داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 1 - صفحه 28 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

564 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا علیپور گفته:
    مدت عضویت: 1034 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلام براستاد عباسمنش عزیز راهنما و پیرو راه خدا

    وچقد زیباست این داستان هدایت و چقد زیباست اون بنده ی عاشق ومتوکلی که اینچنین ایمان خودش رو نشون میده الحق که لیاقت هرچیزی و بیشتر از هر چیزی که درخواست کنی از خدا رو داری استادجانم

    دراین لحظه ی ملکوتی اذان مغرب شد وصلاه من هم شروع شد

    امروز با قلب بسیار خاضع در ستاره ی قطبی ازخدا خواستم که به من قوت قلبی دهد و نشانی از خودش به من بدهد چرا که انسان فراموشکاراست

    چشمانم رو بستم و قرآن رو باز کردم ومن سوپرایز شدم

    سوره طه

    اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ﴿٨﴾

    خدای یکتاست که جز او هیچ معبودی نیست، نیکوترین نام ها فقط ویژه اوست. (8)

    9

    وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَىٰ ﴿٩﴾

    و آیا سرگذشت موسی به تو رسیده است؟ (9)

    10

    إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى ﴿١٠﴾

    هنگامی که آتشی دید، پس به خانواده اش گفت: درنگ کنید؛ بی‌تردید من آتشی دیدم [می روم] شاید شعله ای از آن را برایتان بیاورم یا نزد آتش [برای پیدا کردن راه] راهنمایی بیابم. (10)

    11

    فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ یَا مُوسَىٰ ﴿١١﴾

    پس چون به آن آتش رسید، ندا داده شد: ای موسی! (11)

    12

    إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ ۖ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿١٢﴾

    به یقین این منم پروردگار تو، پس کفش خود را از پایت بیفکن؛ زیرا تو در وادی مقدس طوی هستی. (12)

    13

    وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَىٰ ﴿١٣﴾

    و من تو را [به پیامبری] برگزیدم، پس به آنچه وحی می شود، گوش فرا دار. (13)

    14

    إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِکْرِی ﴿١۴﴾

    همانا! من خدایم که جز من معبودی نیست، پس مرا بپرست و نماز را برای یاد من برپا دار. (14

    هربار که این آیه رو میخونم که آیا سرگذشت موسی به تو رسیده است

    قلبممم به لرزه درمیاد کلا امروز اشکم بیخود جاری میشه و نمیدونم چطور هدایت وداستانش رو توصیف کنم .

    چطور من اینقد فراموشکارم وقتی امروز خدا اینگونه باهام حرف زد وباز هدایت شدم به داستان هدایت استاد دیگه گفتم الان زمان نوستنه و هرچی که جاری بشه رو مینویسم

    استاد جانممم اگه روزی هزارمرتبه خدارو شکر کنم به خاطر وجودت باز هم کمه

    نمیدونی زندگی من رو چطور زیبا کردی چطور گمشده ی وجودم رو پیداکردم وجودی که اصلا نمیدیدمش خالقی که گاهی در زمان سختی ها یادش میکردم

    من با خودم وبا خالقم دوست شدم خودم رو عاشقانه دوست دارم و خالقم رو بینهایت ستایش میکنم

    استاد جانم اینقد این هدایت زیباست وقتی دارم کار میکنم برای اجرای بعضی خطوط روی ابروی مشتری ازش هدایت میخوام میگم خالقم بهم بگو اینو به چه سمتی بکشمم این اندازش چقد باشه این دست من تو دست تو وتو کلا خطوط رو اجراکن نمیدونین که وقتی کارم تموم میشه اصلا نمیفهمم چطور اجراش کردم

    مشتری خوشحال وراضی میره و من از انجام کاری که هیچ خستگی برام نداشته پول خوبی میسازم

    اصلا کارام اینقد آسون شده ولی درآمد عالی

    یادمه یکسال ونیم پیش من هنوز با استاد آشنا نشده بودم

    نگاه میکردم ببینم کدوم معازه بازه که وقتی اون بست منم ببندم و تا لحظه ی آخر میموندم توی محل کارم

    واز کوچکترین کارها نمیگذشتم

    الان که حتی مهاجرت کردم و کارم رو ازصفر شروع کردم بیا وببین که چقد کارهام راحتتر درآمدم بهتر و آزادترم

    تمام هزینه های اضافی زندگیم ازبین رفته توی ومن در شرایطی نرم وراحت آروم آروم خواسته هام رو دارم محقق میکنم

    استاد جانم فقط میتونم بگم عاشقتمممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    فرزانه گفته:
    مدت عضویت: 1437 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی.

    این اولین پیام من در سایت هست. و از این بابت بسیار خوشحالم و امیدوارم بتونم با کامنت گذاشتن به رشد خودم بیشتر کمک کنم و پیشاپیش غذرخواهی میکنم اگه سوالم مبتدی هست:

    من هر وقت که اتفاق بدی برام میفته میشینم و مرتب به خودم میگم خب معلومه نتیجه فرکانس هات بوده. یه عمری فاز منفی داشتی اینا همگی اتفاقات و شرایطی هستش که از سطح فرکانسی خودت میاد.

    ولی استاد عزیز این اتفاقات منفی رو خیر و برکت میبینن و میگن حتما خیریتی توی این اتفاقه و من آگاه نیستم. و بعدا خداوند دلیلش رو برام روشن میکنه. پس میسپرمش به خودش…

    منی که اول مسیر هستم چطور باید تمایز قائل بشم بین این دو نگاه ؟ چون دیدگاه اول هم با توجه به فرکانس و مدار و اتفاقات همسنگ دیدگاه غلطی نیست. چطور به خودم کمک کنم در زمان اتفاقات منفی ،دیدگاه مثبتی داشته باشم؟من چون خیلی زیاد اول راه هستم در طول روز خیلی وقت ها تمرکزم از روی خودم و خداوند برداشته میشه و وقتی اتفاق بدی میفته دچار خود سرزنشی میشم به جای نگاه خیر به اون موضوع.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مجید حاجیوند گفته:
      مدت عضویت: 1497 روز

      سلام فرزانه عزیز

      تبریک میگم ک حداقل از این موضوع آگاه شدی که همه اتفاقات نتیجه افکار و فرکانس‌های خودته

      عزیز دل اگر استاد زمانی ک اتفاق ب ظاهر بدی براش میوفتاد دچاررخودسرزنشی میشد و اینو ادامه می‌داد و عصبانی میشد قطعا دوباره اتفاقاتی از همون جنس براش بیشتر میوفتاد مثل همون ک کارتش از کار افتاده بود

      طرف یکی شیطونی کرده بود

      استاد بجای غر زدن و احساس بد داشتن سعی کرد ک بهش توجه نکنه و احساس خوب رو در خودش نگه داره و اینه ک نتیجه هارو رقم میزنه

      قطعا ب با ایمامانان پاداش خوبی داده خواهد شد

      ایمان یعنی خار را دیدن و گل را پیش چشم خود نگریستن است

      شب را دیدن و روزا تجسم کردن است

      تمام هنر اینه ک ما بتونیم احساس خوب رو در خودمون حفظ کنیم و این تمرین خیلی کمک میکنه

      ک ب با بیاریم چن بار اتفاق ب ظاهر بد باعث شده کلی اتفاق خوب برامون بیوفته

      موفق باشید ️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    امیر تابع گفته:
    مدت عضویت: 3615 روز

    به نام خدای هدایتگر موحدین

    سلام به استاد عزیز و پاکدل

    خداروشکر این فایل از سفرنامه در روز 123 هدایتی شد که اون رو گوش بدم و ببینم .

    چقدر استاد خوب این داستان هدایت اللهی رو تعریف میکردن . واقعا همه ما اگه دلمان را پاک کنیم و از خدا هدایت بطلبیم در هر لحظه هدایت میشیم بسمت آسانی ها .چقدر ایمان و اعتماد و توکل به خدا می‌خواهد که مثل استاد با اطمینان کامل همه کسب و کار در تهران و اصفهان و زندگی رو رها کردن و بسمت هدایت خدا پیش رفتن و قدم به قدم هدایت شدن . این همه برای ما درس داره و اجازه بدیم که خدا بهتر از هرکس دیگه ما رو هدایت کنه .

    خداروشکر میکنم که در این مسیر هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مصطفی ابوطالبی گفته:
    مدت عضویت: 610 روز

    با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و بانو شایسته گرامی و اعضای محترم سایت

    راستش من همیشه آرزوم بود یه هندزفوریی داشته باشم چون هندزفوریم باتریش خراب شده بود و یه دوساعت یه بار و اون روزای آخر یه یکساعت یه بار باید میزاشتم تو شارژ و من چون صبح تا شب میخواستم فایلها رو گوش کنم برام سخت شده بود

    یه شب رفتم یه مغازه ای که هندزفری مورد علاقه داشت اون بنده خدا قیمتش بالا بود و جنسش گارانتی نداشت ازش خرید نکردم

    یه شب دیگه رفتم توی بازار موبایل فروشان حسم بهم گفت برو این مغازه رفتم سلام کردم و گفتم آقا هندزفری انکر دارید اونم با احترام گفت بله و ازش خریدم

    راستش من گوشی موبایلم برای خواهرم بود و همیشه شارژ تموم میکرد و نمی‌تونستم کامنت زیاد بخونم و دائم بایستی میزدم تو شارژ و خیلی دمای آخر داشتم اذیت میشدم

    یه روز رفتم بازار موبایل فروشان از یه مغازه ای پرسیدم مغازه کناریتون کی میاد چون من قبلاً چند سال پیش اون بنده خدا یکی از اشناهای دامادمون بود و من ازش خرید میکردم گفت چی میخوای گفتم گوشی می‌خوام بخرم گفت بیا من خودم دارم رفتم دیدم قیمت بالا بود و حسم گفت نخر

    شب شد و به استاد کارم گفتم گوشی فروشی آشنا نداری من موبایل می‌خوام گفت چرا برو تو خیابون رجایی و بگو مهران فرستادم رفتم اونجا نتونستم پیدا کنم مغازه رو و رفتم جلوتر دیدم آقای شفیعی وایساده همون که هندزفری پیشش خریده بودم گفتم مغازه فلانی می‌خوام آدرسش کجاست آدرس بهم داد و رفتم اونجا هم نداشت هی حسم بهم میگفت مصطفی برو همون جایی که هندزفری خریدی برو پیش رفیعی گوشی بخر من بهش توجه نمی‌کردم و گفتم حالا که اون مغازه ای که عصر اومدم باز نبود میرم الان بازه و میخرم رفتم و مشخصات گوشیم رو بهش گفتم و گفت داریم و این قیمت و اون قیمتش از گوشی فروشی اولی که عصر رفته بودم گرونتر بود باز هی حسم که همون خدای درون هست که من تو اینجور مواقع حسم خیلی قویتر میشه هی میگفت برو پیش شفیعی گوشی بخر اونجا مشتری هم میشی هندزفری خریدی و برو اونجا اینم بگم من اصلا بغیر از مغازه آقای شفیعی هر کدوم مغازه که میرفتم حس خوبی نداشتم خلاصه من به حسم توجه کردم و رفتم مغازشون گفتم گوشی می‌خوام با این مشخصات گفت دارم گفتم چند قیمت که بهم گفت شوکه شدم گفتم خدایا تو چقدر کارت درسته اینجا داره یه تومن ارزونتر اون دوتا مغازه به من میگه خلاصه من گوشی نو نو خریدم با قیمت باور نکردنی

    اونم آقای شفیعی تخفیف هم بهم تازه داد و درست همون حرفی که قلبم و حسم بهم میگفت بهم گفت گفت تو مشتری ما شدی چرا تخفیفات ندم اونم زیاد و گفت هر موقع هم هر چی خواستی بیا اینجا ما هواتو داریم درست جمله ای که خدا بهم قبلش گفت و من همونجا گفتم خدایا تو هستی که از طریق این بنده است هوامو داری ممنونتم

    می‌خوام اینو بگم ما بعضی از مواقع خودمون هم همراه دهم میشیم و مقاومت میکنیم و به حرف خدای درونمون گوش نمی‌کنیم شکست میخوریم و بعدش می‌ندازی تقصیر خدا

    استاد باورم نمیشد من میتونم گوشی موبایل به این قیمت بخرم اصلا غم گرفته بودم هی به خودم میگفتم خدایا کمکم کن هدایتی کن مغازه ای که موبایل خوب بهم بده و قیمتش هم مناسب باشه و همینم شد

    شده جاهایی هم که به حرفاش گوش نکردم و با مخ اومدم زمین مثالشم ازدواج اولم بود وقتی که از خونشون اومدم بیرون حسم بهم گفت قبول نکن این خانم نمی‌خوای قبول نکن و هی خودم هم حرف قلبم با صدای بلند تکرار میکردم ولی من گوش ندادم به ندای قلبم و گول ظاهر اون خانم رو خوردم و بعد از یه سالوهشت ماه رفتیم دادگاه

    ازدواج دوم هم قلبم بهم گفت خداوند از طریق دامادمون هم بهم گفت گفت اینو نمی‌خوای منم به بابام گفتم نمی‌خوام بابام یه سیلی محکم زد به گوشم گفت تو غلط میکنیم مادرت مرده میخوای تنها باشی که نمی‌خوای خلاصه با اجبار دامادمون کردند و بچه دار شدیم ما باهم به مدت سه چهار ماه بیشتر زندگی نکردیم و طلاق گرفتیم

    خیلی وقت بود که کامنت ننوشته بودم و گفتم در مورد هدایت اینکه هندزفری با قیمت پایین‌تر از همه جا و گوشیم باقیمت پایین‌تر که هدایت پروردگار بود بیام بنویسم و امیدوارم مفید واقع بشه برای دوستان و البته رد پا از خودم هم جا گذاشته باشم

    استاد نمی‌دونم چطور از شما تشکر کنم واقعا زندگیم مثل قبل دیگه نیست و خیلی نتیجه گرفتم فقط گذاشتم ببینم پایدار بشن و بعد میام و با شما به اشتراک می‌زارم

    سپاسگزارم از خدایی که هدایتی کرد به این مسیر

    خدایی که استادی مثل عباس منش بهم هدیه داد بهترین مرد و استاد که چی ازین با ارزش تر تو زندگیم بخدا ندارم هر روز با صدای شما زندگی میکنم میخورم می‌خوابم فقط شما

    خدایا ما را به راه راست

    راه کسانی که به آنها نعمت دادی هدایت کن نه کسانی که مورد غضب تو واقع شدن امین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    وحید ولاشجردی گفته:
    مدت عضویت: 1411 روز

    به نام خدای هدایتگر

    سلام به شما استاد عزیز و همه دوستان

    اول از همه خداروشکر کنم بابت این جاده های زیبا این درختا و این فرهنگ بی نظیر رانندگی که توی فایل دیدم و چقدر لذاتبخش هست رانندکی تو این شرایط

    هر بار که از هدایت و داستان های خودتون میگین لذت میبرم استاد

    وقتی هدایت خدا رو میگین و مثال میزنین ازش مو به تنم سیخ میشه که چقدر قشنگ داره راه رو باز میکنه براتون و اون دلیل و نتیجه اتفاقات تو قدمای بعدی معلوم میشه که چقدر به نفع شما بوده

    چقدر زیبا هل داده شما رو به سمت خواسته هاتون اونم به دلیل ایمانی که داشتین و تسلیم بودنتون

    دقت به نشونه حتی در مورد یه بطری

    و گوش دادن به قلبی که هر لحظه داره حرف میزنه با همه ماا

    ما اجازه بدیم خدا ما رو هدایت کنه

    اجازه ما ایمانمون توکل و باور به هدایت هست

    ولی گاهی اوقات منظق ما مانع دریافت هدایت میشه

    ما باید برای هدایت اماده باشیم

    تمرکز کنیم روی چیزی که میخوایم نه شرایط و جیزی که الان داریم

    با توجه به مداری که هستیم ما هدایت میشیم چقدر خوب و سنگین گفتین که زندگی تک بعدی رو انتخاب نکنیم دنبال رشد در همه جنبه ها باشبم بزرگ کردن ظرف وجودیمون فقط روی یه بعد مثل پولسازی تمرکط نکنیم

    تجربه کنیم خودمون و زندگیمون رو

    یه جمله ای که بایدد نوشت و زد جلو چشم تا هر بار دید

    تو به نقطه تمرکز هدایت میشی الله اکبر که چه شخمی‌زد این حرف

    یه وقتایی ما از مسیر خارج میسیم ولی قلبمون میگه بیا تا خودم بگم چه کار کن و با توجه به ایمان ما در این شرایط ما گوش میدیم یا ندیده میگیریم

    کافیه نا هدایت رو قبول کنیم تا به جایی که میخوایم هدایت بشیم

    باور کنیم خداییی که مارو تا اینجا رسونده از این به بعدم هست خدا که عوض نمیشه

    چقدر این فایل مناسب حال امروز من بود این حرفا و این مثالای شما

    چقدر کیف کردم وقتی دیدین سایت بسته شده با ایمان بیشتر انگیزه گرفتین برای حرکت بهتر و جا به جایی سایت

    چقدر خوب میتونین تو هر لحظه کنترل ذهن کنین و به حالت خوب برگردین سریع

    چه ایمانی ساختین که به نططرم به تنهایی میتونه متوتور محرک باشه برای هر حرکتی

    خدایا شکرت بابت این حرفای قشنگ و پر محتوی و سنیگن که جایی زده نشده و نمیشه

    خداروشکر که اینجام .ممنون استاد که هر بار با زندگی خودتون به ما اگاهی جدید میدین🫡️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 853 روز

    به نام خدا که123مین گامم راتوی روزشمارزندگی بارنگ،بوی الهی وعمق الهی توی این صفحه به جاگذاشت.

    سلام به خداکه دستگیرم شده هی وسط مصیرنفس کم میارم اشک میریزم خدایاکمکم کن وسریع برام آب میاره میگه آرومترقدم برداروپاهاموماساژمیده .

    میگم :خدایانمیفهمم احساس عقب ماندگی میکنم.

    میگه خودتو بادیگران مقایسه نکن !

    خودتوقضاوت نکن!

    بیابامن باش.

    الهی باتک تک کوارکهای وجودم که نمیشناسم ونمیدانم شکلش چه جوری هست!

    ولی توراسپاسگذارم اگرشاگرداستثنایی کلاس هستم امیدآن دارم که روی پای خدانشستم ومدام گریه میکنم !خدایاهیچی بلدنیستم !میخوام منم الهامات روبهتردرک کنم !توروخداکمکم کن.

    الهی سپاسگذارم که به ما نی نی سالم،ثروتمند،قدرتمند،خودشناس،خدانشناس،تسلیم وتمکین خودت هدیه داده ای تااولادخاتمم تاابدهاتوراسپاسگذارم.

    سلام به استادومریم جون وهمکلاسیهای خوبم.

    استادمن قبلاهم خیلی این فایل روشنیدم وازپریشب مدام گوش میکنم وگریه هاامونم نمیده !

    ومدام میگم که خدایاهدایت یعنی چه؟!

    الهام یعنی چه!؟میخوام بیشترازاین جنسهاتورالمس کنم.

    وقتی میگید خداتوقرآن به پیغمبرچی گفت!؟!؟!؟!؟!؟!؟!یااینکه درادامه میگیدپیغمبردرقرآن ازخدچی شنید!!!؟؟؟

    به خداقلبم داره ازحلقم میادبالا!

    ازبس که اشک میریزم نمیتونم بنویسم خدایاخب. استادمیگن: که توبه همه وصل هستی شاه وگداوپیغمبرنیومده!همه براتویکسان هستند.خب این یعنی توحیدوتوسمت خودتوبلدی وکارتودرست انجام میدی.

    ولی منوبگوکه اصلابلدنیستم ازتودرخواست کنم!!!!!!!!!!!!

    من بلدنیستم ازتودریافت کنم چرامن اینقدعقب مونده ام ؟!

    دوست دارم خوب بیشترازاینهابشناسمت.آخه حق الهی منه مگه چقدردیگه میخوام عمرکنم!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟

    امروزتوقرآن سوره ی یونس خواندم .

    که ای رسول هرچندکه برای آدم کَربخوانی،آیااوراشنواببینی؟!وبرای کورهرچی نشانه بیاوری آیااورابیناخواهی یافت!!!!؟؟?؟

    خدایامیخوام بیناوشنوای باشم که هم ازحضورتووالان ازحضورم لذت ببرم.

    هم وقت مرگم حسرت این روزهارونبرم کمکم کن به خدالیلاحیفِ نامرادبشه باباکمکم کن.

    پریشب عروسم بایدآزمایشاتشومیبرد دکتر صاحبکارش حقوقشونداده بوددکترنرفته بود!تماس گرفتم گفتم :پاشوبرودکتروشماره کارت بفرست براداداشا تاپول بریزن.

    طفلکی رفته بودمطب دکتر خیلی هم منتظرنشسته،

    میگفت: یک خانم مونده بودبه من که ویزیزت کنه یک وقت ازبیمارستان تماس گرفتن که یک زایمان طبیعی دارین !خانم دکترسریع مطب روترک میکنن میرن روسرزائوو حدودابیش ازیک ساعت مریضهاتومطب میشینن. وپسرم رفته بوددنبال خانم برادرش هرچی منتظرشده نیومده وپسرم برگشت خونه به عروسم گفتم اسنپ بگیربیاخونه وحتمابه سلاحت بوده که بیشترتومطب بمونی وبااسنپ بیای خیریت داشته!واصلانمیگم ای باباپسرم باماشین چقدرمنتظربودنیومد؟!حالااسنپ بایدبگیره! گفتم:الخیروفی ماوقع این پول قسمت اسنپ بوده.

    دیروزقرآن روبازکردم خدایاچه قدمی میتونم برای گسترش جهان هستی بردارم که هم من لذت ببرم هم تو!؟

    ظهرشدپسردایی جانم تماس گرفت: که دخترعمه جان امروزمیای روستامراسم ختم خانمم وداداشش وپدرشه کسی نیست برای برگزاری مجلس وقرآن خوانی!؟

    واقعالازمه که باشی.گفتم آره میام خیلی هم تشکرکردودخترخواهرش گوشی روگرفت تشکرکردگفت امروز، روزآخرختمِ نیازِباشی گفتم میام.

    پسرسومیم خیلی دلقکِ وقتی بیدارشدفهمیدکه پسردایی جانم تماس گرفته که برم مجلس ختم روبرگذارکنم. پرسیدکه مامان به پسردایی گفتی بایدمزدمنوبدی خخخخخخ!

    منم گفتم مامان جان دوسال پیش یادته!؟

    دوسال پیش عروسی پسرکوچکم بود.پسرم کوچکم یک ماشین پرایدخریده بود.

    ولی پسرم دوست داشت برای عروسی یک ماشین بهتری گل بزنیم.

    پسرم به من زنگ زدگفت:مامان به پسرداییت زنگ بزن که من ماشینموببرم روستاباماشین پشردایی جان جابجاکنم وزانتیاروبیارم کارواش وگل بزنم گفتم:چشم.

    بنده تماس گرفتم پسردایی امشب ماشینتومیخوام بیام ببرم فردا براپسرم گل بزنم. گفت ماشین دراختیارشماست هرکاردوست داری بکن دخترعمه جان.

    بعددیروزبه پسرم گفتم یک روزکه بماند!!!!!اگه 10شبانه روزپسردایی بگه برامون مجلس روبرگذارکن میگم چچچچچچچشششششششمممممممم درخدمتم.

    ودیروزخیلی زیبابهترازسری های قبل مجلس روبرگذارکردم واینهم جواب خدابودکه اینکاروبرای بندگانم انجام بده چون لیلاتوی فامیلهااین کارخودته انجام بدی هیچ کس جای تورانمیتواند براشون پُرکنه.

    وامروزباعزیزدلم وپسرسومی ام رفتیم روستاوکلی هم تومسیررفت وبرگشت توماشین آهنگ گذاشتیم ورقصیدم طفلک عزیزدلم صندلی عقب بودگوشاشودستمال کاغذی گذاشته بودکه ماصدای آهنگ روزیادکنیم کلی کیف کردیم همزمان که من مسجدبودم پسرم رفته بودمزارپدربزرگهاش ومادربزرگهاش بعدم رفته بودرودخانه تفریح کنه وازچشمه برامون آب اورده بودروز پربرکتی داشتیم.

    ومنم مسجد باکمال میل کاروانجام دادم شب وبعدازمراسم فامیلهارفتیم خونه پسردایی جانم دورهمی خوش گذشت و یک عالمه شیرینی،میوه وشیرکاکائودادن آوردم خونه این همه برکت الهی شکرت.

    عاشقتونم استادکه شماهم مثل پسردایی جانم بی ریاآنچه درصندوق گنج داری (قلب مهربانت)برای ماآشکارمیکنی ومیگی من که لذتش روبردم. چراکه بااین کاروعمل صادقانه ام اول دل خودم، بعددل خدا،وبعد دل بندگان خداکه نیازبه آگاهی دارندروشادنکنی؟!الهی عصرآدینه است به چشمان گریانم دل شادوآرزوی سعادت خوشبختی روبرای همه آرزودارم دل ماراهم شادبگردان آمین.اینقدبااین فایل گریه کردم که چشمام مشخصه الانم میخوایم بریم عروسی بایدخودموجمع وجورکنم.بفرماییدعروسی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    محمدرضا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1521 روز

    بنام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام ،

    روز 123 ام سفر ‌…

    خدایا شکرت برای این فایل خفن و عالی که هر بار گوش میدم واقعا یجور خاصی به دلم میشینه ، واقعا این فایل یجور خاصی به دلم میشینه استاد گلم .

    من موقع گوش دادنش دقیقا دیدم که مسیری که این روزها دارم طی میکنم جهت بهتر شدن ، همین تکامل که یک قدم بهتر یک قدم بهتر دارم طی میکنم حتی در مورد هدایت من رو میرسونه به همین وضوح در مورد زبان خداوند ، یه مثال بزنم ، من جدیدا خیلی تعهدی دارم روی بهتر شدنم کار میکنم .

    یهویی مثلا به دلم افتاد که یه خریدی کنم ، بعدش که رفتم اینکارو کردم ، موقع برگشت دیدم که خیلی دستم سنگین شده بود ، و خیلی سخت بود که بخوام اینکارو کنم و دیدم که الله اکبر خدایا چقد استاد قشنگ میگه در مورد هدایت و من در همین حد دارم بهتر میشم الهی شکرت …

    دروغ چرا قبلا وقتی این فایلها رو گوش میدادم یجورایی احساس نا امیدی میکردم …

    میگفتم حاجی من کجا و این حد از هدایت و رها بودن و ایمان داشتن کجا ؟؟؟ یجورایی حس ام گاهی منفی هم میشد … تا اینکه بعد از تعهد به فایلهای شما و همین روز شمار و تضاد های مختلف رسیدم به قانون یکم بهتر یکم بهتر ، این یکم بهتر رو بعد از فایل چگونه مثل ابوموسی نباشیم و خواندن کامنت اون دوستی که رفتن بیرون در روز بارانی رو یک قدم بیشتر در مورد خروج از محدوده ی امن گفته بودن ، گفتم عه راست میگهههه ، من چرا این کلمه ی خروج از محدوده ی امن رو اینقد بزرگش کردم که هربار میشنوم احساسم منفی میشه ، بابا یک قدم بیشتر رو هم قدر بدون ، همین حرکت به تنهایی همین کار به تنهایی خدا شاهده منو به جایی رسونده هر روز دارم خداروشکر میکنم ، همین سپاسگزاری هم هر روز یکم بهتر بهتر دارم میرم جلو اوایل ناراحت میشدم که چرا نمیتونم خیلی سپاسگزار باشم ، الان هر روز میگم همین که یکذره بهتر سپاسگزاری میکنم دمم گرم خدایا شکرت ، مثلا یکم میام بیرون از محدوده امن میگم الهی شکرت ، کارهای ساده ای که قبلا میترسیدم ، الان یکم بهتر انجامش میدم اونقد بهم حال میده که نگو ، خلاصه الان که این فایل رو گوش دادم خیلی احساساتی شدم ، اول شمارو تحسین کردم و دیدم که همین مسیر یکم بهتر من میتونه تا کجا ها ادامه دار بشه الهی شکرت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    حسین نیساری گفته:
    مدت عضویت: 881 روز

    با سلام خدمت استاد جااااان

    و خانم شایسته گرامی

    به نظر من هدایت یعنی اینه که من چیزی نمی دونم و هر چیزی رو که می دونی به من بگو که نیاز دارم البته اینم یه راه بی انتها تکاملی لازم داره واینکه وقتی ما بخواهیم هدایت بشویم از بی نهایت راه می شود هدایت بشویم البته دست و پای خدا رو نباید ببندیم با چیزهای که از گذشته می دونستیم و در اون لحظه های بزنگاه که شیطان و نجواهاش از چپ و راست و بالا و پایین حمله می کند بهت باید بتونی به اتفاقی که افتاده و در آینده می خواد شکل بگیره تو به شکلی که دوست داری شکل بدی یعنی اتفاقات و شرایط به خودی خود شکلی ندارند بازخورد ما هست که به آنها شکل می دهد هدایت هر لحظه هست ولی بستگی دارد چقدر عضله های تصمیم گیری در مغز ما شکل گرفته که عمل کنیم بهش و اینکه اصلا بفهمیم هدایت هست که جنسش آرامش داره خودش یه مبحث دیگه ای هست

    در کل استاد تمام فایل هاتون در کیهان بی نظیر هست ولی اینایی که با خدا تنهات می کنه یه عطر و جنس و حس دیگه ای داره الهی شکر که چنین خدایی داریم و چنین اُستادی

    ممنونم که هستین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مریم الماس گفته:
    مدت عضویت: 624 روز

    بنام خداوند آرزوهای من

    سلام

    روزشمار تحول زندگی : تعهد 123

    خدا کارهارو به راحتی انجام میده و مارو هدایت میکنه

    هدایت برای همه اتفاق میوفته ولی برای دریافت ایمان و باور لازمه باید نشونه هارو باور کنیم

    صدای منطق رو خاموش کنیم و به قلبمون گوش بدیم تا هدایت خدا رو بشنویم

    الخیر فی ما وقع … هر اتفاقی بیوفته خیر من در اونه

    خدا برای من کافیست باورهای توحیدیمونو تقویت کنیم و به هیچکس باج ندیم

    همیشه درجهت هدفهامون اولین قدم برداریم تا قدمهای بعدی هم بهمون گفته بشه اول حرکت بعد برکت

    خدایاشکرت دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1319 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    تمرین 1:

    به‌عنوان تمرین، برای غلبه بر ترس‌هایی که در زیر لیست شده است، برنامه‌ای عملی برای خود آماده کن و برای اجرای آن برنامه، قدم‌های عملی مشخص شده را بردار:

    1. غلبه آگاهانه بر «ترس از طردشدن» 2. غلبه آگاهانه بر ترس از بی‌آبرویی (حرف مردم)

    -از زمانی که با استاد آشنا شدیم تا کنون افراد بسیار زیادی حتی نزدیک ترین آنها از زندگی ما حذف شده اند حتی افرادی که زمانی به آنها بسیار وابسته بوده و آرزوی دیدارشان را داشتیم ما ترس از طرد شدن و بی آبرویی نه تنها نداشته بلکه بسیار خوشحال هستیم که برای همیشه از بند وابستگی به آنها و اجابت درخواست هایشان رها شده ایم مسلما آنها به خاطر کنار گذاشتنشان از زندگیمان پشت سر ما حرف های نامناسب و ناجالب زده اما برای ما مهم نیست و مسیری که در این سالها برای ما آرامش ایجاد می کند را ادامه می دهیم و اجازه می دهیم خداوند با درخواست عاجزانه از او و تسلیم شدن به درگاهش افراد منفی را از زندگی ما حذف کرده و قدم های ما را برای تحقق اهدافمان محکم تر و استوارتر سازد

    افراد منفی واقعا ورودی های نامناسبی هستند که با حذف آنها رشد و پیشرفت در تمام جنبه ها با شدت هر چه تمام تر ادامه میابد البته برخی اوقات از لحاظ ذهنی درگیر خاطرات منفی آنها شده اما بسیار بهتر از گذشته می توانیم ذهن خود را کنترل کنیم

    2. غلبه آگاهانه بر ترس از احمق جلوه‌کردن

    -ترس از احمق جلوه کردن در دانشگاه در زمان گذشته وجود داشت و حتی با وجود دانستن پاسخ آن را بیان نکرده از ترس اینکه مبادا احمق به نظر برسیم اما اکنون اگر پاسخ سوالی را ندانیم یا اطلاع خاصی در زمینه ی مورد نظر نداشته باشیم به راحتی از افراد درخواست می کنیم که برای ما توضیح دهند هر چند بسیاری از آنها ما را مسخره کرده و می گویند شما که سواد دارید چرا این سوال را می پرسید مثلا شما تحصیل کرده اید و… اما برایمان مهم نیست و سوالات خود را ادامه می دهیم

    3. غلبه آگاهانه بر ترس از انتقاد دیگران یا تأییدنشدن

    -ترس از انتقاد اکنون نیز تا حدودی در ما وجود دارد اما با گذراندن دوره ی احساس لیاقت انتقادات دیگران را شنیده و آنها را الهام الهی در نظر می گیریم هر سخن ناشایست یا انتقادی از دیگران می شنویم متوجه ترمزها و باورهای مخرب خود شده و سعی می کنیم با قدرت بیشتر بر روی آنها کار کرده و عیب خود را برطرف کنیم بنابراین از انتقادات دیگران ناراحت شده اما آنها را ضعف شخصیتی خود در نظر گرفته و سعی در بهبود و اصلاحشان داریم

    4. غلبه آگاهانه بر ترس از نه شنیدن

    -به وفور هنگام فروش محصولاتمان نه تنها نه شنیده ایم بلکه بسیاری از محصولات ما مورد انتقاد و توهین دیگران قرار گرفت و بنابراین از نه شنیدن دیگران ناراحت نمی شویم

    همان گونه که خودمان به تازگی به دیگران نه می گوییم و انتظار نداریم طرف مقابل ناراحت شود ما نیز از نه شنیدن افراد ناراحت نشده و آن را جزء نظر و سلیقه ی شخصی او در نظر می گیریم

    5. غلبه آگاهانه بر ترس از اینکه: اگر چیزی از فردی بخواهم، باید مرتباً به خواسته‌های آن فرد پاسخ دهم

    -این ترس را نیز داشته ایم و اکنون متوجه شده ایم که دلیل درخواست های نابجای دیگران و مزاحمت های آنها برایمان ترس بوده است اکنون از دیگران درخواست کرده و تنها در صورتی درخواست هایشان را اجابت می کنیم که توانایی انرژی زمان لازم و کافی داشته باشیم به هیچ وجه حاضر نیستیم زمان و انرژی خود را صرف اجابت درخواست های دیگران کنیم

    تمرین 2:

    این تمرین، کلید کنترل ذهن، در مواقع ترس از درخواست‌کردن است

    یکی از تقاضاهایی که به‌خاطر ترس تا الان انجام نداده‌ای را بنویس:

    -درخواست کردن از همسایه برای دادن کلید زیر زمین که کنتور مشترک در ملک خصوصی او قرار داده شده و هر بار با آمدن مامور آب ما را درگیر خود می کند

    -درخواست برای مجزا کردن کنتورهای مشترک گاز و آب

    با این جمله شروع کن:

    وقتی می‌خواهم در مورد: (این تقاضا با این افراد که تا کنون بارها برای ما مشکل و درگیریهای قضایی و دادگاهی ایجاد کرده اند) درخواست کنم، این تصور که اگر (دوباره از ما شکایت کرده ایجاد درگیری یا مزاحمت برایمان کنند بحث دعوا و درگیری به درازا و دادگاه منتهی شود هزینه های بسیاری برای ما در بر داشته باشد مانند زمانی که با درخواست ما حتی مامور آب هم از سمت خود برکنار شد و..)، مرا از تقاضاکردن پشیمان می‌کند و می‌ترساند!

    نکته:

    اگر به‌جای نگه‌داشتن این ترس در ذهن و پروبال دادن به آن به‌وسیله پیش قضاوتی، آن ترس را روی کاغذ بنویسی، قدرت این ترس در ذهنت کم می‌شود و جرئت می‌کنی درخواست کنی.

    -تا کنون دو مرتبه درخواست داده ایم و درخواست های ما پاسخ داده نشد و هر بار به تعویق افتاده است اینبار تصمیم داریم با وکیل و تشکیل پرونده جلو رویم چون هزینه های زیادی را بابت انجام آن تا کنون پرداخت کرده ایم

    تمرین 3: (تصور بهترین نتیجه ممکن

    به‌عنوان تمرینی برای ساختن تصورات ذهنی مثبت، لیستی از «اگر بشود چه می‌شود جای ممکن» را درباره نتیجهٔ درخواست‌کردن بنویس و این لیست را در بخش نظرات این جلسه ثبت کن و بارها مرور کن.

    -اگر درخواست ما اینبار توسط این شخص پذیرفته شود:

    به راحتی کنتورها مجزا شده

    بدون نگرانی قبض ها پرداخت می شوند

    هر کسی قبض خود را پرداخت کرده و ما مجبور به پرداخت قبض سایر واحدها نیستیم

    طبقه ما مجزا شده و شاید اقدام به اجاره یا فروش آن کنیم

    اکنون و در گذشته به دلیل داشتن این مشکل اجاره و فروش آن ممکن نبود و نیست

    روابط بهتری با آنها برقرار می کنیم

    تصورات ما در مورد آنها تغییر می کند

    آرامش بیشتری داشته و دائما نگران نیستیم که نکند قبض را پرداخت نکرده و آب مجموعه برای همیشه قطع شود

    می توانیم پولی را که بابت قبوض آب می پردازیم صرف هزینه ی زیبا سازی و بازسازی آن کنیم

    اعتماد به نفس ما برای درخواست کردن بیشتر می شود

    لازم نیست وکیل گرفته و هزینه های زیادی را متقبل شویم

    تمرکز ما بر هدف اصلیمان قرار می گیرد و پراکنده نیست

    نتایج بسیار بهتر و بزرگتری از کار کردن بر روی باورهایمان می گیریم

    تمرین 4:

    لیستی از تجربه هایی آماده کن که قبلا ترس از موضوعاتی داشتی و این ترس ها مدت‌های طولانی شما را آزار می‌داده است، اما پس از اینکه آگاهانه وارد آن ترس شدی یا مجبور به مواجه شدن با آن ترس شدی، فهمیدی که آن ترس چقدر پوچ و توهمی بوده‌ا

    -در گذشته ترس از فروش محصولات خود و معرفی آنها به دیگران داشتیم اما با اقدام به فروش ترس ما به کلی از بین رفت و بسیاری از محصولات ما به فروش رسید

    -در گذشته ترس از سخنرانی در جمع داشتیم اما با انجام آن در دانشگاه نمی توانیم بگوییم که این ترس از بین رفته اما بسیار کمرنگ تر شده است

    -در گذشته ترس از مهاجرت به مکان دیگر و زندگی مستقل داشتن را داشتیم اما با جدا شدن متوجه شدیم تا چه حد در تمام زمینه ها می توانستیم پیشرفت کنیم

    -در گذشته ترس از تعمیر وسایل برقی را داشتیم اما اکنون به راحتی آنها را تعمیر کرده و اگر نتوانیم آن را به تعمیرگاه می بریم

    -در گذشته ترس از مکان های خلوت و تاریک را داشتیم اما یکبار برای غلبه بر این ترس اقدام کردیم و اتفاق نامناسبی برای ما رخ نداد

    -در گذشته ترس از درخواست پول از فردی که با ما زندگی می کرد و تمام هزینه های او را متقبل می شدیم داشتیم اما اکنون به راحتی از او درخواست می کنیم

    تمرین 5: غلبه بر ترس‌های ذهنی که مانع درخواست‌کردن می‌شود

    هدف این تمرین، ساختن باورهای قدرتمند کننده درباره «توانایی درخواست‌کردن» است.

    جملات زیر را کامل کنید:

    • اگر من هرگز درخواست نکنم:…

    -هرگز موفق نمی شوم

    -هرگز نمی توانم پا در دل ترس هایم بگذارم

    -هرگز نمی توانم بر ترس هایم غلبه کنم

    -هرگز نمی توانم به توانایی خود پی ببرم

    -هرگز در پی بهبود شخصیت خود گام بر نمی دارم

    -هرگز شجاعت و جسارت پیدا نمی کنم

    -هرگز احساس ارزشمندی و لیاقت ندارم

    -هرگز عزت نفس من افزایش نمیابد

    -هرگز احساس خوبی نخواهم داشت

    -گفتگوهای ذهنی منفی داشته که مرتبا مرا درگیر سرزنش و تحقیر می کند

    -در سایر زمینه ها با شکست و عدم موفقیت مواجه می شوم

    • اگر من برای خودم بیشتر ارزش قائل باشم…

    -حتما درخواست می کنم

    -حتما توانمندی ها و استعدادهای خود را تشویق و تحسین می کنم

    -حتما تعاریفی که دیگران از من می کنند می پذیرم

    -حتما با کوچترین اشتباه خود را سرزنش و تحقیر نمی کنم

    -حتما احساس گناه ندارم

    -حتما احساس قربانی شدن نمی کنم

    -حتما می پذیرم که با باورها و افکار خود اتفاقات زندگیم را رقم می زنم

    -حتما هر روز زمانی برای کار کردن بر روی باورهایم اختصاص می دهم

    -حتما سپاسگزار نعمت های بیشماری هستم که خداوند در اختیارم قرار داده است

    -حتما از زمان و انرژی خود به نحو احسنت استفاده می کنم

    -حتما ورودی های ذهن خود را به شدت کنترل می کنم

    -حتما تمرکز خود را از روی دیگران بر می دارم

    -حتما پیاده روی کرده غذای مناسب مطابق با قانون سلامتی مصرف می کنم

    -حتما از تک تک لحظات زندگی خود لذت می برم

    -حتما در پی بهبود و پیشرفت دائمی و همیشگی هستم

    -حتما خود را بسیار دوست داشته و برای توانمندی های خود ارزش و احترام قائلم

    • اگر بر ترس‌هایم غلبه کنم:…..

    -حتما پیشرفت کرده و موفق می شوم

    -حتما شخصیت قوی تر و رشد یافته تری میابم

    -حتما ظرف وجودیم بزرگتر می شود

    -حتما مشمول لطف و رحمت الهی قرار می گیرم

    -حتما نعمت های زیادی از جانب خداوند دریافت می کنم

    -حتما برای آسانی ها آسان می شوم

    -حتما زندگی شادتر و آرامش بیشتری خواهم داشت

    -حتما احساس بسیار بهتر عزت نفس و احساس ارزشمندی بیشتری دارم

    -حتما به اهداف خود به ساده ترین شکل ممکن دست میابم

    -حتما ایده های بسیار بهتری از جانب پروردگار دریافت می کنم

    • اگر مهم‌ترین آرزوهایم را نادیده بگیرم…:

    -نتایج زندگی من مانند گذشته خواهد شد

    -انگیزه ای برای ادامه زندگی نخواهم داشت

    -احساس خوب ذوق و اشتیاق برای تحقق آن ندارم

    -رشد و پیشرفت نمی کنم

    -جهان با ایجاد تضادها و چالش های نامناسب مانند گذشته مرا درگیر خود کرده

    -زمان و انرژیم صرف حل کردن مسائل بیهوده خواهد شد

    -به توانایی ها و استعدادهای نهفته ی خود پی نمی برم

    -باورهای توحیدی را نادیده می گیرم

    -خود را رها شده در باد که قدرت خلق خواسته های خود را ندارد می بینم

    -امیدی به تحقق سایر اهداف نخواهم داشت

    -هنگام مرگ حسرت خواهم خورد که چگونه نتوانستم خواسته های خود را خلق کنم

    -علاوه بر دنیا در آخرت نیز زندگی بسیار نامناسبی دارم

    • اگر باور داشتم آنچه را درخواست می‌کنم، دریافت می‌کنم …:

    -مرتبا درخواست می کردم

    -هر بار درخواست های بیشتر و بزرگتری از خداوند داشتم

    -عزت نفس و احساس لیاقت بیشتری برای درخواست کردن داشتم

    -احساس بسیار خوبی داشته چون مطمئن بودم تمام درخواست هایم اجابت می شود

    -نگرانی بابت آینده و رخ دادن اتفاقات نامناسب نداشتم

    -به هدایت های خداوند اعتماد داشته و تسلیم او بودم

    -می دانستم که خداوند راه حل تمام مسائل را می داند و به راحتی ما را به تحقق اهدافمان هدایت می کند

    -نگرانی بابت اتفاقات گذشته نداشتم

    -توانمندی ها و استعدادهای خود را بیشتر باور می کردم

    -از تک تک لحظات زندگی خود لذت بیشتری می بردم

    -تمرکز خود را تنها بر خواسته ها نه ناخواسته ها قرار می دادم

    -عجله نداشته و باور داشتم اتفاقات مناسب در زمان مناسب برایم رخ خواهد داد

    • چیزی را که در این برهه زمانی می‌خواهم درخواست کنم …:

    -بهبود و رشد شخصیت

    -برطرف شدن پاشنه های اشیل و ضعف های شخصیتی

    -برطرف کردن عادات نامناسب

    -ایجاد عادات جدید

    -فهم بهتر قرآن

    -فهم بهتر قوانین جهان

    -درک بهتر قانون تکامل

    -عجله نداشتن و لذت بردن از تک تک لحظات

    -بازسازی خانه

    -حل مشکلات منزل

    -اجاره دادن منزل

    -فروش محصولات

    -افزایش مهارت در حوزه های مورد علاقه

    -یادگیری و مهارت بیشتر در انجام تمام کارها

    -استفاده ی بسیار بهتر و بیشتر از زمان

    -خاموش کردن گفتگوهای منفی ذهن و جهت دادن آنها به سمت مثبت

    -احساس شادی و آرامش بیشتر

    -خرید وسائل مورد نیاز منزل

    -فروش وسایل اضافه نظم و ترتیب دادن به فضا

    تمرین 6: غلبه بر ترس از تحقیرشدن

    در یک خیابان معروف مثل خیابان ولیعصر تهران از چند نفر بپرس: خیابان ولیعصر کجاست؟!!

    -این تمرین را دو سال پیش انجام دادیم و نتیجه ی آن هم مانند استاد برای ما رخ داد همه ی افراد با روی باز و گشاده برای ما توضیح دادند که از کدام مسیرها قصد دارید عبور کنید و هم مسیرهای پیاده و هم سواره را به صورت دقیق به ما توضیح دادند

    با تشکر فراوان از خانم شایسته ی عزیز برای تمرینات عالی و دقیق شان ما سعی کرده ایم تمرینات شما را هر بار بهتر انجام داده و کیفیت آنها را در حد مدار و میزان درک و فهممان ارتقا دهیم

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: