این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-13.gif8001020مدیر فنی/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngمدیر فنی2015-06-05 00:00:002022-12-29 00:40:45همین لحظه بهترین زمان برای شروع است
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
میخوام براتون زندگی خودمو بنویسم برای کسانیکه واقعا دوست دارن رشد کنن شاید بهتون کمک کنه که ایمان بیارید یکی از اصلی ترین فاکتورهای موفقیت قانون تکامله
من از 17 سالگی دارم کار میکنم و الان 32 سالمه
اولین کسب و کاری که باهاش شروع کردم یه سوپر مارکت بود که برا بابام بود و دیگه خسته شده بود با جنساش به من تحویل داد و بعد از چند ماه به خاطر عدم استفاده از قانون تکامل تعطیل شد و بعد رفتم تو کار دام و تصمیم گرفتم گوساله لاغر بگیرم و چاق کنم و بفروشم با 2 تا شروع کردم و بعد 9 ماه چاق شدن و فروختمشون و با پولی که به دست آورده بودم میتونستم 4 تا گوساله بخرم و پیش خودم گفتم اینحوری بخوام دوباره 9 ماه صبر کنم به خاطر 4 تا گوساله نیشه که رفتم سراغ وام و شراکت خلاصه دوباره عدم استفاده از قانون تکامل رفتیم با وام و شراکتی نزدیک 40 تا گوساله خریدیم 4 تا گوساله تلفات دادیم چند تایی کور شدن و خلاصه آخر کار ما موندیم و 30 میلیون بدهی اون کارم تموم شد و من نمیتونستم آروم بشینم رفتم تو کار شیر و دوباره شراکتی 3 تا گاو ماده شیر ده خریدیم و مشغول کار بودیم که یکی از دوستان به ما گفت که میخواد همه گاوهای مادشو بفروشه و اگه ما میخوایم همرو بده به ما ماهم دوباره عدم استفاده از قانون تکامل و من همیشه معنی ریسک کردن و اصلا نفهمیده بودم خلاصه 32 تا گاو ماده شیر ده و ما برداشتیم و روزی حدودا 1 تن شیر و اومدیم گفتیم چرا شیر بفروشیم به دلال خودمون تبدیلش کنیم به محصولات لبنی و بفروشیم و بازعم تکاملمون رو رعایت نکردیم و بعد مدتی تو سال 95 دیدیم ما موندیم با کلی وام و بدهکاری به مردم حدودا بالای 200 میلیون و اون کارم تموم شدو من شغل دیگه ایم داشتم و هنوزم دارم باغ دار پسته ایم و تو این کار همیشه موفق بودم چون از سن خیلی کم تو این کار بودم و کاملا تکاملی توش رشد کردم خلاصه براتون بگم که با کلی بدبختی از سال 95 تا 99 هر چی از پسته درآوردم دادم به بدهکاری و وام بچه خیلی دارم خلاصه میگم اگه بخوام ریز بگم یه کتابه
تو این سال ها با نیسان کار کردم رفتم تو قنادی فروشندگی کردم لبنیاتی داشتم تا اینکه سال 99 تصمیم گرفتم برم تو شغلی که خیلی بعش علاقه دارم پرورش اسب ولی بازم بدون آگاهی و استفاده از قانون تکامل رفتم با چک یه اسب سیاه خیلی زیبارو که نر بود رو خریدم برای تولید. که مجبور شدم برای پاس کردن چکش ماشینمو بفروشم و دوباره تونستم از طریق درآمدی که هر سال از پسته دارم بدهیامو خیلی کم کنم تا اینکه سال قبل دوباره مهر ماه یه اسب خیلی گرون قیمت خر
یدم دوباره با چک که هنوز در گیر پراخت چکهای اون اسبم
سال قبل بود خسته شده بودم از این همه اشتباه و واقعا نمیدونستم مشکلم چیه که هیچ کاری برام جواب نمیده و دائم بدهکارم یه روز چهار صبح بود از خواب بیدار شدم شروع کردم با خدا صحبت کردن گفتم خدایا خسته شدم راهو بهم نشون بده مشکل کار من کجاست که رفتم تو یوتیوب به صحبت های استاد عرشیانفر گوش بدم که یکی از لایوهای استاد رو با استاد عرشیانفر دیدم که 3 ساعتم بود و تا اونموقع من استاد عباس منش رو اصلا نمیشناختم با اینکه من سال ها بود تو این فضا بودم کلی کتاب موفقیت خوندم اولیش راز بود و بالای 100 کتاب تو این حوضه خوندم بعد اینکه لایو تموم شد گفتم وای این دیگه کیه که من تا الان نمیشناختمش واقعا نمیدونم چرا
بچه ها همه لینارو گفتم برای اینکه بهتون ثابت بشه قانون تکامل چقدر مهمه من تو این سایت آگاهی های که بهم داده شده رو تو هیچ کتابی نخوندم و به خاطر اینکه قانون تکامل رو رعایت کنم دوره 12 قدم استاد رو خریدم و الان تو قدم هشتم و خدارو هزار مرتبه شکر تو 1 سال گذشته خط قرمزم شده قانون تکامل با اینکه الان تو شرایط خوبی نیستم ولی دیگه سراغ وام نرفتم از کسی قرض نگرفتم چکی چیزی نخریدم و میدونم دارم رشد میکننم و دارم عاشقانه ایمانمو بهش نشون میدم و واقعا دارم از زندگیم لذت میبرم
در آخر بهتون بگم اگه آماده دریافت چیزی که میخواین نباشین تو مدار اون چیز نباشین به زور به دستش آورده باشین یا از دستش میدین یا به جای لذت بردن ازش فقط رنج میکشین
اتفاقا توی فایل روز پنجم در مورد یه باور مخرب که توی وجودم هست نوشته بودم و اون این بود که دوس دارم همیشه شرایط و امکانات عالی باشه و بعد حرکت رو شروع کنم و چقدر منتظر موندم تا شرایط فراهم بشه اگه فراهم میشد باید تعجب میکردم..
خیلی به جا بود این فایل واسم، لازم داشتم دوباره این حرف هارو بشنوم و این اگاهی هارو دریافت کنم، این جمله استاد منو به فکر فرو برد”با همین چیزی که الان داری شروع کن”
ایده دارما ولی توی ذهنم میگم بابا اخه الان امکاناتت کمه نمیشه و خیلیا امکاناتشون از تو بهتره و الان تو بازارن و فلان، ای وای من یه ترمز اساسی ترمز که چی بگم یه سنگ بزرگ زیر لاستیک گذاشتم منتظرم ماشین حرکت کنه
قبلا از این اگاهی و قانون تکامل استفاده نکرده بودم و مانع پیشرفت و موفقیت خودم شدم و این فایل به سیلی بود تو گوشم که به خودم بیام و قانون تکامل رو فراموش نکنم، اگه وقتی که ایده داشتم تو ذهنم با همون چیزی که داشتم قدم اول رو برمیداشتم الان خیلی پیشرفت کرده بودم، ولی هیچی نمیشه حسرت گذشته رو نمیخورم درسی بود که یاد گرفتم ، یاد گرفتم که باید تکاملم طی بشه و از همین الان شروع میکنم
در مورد وام هم بگم که خداروشکر تا حالا وام نگرفتم و نخواهم گرفت، اصلا اینقد دیدما اینایی که با وام و چک کار میکنن چقد استرس دارن چقد ذهنشون درگیره واسه همین دوس ندارم برم سمت وام و چک
خدایا شکرت که هر روز با این اگاهی های به موقع هدایتم میکنی
وقتی در مورد هم نشستم و فکر کردم، میتونم خیلی واضح رد پای تکامل رو ببینم، و جاهایی که عجول بودم و اون چیزی که وقتش نبوده رو خواستم نشده،
وقتی از نظر شخصیتی بهتر شدم نتایج خیلی بهتری گرفتم
از وقتی که کار مو شروع کردم همیشه به خودم میگفتم من که کارمو درست انجام میدم شاید خیلی بیشتر از بقیه تلاش میکنم چرا نتیجه نمیگیرم یا نتیجه خیلی دیر اتفاق میوفتاد تا این که یه روز که به فایل های استاد گوش میدادم گفتند که کارت رو با احساس خوب انجام بده واتفاقات خوب میوفته و من توی مسیرم اصلا لذت نمیبردم و برای همین نتیجه نمیگرفتم از وفتی که سعی کردم درک کنم که یه سری تغییرات احتیاج به زمان داره و توی آین مسیر باید احساسم خوب باشه نتیاج واقعا عالی به دست آوردم و هر روز هم بهتر میشه
خدایا ممنون ازت بابت تمام نعمت های فروانی که بهم دادی از جمله استاد عزیز و خانم شایسته ی عزیزم
سلام استاد جان دلم میخاد سجده کنم و با صدای بلند گریه کنم چقدر این قانون تکامل باعث رشد من میشه و ندیده گرفتنش باعث نابودی من میخام بگم از کاش این فایل رو دوسال پیش میدیدم ولی میگم شاید باید این درس هارو میگرفتم شاید این اتفاقات باعث رشد من شد باعث بالا رفتن ایمان من شد خدایا شکرت استاد من کارمو از خونه خودم با دویست هزار تومان شروع کردم و الان یه مغازه عالی دارم و بالای پانزده میلیون سرمایه ولی سه چهار میلیون بدهی دارم که حاصل همین رعایت نکردن قانون تکامله همین باعث شده یه ترمز بزرگ توی ذهن من ایجاد بشه که فروشم هم خیلی افت کرده میترسم که این اجناسم فروش بره و من بدهی هامو بدم چون باید زودتر بدم و دیگه پول نداشته باشم جنس بیارم و این منو نگران کرده و اینکه منم یه وام گرفتم و خودمو اسیر کردم اما از وقتی آگاه شدم تصمیم گرفتم که لایقت خودمو قلبت کنم که نقد خرید کنم و کارمو از همین که هست گسترش بدم و خدا کمکم کنه که بتونم رها کنم و این قانون رهایی هم خیلی فکر میکنم موثر که من هنوز خوب یاد نگرفتم
با امید به خدا دارم اجازه میدم این کرم کوچولو رشد کنه و تبدیل به پروانه زیبا بسه اما این کار کردن روی ذهن عجیب سخته و عجیب نفس گیر که یه لحظه غفلت منو باز تو مدار غلط میبره خدارو شکر استاد نمیدونم از کجا انرژی های منو میگیرید که دقیقا همون فایلی که نیاز بشنوم رو برام میفرستید خدارو شکر خیلی از شنیدن این فایل ذهنم بازتر شد و امیدوارم بتونم ترمز هارو تبدیل به گاز کنم و باور های قدرتمند تری بسازم این قانون تکامل این روز ها همش برای من تکرار میشه و خدا به من میگه صبر کن که طلوع فجر نزدیک است استاد جان یه دنیا سپاس راستی چقدر این سایت زیبا شده محصولات با نماد الماس نشون داده میشن که واقعا هم ارزششو به اندازه الماسه خدا قسمت منم بکنه از این الماسها ?استاد عاشقتونم خدارو شکر که تو این مسیرم یه دنیا تشکر
من قبلا هم این فایل رو گوش داده بودم اما در واقع چون فقط یکی دوبار بیشتر نبود چندان به عمق موضوع نرفته بودم ولی اینبار که در روند تکاملی سفرنامه بهش رسیدم و کامنتهای دوستان رو خوندم نگاهی به گذشته ام انداختم تا ردپای عجله رو در زندگیم ببینم
من برای اولین بار که شروع به کار کردم در دفتر یه شخص خیلی موفق مشغول شدم کارم کامپیوتری بود و ربطی به رشته م نداشت و من اموزش لازم رو دیدم و مدت دوسال اونجا کار کردم بنابه اینکه من خیلی استعداد دارم و خیلی روی کار متمرکز بودم مدت کوتاهی بعد از ورودم درامدم نسبت به پرسنل اون شرکت بالاتر رفت تا جاییکه به سه برابر بقیه رسید و این بخاطر این بود که من واقعا سه برابر اونها کار میکردم و بعدها مدیر دفتر گفت که دوربینهای دفتر رو از منزلش چک میکرده و دیده هرروز که پرسنل که ۹ خانم بودیم میان سرکار همه مشغول حرف زدن و بساط صبحانه ن و در طی روز چندین بار با وجود ارباب رجوع گوشه کنار خودشون رو معطل میکنن تنهاکسیکه به محض ورود تا لحظه ی خروج کار میکنه من بودم و این باعث شده بود ایشون هرماه حقوق منو افزایش میداد این شرایط و علاقه م به کار کامپیوتری و دیدن درامد بالای اون شخص در این زمینه منو به فکر انداخت که چرا برای یک نفر دیگه کار کنم و این استعدادم رو برای خودم استفاده نکنم بدون اینکه اون زمان اصلا بدونم من چه باورهای محدودکننده ای در مورد ثروت دارم و وقتی استعفا دادم و ایشون فهمید میخوام همین کار رو در بعد کوچکتری انجام بدم بهم گفت این کارو نکن تو نمیدونی من چندساله تو این راهم تا به اینجا رسیدم و از چه وضعیتی شروع کردم که اون وضعیت برای جامعه ی پیشرفته ی الان جواب نمیده (مثل همین مغازه کلوب استاد که برای چندسال بعدش دیگه شغل منسوخ حساب میشد) اما من قبول نکردم رفتم دنبال مغازه ای برای اجاره و حتی ادعا داشتم چیزی حدود دو برابر حقوق هر ماه اونجام رو میتونم کرایه بدم و در این بین یک خانمی که قبل ازمن دقیقا با همین طرز فکر رفته بود و یه دفتر تبلیغاتی زده بود بهم گفت بیا باهم کارکنیم و کرایه کمتری بدیم منم بی خبر که ایشون کوچکترین درامدی در این مدت نداشته و از جیبش خرج میکرده و به امید استعداد و ادعای من بامن همراه شده و منم با باور غلط اینکه شریک داشته باشم استرس نصف میشه و اونم باید تو تامین مخارج کمک کنه رفتیم یه دفتر اجاره کردیم و با امکانات خیلی بدردنخور کار رو شروع کردیم و خدای من هر لحظه میفهمیدم یه جای کار اشتباهه یبار باید دنبال یه چیزی میرفتم فرداش یه چیز دیگه درامد اصلا صفر ، محل دفتر افتضاح ، امکانات صفر ،یه چندتا مشتری اومدن اصلا امکاناتی نداشتم که کارشونو راه بندازم! و شریکمم که مدت زیادی بود زده شده بود وقتی ماه اول دید با منم هیچ خبری نیست دیگه اصلا دفتر نمی اومد و من دست تنها استرس میگرفتم که خدایا چرا پس اون دفتر کلی مشتری داشت چرا اینجا هیچکی نمیاد!!!! اصلا نمیدونستم باور اون کارفرما و باور من زمین و اسمون فرق داشتن خلاصه بعد از اینکه هرچی از اون دفتر درامد جمع کرده بودم و سر چیزهای الکی برای دفتر خودم و کرایه دادم در کمال سرشکستگی اونجا رو پس دادم . حالا میفهمم من واقعا تکاملمو طی نکرده بودم من با دست خالی میخواستم با دفترهایی رقابت کنم که چندین ساله در این زمینه بودن و سرمایه ی بسیار زیادی جمع کرده بودن و خیلی مدرن بودن و من باید برای شروع کار شخصی از یک کار خیلی سبکتر شروع میکردم و بازم جای شکرش باقیه چون تصمیم داشتم برم کلی کامپیوتر و دستگاه کپی و اینا قسطی بخرم که نخریدم وگرنه معلوم نبود چی به سرم می اومد و این باور مخربم داشتم که من یه دخترم ک باید یه مرد در کنارم باشه و مدام به برادرهام میگفتم شمام بیان دفتر بیان باهم کار کنیم ولی اونها نیومدن و من که هیچ ایمان و توکلی به خدا نداشتم شکست خورده اومدم بیرون میتونم بگم حتی توی ایمانم من تکاملمو طی نکرده بودم!!
و الان شکر خدا وارد بورس شدم و از اونجایی که از استاد بحث تکامل رو کاملا درک کردم هیچ عجله ای ندارم برای ثروتمندشدن هیچ استرسی ندارم مقدار کمی سرمایه گذاری کردم دارم مرتب اموزش میبینم و تا واقعا در این زمینه خبره نشم سرمایه گذاری بزرگی نمیکنم و سرمایه ایم که گذاشتم پول خودمه و پول همسرم نیست به همین خاطر هیچ استرس و نگرانی ندارم که اگه جایی سود نداشت کسی تو سرم بزنه و بگه بیا بیرون و از طرفیم چون دارم روی باور ثروتمم کار میکنم ارامش عمیقی دارم که با ایمان به خداوند میتونم امسال پول زیادی بسازم از صبر و ایمانم و ان شاءالله با این پول دوره دوازده قدم رو براحتی شروع میکنم ولی الان من ایمان دارم که تکاملم فعلا در حد همین فایلهای رایگانه و روزی که براحتی قدم اول رو تهیه کنم و کارکنم صددرصد تکاملمو اونقد طی کردم که قدم های بعدیم براحتی بخرم ان شاءالله
.
در بعدهای دیگه ی زندگمیمم من قبلا خیلی برای جداشدن از خانواده ی همسرم عجله داشتم خیلی برای رفتن به محله ی دلخواهم زندگیمو قفل کرده بودم ولی الان اصلا باوجودیکه خیلی خیلی مشتاقم اما میدونم باید تکاملمو طی کنم باید وارد مدار خواسته هام بشم
و جالب اینکه خانواده ی پدرمم میخواستن نقل مکان کنن به جای خیلی خوبی و پدرم شدیدا مخالفت میکرد و بقیه دوست داشتن برن هربار پدرم بحث رو شروع میکرد و مخالفت میکرد من چیزی نمیگفتم چون میدونستم اونها نمیرن چون تکاملشونو طی نکردن چون از هیچ لحاظی در مدار افراد اون محله جدید نبودن و واقعا هم نرفتن چون شرایط اون خونه خیلی براشون بالا بود
.
در زندگی بعد ازدواجمم من وقتی پارسال شروع به استفاده از فایلهای این سایت کردم و تونستم پله پله اعتماد به نفسم رو بسازم هرروز ارتباطم رو با افراد خانواده کمتر و کمتر کردم تا جایی که انقد این تغییر تکاملی و نامحسوس بود که اصلا خودمم نفهمیدم چطوری از شب و روز در خدمتشون بودن به روزانه سه ساعت رسوندمش و اگر یکدفعه و یکروزه به این سه ساعت میبردم حتما از طرفشون مواخذه میشدم و همسرم بحث بدی راه مینداخت ولی الان واقعا در ارامشم و چون تکاملمو طی کردم میدونم دیگه هیچوقت به اون شرایط قبل برنمیگردم
در نهایت اینکه صبور بودن از ایمان نشات میگیره و ان شاءالله از ایمانداران باشیم و چه لذتیه که چیزی رو بدست بیاری که مطمئنی تکاملشو طی کردی و نه تنها نگران از دست دادنش نیستی بلکه شروع میکنی به حرکت به سمت خواسته ی بزرگتر بعدی
با سلام خدمت استاد جانم. مریم عزیز و بچه های نازنین
من یک نمونه واضح از رعایت نکردن تکامل دارم که فکر نکنم تا آخر عمرم به خاطر این تجربه ام تکاملم رو یادم بره. (حداقل خیلی بیشتر یادم میمونه. )
من سال ۹۵ به خاطر کمال گرایی و اینکه نخواستم تکاملم رو رعایت کنم ۲ سال بیکار بودم. البته توی نتوورک کار میکردم. اما فقط هزینه برام داشت نه سود. (شروع آشنایی من با مباحث قانون جذب و موفقیت)
این یک مورد از رعایت نکردن تکامل.
تویهمون روزها از طرف برادر بزرگم یه ایده بهم داده شد که سایت فروش کتاب راه اندازی کنم.
با شراکت یکی از دوستان قرار شد شروع کنیم.
۱۰ ملیون من گزاشتم(در شرایطی این مبلغ رو گزاشتم که یک یه قرونی هم نداشتم ها.این ۱۰ تومان کل پس انداز مادر خانمم بود که دست من بود تا براش یه جای خوب سرمایه گذاری کنم.)من اون پول رو سرمایه اولیه کردم و قرار شد اون شریکم کار کنه و سهمش از سرمایه رو از سودش بهم بده.
نزدیک به ۳ ماه زمان گزاشتم. (اون شریکم که همون ماه اول کنار کشید)
کلی وقت. انرژی. و پول.
اما نتیجش:
کل در آمد من از اون سایت ۱۷ هزار تومان شد.
من موندم یه خود سرزنشی شدید و احساس گناه وحشتناک برای اینکه سرمایه مادر خانمم رو به باد فنا دادم.
این یکی از بررگترین درسهایی بود که درباره تکامل خداوند بهم داد.
اون روزها خیلی سخت گذشت.
اما الان خوشحالم.
میبینم که نیاز بوده برام.
قبل از این اتفاق هم تحربه هایی رو داشتم. اما درسی رو که باید از اون اتفاقات نگرفتم.(استاد میگه که جهان یک تضاد برات به وجود میاره که رویه تو عوض کنی.اول با یه پس گردنی بهت یاد آوری میکنه. یعد با یه در گوشی. بعد با یه لگد. اگر دید نمیفهمی. بلوک رو چنان میکوبه توی سرت تا قشنگ بفهمی.)
اون تجارب قبلی همون پس گردنی ها بود و این تجربه آخر همون بلوک سیمانیه.
الان هم توی بیزینسم یا توی رسیدنم به اهدافم عجله میکنم بعضی وقت ها،اما دگ به لطف الله هادیم دگ اون اشتباهات رو درساشو گرفتم. اونم به خوبی.
در نهایت برای هممون ارزوی ثروت. نعمت و سلامتیو عشق دارم.
من به خودم تعهد دادم تا از خودم رد پا بذارم و روز ششم خیلی برام طولانی شد چون نمیدونستم باید چی بنویسم بخاطر اینکه من خیلی وقت بود بیزینس ام رو شروع کرده بودم و روند تکاملی رو طی کردم ولی فراموش کرده بودم که از کجا شروع کرده بودم ولی ی چیزهایی یادم میاد که من از ۴۰۰ هزار تومن از سال ۹۶ شروع کردم و قبلش شاگرد بودم ولی از سال ۹۶ کم کم شروع کردم به بیزینس کردن با ۴۰۰ تومن که میرفتم قشم و لباس میخریدم و می آوردم زاهدان میفروختم و طولی نکشید که خیلی خوب تکامل ام رو طی کردم و همینطور ۴۰۰ تومن شد بیشتر و بیشتر که به ۴/۵ میلیون رسید خرید هام و بعدش رسید به ۳۰/۴۰ میلیون و بعد رسید به ۸۰ میلیون و الان که سال ۱۴۰۰ هستش خرید های من رسیده به ۱ میلیارد و دوست داشتم اینو بنویسم و برای من رد پا باشه
خیلی چیزهای دیگه ام تجربه کردم که اینجا نمیشه نوشت و خیلی ام طولانی میشه اینم نوشتم بخاطر اینکه توی روز شمار روز ۶ نمیدونستم چی بنویسم
سلام دوست عزیز الان که داشتم کامنت دوستان رو.میخوندم چون عازم سفر به قشم برای تفریح هستم داشتم فکر میکردم ،که چقدر خوب میشه از اونجا جنس بخرم و برای فروش بیارم . که به کامنت شما برخوردم ،شاید این یک نشانه باشه برام،چند روزی هست که همش به فکر کسب درامد هستم و از خدا میخواستم بهم نشونه بده
من کامنت شما رو خوندم و اگر قصد این کار رو دارید تردید نکنید که سود که هیچی فراتر از اون چیزی که میخوایی بهش میرسی و من توی کار پوشاک ام به جایی رسیدم که فک میکنم بی نهایت میتونه شغل من ثروت ساز باشه نه اینکه الکی فک کنم به من ثابت شده توی کارم چون اینقدر من جنس هام قشنگه که نرسیده به فروش میرسه باور میکنید من وقت نمیکنم که توی پیج اینستا ام بذارمشون من در مورد خرید های میلیاردی صحبت میکنم یعنی خریدهایی که من میکنم کمترین حالت اش ۷۰۰ میلیون هستش که میره به بالا و شک ندارم که حتی اگر ۱۰ میلیارد اگر خرید کنم بازم مشتری اش هست از بس که جنس های خوبی دارم مخصوصا برای خانمها که وقتی میان مغازه من از تنوعی که دارم گیج میشن
استاد واقعا باید صحبت های شما را با طلا نوشت چقدر برامن درس داشت و من چقدر درس گرفتم از صحبت های شما
چقدر به اشتباه خودم پی بردم اخه هر چقدر همسر م به من میگفت من گوش شنوا نداشتم فکر میکردم همسرم بچه هایم را دوست نداره یا خیلی به خودش اهمیت میده یا خیلی خسیسه ولی همسرم واقعا حرفش درست بود ولی من کر بودم
سه سال پیش پسرم به من گفت من پول ندارم بزارم بانک وام بگیرم بیا تو طلا داری بفرش پولشو به من بده تامن بزارم بانک و من وام بگیرم منم ساده و دل رحم گفتم بزار کمکش کنم زودتر به ماشین برسه زودتر در زندگیش پیشرفت کنه من اشتباه بزرگ کردم و حرف همسرم را گوش ندادم من طلا را گرم کردم وبهش دادم واو گفت وقتی بدهکاریم تموم شد بهد برمیگردونم من طلا راگرم کردم و فروختم استاد ذهن که فقیر باشه بچه یا غریبه نداره یا اشنا استاد ما این طلا را دادیم من هر دفعه به شوخی به پسرم میگم کی میخوای طلا منا بگیری واقعا ناراحت میشه جواب من میگه میخواستی ندهی ببین این جواب را میده ومن گفتم دیگه به هیچ عنوان به کسی پول یا هرچیزی دیگر قرض ندهم
دوباره گفتم بچه ها با هم فرق دارن کمی ارث به من رسید خیلی زیاد نبود دوباره یکی از بچه هام پول از من قرض گرفت و گفت یک ماه بهت میدم ولی اشتباه دوباره استاد من فکر میکردم اگر کمکشون کنم زودتر پیشرفت میکنن/? نه? من اشتباه میکنم باید تکامل طی بشه وقتی فکر میکنم من وقتی ازدواج کردم همون روز اول صاحب خانه شیک نشدم ده سال طول کشید یا صاحب ماشین شدم همون اول ازدواج صاحب ماشین نشدم چند سال طول کشید واقعا زمان برد تا من به هر چیزی که حالا در زندگی دارم زمان برد ومن از این فایل درس گرفتم دیگه به هیچ عنوان به کسی چیزی قرضی نمیدم باید به تکامل برسه باید اشتباه بکنه به قول شما مثل کرم ابریشم باید تکاملش طی بشه تا بشود یک پراونه زیبا حالا منم باید بچه هایم تکاملشون را طی کنن من نباید انقدر از خودم گذشت نشون بدهم باید هر کدوم فرزندانم تکامل خودشون را طی کنن حتی خود خودم باید این اشتباه هادرس بشه تا اویز گوشم بشه همین اشتباه تکامل داشت اخه هر چه همسرم به من گفت ولی من گوشه شنوا نداشتم زمان برد تا من پی ببرم به کار هایم
خواستم تجربه ام رو از طی نکردن قانون تکامل اینجا بنویسم تا دیگران عبرت بگیرند
دوستان عزیز من مریم هستم و از 18 سالگی علاقمند بکار بودم و هرکاری از ستم برمیآمد انجام میدادم..فروشنده ایزوگام ، لوازم آرایشی،فروشنده لوازم خانگی، فروش مبل ، عکاسی ، فیلمبرداری و بازاریابی ، کار در مرغ فروشی و فست فود ، و حتی کار کردن در منزل دیگران …اولین وامی که گرفتم زمانی بود که فروشنده کتاب بودم و رئیس اداره کار به من گفت بیا ده تومن بهت وام میدم برو یه کار برا خودت راه بنداز که نخوای یه کیف پراز کتاب حمل کنی که آیا ازت بخرن یا نه … ما وام رو گرفتیم و یه سهم متاورس خریدیم و باهاش برا بچه هام که آرزوی تولد داشتن گرفتم ، اون موقع که وام جور شد سرکار فست فود بودم و گفتم ماهی 300 تومن که چیزی نیست پرداخت میکنم، از اونجا که بخاطر زحمت زیاد چسبندگی عصب دست پیدا کرده بودم و مجبور شدم عمل کنم از کاربیکار شدم و نتونستم قصد ها رو به موقع بدم ..این شد که خدا همسرمو به کمکم فرستاد و قصدا ها رو برام پرداخت کردو فقط من بدهی به بار آورده بودم …گذشت و گذشت تا دستم بهتر شد و دوباره به سرکار فست فود برگشتم ، من خیلی به کار خیاطی علاقه داشتم و قبلا تو کارگاه های تولیدی مزدی دوزی کرده بودم و تجربه خاصی از طراحی دوخت و برش نداشتم فقط لذت دوخت رو داشتم و اینکار رو به نحو احسنت انجام داده بودم …یکی از دوستانم که دیده بود من سرکار فست فود هستم و زحماتم رو میدید به من پیشنهاد کرد که اگر پولی داری چرخ بخرو خیاطی رو شروع کن ، منم که پولی نداشتم گفتم نمیتونم الان بخرم ..ولی ایشون پیگیر بود که برا من چرخ بخره ، و دقیقا عید سال 1402 به من پیام داد که برام یه چرخ و یه سردوز و یک اتو برام خریده و 15 فروردین بدستم میرسه …آنقدر خوشحال شدم که سراز پا نمیشناختم بی خبر از اینکه شروع بدهکاری و نابودی من از همینجا شروع شده بود …من از بدهی متنفرم و دوست ندارم زیر دین کسی باشم ، به ایشون گفتم هروقت بتونم پس میدم ایشون هم گفتن که شما راضی باشی همین برا من کافیه … من مدتی توخونه کار برش خورده آوردم و دوختم ولی دیدم خیلی زحمت دارم و مزدی کمه ، یکی از دوستانم اومد گفت چرا نمیای مغازه بگیری بیای تو بازار گفتم من شرایطش ندارم پول یه ریال ندارم ..گفت بیا یه مغازه هست با رهن ده تومن بهت میدن چک هم قبول میکنه..گفتم باشه حتما خیریتی هست ، رفتیم صحبت کردیم چک سه ماهه قبول کردن و ما مغازه رو رهن کردیم ..از اونجا که من تجربه ای نداشتم و عدم احساس لیاقت هم از یه طرف فشار میآورد به یکی از دوستانم پیشنهاد شراکت دادم که نزدیک به 20 سال تو خونه با چرخ خونگی خیاطی میکرد و مشتری زیادی داشت ولی ترس از مغازه زدن داشت ..ایشونم قبول کردن به شرط نصف نصف ..با اجازتون مغازه روباز کردیم و منم کار مزدی دوزی از تهران آوردم کار شروع شد مشتری هم کم کم میومد ..یه روز شریکم گفت که رفتم برا وام بنیاد برکت صحبت کردم گفتن به شما تعلق نمیگیره کلی به همکارت تعلق میگیره (من) ، منم که انگار از خدامه بود رفتم ثبت نام کردم اومدن بازرسی و گفتن بهت تعلق میگیره بیا کارشو انجام بده ..شراکت من و دوستم که به سه ماه نکشید و ما جدا شدیم داخل همون مغازه هرکسی برا خودش کار میکرد…یکی از همسایه ها که منو میشناخت و میدونست دوست دارم تولیدی بزنم به من گفت چرا نمیری جای دیگه و همون تولیدی رو شروع کنی ، گفتم من واقعا شرایطش رو ندارم تعداد چرخم کمه و پول رهن هم ندارن..گفت یه مسجد هست برو صحبت کن یه زیر زمین بزرگ داره بهت میدن ، اونجا خالی بود و از خداشون بود که ازش پول دربیارن .. همسایه گفت منم دوتا چرخ دارم بهت هدیه میدم کارت رو شروع کن ..با باور کمبودو باورهای شرک الودی که من داشتم انگار همه دست به دست همه داده بودن تا من کلا برم زیر قرض و بدهی.. رفتیم صحبت کردیم مسجد گفت 3 ماه اول ماهی 3 میلیون و بعد از اون ماهی 5 ت ، قبول کردیم کار شروع شد ، با همون 3 تا چرخ کار شروع کردم نیرو گرفتم و مزدی دوزی میکردم ولی حتی نمیتونستم اجاره رو دربیارم، درکنار کار نزدیک به 6 ماه بدو بدو کردم تا وام بنیاد برکت دقیقا چند روز قبل از عید 1403 وام جور شد و من با اون 7 عدد چرخ خریدم ..یعنی تعداد چرخ ها رسید به 10 عدد چرخ و سردوز و اتو ، 10 نفر نیرو گرفتم و خیلی قوی شروع کردم… تو اوج بدهی اون دوستم که برام چرخ خریده بود به بی پولی خورده بود و منو تحت فشار گذاشته بود که پولو میخواد، کارابهم ریخته بود یهو وسط کار اتو سوخت همون اتوی که با پول دوستم خریده شده بود حسابی حالم گرفته میشد …خلاصه بعد از یکی دو ماه یکی یکی نیروها رفتن چون کار بلد نبودن یا کار یاد میگرفتن و بعد میگفتن برامون نمیصرفه و میرفتن…این وسطا اون همسایه که دوتا چرخ هدیه داده بود که کارمو شروع کنم چرخاشو پس گرفت …بعد از هرکاری و تسویه حقوق چرخکار ها یه تعداد میرفتن …منم که توان تولید نداشتم بخاطر دستمزد پایین کار مزدی دوزی مجبور بودم حقوق کمی بدم به چرخکارابدم …رسید بجایی که دو تا نیرو موند و خودم …خیلی داشتم زور میزدم و یه تنه همه کاری میکردم تا کارگاه رو نگه دارم …قصد ها رو هم مونده اجاره پرداخت نمیشد …به خودم اومدم دیدم توانم رفته ، بدهی زیاد تر شده و آبروم درخطره..و درطول این مدت یکسال من داشتم فایل های دوره 12 قدم رو گوش میدادم …و هر روز به این نتیجه میرسیدم که به قول استادهر کاری که بدو بدو داره سختی داره راه راه اشتباهیه …هر بار که دوخت ها رو بسته بندی میکردم و میزاشتم رو شونه هام از پلهها بالا میبردم و خیلی به کمرم دستم و زانوهام فشار میومدمیگفتم خدایا من این درآمد رو نمیخوام ، من درآمد عالی و راحت میخوام اشکم درمیومد…شرایط جوری شد که همسرم هم گفت بخاطر سلامتی خووودت لطفا کارگاه رو جمع کن …نزدیک به ده روز تو غم بودم ولی یه حسی بهم گفت جمع کن و خودت رو نجات بده …تصمیم گرفتم و آگهی زدم برا فروش، خیلی راحت همه چرخا و وسایل فروش رفت ، پول چرخایی که دوستم خریده بود رو پس دادم اجاره رو که یه وام 50 میلیونی بود 6 تا عقب بود رو پرداخت کردم 3 قصد دیگه از اجاره مونده و من الان فقط با یه بدهی که 7 سال باید پرداخت بشه نشستم تو خونه ، حداقلش اینه که سلامتی خودم رو نجات دادم …و به خودم قول دادم آنقدر رو خودم کار کنم که خدا تو یه چشم به هم زدن بدهی ام رو پرداخت کنه …
یاد گرفتم که هرگز هرگز وام نگیرم
هرگر هرگز از کسی یه ریال پول نگیرم برا شروع کاری حتی اگر التماس کردن بیا بگیر و کارت رو شروع کن
هرگز از کسی هدیه برا شروع کاری نگیرم که بعد از مدتی یادشون میره هدیه بوده و پس میگیرن یادگرفتم که هرگز با هیچ کس شریک نشم
امروز برای شروع بهترین روزه. حتی شده با یه ریال پول خودت ولی شروع کن از تو خونه خودت با چرخ خونگی ولی فقط شروع کن
قانون تکامل رو طی کن و عجله نداشته باش
ببخشید خیلی طولانی بود ولی این تجربه ارزشش رو داره که دیگران ازش عبرت بگیرن
سپاسگزارم خدایی هستم که به من فرصت داد تا تجربه کنم و زندگی خودم را خلق کنم …از این به بعد با شناخت قوانین زندگی بهتری برای خودم خواهم ساخت …
من سه ماهه که شرکت خودمو تاسیس کردم و به صورت فریلنسری دارم کار میکنم و دارم سعی میکنم مشتری یابی کنم و دقیقا این چند وقت اخیر شرایط مالی من بد شده و من خیلی ناراحت بودم که خب بابا تو که داری رو خودت کار میکنی مشکل چیه؟
و این شده بود خوره ذهنم که خب چیشده؟ نکنه یه جارو اشتباه رفتی؟ مشکل از چیه؟ بعد الان دارم نگاه میکنم میبینم بابا من باید صبور و آروم باشم
به قول خداوند بشارت بده به صابرین
من سه ماهه سایت خودمو زدمو میخوام شروع کنم به اقدام کردن
و الان خیلییییی اروم ترم و خداروشکر من تا به الان نه چک برای کارم دادم و تا حالا اقدام به گرفتن چک نکردم و همینطور تا الان وام نگرفتم درصورتی که الان میتونم سه تا وام بزرگ بگیرم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عباس منش و شایسته خانوم
سلام به همه دوسان عاشق همتونم
میخوام براتون زندگی خودمو بنویسم برای کسانیکه واقعا دوست دارن رشد کنن شاید بهتون کمک کنه که ایمان بیارید یکی از اصلی ترین فاکتورهای موفقیت قانون تکامله
من از 17 سالگی دارم کار میکنم و الان 32 سالمه
اولین کسب و کاری که باهاش شروع کردم یه سوپر مارکت بود که برا بابام بود و دیگه خسته شده بود با جنساش به من تحویل داد و بعد از چند ماه به خاطر عدم استفاده از قانون تکامل تعطیل شد و بعد رفتم تو کار دام و تصمیم گرفتم گوساله لاغر بگیرم و چاق کنم و بفروشم با 2 تا شروع کردم و بعد 9 ماه چاق شدن و فروختمشون و با پولی که به دست آورده بودم میتونستم 4 تا گوساله بخرم و پیش خودم گفتم اینحوری بخوام دوباره 9 ماه صبر کنم به خاطر 4 تا گوساله نیشه که رفتم سراغ وام و شراکت خلاصه دوباره عدم استفاده از قانون تکامل رفتیم با وام و شراکتی نزدیک 40 تا گوساله خریدیم 4 تا گوساله تلفات دادیم چند تایی کور شدن و خلاصه آخر کار ما موندیم و 30 میلیون بدهی اون کارم تموم شد و من نمیتونستم آروم بشینم رفتم تو کار شیر و دوباره شراکتی 3 تا گاو ماده شیر ده خریدیم و مشغول کار بودیم که یکی از دوستان به ما گفت که میخواد همه گاوهای مادشو بفروشه و اگه ما میخوایم همرو بده به ما ماهم دوباره عدم استفاده از قانون تکامل و من همیشه معنی ریسک کردن و اصلا نفهمیده بودم خلاصه 32 تا گاو ماده شیر ده و ما برداشتیم و روزی حدودا 1 تن شیر و اومدیم گفتیم چرا شیر بفروشیم به دلال خودمون تبدیلش کنیم به محصولات لبنی و بفروشیم و بازعم تکاملمون رو رعایت نکردیم و بعد مدتی تو سال 95 دیدیم ما موندیم با کلی وام و بدهکاری به مردم حدودا بالای 200 میلیون و اون کارم تموم شدو من شغل دیگه ایم داشتم و هنوزم دارم باغ دار پسته ایم و تو این کار همیشه موفق بودم چون از سن خیلی کم تو این کار بودم و کاملا تکاملی توش رشد کردم خلاصه براتون بگم که با کلی بدبختی از سال 95 تا 99 هر چی از پسته درآوردم دادم به بدهکاری و وام بچه خیلی دارم خلاصه میگم اگه بخوام ریز بگم یه کتابه
تو این سال ها با نیسان کار کردم رفتم تو قنادی فروشندگی کردم لبنیاتی داشتم تا اینکه سال 99 تصمیم گرفتم برم تو شغلی که خیلی بعش علاقه دارم پرورش اسب ولی بازم بدون آگاهی و استفاده از قانون تکامل رفتم با چک یه اسب سیاه خیلی زیبارو که نر بود رو خریدم برای تولید. که مجبور شدم برای پاس کردن چکش ماشینمو بفروشم و دوباره تونستم از طریق درآمدی که هر سال از پسته دارم بدهیامو خیلی کم کنم تا اینکه سال قبل دوباره مهر ماه یه اسب خیلی گرون قیمت خر
یدم دوباره با چک که هنوز در گیر پراخت چکهای اون اسبم
سال قبل بود خسته شده بودم از این همه اشتباه و واقعا نمیدونستم مشکلم چیه که هیچ کاری برام جواب نمیده و دائم بدهکارم یه روز چهار صبح بود از خواب بیدار شدم شروع کردم با خدا صحبت کردن گفتم خدایا خسته شدم راهو بهم نشون بده مشکل کار من کجاست که رفتم تو یوتیوب به صحبت های استاد عرشیانفر گوش بدم که یکی از لایوهای استاد رو با استاد عرشیانفر دیدم که 3 ساعتم بود و تا اونموقع من استاد عباس منش رو اصلا نمیشناختم با اینکه من سال ها بود تو این فضا بودم کلی کتاب موفقیت خوندم اولیش راز بود و بالای 100 کتاب تو این حوضه خوندم بعد اینکه لایو تموم شد گفتم وای این دیگه کیه که من تا الان نمیشناختمش واقعا نمیدونم چرا
بچه ها همه لینارو گفتم برای اینکه بهتون ثابت بشه قانون تکامل چقدر مهمه من تو این سایت آگاهی های که بهم داده شده رو تو هیچ کتابی نخوندم و به خاطر اینکه قانون تکامل رو رعایت کنم دوره 12 قدم استاد رو خریدم و الان تو قدم هشتم و خدارو هزار مرتبه شکر تو 1 سال گذشته خط قرمزم شده قانون تکامل با اینکه الان تو شرایط خوبی نیستم ولی دیگه سراغ وام نرفتم از کسی قرض نگرفتم چکی چیزی نخریدم و میدونم دارم رشد میکننم و دارم عاشقانه ایمانمو بهش نشون میدم و واقعا دارم از زندگیم لذت میبرم
در آخر بهتون بگم اگه آماده دریافت چیزی که میخواین نباشین تو مدار اون چیز نباشین به زور به دستش آورده باشین یا از دستش میدین یا به جای لذت بردن ازش فقط رنج میکشین
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به اعضای خانواده صمیمی عباسمنش
برگ ششم از سفرنامه ی من
اتفاقا توی فایل روز پنجم در مورد یه باور مخرب که توی وجودم هست نوشته بودم و اون این بود که دوس دارم همیشه شرایط و امکانات عالی باشه و بعد حرکت رو شروع کنم و چقدر منتظر موندم تا شرایط فراهم بشه اگه فراهم میشد باید تعجب میکردم..
خیلی به جا بود این فایل واسم، لازم داشتم دوباره این حرف هارو بشنوم و این اگاهی هارو دریافت کنم، این جمله استاد منو به فکر فرو برد”با همین چیزی که الان داری شروع کن”
ایده دارما ولی توی ذهنم میگم بابا اخه الان امکاناتت کمه نمیشه و خیلیا امکاناتشون از تو بهتره و الان تو بازارن و فلان، ای وای من یه ترمز اساسی ترمز که چی بگم یه سنگ بزرگ زیر لاستیک گذاشتم منتظرم ماشین حرکت کنه
قبلا از این اگاهی و قانون تکامل استفاده نکرده بودم و مانع پیشرفت و موفقیت خودم شدم و این فایل به سیلی بود تو گوشم که به خودم بیام و قانون تکامل رو فراموش نکنم، اگه وقتی که ایده داشتم تو ذهنم با همون چیزی که داشتم قدم اول رو برمیداشتم الان خیلی پیشرفت کرده بودم، ولی هیچی نمیشه حسرت گذشته رو نمیخورم درسی بود که یاد گرفتم ، یاد گرفتم که باید تکاملم طی بشه و از همین الان شروع میکنم
در مورد وام هم بگم که خداروشکر تا حالا وام نگرفتم و نخواهم گرفت، اصلا اینقد دیدما اینایی که با وام و چک کار میکنن چقد استرس دارن چقد ذهنشون درگیره واسه همین دوس ندارم برم سمت وام و چک
خدایا شکرت که هر روز با این اگاهی های به موقع هدایتم میکنی
استاد خوبم ممنون بابت این فایل ارزشمند
ثروتمند باشید
با سلام خدمت همگی دوستان و همسفرانم
وقتی در مورد هم نشستم و فکر کردم، میتونم خیلی واضح رد پای تکامل رو ببینم، و جاهایی که عجول بودم و اون چیزی که وقتش نبوده رو خواستم نشده،
وقتی از نظر شخصیتی بهتر شدم نتایج خیلی بهتری گرفتم
از وقتی که کار مو شروع کردم همیشه به خودم میگفتم من که کارمو درست انجام میدم شاید خیلی بیشتر از بقیه تلاش میکنم چرا نتیجه نمیگیرم یا نتیجه خیلی دیر اتفاق میوفتاد تا این که یه روز که به فایل های استاد گوش میدادم گفتند که کارت رو با احساس خوب انجام بده واتفاقات خوب میوفته و من توی مسیرم اصلا لذت نمیبردم و برای همین نتیجه نمیگرفتم از وفتی که سعی کردم درک کنم که یه سری تغییرات احتیاج به زمان داره و توی آین مسیر باید احساسم خوب باشه نتیاج واقعا عالی به دست آوردم و هر روز هم بهتر میشه
خدایا ممنون ازت بابت تمام نعمت های فروانی که بهم دادی از جمله استاد عزیز و خانم شایسته ی عزیزم
به نام خدای مهربان
سلام استاد جان دلم میخاد سجده کنم و با صدای بلند گریه کنم چقدر این قانون تکامل باعث رشد من میشه و ندیده گرفتنش باعث نابودی من میخام بگم از کاش این فایل رو دوسال پیش میدیدم ولی میگم شاید باید این درس هارو میگرفتم شاید این اتفاقات باعث رشد من شد باعث بالا رفتن ایمان من شد خدایا شکرت استاد من کارمو از خونه خودم با دویست هزار تومان شروع کردم و الان یه مغازه عالی دارم و بالای پانزده میلیون سرمایه ولی سه چهار میلیون بدهی دارم که حاصل همین رعایت نکردن قانون تکامله همین باعث شده یه ترمز بزرگ توی ذهن من ایجاد بشه که فروشم هم خیلی افت کرده میترسم که این اجناسم فروش بره و من بدهی هامو بدم چون باید زودتر بدم و دیگه پول نداشته باشم جنس بیارم و این منو نگران کرده و اینکه منم یه وام گرفتم و خودمو اسیر کردم اما از وقتی آگاه شدم تصمیم گرفتم که لایقت خودمو قلبت کنم که نقد خرید کنم و کارمو از همین که هست گسترش بدم و خدا کمکم کنه که بتونم رها کنم و این قانون رهایی هم خیلی فکر میکنم موثر که من هنوز خوب یاد نگرفتم
با امید به خدا دارم اجازه میدم این کرم کوچولو رشد کنه و تبدیل به پروانه زیبا بسه اما این کار کردن روی ذهن عجیب سخته و عجیب نفس گیر که یه لحظه غفلت منو باز تو مدار غلط میبره خدارو شکر استاد نمیدونم از کجا انرژی های منو میگیرید که دقیقا همون فایلی که نیاز بشنوم رو برام میفرستید خدارو شکر خیلی از شنیدن این فایل ذهنم بازتر شد و امیدوارم بتونم ترمز هارو تبدیل به گاز کنم و باور های قدرتمند تری بسازم این قانون تکامل این روز ها همش برای من تکرار میشه و خدا به من میگه صبر کن که طلوع فجر نزدیک است استاد جان یه دنیا سپاس راستی چقدر این سایت زیبا شده محصولات با نماد الماس نشون داده میشن که واقعا هم ارزششو به اندازه الماسه خدا قسمت منم بکنه از این الماسها ?استاد عاشقتونم خدارو شکر که تو این مسیرم یه دنیا تشکر
با سلام به رهروان راه حقیقت
🌹🌹 سفرنامه روز ششم🌹🌹
من قبلا هم این فایل رو گوش داده بودم اما در واقع چون فقط یکی دوبار بیشتر نبود چندان به عمق موضوع نرفته بودم ولی اینبار که در روند تکاملی سفرنامه بهش رسیدم و کامنتهای دوستان رو خوندم نگاهی به گذشته ام انداختم تا ردپای عجله رو در زندگیم ببینم
من برای اولین بار که شروع به کار کردم در دفتر یه شخص خیلی موفق مشغول شدم کارم کامپیوتری بود و ربطی به رشته م نداشت و من اموزش لازم رو دیدم و مدت دوسال اونجا کار کردم بنابه اینکه من خیلی استعداد دارم و خیلی روی کار متمرکز بودم مدت کوتاهی بعد از ورودم درامدم نسبت به پرسنل اون شرکت بالاتر رفت تا جاییکه به سه برابر بقیه رسید و این بخاطر این بود که من واقعا سه برابر اونها کار میکردم و بعدها مدیر دفتر گفت که دوربینهای دفتر رو از منزلش چک میکرده و دیده هرروز که پرسنل که ۹ خانم بودیم میان سرکار همه مشغول حرف زدن و بساط صبحانه ن و در طی روز چندین بار با وجود ارباب رجوع گوشه کنار خودشون رو معطل میکنن تنهاکسیکه به محض ورود تا لحظه ی خروج کار میکنه من بودم و این باعث شده بود ایشون هرماه حقوق منو افزایش میداد این شرایط و علاقه م به کار کامپیوتری و دیدن درامد بالای اون شخص در این زمینه منو به فکر انداخت که چرا برای یک نفر دیگه کار کنم و این استعدادم رو برای خودم استفاده نکنم بدون اینکه اون زمان اصلا بدونم من چه باورهای محدودکننده ای در مورد ثروت دارم و وقتی استعفا دادم و ایشون فهمید میخوام همین کار رو در بعد کوچکتری انجام بدم بهم گفت این کارو نکن تو نمیدونی من چندساله تو این راهم تا به اینجا رسیدم و از چه وضعیتی شروع کردم که اون وضعیت برای جامعه ی پیشرفته ی الان جواب نمیده (مثل همین مغازه کلوب استاد که برای چندسال بعدش دیگه شغل منسوخ حساب میشد) اما من قبول نکردم رفتم دنبال مغازه ای برای اجاره و حتی ادعا داشتم چیزی حدود دو برابر حقوق هر ماه اونجام رو میتونم کرایه بدم و در این بین یک خانمی که قبل ازمن دقیقا با همین طرز فکر رفته بود و یه دفتر تبلیغاتی زده بود بهم گفت بیا باهم کارکنیم و کرایه کمتری بدیم منم بی خبر که ایشون کوچکترین درامدی در این مدت نداشته و از جیبش خرج میکرده و به امید استعداد و ادعای من بامن همراه شده و منم با باور غلط اینکه شریک داشته باشم استرس نصف میشه و اونم باید تو تامین مخارج کمک کنه رفتیم یه دفتر اجاره کردیم و با امکانات خیلی بدردنخور کار رو شروع کردیم و خدای من هر لحظه میفهمیدم یه جای کار اشتباهه یبار باید دنبال یه چیزی میرفتم فرداش یه چیز دیگه درامد اصلا صفر ، محل دفتر افتضاح ، امکانات صفر ،یه چندتا مشتری اومدن اصلا امکاناتی نداشتم که کارشونو راه بندازم! و شریکمم که مدت زیادی بود زده شده بود وقتی ماه اول دید با منم هیچ خبری نیست دیگه اصلا دفتر نمی اومد و من دست تنها استرس میگرفتم که خدایا چرا پس اون دفتر کلی مشتری داشت چرا اینجا هیچکی نمیاد!!!! اصلا نمیدونستم باور اون کارفرما و باور من زمین و اسمون فرق داشتن خلاصه بعد از اینکه هرچی از اون دفتر درامد جمع کرده بودم و سر چیزهای الکی برای دفتر خودم و کرایه دادم در کمال سرشکستگی اونجا رو پس دادم . حالا میفهمم من واقعا تکاملمو طی نکرده بودم من با دست خالی میخواستم با دفترهایی رقابت کنم که چندین ساله در این زمینه بودن و سرمایه ی بسیار زیادی جمع کرده بودن و خیلی مدرن بودن و من باید برای شروع کار شخصی از یک کار خیلی سبکتر شروع میکردم و بازم جای شکرش باقیه چون تصمیم داشتم برم کلی کامپیوتر و دستگاه کپی و اینا قسطی بخرم که نخریدم وگرنه معلوم نبود چی به سرم می اومد و این باور مخربم داشتم که من یه دخترم ک باید یه مرد در کنارم باشه و مدام به برادرهام میگفتم شمام بیان دفتر بیان باهم کار کنیم ولی اونها نیومدن و من که هیچ ایمان و توکلی به خدا نداشتم شکست خورده اومدم بیرون میتونم بگم حتی توی ایمانم من تکاملمو طی نکرده بودم!!
و الان شکر خدا وارد بورس شدم و از اونجایی که از استاد بحث تکامل رو کاملا درک کردم هیچ عجله ای ندارم برای ثروتمندشدن هیچ استرسی ندارم مقدار کمی سرمایه گذاری کردم دارم مرتب اموزش میبینم و تا واقعا در این زمینه خبره نشم سرمایه گذاری بزرگی نمیکنم و سرمایه ایم که گذاشتم پول خودمه و پول همسرم نیست به همین خاطر هیچ استرس و نگرانی ندارم که اگه جایی سود نداشت کسی تو سرم بزنه و بگه بیا بیرون و از طرفیم چون دارم روی باور ثروتمم کار میکنم ارامش عمیقی دارم که با ایمان به خداوند میتونم امسال پول زیادی بسازم از صبر و ایمانم و ان شاءالله با این پول دوره دوازده قدم رو براحتی شروع میکنم ولی الان من ایمان دارم که تکاملم فعلا در حد همین فایلهای رایگانه و روزی که براحتی قدم اول رو تهیه کنم و کارکنم صددرصد تکاملمو اونقد طی کردم که قدم های بعدیم براحتی بخرم ان شاءالله
.
در بعدهای دیگه ی زندگمیمم من قبلا خیلی برای جداشدن از خانواده ی همسرم عجله داشتم خیلی برای رفتن به محله ی دلخواهم زندگیمو قفل کرده بودم ولی الان اصلا باوجودیکه خیلی خیلی مشتاقم اما میدونم باید تکاملمو طی کنم باید وارد مدار خواسته هام بشم
و جالب اینکه خانواده ی پدرمم میخواستن نقل مکان کنن به جای خیلی خوبی و پدرم شدیدا مخالفت میکرد و بقیه دوست داشتن برن هربار پدرم بحث رو شروع میکرد و مخالفت میکرد من چیزی نمیگفتم چون میدونستم اونها نمیرن چون تکاملشونو طی نکردن چون از هیچ لحاظی در مدار افراد اون محله جدید نبودن و واقعا هم نرفتن چون شرایط اون خونه خیلی براشون بالا بود
.
در زندگی بعد ازدواجمم من وقتی پارسال شروع به استفاده از فایلهای این سایت کردم و تونستم پله پله اعتماد به نفسم رو بسازم هرروز ارتباطم رو با افراد خانواده کمتر و کمتر کردم تا جایی که انقد این تغییر تکاملی و نامحسوس بود که اصلا خودمم نفهمیدم چطوری از شب و روز در خدمتشون بودن به روزانه سه ساعت رسوندمش و اگر یکدفعه و یکروزه به این سه ساعت میبردم حتما از طرفشون مواخذه میشدم و همسرم بحث بدی راه مینداخت ولی الان واقعا در ارامشم و چون تکاملمو طی کردم میدونم دیگه هیچوقت به اون شرایط قبل برنمیگردم
در نهایت اینکه صبور بودن از ایمان نشات میگیره و ان شاءالله از ایمانداران باشیم و چه لذتیه که چیزی رو بدست بیاری که مطمئنی تکاملشو طی کردی و نه تنها نگران از دست دادنش نیستی بلکه شروع میکنی به حرکت به سمت خواسته ی بزرگتر بعدی
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست…
با سلام خدمت استاد جانم. مریم عزیز و بچه های نازنین
من یک نمونه واضح از رعایت نکردن تکامل دارم که فکر نکنم تا آخر عمرم به خاطر این تجربه ام تکاملم رو یادم بره. (حداقل خیلی بیشتر یادم میمونه. )
من سال ۹۵ به خاطر کمال گرایی و اینکه نخواستم تکاملم رو رعایت کنم ۲ سال بیکار بودم. البته توی نتوورک کار میکردم. اما فقط هزینه برام داشت نه سود. (شروع آشنایی من با مباحث قانون جذب و موفقیت)
این یک مورد از رعایت نکردن تکامل.
تویهمون روزها از طرف برادر بزرگم یه ایده بهم داده شد که سایت فروش کتاب راه اندازی کنم.
با شراکت یکی از دوستان قرار شد شروع کنیم.
۱۰ ملیون من گزاشتم(در شرایطی این مبلغ رو گزاشتم که یک یه قرونی هم نداشتم ها.این ۱۰ تومان کل پس انداز مادر خانمم بود که دست من بود تا براش یه جای خوب سرمایه گذاری کنم.)من اون پول رو سرمایه اولیه کردم و قرار شد اون شریکم کار کنه و سهمش از سرمایه رو از سودش بهم بده.
نزدیک به ۳ ماه زمان گزاشتم. (اون شریکم که همون ماه اول کنار کشید)
کلی وقت. انرژی. و پول.
اما نتیجش:
کل در آمد من از اون سایت ۱۷ هزار تومان شد.
من موندم یه خود سرزنشی شدید و احساس گناه وحشتناک برای اینکه سرمایه مادر خانمم رو به باد فنا دادم.
این یکی از بررگترین درسهایی بود که درباره تکامل خداوند بهم داد.
اون روزها خیلی سخت گذشت.
اما الان خوشحالم.
میبینم که نیاز بوده برام.
قبل از این اتفاق هم تحربه هایی رو داشتم. اما درسی رو که باید از اون اتفاقات نگرفتم.(استاد میگه که جهان یک تضاد برات به وجود میاره که رویه تو عوض کنی.اول با یه پس گردنی بهت یاد آوری میکنه. یعد با یه در گوشی. بعد با یه لگد. اگر دید نمیفهمی. بلوک رو چنان میکوبه توی سرت تا قشنگ بفهمی.)
اون تجارب قبلی همون پس گردنی ها بود و این تجربه آخر همون بلوک سیمانیه.
الان هم توی بیزینسم یا توی رسیدنم به اهدافم عجله میکنم بعضی وقت ها،اما دگ به لطف الله هادیم دگ اون اشتباهات رو درساشو گرفتم. اونم به خوبی.
در نهایت برای هممون ارزوی ثروت. نعمت و سلامتیو عشق دارم.
عاشق همتونم.
یا حق
سلام مریم جان
من به خودم تعهد دادم تا از خودم رد پا بذارم و روز ششم خیلی برام طولانی شد چون نمیدونستم باید چی بنویسم بخاطر اینکه من خیلی وقت بود بیزینس ام رو شروع کرده بودم و روند تکاملی رو طی کردم ولی فراموش کرده بودم که از کجا شروع کرده بودم ولی ی چیزهایی یادم میاد که من از ۴۰۰ هزار تومن از سال ۹۶ شروع کردم و قبلش شاگرد بودم ولی از سال ۹۶ کم کم شروع کردم به بیزینس کردن با ۴۰۰ تومن که میرفتم قشم و لباس میخریدم و می آوردم زاهدان میفروختم و طولی نکشید که خیلی خوب تکامل ام رو طی کردم و همینطور ۴۰۰ تومن شد بیشتر و بیشتر که به ۴/۵ میلیون رسید خرید هام و بعدش رسید به ۳۰/۴۰ میلیون و بعد رسید به ۸۰ میلیون و الان که سال ۱۴۰۰ هستش خرید های من رسیده به ۱ میلیارد و دوست داشتم اینو بنویسم و برای من رد پا باشه
خیلی چیزهای دیگه ام تجربه کردم که اینجا نمیشه نوشت و خیلی ام طولانی میشه اینم نوشتم بخاطر اینکه توی روز شمار روز ۶ نمیدونستم چی بنویسم
😘
سلام دوست عزیز الان که داشتم کامنت دوستان رو.میخوندم چون عازم سفر به قشم برای تفریح هستم داشتم فکر میکردم ،که چقدر خوب میشه از اونجا جنس بخرم و برای فروش بیارم . که به کامنت شما برخوردم ،شاید این یک نشانه باشه برام،چند روزی هست که همش به فکر کسب درامد هستم و از خدا میخواستم بهم نشونه بده
سمیه جان سلام
من کامنت شما رو خوندم و اگر قصد این کار رو دارید تردید نکنید که سود که هیچی فراتر از اون چیزی که میخوایی بهش میرسی و من توی کار پوشاک ام به جایی رسیدم که فک میکنم بی نهایت میتونه شغل من ثروت ساز باشه نه اینکه الکی فک کنم به من ثابت شده توی کارم چون اینقدر من جنس هام قشنگه که نرسیده به فروش میرسه باور میکنید من وقت نمیکنم که توی پیج اینستا ام بذارمشون من در مورد خرید های میلیاردی صحبت میکنم یعنی خریدهایی که من میکنم کمترین حالت اش ۷۰۰ میلیون هستش که میره به بالا و شک ندارم که حتی اگر ۱۰ میلیارد اگر خرید کنم بازم مشتری اش هست از بس که جنس های خوبی دارم مخصوصا برای خانمها که وقتی میان مغازه من از تنوعی که دارم گیج میشن
امیدوارم که به هر آنچه که میخوایی برسی 🌹
سلام استاد عزیزم و سلام خانم شایسته نازنین
استاد واقعا باید صحبت های شما را با طلا نوشت چقدر برامن درس داشت و من چقدر درس گرفتم از صحبت های شما
چقدر به اشتباه خودم پی بردم اخه هر چقدر همسر م به من میگفت من گوش شنوا نداشتم فکر میکردم همسرم بچه هایم را دوست نداره یا خیلی به خودش اهمیت میده یا خیلی خسیسه ولی همسرم واقعا حرفش درست بود ولی من کر بودم
سه سال پیش پسرم به من گفت من پول ندارم بزارم بانک وام بگیرم بیا تو طلا داری بفرش پولشو به من بده تامن بزارم بانک و من وام بگیرم منم ساده و دل رحم گفتم بزار کمکش کنم زودتر به ماشین برسه زودتر در زندگیش پیشرفت کنه من اشتباه بزرگ کردم و حرف همسرم را گوش ندادم من طلا را گرم کردم وبهش دادم واو گفت وقتی بدهکاریم تموم شد بهد برمیگردونم من طلا راگرم کردم و فروختم استاد ذهن که فقیر باشه بچه یا غریبه نداره یا اشنا استاد ما این طلا را دادیم من هر دفعه به شوخی به پسرم میگم کی میخوای طلا منا بگیری واقعا ناراحت میشه جواب من میگه میخواستی ندهی ببین این جواب را میده ومن گفتم دیگه به هیچ عنوان به کسی پول یا هرچیزی دیگر قرض ندهم
دوباره گفتم بچه ها با هم فرق دارن کمی ارث به من رسید خیلی زیاد نبود دوباره یکی از بچه هام پول از من قرض گرفت و گفت یک ماه بهت میدم ولی اشتباه دوباره استاد من فکر میکردم اگر کمکشون کنم زودتر پیشرفت میکنن/? نه? من اشتباه میکنم باید تکامل طی بشه وقتی فکر میکنم من وقتی ازدواج کردم همون روز اول صاحب خانه شیک نشدم ده سال طول کشید یا صاحب ماشین شدم همون اول ازدواج صاحب ماشین نشدم چند سال طول کشید واقعا زمان برد تا من به هر چیزی که حالا در زندگی دارم زمان برد ومن از این فایل درس گرفتم دیگه به هیچ عنوان به کسی چیزی قرضی نمیدم باید به تکامل برسه باید اشتباه بکنه به قول شما مثل کرم ابریشم باید تکاملش طی بشه تا بشود یک پراونه زیبا حالا منم باید بچه هایم تکاملشون را طی کنن من نباید انقدر از خودم گذشت نشون بدهم باید هر کدوم فرزندانم تکامل خودشون را طی کنن حتی خود خودم باید این اشتباه هادرس بشه تا اویز گوشم بشه همین اشتباه تکامل داشت اخه هر چه همسرم به من گفت ولی من گوشه شنوا نداشتم زمان برد تا من پی ببرم به کار هایم
استاد عزیزم ممنون مچکرم در پناه الله یکتا
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست و من هیچ هیچ ام
روزشمار تحول زندگی من فصل اول روز ششم
خواستم تجربه ام رو از طی نکردن قانون تکامل اینجا بنویسم تا دیگران عبرت بگیرند
دوستان عزیز من مریم هستم و از 18 سالگی علاقمند بکار بودم و هرکاری از ستم برمیآمد انجام میدادم..فروشنده ایزوگام ، لوازم آرایشی،فروشنده لوازم خانگی، فروش مبل ، عکاسی ، فیلمبرداری و بازاریابی ، کار در مرغ فروشی و فست فود ، و حتی کار کردن در منزل دیگران …اولین وامی که گرفتم زمانی بود که فروشنده کتاب بودم و رئیس اداره کار به من گفت بیا ده تومن بهت وام میدم برو یه کار برا خودت راه بنداز که نخوای یه کیف پراز کتاب حمل کنی که آیا ازت بخرن یا نه … ما وام رو گرفتیم و یه سهم متاورس خریدیم و باهاش برا بچه هام که آرزوی تولد داشتن گرفتم ، اون موقع که وام جور شد سرکار فست فود بودم و گفتم ماهی 300 تومن که چیزی نیست پرداخت میکنم، از اونجا که بخاطر زحمت زیاد چسبندگی عصب دست پیدا کرده بودم و مجبور شدم عمل کنم از کاربیکار شدم و نتونستم قصد ها رو به موقع بدم ..این شد که خدا همسرمو به کمکم فرستاد و قصدا ها رو برام پرداخت کردو فقط من بدهی به بار آورده بودم …گذشت و گذشت تا دستم بهتر شد و دوباره به سرکار فست فود برگشتم ، من خیلی به کار خیاطی علاقه داشتم و قبلا تو کارگاه های تولیدی مزدی دوزی کرده بودم و تجربه خاصی از طراحی دوخت و برش نداشتم فقط لذت دوخت رو داشتم و اینکار رو به نحو احسنت انجام داده بودم …یکی از دوستانم که دیده بود من سرکار فست فود هستم و زحماتم رو میدید به من پیشنهاد کرد که اگر پولی داری چرخ بخرو خیاطی رو شروع کن ، منم که پولی نداشتم گفتم نمیتونم الان بخرم ..ولی ایشون پیگیر بود که برا من چرخ بخره ، و دقیقا عید سال 1402 به من پیام داد که برام یه چرخ و یه سردوز و یک اتو برام خریده و 15 فروردین بدستم میرسه …آنقدر خوشحال شدم که سراز پا نمیشناختم بی خبر از اینکه شروع بدهکاری و نابودی من از همینجا شروع شده بود …من از بدهی متنفرم و دوست ندارم زیر دین کسی باشم ، به ایشون گفتم هروقت بتونم پس میدم ایشون هم گفتن که شما راضی باشی همین برا من کافیه … من مدتی توخونه کار برش خورده آوردم و دوختم ولی دیدم خیلی زحمت دارم و مزدی کمه ، یکی از دوستانم اومد گفت چرا نمیای مغازه بگیری بیای تو بازار گفتم من شرایطش ندارم پول یه ریال ندارم ..گفت بیا یه مغازه هست با رهن ده تومن بهت میدن چک هم قبول میکنه..گفتم باشه حتما خیریتی هست ، رفتیم صحبت کردیم چک سه ماهه قبول کردن و ما مغازه رو رهن کردیم ..از اونجا که من تجربه ای نداشتم و عدم احساس لیاقت هم از یه طرف فشار میآورد به یکی از دوستانم پیشنهاد شراکت دادم که نزدیک به 20 سال تو خونه با چرخ خونگی خیاطی میکرد و مشتری زیادی داشت ولی ترس از مغازه زدن داشت ..ایشونم قبول کردن به شرط نصف نصف ..با اجازتون مغازه روباز کردیم و منم کار مزدی دوزی از تهران آوردم کار شروع شد مشتری هم کم کم میومد ..یه روز شریکم گفت که رفتم برا وام بنیاد برکت صحبت کردم گفتن به شما تعلق نمیگیره کلی به همکارت تعلق میگیره (من) ، منم که انگار از خدامه بود رفتم ثبت نام کردم اومدن بازرسی و گفتن بهت تعلق میگیره بیا کارشو انجام بده ..شراکت من و دوستم که به سه ماه نکشید و ما جدا شدیم داخل همون مغازه هرکسی برا خودش کار میکرد…یکی از همسایه ها که منو میشناخت و میدونست دوست دارم تولیدی بزنم به من گفت چرا نمیری جای دیگه و همون تولیدی رو شروع کنی ، گفتم من واقعا شرایطش رو ندارم تعداد چرخم کمه و پول رهن هم ندارن..گفت یه مسجد هست برو صحبت کن یه زیر زمین بزرگ داره بهت میدن ، اونجا خالی بود و از خداشون بود که ازش پول دربیارن .. همسایه گفت منم دوتا چرخ دارم بهت هدیه میدم کارت رو شروع کن ..با باور کمبودو باورهای شرک الودی که من داشتم انگار همه دست به دست همه داده بودن تا من کلا برم زیر قرض و بدهی.. رفتیم صحبت کردیم مسجد گفت 3 ماه اول ماهی 3 میلیون و بعد از اون ماهی 5 ت ، قبول کردیم کار شروع شد ، با همون 3 تا چرخ کار شروع کردم نیرو گرفتم و مزدی دوزی میکردم ولی حتی نمیتونستم اجاره رو دربیارم، درکنار کار نزدیک به 6 ماه بدو بدو کردم تا وام بنیاد برکت دقیقا چند روز قبل از عید 1403 وام جور شد و من با اون 7 عدد چرخ خریدم ..یعنی تعداد چرخ ها رسید به 10 عدد چرخ و سردوز و اتو ، 10 نفر نیرو گرفتم و خیلی قوی شروع کردم… تو اوج بدهی اون دوستم که برام چرخ خریده بود به بی پولی خورده بود و منو تحت فشار گذاشته بود که پولو میخواد، کارابهم ریخته بود یهو وسط کار اتو سوخت همون اتوی که با پول دوستم خریده شده بود حسابی حالم گرفته میشد …خلاصه بعد از یکی دو ماه یکی یکی نیروها رفتن چون کار بلد نبودن یا کار یاد میگرفتن و بعد میگفتن برامون نمیصرفه و میرفتن…این وسطا اون همسایه که دوتا چرخ هدیه داده بود که کارمو شروع کنم چرخاشو پس گرفت …بعد از هرکاری و تسویه حقوق چرخکار ها یه تعداد میرفتن …منم که توان تولید نداشتم بخاطر دستمزد پایین کار مزدی دوزی مجبور بودم حقوق کمی بدم به چرخکارابدم …رسید بجایی که دو تا نیرو موند و خودم …خیلی داشتم زور میزدم و یه تنه همه کاری میکردم تا کارگاه رو نگه دارم …قصد ها رو هم مونده اجاره پرداخت نمیشد …به خودم اومدم دیدم توانم رفته ، بدهی زیاد تر شده و آبروم درخطره..و درطول این مدت یکسال من داشتم فایل های دوره 12 قدم رو گوش میدادم …و هر روز به این نتیجه میرسیدم که به قول استادهر کاری که بدو بدو داره سختی داره راه راه اشتباهیه …هر بار که دوخت ها رو بسته بندی میکردم و میزاشتم رو شونه هام از پلهها بالا میبردم و خیلی به کمرم دستم و زانوهام فشار میومدمیگفتم خدایا من این درآمد رو نمیخوام ، من درآمد عالی و راحت میخوام اشکم درمیومد…شرایط جوری شد که همسرم هم گفت بخاطر سلامتی خووودت لطفا کارگاه رو جمع کن …نزدیک به ده روز تو غم بودم ولی یه حسی بهم گفت جمع کن و خودت رو نجات بده …تصمیم گرفتم و آگهی زدم برا فروش، خیلی راحت همه چرخا و وسایل فروش رفت ، پول چرخایی که دوستم خریده بود رو پس دادم اجاره رو که یه وام 50 میلیونی بود 6 تا عقب بود رو پرداخت کردم 3 قصد دیگه از اجاره مونده و من الان فقط با یه بدهی که 7 سال باید پرداخت بشه نشستم تو خونه ، حداقلش اینه که سلامتی خودم رو نجات دادم …و به خودم قول دادم آنقدر رو خودم کار کنم که خدا تو یه چشم به هم زدن بدهی ام رو پرداخت کنه …
یاد گرفتم که هرگز هرگز وام نگیرم
هرگر هرگز از کسی یه ریال پول نگیرم برا شروع کاری حتی اگر التماس کردن بیا بگیر و کارت رو شروع کن
هرگز از کسی هدیه برا شروع کاری نگیرم که بعد از مدتی یادشون میره هدیه بوده و پس میگیرن یادگرفتم که هرگز با هیچ کس شریک نشم
امروز برای شروع بهترین روزه. حتی شده با یه ریال پول خودت ولی شروع کن از تو خونه خودت با چرخ خونگی ولی فقط شروع کن
قانون تکامل رو طی کن و عجله نداشته باش
ببخشید خیلی طولانی بود ولی این تجربه ارزشش رو داره که دیگران ازش عبرت بگیرن
سپاسگزارم خدایی هستم که به من فرصت داد تا تجربه کنم و زندگی خودم را خلق کنم …از این به بعد با شناخت قوانین زندگی بهتری برای خودم خواهم ساخت …
بماند بیادگار 30 دی ماه 1403
به نام خداوند بخشنده و مهربان
استاد واقعااااا ازتون ممنونم
من سه ماهه که شرکت خودمو تاسیس کردم و به صورت فریلنسری دارم کار میکنم و دارم سعی میکنم مشتری یابی کنم و دقیقا این چند وقت اخیر شرایط مالی من بد شده و من خیلی ناراحت بودم که خب بابا تو که داری رو خودت کار میکنی مشکل چیه؟
و این شده بود خوره ذهنم که خب چیشده؟ نکنه یه جارو اشتباه رفتی؟ مشکل از چیه؟ بعد الان دارم نگاه میکنم میبینم بابا من باید صبور و آروم باشم
به قول خداوند بشارت بده به صابرین
من سه ماهه سایت خودمو زدمو میخوام شروع کنم به اقدام کردن
و الان خیلییییی اروم ترم و خداروشکر من تا به الان نه چک برای کارم دادم و تا حالا اقدام به گرفتن چک نکردم و همینطور تا الان وام نگرفتم درصورتی که الان میتونم سه تا وام بزرگ بگیرم
خدایا هزاران مرتبه شکرت