پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

857 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2015 روز

    سلام به استاد عزیز و پر از عشق و مریم خانم پر از انرژی و آرامش که همیشه دوست دارید ما هم از کیلومترها اون طرف تر همراه خودتون کنید

    من سپاس گزاری میکنم ازتون که باعث حال خوب بقیه هم هستید …

    استاد منم همیشه با توجه به صحبت هایی که از شما شنیدم همیشه دوست دارم زندگیم فقط هدایت بشه به سمت بهترین های که الله یکتا برام در نظر گرفته

    خیلی برام جالب بود چند روز پیش که با همسرم سر یه موضع با هم بحثمون شد و من خیلی شدید ناراحت بودم از شرایطی که پیش اومده و خیلی از خدا گله میکردم تا اینکه ظهر شده و یه کم اوضاع آروم تر شد از خونه زدم بیرون و رفتم نهار بگیرم که هم هوام عوض بشه و اینکه نهار هم بخرم و.. بیام

    تا اینکه وقتی اومدم بیرون همچین بازم تو اون شرایط یه چیزی از قلبم گذشت که یه سر به ساختمانی که داشتم می‌ساختم بزنم و یه کار خیلی کوچولو داشتم انجام بدم و بعد برم نهار بگیرم و بیام و تو راه هم همش داشتم با خدا حرف میزدم حرف چیه یقه خدا رو گرفته بودم که چرا شرایطم اینجوری شده که باید آنقدر اعصابم بریزه به هم و…. و اینکه پس تو کجایی و…. ادامه میدادم که رسیدم به ساختمون و رفتم داخل کارگرها داشتن کار میکردن من و نگهبان تو حیاط ایستاده بودیم و صحبت می‌کردیم که یهو نگهبان گفت مهندس آهن از بالا داره میاد سمتت آنقدر وقت کم بود برای فرار که من صدای آهن رو شنیدم و فقط دستم رو گذاشتم رو سرم… یه باره حس کردم آهن از بین دستم و سرم که قشنگ سرم و صورتم رو نوازش کرد رد شد و افتاد رو زمین کل زمان شاید ۶ ثانیه طول نکشید انقدر لحظه عجیبی بود که نگهبان به قول خودش گفت دلم کنده شد و گفتم مهندس دیگه کارت تمام شد و من فقط اون تیکه آهن که به صورت تیز هم بود با اون سرعت چنان از موازی سرم و صورتم گذشت که حتی خطی هم روی صورتم نداخت ….

    اون لحظه فقط همون جا نشستم خدارا شکر میکردم فقط به خاطر یک موضوع اونم این بود که تو شرایطی که من داخلش بودم و فکر میکردم که خدا رهام کرده چطور خدا من رو هدایت کرد به سمتی که اصلا اون لحظه تو برنامه ام نبود و چنین اتفاقی بیوفته و من متوجه بشم که خدا چقدر بهم نزدیکه و حتی به قولی از رگ گردن هم نزدیک تر و بعد از این اتفاق حالم آنقدر خوب شد که ممکن بود هر اتفاقی بیوفته حتی تا نبودن آلان من ولی آنقدر شیرین داستانش جمع شد که خدا بگه من هستم همیشه مثل همه زمان های دیگه تا الان که بودم و تو ندیدی پس با خیال راحت و با تمرکز روی خوبی ها بازم برو جلو و تا جایی که خودت بخوایی من هدایتت میکنم ….

    مثل الانی که بعد از مدت ها به سایت استاد هدایت شدم و یه قابل توپ و عالی و پر از انرژی از استاد عزیزم و مریم خانم پر انرژی دیدم و کلی لذت بردم و عزمم رو جزم کردم که بیشتر رو زیبایی ها و هدایت خدا تمرکز کنم …

    من صمیمانه ازتون سپاسگزارم استاد عزیز و مریم خانم پر انرژی و پر از آرامش که دارید با عشق به انسان های دیگه هم که دوست دارن فرکانسشون رو بیارن بالا کمک میکنید ..

    محمد هستم یکی از بهترین مخلوق های خدای خوبی ها که همیشه من رو هدایت می‌کنه به سمت بهترین زمان و مکان

    خدایا هزاران مرتبه شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    سعید سادات گفته:
    مدت عضویت: 1256 روز

    بنام خداوند بینهایت ثروتمند ثروت آفرین و ثروتبخش

    سلام و درود بر اساتید عشق

    الله هدایت را به عهده خودش گذاشته و سریع هدایت میکنه فقط باید ازش بخواهیم

    بیرون از ما چیزی نیست دنبالش نگرد

    وقتی خداوند وهاب میگه چشم هرچی میخوای بهت میدم دیگه بیرون از خودت دنبال چی میگردی

    حالا نوبت تو است که وظیفت رو انجام بدی و با پوست و گوشت و استخوان وجودت توحید رو عملی کنی یعنی ایاک نعبد و ایاک نستعین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  3. -
    رویا گفته:
    مدت عضویت: 1536 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان، خالق زیبایی ها و هدایتگر من

    سلام استاد عزیزم و مریم جان و دوستان گلم

    من بارش برف را باور کردم 😂 چقدر استاد این فضا زیبا و دیوانه کننده هست . وقتی که شما نشستید و شروع کردید به صحبت کردن ادم احساس می‌کرد که هممون دور هم جمع شدیم و یک جمع صمیمی را احساس می‌کردم. خیلی جو دوست داشتنی بود و واقعا انرژی خالص و نابی در جریان بود .

    منم دوست دارم به امید خدا بیایم اونجا و با همسرم بشینیم توی این فضای روحانی و ناب با خدامون صحبت کنیم،خواسته هامون بگیم،شکر گزاری کنیم و خداوند مثل همیشه همه خواسته هامون را امضا کنه با عشق.

    دوست دارم فرزندمون اونجا بازی کنه، سرسره بازی کنه و صدای خنده و شادی ش فضا رو پر کنه …. اندکی صبر سحر نزدیک است،اون روز هم میرسه و این خواسته هم اجابت میشه چون ما در فرکانس دیدن این فایل ها هم قرار گرفتیم و اون حس ناب را درک کردیم .

