داستان هدیه تولدم - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    240MB
    20 دقیقه
  • فایل صوتی داستان هدیه تولدم
    18MB
    20 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1503 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرزانه در مسیر آگاهی گفته:
    مدت عضویت: 1313 روز

    رد پای من در روز نهم سفرنامه

    سلام به استاد سراسر عشق و مریم خانوم عزیز

    داستان هدایت تولدم

    از خداوند قدرتمند سپاسگزارم که اینقدر زیبا قانون همزمانی هرروز توی زندگی من اجرا میشه

    من دیروز برای گرفتن جواب ازمایشم رفتم ولی این بار یه تفاوت داشت اینبار با اعتماد به رب و اینکه تسلیم خداوند باشم و سعی کنم حداقل تاجایی که میتونم ترسمو به ایمان تبدیل کنم، بدون ترس و نگرانی از اینکه جواب چیه رفتم و جوابمو گرفتم

    بااینکه جواب خوبی نبود و اگه مثل هربار قرار بود برخورد کنم با دنیایی گریه و حال بد که خدایا پس چرا خوب نمیشم روبرو بودم

    ولی من توی این 9 روز سفرنامه چیزایی یاد گرفتم که با اینکه تاحدودی قبلاً میدونستم ولی بهشون باور نداشتم یا شایدم چون همه ی اگاهی ها توی ذهنم پراکنده بود تاثیری نداشت اما به لطف پروردگار و استاد عزیزم و مریم جان خیلی قشنگ توی ذهنم دسته بندی شدن.

    میخام بگم من چندساله درگیر یه چالشی توی سلامتیم هستم و خدا می‌دونه چقدرررر باهاش جنگیدم چقدرررر ازش می ترسیدم و چقدرررر همیشه با حسرت نداشتنش به خودم و اطرافم نگاه میکردم

    من اونقدری که باید تسلیم رب نبودم من به خدای یکتا اعتماد نداشتم و با حسرت و نگرانی به خواسته م که سلامتیه چسبیده بودم و خب هنوزم چسبیدم و قراره از امروز همراه این سفرنامه تغییر کنم و دیگه به خواسته هام نچسبم.

    من واقعا نمی‌دونم چجوری از خدا سپاسگزاری کنم بابت این همزمانی بینظیر توی زندگیم که به قشنگترین شکل ممکن داره هدایتم می‌کنه.

    من توی این فایل صدای خداوند و شنیدم که بامن داره حرف میزنه که نترس نگران نباش رها کن خودتو بمن بسپار و بامن همراه و رفیق باش.

    من توی این فایل یاد گرفتم که به این چالشی که توی سلامتیم پیش اومده نگاه متفاوت تری از قبل داشته باشم از زاویه بهتری نگاه کنم

    این چالش باعث شد من به دنبال رشد و توجه به خودم باشم

    باعث شد با سایت شما اشنا بشم و توی این مدار قرار بگیرم

    باعث شد بیشتر با خدا صحبت کنم و یه تایمی هرروز باهاش خلوت کنم

    باعث شد بخوام بیشتر روی خودم کار کنم و خیلیییی چیزی دیگه

    امروز وقتی بعد این فایل با زاویه نگاه خداوند به چالش سلامتی نگاه کردم فقط و فقط توش خیر و نکات مثبت دیدم

    چقدر قشنگتر میشه همه چی اگه با نگاه خداوند ببینیم البته خیلی سخته و خیلی جاها ممکنه یادمون بره چون ما سالیان سال از زاویه نگاه دیگه ای به مسائل نگاه کردم که خب قشنگم نبوده.

    من یاد گرفتم به هیچ چیزی نچسبم و خواسته هامو رها کنم همه چیز در زمان مناسب اتفاق می‌افته به زمانبندی خدا اعتماد کنم.

    من یاد گرفتم هرچقدر با مسائل بجنگم برای خودم پررنگترشون میکنم و هیچوقت نمیتونم با غصه و گریه به خواسته هام برسم چون قانون جهان اینه که هر فرکانسی ارسال کنی از جنس همون وارد زندگیت میشه.

    من یاد گرفتم اگه به تضادی خوردم اونا رو نشونه ای ببینم که در مسیر رشد و تکامل قراره به من کمک کنن برای قویتر شدنم.

    من یاد گرفتم که الان هرجایی هستم الان توی هر شرایطی هستم به واسطه ی نگاه و تفکری هستش که تا الان داشتم و اگه بخوام شرایطمو عوض کنم باید روی خودم کار کنم باورهامو تغییر بدم کلا سخت نگیرم بخودم.

    من یاد گرفتم که برای خلق شرایط بهتر باید اول از همه با خودم در صلح باشم و سعی کنم هرروز یه قدم به سمت هماهنگی بیشتر روح و ذهنم بردارم.

    استاد جانم خیلیییی برام ارزشمند هستید و بابت تک تک فایل هاتون ازتون دنیایی سپاسگزارم.

    در پناه الله یکتا شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1810 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام ب استاد عزیزم

    این فایل نشانه ی امروز منه

    چقد قشنگ جواب سوالمو گرفتم ازش

    من تقریبا یک ماه پیش بعد از اینکه ی فایلی از استاد دیدم ک میگفت:

    من باورم نمیشه کسی بخواد کار کنه و کار نباشه براش

    اینک خیلیا میگن بابا کار نیست و چند ساله بیکارن

    کارهست برای کسب ک واقعا بخواد خودش هدایت میشه

    و من بارها فک کردم چرا من سه چهار ساله توخونه ام وتوکارم ک خیاطی هست پیشرفت نکردم ک درآمدم بیشتز بشه و همون ی ذره پولی هم ک بدستم میرسبد قط شد

    تااینکه از خودم پرسیدم من چ توانایی دارم

    چطور میتونم ازشون پول دربیارم

    بعد گفتم چرا من نرم تو ی تولیدی پوشاک برای شروع کار کنم

    ک تولیدی پوشاک مجید اومد تو ذهنم سرچ کردم تصاویری از تولیدی اومد بالا ک ی شماره هم بود

    حسم گفت تماس بگیر

    اول خیلی ذهنم مقاومت میکرد

    ولی باز خدار شکر تماس گرفتم گفت فردا بیا

    گفتم فعلا نمیتونم شایدیکی دوهفته دیگه گفت اشکال نداره

    بعد ک قضیه زایمان خواهرم پیش اومد و عموم فوت کرد نتونستم

    برم گفتم حتما خیری توشه

    هراتفاقی بیفته ب نفع منه

    وخداروشکر هدایت شدم ب دوره احساس لیاقت

    و خیلی چیزا داره درمن تغییر میکنه و من منتظر اتفاق های خوب هستم

    امید خدا من فردا صبح میرم خونه اندیمشک مون ک ان شاالله شنبه صبح برم تولیدی پوشاک

    و مطمئنم هراتفاقی پیش بیاد ب نفع منه

    واین فایل چقد قشنگ بهم پاسخ داد ک من فقط باید رو خودم کار کنم خداوند سهم خودشو انجام میده

    اینکه مهمترین رابطه ی من تو زندگیم رابطه, ی من باخداس

    ک وقتی این هماهتگی و اتصال صورت بگیره همه چی ب صورت طبیعی وارد زندگیم میشه

    من نباید ب خواسته م بچسبم تا بتونم بدستش بیارم

    این منو از خواسته م دور میکنه

    ب میزانی ک من رها باشم

    ب همون نسبت خواسته هام راحت وارد زندگیم میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    فررانه فلاح گفته:
    مدت عضویت: 1171 روز

    به نام الله مهربان

    رردپای نهم

    سلام بر استاد عزیزم و مریم جان مهربان و سلام خدمت دوستان خوبم

    استاد واقعا سپاسگذارم برای تهیه این فایلها و به صورت رایگان دراختیار ما قرار میدید

    باید بگم من هم درگذشته مثل شما بودم یادم نمیاد کسی روز تولدمن رو میدونست حتی خانوادم..هیچ کادویی دریافت نمیکردم همیشه ناراحت بودم و تو خفا گاهی اشک می ریختم..خیلی برام مهم بود..اما از وقتی روی خودم کار کردم دیگه بهش فکرنمیکردم که کسی بهم تبریک بگه یا نه..یادمه امسال تولدم غافلگیر شدم ..دوستام من رو شام به بیرون دعوت کردن و شب خوبی داشتم..خوب که فکر کردم دیدم از اونجایی که من دیگه به اون موضوع فکر نمیکردم و‌درگیر هدیه تولد و تبریک نبودم این اتفاق برام افتاد و این رو مدیون شما استاد عزیزم هستم.

    از خدامیخوام هر لحظه رو هدایت کنه و من باورهام در مورد همه چی عوض شه..استاد شما میگید فقط روی خودتون کار کنید همه چی به شکل خیلی ساده و‌خودبخو عوض میشه..این حرفتون بارها تو‌گوشم صدا میده.

    خدارو سپاسگذارم بابت هدایت من به این سایت.

    درپناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1925 روز

    به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به این آگاهی های توحیدی

    «باید تصمیم بگیری باید متعهد باشی و هرروز بیشتر رو خودت کار کنی,باید رابطتت با خودت و خدای خودت رو قوی تر کنی تا اون بیرون همه چیز خود به خود و به راحتی تغییر کنه و به نفع ما پیش بره »

    زندگی رو راحت تر بگیریم و زیبایی هارو بیشتر ببینیم و به چیزی نچسبیم ،کز روی طبع ،سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش.

    سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین و سپاسگزارم از شما مریم جون عزیز و در صلح که این آگاهی هارو در روز شمار تحول برامون گردآوری کردید تا تغذیه ی روزانه ی ،صبح گاهی ظرف ذهنیم باشه

    تا قوانین هرروز بهم یاد آوری بشه و بیشتر به این شیوه زندگی کنم

    دوستتون دارم وعششششششق برای خانواده بزرگم در سرزمین توحیدی عباس منش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 857 روز

    9همین ردپاروزشمارزندگی ام 1403/8/12به نام حبیب ومحبوبم بابام خدا.سلام به عشق ودلباخته ام خداکه همیشه روبه روم نشسته مثل بچه‌ها ی ذوق زده دوتادستاش زیرچونشه میخنده ومنتظردستورخلیفه الله که اجراکنه خدددددداااااییییاااااااااعاشقتم دورت بگردم.سلام به استادومریم جون وهمکلاسیهای خوبم .استادازبچگی توی فازتولدنبودم والان هم ازواجبات زندگی نمیدونم نه تولدونه خریدعیدنوروزروکه ازبچگی متنفربودم وهنوزنهضت ادامه دارد!وعزیزدلم هم اصلابه خریدعیداهمیت نمیده یک جورایی ازپوشیدن لباس مخصوص عیدخجالت میکشیدیم دوست داریم لباس راهروقت لازم داریم بخریم نه که برای سال تحویل بخریم ونوبپوشیم این عقیده ی ماست!به عقیده دیگران احترام میذارم خوش باشن همیشه.استاداین فایل رومن دانلودکرده بودم ولی وقتی دیشب توی روزشمارگوش کردم اشکهام جاری شدحال وهوایی روحانی داشتم برای نوشتن ولی روزشمار8رونوشته بودم دیگه کشش نداشتم و امروزباعشق یادبچگی ام افتادم، که هروقت ازروستا میومدیم توی شهرحالانمیدونم خانه دایی جان مکتب نرجس بودکه ازخیابان ارگ وخسروی بایدمیرفتیم؟یابرای راه رفتن وتماشاوخریدکردن مادرم منوخواهروبرادرکوچکم رامیبردتوی این فضای زیبا هرمغازه رونگاه میکردم تامادرم میخواست ردبشه دستشومیگرفتم ننه ننه این لباس عروساخیلی قشنگه برام بخر!جواب میداد،ننه زوده یک روزی برات میخرم!میگفتم ننه ایناتموم میشه!میخندیدمیگفت نه ننه جان جدیدترش میاد.منم متوجه نمیشدم که این حرفهای مادرم یعنی چه؟!وهروقت توی روستاعروسی بوداگه پدرومادرادعوت بودن میرفتن ناهارمیخوردن وبهدازناهارخانمهاتوی حیاط باهمان داریه میزدن ومیرقصیدن ودخترهاهم که ناهارهم دعوت نبودن برای گرم کردن مجلس همه جمع بودیم وتازمانی که عروس روآرایش میکردن ولباس میپوشیدمیاوردن توی جمعیت یک بلندی وامیستادکه توی دیدهمه باشه ولحظه آفتاب غروب عروس خانم میرقصیدوکل جمعیت محل برگزاری عروسی روترک میکردن ولی تاوقتی که عروس نرقصیده هیچ کس ازجاش جُم نمیخوردانگاراگررقص عروسونمیدیدن نمازشون قبول نمیشد!وبزرگترین معصیت دنیاروانجام دادن خخخخخ وماهم برای تماشای لباس عروس زنده یامرده خودمونومیرسوندیم چقدرلذت بخش بود!من به عشق این لباس عروس زندگی کردم اونجامتوجه نبودم حالابه اون درک رسیدم که رسالت من ازهمون بچگی پوشیدن این لباس تقوی بوده است!وزمانی که دیگه وقت خریداین لباس شد.پدرم پیرمردخیلی قدیمی بود. که به مادرم گفته بود:خانم به دخترهات (یعنی2تاخواهربزرگترم که مسئولیت خریدوبازاربااینهابود)بگوکه میرن خرید بازپول به کفن ندن خخخخ لباس عروس رومیگفت:که من اون روزی میومدیم شهرخواب وخوراک نداشتم برای همین به گفته ی بابام کفن!مادرم به پدرم گفت:اگه بمیری اگه زنده بمونی بایداین کفن روبراش (یعنی من)بخرن اگه پدرشوهرش نخره مممممممممننننننننننننن خودم نمردم میخرم!وبرای خریددایی جان عزیزدلم روخدارحمتکنه مسئول بودبرای خریدداماد بنده خداگفتن خانم توسلی اگه صلاح میدونین ب جای لباس عروس چیزی دیگه بخرین چون این لباس فقط برای یک شبه مادرم وخواهرم گفتن ماهم میدونیم ولی دخترم آرزوداره آخه 15سالم بودآخ جون لباس عروس دارم!شمامیدونین دل بچه ام آب شده برای این لباس وکفش تق تقی مممممممممااااااااااادددددددرررررررررررروحت شادکه برام اینهاروتهیه کردی وآرزوی این کفش ولباسهای متنوع راازدل من وخواهرم بخصوص خودموبرداشتی البته کفش که توی همون بچگیم خریدولی اون زمان لباس عروس فکرکنم برابچه هانمیخریدن که پُررونشن توی شهررونمیدونم ولی توی روستانبودوگرنه مادرمن لوتی تروعراف ترازاین حرفابود!خودشم خیاطی بلدبود!البته لباس توری سبزبرای عروسی دختردایم دوخت خیلی قشنگ بودهمه تشویقم میکردن اززیبابودنم براهمون عزت نفسم بالازده خخخ همه ازبچگی دوستم داشتن زن ومردپیروجوان ازلطف خدابود. چون من هم ازبچگی همه رو دوست داشتم باخودم درصلح بودم ومدام جلوی آینه یامیرقصیدم یاموهاموشانه میکردم یاداریه میزدم هنرم ازبچگی همین شادی ولذت بود!اشک امونم نمیده شایدبرای هرخواننده ای خنده دارباشه یاحالابی ارزش ولی برای من این شدلباس تقوی!زیباترین ولذت بخش ترین لباس روبرای یک روزویک شب به یادماندنی که آرزوی خیلی هابودجای من اونشب باشن!یاآرزوی خیلی هابودکه به جای عزیزدلم باشن!خدایابه یادوخاطراون شب وروزهاکه حدود یکماه بیابروفامیلاوهمسایه هابودجلسلت دورهمی عالی بود.همگی خوشبخت باشن!آمین. آره خودمودست کم میگرفتم ولی ازدیشب دوباره متولدشدم ! با4تابچه باکارگری خانه مستاجری باآبرومندی زندگی کردم آفرین لیلاخداقوتت بده وهنوزم که هنوزه بااین سنم به لباس وتاج وگل عروس باعشق نگاه میکنم خدایابااین همه وفورتوراسپاس میگویم.استادشماهرکلامی که ازدل وقلبت خارج میکنی تولدی دوباره برای خودت وخانواده ی سایت داری! دیگه مهم نیست کی تبریک گفت؟! کی تبریک نگفت!؟من خودم ازبس که لطف خداشامل حالم هست که من برای نمایندگی وگسترش جهان محل امن خودم راباعشق زودترترک کردم و7ماهه به دنیاآمده ام همزمان باتولددوباره ابراهیم واسماعیل شب عیدقربان به خودم تبریک میگم.باعشق تولدهمتونوتبریک میگم سعادتمندوسالم وپولدارباشین آمین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    کبری صباحی گفته:
    مدت عضویت: 1181 روز

    خدایا هرآنچه که دارم ازآن توست ومن از هرخیری که از توبهم برسه فقیرم.. خداروشکر بابت یه فرصت طلایی دیگه ولطفی که خداوند شامل حالم کرد..

    سلام به استاد عزیزم ومریم بانوی نازنین ودوستان عزیزم..

    روزشمارتحول زندگی من روز نهم(داستان هدیه تولدم)

    استاد منم به نوبه ی خودم تولدتون وتبریک میگم ان شاء الله تولد 120سالگیتونو جشن بگیریم وهرسال عشق بیشتر. ثروت بیشتر. سلامتی بیشتر. آرامش بیشتری رو تجربه کنید. واقعا اگه آدم خودشو دوست داشته باشه همه دوستش دارن اصلا جهان عاشقش میشه.منم استاد قبلا هیچکس واسم تولد نمیگرفت هیچوقت کادو تولدوتجربه نمیکردم نه تنها تولد بلکه مناسبت های دیگه مث سالگرد ازدواج روز زن وقتی دوستامو میدیدم که خانواده شون واسشون جشن میگیرن واسشون طلا میخرن یا روز تولدشون یا سالگرد ازدواجشون میرفتن بیرون حالا یارستورانی چه میدونم بالاخره تعریف میکردن که مثلارفتیم فلان جا دیشب تادیروقت بیرون بودیم من خیلی حسرت میخوردم ومیگفتم مثلا اینا چی دارن کجاشون از من بالاتره که من ندارم. خلاصه هرسال دریغ از یه تبریک میگذشت وتموم میشد.. استاد شما میگید وقتی آدم رو خودش کار میکنه همه چی تغییر میکنه جالبه من اولین تولدم روسال 99واسم گرفتن دقیقا یکسال بعدازاینکه شمارو شناختم وجسته گریخته فایلهاتون رو از تلگرام دنبال میکردم وتصمیم گرفته بودم که رو خودم کارکنم وتغییر کنم.. از سال 99به بعد دیگه منم کادو تولد کادو روز زن کادو سالگرد ازدواج وتجربه کردم خداروشکر درحالی که قبلا این اتفاقات رخ نداده بود.. ومن تمام این رویدادهای زیبا رو ممنون وسپاسگزارخداوند واموزه های شمامیدونم که لطف خداوند شامل حالم شد که منو به این مسیر الهی هدایت کرد. واقعا رفیق شدن باخداوند وکارکردن روی خودت ودوست داشتن خودت واحساس لیاقت وارزشمندی رو درخودمون بارورکردن، زندگی رو درهمه جنبه هاش زیبا ترمیکنه خداروصدهزارمرتبه شکر. اما اینم بگم که من هنوز خیلییییییییی خیلییییییییی جادارم که رو خودم واحساس لیاقتم کارکنم. من بعداز شنیدن این فایل یه تعهد جدی به خودم دادم که هرروز که میگذره خودم رو بیشتراز روز پیش دوست داشته باشم. دیگران ودوست داشته باشم به اطرافیانم عشق بورزم. حتی همون دیشب که داشتم این فایل وگوش میدادم کلی خودمو بوسیدم از خودم بابت توانمندی هایی که دارم تشکر کردم از خداوند سپاسگزاری کردم وکلی خودمو تحسین کردم استاد من عاشق خلوت وتنهایی هستم وهربار هم خداوند فرصت های بیشتری رو برای خلوت کردن برام فراهم میکنه مثلا آخر هفته ها که پسرم تعطیل هس پسرم همراه پدرش میرن ده بابابزرگش ومن این دوروز وتنهای تنها هستم و واسه خودم حال میکنم خیلی حالم خوبه توتنهایی. حس میکنم الانا درکم از فهمیدن قران داره بیشترمیشه و وقتی هم یه مسئله ای رو درک میکنی ومیفهمیش برات خیلی شیرین تر ولذت بخش ترمیشه. دیشب که داشتم قرآن میخوندم یه حس عجیبی داشتم انگار یه گشایشی تو قلبم اتفاق افتاده بود انگار سینم داشت بازمیشد احساس سبکی ورهایی میکردم که ناخودآگاه زدم زیر گریه قرآن وگرفتم روی صورتم وکلی گریه کردم باهاش حرف زدم مثل اینکه عزیزت روبگیری تو بغل وببوسیش منم همینطور حسی نسبت به قرآن داشتم وداشتم گریه میکردم ومیبوسیدمش ومیگفتم میخام رفیقم بشی کلی باخدا حرف زدم که خدایا لطفا دیگه دستمو ول نکن دستمو محکم بگیر تودستت.. از قرآن خیلی عذرخواهی کردم بابت این چندوقتی که گذاشته بودمش گوشه طاقچه وداشت خاک میخورد ومن بهش بی توجه بودم چون دیشب بیشترررررررررراز قبل به وضوح داشتم اینو حس میکردم که این قرآن چقدرررررر رفیق خوبی هس.. اینقدر گریه کردم که وقتی قرآن واوردم پایین صفحه هاش خیس خیس شده بود.. استاد من دیشب تاساعت 4 بیدار بودم وداشتم توسایت میچرخیدم فایل گوش میدادم. عبارات تاکیدی وگوش میدام وتکرار میکردم باخودم.. خیلی حس وحال خوبی داشتم. صبح ساعت 9ونیم وقتی از خواب بیدارشدم هنوز حس سبکبالی دیشب وداشتم وبه خدا گفتم که من میخام این حس وحال هربار تکرار بشه..استاد من خیلی از شما سپاسگزارم بابت این فایلهای ارزشمندتون.. ازتون سپاسگزارم.. استاد درمورد رهایی ونچسبیدن به خواسته ها که گفتید من خیلی تجربه ش کردم بعضی وقتا بوده که چسبیدم به خواسته م وچیزی جز دست وپازدن تو باتلاق وفرورفتن شاملم نشده وهمین که رهاش کردم باورتون نمیشه به طرز معجزه آسایی اون خواسته اتفاق افتاده. ولی خداروشکر هربار دارم تلاش میکنم که بهتراز قبل باشم وبه خواسته هام نچسبم وآسون گیر تر باشم تا جهان هم بهم آسون بگیره.. به قول حافظ نازنین

    دوش بامن گفت پنهان کاردان تیزهوش

    کزشما پنهان نشاید کرد سرّ می فروش

    گفت آسان گیرکارها کز روی طبع

    سخت میگیرد جهان برمردمان سخت گوش

    دقیقا همینطوره.. خداروصد هزار مرتبه شکر که به این مسیر هدایت شدم که لااقل باقی عمرم رو به بطالت نگذرونم..

    درپناه الله یکتا شادوپیروز و ثروتمند وسعادتمند دردنیاواخرت باشید. عاشقتونم وبه الله یکتا میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1569 روز

    سلام خدمت همگی و استاد ارزشمند و خانم شایسته بینظیر

    سپاس بابت آماده سازی این فایل های فوق العاده

    رد پای فایل نهم برای خودم..

    چقدر حس خوبی میده وقتی متوجه میشم که برای تغییر بیرون باید خودم رو تغییر بدم

    خیلی جاها منم حسرت هایی تو دلم مونده و شاید جز قسمت های کدرِ درونم شده و الان متوجه شدم که باید خودم رو دوست داشته باشم و به خودم احترام بزارم و رابطم رو با درون خودم بهتر و بهتر کنم و مطمئنم به جایی میرسم که تمام اون حسرت ها میشه خاطره و به قول استاد، خود به خود اوناهم حل میشه و تیک میخوره..

    یه درس ارزشمند از این فایل گرفتم که چجوری باورم رو عوض کنم؟

    در هر لحظه باید جوری به موضوعات و اتفاقات نگاه کنم که حالم یکم بهتر شه. جوری نگاه نکنم که اذیتم کنه. بیخیال تر باشم. نچسبم به چیزی. نگران نباشم..

    احساس بد موقعی میاد که زندگی رو جدی گرفته باشیم

    واااای که چقدر این مطلب مهمه..

    تلاشم رو میکنم که با درونم در صلح و آرامش باشم، کارایی که اذیتم میکنه و حس بد در من ایجاد میکنه رو راحت بزارم کنار

    روز به روز به خودم یادآوری کنم که من ارزشمندم، من تکه ای از خداوندم پس بسیار ارزشمندم..

    الهی شکر بابت آگاهی های امروز.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    مهدی قربانی گفته:
    مدت عضویت: 488 روز

    سلام ودرودخدابه شما

    دوستان واستادعزیز

    راستش با دیدن این کلیپ اشکم در اومد

    چون همین حالاشم کسی تولدموتبریک نمیگه

    چون کسی یادش نمیاد

    تولدمو

    هرسال خودم

    واسه خودم ی دونه کیک یزدی میگیرم

    وبه خدای خودم بابت آفریدن خودم تبریک میگم

    وجلوی آینه به خودمم تبریک میگم

    وشکرگزارخدامیشم بابت خودم

    من متولد اول خردادم

    و خیلی دوست دارم

    تولدمو غافلگیرانه بهم تبریک بگن

    شادوسرزنده وثروتمندبمانید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    شیرین سهیلی وند آذر گفته:
    مدت عضویت: 1113 روز

    سلام به استاد عشق و هم مدارهای ناب

    ماهم خدا رو شکر میکنیم برای تولد شما و خدا رو شکر که از اون حادثه هم جون عزیزتون رو نجات داد تا شما هم نجات گر خیلی از انسان ها باشید از این اسلام پر از گناه و شرکی که از بچه گی تو ذهن ما پرورانده بودن خدا رو سپاس

    من با شما تبدیل به یه انسان. انسان شدم و تا قبل آشنایی با وجود عزیزتون من یه مومن مشرک بودم با اون همه شرک خفی که نمیدونستم شرک هس .من سال‌های سال که نماز و قرآن من ترک نشده اما بعد آشنایی با شما من تازه با خدا و قرآن و اسلام درست اشنا شدم الان که قرآن میخونم تازه درکش میکنم و میفهمم و لذت میبرم

    من با شما تونستم شعف درونی رو که مهمترین ثروت هر فرد هس پیدا کنم و اون حس لذتی که شما ازش تعریف میکنید رو تجربه میکنم

    من واقعا با آموزه های شما زندگی م عوض شده و تبدیل به یه شیرین دیگه شدم که خودم عاشقشم .عاشق ایمان و توکلی که به خدا دارم واحساس خوشبختی واقعی احساس سلامتی جسم و روح و روانم و با جهانم در صلح هستم

    استاد بی‌نظیر همونطور که واقعا نمیشه شکر نعمت های خدا رو اون جور که باید به جا بیارم بابت وجود شما هم نمیتونم چطور سپاسگذار وجودتون باشم خدا رو شکر برای آفریدن شما

    آرزوم دیدن شما از نزدیک هس و ایمان دارم که یه روز میبینمتون و حضوری از شما قدردانی میکنم و تمام موفقیت هایی که با آموزه های نابتون کسب کردم رو از نزدیک براتون تعریف میکنم

    به امید اون روز خوب

    شاد و سلامت باشید و سپاسگزارم

    شیرین &

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    پونه گفته:
    مدت عضویت: 1163 روز

    با نام یگانه هستی بخش وسلام به همه عزیزانم‌در سایت بینظیر عباسمنش

    این‌روزا بیشتر مشغول به صلح رسیدن با خودمم.همیشه تا اونجاییکه یادم‌میاد با دیگران در صلح بودم.

    وقتی میشینم دراینباره فکر میکنم میبینم هیچوقت هیچ‌کسی در روزگارم نبوده که ازش بدم بیاد ،متنفر باشم یا کینه ای به دل گرفته باشم ،هرگز.

    همیشه وقتی موفقیتی رو در کسی دیدم تحسین کردم و براش آرزوی بیشترینها و بهترینها رو‌کردم حتی اگر از نزدیک‌نمیشناختمش.

    اما دارم روی خودم کار میکنم ،تا با خودم هم به صلح برسم.

    اینقدر در مورد خودم سختگیرانه برخورد نکنم و اینقدر به خودم چرا و چرا نگم .

    اینقدر به خاطر تصمیماتی که در گذشته گرفتم شماتت نکنم ،اینقدر از دست خودم نرنجم ،خودم رو ببخشم ،به خودم‌بیشتر توجه کنم و کمی با خودم خلوت کنم.

    این روزها آرزو میکنم که ایکاش موقعیتی داشتم تا در تنهایی به رشد معنوی خودم میپرداختم.

    دارم روی خودم‌ کار میکنم که یاد بگیرم در زمان حال زندگی کنم و‌گذشته رو رها کنم .

    آخه حس میکردم توی گذشتم گیر کردم .خیلی حسرت گذشته رو میخوردم ،خیلی همش دلم حالو هوای قدیمم رو میخواست.خیلی آه میکشیدم ،خیلی از سر حسرت اشک تو‌چشام حلق میزد ،خیلی بغض میکردم ،دلم همه جوره قدیمم رو‌میخاست از یه بغل یا نوازش پدرو مادر ،تا جمع های همیشگی کسانیکه دوستشون داشتیم.

    الان دارم شاد بودن در حال رو تجربه میکنم.

    میگم این زندگی الان منه پس اگه توانمندم باید تو این زندگی شاد باشم.

    هر روز صبح که از خواب بیدار میشم ،هنوز از تخت پایین نیومدم ،فکر میکنم که امروز چه انگیزه ای برای شروع دارم ؟

    وهر روز یا انگیزه ای پیدا میکنم یا یه انگیزه میسازم.

    مثلا انگیزه امروزم پخت یه شیرینی بود که تا حالا پختشو تجربه نکرده بودم و جه خوب درومد.

    دیگه آهنگ غمگین گوش نمیدم .

    دیگه اصلا فیلم وسریال نمیبینم که بخواد منو احساسموبه هر سمتو سویی که میخاد ببره.

    دیگه به گذشته ها فکر نمیکنم و تا نجواها میخوان شروع بشن ،میام سراغ سایت.وچقدر حالم عوض میشه.

    دیگه وقتی میخام برای خودم چیزی بیارم بخورم ،همونجوری میارم که برای دیگران میارم.

    دیگه برای خودم چای دم میکنم .

    یه موقع هایی تو‌کارای خونه به خودم استراحت میدم و‌میگم این ظرفها رو یکی دو ساع بعد میشورم الان میخام ورزش کنم.

    خلاصه که میخام با خودم هم به صلح برسم که حالم خوب باشه که بتونم باورهای بهتری بسازم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: