اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خداروشکر می کنم که روزم را با آگاهی های این سایت شروع می کنم و در طول روز صدای آرام بخش و امید بخش استاد در خونه پخش میشه و کوچولوی ۴ ساله من از همین بچگی داره با این آموزه ها آشنا میشه
از استاد بزرگ و مریم عزیز سپاسگزارم
از همه اعضای این خانواده صمیمی سپاسگزارم
همیشه برام سوال بود چرا با وجود اینکه من به همه احترام می گذارم و اگر بی احترامی هم ببینم باز هم احترام میگذارم و جواب بدی را با خوبی می دهم، باز هم بدی های اطرافیان تکرار میشه؟ فکر می کردم وقتی که من فارغ از اینکه دیگران چه می کنند من خوب باشم کم کم دیگران از کار خود پشیمان میشن و بدی ها تبدیل به خوبی میشه. ولی هیچ وقت این اتفاق نیفتاد این فایل به من آموخت تو لازم نبود هیچ کاری بکنی تا در حقت بدی نشه. تو فقط به بدی های آن ها توجه نمی کردی و با خدای خودت هماهنگ می شدی همه چیز خود به خود درست می شد.
رابطهی تو با خودت، مهم ترین رابطه زندگی شماست و همه ی چیزهایی که در بیرون از خود تجربه می کنی، از دوستانی که داری، اتفاقات خوبی که تجربه می کنی، رابطهات با پول، رابطهات با عشق و مهمترین ارتباطات زندگیات و همه آنچه که میخواهی داشتهباشی، نتیجه این رابطه،است. یعنی به اندازهای که این ارتباط در درون خوب است، اتفاقات بیرون هم همانقدر خوب است و برعکس!
پس “به هر شیوه ای که می توانی”، خودت و چیزهای خوب اطرافت را تحسین کن و با اینکار میان ذهنت و روح هماهنگی برقرار کن… به هر شیوه ای که می توانی (با تغییر زاویه دیدتان) به احساس خوب برس و بعد همه ی چیزهایی که به دنبالش هستی، راهشان را به سوی تو پیدا می کنند…
مرتب به خودت یادآور شو که، “تنها کارِ زندگیِ من ایجاد هماهنگی میان ذهنم و روح است” به نحوی که به آرامش و شادی بیشتری برسم.
وقتی آن اطمینان قلبی را داری و آرام هستی، وقتی احساس شعف می کنی یعنی با خودت در صلح هستی. یعنی راه هدایت به سمت نعمت ها و برکتها را باز گذاشتهای.
و یعنی تمام خواستنیها به سوی زندگیات در حرکت است.
پس این هدیه را از خودت و زندگیات دریغ نکن.
به نظرم باید بارها و بارها این قسمت رو بخونیم و بهش عمل کنیم.
با عرض سلام خدمت استاد اگاهی ها و خانم شایسته عزیز و اهالز این خانه گرم و صمیمی
من هم وارد این سفرنامه شدم و سفرمو شرول کردم.خیلی هم برام لذت بخشه و هر قسمتش اگاهی هایی به من میده که از حقیقت هم به حقیقت نزدیکتره.خدایا چقد شگفت زده میشم وقتی این همه رابطه و اگاهی رو نسبت خداوند از جانب شما استاد گرامی میبینم .چقد خوشم میاد و ارزوی داشتن یه همچین فکر واگاهی رو دارم.امروز وقتی این فایل رو گوش دادم فهمیدم من بازم ااز رب و اعتماد به اون دور شدم چون رفتارهایی انجام دادم یا میدم که با این اطلاعات شما مغایرت داره.چقد من نگرانم راجب یه سری چیزا چقد من به بعضی خاسته هام چسبیدم و اونا هی از من دورتر و دورتر میشن.واقعا چرا؟؟؟؟؟چرا درست رفتار نکردن ،غر زدن،شکایت کردن راحت تره؟؟؟چرا؟؟؟چون ما اینجوری خودمون رو خالی میکنیم ولی هر چقد بیشتر این روندرو ادامه میدیم اتفاقات بد بیشتری تو زندگیمون وارد میشه و ما هم با نهایت نادانی میگیم اره من که گفته بودم اینطوری میشه…..خدای من خدای من خدای من کاش کاش کاش بتونیم به اطلاعاتی و اگاهی هایی که بهشون دست پیدا میکنیم عمل کنیم کاش وقتی میگیم یا جایی میخونیم که مثبت فکر کن تا مثبت پیش بیاد اینو از عمق وجودمون درک کنیم و بهش عمل کنیم نه اینکه فقط بگیم به به چقد زیبا گفته و تمام.کاش به زیبایی هم بهش عمل کنیم .کاش به قول شما زندگی رو سخت نگیریم کاش به خاسته هامون نچسبیم کاش بفهمیم هر کسی تو این دنیا سر جای خودشه و اگه ما با اون شخص مشکلز داریم باید نگاهمون رو عوض کنیم و به کار دنیا ایراد نگیریم.کاش کاش …..با نهایت سپاس گزاری از دادن این همه اطلاعات مفید و به امید روزی که بگم منم تونستم
سلام به همه عزیزای دلمو استاد مهربون و مریم جون 💚💚
روز نهم سفرنامه
واقعا هرروز این سفرنامه با شگفتی همراهه من همه این فایل ها رو قبلا هم شنیدم اما الان ک مینویسم واقعا دقتمبالاتر میره و راحتتر مقایسه میکنم و نتیجش میشه پی بردن ب نکات جالب در زندگیم
وقتی ما با خودمون در صلح نباشیم وقتی خودمونو دوست نداشته باشیم وابسته میشیم ب بقیه ب دوست ب خانواده و در من این وابستگی بسیااااااار بالا بوده هنوز هم هست اما ب نسبت قبل احساس میکنم ب صلح بیشتری با خودم رسیدم قبل از اشنایی با قوانین خدا ب شدت ب کسی ک تو زندگیم بود وابسته بودم همش میخواستم ک بهم توجه کنه میخواستم بیشترین وقتش رو برام بذاره کل زندگیش بشم من و هرروز هم سر این موضوعات دعوا داشتیم شش سال سر این چیزا جنگیدم ک الان متوجه شدم بیشترش بخاطر وابستگی بوده من اگه با خودم در صلح بودم من اگه خودم رو دوست میداشتم دیگه نیازی ب دوست داشتن و توجه کسی دیگه ای نداشتم و نتیجش میشد ارامش، اما الان مهمه ک بعد این همه سال متوجه شدم حالا شرایط تغییر کرده درسته هنوز یک سری از وابستگی ها رو دارم اما ب نسبت قبل بهتر شدم اگه قبلا کسی بهم بی توجهی میکرد یا بهش پیام میدادم سرد جوابم میداد خیلییی بهم میریختم و اینقد پاپیچش میشدم ک بدونم علتش چیه و مطمعنا اخرش بدعوا و جنگ اعصاب ختم میشد اما امروز این اتفاق افتاد و من اصلا سعی نکردم توجه کنم ب این سردی رفتار با اینکه ذهن چموشه و هی میگف خب بهش زنک بزن ببین مشکل چیه یا بهش پیام بده ببین چرا چی شده اما ب خودم گفتم اون اگه سرد رفتار میکنه مشکل از من نیست مشکل از خودشه اون با خودش الان در صلح نیست و من باید رهاش کنم و توجهی ب این رفتار نکنم اگه نیاز باشه خودش پیام میده و زنگ میزنه تا اخر عمر ک نمیتونه سرد باشه نهایتا ی روز نه اصلا ی هفته اینجوریه بعد خودش میاد و در مورد این سرد رفتار کردن و جواب سربالا دادن ب من، میاد و توضیح میده من کار خطایی نکردم و اون هم اگه مشکلی داره اگه دوست داره با من درمیون میذاره اگه نه هم من باید زمان بدم الان احساس خیلیییی بهتری دارم خوشحالم ک امروز این فایل رو مجددا گوش کردم و تونستم با این اتفاقی ک امروز برام افتاد تحلیل کنم و متوجه بشم واقعا من چقد پیشرفت کردم و این ندا دیگه اون ندای سابق عجول نیست ک با کوچکترین رفتار بهم بریزه و خودشو سرزنش کنه بخاطر چیزهایی ک اصلا ممکنه ب اون مربوط نبوده باشه و طرف مقابلش ممکنه مشکل داشته باشه خوشحالم بابت ارامش امروزم خوشحالم بخاطر در صلح بودن امروزم خدایاااا شکرت واقعا ک منو هدایت کردی ب مسیرت خدایا شکرت ک امروز کمتر از دیروز وابسته هستم به بنده هات💚💚💚
مرسی از استاد عزیزم مرسی از مریم جون ک قبل از هر فایل متن رو اماده میکنید و ما رو هدایت میکنید و راهکار میدید ک چجوری سفرنامه رو بنویسیم😘😘😘💚💚💚
ژان پل سارتر میگه : جهنم یعنی وابستگی ، وابستگی به قضاوت دیگران …افراد زیادی تو جهنم به سر میبرن چون سخت وابسته به داوری دیگران هستن ….
شما وقتی به خود شناسی برسید وقتی خدا رو بشناسید دگ حرف مردم براتون مهم نیست …
وابستگی میتونه به خیلی چیزا باشه …
به همسرمون ، فرزندمون ، خانوادمون ، دوستمون ، شاید حتی دفتر خاطراتمون …
یادمه من یه دفتر خاطرات داشتم که شخصیت کارتونی پو بود و به رنگ سبز که قفل داشت و دو جلدی بود ، که هرجا میرفتم باید همراهم میبود …
اینقدر که اینو دوستش داشتم و برام مهم بود …
یوقتایی که اصن چیزی توش نمینوشتم ولی خیلی برام مهم بود که همراهم باشه …
همیشه نگران این بودم که یوقت پاره نشه ، کسی دست بهش نزنه ، کسی برگه ازش نکنه ، کسی خط خطی نکنه …
یسری از افراد وقتی میخواستن که اذیتم کنن دست میزاشتن روی نقطه ضعفم و میر فتن سمت دفترم …
خیلی حساس بودم …
کلی گریه میکردم …
اینقدر دفترم برام مهم بود که اگه خانوادمو از دست میدادم برام مهم نبود …
بشدت اذیت میکردم خودمو تا اینکه یروز من دفترم رو گذاشتم تو کیفم و رفتم زنگ تفریح ..
خیالم راحت بود که دگ جاش امنه و چون کسی رو نمیزاشتن موقع زنگ تفریح بیان داخل کلاس …
منم دگ بهش فکر نکردم …
رفتم خستگی در کنم و برم سر کلاس …
زنگ خورد …
رفتم کلاس و طبق معمول کتابمو دفترمو حاضر کردم تا معلم بیاد …
چون کیفم زیپ مخفی داشت و دفترمو اونجا میزاشتم دگ نگاه نکردم ببینم هست یا نه عادی بودم و خیالم راحت که دفترم تو کیفمه …
کلاس رو با شادی که هرسری تموم میکردم تموم کردم و چون ذوق دفترم داشتم تا اون حسم رو از اون روز بنویسم بدو بدو رفتم سمت خونه …
مدرسم ی کوچه فاصله داشت با خونمون کلا 5 دقیقه هم نمیشد که میرسیدم خونه …
ناهار نخورده رفتم سراغ دفترم …
دفترم نبود …
کلی کیفمو گشتم و دیدم نیست گریه کنون دوباره برگشتم مدرسه داشتن در مدرسه رو میبستن و من بدو بدو رفتم سر کلاسمون چون مدیر مدرسمون گریه منو دیده بود پرسید چی شده گفتم که دفترم نیست و کلی بهش گفتم که چقدر برام مهم بوده ..
فردا مدیرمون اومد سرکلاسمون و از دروغکی گفت که من میدونم کی دفتر راضیه رو برداشته بهش فرصت میدم تا فردا برگردونه تو کیفش …
فردا دفترم پیدا شد … ولی چون همون یه شب کنار بالشتم نبود و کلی بابت گریه کردم و حالم بود دیگه اون دفتر برام دفتر نشد …
کلی از برگه های دفترم رو کنده بودن … قفلش رو شکسته بودن …
ولی من دگ براش گریه نکردم …
صاف بردم انداختم آشغالی …
خب اذیتم کرده بود …
ادم هم نبود که حرف بزنه و تعریف کنه کی اینکارو باهاش کرده بوده ….
از چشمم افتاده بود …
از اون روز به بعد دگ به هیچ چیز و هیچ کس وابسته نشدم …
درس عبرت شد برام …
هردفعه که لوازم تحریر میخریدم خوشگلشو میخریدم ولی وابستش نمیشدم که مثل دفترم نشه …
نهایت استفاده هم از اون وسیله رو میکردم …
تازه خانوادمم بیشتر از این لوازم تحریر خوشگالا برا میخریدن …
دگ روزهاموجهنم نکردم برای خودم …
برام هیچ چیز و هیچ کس مهم نبود و نیست و کار خودمو انجام میدم …
دیگه نظر دیگران و رفتارهاشون برام مهم نیست …
دگ حرفاشون منو اذیت نمیکنه …
چون یاد دفترم میوفتم که چقدر بخاطر دفترم حرف ها و رفتار های دوستام منو اذیت میکرد طوری که شب ها یاد حرفاشون و حرکاتشون میوفتادم گریه میکردم …
.
.
.
.
.
زندگی من وقتی تغییر کرد که رفتارهایی که برام مشکل ساز بود رو تغییر دادم …
سلام به استادم و خانم شایسته عزیز و همه شما خوبان!
اجابت کنید مرا (هماهنگ شوید با من) تا اجابت کنم شما را (تا هماهنگ کنم شما را با دنیا با اطرافیان، با همسر، با دوست، با خانواده و هرچیزیکه بیرون ازخودت است) تو فقط با من هماهنگ باش🤩
انشتین میگه من میخایم فکر خدا را بخوانم مابقی جزئیات هستند، اینکه رابطه ات را با ریس ات چطور تنظیم کنی با خانم ات با کارمندان ات اینکه به کدام سمت حرکت کنی کدام کسب و کار را راه بیندازی اینها جز لاجرم ی هستند که در پرتو در صلح بودن با خودت به بهترین شکل ممکن تنظیم میشوند!
خدایا ممنونم و سپاسگذارم چقدر کار را برایمان ساده کردی🤩
مهمترین رابطه ام در طول زندگی رابطه ام با خودم هست رابطه ام با رب است، تحت تاثیر این رابطه است که روابط و تمام اتفاقات بیرون از خودم درست میشوند.
جالب است ما انسان ها چقدر مراقبیم نکند سخن بد بگوییم یا بد رفتار کنیم با همسر دوست همکار، نکند رابطه مان از هم بپاشد یا آسیبی برسد، اما در برابر مهمترین رابطه زندگی مان که تمام اتفاقات شرایط روابط و تقدیر و سرنوشت مانرا تحت شعاع قرار داده است بی خیالیم!
رضا جان تعهد داشته باش به رابطه به این مهمی و بزرگی اینکه در طول روز هفته برایش وقت اختصاص بده و بررسی کنی که چقدر هماهنگ استی با بی نهایت قدرت کائنات و هر روز تلاشت در نزدیک تر شدن و هماهنگ تر شدن باشد!
وقتی این رابطه ات به هماهنگی میرسد لاجرم یعنی بدون کمترین تناقص اتفاقات و شرایط بیرون از خودت عالی میشود و به همان چیزی تبدیل میشود که تو خواهانش هستی!
به گفته استاد همه مان این تجربه را داشتیم که تلاش کردیم غصه خوردیم و نگران شدیم تا اتفاقات بیرون از خودمان را باب میل مان بسازیم اما هرچقدر که تلاش و غصه بیشتر میشد اوضاع بدتر میشد
این یعنی به همان میزان از خودمان دور میشدیم
خدایا سپاسگذارم ازینکه آگاهی ی به این بزرگی را در دسترس ام قرار دادی
به رضا ایمان و تعهد بده که در این مسیر بماند و هر روز با خودش نزدیکتر شود خدایا شکرت
من قبلا هم چند بار این فایل و گوش دادم ولی اصلا این حرفایی که الان شنیدم و نشنیده بودم، انقد تعجب کردم دوبار پشت هم گوش کردم چه حرفای مهمی گفته شد، مهمترین قانون بعد از درخواست قانون رهایی هست، داره میگه تو از خدا درخواست کردی موجودی که همه کاری از دستش بر میاد و عاشق توست و هرچی بخوای بهت میده، پس خواستت و رها کن مطمئن باش اون بهت میده، طبیعیش اینه هرچیزی که حالتو خوب کنه و روند طبیعی زنذگی یک انسان باشه در صورتی بهت داده میشه که تو هم رفتارت طبیعی باشه، رفتار طبیعی از دید خدا یعنی شاد زندگی کردن، اگه شاد باشی تمام سلول های بدنت شادن و کاری میکنن تو شادیت بیشتر بشه از خودت راضی تر باشی از خودت بیشتر لذت ببری، زهرا طبیعی باش ذهنتو کنترل کن، هرچی بخوای اتفاق میفته، مثل خیلی اتفاقا که وقتی تو زندگی خودت یا اطرافیانت دیدی که وقتی رها کردین خیلی راحت وارد زندگیتون شده، جلوی نجواهای شیطان و بگیر اون عادت داره به ترسوندن و به یاد اوردن زندگی آدم هایی که تو نمیخوای اونجوری باشی اون عادتشه فقط محدودیت هارو بهت نشون بده، تو پشت سرش راه نرو، پشت سر حرفای محدود کنندش راه نرو اون دنیا دیگه اینم مسئولیت قبول نمیکنه ها میگه میخواستی به حرفام گوش ندی، حواست باشه داری به حرفای کی گوش میدی،همه ادم ها از آینده میترسن از آینده خودشون آینده بچشون چون به اندازه کافی ورودی های نامناسب به مغزمون دادیم، تو تنها کسی نیستی که ذهن تو کلت حرف میزنه فقط ول کن رها کن، به خدا بگو مگه تو مثل غول چراغ جادو نیستی خب دیگه من سفارش میدم تو بااااید بهم بدی منم باید بهت اعتماد کنم، اونی که نداره نخواسته وگرنه خدا ازش کم نمیاد که، دنبال چیزی باش که تو باهاش بیشتر حال میکنی کاری به زندگی بقیه نداشته باش که ندارنش ولی بازم میگن خوشبختیم تو بگو من میخوام خوشبخت باشم و همچنین اون چیزهارو داشته باشم، میخوام به سبک شخصی خودم زندگی کنم، به قول عزیزی تو با احساس لیاقت از اربابت خدا بخواه و پشت سر نجواهای شیطان راه نرو چیزی در جهان وجود نداره که بهش نرسی، همه غیر ممکن ها ممکن میشه، بیا و وقتی همه چی نرماله حالتو خوب نگه دار و نزار ذهن کاری کنه ناخواسته ای برات رخ بده و بعدش تازه بخوای با وجود ناخواسته ذهنتو کنترل کنی، همین الان کنترلش کن تا خواسته هات برات رخ بده، خدایا کمکم کن 21 روز اینده بتونم پشت سر تو راه برم نه ذهن
به امید اینکه من هم ارامش رو در زندگیم برای همیشه تجربه کنم
سلام دوستان همفرکانسی و همراه من در این مسیر زیبا و الهی که در کنار هم گام به گام بسوی خدای جان و موفقیت میرویم!
استاد عزیز و مهربانم، مریم زیبا و دوست داشتنی از شما ممنونم که دستی از دستان خدای جان در این مسیر شدید تا خدای مهربانم با من خیلی راحت صحبت کند، خیلی جالبِ که من هر روزی که فایل جدید استاد را میخوام گوش بدم قبلش ذهن کلی سوال داره! خیلی زیباست که وقتی فایل را شروع میکنم و اول متن مریم جان را میخوانم و بعد صدای استاد را گوش میدم واقعا متوجه میشوم که خدا داره دونه به دونه سوالهام رو با صدای استاد جواب میده!
استاد معنوی من واقعا سپاس از این علم و آگاهی که در اختیار ما میگذاری، مریم عزیزم ممنونم که فایلهای درجه یک استاد را گلچین کردهای، خدای سپاس که مریم و استاد عزیزم را سر راه من قرار دادی تا بتونم به خواستههام و به تو برسم!
استاد عزیزم این فایل بینظیر واقعا خیلی بموقع به من رسید!
من فهمیدم که چه ترمزهایی داشتم سر این موضوع!
من فکر میکردم حسادت ندارم، اما با توضیحهای شما آگاه شدم به اشتباهاتم خدایا ممنونم که یکی دیگر از ترمزهای زندگیم را به من از طریق استاد عزیزم نشان دادی🙏🏽♥️
دوستان عزیزم در پناه خداوند همایتگر وهاب همیشه دل شاد، پرقدرت، سلامت، ثروتمند و خندان باشید!🥰
خیلی خوشحالم و سپاس گذار خداوندم که تونستم امروز هم رد پایی رو بذارم
هر فایلی که از استاد میشنوم، بیشتر از قبل پی میبرم که باید روی باور هام کار کنم…..
و اصلا باورم نمیشد که چیزی که این مدت من رو رنح میداد، نگرانی و وابستگیم بود! این چند وقت همش نگران بودم که باید چه باوری رو عوض کنم تا بتونم به هدفم برسم.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
خداروشکر می کنم که روزم را با آگاهی های این سایت شروع می کنم و در طول روز صدای آرام بخش و امید بخش استاد در خونه پخش میشه و کوچولوی ۴ ساله من از همین بچگی داره با این آموزه ها آشنا میشه
از استاد بزرگ و مریم عزیز سپاسگزارم
از همه اعضای این خانواده صمیمی سپاسگزارم
همیشه برام سوال بود چرا با وجود اینکه من به همه احترام می گذارم و اگر بی احترامی هم ببینم باز هم احترام میگذارم و جواب بدی را با خوبی می دهم، باز هم بدی های اطرافیان تکرار میشه؟ فکر می کردم وقتی که من فارغ از اینکه دیگران چه می کنند من خوب باشم کم کم دیگران از کار خود پشیمان میشن و بدی ها تبدیل به خوبی میشه. ولی هیچ وقت این اتفاق نیفتاد این فایل به من آموخت تو لازم نبود هیچ کاری بکنی تا در حقت بدی نشه. تو فقط به بدی های آن ها توجه نمی کردی و با خدای خودت هماهنگ می شدی همه چیز خود به خود درست می شد.
با تشکر از همه
سلام دوست عزیز
احسنت به این نوع دیدگاه👏👏👏👏
واقعا لذت بردم از برداشتتون
معلومه به مدارهای بالادست یافتید که همچین کامنتی رو ارسال کردید
سلام
این قسمت متن این فایل عالی بود👌
رابطهی تو با خودت، مهم ترین رابطه زندگی شماست و همه ی چیزهایی که در بیرون از خود تجربه می کنی، از دوستانی که داری، اتفاقات خوبی که تجربه می کنی، رابطهات با پول، رابطهات با عشق و مهمترین ارتباطات زندگیات و همه آنچه که میخواهی داشتهباشی، نتیجه این رابطه،است. یعنی به اندازهای که این ارتباط در درون خوب است، اتفاقات بیرون هم همانقدر خوب است و برعکس!
پس “به هر شیوه ای که می توانی”، خودت و چیزهای خوب اطرافت را تحسین کن و با اینکار میان ذهنت و روح هماهنگی برقرار کن… به هر شیوه ای که می توانی (با تغییر زاویه دیدتان) به احساس خوب برس و بعد همه ی چیزهایی که به دنبالش هستی، راهشان را به سوی تو پیدا می کنند…
مرتب به خودت یادآور شو که، “تنها کارِ زندگیِ من ایجاد هماهنگی میان ذهنم و روح است” به نحوی که به آرامش و شادی بیشتری برسم.
وقتی آن اطمینان قلبی را داری و آرام هستی، وقتی احساس شعف می کنی یعنی با خودت در صلح هستی. یعنی راه هدایت به سمت نعمت ها و برکتها را باز گذاشتهای.
و یعنی تمام خواستنیها به سوی زندگیات در حرکت است.
پس این هدیه را از خودت و زندگیات دریغ نکن.
به نظرم باید بارها و بارها این قسمت رو بخونیم و بهش عمل کنیم.
به نام خدا
با عرض سلام خدمت استاد اگاهی ها و خانم شایسته عزیز و اهالز این خانه گرم و صمیمی
من هم وارد این سفرنامه شدم و سفرمو شرول کردم.خیلی هم برام لذت بخشه و هر قسمتش اگاهی هایی به من میده که از حقیقت هم به حقیقت نزدیکتره.خدایا چقد شگفت زده میشم وقتی این همه رابطه و اگاهی رو نسبت خداوند از جانب شما استاد گرامی میبینم .چقد خوشم میاد و ارزوی داشتن یه همچین فکر واگاهی رو دارم.امروز وقتی این فایل رو گوش دادم فهمیدم من بازم ااز رب و اعتماد به اون دور شدم چون رفتارهایی انجام دادم یا میدم که با این اطلاعات شما مغایرت داره.چقد من نگرانم راجب یه سری چیزا چقد من به بعضی خاسته هام چسبیدم و اونا هی از من دورتر و دورتر میشن.واقعا چرا؟؟؟؟؟چرا درست رفتار نکردن ،غر زدن،شکایت کردن راحت تره؟؟؟چرا؟؟؟چون ما اینجوری خودمون رو خالی میکنیم ولی هر چقد بیشتر این روندرو ادامه میدیم اتفاقات بد بیشتری تو زندگیمون وارد میشه و ما هم با نهایت نادانی میگیم اره من که گفته بودم اینطوری میشه…..خدای من خدای من خدای من کاش کاش کاش بتونیم به اطلاعاتی و اگاهی هایی که بهشون دست پیدا میکنیم عمل کنیم کاش وقتی میگیم یا جایی میخونیم که مثبت فکر کن تا مثبت پیش بیاد اینو از عمق وجودمون درک کنیم و بهش عمل کنیم نه اینکه فقط بگیم به به چقد زیبا گفته و تمام.کاش به زیبایی هم بهش عمل کنیم .کاش به قول شما زندگی رو سخت نگیریم کاش به خاسته هامون نچسبیم کاش بفهمیم هر کسی تو این دنیا سر جای خودشه و اگه ما با اون شخص مشکلز داریم باید نگاهمون رو عوض کنیم و به کار دنیا ایراد نگیریم.کاش کاش …..با نهایت سپاس گزاری از دادن این همه اطلاعات مفید و به امید روزی که بگم منم تونستم
سلام به همه عزیزای دلمو استاد مهربون و مریم جون 💚💚
روز نهم سفرنامه
واقعا هرروز این سفرنامه با شگفتی همراهه من همه این فایل ها رو قبلا هم شنیدم اما الان ک مینویسم واقعا دقتمبالاتر میره و راحتتر مقایسه میکنم و نتیجش میشه پی بردن ب نکات جالب در زندگیم
وقتی ما با خودمون در صلح نباشیم وقتی خودمونو دوست نداشته باشیم وابسته میشیم ب بقیه ب دوست ب خانواده و در من این وابستگی بسیااااااار بالا بوده هنوز هم هست اما ب نسبت قبل احساس میکنم ب صلح بیشتری با خودم رسیدم قبل از اشنایی با قوانین خدا ب شدت ب کسی ک تو زندگیم بود وابسته بودم همش میخواستم ک بهم توجه کنه میخواستم بیشترین وقتش رو برام بذاره کل زندگیش بشم من و هرروز هم سر این موضوعات دعوا داشتیم شش سال سر این چیزا جنگیدم ک الان متوجه شدم بیشترش بخاطر وابستگی بوده من اگه با خودم در صلح بودم من اگه خودم رو دوست میداشتم دیگه نیازی ب دوست داشتن و توجه کسی دیگه ای نداشتم و نتیجش میشد ارامش، اما الان مهمه ک بعد این همه سال متوجه شدم حالا شرایط تغییر کرده درسته هنوز یک سری از وابستگی ها رو دارم اما ب نسبت قبل بهتر شدم اگه قبلا کسی بهم بی توجهی میکرد یا بهش پیام میدادم سرد جوابم میداد خیلییی بهم میریختم و اینقد پاپیچش میشدم ک بدونم علتش چیه و مطمعنا اخرش بدعوا و جنگ اعصاب ختم میشد اما امروز این اتفاق افتاد و من اصلا سعی نکردم توجه کنم ب این سردی رفتار با اینکه ذهن چموشه و هی میگف خب بهش زنک بزن ببین مشکل چیه یا بهش پیام بده ببین چرا چی شده اما ب خودم گفتم اون اگه سرد رفتار میکنه مشکل از من نیست مشکل از خودشه اون با خودش الان در صلح نیست و من باید رهاش کنم و توجهی ب این رفتار نکنم اگه نیاز باشه خودش پیام میده و زنگ میزنه تا اخر عمر ک نمیتونه سرد باشه نهایتا ی روز نه اصلا ی هفته اینجوریه بعد خودش میاد و در مورد این سرد رفتار کردن و جواب سربالا دادن ب من، میاد و توضیح میده من کار خطایی نکردم و اون هم اگه مشکلی داره اگه دوست داره با من درمیون میذاره اگه نه هم من باید زمان بدم الان احساس خیلیییی بهتری دارم خوشحالم ک امروز این فایل رو مجددا گوش کردم و تونستم با این اتفاقی ک امروز برام افتاد تحلیل کنم و متوجه بشم واقعا من چقد پیشرفت کردم و این ندا دیگه اون ندای سابق عجول نیست ک با کوچکترین رفتار بهم بریزه و خودشو سرزنش کنه بخاطر چیزهایی ک اصلا ممکنه ب اون مربوط نبوده باشه و طرف مقابلش ممکنه مشکل داشته باشه خوشحالم بابت ارامش امروزم خوشحالم بخاطر در صلح بودن امروزم خدایاااا شکرت واقعا ک منو هدایت کردی ب مسیرت خدایا شکرت ک امروز کمتر از دیروز وابسته هستم به بنده هات💚💚💚
مرسی از استاد عزیزم مرسی از مریم جون ک قبل از هر فایل متن رو اماده میکنید و ما رو هدایت میکنید و راهکار میدید ک چجوری سفرنامه رو بنویسیم😘😘😘💚💚💚
سلامی دوباره به دوستان عزیزم …
ژان پل سارتر میگه : جهنم یعنی وابستگی ، وابستگی به قضاوت دیگران …افراد زیادی تو جهنم به سر میبرن چون سخت وابسته به داوری دیگران هستن ….
شما وقتی به خود شناسی برسید وقتی خدا رو بشناسید دگ حرف مردم براتون مهم نیست …
وابستگی میتونه به خیلی چیزا باشه …
به همسرمون ، فرزندمون ، خانوادمون ، دوستمون ، شاید حتی دفتر خاطراتمون …
یادمه من یه دفتر خاطرات داشتم که شخصیت کارتونی پو بود و به رنگ سبز که قفل داشت و دو جلدی بود ، که هرجا میرفتم باید همراهم میبود …
اینقدر که اینو دوستش داشتم و برام مهم بود …
یوقتایی که اصن چیزی توش نمینوشتم ولی خیلی برام مهم بود که همراهم باشه …
همیشه نگران این بودم که یوقت پاره نشه ، کسی دست بهش نزنه ، کسی برگه ازش نکنه ، کسی خط خطی نکنه …
یسری از افراد وقتی میخواستن که اذیتم کنن دست میزاشتن روی نقطه ضعفم و میر فتن سمت دفترم …
خیلی حساس بودم …
کلی گریه میکردم …
اینقدر دفترم برام مهم بود که اگه خانوادمو از دست میدادم برام مهم نبود …
بشدت اذیت میکردم خودمو تا اینکه یروز من دفترم رو گذاشتم تو کیفم و رفتم زنگ تفریح ..
خیالم راحت بود که دگ جاش امنه و چون کسی رو نمیزاشتن موقع زنگ تفریح بیان داخل کلاس …
منم دگ بهش فکر نکردم …
رفتم خستگی در کنم و برم سر کلاس …
زنگ خورد …
رفتم کلاس و طبق معمول کتابمو دفترمو حاضر کردم تا معلم بیاد …
چون کیفم زیپ مخفی داشت و دفترمو اونجا میزاشتم دگ نگاه نکردم ببینم هست یا نه عادی بودم و خیالم راحت که دفترم تو کیفمه …
کلاس رو با شادی که هرسری تموم میکردم تموم کردم و چون ذوق دفترم داشتم تا اون حسم رو از اون روز بنویسم بدو بدو رفتم سمت خونه …
مدرسم ی کوچه فاصله داشت با خونمون کلا 5 دقیقه هم نمیشد که میرسیدم خونه …
ناهار نخورده رفتم سراغ دفترم …
دفترم نبود …
کلی کیفمو گشتم و دیدم نیست گریه کنون دوباره برگشتم مدرسه داشتن در مدرسه رو میبستن و من بدو بدو رفتم سر کلاسمون چون مدیر مدرسمون گریه منو دیده بود پرسید چی شده گفتم که دفترم نیست و کلی بهش گفتم که چقدر برام مهم بوده ..
فردا مدیرمون اومد سرکلاسمون و از دروغکی گفت که من میدونم کی دفتر راضیه رو برداشته بهش فرصت میدم تا فردا برگردونه تو کیفش …
فردا دفترم پیدا شد … ولی چون همون یه شب کنار بالشتم نبود و کلی بابت گریه کردم و حالم بود دیگه اون دفتر برام دفتر نشد …
کلی از برگه های دفترم رو کنده بودن … قفلش رو شکسته بودن …
ولی من دگ براش گریه نکردم …
صاف بردم انداختم آشغالی …
خب اذیتم کرده بود …
ادم هم نبود که حرف بزنه و تعریف کنه کی اینکارو باهاش کرده بوده ….
از چشمم افتاده بود …
از اون روز به بعد دگ به هیچ چیز و هیچ کس وابسته نشدم …
درس عبرت شد برام …
هردفعه که لوازم تحریر میخریدم خوشگلشو میخریدم ولی وابستش نمیشدم که مثل دفترم نشه …
نهایت استفاده هم از اون وسیله رو میکردم …
تازه خانوادمم بیشتر از این لوازم تحریر خوشگالا برا میخریدن …
دگ روزهاموجهنم نکردم برای خودم …
برام هیچ چیز و هیچ کس مهم نبود و نیست و کار خودمو انجام میدم …
دیگه نظر دیگران و رفتارهاشون برام مهم نیست …
دگ حرفاشون منو اذیت نمیکنه …
چون یاد دفترم میوفتم که چقدر بخاطر دفترم حرف ها و رفتار های دوستام منو اذیت میکرد طوری که شب ها یاد حرفاشون و حرکاتشون میوفتادم گریه میکردم …
.
.
.
.
.
زندگی من وقتی تغییر کرد که رفتارهایی که برام مشکل ساز بود رو تغییر دادم …
یاد دیالوگ شازده کوچولو افتادم :شازده کوچولو پرسید: کی اوضاع بهتر میشه؟
روباه گفت: از وقتی که بفهمی همه چیز به خودت بستگی داره…
همه چیز به خودمون بستگی داره …
ما باید باور هامون رو تغییر بدیم همون باور هایی که فکر میکنیم درسته …
باید وابستگی هامون رو کم و کم کنیم …
درسته سخته ولی باید تا قبل از اینکه از دستش بدیم و زجر بکشیم انجام بدیم …
.
.
.
.
شازده کوچولو پرسید: از کجا بفهمم وابسته شدم؟
روباه جواب داد: تا وقتی که هست نمی فهمی …
.
.
.
.
دوستتون دارم …
موفق باشید …
سلام به استادم و خانم شایسته عزیز و همه شما خوبان!
اجابت کنید مرا (هماهنگ شوید با من) تا اجابت کنم شما را (تا هماهنگ کنم شما را با دنیا با اطرافیان، با همسر، با دوست، با خانواده و هرچیزیکه بیرون ازخودت است) تو فقط با من هماهنگ باش🤩
انشتین میگه من میخایم فکر خدا را بخوانم مابقی جزئیات هستند، اینکه رابطه ات را با ریس ات چطور تنظیم کنی با خانم ات با کارمندان ات اینکه به کدام سمت حرکت کنی کدام کسب و کار را راه بیندازی اینها جز لاجرم ی هستند که در پرتو در صلح بودن با خودت به بهترین شکل ممکن تنظیم میشوند!
خدایا ممنونم و سپاسگذارم چقدر کار را برایمان ساده کردی🤩
مهمترین رابطه ام در طول زندگی رابطه ام با خودم هست رابطه ام با رب است، تحت تاثیر این رابطه است که روابط و تمام اتفاقات بیرون از خودم درست میشوند.
جالب است ما انسان ها چقدر مراقبیم نکند سخن بد بگوییم یا بد رفتار کنیم با همسر دوست همکار، نکند رابطه مان از هم بپاشد یا آسیبی برسد، اما در برابر مهمترین رابطه زندگی مان که تمام اتفاقات شرایط روابط و تقدیر و سرنوشت مانرا تحت شعاع قرار داده است بی خیالیم!
رضا جان تعهد داشته باش به رابطه به این مهمی و بزرگی اینکه در طول روز هفته برایش وقت اختصاص بده و بررسی کنی که چقدر هماهنگ استی با بی نهایت قدرت کائنات و هر روز تلاشت در نزدیک تر شدن و هماهنگ تر شدن باشد!
وقتی این رابطه ات به هماهنگی میرسد لاجرم یعنی بدون کمترین تناقص اتفاقات و شرایط بیرون از خودت عالی میشود و به همان چیزی تبدیل میشود که تو خواهانش هستی!
به گفته استاد همه مان این تجربه را داشتیم که تلاش کردیم غصه خوردیم و نگران شدیم تا اتفاقات بیرون از خودمان را باب میل مان بسازیم اما هرچقدر که تلاش و غصه بیشتر میشد اوضاع بدتر میشد
این یعنی به همان میزان از خودمان دور میشدیم
خدایا سپاسگذارم ازینکه آگاهی ی به این بزرگی را در دسترس ام قرار دادی
به رضا ایمان و تعهد بده که در این مسیر بماند و هر روز با خودش نزدیکتر شود خدایا شکرت
برای همه شما خوبان بهترینها را خواهانم🤩
سلام به همگی
من قبلا هم چند بار این فایل و گوش دادم ولی اصلا این حرفایی که الان شنیدم و نشنیده بودم، انقد تعجب کردم دوبار پشت هم گوش کردم چه حرفای مهمی گفته شد، مهمترین قانون بعد از درخواست قانون رهایی هست، داره میگه تو از خدا درخواست کردی موجودی که همه کاری از دستش بر میاد و عاشق توست و هرچی بخوای بهت میده، پس خواستت و رها کن مطمئن باش اون بهت میده، طبیعیش اینه هرچیزی که حالتو خوب کنه و روند طبیعی زنذگی یک انسان باشه در صورتی بهت داده میشه که تو هم رفتارت طبیعی باشه، رفتار طبیعی از دید خدا یعنی شاد زندگی کردن، اگه شاد باشی تمام سلول های بدنت شادن و کاری میکنن تو شادیت بیشتر بشه از خودت راضی تر باشی از خودت بیشتر لذت ببری، زهرا طبیعی باش ذهنتو کنترل کن، هرچی بخوای اتفاق میفته، مثل خیلی اتفاقا که وقتی تو زندگی خودت یا اطرافیانت دیدی که وقتی رها کردین خیلی راحت وارد زندگیتون شده، جلوی نجواهای شیطان و بگیر اون عادت داره به ترسوندن و به یاد اوردن زندگی آدم هایی که تو نمیخوای اونجوری باشی اون عادتشه فقط محدودیت هارو بهت نشون بده، تو پشت سرش راه نرو، پشت سر حرفای محدود کنندش راه نرو اون دنیا دیگه اینم مسئولیت قبول نمیکنه ها میگه میخواستی به حرفام گوش ندی، حواست باشه داری به حرفای کی گوش میدی،همه ادم ها از آینده میترسن از آینده خودشون آینده بچشون چون به اندازه کافی ورودی های نامناسب به مغزمون دادیم، تو تنها کسی نیستی که ذهن تو کلت حرف میزنه فقط ول کن رها کن، به خدا بگو مگه تو مثل غول چراغ جادو نیستی خب دیگه من سفارش میدم تو بااااید بهم بدی منم باید بهت اعتماد کنم، اونی که نداره نخواسته وگرنه خدا ازش کم نمیاد که، دنبال چیزی باش که تو باهاش بیشتر حال میکنی کاری به زندگی بقیه نداشته باش که ندارنش ولی بازم میگن خوشبختیم تو بگو من میخوام خوشبخت باشم و همچنین اون چیزهارو داشته باشم، میخوام به سبک شخصی خودم زندگی کنم، به قول عزیزی تو با احساس لیاقت از اربابت خدا بخواه و پشت سر نجواهای شیطان راه نرو چیزی در جهان وجود نداره که بهش نرسی، همه غیر ممکن ها ممکن میشه، بیا و وقتی همه چی نرماله حالتو خوب نگه دار و نزار ذهن کاری کنه ناخواسته ای برات رخ بده و بعدش تازه بخوای با وجود ناخواسته ذهنتو کنترل کنی، همین الان کنترلش کن تا خواسته هات برات رخ بده، خدایا کمکم کن 21 روز اینده بتونم پشت سر تو راه برم نه ذهن
به امید اینکه من هم ارامش رو در زندگیم برای همیشه تجربه کنم
شاد باشید
به نام خدای جان و خدای هدایتگر وهاب،
سلام استاد عزیزم و مریم زیبا،
سلام دوستان همفرکانسی و همراه من در این مسیر زیبا و الهی که در کنار هم گام به گام بسوی خدای جان و موفقیت میرویم!
استاد عزیز و مهربانم، مریم زیبا و دوست داشتنی از شما ممنونم که دستی از دستان خدای جان در این مسیر شدید تا خدای مهربانم با من خیلی راحت صحبت کند، خیلی جالبِ که من هر روزی که فایل جدید استاد را میخوام گوش بدم قبلش ذهن کلی سوال داره! خیلی زیباست که وقتی فایل را شروع میکنم و اول متن مریم جان را میخوانم و بعد صدای استاد را گوش میدم واقعا متوجه میشوم که خدا داره دونه به دونه سوالهام رو با صدای استاد جواب میده!
استاد معنوی من واقعا سپاس از این علم و آگاهی که در اختیار ما میگذاری، مریم عزیزم ممنونم که فایلهای درجه یک استاد را گلچین کردهای، خدای سپاس که مریم و استاد عزیزم را سر راه من قرار دادی تا بتونم به خواستههام و به تو برسم!
استاد عزیزم این فایل بینظیر واقعا خیلی بموقع به من رسید!
من فهمیدم که چه ترمزهایی داشتم سر این موضوع!
من فکر میکردم حسادت ندارم، اما با توضیحهای شما آگاه شدم به اشتباهاتم خدایا ممنونم که یکی دیگر از ترمزهای زندگیم را به من از طریق استاد عزیزم نشان دادی🙏🏽♥️
دوستان عزیزم در پناه خداوند همایتگر وهاب همیشه دل شاد، پرقدرت، سلامت، ثروتمند و خندان باشید!🥰
از صمیم قلبم تشکر میکنم از استادعزیزم که باعث شدند خودم را بهتر بشناسم و در جهت رشد خودم گام بردارم🙏🏻🌹
خداراهزاران بار شکرمیکنم که مسیرزندگیم راتغییر دادو روی فرکانس مثبت قرارداد🙏🏻🙏🏻😍😍
اینکه من با شما استاد عزیزهم آشنا شدم قطعا نشانه ای از بزرگواری خدای خوبم برای تغییر روند زندگیم بود💞
امیدوارم عشق و سلامت و صلح و پاکی در جهان جاری شود وهمه ازاین نعمت ها استفاده کنند🥰🙏🏻
سلام
روز نهم سفرنامه
خیلی خوشحالم و سپاس گذار خداوندم که تونستم امروز هم رد پایی رو بذارم
هر فایلی که از استاد میشنوم، بیشتر از قبل پی میبرم که باید روی باور هام کار کنم…..
و اصلا باورم نمیشد که چیزی که این مدت من رو رنح میداد، نگرانی و وابستگیم بود! این چند وقت همش نگران بودم که باید چه باوری رو عوض کنم تا بتونم به هدفم برسم.
و بعد فهمیدم مشکل از اصله نگرانیه، نه باورام!