    استاد یک فایل قبل از سال تحویل ۱۴۰۱ گذاشتید که همان شب چهارشنبه سوری بود، اون فایل میگفتید که شما ابتدای سال یک فایل در گوگل کیپ ساختید و اتفاق های مثبت را یادداشت میکنید…منم از شما یاد گرفتم و همان شب یک فایل ساختم با اینکه اسفند ۱۴۰۰ بود نگفتم خب ۱۴۰۰ را بیخیال و از ۱۴۰۱ شروع میکنم. همان موقع یک فایل به نام ۱۴۰۰ ساختم و سعی کردم از ابتدای سال اتفاق ها را یادآوری کنم و نوشتم. اول که خیلی خوشحال بودم که اینکار رو انجام دادم و بیخیال ش نشدم و اینقدر شوق در من ایجاد شده بود که اولین روز سال ۱۴۰۱ هم یک فایل ساختم به نام ۱۴۰۱ و از همان روز اول شروع کردم به نوشتن اتفاق های خوب و اینکار را ادامه میدم. عکس ۷ سین مربوط به هر سال را هم که با همسرم گرفتیم را میزارم عکس اون فایل . ممنونم استاد که این ایده را به ما یاد دادین .

    ♥︎پیروی از هدایت الهی ♥︎

    چند شب پیش من یک خواب دیدم که به یقین میگم این یک هدایت از طرف خدای مهربانم برای من بود و خداوند منو شایسته این هدایت و درک آن می دونه .

    خواب دیدم که تو خیابان داشتم قدم میزدم و به یک پارکینگ طبقاتی زیرزمینی رسیدم،همه به اون در پارکینگ که می‌رسیدند میرفتند داخل و شیب رمپ پارکینگ را میرفتند پایین،من اون پیچ اول رمپ را پایین رفتم و یکدفعه به خودم گفتم من که اینجا کاری ندارم ،من چرا دارم دارم میرم پایین، سریع برگشتم به طرف در ورودی و از اون شیب رمپ بالا رفتم و همه به طرف پایین میرفتند و من جهت مخالف اونها به طرف بالا میرفتم ،نزدیک در ورودی که رسیدم یک قدم مانده که شیب تمام بشه انگار یکم خسته شدم از شیب و تلاش کردم و خودمو به در رسوندم،مردم میدیدن که من میخوام بیام بالا و به من نگاه می‌کردند ولی هیچکس به من کمک نکرد . وقتی آمدم بالا گفتم خدایا شکرت و خوشحال بودم که موفق شدم بیام بالا .

    از خواب پریدم و تو رختخواب نشستم و بعد از چند لحظه به خودم آمدم و صدای اذان صبح از بیرون شنیدم و گفتم خدایا شکرت تو این لحظه ناب منو بیدار کردی که باهام صحبت کنی و من شروع کردم به شکرگزاری و بعد خوابیدم.

    صبح موقعی که داشتم کارام انجام میدادم یکدفعه خوابم یادم امد و انگار خداوند نکته و هدایت خوابم را به من گفت که رویا دنباله رو جامعه نباش،ببین خودت چی میخوای، اکثر مردم نمیدونن چی میخوان،ولی تو میدونی،اگر میخوای با ایمان باشی مسیرت را جدا کن از اکثریت مردم حتی اگر یک نفر باشی. خدا به من گفت ببین حتی اگر خسته شدی هیچکس نمیتونه بهت کمک کنه و من به تو قدرت دادم که خودت بتونی زندگی ک دوست داری بسازی و موفق بشی . فقط ایمان به حضور خداوند در تک تک لحظه های زندگیمون کافیه،فقط نگاه خداوند کافیه . خدایا عاشقتم .

    اون روز هم شروع کردم به نوشتن و گفتم تو این مدت خیلی پیشرفت های عالی داشتم ولی باید دایره پیشرفتم را بزرگ تر کنم، باید بازهم رشد کنم و باید برم پله های بعدی ….

    خیلی خوشحالم که خداوند هدایتمون کرده به این مسیر الهی، هدایتمون کرد به استاد عباسمنش بهترین استاد ،به این جمع دوست داشتنی دوستان هم فرکانس، خیلی لذت بخش هست که با همسرم با هم در این مسیر هستیم و هردومون با هم داریم به اوج می‌رسیم و هیچ اوجی بالاتر از رسیدن به خدا نیست . با خدا باش و پادشاهی کن

    این یک هدایت الهی بود برای من که خواب دیدم.

    استاد دوره ثروت ۲،شما میگید که وقتی حتی در خواب هم دارید به قانون عمل میکنید یعنی داری راه درست میری،من تو خواب سریع مسیرم را عوض کردم و مثل بقیه جامعه عمل نکردم و با اینکه کسی کمکم نکرد بیام بالا اصلا توقعی از کسی نداشتم و حتی برام مهم هم نبودن و ناراحت هم نشدم،وقتی رسیدم بالا خوشحال بودم که خودم رفتم بالا و از خدا سپاسگزاری کردم .

    ممنونم استاد به خاطر حضورتون در زندگی ما،به خاطر این همه عشقی که نسبت به ما دارید و ما را همسفرهای خودتون کردید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1257 روز

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    درود بر دوستان خوبم

    چقدر عالی و زیبا و حسابی حالم خوب شد از دیدن این تصاویر

    قربون خدا بروم که همه چیز آن از روی زیبایی و ذوق است و هر کاری می کند در نهایت به لبخند و رضایت ختم می شود

    چه دعای زیبایی استاد کردند و چقدر با معنی بود

    خدای من همیشه از این فراوانی ها نصیب من بفرما و چشمهای من را جوری تربیت کن که شاهد این فراوانی ها باشد

    نگاهم به فراوانی ها باشد

    نگاهم به خواسته هایش باشد

    نگاهم به خواسته هایش باشد

    آگاهانه نگاه خودم را از روی ناخواسته هستیم بردارم

    چقدر این فایل استاد عالی بود در مورد هدایت

    هدایت خداوند را من کامل درک کرده ام و بارهای بار آنرا به چشم خودم دیدم

    من قصد دارم که از محل کار خودم که 12سال آنجا کار می کنم بیام بیرون و برای خودم کسب و کار خودم را استارت بزنم

    هر روز صبح که از خانه می زنم بیرون از خداوند مهربان هدایت می خواستم و از می خواستم که امروز هم من را هدایت کند و یک قدم من رو به سمت هدفم هدایت کند

    باور کنید که تا شب نشده یک اتفاق

    یک پیشنهاد کاری

    یک فایل از استاد

    یک صحبت از طرف دوستانم

    یک ایده که به ذهنم می رسید

    خلاصه جوری خداوند من را آنروز هدایت می کرد که باورم نمی شود خدای من چقدر ساده با من حرف می زد و الهامات او به قلبم وارد می شد

    اینو کامل درک کرده ام که وقتی من روی خودم کار می کنم هدایت می شوم به سمت آدمها و مکان های خوبی که همسو و هم مدار با من هستند و در جهت رشد و پیشرفت من هستند

    الان که دارم می نویسم به این جمله ایمان صد در صد دارد

    خدایا من را در زمان مناسب و مکان مناسب هدایت کن

    آخ که چه گفتید استاد

    از خداوند هدایت بخواهم و دستان جهان هستی را برای هدایت خودم باز بگذارم نه اینکه از خداوند هدایت بخواهم و آن هدایت را سمت بدهم بسوی هدف و خواسته خودم

    دقیقا اگر روی هدایت خداوند حساب می کنم

    پس همه چیزم را بسپارم به دست او و تسلیم تسلیم او باشم

    واقعا ممنون استاد عزیز هستم بابت این فایل بی نهایت گرانبها

    خدای من ممنونم

    خدای من

    سپاس

    خدای من دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  5. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2585 روز

    به نام خداوند هادی و هدایتگر

    سلام استاد و مریم جان

    امروز این فایلرو تو صفحه اول سایت دیدم و چون هزاران مرتبه اتفاق افتاده که هیچ چیزی اتفاقی اتفاق نمی افتد گوش دادم و چه جالب بود

    خواستم اول بنویسم بعد مجدد گوش و بقیه کامنتها رو بخونم

    در مورد کارم وقتی تو خیاطی یه اشتباه یا اتفاقی چیزی کم و زیاد میشه

    میگم این نظر اون شخص هست و خداوند با حواس پرت کردن من و بردن من تو اون برش خواسته اون رو بهم بگه

    و باور کنید وقتی میاد پرو و یا ببره میگه زیبا جون من میخواستم بگم یادم رفت چه خوب شما خودتون انجام دادید

    بارها پیش اومده دیگه نگران و دست و پاچه نمیشم

    یک مرتبه تو دوخت جیب رو یکی از جیبها رو جهت بد زدم و باید میشکافتم

    شکافتم دیدم نمیشه درستش،کرد

    رفتم دنبال پارچه مشتری گیرم نیومد که نیومد یک هفته تاخیر انداختم تو تحویل باز اوکی نشد

    لباس رو گذاشتم روبروم گفتم خدایا این پالتو باید درست بشه با همین پارچه خود مشتری حالا تو بگو چیکار کنم

    یه ایده اومد جیب رو صاف زدم و دهنه سرجیب رو پهن تر از حالت معمول دوختم و تحویل دادم

    و سپردم به خدا نتیجه رو

    اون مشتری تشکر کرد و چند مدل دیگه ازش خواست

    از اینگونه اتفاقات زیاد دارم و خداروشکر میکنم بابتش

    در مورد رابطه و اومدن یا نیومدن شخص میگم خدایا به شادی کاری برا ش پیش،میاد و دقیقا همون میشه،و بس

    خدایا بابت هدایت هات تشکر میکنم منو در مسیر شادی درستی و بهترینها هدایت کن

    خدای هدایتگر همواره چراغ راهتان باشد

    شاد موفق و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    محمد حسن شمسی گفته:
    مدت عضویت: 3494 روز

    سلام به استاد عزیز ومریم جان عزیز

    شمادر باره هدایت الله گفتید

    من یکی دوماه هست که بت عشق سفر به دور آمریکای شمارا میبینم واز دیدن آن واقعا لذت می‌بردم شما توی سمینار های خودتان شما یک خواسته ای داشته باشید مثلا یک ماشین خواصی رت دوست داشته باشید اگر قرار باشد همسایه شما تن را بخرد می گذارد کنار خانه شما شما آن را می بینید این یکی از نشانه های خداوند هست

    از اینکه هم زمانی ها شروع می شود

    مت شب هدایتی رفتم حای مهمانی

    بعد باز هم رفتم خانه پسرم خوابیدم

    فردای آن شب پسرم گفت امروز همین جا باشید ما مهمان داریم من هم قبول کردم

    گفت می خواهد برود بازار چیزی بخرد

    بازهم مت هم گفتم با شما می آیم

    همراهش رفتم

    دیدم گوجه آورده اند ارزان هست یک مقدا خریدم اوردم خانه که با آنها رب بپزم

    دوباره آمد دنبالم گفتم حالا که من خریدم پس بگذار بیشتر بخرم

    دوباره خریدم شروع کردم به پخت رب گوجه

    خیلی شد گفتم خدایا هر کاری گفتی انجام دادم

    دیگر فروش آنها با تو

    رفتم دنبال ‌کارم

    خیلی دلم می خواست آنچه را دارم ببرم تهران برای فروش

    جند وقتی بود که دنبال این کار بودم

    دیگه یک روز هم گفتم شاید نباید این کار را انجام بدهم

    هرچه که باید اتفاق بیفتد به موقع خودش انجام می‌شود

    سپردم دست حداوند

    یک دفعه پسرم آمد خانه من بهم گفت مادر می خواهم برو تهران شما می ای گفتم آره می خواستم چیز های را که آماده فروش کرده بودم ببرم

    گفت فردا حرکت می کنیم

    من هم آنچه را که این چند وقت آماده کرده بودم

    گذاشتم داخل ماشین

    حرکت کردم

    حالا من این چند وقت همه اش تنر کز خودم را گذاشته بودم روی خانه خای زیبا

    ویک مهاجرت به کانادا

    خوب هدایت شدم به آدم های خیلی ثروت مند

    با خانه های زیبا وسایل خیلی زیبا

    وچند خانم که چنین سال بود که در کا نا دا زندگی کرده بودند

    وحیلی جالب بود بایکی از آنها که صحبت کردم اتفاقا اوهم صحبت های شما را شنیده بود

    دو روز بعد بهم زنگ زد گفت دارم دوازده قدم

    اسناد را می خرم

    با چندین خانم که از کانادا آمده بودند

    ومی خواهند بر گردند

    هم صحبت شدم آنها خیلی اشتیاق دارند که بامن

    کار کنند

    واین هدایت الله باعث شد که در تهران زیاد چیزی بفروشم ومشتری های پولدار ازمن خرید کنند

    از اجناس من ‌لذت ببرند

    همان جا که داشتم چیزی می فروختم

    دیدم این جنس های من دیگر دارو تمام می شود

    گفتم خدایا مم را هدایت کن دیگر چی بیاورم بفروشم

    که یکی از آنها از من چیزهای را خواست

    که ایده شد که این اقلام چند راهم می‌شود فروخت

    ومن همچنان دارم ادامه می دهم وهر لحظه دارد

    پول به حساب من می‌آید

    می خواستم این هدایت الله را با شما وبچه های گروه به اشتراک بگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  7. -
    رضا نظامی گفته:
    مدت عضویت: 2461 روز

    به نام خداوندی که شنوا و بینا است و درخواستهای ما را پاسخ می دهد

    درود بر استاد بزرگوار و مریم بانو عزیز!

    چه فایل درجه یک و به موقعی.

    در این روز های پر هیایو در ایران که هر عصر شلوغی و شعار و زد و خورد در چند قدمی من اتفاق می افتد، سوال من این بود که نقش من این وسط چیست؟ آیا بایستی کاری کنم؟ بایستی منهم برم وسط خیابان و شعار بدم؟

    دیشب که دعوت شده بودیم به یک تولد، با دیدن این صحنه ها خانم ام گفت، این بچه ها دارند اینجا کتک میخورند و ما داریم میریم شادی کنیم… و حسی از عذاب وجدان داشت و این سوال را دوباره در ذهن من پر رنگ کرد.

    چه کنم در این واویلا؟

    و پروردگارم در پاسخ به این درخواست، در این فایل درجه یک از زبان استاد عباسمنش من را هدایت کرد.

    روی زیبایی ها تمرکز کن، روی خودت و باورهایت و نعمت هایت زوم کن. ببینشان، سپاسگزارشان باش یاد آوری شان کن، در موردشان صحبت کن، در مورد آنچه می خواهی صحبت کن، آن را از پروردگارت، از رب ات که مربی خصوصی تو است بخواه و ایمان داشته باش به اکبر بودنش. ایمان داشته باش به رزاق بودنش. ایمان داشته باش به

    من حیث لا یحتسب

    به اینکه از جایی نعمت می دهد که تو حتی فکرش را هم نمیتوانستی بکنی؟

    مگر عقل محدود تو تا چقدر را می تواند ببیند، تحلیل کند، کنار هم قرار دهد….. .

    پس بخواه و بسپار.

    وظیفه ما همین است. و اگر در مسیر صحیح باشیم و حال خوبی داشته باشیم و نعمت خوار خوبی باشیم و از آنچه خدا بهمان داده نهایت لذت و کیف را ببریم او بیشتر و بیشتر میکند، نه نعمت را بلکه خودمان را، ظرفمان را، درکمان را. خدایا شکرت.

    اتفاق جالب این است که در زندگی کاری (شرکت مان) و زندگی شخصی رشد های عجیب و غریبی طی همین دو ماه گذشته با همین فرمولی که استاد عنوان کردند در این فایل اتفاق افتاده است که برای تقویت ایمان خودم و خانواده عزیزم در این سایت با شما به اشتراک میذارم:

    1- ما به لطف خدای مهربان بزرگترین قرارداد شرکت را که مبلغ آن 10 برابر بزرگترین قراردادهای قبلی بود منعقد کردیم. این دقیقا بعد از درخواست ما برای خرید منزل برای شریکم اتفاق افتاد. طبق آموزه های استاد عباسمنش ما یکسال است که چک و چک بازی را کنار گذاشتیم و نقد کار میکنیم. به پروردگار عالیمان گفتیم ثروتی بده که بتوانیم منزل دلخواه شریکم را نقد بخریم و این قرارداد شیرین را از جایی که فکرش را نمی کردیم سر راه ما قرار داد. قراردادی که سفری به همراه داشت به مشهد مقدس و بسیار حال و هوای درجه یک و عرفانی منحصر به فردی برای من داشت. خدایا صد هزار مرتبه شکرت!

    2- بعد از انعقاد قرارداد و با حس و حال شکر گزاری ایجاد شده و شور وشعف فراوان، خیر و برکات همچنان ادامه داشت. آشنایی با تامین کنندگان جدید، پیمانکاران توانمند جدید، بالا رفتن اعتماد به نفس سازمان ما در انجام کارهای بزرگتر تنها بخشی از این نعمتهای مدام بود. از همزمانی های بسیار جالب خرید مواد خام به قیمت بسیار مناسب از بازرگانی بود که به تازگی بارش از گمرک ترخیص شده بود. در زمان مناسب ما مبلغ قرارداد را نقدی دریافت کردیم و در زمان مناسب نقدی خرید کردیم و کیف کردیم. در زمان مناسب کارخانه ظرفیت برای انجام همچین پروژه بزرگی را داشته باشد.

    3- ما در اردیبهشت ماه قصد جذب نیرویی داشتیم که مهارتهای زیادی داشته باشد از جمله مهارتهای کامپیوتری، فنی، حسابداری، برقراری ارتباط موثر و فروش و … . در الهامی جالب به سمت ثبت آگهی در سایت دیوار هدایت شدیم. رب گفت که در آگهی بعد از مشخصات ورد نظر بنویس “علاقه مند به رشد و پیشرفت” و آرم شرکت را نیز اضافه کن!

    هفته بعد نیرویی با همین مشخصات آمد و گفت به دو دلیل آمدم:

    1-3 این جمله رشد و پیشرفت

    2-3 از روی آرم شرکت در اینستا سمینار های شما را دیدم و احساس کردم از این آدم میشود چیز یاد گرفت.

    این همکار نازنین هم اکنون یکی از دستان توانمند خدا کنار ما هست.

    4- بعد از جذب این همکار نازنین پروردگار عالمیان گفت: هجرت کن، در ماندن می پوسی!

    (کارخانه ما و دفتر مرکزی ما در اراک هست) و من با آموزشهای استاد عباسمنش بسیار دوست داشتم مهاجرت کنم. در مرحله اول مهاجرت جزیی به این صورت که دو دفتری در تهران داشته باشیم و من دو روز در هفته را به تهران بیایم. پانزدهم مهرماه 1401 وقتی برای بازدید از نمایشگاه صنعت تهران رفته بودم در غرفه دوستم نشسته بودم که دوست مشترکی وارد شد. 15 سال بود همدیگر را ندیده بودیم، و وقتی صحبت از کار و دفتر شد گفت به دفتر ما بیا! یک سوییت هم دارد که میتوانی استراحت کنی. فردای آن روز رفتم و دیدم به به! چه مکان درجه یکی. مبله با تمام امکانات درجه یک مثل اتاق جلسات، اشپزخانه مجهز. همه چیز از پیش، پیش بینی شده بود، حتی نوشیدنی مورد علاقه من در یخچال که شیره انگور است. (ما اراکی ها شیره انگور هزاوه را بسیار دوست داریم). انگار سن آماده شده بود برای هنرنمایی من! خدایا شکرت

    5- یکی از اهداف ما از مهاجرت جزئی به تهران، آشنایی با اکو سیستم و آمادگی برای مهاجرت کلی بود. در این دفتر بینظیر انسان نازنینی ما را هدایت کرد به سمت سایت مناقصات و به یاری خدا با پیگیری انها هم اکنون در حال گرفتن کارهای بزرگتری هستیم.

    6. این دفتر بینظیر نزدیک دفتر یکی از بهترین دوستان من است که من را با استاد عباسمنش آشنا کرد و ما بصورت هفتگی جلسات ذکر نعمت و صحبت در مورد آگاهی های درجه یکی داریم!

    نعمت ها و اتفاقات و همزمانی ها بسیار است و به سبب طولانی نشدن متن فاکتور میگیرم.

    دو نکته مهم:

    1- همه ی این اتفاقات درجه یک در همین دو ماهه اخیر که اغلب اطرافیان درگیر این اتفاقات بودند برای ما رخ داده است!

    پس اتفاقات زندگی من ربطی به محیط فیزیکی ندارد. این موضوع را در سال 98 وقتی برای اولین بار به اروپا رفتم درک کردم. در آلمان که توسعه یافته ترین کشور اروپایی است کارتن خواب دیدم. در حالی که تصور میکردم حداقل آلمان دیگر نباید فقیر داشته باشد!

    2- با تکیه بر این مهاجرت جزئی درجه یک و منطقی تر شدن محقق شدن خواسته ها، حالا درخواست من از پروردگار عالمیان این است:

    1-2 مهاجرت کلی به همراه خانم ام و فرزدنم به تهران . اقامت در یک منزل سه خوابه زیبای مبله که اتاق کارش رو به پارک ساعی باشد . میخواهم در آن اتاق حسابی روی خودم کار کنم، کیف کنم و سپاسگزار نعمت های بینهایت پروردگارم باشم

    2-2 یک دفتر کار شیک و مرتب هم در نزدیکی محل اقامت می خواهم که به دور از ترافیک و شلوغی ها حداکثر استفاده را از زمان با ارزشم ببرم و بیشتر و بهتر روی خودم کار کنم

    3-2 و این مهاجرت کلی به تهران زمینه ساز مهاجرت بزرگتر به آلمان باشد. کشوری که در محصول ما (جک های هیدرولیکی) سرآمد دنیاست و با امکانات لجستیکی و زیر ساختهای فوق العاده قوی که دارد بستری مناسبی برای جهانی شدن محصول ما خواهد بود به یاری پروردگار عالمیان

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت.

    از دست و زبان که براید کز عهده شکرش به در آید

    اگر استاد عباسمنش در این شلوغی ها و هیاهو در بهشت خودش و در این کویر بینظیر دارد کیف میکند، بخاطر این نوع تفکری

    است که سخاوتمندانه در اختیار ما قرار می دهد. او توانسته پس ماهم می توانیم!

    پس پیش به سوی خلق دنیای دلخواه با توکل بر او که رب العالمین است.

    تنها تو را میخوانیم وتنها از تو کمک می خواهیم!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    عمران نوری گفته:
    مدت عضویت: 2068 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش عزیز

    خدایا من عاشق هدایت تو هستم

    خیلی جالبه این فایل درست موقعی بمن نشون داده شد که دقیقا نیاز الان من بود

    من الحمدالله دارم برای خودم ماشین میخرم و الان چند روزی هست که دنبال ماشین مناسب تو سایت هستم ولی مورد دلخواه برای من پیدا نمیشد و حتی برای خرید از شمال به تهران هم رفته بودم و چند مورد هم دیدم ولی بازم مورد تایید نبود

    و یادمه تو همون موقعها از خدا خواسته بودم و قلبم خیلی روشن بود که خداوند خیلی راحت و اسون منو به ماشین مورد نظر هدایت میکنه که هم سالمه و هم باکیفیته و هم خوش رنگه و هم قیمتش مناسبه

    و امروز صبح یهویی نشونه اومد که تو روستای ما یکی از بچه محل‌هامون میخواد ماشین خودش رو بفروشه و اتفاقا درست همون ماشینی که من دنبالش بودم و همه چی خلاصه همون چی بود که من میخواستم فقط یه خورده قیمتش بالاتر از بازار میداد و تک گانه بود ( من دوگانه میخواستم )

    بخاطر همین من تو تردید بودم

    ولی از لحاظ کارکرد و فنی و ظاهر بسیار مناسب و عالی بود

    من گفتم این یه نشونه‌ست اینکه ماشینی که من میخوام درست کنار خونه ماست و ادمی که این ماشین رو نگه داشته بسیار ادم وسواس و تمیزی بوده و کارکرد خود ماشین بسیار پایینی داشته ( مدل 97 فقط 50 هزار کیلومتر ) این خیلی خوبه

    حالا هدایت رو ببین

    از اون طرف همه بمن میگفتن اگر این ماشین 10 تومن هم گرونتر بود باز هم همین ماشین رو بگیر

    و از اون طرف ماشین درست کنار خونه ما و رنگ مدل و کیفیت همه چی همون چیزی بود که من میخواستم و بعد چی بشه که من قسط خرید داشته باشم که خود خرید ماشین خودش کلی داستان و هدایته و این بنده خدا درست همون موقع بخواد بفروشه

    و بعد که اومدم سایت استاد عباس منش باز کردم و تیتر سایت رو دیدم که در مورد هدایت نوشته و استاد هم تو ابتدا صحبت‌شون گفتن ایاک نعبد و ایاک نستعین

    تنها تو را میپرستم و تنها و تنها از تو یاری میخوام

    بشرطی که ما تسلیم باشم و بذارم خدا کارش رو انجام بده و بذاریم ما رو هدایت کنه

    یعنی خدا داشت همه جوره با من از بینهایت طریق حرف میزد

    این فایل دیگه مهر تایید بوده بر شک و دو دلی من که بیخیال باشم و کاری نداشته باشم و بذارم خود خدا منو هدایت کنه و منو به خواسته‌ام برسونه

    حالا تو مثل من منو خیلی راحت و اسون هدایت کنه به ماشین مناسب

    عاشقتم خدای مهربان و هدایتگر من

    خیلی جالبه من هرچقدر بیشتر روی خودم کار میکنم احساس میکنم نشونه‌ها و الهامات خدا رو واضح‌تر دارم دریافت میکنم

    این خودش خبر خوبیه که نشون میده من مدارم بالاتر رفته و خودم رو لایق هم صحبتی با خدا میدونم

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت

    هر نعمتی تو زندگی من وارد بشه اون حتما از طرف خداست و هر شری تو زندگی من بیاد حتما از طرف منه که خواستم روی عقل ناقص خودم حساب کنم و تسلیم نبودم و نذاشتم خدا کارش رو برای من انجام بده که منو اسون کنه برای اسونی‌ها

    و من با عقل خودم کار رو برای خودم سخت کردم

    عاشقتونم دوستان و استاد عباس منش عزیز

    خیلی حالم خوبه و دوست داشتم این احساسم رو با شما به اشتراک بذارم

    انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه رب شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    فعلا

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      شیرین عبدی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2301 روز

      عمران جان

      دوست عزیزم

      صبح شما بخیر

      چقدر خداروشکر میکنم که هدایتم میکنه، که صداشو میشنوم، که دارم مدام بهتر و بهتر میشم که وقتی میشنوم عمل کنم

      الان هم همین اتفاق افتاد، بعد از نوشتن کدنویسی اتفاقات دلخواه روزانه م هدایت کرد منو به سایت و به این کامنت شما

      یک نکته ای بهم گفت

      خدایا شکرت

      من همین الان متوجه شدم و تمام افکار و خواسته هام و اعمال‌م جلو چشمم اومد که من هربار که به خیال خودم دارم هدف دلخواهم‌ رو تجسم میکنم (اصلا همین چند دقیقه پیش داشتم دریم‌بوردهام رو میدیدم و با خودم نقشه راه! میچیدم که اره اینکار باید بگم دارم فلان کار انجام میدم…) دارم مسیر رسیدن رو تجسم می‌کنم، مثلا بجای اینکه زمانی رو تجسم کنم که اون پول توی حساب م اومده دارم روند پولسازیشو میسازم که اره فلان کار فلان خرید فلان نجاری دارم میرم، اینطوری اونطوری ، اینقدر دارم کار میکنم دارم بسته بندی میکنم… میبینی!!!؟

      حواسم نبود به اینکه وقتی میگم خدایا منو آسون کن برای آسونی‌ها یعنی چی

      و خوندن این دعای پربرکت توی کامنت شما باعث شد یادم بیاد

      من صبح از خدا خواستم که بهم یاد بده چطور بهتر بخوام، درست خواستن‌هام رو بهم یاد بده تا هماهنگ با مشیت و قانون الهی باشه

      و خدا همیشه به زیبایی منو هدایت می‌کنه

      ازت ممنونم که این کامنت رو نوشتی، ازت ممنونم که داری هر روز موفق‌تر میشی

      من هم در مسیر رشد و موفقیتم چون حالم خیلی بهتره، چون خیلی راحتتر دارم توی لحظه زندگی میکنم، چون دارم عدم وابستگی و رها کردن رو تمرین میکنم و وقتی خدا بهم میگی قدمی بردارم و کاری انجام بدم، عمل میکنم و چشم براه نتیجه نمی‌مونم ، سریع میرم قدم بعدی

      البته که همین هم یه ترمز ریزی دیروز پیدا کردما،

      اینکه حواسم باشه این رها کردنه از سر ایمان و باور به اجابتم باشه نه اینکه ناامید باشم و بگم حالا من انجام دادم دیگه! ولی خوب احتمالا اینم نشه! برم حالا یه کار دیگه انجام بدم شاید! اون کاره بشه که بشه…

      خدایا شکرت هر بار که آگاهی بیشتری بهم میدی کیفیت اعمال منو بالاتر میبری و باور دارم که هر چی من بهتر بشم نتایجم لاجرم بهتر میشه

      خدایا شکرت

      ایاک نعبد و ایاک نستعین

      امروزم رو خودت سرشار از پول و سلامتی و خوشبختی و خبر خوب کن

      من باید لذت ببرم وقت برای دغدغه و چگونگی ندارم، کنترل و قدرتی بر هیچ چیز خارج از خودم ندارم.

      عمران جان

      کامنت م رو آگاهانه با صدق بالحسنی تموم میکنم، امیدوارم شما هم بهترین نتیجه رو توی خرید ماشینت بگیری، اونطوری که وقتی خریدی‌ش با خودت بگی، وااااای اصلا به این فکر هم نکرده بودم، چقدر خوب شد به خدا سپردم، این صد برابر بهتر از اونیه که من در بهترین حالت تجسم میکردم

      خدا خیلی خلاق و خوش سلیقه‌س خیلی

      از این صبح اخر اسفند جنوب برات دعای خیر میفرستم، از عطر شکوفه های درختهای لیمو و بهار نارنج که فضا رو پر کرده، از چرخیدن زنبورها روی گلها، از صدای خوندن گنجشک ها و یاکریم‌هایی که کیف میکنم وقتی صداشونو از درخت لیمو پشت پنجره اتاقم میشنوم

      از سکوت مطلقی که توی فضاس و این برکت جهان خداوند منه که اونقدر وسیع‌ه که هرچی هم جمعیت بیشتر بشه باز هم آرامش وجود داره

      برات سلامتی ثروت خوشبختی و رضایت قلبی ارزو میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        عمران نوری گفته:
        مدت عضویت: 2068 روز

        به نام خدا

        سلام شیرین عزیز

        ممنون از اینکه نظر زیبا و حالت خوبت رو اومدی با من به اشتراک گذاشتی

        لذت میبرم میبینم دوستان خوبم از اینکه اینقدر خوب و عالی دارند روی خودشون کار میکنند و سعی میکنند هر روز یه ذره بهتر از دیروز خودشون باشند

        تو کامنت زیبات نکته بسیار مهم و با ارزشی بهش اشاره کردی که

        عمل میکنم و چشم براه نتیجه نمی‌مونم ، سریع میرم قدم بعدی

        این نشون از باورهای توحیدی هست که تو درون خودت ساختی و من تحسینت میکنم

        که من باید بیشتر بهش تمرکز که اگر مسیری که قلبأ بهش ایمان داری و میدونی صد در صد این همون مسیری هست که تو را به خواسته‌ات میرسونه

        دیگه تمام انرژیت رو روش میذاری تا هر جور شده بهش برسی

        و از همه مهمتر با هر قدم منتظر نمیشی تا نتیجه بیاد تا قدم بعدی رو برداری و میدونی این فرکانس قدرتمند کننده به جهان ارسال شد و در زمان مناسب و مکان مناسب تبدیل میشه به خواسته‌ها و برمیگرده تو زندگی من

        این نوع عملکرد اگر پایدار و پیوسته و دائمی باشه باعث میشه روند تکامل ما سریعتر طی بشه و سرعت رشد و پیشرفت با طی کردن قدمهای درست متوالی بیشتر خواهد شد

        و چقدر خوب میشه این رفتار در وجود ما تبدیل به عادت بشه و بعد از چند سال که اگر بیاییم به گذشته خودمون نگاه کنیم می‌بینیم زندگیمون زمین تا اسمون تغییر کرده و ما تونستیم کلی پیشرفت کنیم

        عاشقتم شیرین عزیز

        تو ادامه کامنت بازم یه نکته خوب دیگه هم بهش اشاره کردی که

        اینکه حواسم باشه این رها کردنه از سر ایمان و باور به اجابتم باشه نه اینکه ناامید باشم و بگم حالا من انجام دادم دیگه! ولی خوب احتمالا اینم

        خیلی جالبه اکثر ادمهای اطرافم رو میبینم همیشه دارند کاری رو انجام میدن خودشون باور ندارند که اون کار جواب بده و همیشه نامید هستند

        و بقول معروف همیشه آیه یس میخونند

        اما غافل از اینکه نمیدونند که خودشون دارند به جهان فرکانس محدودکننده ارسال میکنند

        البته این جمله ها رو بیشتر باید به خودم بگم

        که تو رسیدن به خواسته‌ها این من هستم که قدرت دارم این من هستم دارم جهان اطراف خودم رو خلق میکنم و عامل بیرونی هیچ تاثیری تو زندگی من نداره

        بنابراین حالا که قانون به این صورت عمل میکنه برای رسیدن به خواسته‌ها من باید ایمان داشته باشم که میتونم به فلان خواسته‌ام برسم و همیشه باید امیدوار باشم و ایمان خودم رو حفظ کنم و اینو تو عمل خودمون هم نشون بدم

        درست مثل همین نکته‌ای که شما شیرین عزیز بهش اشاره کردید

        که من منتظر نتیجه نمیمونم میرم قدم بعدی رو برمیدارم

        این یعنی چی ؟

        این یعنی امیدواری

        این یعنی ایمان به غیب

        این یعنی با اینکه نتیجه هنوز واضح مشخص نشد ایمان قلبی داری و میدونی که مسیرت درسته

        این یعنی میدونی که این کاری که داری الان تو را به خواسته مورد نظر میرسونه

        پس با کوچیکترین تضاد بهم نمیریزی و نامید نمیشی

        عاشقتم شیرین عزیز

        کامنت سرشار از اگاهی و درس داشت برای من که میشد تا فردا در موردش صحبت کرد

        ممنونم از اینکه اومدی احساس خوب خودت رو با نوشتن برای من با من به اشتراک گذاشتی

        لذت میبرم تو این فضا خوب و معنوی دوستان خوبی مثل شما دارم که دارند عاشقانه روی خودشون کار میکنند

        این خودش هم خبر خیلی خوبیه که داره بمن ثابت میکنه مدار من تغییر کرده

        چون تو زندگی الان من دیگه از اون ادمهای بیخود و منفی گذشته هیچ خبری نیست و عوضش دنیای الان من پر شده از فرشته‌ها و ادمهای نازنین و موفق و متعهد و با ایمان و تلاشگر و ثروتمند مثل شما شیرین عزیز که هر روز بدنبال بهبود هستم و دارند پیشرفت میکنند و جهان اطراف خودشون رو گسترش میدن

        ممنونم شیرین جان

        منتظر خبرها و موفقیت خوبت هستم

        انشالله هر کجا از این کره خاکی هستی در پناه رب شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشی

        فعلا

        یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    توحید علی جانی گفته:
    مدت عضویت: 3393 روز

    سلام و عرض ادب.

    چقدر جنس صحبتهاتون عاااااالی بود.

    شما فقط حرف بزنید.

    بهترین ترانه و موسیقی دنیا رو 20 بار گوش بِدم، دیگه ازش بَدَم میاد و؛ شیفت دیلت

    ولی حرفهای شما یه فرکانسی داره که سالهاست هر روز با جون و دل گوشش میدیم و هر روز مشتاقتر میشیم.

    ازتون خیلی ممنونم.

    خدایا از برای نعمتهای بسیار ارزشمندت ممنونم.

    این فایل منو یاد یه هدایتی که جدیدا بر ام اتفاق افتاد، انداخت.

    تقریبا دی ماه سال 1402 بود که برای رشد کسب و کارم و یادگیری ساخت کلبه سوئیسی از خدا هدایت خواستم.

    بعد جند روز بهم الهام شد که نوشهر

    متاسفانه بارها و بارها این مسافرت رو به خاطر دلایل منطقی و غیر منطقی عقب انداختم تا اینکه اردیبهشت ماه امسال ابزار کارم رو گذاشتم توو ماشین و زدم به جاده.

    رفتم نوشهر.

    با 10 میلیون تومان پول توو جیبی

    یک هفته دنبال کار بودم و هر روز حدود یک و نیم میلیون هزینه ام میشد.

    هر روز صبح از خدا میخواستم و میزدم بیرون، تااا شب ولی دریغ از یه کار.

    تا اینکه گفتم خدایا توکلم به تو توو این یک هفته پارازیت داشت، منو ببخش و خواهشا هدایت کن

    به دلم افتاد رامسر.

    گفتم چشم

    مسیر یاب «بلد» رو روشن کردم.

    گفتم خدایا هدایتم کن، من نمیدونم کجا بر م

    باید یه نقطه ای از رامسر رو توو نقشه انتخاب کنم، خودت انتخاب کن.

    انگشتم رو گذاشت روی یه نقطه ای که من نمیدونستم کجاست.

    راه افتادم

    توو مسیر حالم رو با سپاسگذاری و… خوب میکرد.

    تا رسیدم به نقطه ی مورد نظر.

    گفت پیاده شو.

    من که پیاده شدم، یه ماشین سیمرغ پشتم پارک کرد

    گفت برو ازش بپرس که کجا کلبه چوبی میسازن.

    رفتم ازش پرسیدم

    با یه خوش رویی قشنگی بهم گفت از املاکی روبرو بپرسی بهت میگه.

    ازش تشکر کردم و رفتم املاک

    سلام و احوالپرسی کردم و ازشون پرسیدم.

    با من اومد بیرون مغازه

    و

    گفت

    خیییییلی خوب اومدی

    رامسر یه دونه سازنده ی خوب کلبه سوئیسی داره و اونم یه 150 متر پایینتره.

    همین خیابون رو ادامه بده.

    گفتم جلل خاااااااااالق

    خدااااااایا شُکرت.

    رفتم

    یه مرد بسبار مهربونی بالای یه کلبه بود.

    سلام و خدا قوت گفتم و بهش گفتم دنبال کار میگردم.

    برگشت گفت جای خواب داری؟

    گفتم نه، سوییت اجاره میکنم.

    گفت امشب اجاره کن، از فردا همینجا میخوابی، نگران جا نباش.

    فردا صبح اومدم و کار رو استارت زدیم.

    همه چیز عالی بود.

    صاحب کارگاه و سرپرست کارگاه انسانهایی بسیار شریف و مهربان و با دقت و دوست داشتنی و ماااااااه.

    کارشون تمیز و باکیفیت

    محل کارگاه دقیقا روبروی شیرینی لیلی که فقط از صبح تا شب فراوانی رو داد میزد و من چقدر از اوووون همه مشتری های عالی اون فروشگاه برای خودم باورها میساختم.

    یه همکار نجار بسیار متشخص و کار بلد و مهربون که هر سه نفرشون به من چقدر کار یاد دادن.

    از باغ پرتقال بزرگ محوطه کارگاه بگم که پرتقالها و نارنج های سال قبل رو درختها بود و چقدر خوردیم.

    از ویوی دریا و جنگل عالی

    از کلبه ای که جای استراحت وخواب ما بود و رایگان و عالی

    از حمام کوچولوی آخر کارگاه

    از مشتریهای متشخص و ثروتمن زیادی که هر روز برای دیدن و سفارش کار میاومدن و

    هر روز به خودم میگفتم که خدا بهترین هدایت کننده هستش.

    و از این دست اتفاقات که همیشه برای همه‌ی ما خدا با قوانین ثابتش ردیف میکنه.

    استاد باااااز ازتون ممنون و سپاسگزاریم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  10. -
    سعادت گفته:
    مدت عضویت: 2233 روز

    سلام و صد سلام

    ساعت 1.16 بامداد روز شنبه 28 آبان

    من در مکانی سرد و با دلی گرم با چشمانی خیس با دلی پر از عشق با قلبی که به وصال یار رسید و گردو خاکش رو دور ریخت میخام رد پایی ثبت کنم .

    خداوندا ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادی و نه راه کسانی که به آنها غضب کرده ای و نه راه گمراهان

    هدایت چه واژه زیبایی

    دقیقا همزمان هم فکر میکنم و به یاد میارم و هم دستانم اونارو تایپ میکنه .

    من تو زندگیم هدایت رو با تمام وجودم حس کردم

    استاد انگار اونجا یه جهانه دیگس

    انگار اونجا بهشتههه

    دقیقا خوده بهشته

    فکر نمیکنم که ما در یک زمان روی یک کره زمین زندگی میکنیم واقعااا که این هدایت چه میکنه

    بخوام از یکی از هدایت های زندگیم بگم

    من دختر یه خونواده شلوغم که بخاطر ورودی هام یسری محدودیت هارو قبول کرده بودم تو زندگیم اینکه من دخترم ، من نمیتونم ، من وظیفه ای در قبال زندگیم ندارم و یکی باید بیاد و منو خوشبخت کنه اصلا هم نیاز نیست برای خوشبختیم کاری بکنم

    این حرفی بود که میشنیدم ولی قلبم قبولش نمیکرد هیچوووقت قبولش نداشت اینکه یکی بیاد و منو خوشبخت کنه میگفت پس من چی ؟؟؟

    دقیقا پس من چی ؟؟

    توهمون شرایط رو خودم کار کردم تو شهر کوچیک که هر روز درگیری جدیدی بود که فلانی ال شد بل شد من ورودی هارو کنترل کردم سعی کردم نبینم یسری پیج بود در مورد زیبایی های تهران میگفت من فقط دنبالش میکردم و با عشق میدیدمش

    یه روزی از همون روزا زمانی که فرکانسم جدا شد به طورررر معجزه آسایی من از فضا و زمان جدا شدمممم

    و هدایت شدم به شهر زیبای تهران

    مسئولیت زندگیم رو پذیرفتم ، استقلال دارم . برای اهدافم تلاش میکنم و لذت میبرم از زندگیممم

    الان تازه به این شکل بهش نگاه کردم

    به اینکه من چقدر متفاوت از خونوادم زندگی میکنم و تجربه میکنم چقدر عوض شدددم چقدر رها ترم چقدر درگیری های قبل رو ندارم و اون حرف ها و ادم ها و اتفاقاتش برام بی اهمیت شدن . خداروشکر که حواشی زندگیم انقدر کم شده

    حالا میخام با همون مسیر با همون کار کردن روی خودم تمرکز روی خواسته هام جدا بشم از این مکان جدا بشم از این جووو

    خداروشکر که یادآوری کردین بهم

    تو این چند وقت هی دوستام، همکارام از این اتفاقات حرف میزننن و من هی گریزی میزنم وارد بحث میشم یهووو قلبم میگههه نههه

    اشتباههه ومن تو این مدت درگیر کنترل ذهن هستممم که بقول استاد کار راحتیم نیست.

    بخاطر اینکه اعراض کنم از این اتفاقااات اینستامو پاک کرده بودم که امروز بخاطر یسری بحث هایی که پیرامون اتفاقات اخیر داشتم کم کم داشتم وارد این فرکانس میشدمممم که خداروشکر با این ویدئو من به خودم اومدم و آگاهاااانه رو مو برمیگردونم و برمیگردم به مسیرررر

    خداروشکررر که هدایتمون میکنی خدارشکر که استادی داریم که با قاطعیت حرفشو میزنه و نگران حرف و نظر بقیه نیست ؟

    من از بچگی دوس داشتم فرد مشهوری باشم الان میبینم وقتی یه فرد معروف حرفی میزنه نظری میده چقدر فیدبک های مختلفی هست میگم وای اون ادم چی میکشه

    حالا استاااد میدونین من فقط شمارو دیدم که برخلاف جریان حرف میزنید و حرکت میکنید ؟؟ فقط شمایید که متفاوت فکر میکنید؟ این قدرت و این شخصیت چقدر قابل تحسینه

    حالا من هی باید به دوستام توضیح بدم چرا استوری نمیذارم چرا فلال حرف رو نمیزنم چقدر من راه دارم چقدر باید بزرگ بشم و البته میشم به امید خدا…

    استاد و خانم شایسته عزیزم مرسی که هستین

    مرسییی که متفاوتین و با قدرت میرین جلو

    مرسی که الگو شدین

    و البتهههه مرسی که بفکر ما هستین و این زیباییی رو با ما به اشتراک گذاشتین

    من حس ناب اونجارو گرفتم

    دوستون دارمممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای: