«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 40 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    279MB
    23 دقیقه
  • فایل صوتی «الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش
    21MB
    23 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

3989 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هادی زارع گفته:
    مدت عضویت: 3835 روز

    سلام خدمت دوستان گلم??

    میخوام داستان جالب و شایدم خنده دار رو براتون نقل کنم.

    من به جوجه و مرغ و خروس علاقه دارم. توی باغچه حیاطمون چنتا مرغ داریم. همین چند ماه پیش جوجه مرغ جدیدی خریدیم. بعد از چند روز دیدم مثل بقیه اونا نیس و رفتارش عجیبه. مثلا راه که میرفت میخورد زمین یا نمیتونست مثل اونا غذا بخوره. برادر بزرگم رفته بود دامپزشکی سوال کرده بود که جوجه ای با این ویژگی داریم. و اون بهش گفته بود بیماری خاصی داره. داداشم اومد خونه گفت دامپزشک گفته که بیماری نیوکاسل داره و چند ماه دیگه میمیره.خنده ای کردم و تو دلم گفتم نیوکاسل که اسم یه باشگاه فوتبال در انگلیس هست کی تاحالا شده نام یک بیماری!!!

    هی تو خونه میخندیدند به رفتار اون جوجه مرغ و هی مسخرش میکردید. میگفتند سرشو باید ببریم یه ماه دیگه.راستشو بخواین خیلی احساس بدی داشتم وقتی میدیدم به مخلوق خداوند عنگ میزدند و مسخرش میکردند. توی دلم گفتم اوکی شما کار خودتون رو بکنید منم میدونم چیکار کنم.

    بمدت چندین روز دفتر شکر گزاری در این موضوع مینوشتم و شکر گزاری میکردم و اون جوجه مرغ رو در حالت طبیعی خودش که داشت دون میخورد تصور میکردم و احساس خیلی خوبی را تجربه میکردم و نکات مثبت اونو مینوشتم.خیلی سریع نتیجه داد. هر روز علایم طبیعی بودن بیشتر در او میدیدم.تا اینکه این روند ادامه پیدا کرد و خوب خوب شد و با بقیشون هیچ تفاوتی نداره که هیچ خیلی هم زرنگ تره برای غذا خوردن?

    همونایی که تو خونه عنگ سرش میزدند،میگن معجزه رخ داده.

    منم توی دلم میگفتم این معجزه نیست این قدرت فرکانس و ارتعاشه.

    بعد از اون کلی خدارو بابت اینکه منو توی اون موقعیت قرار داد تا توانایی های متافیزیکی خودم و قدرت ارتعاشات خودم بیشتر باخبر شوم شکر کردم.

    مدام هنگامی که بیماری اون جوجه مرغ را میدیدم به خودم میگفتم. همون طور که مسیح تونسته با یک تیکه گل پرنده ای رو بوجود بیاره من نیز تونایی آن را دارم.

    – فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  2. -
    علیرضا نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 3328 روز

    سلام وقت بخیر، امید وارم که زیاد وقتتون رو نگیرم، من علیرضا نوروزی هستم 18سالمه و وضع مالیمون هم در حد فقر هست و خیلی خوشحالم از این که با شما و استاد عزیز آشنا شدم راستش داستان آشنایی من از جایی شروع شد که یک کلیپ انگیزشی از استاد به دستم رسید و منم با بی میلی اونو نگاه کردم و واقعا برای اولین بار روی من تاثیر عالی داشت و برا ی اشنایی بیشتر به سایت وارد شدم و عضو شدم و واقعا روی من خیلی خیلی تاثیر مثبتی گذاشت،

    قبل از این که با شما و استاد اشنا شم، واقعا وضعم خیلی بد بود و از لحاظ روحی خیلی داغون بودم و تقریبا سال قبل بود که در اثر یک تصادف پای من از 5قسمت شکست و دکترا میخواستن پامو قطع کنن و با رفتن به بیمارستان شخصی و با هذینه زیاد که توانایی دادن اون پولو نداشتیم و پدرم با قرض اونو جور کرد و خدا این فرست رو به من داد تا دوباره بتونم روی پاهام وایسم اما زندگی بر اساس خواسته هام نبود و واقعا دیگه امیدمو از زندگی داشتم از دست میدادم.

    راستش من همیشه ته قلبم یه چیزی بهم میگفت که من وقتی بزرگ میشم زندگی خوبی دارمو همراه با ثروت اما این واقعا برام کمرنگ بود. تا این که با این سایت اشنا شدم و دیگه نمازم رو میخونم، از لحاظ روحی حالم خیلی عالی شده، راسش هنوز من به حدف اولیم یعنی شرکت در بورس و کسب درامد نرسیدم اما با کمک فایل های انگیزشی استاد تونستم راهمو پیدا کنم و به سویش حرکت کنم و با پولی که از پدرم گرفتم میخوام کتاب های بورسی رو بگیرمو با قدم هایی محکم به سمت حدفم برسم.امید وارم که خدا این فرست رو به من بده تا بتونم زندگی خوبی داشته باشم.اره زندگی ارزششو داره من فقط یک بار به دنیا میام طوری زندگی میکنم تا بتونم به خودم افتخار کنم،که خدا بهم افتخار کنه، طوری زندگی میکنم که موقع مرگم حسرت هیچ یک از نداشته هم رو نخورم و یادم باشه که هر لحظه این فرست از من میتونه گفته بشه، طوری زندگی کنم که بعد از مرگم از من به عنوان قهرمان یاد کنن کسی که خوب زندگی کرد و زمین رو جای بهتری برای زندگی دیگران کرد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  3. -
    علی خان محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3499 روز

    قسمت پنجم

    مناز نظر مالی مشکلات زیادی داشتم مستاجر ودر خرج خوراکی خونهام مونده بودم.برای کمبود میرفتم وام های 500الی 1 میلیونی میگرفتم وتا از پس مخارجم بر بیام وتوی قسط هام میموندم.یا کرایه خونه.با گوش دادن به 3 فایل درامد خود را 3برابر کنید واپلیکشن ثروت.تونستم کلیه وامهای خودم را تسویه کنم

    وبا توجه به صحبت های استاد دیگه نه وام میگیرم نه چک میدم.خونم از یه محله بد .رفتم تقریبا یه محل خوب اجاره کردم وپس اجاره وخرج ومخارج زندگیم بر میایم.وبرای خودم هدف گذاشتم یه شغل برای خودم داشته باشم .دوست دارم کار افرین باشم.واطلاعاتی درزمینه عایق های نانو دارم ویک ایده دارم به جای استفادهاز قوطی های فلزی رانی و….از کاغذ مخصوص که اببند باشد استفاده کنم وکه اینهمه ضایعات شیشه وقوطی الومینیوم نداشته باشیم.با توکل به خدا.

    امسال تونستم یه ماشینم بخرم وفایلی که استاد برای بهار ومسافرت گذاشته بود .ولذت بردم.این اول راه من ….

    انشاءالله بتونم از محصولات استاد استفاده کنم وپیشرفتم بیام کزارش کنم

    استاد واقعا از شما متشکرم .وسپاسگذارم.از نظرات کلیه دوستان وهمراهان سایت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  4. -
    لیلا شب خیز گفته:
    مدت عضویت: 3531 روز

    سلام دوستان عزیزم

    از آنجا که گفته شده بود کوچکترین موفقیت خود را بنویسم امروز اتفاقاتی که در سفر اخیر پیش آمد تعریف می کنم

    استاد عباس منش عبارت تاکیدی جالبی را در فایل ها آموزش می دهند که می فرمایند همواره بگویید خدایا شکرت که در مکان و زمان درست قرار. داریم

    چون آین بار با ماشین شخصی خودمان دل و جرات به خرج دادیم و به جاده زدیم طبعا مسیر را درست نمی شناختیم اما خوب تمام مسیرها با تابلوهایی که به عنوان راهنما است علامت گذاری شده است و مشخص شد ترس من و شوهرم بیهوده بوده است ، فقط در یک مسیر تابلو زده نشده بود وچون ساعت یک نیمه شب بود نمی دانستیم دقیقا برای استراحت کدام مکان را که از امنیت لازم برخوردار است انتخاب کنیم ، از ماشینی که کنار ما رد می شد سوال کردیم خندید و گفت ، همشهری سلام ، جالب بود که ایشان هم پلاک شیراز بودند و با خانواده ، به ما مکان خوبی را پیشنهاد دادند برای اسکان و چادر مسافرتی خود راهم کنار چادر ما نصب کردند

    در ادامه ی مسیر شب بعد که به مکان بعدی رسیدیم و می خواستیم مقداری در هزینه ها صرفه جویی کنیم به چند محل اسکان مسافران سر زدیم اما محیط جالبی نبود، یادم به عبارت تاکیدی استاد افتاد من و شوهر و فرزندم با صدای بلند این عبارت تاکیدی زمان و مکان را با شکرگزاری تکرار کردیم که ، متوجه شدیم یک فرد موتورسوار که همسرش نیز همراهش بود کنار ماشین ما آمد ، و گفت خدمتکار مدرسه است و ما را به مدرسه برد و در بهترین اتاق آن ساکن کرد ،

    اما چون از بچگی همیشه مرا از پلیس ترسانده بودند و این به یک باور نادرست در ذهن من تبدیل شده بود تقریبا تمام ایست بازرسی ها ماشین ما را متوقف می کردند خوب که کنکاش کردم متوجه این باور ذهنی ام شدم و تمام تلاشم را کردم که اعتماد به نفسم را افزایش دهم حداقل در مسیر برگشت اصلا خودروی ما را متوقف نکردند

    باور اشتباه دیگرم آین است که به شدت از سگ می ترسم یک شب را هم در پارک جنگلی گذارانیدیم ، نصف شب صدای پارس همزمان چند سگ وحشی آمد که به صورت خیلی عجیب زوزه می کشیدند که فکر کردم به سمت چادرهای مسافران حمله کردند به شدت تپش قلب گرفتم اما یادم به حرف استاد افتاد که هیچ برگی بی اذن خداوند از درخت نمی افتد دلم آرام گرفت ، البته بعد متوجه شدیم که فقط به دنبال چند گربه گذاشته بودند ، جالب اینجاست که حتی کوچکترین موجود کوچکی مثلا یک پشه هم به سمت ما نیامد ، صدای سکوت جنگل بی نظیر است دلم می خواست تجربه ی سکوت جنگل را در هنگام شب که استاد می گفتند داشته باشم واقعا بی نظیر است طبیعت زیبای خداوند

    همیشه یک پک کامل دارو برای فرزندم می بردم از ترس بیماری و همیشه در سفر خودم یا فرزندم بیمار می شدیم ، اما این بار تمام داروهایی که در خانه داشتیم را به سطل زباله منتقل کرده بودم و جالب اینجاست که هیچ کدام از ما در این سفر کوچکترین علائمی از بیماری حتی یک سرماخوردگی جزئی به سراغمان نیامد

    خیلی سفر زیبایی بود در بهترین مکان و زمان قرار می گرفتیم و در تمام طول سفر شاد و با نشاط بودیم

    اساسا استاد می گویند صبح خود را با شکرگزاری گزاری شروع کنید و بگویید که منتظر اتفاقات شاد و عالی و خبرهای خوب هستید و در انتهای شب هم ، همینگونه عمل کنید از روزی که این تکنیک سپاسگزاری را انجام می دهم ، زندگیم پر شده است اتفاقا ت مثبت و عالی

    شما هم امتحان کنید واقعا نتیجه می دهد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3973 روز

      خانم شب خیز عزیز چه مسافرت زیبایی به یاد مسافرت خودمون افتادم از خیلی جهات شبیه به هم بودیم چادر، اسکان مسافرین، ماشین و …

      چند دقیقه رفتم امام رضا و برگشتم. ممنون که این خاطرات را برام زنده کردید.

      همیشه به سفر و همیشه به شادی…

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3801 روز

      آفرین بر شما خانم شبخیز واقعا درک عملی و کاربردی بودن این تمرینات باعث میشه ن بیشتر این تمرینات رو باور کنم وقتی میبینم دوستانم به شیوه های مختلف دارن از تمرینات نتیجه میبینن. همواره در زمان مناسب در مکان مناسب قرار داشتن یعنی خوش شانس بودن در داستان شما خیلی خوب بود. سپاسگزارم از لطف شما که تجربیاتتون رو با ما شریک میشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      احمدرضا کریمیان گفته:
      مدت عضویت: 4039 روز

      به نام خدایی که جهان را با قوانینی مشخص آفرید

      سلام به شما خانم شب خیز

      واقعا بسیار فوق العاده وعالی بود.به شما بسیار تبریک می گویم که توانستید این همه تغییر در خودتان ایجاد نمایید واین نتایج فوق العاده را درزندگیتان بگیرید.به خود بنده بسیار برای استفاده کردن هرچه بیشتر از قانون انگیزه داد.

      انشاءالله موفقیت هایتان روز افزون باد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    محمد هادی گفته:
    مدت عضویت: 3828 روز

    بنام خدای رحمان

    خیلی باورم رو قوی و ایمانم رو بیشتر میکنه خوندن سخنان شما دوستان. خدارو شکر میکنم که اینگونه محیطی رو برام فراهم کرده.

    من موفق هایی بدست اوردم که ارزو هام بوده و در چند ماه به چیز هایی رسیدم که تصمیم داشتم وقتی که بزرگتر و ثروتمند شدم بهشون برسم زمانی حداقل 8 سال دیگه. ولی هدفی دارم که مطمنم بهش میرسم و اون موقع دوست دارم بیام و کامل براتون همه رو شرح بدم و کمکی کنم به بقیه دوستانم. امیدوارم این صفحه باشه (حالا شده بدون مسابقه) تا ننایجی رو هم که دراینده میگیریم رو بیام و اینجا بنویسیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  6. -
    علی جوان گفته:
    مدت عضویت: 3973 روز

    سلام به همه نیک سیرتان

    ————————————

    واقعا به این دو بانوی عزیز و گرامی باید گفت دست مریزاد.

    بعضی وقت ها می بینم که تا پاسی از شب در حال تایید نظرهای دوستان هستند و دقت نظر ایشان واقعا ستودنی است.

    من خودم طی چند تماس که با خانم فرهادی داشته ام بسیار صبورانه پاسخگو بودند و تا حالا عوامل سایتی را ندیده ام که اینقدر در دسترس باشند.

    یادم است بعد از اولین تماسی که داشتم با آن صدای پر از انرژی که حاکی از موفقیت بود به این نتیجه رسیدم که تمام آموزه های استاد در شخصیت ایشان متجلی شده است.

    یادم نمی رود وقتی از اینکه در مسابقه عقل کل برنده نمی شدم و تماس گرفتم و راهنمایی خواستم ایشان کتاب معجزه سپاس گزاری را به بنده توصیه کردند و چه معجزه ای در وجود من رخ داد!

    به رسم سپاس قبلا شعری نو در قالب بحر طویل برای این بزرگواران گفته بودم که خانم میر مرا یاد آن انداختند.

    *مجددا تقدیم به این دو بزرگوار، انسان هایی که در خاطرات ماندنی هستند :

    ————————————

    من که مدهوش رخ دلدارم

    همه را از دل بی تاب هدایتگر یاران دارم

    آن دو بانوی فداکار

    که «شایسته» و «فرهادی» خوش نیت و پر بار

    پر از نور الهی

    همه خوبی

    همه زیبایی باطن

    همه اندیشه سبز و همه توصیف نکویی

    همه در هر دو بزرگوار شده جمع

    خدایا

    تو بزرگی و کریمی

    ز کرامت نظری بر استاد

    نظری کن که شود عمر گرانمایه او صدها سال

    با سعادت و سلامت

    چو چراغی به هدایتگری انسان ها

    در تداوم باشد

    که حسین است و حسین (ع) پشت و پناهش باشد.

    ————————————

    *و وصف خودم از خانواده صمیمی عباس منش:

    خود را در سرزمینی یافتم به نام شهر پری ها …

    شهری که در آن گیاهی به نام خودخواهی و خودبینی نمی روید …

    عطر همه گل ها یکی است …

    در کوه های سر به فلک کشیده اش پژواک خضوع و خشوع پیچیده است …

    زمان در آن جا متوقف شده است …

    آسمانش از شادی می بارد …

    و چکاوک هایش آیات قرآن و انجیل و تورات را نغمه سرایی می کنند …

    نسیم روح نوازش دم عیسی است …

    ملودی جویبارهایش رنگ ترنم های داودی دارد …

    رنگین کمان عشق مولود شبنم های دوستی است …

    فرشتگانش پر و بال می سوزانند جهت هدایت دیگران …

    بهشت ، مینو ، جنت ، فردوس ….

    هر چه می خواهند بنامند تو را ….

    ولی من می گویم : « سایت استاد گلم عباس منش »

    ————————————

    هر چی آرزوی خوبه مال تو …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      ارمان مشایخی گفته:
      مدت عضویت: 3654 روز

      علی جوان

      ?واقعا منم تشکر میکنم از خانم فرهادی و گروه تحقیقاتی عباسمنش انشالا که همیشه شاد و موفق باشید.?

      اقای جوان من تو این بخش هر وقت متنی میذاشتم واسه شما میومد مثلا میخواستم از اقای عباسمنش تشکر کنم دیدم زیر پست شما کامنت گذاشتم

      خانم فرهادی بنده خدا همش پیگیر بود…

      ? خدا?:

      کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد…

      ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم…

      وقتی بر در خانه اش رسیدم

      هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!

      هر چه بود باز بود…

      گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟

      ندا آمد: این را گفتم که بیایی…

      وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!

      کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک…

      “مهربان خدایم دوستت دارم”

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      آلما میر گفته:
      مدت عضویت: 3434 روز

      آقای جوان عزیز سلام

      آقای جوان اگر دقت کنید , وقتی وارد سایت میشید نوشته “به گروه صمیمی عباسمنش خوش آمدید ”

      استاد خیلی خوب به قوانین عمل کردندو چیزی که میخاستن اجرا شد. ما اعضای سایت خیلی همدیگه رو دوست داریم و واقعا مثل یک خانواده صمیمی هستیم .

      درسته که از هم دوریم ولی قلب های ما بهم نزدیکه.

      شعر های زیبایی از شما خوندم و فرد بااستعداد و توانمندی هستید. اینم بگم قبلا که چیزی از شما نمیدونستم(قبل از نوشتن الگوهای کتاب مرجع) کامنت هاتون رو که میخوندم کلی آیه قرآنی و با دلیل و تفسیر مینوشتید با خودم میگفتم خدایا این کیه دیگه , فکر میکردم فرد 40_50 ساله هستیدبنابراین میترسیدم کامنت بزارم چون من اطلاعات زیاد نداشتم ولی خب اشتباه فکر میکردم و وقتی داستان زندگیتونو خوندم کلی جا خوردم.

      آفرین بر شما , قطعا موفقیت های بزرگی بدست میارید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3973 روز

        خانم میر خواهر گرامی سلام و سپاس

        بسیار خرسندم از اینکه در میان چنین دوستان فرهیخته و صمیمی هستم که به جرأت می توانم بگویم هیچ کجا مانند آن را ندیده ام.

        نمی دانم از کجای زندگی بنده جا خوردید ولی در جواب این سوال که : «این کیه دیگه؟» باید بگم علی جوان، یکی از کوچکترین اعضای سایت که از راهنمایی شما دوستان عزیزم بسیار بهره برده ام و کامنت های بنده فقط نشانه درس پس دادن به اساتید خودم بوده است.

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      الهام گفته:
      مدت عضویت: 3425 روز

      سلام جناب اقای جوان

      شعر زیبایی نوشتید لذت بردم

      یه پیشنهاد دارم براتون

      شما با این طبعی که دارید میتونید کتاب شعر داشته باشید

      بچه ها عاشق این هستند که معلمشان کتاب شعر داشته باشه و اون رو تهیه کنند و همیشه یادگار داشته باشند

      اولین مشتریان شما بغیر از دوستانتون در سایت بچه های مدرسه خواهند بود

      چرا برای بچه ها شعر نمیگید ؟ چرا در مورد طبیعت شعر نمیگید ؟ چرا از احساسهای خوبتون و دلنوشته هاتون با خدا شعر نمیگید ؟

      میتونید حتی به فکر کسب درامد از این راه باشید

      چون شما وقتی که حس خوبی دارید خیلی راحت شعر میگید کاملا از نوشته هاتون مشخصه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3973 روز

        سرکارخانم ستاره اقبال سلام و سپاس

        از لطف شما بی نهایت سپاسگزارم.

        حضور شما را در سایت همیشه غنیمیت شمرده و از نظرات خوب شما خصوصا در عقل کل استفاده کرده ام. پیشنهاد شما را هم به دیده منت پذیرفته و در تحقق آن نهایت تلاش خود را خواهم کرد.

        موفقیت و کامیابی شما را در لحظه لحظه زندگیتان از خداوند مهربانی ها خواستارم.

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      لیلا شب خیز گفته:
      مدت عضویت: 3531 روز

      آقای جوان دوست بزرگوار سلام و عرض ادب و احترام

      شما از آن دسته اید که حضرت علی می فرمایند ، افکار و رفتار و باور های نیکو دارند و شخصیت عالی آنان نشان از خدای درونشان دارد، تبریک بابت این همه معرفت و شناخت عالی شما برادر ارجمندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3801 روز

      آقای جوان عزیز و ارجمندم سلام.

      ذوق هنری شما نشان از عشق درونی شما به انسانها به خصوص دوستانتان در این جمع و استاد عزیزمان دارد. شما نعمتی در اختیار دارید که من نامش را توانایی ابراز عشق قلبی مینامم و آن را از خداوند بخشنده ام درخواست میکنم. برای خودم و همه انسانهایی که در طلب این عشقند. به شما صمیمانه برای داشتن این نعمت تبریک میگویم…

      ضمنا جمله ” فرشتگانش پر و بال می سوزانند جهت هدایت دیگران … ” را خیلی دوست داشتم…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3973 روز

        جناب صمیم استاد گرانقدر سلام

        شما هم نعمتی دارید بسیار والا که خداوند به هر کسی عنایت نمی کند و آن هم درک دقیق و عمیق و خلوص نیت شما است. خدا می داند که چقدر مشتاق زیارت شما هستم. برایتان از صمیم قلب آرزو دارم عشق الهی هر روز در قلبتان پر فروغ تر بدرخشد.آمین…

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          میلاد صمیمی گفته:
          مدت عضویت: 3801 روز

          جناب جوان همان طور که فرمودید انرژی مثبتی که از دوستان در اینجا دریافت میشود مثال و متنند ندارد. قطعا من نیز هرگز چنین احساس خوبی را به دیگر دوستانم در گذشته نداشته ام و من نیز مشتاق زیارت شما و همه دوستان عزیزم در این مجموعه هستم و یقین دارم این اتفاق خواهد افتاد…

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      هادی زارع گفته:
      مدت عضویت: 3835 روز

      دوست عزیز و صمیمی ام آقای جوان

      ممنونم که اینقدر نسبت به ما لطف دارید. واقعا من نیز همین احساس را دارم در این گروه. همه شما عزیزان را از ته قلب دوست دارم و احساس خوبی در این گروه دارم. واقعا مثل یک خانواده صمیمی هستیم. ما فوق العاده ایم.ما بی نظیریم. در جهان هم چنین گروهی فکر نمیکنم باشه که اینقدر احساسات افراد به هم نزدیک باشه.

      عاشقانه مشتاق شنیدن موفقیت های بیشتراعضای این خانواده هستم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    عصمت رضایی گفته:
    مدت عضویت: 3332 روز

    ما چقدر ثروتمند هستیم؟!

    از مردی که صاحب یکی از گسترده‌ترین فروشگاه‌های زنجیره‌ای است پرسیدند: “راز موفقیت شما چه است؟” او در پاسخ گفت: زادگاه من انگلستان است. در خانواده‌ی فقیری به دنیا آمدم و چون خود را به معنای واقعی فقیر می‌دیدم، هیچ راهی جز گدایی کردن نمی‌شناختم. روزی به طرف یک مرد متشخص رفتم و مثل همیشه قیافه‌ای مظلوم و رقت‌بار به خود گرفتم و از او درخواست پول کردم. وی نگاهی به سراپای من انداخت و گفت: به جای گدایی کردن بیا با هم معامله‌ای کنیم. پرسیدم: چه معامله‌ای…؟! گفت: ساده است. یک بند انگشت تو را به ده پوند می‌خرم. گفتم: عجب حرفی می‌زنید آقا، یک بند انگشتم را به ده پوند بفروشم؟!

    – بیست پوند چطور است؟

    – شوخی می‌کنید؟!

    – برعکس، کاملا جدی می‌گویم.

    – جناب من گدا هستم، اما احمق نیستم.

    او همچنان قیمت را بالا می‌برد تا به هزار پوند رسید. گفتم: اگر ده هزار پوند هم بدهید، من به این معامله‌ی احمقانه راضی نخواهم شد. گفت: اگر یک بند انگشت تو بیش از ده هزار پوند می‌ارزد، پس قیمت قلب تو چقدر است؟ در مورد قیمت چشم، گوش، مغز و پای خود چه می‌گویی؟ لابد همه‌ی وجودت را به چند میلیارد پوند هم نخواهی فروخت؟! گفتم: بله، درست فهمیده‌اید. گفت: عجیب است که تو یک ثروتمند حسابی هستی، اما داری گدایی می‌کنی…! از خودت خجالت نمی‌کشی؟!

    گفته‌ی او همچون پتکی بود که بر ذهن خواب‌آلود من فرود آمد. ناگهان بیدار شدم و گویی از نو به دنیا آمده‌ام اما این بار مرد ثروتمندی بودم که ثروت خود را از معجزه‌ی تولد به دست آورده بود! از همان لحظه، گدایی کردن را کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم زندگی تازه‌ای را آغاز کنم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      ارمان مشایخی گفته:
      مدت عضویت: 3654 روز

      :

      ذهن ما مانند یک تلویزیون با صدها شبکه است ؛

      و این ما هستیم که تصمیم می‌گیریم روی کدام شبکه باشیم!

      شبکه رنجش

      شبکه بخشش

      شبکه نفرت

      شبکه مهربانی

      شبکه شادمانی

      شبکه رشد و تعالی

      شبکه اعتماد و تسلیم

      یا شبکه ترس یا برنامه تکراری دیروز؟

      آگاهی ما همان کنترل یا ریموت ماست. پس، لحظاتت را با انتخاب بهترین شبکه‌ها سپری کن.

      بدون شک زندگی‌ات زیبا خواهد شد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        عصمت رضایی گفته:
        مدت عضویت: 3332 روز

        سلام دوست خوبم خان ستاره ی اقبال . هانظور که استاد عباس منش عزیز در فایل به کبوتران غذا ندهیم اشاره کردنداگر ما به جای کمک کردن به فقیران راه را به آن ها نشان دهیم و به نوعی ماهی به آن ها ندهیم بلکه ماهی گیری را به آن ها یاد بدهیم نتیجه اش می شود مانند داستان بالا که برای شما عزیزان ذکر کردم.وهمچنین ثروت سلامتی که بهتر و برتر از هر نعمت دیگریست و در جهان قیمتی نمی توان برروی آن گذاشت که از طریق همین نعمت می توان به به فراوانی در هر حوضه ی دیگر(مالی، روابط ، معنویت و …)رسید.

        شادوپیروز باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      جمال گفته:
      مدت عضویت: 2288 روز

      درود و عرض ادب:

      سرکار خانم رضایی عزیز

      بسیار ، بسیار از خواندن متن انتخابی شما مشعوف شدم ، و این داستان چقدر انسان را به شگرگذاری داشته هایش ترغیب میکند ، انسان فراموش کار و غرق در جهل. از اینکه تجربه تان را به اشتراک گذاشتید ، بی نهایت سپاسگزار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3863 روز

    به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر

    خدمت استاد عزیزم و تمامی دوستان هم فرکانسم در سایت عباس منش سلام عرض میکنم. در حالی که فقط چند دقیقه تا پایان مهلت شرکت در مسابقه زمان باقی مونده، میخوام از تغییرات شگرفی که در این دو سال اخیر برام اتفاق افتاده توضیحی بدم و از خودم ردپایی برای موفقیت کسانی که مشتاق به حرکت در این مسیرند ، برجای بذارم. هر چند هنوز هم خیلی اهداف بزرگتری دارم و باید خیلی بیشتر از گذشته روی خودم کار کنم تا به نقاط بالاتری از هر لحاظی در زندگیم برسم.

    من، مسعود محمدی، 22ساله، مشهدی و دانشجوی ترم 7 رشته عمران در یک دانشگاه غیر انتفاعی در مشهد هستم و حدود دو ساله که با استاد عباس منش و سایت وزینشون اشنا شدم و تصمیم گرفتم منم مثل خیلی از افرادی که تونستن با تغییر باور ها و فرکانس های ذهنیشون ، زندگیشون رو از بدترین شرایط به بهترین شرایط تغییر بدن ، زندگیمو تغییر بدم و نپذیرم اتفاقاتی رو که در اطرافم می بینم.برای اشنایی با گذشته من بهتره که توضیحات مفصلی از اون موقع ها بدم.

    اگه بخوام به گذشته خودم برگردم ، باید اعتراف کنم که من اصلا و ابدا زندگی خوبی نداشتم. در سال 93 و قبل از آشنایی با استاد، من یه جوون 20 ساله بودم که از هر لحاظی که فکر کنید در شرایط بدی قرار داشتم. از لحاظ عاطفی من یک شکست بد رو تجربه کرده بودم که شاید تا حدودی با بقیه شکست های عاطفی فرق داشت. اون هم بدلیل خیانت دوست صمیمی خودم به من و دوست شدن با دختری بود که من به دلیل باور های غلط و اشتباهی که داشتم، همه ی خوشحالی و خوشبختی خودمو در زندگی با اون می دیدم و یک جورایی بشدت وابسته اون دختر شده بودم. در اثر اون اتفاق، من برای اروم شدن خودم دست به کار هایی زدم که نباید میزدم. سیگاری شدم. گوشه گیر و پرخاشگر شدم. و به حدی از لاقیدی و بی بند و باری رسیدم که برای ارضای تمایلات جنسی خودم دست به هر کثافت کاری ای میزدم. منی که زمانی نفر ششم از لحاظ هوش و استعداد در مشهد بودم، 3 ترم پشت سر هم در دانشگاه مشروط شدم و تا مرز اخراج شدن پیش رفتم. خب من فوتبال هم بازی میکردم و خیلی علاقه شدیدی به فوتبالیست شدن داشتم، فوتبال رو در اثر این اتفاق ول کردم و به ورطه ی سیگاری شدن افتادم و تا استانه ی اعتیاد هم پیش رفتم. از لحاظ مذهبی هم کلا یه ضد دین و ضد خدای حرفه ای شدم و در هر جمعی که می نشستم شروع به بد گویی از دین و خدا میکردم. از لحاظ مالی هم در اون دوران در شرایط خیلی بدی قرار داشتم و اصلا هیچ پولی که نداشتم بماند، همون پولی رو هم که پس انداز کرده بودم خرج الواتی میکردم و همیشه با پدر و مخصوصا مادر خودم که بسختی زندگیمون رو اداره میکردن برای پول دعوا میکردم.

    از لحاظ خانوادگی من خانواده ارومی نداشتم. پدرم، با وجود احترامی که براش قائلم، یک انسان بی نهایت شکاک، بدبین، بددهن ،پرخاشگر ، بی اعصاب و بدور از منش انسان های عادی بود. طوری که به من و مادرم و بقیه فامیل همیشه شک داشت. در هر هفته، حداقل 5 شب در خونه ی ما دعوا بود. دعواهای شدید! و اون 2شبی هم که دعوا نبود با هم قهر بودن. این جو متشنج روی ذهن من و برادر کوچیکم تاثیر گذاشته بود و ما هم همیشه با هم دعوایی بودیم و این اخری ها من دست بزن هم پیدا کرده بودم و برادر 13 ساله خودمو بشدت میزدم.

    پدر من 20 سال بود ک هیچ کاری نداشت. قدیم تر ها با یک پیکان قراضه و از سال 87 به بعد با یک پراید تو خیابونا مسافرکشی میکرد و دنده صد تا یه غاز میزد و هرشبم بساط اه و نالش برای بی پولی و قسط و قرض به راه بود. مادرم هم یه مغازه کوچیک پوشاک کوچیک داشت که بیشتر مخارج خونه روی دوش خودش بود.

    شرایط زندگی ما جوری بود که بخاطر رفتار بد پدرم من تاحالا یک عموم رو یک بار بیشتر ندیدم و اون عموی دیگمو هم اصلا ندیدم. دو تا عمه هم دارم که اونارو هم هر کدوم یه بار دیدم. همه ی اینا در حالیه که پدربزرگ پدری من در زمان انقلاب از معدود ثروتمندان مشهد بود.

    و بعد خیلی برام جالب بود که استاد حرف هایی مخالف چیزهایی که شنیده بودم میزدن، میگفتن زندگی تو دست خودته و این چیزی بود که من برای اولین بار میشنیدم و خیلی به دلم نشست. یادمه اون موقع همه کلیپ ها رو دانلود کردم و با هندزفری گوش میکردمشون. اون موقع استاد سایت دیگه ای به اسم رادیو موفقیت هم داشتن که من تمام فایل های اونو هم دانلود میکردم.

    در گذر زمان، اروح اروم شروع کردم به تغییر باورام و حس کردم دارم یه جور دیگه فکر میکنم. عمل به تغییر باور ها اولین تاثیرشو روی من گذاشته بود: من کم کم داشتم ارامشی رو پیدا میکردم که همیشه ارزوم بود.

    ولی خب بازم در ادامه مسیر با هر اتفاق ناگواری که می‌افتاد دست از تمرین و تلاش برای تغییر باور هام می کشیدم و به وضعیت ناگوار گذشتم بر میگشتم. ولی یه اتفاق در زندگیم افتاد که فهمیدم اگه بخوای زندگیتو تغییر بدی، کائنات هم کمکت میکنه.

    مادرم با کلی وام و قرض یه پراید مدل 78 قراضه برام خرید تا باهاش مثل شغل پر افتخار پدرم، مسافرکشی کنم. بماند که عرضه اون کارم نداشتم. شهریور 94 بود که با یکی از خاله هام و پسر خالم و مادرم و برادرم میخواستیم بریم نیشابور برای دیدن خاله ی دیگم. من رانندگی میکردم. ساعت 22:45 بود . با 120 تا سرعت می رفتم که بخاطر یک سهل انگاری در کسری از ثانیه، فرمون ماشین از دستم در رفت و ماشین رفت سمت جاده خاکی که با 2 متر ارتفاع نسبت به جاده اصلی قرار داشت. تا اومدم فرمونو جمع کنم ماشین چهار پنج تا معلق خورد و رفت پایین و بعد از معلق هایی که خورد بطوری معجزه وار صاف ایستاد. طوری که من تونستم از ماشین بیام بیرون و شنیدم یکی یکی بقیه میگن ک سالمن و نگرانشون نباشم و یکی یکی از ماشین میومدن بیرون. همه بطوری معجزه وار از پرایدی که با کوچکترین تصادف همه سرنشیناشو میکشه سالم اومدن بیرون. نمیگم اون شب بهم چی گذشت و چه خسارت هایی بهم وارد شد، ولی همین قد بگم که من فهمیدم خدا گوشمو گرفته و داره می پیچونه… بیشتر از اینم توضیح نمیدم چون واقعا برام وحشتناکه…

    یه جورایی توبه کردم و تصمیم گرفتم واقعا دست به تغییر زندگیم بزنم. تو این یه سال با اینکه در این مسیر بازم خیلی جاها کم کاری کردم ولی خب نتایجم واقعا چشمگیر بوده.

    تونستم به ارامشی که مدنظرم بود اروم اروم دست پیدا کنم و از خیلی از قیل و قال های درونم راحت بشم. از لحاظ معنوی رابطم خیلی خوبه با خدا. نمازامو کامل میخونم و الان به جایی رسیدم که خدا رو هر لحظه شاهد خودم می بینم. از لحاظ درسی 2 ترم خوب رو با نمراتی قابل قبول گذروندم.

    تونستم اون مسئله ی عاطفی ای برام بوجود اومده بود رو فراموش کنم و هر دو نفر اونا رو ببخشم و رها بشم. الان حدود دو سالی هست که با وجود اینکه از لحاظ فیزیکی تنها هستم، از لحاظ معنوی نزدیکی شدیدی رو با خدا احساس میکنم. جو خونوادمون تو این مدت رو به بهبودی گذاشت. بطوری که پدرم الان واقعا اخلاقش بهتر شده و خبری از جنگ های همیشگی نیست. جوری که تو خونه هممون تعجب کردیم و جالب اینجاست که اون خودشم الان میگه از زندگی لذت بیشتری میبره و از اشتباهات گذشته پشیمونه.

    تو این مدت خدارو شکر تونستم به فوتبال برگردم. این بار در کسوت مربیگری و جای شما خالی این چند روز برای مسابقات تیم، توی سفر بودم و علت اینکه دیر در این مسابقه شرکت کردم هم همین بود. الان واقعا راضیم ازینکه به کاری ک واقعا دوسش دارم مشغولم.

    از لحاظ مالی شاید تا به الان پیشرفت چشمگیری نداشتم ولی جدیدا بهم پیشنهاد شد با شرکت دوستم یه مغازه فروش روغن های گیاهی بزنیم که با تمام وجود مطمئنم این شروع پیشرفت های چشمگیر من خواهد بود.

    تو این مدت اتفاقات خوبی هم افتاد. مثل برگزیده شدنم در بخش عقل کل توسط استاد عزیزم که با هدیه ای که بهم لطف کردن تونستم به ارزوم برای شرکت در دوره تندخوانی برسم. و میدونم بزودی دوره ی روانشناسی ثروت یک رو هم تهیه خواهم کرد.

    من این همه تغییر رو با عمل نصفه و نیمه به فایل های رایگان استاد و کلیپ های اعضای ویژه و فقط در مدت یک سال کار روی باورام، پدید اوردم. از اونجایی ک استاد میگن سرعت رشد بصورت نمایی بیشتر میشه ، خیلی منتظرم تا یک زمانی مثل شهریور 96، از رشد فوق العادم تو این یه سال هم ساعت ها براتون بنویسم.

    خیلی عذر میخوام از این ک طولانی شد. کاش استاد و دوستان بخش فنی سایت یک سیستمی رو پیاده کنن که ما بتونیم صدای خودمون رو ضبط کنیم و قرار بدیم تا هم گفتنش راحت تر باشه و هم شنیدنش…

    شاد و سلامت و ثروتمند باشید…خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  9. -
    امیر بیات گفته:
    مدت عضویت: 2255 روز

    به نام رب تنها فرمانروای جهان

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار

    من اینجا تغییرات خودم رو مینویسم تا هم خودم برای خودم الگو بشم هم برای دیگران.

    من از انتهای سال 97 با شما اشنا شدم و تغییرات من در کمتر از یکسال خودشو نشون داد.

    من در اون سالها در جایی کارمیکردم که اصلا محل کارم رو دوست نداشتم یه خشم و نفرت و کینه به مدیران داشتم با خودم در صلح نبودم همش احساس میکردم تو جایگاه واقعی ام نیستم من مهندس هستم چرا باید با کارگرها باشم و از این حرفها، خوب انصافا شرایط و محیط کاری هم مناسب نبود رابطه عاطفی من با پارتنرم اصلا خوب نبود وابستگی شدید ضعف در اعتماد به نفس و..

    وقتی با استاد اشنا شدم سال 98 یه معجزه ای رخ داد به طرز عجیبی بهم پیشنهاد همکاری در شرکت مهندسی شد و من کارم رو تغییر دادم توی اون یک سال هم با خودم در صلح قرار گرفته بودم حالم خیلی بهتر شده بود با همکارا خیلی بهتر برخورد میکردم و

    … خلاصه محل کارم رو تغییر دادم داشتم از زندگی لذت میبرم همینجوری فایل های استاد رو گوش میکردم وقتی این بیماری فراگیر اومد من توی اون دوسال بر خلاف اکثریت در بهترین وضعیت روحی و روانی بودم و خداروشکر مریض هم نشدم رفتم جلوتر توی این چندسال چندبار محل کارم رو تغییر دادم و شرایطم رو بهتر کردم طوری که نسبت به دوسال پیش درامد من 8 برابر شد و ماشین و موتور سیکلت صفر خریدم و دقیقا دوسال پیش با شخصی اشنا شدم که یکی از بهترین پارتنرهای جهان هست با اینکه شناختی نسبت به قانون نداشت ولی خیلی خوب در بسیاری موارد قوانین رو اجرا میکنه و دراکثر مواقع در فرکانس مناسب هست ما عقد کردیم و الانم ازدواج.

    ما دوتایی تو این شرایط که همه مینالد یه خونه مناسب گرفتیم (جالبه بگم چندوقت پیش عزیز دلم بطوراتفاقی پیامی از من پیدا کرد که من توی اون پیام تصویر کلی خونه ای که الان گرفتیم رو تشریح کرده بودم و الان دقیقا توی همون خونه که تصویر سازی کردم داریم زندگی میکنیم و این واقعا معجزه اس, خدایا شکرررررت)کلی وسایل خونه گرفتیم و در نهایت یه جشن عالی طوری که همه فقط تعریف میکنند از مراسم ما، اینم بگم تمام این کارا هم خودمون انجام دادیم با پولی که نمیدونم خدا چجوری از در و دیوار برامون فراهم میکنه و الان سه ماه مستقل شدیم و داریم از زندگی لذت میبریم و دنبال پیشرفت بیشتر هستیم. اینم بگم ما یک سال و دوماه هست بصورت مداوم ورزش میکنیم و رژیم مناسبی داریم و از لحاظ جسمی هم بسیار مناسب و عالی شدیم در کل لایف استایل خوبی داریم.

    افکار مناسب و حال خوب ، ورزش ، تغذیه مناسب، ثروت خوب و… خدایا صد هزارمرتبه شکرت.

    خدایا ما رو همیشه در مسیر و مدار مناسب قرار بده.

    این ردپا رو گذاشتم تا برای خودم و دوستان الگوی مناسب بشه که یه فرد در عرض 5سال شخصیتش رو با این اموزش ها کوبید و از نو ساخت و واقعا خدا راضیم کرد و از ته دلم سپاسگزارم و ازش همچنان بیشتر و بیشتر میخوام.

    استاد جان من همیشه میگم شما پیامبر زمان ما هستی دوستت دارم از ته دلم️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  10. -
    حسین تقی زاده یاقوتی گفته:
    مدت عضویت: 3520 روز

    وایییییییییییییییی چی همه داستان های واقعی و زیبا باورم نمیشه

    استادددددددددددد خیلی عالی بود این موضوع که گفتید باعث شد

    بفهمیم همیشه در ناامیدی بسی امید هست هیچوقت نباید به بدی ها توجه کرد

    وقتی این همه انسان با سایت شما به نتیجه های فوق العاده رسیدن خوشحالم

    :…………..))

    دوستان خیلی عالی هستید خیلی من خیلی هنوز باید بیشتر کار کنم وقتی شماهارو میبینم میفهمم هنوز من هیچ کاری نکردم

    صحبت هاتون میخونم و انرژی میگیرم میگم حسین تو خیلی زندگیت خوبه خداوند دوسم داشته همه مونو دوسداشته

    واقعا معجزه هست این سایت واقعا استاد عاشقتونم نمیدونم چی بگم شما واقعا فوق العاده بودید باعث شدید دنیا زیباتر بشه برام

    منننننننننننننننننننننننننننننننننننننننم میخوام مثل استاد بشمممممممممممممممممممممممممممممممممم سمینار میذارم من موفق میشم تو زندگیم

    شاید تا الان شکست های زیادی خورده باشم و بازم مشکل باشه تو زندگیم و لی توجه نمیکنم و فقط دنبال موفقیت ها میرم دوستان یکروزی دوسدارم همتونو تو یک جمعه فوق العاده ببینمممممم یا علیییییییییی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای: