داستان هدیه تولدم - صفحه 28 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    240MB
    20 دقیقه
  • فایل صوتی داستان هدیه تولدم
    18MB
    20 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1503 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا دشتی گفته:
    مدت عضویت: 1053 روز

    یه جمله ای هست که خیلی باورش دارم

    آدما از شناخت خودشون به‌خدا می‌رسند

    پس هر کس تو خودشناسی موفق باشه احتمال خیلی زیاد تو خداشناسی هم موفق میشم

    برای من که اینطور بود

    هرچقد روی خودم کار کردم بیشتر عاشق خدا شدم

    شاید چون جزئی از خودش هستم

    هر چی که هست خیلی جالبه و برام رقم خورده

    به همون میزان که تو شناخت خودم رشد کردم

    به همون اندازه یا بیشتر تو ارتباطم با خدا پیشرفت کردم.

    یکی از بهترین و محکم ترین عاشقانه ترین رابطه ای که دارم رابطم با یگانه معبودم

    هرروز بیشتر میفهمم از عظمت و شگفت انگیز بودنش.

    لطفهایی در زندگی به من کرده و بلاهایی از من دور کرده تعمتها و موهبتهایی بهم داده که واقعا نمیدونم چطور شکرش به جا بیارم

    و میدونم که در برابر عظمت الهی و اقیانوسی از رحمتش من قطره ای شاید به حساب بیام

    ولی چقد هوای همون یه قطره رو داشت

    زندگی آروم الآنم خواسته ی چند سال پیس م بود وشد

    پس ایمان دارم خیلیییی زودتر از حد تصورم به خیلی ا ز موفقیت و رشد ها تو زندگیم میرسم

    چون خالق این دنیا کنارمه و بدجوری حواسش یه من هست چون من جانشین خودشم. اینو کاملا قبول دارم که برام نهایت عشق و آرامش سلامتی و ثروت میخواد چون میبینم نشونه هارو چون میبینم برام رقم میزنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      Amin Iloon گفته:
      مدت عضویت: 979 روز

      چقدر کامنت عالی بود

      این قسمت که ما خود خدا هستیم – ارتباط خوب ما با خودمون – باعث ارتباط خوب با الله یکتامون میشه

      اینکه اگر ما کار کنیم برا خودشناسی مون – در عمل – به حدا شناسی هم میرسیم

      با روی خدا حساب کنیم و تسلیم بشیم …

      من خودم و خدا مهم هستیم دیگه بقیه رو اصلا کاری نداریم چون ما طبق فرکانس هامون نتیجه میگیرم – نه رو حرف دیگران و مارتی و…

      ما و خدا برا خلق زندگیمون کافی هستیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 2116 روز

    برگی از روزشمار تحول زندگی من، روز نهم

    بسم الله النّور

    سلام استاد عباس منش و سلام مریم بانو

    متشکرم استاد بزرگوار از آموزش های عالی شما

    چیزی که میخوام بنویسم فکر نمی کردم به این زودی برامون اتفاق بیافته. تو مسیر یادگیری این سبک زندگی با وجود آموزش های فوق العاده ی شما ، اشتباه هم زیاد داشتیم اما تصمیم درست هم زیاد گرفتیم ، فرکانس منفی هم زیاد ارسال کردیم ، اما ارسال فرکانس مثبتم بارها و بارها بیشتر بوده. و این رو از نتایج تدریجی ای که تا به اینجا کسب کردیم میگم.

    و اما نتیجه ی دیروز ! یادمه چند سال پیش هر وقت می دیدم کسی یه تیکه طلا خریده خوشحال میشدم اما از وضعیت زندگی خودم ناراحت میشدم و تو دلم میگفتم من همین چند تا تیکه که هدیه ی عزیزانم هست رو نگهدارم هنر کردم ، اینکه طلا بخریم که اصلاً تو مخیّله ام نمی گنجید. نهایت حدود یک سال و نیم پیش به خاطر خرید زمین و رعایت نکردن قانون همون هدیه ها رو فروختیم با این نجوا ها که من به این هدیه ها وابسته ام پس بهتره بفروشم و فلان و .. دخترم یه النگو داشت که خیلی زیبا بود و چون ترک برداشت دیگه دستش نمی کرد! اون رو هم فروختیم .الان این اشتباهات رو می فهمم ! اون موقع بهش گفتم الان که اینو دستت نمی کنی به ما قرض بده ! خلاصه فروختیم. که قبلاً تو یه کامنت گفتم اون موقع زمین هم نخریدیم و پول ها خرج شد. اما ما مسیر رو ادامه دادیم. ماه پیش تصمیم گرفتیم که بدهی دخترمون رو بهش بدیم. دیروز رفتیم و از پول حقوق همسرم براش طلا گرفتیم ، و این اولین بار بود خدایا! که ما بدون اینکه از قبل پول جمع کرده باشیم ، اونم نقد خرید چند میلیونی انجام بدیم! اون لحظه برای من و همسرم خیلی قشنگ بود. وقتی اومدم خونه دخترم خییییلی خوشحال شد و تا شب چندین بار اومد تو بغلم و من رو بوسید و ازم تشکر کرد….

    چند جمله از استاد عباس منش در این فایل با ارزش : “…یعنی وقتی که این رابطه اتفاق می افته ، وقتی که ما درست در واقع اون رابطه رو با خدای خودمون برقرار می کنیم ، همه چیز خودبخود درست میشه ……این یه چیزیه که انتهاش احساس فوق العاده است، احساس یگانگی با منبع و جهان هستیه.احساس دوست داشتن خود. احساس دوست داشتن دیگران. زیبایی ها رو دیدن ، همه چیز رو زیبا می بینی، حتی تو فضاهای معمولی هم هستی همه چیز رو زیبا می بینی و عطر خداوند رو همه جا احساس می کنی … احساس اینکه خودت رو عاشقانه دوست داری ….همه چیز رو دوست داری تو زندگیت حتی روزهای تلخ زندگیت و میفهمی و میبینی که اون روزها روزهایی بودن که برای تکاملت نیاز بودن و قسمتی از وجود تو ، تو اون روزها تکامل پیدا کرد و …. با همه چیز در صلحی! …. همه چیز خوبخود درست میشه! ….

    همه چیز خودبخود درست میشه….

    و خدایی که در قلب هستی می تپد ….

    پیش به سوی روز دهم سفرنامه

    اللّهم ثبّت اقدامنا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    پریا گفته:
    مدت عضویت: 1077 روز

    سلام به همه

    اللخصوص به استاد سید حسین عباس منش عزیز

    راستش من نمیدونستم تولد استاد چه روزیه. دیروز استارت سفرنامه رو زدم و 6 فایل رو گوش دادم و امروز رسیدم به این فایل و فهمیدم امروز دقیقا 18 اسفند هست و روز تولد استاد. چه چیز بهتر از این که من به موقع به این فایل برسم و تبریک تولدشون رو داغ داغ بگم بهشون…نه پیشاپیش و نه پساپس:)))

    واقعا متعجبم از این همه همزمانی…چقدر زیبا واقعا.

    این ماجرا مصداقِ “در زمان درست، در مکان درست” بودنه!

    تولدتون مبارک بزرگ مرد، زادروزتون مبارک تاثیر گذارترین انسان زندگی من، بعد از خودم…

    انشاالله که سال های سال، زیر سایه الله، در کنار عزیزترین افراد زندگیتون، شاد و سرزنده و پیروز و موفق، به زندگی در این دنیا ادامه بدید

    با آرزوی موفقیت برای هممون :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 3056 روز

    بنام الله

    سلام به استاد عزیزم ومریم بانو ودوستان گلم

    خدا را سپاس بخاطر این فرصت

    چه جالب امروز که برا دومین بار روز شمار تحول زندگی من را مرور کردم وچقدر وقفه افتاد در مرور دوباره امروز روز پایان سال 1401 است خدایا سپاس بخاطر این هماهنگی و این را به فال نیک میگیرم استاد صمیمانه تولدتون را تبریک میگم تاریخ دقیق رو نمیدونم ولی طبق این فایل اسفند ماه بوده

    باور قدرتمند همه چیز را من میتونم خیلی ساده وبراحتی بدست بیارم اگر در حسرت چیزی باشی که دیگران دارند از خواسته هات دور میشی وقتی از چیزی ناراحتم یعنی در حال دور شدن از آن هستم یعنی به خواسته هام چسبیده ام وچسبیدن به خواسته ها مساوی است با دور شدن وفاصله گرفتن از آنها

    نکته:تمام اتفاقات زندگی من وقتی تغییر کردکه درون من همه چیز تغییر کردوقتی نگاه من به خودم تغییر کنه همه چیز در درونم تغیر میکنه وقتی رابطه من با خودم با خدای خودم مهم ترین رابطه زندگی ام باشه و همه چیزهایی که در بیرون تجربه میکنم از دوستانی که دارم اتفاقاتی که تجربه میکنم رابطه ام با پول با عشق ومهم ترین اتفاقات زندگیم وهمه آنچه خواهم داشت نتیجه این رابطه است یعنی به اندازه ای که من احساس خوب داشته باشم اتفاقات خوبی هم تجربه میکنم پس به هر شیوه ای که میتوانم باتغییر زاویه دیدم به احساس خوب برسم با توجه به زیبایی ها ،سپاسگزاری بخاطر داشته ها ،رها کردن خواسته هام با باور به اینکه هرآنچه که بخواهم براحتی وبهخودی خود میتوانم داشته باشم بشرطی اینکه خودم را همین گونه که هستم دوست بدارم با خودم با خدای خودم هماهنگ باشم واین هماهنگی بهت احساس رهایی میده بهت احساس بی نیازی میده واین حس چقدر ناب وبی نظیر سبک ورها از همه دغدغه ها چقدر آرامی ؛ چه احساس فوق العاده ای چقدر ایمان واطمینان داری که این احساس فوق العاده مسیر رسیدن به خواسته ها را برات باز میکنه اگر من خودم را بی نیاز از توجه دیگران بدانم بقیه دنبال بهانه اند تا به من توجه کنند به من محبت کنند

    استاد این چند خط آخر خودش آمد ومن نوشتم آنقدر که خودم هم منقلب شدم الله اکبر از هدایت خداوند از این نشانه دوساعت قبل همسرم به خواهرش خیلی توجه نشون داد یه لحظه حالم بد شد بعد جلو ذهنم رو گرفتم گفتم این توجه همسرم باعث میشه خانواده اش به من بیشتر توجه کنند وبه خودم گفتم من ارزشمندم وبی نیاز از محبت کسی چون خدا را دارم وگله وشکایتی نکردم حتی توذهنم بعد تو کامنت نوشتن این احساس رهایی بهم دست داد استاد صمیمانه ازتون سپاسگزارم من بعداز 6 سال که عضو سایتم تازه دارم به درک کوچکی از این آگاهیها میرسم

    دوستتون دارم در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    محمدرضا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    بنام خدای که‌ همیشه با من است

    سلام به استادم!

    استاد، ازتمام فایل امروز که نهمین روز سفر نامه من است، همان است که اول نوشتم، خدای که همیشه با من است.

    برداشت‌های کردم که به صورت عبارت‌های تاکیدی در دفترم نوشتم، تا آویزه ذهنم باشد تا مزیین قلبم باشد،تا در تضاد یادآور خدای من باشد که در وجودم جاری است ،باشد.

    وقتی خدای من، همیشه با من است، همه چیز سرجایش هست؛ همه چیز لذت بخش است؛ تضاد هایم را دوست دارم، که باعث تکامل من است.

    وقتی خدای من، همیشه بامن است، همه چیز خود بخود و براحتی اتفاق می افتد.

    وقتی خدای من، همیشه بامن است، نظر دیگران برایم مهم نیست. خودم و دیگران را دوست دارم.

    وقتی خدای من، همیشه با من است، همه چیز زیبا است.(مارایت الی جمیلا).

    وقتی خدای من،با من است، با هیچکس بحثی ندارم.دیدگاه ها و رفتار باقی مردم مهم نیست.

    وقتی خدای من،همیشه با من است، شاد وامیدوارم هستم و عاشقانه با خدای خودم صحبت می‌کنم.

    وقتی خدای من، همیشه با من است، ازاینکه هستم راضی هستم. سلامتی دارم. شادی دارم. شکر گزار هستم. باخودم درصلحم.

    وقتی خدای من ، همیشه با من است، قابل احترام هستم. همیشه سورپرایز می‌شوم.

    وقتی خدای من،همیشه بامن است، ارتباط بهتری با جهان وبا خداوند دارم.

    وقتی خدای من، همیشه با من است و با تضاد هایم برخورد می‌کنم، به خواسته هایم میرسم.

    وقتی خدای من، همیشه با من است، از همه چیز رها می‌شوم، یا به همه چیز راحت وساده می‌رسم. به ثروت، عزت، آرامش وآسایش

    وقتی خدای من، همیشه با من است، احساس خوب دارم، اطمینان بیشتری دارم.

    اینها از فضل خدای من است، که استاد خوبی دارم که چشمانم را بر روی دلم ،بر روی قلبم باز کرده است.

    نمی دانم که این نوشته های من نیست، او می‌گوید و من سیاهه می‌کنم.

    خداوند را بینهایت سپاسگزارم، به‌ خاطر آشنای با استاد خوبم و خانواده خوب و دوست داشتنی عباسمنش.

    امیدوارم سالم وسلامت و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    User گفته:
    مدت عضویت: 1497 روز

    با سلام خدمت استاد جانم و همسفرهای نازنینم

    روز نهم

    و باز هم این فایل،این آگاهی ها،این پیش نوشتار استاد شایسته تحسین مرا برانگیخت،وقتی اون جمله را خوندم که نوشتن” در صلح بودن با خودت یعنی عدم اثبات ارزشمندی خودت حتی به خودت.“ احساس کردم بناهایی در ذهنم فرو ریختن و زیربناهایی جدید در حال ساخته شدن هستن،چقدر عظمت داره این جمله اینکه ارزشمندی خودت رو حتی به خودت هم اثبات نکنی،این یعنی با خودت در صلحی،خدای من وقتی به منشا همه دل نگرانی ها،بحث ها غم ها و حسرت های زندگیم نگاه میکنم همه بخاطر این هست که با خودم در صلح نیستم،و چقدر زیبا در فایل استاد جان جانانم میگن که وقتی ما به چیزی نچسبیم وقتی محتاج نباشیم وقتی حسرت نخوریم همه چیز خود به خود رخ میده،وقتی از تضادهای زندگی برای تقویت ایمانمون استفاده کنیم و چقدر اون جمله کلیدی هست که فرمودن جوری به مسائل نگاه کنیم که احساس بهتری بهمون بده,،اگر کسی کاری کرد که ناراحتمون کرد یه جوری فکر کنیم که یه ذره حالمون بهتر شه،محتاج هیچ چیز و هیچ کس نباشیم و از اینکه هستیم راضی باشیم و بهش افتخار کنیم،وای فقط این جمله که دیدگاه خداوند اینه که همه چیز به صورت طبیعی و‌در زمان مناسب اتفاق می افته،جوری نگاه نکن که اذیت شی خیلی خونسردتر باش خیلی ارومتر،بعد میبینی همه چیز به راحتی اتفاق میفته،استاد جانم طی 10 روز گذشته شاید دهها بار این فایل رو‌گوش کردم و یک بار هم نوشتمش،استاد هربار یک اگاهی متفاوت از قبل داشت خیلی خوب بود،با اینکه من ماهها قبل یکبار این فایل رو گوش کرده بودم اما اینجور که الان میشنیدم و لذت میبردم نبود،ممنونم استاد،خیلی زیاد دوستون دارم و تحسینتون میکنم هم شما رو و هم استاد شایسته رو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    زهرا کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1099 روز

    روز نهم سفرنامه من

    سلام ای زندگی من خیلی خوشحال و سرشارم از وجود خدا در لحظاتم . خیلی سپاسگذار استادم و مریم خانوم هستم که این همه به ما محبت بی دریغ می‌کنند.

    در صلح بودن با خودمان . وقتی اوایل این کلمه رو یا جمله رو از استاد می‌شنیدم واقعا هیچ درکی ازش نداشتم برام خیلی غریبه بود ولی به لطف خداوند که هر سوالی میندازه تو سرم خودش هم جوابش رو برام می‌فرسته، منم رفته رفته با شنیدن فایل های استاد و دیدن نحوه زندگی این دوتا مرغ عشق (استاد و مریم جان ) فهمیدم بابا اصلا داستان چی بوده ….

    اوایل انقدر این جمله برام گنگ و بی معنی بود همش میگفتم خدایا آخه مگه آدم با خودش صلح میکنه! اصلا مگه با خودش جنگ داشته که بخواد صلح کنه!! چی میگن اینا ! ینی چی استاد میگه عزیزدلم خیلیییی با خودش تو صلحه . منم میخوام با خودم تو صلح باشم …..

    خیلی جالب بود با اینکه چیزی متوجه نمی‌شدم ، میخواستمش .! فقط چونکه میدیدم مریم جان اینجوریه و اتفاقا استاد هم خیلی ازش تعریف میکنه . با خودم گفتم قطعا یک عادت خوبه که منم باید داشته باشم تا پیشرفت کنم .

    این صحبت استاد تو یکی از فایل های زندگی در بهشت بود اگه اشتباه نکنم که استاد و مریم جان رفته بودن تفریح با اسکوتر و دوچرخه لب دریا تو همون پارک ساحلی که برای بچه ها وسیله بازی داره فکنم نزدیک تمپا بوده .

    خلاصه که از اون موقع چند ماه گذشته و من الان احساس میکنم و میفهمم که بله منم دیگه رفتم تو کار صلح با خودم .

    چون اصل همه چیز در زندگیم خودم هستم و هر کار بخوام شروع کنم یا اصلاح کنم اول باید از درون خودم استارت بزنم پس باید با خودم مهربون باشم در صلح باشم

    من اگه بخوام پافشاری کنم روی یک خواسته، طبق قانون دارم ازش دور میشم که هیچ از این ور هم خودمو اذیت میکنم چون انرژی صرف میکنم برای هیچ و پوچ چون وقتی زوووور بزنم و حاصلش بشه هیییچ مشرک میشم به خدا . و درنهایت هم از هدفم دور میشم .

    وقتی حسادت کنم بازم دارم خودمو در دام حرص و طمع بیخودی میندازم و ارزش های خودم رو نادیده میگیرم

    وقتی عصبانی میشم و تو خشم باقی میمونم که دیگه کلا شمشیر از رو بستم برای خودم اجازه نمیدم نعمت ها به سمتم بیان

    و اینجوری میشه که استاد میگه طرف با خودش تو صلح نیست داره الکی الکی خودش اذیت میکنه .

    ولی اگه بجای همه این حرص و جوش زدن های بیخود بیام مثل استاد و خیلی از دانشجو هاشون منم رو خودم کار کنم با خودم مهربون باشم به خودم فرصت بدم عجله ای نداشته باشم و اجازه بدم همه چیز در زمان خودش رخ بده اونموقه است که از در و دیوار خواسته هام میریزه و محقق میشه

    یک چیز جالبی تو این فایل استاد گفت که منم باهاش خیلی هم عقیده بودم از بچگی تا العان ولی خوب نمیدونستم که درسته و گاهی با تنبلی یا بیخیالی قاطی میشد چون درک درستی نداشتم .

    اونم اینه که اجازه بدیم تو زندگی همه چیز خودبخود بوجود بیاد .

    استاد میگفت من عاشق این خودبخود به وجود آمدن هستم . چون تو زندگیم درکش کردم

    منم خیلی عاشق این سبک زندگی هستم واقعا عاشق این مدلی زندگی هستم و خداوکیلی خیلی کارهام اینجوری پیشرفتن .

    حالا شاید نتایجش خیلی بزرگ و شگفت انگیز نبوده ولی برای خودم تجربه های خوبی بوده تا ایمانم رو نسبت به این نوع نگاه بیشتر کنه

    یک مثالی که یادمه برمیگرده به چند ماه پیش که ماه رمضان بود و یک نمایشگاهی باز شده بود بنام حجاب و عفاف که معمولا محصولات خوبی رو عرضه میکردن هم زیبا هم پوشیده و جنس خوب . من اونموقع مانتو میخواستم ‌. ولی پولش رو نداشتم یکسری رفتیم و نگاهی انداختم قیمت گرفتم و از چند نمونه خوشم آمد با پدر و مادرم بودم و اگه بهشون میگفتم حتما بهم پول میدادن . ولی نخواستم چیزی بگم . گفتم درست نیست دیگه بخوام از پدرم پول بگیرم برای یه مانتو اونم تو این سن و سال من زندگیم سوا شده و باید تابحال درآمدی از خودم داشتم …و واقعا روم نشد . از طرفی از همسرم هم دلم نمیخواست درخواست کنم چون با اونم تو صلح نبودم و دلم نمیخواست بهش رو بندازم به خاطر یه مانتو .

    با خودم گفتم ولش کن من خواسته ام رو بالاخره بدست میارم نمیخواد زیاد خودمو ازیت کنم

    چندروزبعد مادرم زنگ زد که بیابریم باهم برات یکی از اون مانتو بخریم به عنوان عیدی . که رفتیم و خیلی جالب بود که نمایشگاه کلا جمع شده بود و برگشتیم تو راه برگشت مامان و بابام خیلی ناراحت بودن و افسوس میخوردن که چقدر بد شد چونکه اونجا سالی یکبار بیشتر نیست و همش میخواستن هر طور شده اونشب برام از یک بازاری جایی برام مانتو بخرن که من چندین و چند بار بهشون گفتم عزیزای من ، من ممنونم ازتون ولی من اصلا عجله ای ندارم . مطمئن باشید من از یه جای دیگه یه مانتویی میگیرم که بهترین جنس و زیباترین باشه . ناراحت نباشید . بهشون گفتم من دوسندارم برای هیچ چیزی خودمو بکشم که بدست بیارم بالاخره همه چیز خودشون میان که بابام هم این حرف و تائید کرد و خوشحال شد. خلاصه خودشون یک تومن برام فرستادن که خودم برم بگیرم . چند روز بعد با همسرم رفتیم یک گالری که لباش و مانتو های شیک و درجه یکی داشت و یک مانتویی خریدم که قیمتش شد یک میلیون و پنجاه و همسرم حساب کرد .

    خیلی خوشحال بودم و درک کردم که صبرم نتیجه خوبی داده .

    اگه بخوام بازهم بنویسم تا صبح قیامت حرف دارم ولی بنظرم کافیه . کمااینکه من به پیشنهاد خانم شایسته یک دفتر برداشتم و نکات این سفر نامه ها رو توش مینویسم .

    خلاصه که به قول استاد هرچقدر روی خودمون کار کنیم باز هم جا داره بهتر بشیم و این راه پر منفعت پایانی نداره

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند در دنیا و آخرت

    دیگه انقدر پای حرفای استاد نشستیم دارم میشیم یک نسخه از استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  8. -
    Arghavan گفته:
    مدت عضویت: 1885 روز

    چقدر زیبا گفتن حافظ

    گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع

    سخت می‌گردد جهان بر مردمانِ سخت‌کوش

    و چقدر شما به جا و درست برای ما این مفهوم رو جا انداختین استاد عزیزم

    توی فایل گفتین سخت نگیرن خونسرد باشین همین نوع بیان شما که حاکی از سادگی و روانیه مسئله میاد و واقعا احساس راحتی داد؛ حداقل به من

    چقدر ساده و راحته همه چیز و ما چقدر بعضا سخت میگیریم و خودمونو اذیت میکنیم

    خداروشکر میکنم که بار دیگه هدایت شدم به این فایل

    و بار دیگر مفاهیم واضح تر از قبل واسم شکوفا شدن

    هرچند قبلا این فایل رو دوسه باری گوش داده بودم در دو سال اخیر

    اما چون نشانه ی امروزم بود تصمیم گرفتم دوباره در 16 مرداد 402 هم با ذهن الان گوش بدهم و درک کنم

    و چه بهتر درک میکنم معنی نچسبیدن رو

    چه بهتر درک میکنم معنی احساس خوب داشتن رو و در پسش پیشامدهایی که زمانی آرزوی ما بوده

    چه بهتر درک میکنم قانون درخواست رو

    با احساس خوب بخوایم تا خدا اجابتمون کنه

    اینکه خودتون میگید فارغ از دین و دولتو ملت به این قضیه اجابت خدا نگاه کنین نشون دهنده ی هرچه تمام تره سیستمی بودن نظام هستیه و خداروشکر که شما هستین تا ساده تر و به زبون فردی چون شما این مسائل و سیستم یا قانون رو بهتر متوجه بشیم

    دقیقا وقتی روی خودمون تمرکز داریم و به چیزی بیرون از خودمون وابستگی و چسبندگی نداریم همه ی چیزای خووووووب و عالی

    اصلا عاااااشق این میشن واسه ما اتفاق بیفتن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    آدا گفته:
    مدت عضویت: 3141 روز

    سلام به استاد عزیزم الان که شهریور سال 1402 هست یادم میاد سال 99 من این فایل رو دیدم و اینقدر این فایل به من آرامش داد که واقعا زندگی من رو عوض کرد اما من آموزه هارو رها کردم و الان که دوباره اومدم این فایل ببینم، متوجه شدم که چقدر درون من مقاومت ها رفته بالا چقدر درونم سمی شده و چقدر اجرا کردن و پذیرفتن این فایلها درونم بیشتر و بیشتر شده و این خیلی بد متاسفانه ک من ب کجا رسیدم، متاسفانه از وقتی ک یادم میاد من درگیر وابستگی عاطفی در درون خودم بودم درون من پر بوده از غم، درد، رنج و سرخوردگی استاد عزیزم حرفای شما مثل ی هشدار دوباره بود اینکه گفتید هرچیزی رو توی زندگی سخت بگیرید بهش بچسبید از شما دورتر و دورتر میشه اینکه گفتید وقتی یه چیزی براتون خیلی مهم میشه اونو جدی بگیرید ازتون دورتر میشه و این واقعا عین حقیقت استاد عزیزم من همه اینهارو توی زندگیم دارم میبینم استاد عزیزم من روی خودم کار نکردم همه چیز رو رها کردم باورها، افکار، همه رو سپردم دست ذهن طغیان گر درونم و اتفاقی ک افتاد اون همه چیز بدتر کرد من برده اون شدم و حالا میغهمم ک اون ذهن من رو به کجا آورد استاد یکی از بزرگترین پاشنه آشیل های من احساس وابستگی ب قدری ک این احساس زندگی من رو از پا درآورد هیچیزی اینکار رو نکرد ولی من بهبودش ندادم و اتفاقی که افتاد الان این بیماری ذهنی شدیدتر شده و دارم باز هم ب خودم یا آورم میشم که هرچیزی رو بهبود ندی بدتر و بدتر میشه و بهتر نمیشه اینم نشانه واضح واقعا این جمله عین حقیقت همه ما ادمها قبل متولد شدن میدونیم که عشق در. نمون هست میدونیم که زیبایی در وجود ماست میدونیم که ما خودمون ذره ای از خداوند هستیم اما وقتی ب دنیا می‌آییم و وارد دنیای شیطان ذهنی میشیم مثل ی نفر ک ی چیزی گم کرده باشه دائما به دنبال اون عشق میگردیم، دائما دنبال یه چیز گمشده میگردیم و درصورتی که همه اون چیزی که ما میخواییم درون خودمون، استاد حقیقتا اینقدر دور شدم از خودم که انگار دیگه نمیدونم عشق درون چی هست لذت از تنهایی چی هست وجودم پر انتظار و گدایی عشق شده. این باورهای مخرب اینقدر درونم در این رابطع پر رنگ شده ک واقعا ی جنگ و جهاد طولانی مستمر نیاز برای اینکه افسارش در دست گرفت اگر الان اینجام و دارم این اعترافات میکنم میخام بگم اره میپذیرم ولی ب خودم قول میدم که.درستش کنم ک لباش رزم و جهاد ب تن کنم و برام سراغش چون واقعا زندگیم از دست دادم من دیگه حتی نمیدونم ارزش خودم، الویت ها حس میکنیم مهم ترین موضوع زندگی من یارم در صورتی که خودمم استاد عزیزم من ب خودم قول میدم ک همع چیز درست کنم،من واقعا همیشه ب خودم توی هر مدضوعی سخت گرفتم خودم رو قضاوت کردم زندگی رو جدی گرفتم هر مسئله ای ک ب وجود اومده رو جدی گرفتم اما حالا باز هم میگم میبخشم همه آدمایی رو که من سالها ب دنبال و در جستجوی عشق خودم در درون اونها بودم من ب دنبال ساختن هویتم بودم من هویتم رو از یارم گرفتم واسه همینه میترسم لز نبودش از کمبودش از ترس در صورتی که باید بارها ب خودم اعتراف و یادادری کنم زندگی رو سخت نگیر هیچ چیزی رو رها باش خودت رو ببخش همه رو ببخش اگر انتظاری داشتی برآورده نکردن ، میبخشم چون وظیفه اونها نبوده اگر عشقی دادن ممنون ندادن هم مهم نیست چون وظیفه هیچ کس نیست من جدی گرفتم میتوتم بگم من در دورترین مدارم و مهم ترین موضوغ زندگیم رابطمه و دارم اذیت میشم دلم میخاد طعم ازادی ذهنی رو بچشم ‌ استاد کاش می‌فهمیدم چطور باید رهاتر باشم زندگی جدی نگیرم ولی سعی میکنم که ب خودم یاداوری کنم رها باش هیچ چیز توی دنیا ابدی نیست تجربه ها احساسات، روابط، شغل، کار، بودن ما درست اونا مهم اند و دوس داشتنی اما ب یاد خودت بیار ک تا وقتی با خودت در صلح نباشی تا زمانی که با خودت در ارامش نباشی هیچ چیزی درست نمیشه مهم ترین و زیباترین اتفافات وفتی میفته ک تو با درون خودت دوستی هویتت رو از خودت داری خودت برای خودت استقلال داری شادی از درون خودت پیدا میکنی هیچ کس قرار نیست ابدی باشه فقط لذت ببر و زندگی کن سخت نگیر همه چی موقته زندگی کن همین و بدون مهم ترین سرمایه و دارایی زندگیت خودت هستی و این قشتگ چون وقتی با عشق بی قید و شرط خودت رو دوس داری چون وقتی بی قبد و شرط آدمها و رو دوس داری فارغ از اینکه عشق میدن بهت یا نه فارغ رفتار و انتظاراتت و خودت رو وجودت میپذیری پس در نتیجه حالت بهتر دختر اگر سالها داری با همه وجودت تلاش میکنی کسی اون عشقی ک میخای رو بهت نمیده اون تایید و توجه رو و چ بسا ازت گرفته شده بیشتر هم بخاطر اینه منبع و سرچشمه اصلی همه اینها.در درون تو هست تو هستی ک میسازیش حس خوب اون عشق بی قید و شرط تایید و تحسین باور در درون خودت همین نزدیکی زندگی جدی نگیر هیچ چیز مهم تر از این رابطه نیست واسه همین اینقدر در عذابی سالها فکر رکدی اون رابطتتت مهم همه وجودت گذاشتی چیشد؟ اون چیری میخاستی نشد بپذیر ادمهارو اونطور ک هستن هرچیری میخای بسپار دست جهان و بدون خدا در زمان مناسب همه چیز برات اوکی میکنه تو فقط کافیه روی خودت کار کنی همینن .

    استاد تصمیم ب روزه سکوت دو روزه گرفتم ک در فضای مجازی با کسی حرف نزنم با خانواده هم زیاد حرف نزنم و بیشتر ب درون غور کنم تا خودم بیاییم این عشق و هویت گمشده رو در درون خودم پیدا کنم این همه سال 6،7 سال دارم میگردم در ادمها نیستش پس در درون من حتما فقط باید براش وقت بذارم اون همدمی ک دنبالشم درون من نزدیک تر از همیشه، همیشه اینجا بوده فقط من باید مقاومت هارو کمتر کنم. استاد این دلی ترین کامنت من بوده امیدواروم مسیر ب زودی پیدا کنم ب قول خودتون در پناه حق شاد و پیروز و سربلند و سلامت باشید الهییی امین برای همه قلب ها و ادمها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1812 روز

    بنام تنها قدرت وتنها فرمانروای هستی

    سلام ب استادعزیزم و مریم نازنین

    و دوستان هم فرکانس هم سفرم

    روز9 از روزشمار تحول زندگی من

    خدایا ازت میخوام هدایتم کنی تا بتونم بنویسم و رشد کنم

    همزمانی هایی ک امروز براماتفاق افتاد

    بخاطر اینکه دارم روخودم کارمیکنم

    امروز پدر میخواست ی مسافرت کوتاه وبره

    ک از یکی از آشناهامون درخواست کرد ببرتش

    تاحالا پیش نیومده پدر از کسی بخواد همراهش بره

    وقتی ک آماده شد خودش ب مامان گفت بگو زکیه هم آماده بشه بیاد

    منم اون موقع دفترم دستم بود و داشتم تمرین ستاره قطبی و انجام میدادم

    صبحونه هم نخورده بودم

    بعدازاینکه کارم تموم شد بادفترم با آرامش بلند شدم صبحونه هم آماده کردم و خوردم رفتم برم سرویس بهداشتی ک پدر گفت اگه ماشین بیاد آماده نباشی من میرم هاا

    منم گفتم اشکال نداره اگه اومد برو

    خلاصه درنهایت آرامش اماده شدم کفش هامو هم پوشیدم

    و سایت وهم چک کردم دیدم ی نقطه آبی دارم کلی ذوق کردم و خوشحال شدم

    و کامنتو خوندم امتیاز دادم

    بعد ماشینی ک منتظرش بودیم

    اومد میدونید چی گفت؟؟؟

    گفت باخودم گفتم ی کم دیرتر بیام تا مغازه های جایی ک میخواستیم بریم باز باشه

    برای همین دیرتر اومدم

    الهی صدهزار بارشکرت بابت این نشانه ی بهبودم اینکه دارم خوب عمل میکنم و متوجه شدم هرچی باخودم درصلح باشم وآرامش داشته باشم اتفاق ها هم هماهنگ بامن رخ میده

    و یه تغییر دیگه ک خیلی راضی ام و حس خوبی بهم میده

    اینه ک دیگه چیزی ب صورتم نمیزنم و پوستم انگار خودش خودشو ترمیم میکنه باطراوت میکنه

    لطیف میکنه

    فقط وقتایی ک حس کنم خیلی لازم باشه آبرسان میزنم ک تو48ساعت شاید یکبار

    و اینکه امروز فقط ی ضدافتاب ساده زدم و ی رژ کم رنگ

    و چشمام و حتی سرمه نکشیدم

    توگذشته هیچ وقت روزی نبوده ک استفاده نکنم

    فک میکردم زیبایی چشمام فقط با سرمه وخط چشمه

    ولی الان این خیبییلیه ک بدون این آرایش چشم رفتم بیرون

    و دیدم چقد خوبه ک خودت باشی بی آرایش خاصی

    خودمو بیشتر دوسداشتم و ب خودم افتخار کردم

    و ی تغییر دیگه اینه ک من لای دفتر شکرگذاریم برای اینکه راحت صفحه شو پیدا کنم ی 10تومنی گذاشتم آگاهانه و هربار ک میبینم شکرگزاری میکنم بابت وجود پول وثروتی ک دارم و لمسش میکنم

    و بو میکشم برای اینکه جنسشو حس کنم لمس کنم

    و دیروز ک داشتم ب صفرهای این 10تومنی نگاه میکردم از ذهنم گذشت ک برای خدا یک صفر یا10صفر فرقی نداره

    پس توذهنم صفرهای بیشتری کنارش گذاشتم

    ک امروز مادر یه چک 100تومنی بهم داد ک گفتم الهی شکرت ک اومدم بلافاصله جای اون 10تومنی گذاشتمش لای دفترم

    قبلش لمسش کردم و بو کردم وگفتم میشود وامکان پذیراست ک صفرهای بیشتر وبیشتری تجسم کرد وبرای خدا یک صفر و100تا صفر کاری نداره

    الهی صدهزار بارشکرت

    عاشقتمممم

    استادجانم ومریم عزیزم

    خیییلیی ازتون سپاسگزارم ک سخاوتمندانه این آگاهی های فوق العاده ارزشمند و ب اشتراک میزارین ک باعث رشد ما میشه

    خدا ب زندگی وعشق تون برکت بده

    ان شاالله

    خیییلی دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: