام وجود تلاش کنم،اونوقته که کامل میشم و در جایگاهی قرار میگیرم که همه چی خوبه و دیگران میبینند،ونیازی به اثبات نیست همون جمله معروف که میگه در سکوت کار کن موفقیت خودش سر و صدا میکنه.

    در واقع وقتی نمیخوای خودت رو به کسی ثابت کنی،بخاطر خودت و اهدافت و لذت بردن از زندگی و رابطه خوب با خالق تلاش میکنی،حالت خوبه و این یعنی هماهنگی روح و ذهنت،حال خوب یعنی همسو شدن با نیروی برتر کائنات خداوند،یعنی در صلح بودن با خودو کائنات و این یعنی در جهت درست قرار گرفتن و هم مدار شدن با اینکه هرچه تو بخوای همون میشه،خدا سیستم این جهان رو طوری خلق کرده که هرچی من میخوام همون بشه ، که هرچی تو میخوای همون بشه،باورکنید.

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    عباس شکیبا گفته:
    مدت عضویت: 2590 روز

    عالی بود.

    دومین دور از مرور سفرنامه و این فایل بسیار زیبا.

    .

    .

    عاشق اونجام که استاد میگه: منم بعضی وقتها یادم میره و نتایج کمرنگ میشه ولی باز یادم میاد و همه چیز خود به خود درست میشه

    .

    .

    عاشقش چون منم بارها این رو توی کسب و کارم درک کردم. هر وقت که شروع کردم به حساب کردن روی خودم و زور زدن! نتایج هر روز کمرنگ تر شده و در مقابل تضاد ها بیشتر.

    .

    .

    .

    ولی هر چی بیشتر میگذره، درکم بیشتر میشه و زودتر می فهمم که دارم بیراهه میرم. به خدا می گم: « انگار باز یادم رفت! اما از همین لحظه که یادم اومد، دوباره می سپارم دست تو »

    .

    .

    و طولی نمی کشه که همه چیز خود به خود درست میشه.

    .

    .

    .

    شکرت خدا.

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    اولین بار که با تمام وجود این موضوع رو درک کردم، حدود یک سال پیش بود که توی تنگنای مالی برای گرفتن پروژه ( اون موقع برنامه نویسی می کردم ) هر روز به کلی مشتری احتمالی زنگ میزدم و خلاصه سعی می کردم که قیف فروشم رو پر نگه دارم!

    .

    .

    .

    .

    اما نشد که نشد! یه روز نزدیکای موعدی که پول لازم بودم، یکی از فایلهای استاد رو توی مسیر رفتن به محل کارم گوش می دادم که متوجه اشتباهم شدم و فهمیدم که نباید روی خودم و هیچ کس دیگه ای حساب کنم، « فقط باید روی خدا حساب کنم »

    .

    .

    همونجا گفتم: خدایا! منو ببخش! چقدر غافل بودم ازت!

    و به محض اینکه رسیدم محل کارم، تمام شماره تماس های مشتری های احتمالی و کلا همه چیز رو پاک کردم و گفتم خدا خودش برام درست می کنه.

    .

    .

    شاید باورتون نشه ولی من خودم باور میشه، چون می دونم توی اون لحظه و اون روزا چه ایمانی به خدا داشتم و همه چیز درست شد! مشتری خودش زنگ زد و الی آخر …

    .

    .

    از اون روز یه خاطره ی شیرین مونده برام، یه تجربه ی بزرگ که تا آخر عمرم، چراغ راهمه و هر وقت که این اصل رو فراموش می کنم یا شروع می کنم به زور زدن های بیخود، یاد اون روز میوفتم و میگم: « تسلیمم خدا »

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    امیر حسین گفته:
    مدت عضویت: 3632 روز

    امروز این فایل (داستان هدیه تولد استاد عباس منش) رو تو قسمت “نشانه امروز من” دریافت کردم.

    دقیقا الان که به این حرفا احتیاج داشتم این فایل به من پیشنهاد شد.

    سپاسگدار از خدایی که در هر لحظه ما رو هدایت میکنه و یکی از دستان خودش(عباسمنش) رو برای ما فرستاد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: