این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-7.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-07-26 07:33:532022-08-12 09:49:24دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
یادم میاد کلاس ۱۰ که بودم ماه رمضان افتاد تو ایام مدرسه (اردیبهشت ماه) .
من هم که از ۸ سالگی روزه میگرفتم دوست نداشتم که ان سال روزه ام را در ماه رمضان نگیرم و بعدا قضایش را بگیرم .
خیلی افکار میومد که تو نمی تونی تحمل کنی . راه مدرسه دوره و هوا هم کم کم گرم شده . اگه روزه بگیری روی درس خواندنت تاثیر میگذارد.(چون من تو مدرسه تیزهوشان بودم و اونجا سطحش یکم بالا تر از بقیه مدارس بود نیاز به مطالعه بیشتر داشت ) .
به خود اومدم که این افکار و فکر کردن به مسیر که باید ۳۰ روز ،روزه بگیری داشت کم کم من را منصرف میکرد اما من گفتم شروع میکنم و روز اول روزه میگیرم اگر اذیت نشدم بقیه رو هم میگیرم .
روز اول که روزه گرفتم خیلی از اون چیزی که فکر میکردم راحت تر بود و خیلی انرژی بیشتری از بقیه روز ها داشتم . اتفاقا بیدار شدن صبح زود در بقیه روز ها خیلی برایم سخت بود اما در ماه رمضان خیلی راحت از خواب پا میشدم و انرژی فوق العاده ای داشتم . تمام ماه رمضان را روزه گرفتم و با وجودی که قبلا فکر میکردم به مدرسه و کلاس زبانم شاید اسیب برساند و نتوانم درس هایم را بخوانم . در اون ماه حتی از بقیه ماه ها بیشتر درس خواندم .
من جزء اون ادم هایی هستم که قبل از هر کاری خیلی به جزئیات فکر می کنم و بار ها همین موضوع انگیزه من را برای شروع کم کرده و باعث شده که کارهایم را به تاخیر بیندازم اما یک روش خوب یاد گرفتم و میگم لازم نیست همین الان تمام کار یا بخش زیادی از ان را انجام دهی اما باید حدالمقدور مقدار کمی از مسیر را طی کنی و این کار برای شروع و ادامه دادن مسیر خیلی کمک می کند مثلا گاهی اوقات وقت کافی ندارم که کتابی را بخونم اما به خود می گم حتی اگر یک جمله از ان را بخوانی خیلی بهتر است تا بگی فردا شروع میکنم و کل کتاب را می خوانم .
این موضوع پاشنه اشیل من است و خیلی ممنون از استاد که ان را به من یاد اوری کرد .
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و خانواده بزرگ عباس منش
امیدوارم حالتون عالی باشه
تحسین استاد و افکارشون و توضیحات کامل و ماشین و اینکه اگه تصویر کامل بود بهتر بود و… سرجاش بریم سراغ اصل مطلب
4ماه بیکار بودم هراقدامی نیاز بود انجام دادم تو ماه چهارم که برم سرکار وقتی به خود اومدم دیدم واقعا اون 3ماه تلاشی برای بیزنسم نکردم یا کردم خیلی کم بوده
در یک کافه رستوران وارد شدم طبق تجربم استخدام شدم و جالب اینکه روند طوری پیش رفت که به یکماه نخورده من الان حرف اول تو سیستم فست فود میزنم بین 3نفر تازه اینکه ایمان دارم اوکیه هنوز دقیق حقوق مشخص نشده، نکته اش اینه که من میخواستم روزای زوج برم فقط و خب این یکمی امکانش نیست همه هرروز نیرو نیاز دارند ولی من رفتم گفتم شرایطمو و حدودا بعد 15 روز گفت چه تایمی میتونی بیای گفتم روزای زوج عصرها گفت صبح ها چی من خوشحال گفتم صبح میتونم
خلاصه یک اقدام که بنظر خودم اول بار جواب نداد الان به گونه ای جواب داده که من صبحا میرم آماده سازی، عصرای روزهای زوج هم میرم برا پخت و سرویس دهی
اگه قبل از اینکه بخوام برم صحبت کنم به خودم میگفتم که نمیشه کسی قبول نمیکنه هنوزم بیکار بودم البته از دست خدا که دوستم بود هم غافل نشیم اومد دم خونه برا کاراش و… مشورت بگیره و صحبت کنه یکهو گفت میخوای بری پیش اقوام ما نیرو کاربلد میخوان و… دیگه شد
تجربه دوم:اقدام کردم موتور بفروشم هم بدهی بدم هم بتونم فکرم آزاد تر کنم از بدهی ها(تو همون دوران بیکاری،در حالیکه بیزنس من که فروش سنگ ساختمانی باشه جواب نداده و من مجبور به فروش موتور شدم) اقدام کردم زدم دیوار یکی نگفت چند چجوری میفروشی و…. گفتم شاید مسیرش این نیست تا اینکه پول بصورت قرضی اوکی شد و حل شد
دوماه بعد دیدم نه باید موتور بفروشم تنها راهی که به ذهنم میخورد و حسم بهم میگفت همین بود صبح 11به دوستم گفتم چون تصمیم قاطع گرفته بودم شب که رفتیم بیرون گفت حب موتور چند؟
گفتم فروختمش گفت چجوری 12 ساعت نشده فروختیش گفتم همون موقع پشت سر تو زدم نرم افزار دیوار 2ساعت بعدش تماس گرفتن و…..
اونم به قیمت خوب و خیلی عالی
مدتها میخواستم پیج کاری اوکی کنم تنها راهی که حسم مدام میگفت پیج کاری اوکی کن مدام تو ذهنم تکرار میشد حتی وقتی از راه دیگه میرفتم حسم میگفت خوبه ولی اون کارو نکردیا
راستش میترسیدم محتوا چی بذارم چجوری فیلم بگیرم ادیت و تدوین خیلی بلد نیستم ولی داداشم یک چیزایی میدونه و…
تا اینکه تصمیم قاطع گرفتم شروع کردم داداشم گفت اتفاقا من برا رزومه کاری میخوام یک چنین چیزی که کار کنم و تدوین و ادیت و… اینطوری هم کار تو اوکی میشه هم رزومه من تهیه میشه
از زمانی که شروع کردم وقتی یک پست میذارم پست بعدی به ذهنم میرسم اولش چندتا آماده کردم از یکجایی به بعد متوجه شدم نه یکی آماده کنم یک محتوا منظورمه بعدیش میاد و خداروشکر الان به فکر تبلیغات هستم و گسترش کارم تا گرفتن دفتر و کارمند و….
همون حرف استاد که قرار نیست تو فکرمون پله پله پیش بریم اقدام کنیم بقیش اوکی میشه
دیروز چک کردم 47 پست گذاشتم در حالیکه اصلا اول بار تو اقدام اول 15پست آماده کردم و روشی جدید از طریق داداشم که دست خداس بیان شده خودش کلی محتوا مبشه
حدودا 9ماه پیش مشکل کمر پیدا کردم چون موتور زیاد سوار میشدم و مسافت حدود 100 کیلومتر در روز طی میکردم بعله 100کیلومتر در روز چون باید کار میکردم اطلاعات یک کار عالی یاد میگرفتم و هدفم بود (مربوط به همون بیزنس و پیج کاری و..) دیگه وقتش بود ماشین بگیرم نمیشد پولش جور نمیشد رفتم وام بگیرم نشد تا اینکه یک روز از شدت درد روی موتور گفتم ااایییننن همه ماشین یکیش نمیتونه مال من بشه میرم با چک و… میخرم و خواب بزرگه
حدودا 1چهارم پول ماشین داشتم شروع کردم جستجو در نرم افزار دیوار و….. از ادما سراغ گرفتن به مکانیک سپردن و… تا اینکه خیلی خیلی اتفاقی یعنی بهتر بگم هدایتی و دستهای خدا وام برام اوکی شد (ضامنی که رفته بود بانک قبولش نکرده بودن وقتی از مامانم میفهمه من کمر درد دارم و گیر پول ام برا خرید ماشین دوباره میره بانک و هرطوری هست ضامن میشه، اون یکی هم وقتی فهمیدم اینکارو کرده بعد تشکر ازش رفتم و خودم اوکی کردم) چندتا ماشین دیدم یکی عالی فقط سر چک ها معامله نشد گفتم شاید صلاحی بوده تا اینکه بابام (کسی که اصلا نمیرسید بخواد دنبال ماشین باشه و… و پولی هم نداشت حتی قرضی بده یا کمک کنه البته منم انتظار نداشتم ترجیحا رو پا خودمم) رفت آپاراتی که مارو میشناخت گفته بود ماشین چی سراغ داری و…… عصر رفتم دیدم خیلی خوب و تمیز بود باورم نمیشد که این ماشین ها تمیزش هم باشه و بالاخره بعد دیدن و صحبت کردن این اگه اشتباه نکنم 5امین ماشین بود که میدیدم خریدمش تازه با 2سوم پولی که قراربود بدم و بعد متوجه شدم چک هایی که میخواستم بدم خخییللییی فشار روم زیاد میکرده و خدا هدایت کرد با پول کمتر ماشین بهتر گرفتم آره دقیقا کمتر پول دادم ماشین خوبی گرفتم موتوری و.. عالی تازه کلی هم باهام ساخت یکجورایی و اینه معجزه اقدام من اگه فکر میکردم پول ندارم ماشین ببینم که چی هنوزم ماشین نداشتم شاید 😄😄😄😄
تصمیم گرفتم برم اصفهان (30کیلومتری اصفهان یک شهری هست نجف آباد من اونجا ساکنم) به هرکی گفتم همه گفتن چقدر پول داری آشنا داری کار چی؟
منم میتونستم ماهی 500 کرایه بدم تازه گفتم میرم کار طبق آماری که گرفتم با کاری که بلدم میتونم 1سوم درآمد بدم اجاره
فقط میخواستم برم و وقتی تو جمع خانواده مامانم گفتم که آشنایی معرفی کنند اصفهان بهم (چون اقوام داماد دایی ام اونجا بودن) همه بهم خندیدن گفتی خوش خیالی
من با گوشی به هرکسی که فکرم رسید پیام زدم و گفتم این تنها کاریه که به ذهنم میرسه تا اینکه دست خدا پسرخالم فهمیده بود و گفت بیا و کمکم کرد 3شب مهمون بودم خونشون و بالاخره یکی از پیام ها جواب داد بعله بیا و… یک اتاق پیدا کردم تازه رو حیاط سرویس و حمام هم داشت گفت 600 خخییللییی دلم سوخت دوست داشتم خوب بود همه چیزش ولی گفتم معذرت میخوام نمیتونم گفت چقدر میتونی گفتم 250 گفت باشه درکت میکنم دانشجو بودم (دانشجو بودم اون زمان منم) گفتم یعنی بیام گفت بیا و خخخیلی باهام سازش کرد در حالیکه 750 بدهکار شدم بعد دادم بهش
همه ی اینکارا بعد حدودا دوهفته از اون روری که بهم خندیدن اتفاق افتاد اونم بالا شهر اصفهان و چقدر اون 4 ماه به من کمک کرد بتونم باز فکر کنم جهان رو جور دیگه ببینم همش از اونجایی شروع شد که نشستم و فقط پیام زدم که جایی سراغ دارید بشه شبت خوابید؟
وقتی فکر میکنم میبینم همه ی کارای به انجام رسیده یا اهداف تیک خورده از اقدامات اولیه شروع شده و ممنونم استاد از این یادآوری شما
سالم و سرحال باشید چیزی یادم نیومد از اینکه اقدام نکردم کار نشده فقط همون 3ماه بیکاری بود که نشستم تا خدا اوکی کنه که بعد فهمیدم نخیر اقدام اقدام اقدام 😄😄😄😄
خداروشکر بابت بودنتان دوستان و استاد عباس منش و خانواده دوست داشتنی عباس منش
سلام من اکثریت کارهایی که انجام دادم و تصمیماتی که گرفتم با فکر کردن و شاخ و برگ دادن به نکات منفی بوده و خب اکثرشون هم با شکست و نومیدی همراه بودن و الان با شنیدن این فایل دقیقا علتشو متوجه شدم و الان میتونم درک کنم تمرکز روی نکات منفی بزرگترین علت شکستها و برگشت به عقبهام بوده. همیشه هرکاری خواستم بکنم چه فروش توی بازار بوده چه انجام یک کار اداری یا گرفتن مجوز بوده شروع کردم به تصویرسازیهایی از شکست خوردن تصویرهایی از برگشت و تمسخر شنیدن از مردم و سرکوفت خوردن یعنی این ذهن بیمار من آنچنان واضح و دقیق منو نشونم میداد و ب تصویر میکشید که مستاصل و درمانده و غمگینم و ناامیدم که هیچ وقت خودمو نمیتونستم به اون وضوح ببینم وحالا دارم به اون علتها میرسم خدایا شکرت که به جواب اون سوالهایی که تو ذهنم بود مثلا همیشه میگفتم چرا بعضی ها اینقدر موفقند؟؟ دارم میرسم. من از شکستهام تصویرسازی میکردم و بازم شکر میکنم خدا رو که نتیجه هام به بدی و فراوونی تصوراتم و افکارم نبوده واقعا یعنی این چیزی که الان هستم (که به نظرم هنوز هیچچچچچی بدست نیاوردم ازون شخصیتی که میخواستم بشه یعنی اگه الان بمیرم مثل یک بازنده مردم) بهتر شده بازم از افکار و تصورات مریضگونه و وحشتناکم و این یعنی تو همین قانونم خدا رحمان است و رحیم و همیشه بهتر از چیزی که تو ذهنمون ساخته میشه بهمون میده….
حالا اینجا این نوشته رو یادگار گذاشتم تا به امیدخدایی که منو به این مسیر هدایت کرده و دونستن این آگاهیهای ناب، روزی اونقدر پیشرفت کنم و خوشبختی رو در تمام زمینه های زندگی تجربه کنم که تمام این سالها جبران بشه و خاطره، که پلی بودند برای رسیدن من به اون دستاوردها…..
واقعا همینطوره این دو تا سوال و من اگه بخوام برای هر کدوم مثال بزنم کلی مثال دارم که هروقت کارامو تو ذهنم سخت کردم و به سختیها فکر کردم یا شکست خوردم یا خیلی سختی کشیدم و لرزیدم تا به نتیجه رسیدم و برعکس هرازگاهی که حالم خوب بوده و کمتر به شکست فکر کردم بیشتر موفق شدم چقدر خوبه که ازین به بعد میتونم با کنترل ذهنم همیششششه موفق بشم ولی این لازمش اینه که عادت کنم همیییشه و در هرحال به خواسته هام و زیباییها فکر کنم تا بتونم این ذهنمو کنترل کنم قسم میخورم کنترلش میکنم یه روزی به نتیجه صددرصد موفقیت تو کارام میرسم به لطف و امید خدای عشقم…
به نام خدا.ایول پسر ترکوندی رفیق.واقعا وقتی ادم صحبت های استاد عزیز وشما عزیزای دلا میشنوه احساس رهایی پیدا میکنه احساس میکنه همه چی راحت اتفاق میوفته براش.حس خیلی خوبه ی حس ارامش مطلق.واقعا ازتون ممنونم و امیدوارم در تمام مراحل زندگی مملو از ارامش باشین
من نزدیک به 7 سال پیش که میخواستم کنکور بدم خب رشته تربیت معلم در دانشگاه فرهنگیان یه رشته ای بود که مورد علاقه من بود و واقعااا عاشقش بودم ،از طرفی ام چون بهم استقلال مالی میداد خیلی برام قبول شدن مهم بود،سال اول کنکور دادم بخاطره یه شرایطی نتونستم قبول بشم ،خب خیلی ها میگفتن نمیشه ،مصاحبه داره و فلان بهمان ،اما من عاشق هدفم بودم خیلی عاشق این بودم که نتیجه بگیرم ،پس بدون اینکه به این فک کنم که یکسال دیگه قراره درس بخونم ،شروع کردم و حرکت کردم ،الان که یادم میاد میفهمم که دلیل اینکه تونستم توی اوم رشته و بهترین دانشگاه قبول بشم و من به خودم افتخاررمیکنمممممم،و میفهمم دلیلیش اینکه من متعهد به عمل کرده بودم در حالی که من هیچ آگاهی راجب قوانین نداشتم.
مثال دوم:استاد عزیزم من از نظر جایگاه شغلی وضعیت خیلی خوبیییی دارم و مستقل هستم از نظر مالی و برای اینکه معلم بشم واقعا تلاش کردم،من نزدیک به یک ساله که درسم تموم شد و من سریع رفتم سرکار ،خب با شاگردام حالم عالی و اوکی هستم ،اما استاد من نزدیک به چندماهه که متوجه شدم که من نمیتونم هی به شکل روتین زندگی کنم و نمیتونم روی علاقم که نقاشی هست خاک بریزم ،یه مدتی روی باور اینکه مهاجرت کنم کار کردم و نشانه ها اومد ،اما من بعد یه مدت بکل یادم رفت چون قدم برنداشتم چون یک سری باور های محدود کننده و یک سری ترس ها باعث میشد که اجازه نده من قدم بردارم ،باور های محدود کننده ای که راجب مهاجرت بود،رابطه هایی که باعث میشد فقططططط حرف بزنم و عمل نکنم ،کلا وقتی این فکر میکردم که باید برم مدرک نقاشی بگیرم و استعدادمو دوباره زنده کنم و اون مدرکو برای مهاجرت ببرم ،باعث میشد حرکت نکنم . اما با دیدن این فایل رویای من دوباره زنده شد و واقعااا همینجا میخوام تعهد بدم که میخوام قدم اولو بردارم ،چون یک باور عالی و قوی دارم که خدا هدایت میکنه،خدا همیشه مراحلو کنار هم میگذاره تا من به خواسته دلخواهم برسم.
من تجربیات خودم در این باره من بعد خدمت سربازی رفتم سراغ یه کار ساختمانی قبلا کار میکردم اما تمرکز نبود توش فقط روز تموم بشه بود بعداً تصمیم گرفتم که یاد بگیرم زیادم مثلا واو نبود سخت نمیگرفتم ولی اوستا کار هام خیلی سخت میگرفتن نه باید این طوری اون طوری باشه خلاصه پیش کم کم 5.6اوستا کار .کار کردم هر کدوم هم سعی داشتن که انگار دست پنجه اون فرد را یاد بگیرم اما من با هر شرایطی که راحت بودم کار میکردم بعد من ازشون جدا شدم و به اصول خودم پیش رفتم این منو از درآمد کارکری 150تومن بعضاً به روزی درآمد 5تومن هم رسوند این یکی از واضح ترین چیز های هست که من زیاد هفت خان رستم را طی نکردم درسته یه تکامل داشت یه مسیری طی شد اما وقتی نگاه میکنم مثلا فرمول های زیادی یاد نگرفتم چند تا اصول رو تکرار کردم هزاران بار تا این که رفته توی وجودم و بدنم چشمام دستام بهش عادت کرده .
اما
من مثلا ورزش میکردم تای بوکس .چنان سخت گیر بودم به این که من باید زیاد تمرین کنم حرفهای باشم اینقدر تمرین داشته باشم به چشم استاد بهترین باشم فلانی رو ببین و اونقدر مقایسه با چه کسایی نه با بهترین های استان نه کشور وقاره با بهترین های دنیا با به نام های دنیا با کسایی که مثلا 30ساله داره مثل کار ساختمانی من بدون این که به خودش سخت بگیره تمرین میکنه و با تکامل العان شده واسه خودش یه غول. منم داشتم هی زور میزدم که به اون نفر برسم پدر نهایت اونقدر مسیرو با دستای خودم سخت کردن اون اوایل خیلی راحت تمرین میکردم بعداً با مقایسه سخت کردم و رها کردم منی که تو اولین مسابقم شدم نفر دوم استان
به نام خدای مهربان که هرلحظه مراهدایت وحمایت میکند ..
سلام به استاد عزیزم ومریم نازنینم .استادجان ممنون بابت این آگاهی های ناب که رایگان دراختیارمامیگذاری ،
این فایل واتفاقی بازکردم وامروزقفلی زده بودم وفکرمیکردم که یه شغل جدید باید داشته باشم اتفاقا چه قدر درمورد بیزینس صحبت کردین دقیقا هرچی توذهن من بود شمادر مورداون صحبت کردید ،دوست دارم عمل کنم و عمل نه حرف ،دوست دارم که به عنوان شغل دومم لوازم کادویی یاآشپزخونه واینابیارم وبفروشم قبلا هم این کارو کردم ولی رفت وآمدبرام سخته الان به فکرم اومده انلاین خیلی بهتره ،واقعا باورهای محدودکننده ای هم دارم مثلا اگه مشتری ببره ودست به نقد نباشه ،ولی درنقد بودنم باز فروش انلاین بهتره ،انشاالله که راهم پیداکنم میخام که باورهام وتغییربدم شاید زود عوض نشن ولی آرام آرام تغییرمی کنه ،دقیقا این فایل و چندماه پیش همین فکرو درموردکارداشتم گوش دادم و باعث شد قدم های کوچکی هم بردارم ،باید توذهنم راحتش کنم وانشالله خداوندمراهدایت وحمایت میکند …
روز 171: سلااااااااام ، ما وقتی که میخوایم به کاری رو شروع کنیم ممکنه یه سری نجوا ها باشن که بخوان که ما حرکت نکنیم مثن من میگم میخوام فوتبالیست حرفه ای بشوم خوب مغز میاد چی میگه میگه که این همه افراد بودن که میخواستم فوتبالیست بشن اما به هر دلایلی نتونستن تو چطور میخوای بشی یا الان بیست سالته و خیییلی ترجیف دیگه خوب اگه من میومدم به اینا فکر میکردم اصن حتی یه قدم هم حرکت نمیکردم من باور دارم که میشه و میام الگو هایی رو پیدا میکنم که تا سنین بعضن بیستو پنج سالگی تو هیچ تیم حرفه ای نبودن و الان دارن سطح بالا بازی میکنن مثه جونیور مسیاس یا مثه وحید امیری و خیلیا دیگه که من حالا اطلاعات زیادی درموردشون ندارم من باورم اینه که وقتی احساس خوبو حفظ کنم و ایمان داشته باشم و قدم بردارم هدایت میشم به مسیرش به مسیر اون چیزی که میخوام ، استاد الان تقریبن سه هفته ای هست که دارم تمرکزی رو خودم کار میکنم و هر روز زندگی داره زیبا تر میشه خییییلی سپاسگذار خداوندم اصن انگار هر روز داره معجزه میکنه ، استاد دیروز دوتا گل زدم یکی برگردون و یه ضربه سر یعنی قشنگ دارم میبینم که قانون داره جواب میده و اجازه میدم که آرام آرام خداوند من رو بت یه تیم حرفه ای هدایت کنه ، ایشالا هی از اتفاقات رویایی بیشتری که واسم نیفته مینویسم واستون من آدمی هستم که دوست دارم احساس خوبمو بروز بدم ، ما وقتی که واقعی رو خودمون کار میکنیم یعنی هر لحظه هواسمون هست که به چی داریم فکر میکنیم و احساسمون چیه ، ببینید جهان سرش کلاه نمیره نمیشه با توهم زدن گفت دارم رو خودم کار میکنم ، وقتی نتایج میاد یعنی ما داریم رو خودمون کار میکنیم بچه های بزارید نتایجتون با دیگران حرف بزنه نه حرفای قشنگ میدونم همه دوست داریم که چیزی یاد میگیریم بریم به بقیه بگیم اما نتیجه ای جز تلف کردن ارزی ندارن ما بیایم نتیجه بگیریم اونوقت اکه خودشون خواستن که میان میگن شما خیلی موفق شدی میشه به من بگی چیکار کردی اونموقع براش توضیح میدیم ، ما به نسبتی که احساسمون رو بهتر میکنیم خداوند هم مارو به مسیر های بهتر هدایت میکنه . درمورد سوال استاد هم یادمه من اصن بدنسازی کار نمیکردم چون میگفتم که باید وقت بزاری هر روز وزنه بزنی و هیچ وقت سمتش نمیرفتم اما تا عید امسال من مکمل گرفتم و حرفه ای یه ماه و خورده ای رو بدنم کار کردم و واقعن نتیجه فوق العاده ای گرفتم و کلی اعتماد به نفسم بالا رفت . هرجا هستید ثروتمند و سلامت و سعادتمند باشید عااااااشقتووونمم.
1)زمانی که اومدم در مورد روابط قدمی برنداشتم و انتظار داشتم روابط بهتر بشه روی خودم کار نکردم .
با اینکه یوگا کار میکردم ولی نمیدونم چرا مدام روابطم خوب نمیشد واخلاق جوری بود که اگه همسرم چیزی میگفت سریع عصبانی میشم وحق بهش نمیدادم
یا ازش دور میشدم .
ولی بعد از اون اگه میومدم فقط خودم کنترل میکردم و در ذهن مسایل راحت میکردم ،شاید این همه مشکل برای من بوجود نمیومد.
یا زمانی که برای کار فکر میکردم مشتری چه جور بیاد به سمتم ،کارم گسترش پیدا کنه و اونو تو ذهنم سخت کردم .
یا زمانی که میخواستم از دانشگاه انصراف بدم برای خودم سخت کردم و به یه دانشگاه دیگه برم .
2)زمانی که اومدم ونشستم و گفتم ( برای دانشگاه رفتن جدید) میام تمام تمرکزم میزارم و تمام درس ها تند تند پاس میکنم .
وخدا را شکر درس ها رو جوری میگرفتم که همه استاد های خوب به تور من میخوردن و زمان کلاس ها عالی بود وپشت سر هم میشد و امتحانات عالی میشد .
یا زمانی که اومدم برای مربی گری اولش که رفتم خیلی سخت بود ولی بعدش خداوند کمکم کرد ومسیر برام راحت شد ،با اینکه پسرم کوچک بود ولی همش گفتم میشه ویک سری کلاس ها آنلاین شد .
( یه نکته ای رو بگم زمانی که میرفتم برای مربی گری اولش همه به من میگفتن تو بچه کوچک داری نمیشه ،چون تو شهرمون مربی نداشت و مربی از جای دیگه میومدن و به من میگفتن ،تو مربی هم بشی هیچ کس نمیاد سر کلاست چون همه این شهر میخوان مربی از شهر دیگه بیاد ) چون تو رو قبول ندارن .
ولی من گفتم میشه .
ولی الان آنقدر شاگرد دارم که بعضی وقت ها سر کلاسم جا نیست .
وشد
چون تو ذهنم ساده اش کرده بودم و قدم برداشتم
حالا میخوام آنلاین کار کنم مهارتم زیاد کنم ولی ذهنم کاهی اوقات میگه نه نمیشه ،از تو قوی تر هستن ،تو زیبا نیستی .
سخته مدام فایل ضبط کردن و ادیت کردن .
ولی الان با این فایل خیلی چیزها تو ذهنم شکسته شد و میتونم فایل راحت تر ضبط کنم .
یا سلام خدمت استاد و خانم شایسته و خانواده بزرگ هم فرکانسی هایم،باز استاد یک آگاهی جدیدی و بسیار کاربردی در زمینه حرکت کردن و نکردن به سمت خواسته هایمان را بازگو کردن که برای خود من بسیار آموزنده و تاثیر گذار بود ،که قانون ذهن را زیر سوال میبرد،برای خود من کارهایی که بسیار سخت انجام دادنش در ذهنم شکل گرفته بود همواره پشت گوش می انداختم،واز انجام دادنش ترس و هراس داشتم و رنج آور نشون میداد،و طرفش نمیرفتم،واز مدارش هم دور میشدم،و جهان هم طبق قانون امکانپذیر شدنش را سخت و سختتر میکرد ،و مطابق خودم سختگیری میکرد،و فرمت در شکل گیری ذهنم نشون میدهد ،سختی یا راحتی کارها ی بیرونی را مشخص میکند ،چرا که بسیاری از کارها برای بعضی ها آسان و راحت است و همان کار برای بعضی ها سخت است ،،
و دو تا نتیجه مختلف را بدنبال دارد ،،مواجهه اولیه از ذهنم و فکرم بصورت تجربه قبلی خودم از آن کار تعریف میشود ،که میتوانیم انجامش بدهم یا نه،و تغییر پذیر هست ,,بازم دست خودمان هست ،،،مثال در ورزش موفق بودم ولی در ثروت برخلاف، هیچ موفقیتی نداشتم چونکه در ذهنم خیلی رنج آور و سخت و زجر آور به نظر میرسید ،،اابته همین جملات در کودکی در گوشم خیلی از خانواده شنیده بودم ،،،ولی خیلی ادمهای لاغر و مردنی میدیدم که ورزش موفق نبودند ولی ثروت موفقتر هستند ، البته باورهای ذهنی اشتباهی که از فرهنگ شنیده بودم که سابقه ذهنی مخرب و بدی از گذشته بر پشتم کول کرده بودم که،فرمت و شکل و تعریف مرد ثروتمند در ذهنم را تشکیل داده بود که مردی بی رحم سنگدل و تنها به فکر خودش ،تنها و دوستی ندارنند، و بسیار شکاک و منفی نگر هست میباشد ،، و شاید پول چنین بر چسبهایی بدنبال دارد ،و چنین القابی شاید به من بگویند اگر پولدار بشوم ،،و تنها را ه ثروتمند شدن تحمل همین القاب هست و تنها راهش همین هست،ولی استاد یاد دادند که میتوان جور دیگری فکر کرد یاد گرفتم ،،،که میتوانم فرمت و باورم را تغییر بدهم و لذت و شادی و آرامش باعث میشود که پولدار بشوم ،و دوستان خوب زیادی داشته باشم در حالیکه پولدار هم باشم ،،با تغییر جملات تجربه جدیدی را ایجاد کنم ،این قدرت تغییر ذهنم میتواند باشد ،،،مرسی استاد که یک قانون ذهن را یادآوری کردی مرسی از همگی
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
یادم میاد کلاس ۱۰ که بودم ماه رمضان افتاد تو ایام مدرسه (اردیبهشت ماه) .
من هم که از ۸ سالگی روزه میگرفتم دوست نداشتم که ان سال روزه ام را در ماه رمضان نگیرم و بعدا قضایش را بگیرم .
خیلی افکار میومد که تو نمی تونی تحمل کنی . راه مدرسه دوره و هوا هم کم کم گرم شده . اگه روزه بگیری روی درس خواندنت تاثیر میگذارد.(چون من تو مدرسه تیزهوشان بودم و اونجا سطحش یکم بالا تر از بقیه مدارس بود نیاز به مطالعه بیشتر داشت ) .
به خود اومدم که این افکار و فکر کردن به مسیر که باید ۳۰ روز ،روزه بگیری داشت کم کم من را منصرف میکرد اما من گفتم شروع میکنم و روز اول روزه میگیرم اگر اذیت نشدم بقیه رو هم میگیرم .
روز اول که روزه گرفتم خیلی از اون چیزی که فکر میکردم راحت تر بود و خیلی انرژی بیشتری از بقیه روز ها داشتم . اتفاقا بیدار شدن صبح زود در بقیه روز ها خیلی برایم سخت بود اما در ماه رمضان خیلی راحت از خواب پا میشدم و انرژی فوق العاده ای داشتم . تمام ماه رمضان را روزه گرفتم و با وجودی که قبلا فکر میکردم به مدرسه و کلاس زبانم شاید اسیب برساند و نتوانم درس هایم را بخوانم . در اون ماه حتی از بقیه ماه ها بیشتر درس خواندم .
من جزء اون ادم هایی هستم که قبل از هر کاری خیلی به جزئیات فکر می کنم و بار ها همین موضوع انگیزه من را برای شروع کم کرده و باعث شده که کارهایم را به تاخیر بیندازم اما یک روش خوب یاد گرفتم و میگم لازم نیست همین الان تمام کار یا بخش زیادی از ان را انجام دهی اما باید حدالمقدور مقدار کمی از مسیر را طی کنی و این کار برای شروع و ادامه دادن مسیر خیلی کمک می کند مثلا گاهی اوقات وقت کافی ندارم که کتابی را بخونم اما به خود می گم حتی اگر یک جمله از ان را بخوانی خیلی بهتر است تا بگی فردا شروع میکنم و کل کتاب را می خوانم .
این موضوع پاشنه اشیل من است و خیلی ممنون از استاد که ان را به من یاد اوری کرد .
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و خانواده بزرگ عباس منش
امیدوارم حالتون عالی باشه
تحسین استاد و افکارشون و توضیحات کامل و ماشین و اینکه اگه تصویر کامل بود بهتر بود و… سرجاش بریم سراغ اصل مطلب
4ماه بیکار بودم هراقدامی نیاز بود انجام دادم تو ماه چهارم که برم سرکار وقتی به خود اومدم دیدم واقعا اون 3ماه تلاشی برای بیزنسم نکردم یا کردم خیلی کم بوده
در یک کافه رستوران وارد شدم طبق تجربم استخدام شدم و جالب اینکه روند طوری پیش رفت که به یکماه نخورده من الان حرف اول تو سیستم فست فود میزنم بین 3نفر تازه اینکه ایمان دارم اوکیه هنوز دقیق حقوق مشخص نشده، نکته اش اینه که من میخواستم روزای زوج برم فقط و خب این یکمی امکانش نیست همه هرروز نیرو نیاز دارند ولی من رفتم گفتم شرایطمو و حدودا بعد 15 روز گفت چه تایمی میتونی بیای گفتم روزای زوج عصرها گفت صبح ها چی من خوشحال گفتم صبح میتونم
خلاصه یک اقدام که بنظر خودم اول بار جواب نداد الان به گونه ای جواب داده که من صبحا میرم آماده سازی، عصرای روزهای زوج هم میرم برا پخت و سرویس دهی
اگه قبل از اینکه بخوام برم صحبت کنم به خودم میگفتم که نمیشه کسی قبول نمیکنه هنوزم بیکار بودم البته از دست خدا که دوستم بود هم غافل نشیم اومد دم خونه برا کاراش و… مشورت بگیره و صحبت کنه یکهو گفت میخوای بری پیش اقوام ما نیرو کاربلد میخوان و… دیگه شد
تجربه دوم:اقدام کردم موتور بفروشم هم بدهی بدم هم بتونم فکرم آزاد تر کنم از بدهی ها(تو همون دوران بیکاری،در حالیکه بیزنس من که فروش سنگ ساختمانی باشه جواب نداده و من مجبور به فروش موتور شدم) اقدام کردم زدم دیوار یکی نگفت چند چجوری میفروشی و…. گفتم شاید مسیرش این نیست تا اینکه پول بصورت قرضی اوکی شد و حل شد
دوماه بعد دیدم نه باید موتور بفروشم تنها راهی که به ذهنم میخورد و حسم بهم میگفت همین بود صبح 11به دوستم گفتم چون تصمیم قاطع گرفته بودم شب که رفتیم بیرون گفت حب موتور چند؟
گفتم فروختمش گفت چجوری 12 ساعت نشده فروختیش گفتم همون موقع پشت سر تو زدم نرم افزار دیوار 2ساعت بعدش تماس گرفتن و…..
اونم به قیمت خوب و خیلی عالی
مدتها میخواستم پیج کاری اوکی کنم تنها راهی که حسم مدام میگفت پیج کاری اوکی کن مدام تو ذهنم تکرار میشد حتی وقتی از راه دیگه میرفتم حسم میگفت خوبه ولی اون کارو نکردیا
راستش میترسیدم محتوا چی بذارم چجوری فیلم بگیرم ادیت و تدوین خیلی بلد نیستم ولی داداشم یک چیزایی میدونه و…
تا اینکه تصمیم قاطع گرفتم شروع کردم داداشم گفت اتفاقا من برا رزومه کاری میخوام یک چنین چیزی که کار کنم و تدوین و ادیت و… اینطوری هم کار تو اوکی میشه هم رزومه من تهیه میشه
از زمانی که شروع کردم وقتی یک پست میذارم پست بعدی به ذهنم میرسم اولش چندتا آماده کردم از یکجایی به بعد متوجه شدم نه یکی آماده کنم یک محتوا منظورمه بعدیش میاد و خداروشکر الان به فکر تبلیغات هستم و گسترش کارم تا گرفتن دفتر و کارمند و….
همون حرف استاد که قرار نیست تو فکرمون پله پله پیش بریم اقدام کنیم بقیش اوکی میشه
دیروز چک کردم 47 پست گذاشتم در حالیکه اصلا اول بار تو اقدام اول 15پست آماده کردم و روشی جدید از طریق داداشم که دست خداس بیان شده خودش کلی محتوا مبشه
حدودا 9ماه پیش مشکل کمر پیدا کردم چون موتور زیاد سوار میشدم و مسافت حدود 100 کیلومتر در روز طی میکردم بعله 100کیلومتر در روز چون باید کار میکردم اطلاعات یک کار عالی یاد میگرفتم و هدفم بود (مربوط به همون بیزنس و پیج کاری و..) دیگه وقتش بود ماشین بگیرم نمیشد پولش جور نمیشد رفتم وام بگیرم نشد تا اینکه یک روز از شدت درد روی موتور گفتم ااایییننن همه ماشین یکیش نمیتونه مال من بشه میرم با چک و… میخرم و خواب بزرگه
حدودا 1چهارم پول ماشین داشتم شروع کردم جستجو در نرم افزار دیوار و….. از ادما سراغ گرفتن به مکانیک سپردن و… تا اینکه خیلی خیلی اتفاقی یعنی بهتر بگم هدایتی و دستهای خدا وام برام اوکی شد (ضامنی که رفته بود بانک قبولش نکرده بودن وقتی از مامانم میفهمه من کمر درد دارم و گیر پول ام برا خرید ماشین دوباره میره بانک و هرطوری هست ضامن میشه، اون یکی هم وقتی فهمیدم اینکارو کرده بعد تشکر ازش رفتم و خودم اوکی کردم) چندتا ماشین دیدم یکی عالی فقط سر چک ها معامله نشد گفتم شاید صلاحی بوده تا اینکه بابام (کسی که اصلا نمیرسید بخواد دنبال ماشین باشه و… و پولی هم نداشت حتی قرضی بده یا کمک کنه البته منم انتظار نداشتم ترجیحا رو پا خودمم) رفت آپاراتی که مارو میشناخت گفته بود ماشین چی سراغ داری و…… عصر رفتم دیدم خیلی خوب و تمیز بود باورم نمیشد که این ماشین ها تمیزش هم باشه و بالاخره بعد دیدن و صحبت کردن این اگه اشتباه نکنم 5امین ماشین بود که میدیدم خریدمش تازه با 2سوم پولی که قراربود بدم و بعد متوجه شدم چک هایی که میخواستم بدم خخییللییی فشار روم زیاد میکرده و خدا هدایت کرد با پول کمتر ماشین بهتر گرفتم آره دقیقا کمتر پول دادم ماشین خوبی گرفتم موتوری و.. عالی تازه کلی هم باهام ساخت یکجورایی و اینه معجزه اقدام من اگه فکر میکردم پول ندارم ماشین ببینم که چی هنوزم ماشین نداشتم شاید 😄😄😄😄
تصمیم گرفتم برم اصفهان (30کیلومتری اصفهان یک شهری هست نجف آباد من اونجا ساکنم) به هرکی گفتم همه گفتن چقدر پول داری آشنا داری کار چی؟
منم میتونستم ماهی 500 کرایه بدم تازه گفتم میرم کار طبق آماری که گرفتم با کاری که بلدم میتونم 1سوم درآمد بدم اجاره
فقط میخواستم برم و وقتی تو جمع خانواده مامانم گفتم که آشنایی معرفی کنند اصفهان بهم (چون اقوام داماد دایی ام اونجا بودن) همه بهم خندیدن گفتی خوش خیالی
من با گوشی به هرکسی که فکرم رسید پیام زدم و گفتم این تنها کاریه که به ذهنم میرسه تا اینکه دست خدا پسرخالم فهمیده بود و گفت بیا و کمکم کرد 3شب مهمون بودم خونشون و بالاخره یکی از پیام ها جواب داد بعله بیا و… یک اتاق پیدا کردم تازه رو حیاط سرویس و حمام هم داشت گفت 600 خخییللییی دلم سوخت دوست داشتم خوب بود همه چیزش ولی گفتم معذرت میخوام نمیتونم گفت چقدر میتونی گفتم 250 گفت باشه درکت میکنم دانشجو بودم (دانشجو بودم اون زمان منم) گفتم یعنی بیام گفت بیا و خخخیلی باهام سازش کرد در حالیکه 750 بدهکار شدم بعد دادم بهش
همه ی اینکارا بعد حدودا دوهفته از اون روری که بهم خندیدن اتفاق افتاد اونم بالا شهر اصفهان و چقدر اون 4 ماه به من کمک کرد بتونم باز فکر کنم جهان رو جور دیگه ببینم همش از اونجایی شروع شد که نشستم و فقط پیام زدم که جایی سراغ دارید بشه شبت خوابید؟
وقتی فکر میکنم میبینم همه ی کارای به انجام رسیده یا اهداف تیک خورده از اقدامات اولیه شروع شده و ممنونم استاد از این یادآوری شما
سالم و سرحال باشید چیزی یادم نیومد از اینکه اقدام نکردم کار نشده فقط همون 3ماه بیکاری بود که نشستم تا خدا اوکی کنه که بعد فهمیدم نخیر اقدام اقدام اقدام 😄😄😄😄
خداروشکر بابت بودنتان دوستان و استاد عباس منش و خانواده دوست داشتنی عباس منش
شششااادددد باشید
سلام من اکثریت کارهایی که انجام دادم و تصمیماتی که گرفتم با فکر کردن و شاخ و برگ دادن به نکات منفی بوده و خب اکثرشون هم با شکست و نومیدی همراه بودن و الان با شنیدن این فایل دقیقا علتشو متوجه شدم و الان میتونم درک کنم تمرکز روی نکات منفی بزرگترین علت شکستها و برگشت به عقبهام بوده. همیشه هرکاری خواستم بکنم چه فروش توی بازار بوده چه انجام یک کار اداری یا گرفتن مجوز بوده شروع کردم به تصویرسازیهایی از شکست خوردن تصویرهایی از برگشت و تمسخر شنیدن از مردم و سرکوفت خوردن یعنی این ذهن بیمار من آنچنان واضح و دقیق منو نشونم میداد و ب تصویر میکشید که مستاصل و درمانده و غمگینم و ناامیدم که هیچ وقت خودمو نمیتونستم به اون وضوح ببینم وحالا دارم به اون علتها میرسم خدایا شکرت که به جواب اون سوالهایی که تو ذهنم بود مثلا همیشه میگفتم چرا بعضی ها اینقدر موفقند؟؟ دارم میرسم. من از شکستهام تصویرسازی میکردم و بازم شکر میکنم خدا رو که نتیجه هام به بدی و فراوونی تصوراتم و افکارم نبوده واقعا یعنی این چیزی که الان هستم (که به نظرم هنوز هیچچچچچی بدست نیاوردم ازون شخصیتی که میخواستم بشه یعنی اگه الان بمیرم مثل یک بازنده مردم) بهتر شده بازم از افکار و تصورات مریضگونه و وحشتناکم و این یعنی تو همین قانونم خدا رحمان است و رحیم و همیشه بهتر از چیزی که تو ذهنمون ساخته میشه بهمون میده….
حالا اینجا این نوشته رو یادگار گذاشتم تا به امیدخدایی که منو به این مسیر هدایت کرده و دونستن این آگاهیهای ناب، روزی اونقدر پیشرفت کنم و خوشبختی رو در تمام زمینه های زندگی تجربه کنم که تمام این سالها جبران بشه و خاطره، که پلی بودند برای رسیدن من به اون دستاوردها…..
واقعا همینطوره این دو تا سوال و من اگه بخوام برای هر کدوم مثال بزنم کلی مثال دارم که هروقت کارامو تو ذهنم سخت کردم و به سختیها فکر کردم یا شکست خوردم یا خیلی سختی کشیدم و لرزیدم تا به نتیجه رسیدم و برعکس هرازگاهی که حالم خوب بوده و کمتر به شکست فکر کردم بیشتر موفق شدم چقدر خوبه که ازین به بعد میتونم با کنترل ذهنم همیششششه موفق بشم ولی این لازمش اینه که عادت کنم همیییشه و در هرحال به خواسته هام و زیباییها فکر کنم تا بتونم این ذهنمو کنترل کنم قسم میخورم کنترلش میکنم یه روزی به نتیجه صددرصد موفقیت تو کارام میرسم به لطف و امید خدای عشقم…
به نام خدا.ایول پسر ترکوندی رفیق.واقعا وقتی ادم صحبت های استاد عزیز وشما عزیزای دلا میشنوه احساس رهایی پیدا میکنه احساس میکنه همه چی راحت اتفاق میوفته براش.حس خیلی خوبه ی حس ارامش مطلق.واقعا ازتون ممنونم و امیدوارم در تمام مراحل زندگی مملو از ارامش باشین
به نام خدای هماهنگ کننده من.
سلام استاد عزیزم و مریم بانو.
مثال اول:
من نزدیک به 7 سال پیش که میخواستم کنکور بدم خب رشته تربیت معلم در دانشگاه فرهنگیان یه رشته ای بود که مورد علاقه من بود و واقعااا عاشقش بودم ،از طرفی ام چون بهم استقلال مالی میداد خیلی برام قبول شدن مهم بود،سال اول کنکور دادم بخاطره یه شرایطی نتونستم قبول بشم ،خب خیلی ها میگفتن نمیشه ،مصاحبه داره و فلان بهمان ،اما من عاشق هدفم بودم خیلی عاشق این بودم که نتیجه بگیرم ،پس بدون اینکه به این فک کنم که یکسال دیگه قراره درس بخونم ،شروع کردم و حرکت کردم ،الان که یادم میاد میفهمم که دلیل اینکه تونستم توی اوم رشته و بهترین دانشگاه قبول بشم و من به خودم افتخاررمیکنمممممم،و میفهمم دلیلیش اینکه من متعهد به عمل کرده بودم در حالی که من هیچ آگاهی راجب قوانین نداشتم.
مثال دوم:استاد عزیزم من از نظر جایگاه شغلی وضعیت خیلی خوبیییی دارم و مستقل هستم از نظر مالی و برای اینکه معلم بشم واقعا تلاش کردم،من نزدیک به یک ساله که درسم تموم شد و من سریع رفتم سرکار ،خب با شاگردام حالم عالی و اوکی هستم ،اما استاد من نزدیک به چندماهه که متوجه شدم که من نمیتونم هی به شکل روتین زندگی کنم و نمیتونم روی علاقم که نقاشی هست خاک بریزم ،یه مدتی روی باور اینکه مهاجرت کنم کار کردم و نشانه ها اومد ،اما من بعد یه مدت بکل یادم رفت چون قدم برنداشتم چون یک سری باور های محدود کننده و یک سری ترس ها باعث میشد که اجازه نده من قدم بردارم ،باور های محدود کننده ای که راجب مهاجرت بود،رابطه هایی که باعث میشد فقططططط حرف بزنم و عمل نکنم ،کلا وقتی این فکر میکردم که باید برم مدرک نقاشی بگیرم و استعدادمو دوباره زنده کنم و اون مدرکو برای مهاجرت ببرم ،باعث میشد حرکت نکنم . اما با دیدن این فایل رویای من دوباره زنده شد و واقعااا همینجا میخوام تعهد بدم که میخوام قدم اولو بردارم ،چون یک باور عالی و قوی دارم که خدا هدایت میکنه،خدا همیشه مراحلو کنار هم میگذاره تا من به خواسته دلخواهم برسم.
در پناه خدا باشید.
.به نام خدای مهربان
سلام و احترام خدمت همه دوستان عزیز
من تجربیات خودم در این باره من بعد خدمت سربازی رفتم سراغ یه کار ساختمانی قبلا کار میکردم اما تمرکز نبود توش فقط روز تموم بشه بود بعداً تصمیم گرفتم که یاد بگیرم زیادم مثلا واو نبود سخت نمیگرفتم ولی اوستا کار هام خیلی سخت میگرفتن نه باید این طوری اون طوری باشه خلاصه پیش کم کم 5.6اوستا کار .کار کردم هر کدوم هم سعی داشتن که انگار دست پنجه اون فرد را یاد بگیرم اما من با هر شرایطی که راحت بودم کار میکردم بعد من ازشون جدا شدم و به اصول خودم پیش رفتم این منو از درآمد کارکری 150تومن بعضاً به روزی درآمد 5تومن هم رسوند این یکی از واضح ترین چیز های هست که من زیاد هفت خان رستم را طی نکردم درسته یه تکامل داشت یه مسیری طی شد اما وقتی نگاه میکنم مثلا فرمول های زیادی یاد نگرفتم چند تا اصول رو تکرار کردم هزاران بار تا این که رفته توی وجودم و بدنم چشمام دستام بهش عادت کرده .
اما
من مثلا ورزش میکردم تای بوکس .چنان سخت گیر بودم به این که من باید زیاد تمرین کنم حرفهای باشم اینقدر تمرین داشته باشم به چشم استاد بهترین باشم فلانی رو ببین و اونقدر مقایسه با چه کسایی نه با بهترین های استان نه کشور وقاره با بهترین های دنیا با به نام های دنیا با کسایی که مثلا 30ساله داره مثل کار ساختمانی من بدون این که به خودش سخت بگیره تمرین میکنه و با تکامل العان شده واسه خودش یه غول. منم داشتم هی زور میزدم که به اون نفر برسم پدر نهایت اونقدر مسیرو با دستای خودم سخت کردن اون اوایل خیلی راحت تمرین میکردم بعداً با مقایسه سخت کردم و رها کردم منی که تو اولین مسابقم شدم نفر دوم استان
این یک مثالی از شرایطی بود که من تجربه کردم
به نام خدای مهربان که هرلحظه مراهدایت وحمایت میکند ..
سلام به استاد عزیزم ومریم نازنینم .استادجان ممنون بابت این آگاهی های ناب که رایگان دراختیارمامیگذاری ،
این فایل واتفاقی بازکردم وامروزقفلی زده بودم وفکرمیکردم که یه شغل جدید باید داشته باشم اتفاقا چه قدر درمورد بیزینس صحبت کردین دقیقا هرچی توذهن من بود شمادر مورداون صحبت کردید ،دوست دارم عمل کنم و عمل نه حرف ،دوست دارم که به عنوان شغل دومم لوازم کادویی یاآشپزخونه واینابیارم وبفروشم قبلا هم این کارو کردم ولی رفت وآمدبرام سخته الان به فکرم اومده انلاین خیلی بهتره ،واقعا باورهای محدودکننده ای هم دارم مثلا اگه مشتری ببره ودست به نقد نباشه ،ولی درنقد بودنم باز فروش انلاین بهتره ،انشاالله که راهم پیداکنم میخام که باورهام وتغییربدم شاید زود عوض نشن ولی آرام آرام تغییرمی کنه ،دقیقا این فایل و چندماه پیش همین فکرو درموردکارداشتم گوش دادم و باعث شد قدم های کوچکی هم بردارم ،باید توذهنم راحتش کنم وانشالله خداوندمراهدایت وحمایت میکند …
احساس میکنم این یه هدایته .
به نام خداوند بخشنده و مهربان
روز 171: سلااااااااام ، ما وقتی که میخوایم به کاری رو شروع کنیم ممکنه یه سری نجوا ها باشن که بخوان که ما حرکت نکنیم مثن من میگم میخوام فوتبالیست حرفه ای بشوم خوب مغز میاد چی میگه میگه که این همه افراد بودن که میخواستم فوتبالیست بشن اما به هر دلایلی نتونستن تو چطور میخوای بشی یا الان بیست سالته و خیییلی ترجیف دیگه خوب اگه من میومدم به اینا فکر میکردم اصن حتی یه قدم هم حرکت نمیکردم من باور دارم که میشه و میام الگو هایی رو پیدا میکنم که تا سنین بعضن بیستو پنج سالگی تو هیچ تیم حرفه ای نبودن و الان دارن سطح بالا بازی میکنن مثه جونیور مسیاس یا مثه وحید امیری و خیلیا دیگه که من حالا اطلاعات زیادی درموردشون ندارم من باورم اینه که وقتی احساس خوبو حفظ کنم و ایمان داشته باشم و قدم بردارم هدایت میشم به مسیرش به مسیر اون چیزی که میخوام ، استاد الان تقریبن سه هفته ای هست که دارم تمرکزی رو خودم کار میکنم و هر روز زندگی داره زیبا تر میشه خییییلی سپاسگذار خداوندم اصن انگار هر روز داره معجزه میکنه ، استاد دیروز دوتا گل زدم یکی برگردون و یه ضربه سر یعنی قشنگ دارم میبینم که قانون داره جواب میده و اجازه میدم که آرام آرام خداوند من رو بت یه تیم حرفه ای هدایت کنه ، ایشالا هی از اتفاقات رویایی بیشتری که واسم نیفته مینویسم واستون من آدمی هستم که دوست دارم احساس خوبمو بروز بدم ، ما وقتی که واقعی رو خودمون کار میکنیم یعنی هر لحظه هواسمون هست که به چی داریم فکر میکنیم و احساسمون چیه ، ببینید جهان سرش کلاه نمیره نمیشه با توهم زدن گفت دارم رو خودم کار میکنم ، وقتی نتایج میاد یعنی ما داریم رو خودمون کار میکنیم بچه های بزارید نتایجتون با دیگران حرف بزنه نه حرفای قشنگ میدونم همه دوست داریم که چیزی یاد میگیریم بریم به بقیه بگیم اما نتیجه ای جز تلف کردن ارزی ندارن ما بیایم نتیجه بگیریم اونوقت اکه خودشون خواستن که میان میگن شما خیلی موفق شدی میشه به من بگی چیکار کردی اونموقع براش توضیح میدیم ، ما به نسبتی که احساسمون رو بهتر میکنیم خداوند هم مارو به مسیر های بهتر هدایت میکنه . درمورد سوال استاد هم یادمه من اصن بدنسازی کار نمیکردم چون میگفتم که باید وقت بزاری هر روز وزنه بزنی و هیچ وقت سمتش نمیرفتم اما تا عید امسال من مکمل گرفتم و حرفه ای یه ماه و خورده ای رو بدنم کار کردم و واقعن نتیجه فوق العاده ای گرفتم و کلی اعتماد به نفسم بالا رفت . هرجا هستید ثروتمند و سلامت و سعادتمند باشید عااااااشقتووونمم.
به نام عشق
1)زمانی که اومدم در مورد روابط قدمی برنداشتم و انتظار داشتم روابط بهتر بشه روی خودم کار نکردم .
با اینکه یوگا کار میکردم ولی نمیدونم چرا مدام روابطم خوب نمیشد واخلاق جوری بود که اگه همسرم چیزی میگفت سریع عصبانی میشم وحق بهش نمیدادم
یا ازش دور میشدم .
ولی بعد از اون اگه میومدم فقط خودم کنترل میکردم و در ذهن مسایل راحت میکردم ،شاید این همه مشکل برای من بوجود نمیومد.
یا زمانی که برای کار فکر میکردم مشتری چه جور بیاد به سمتم ،کارم گسترش پیدا کنه و اونو تو ذهنم سخت کردم .
یا زمانی که میخواستم از دانشگاه انصراف بدم برای خودم سخت کردم و به یه دانشگاه دیگه برم .
2)زمانی که اومدم ونشستم و گفتم ( برای دانشگاه رفتن جدید) میام تمام تمرکزم میزارم و تمام درس ها تند تند پاس میکنم .
وخدا را شکر درس ها رو جوری میگرفتم که همه استاد های خوب به تور من میخوردن و زمان کلاس ها عالی بود وپشت سر هم میشد و امتحانات عالی میشد .
یا زمانی که اومدم برای مربی گری اولش که رفتم خیلی سخت بود ولی بعدش خداوند کمکم کرد ومسیر برام راحت شد ،با اینکه پسرم کوچک بود ولی همش گفتم میشه ویک سری کلاس ها آنلاین شد .
( یه نکته ای رو بگم زمانی که میرفتم برای مربی گری اولش همه به من میگفتن تو بچه کوچک داری نمیشه ،چون تو شهرمون مربی نداشت و مربی از جای دیگه میومدن و به من میگفتن ،تو مربی هم بشی هیچ کس نمیاد سر کلاست چون همه این شهر میخوان مربی از شهر دیگه بیاد ) چون تو رو قبول ندارن .
ولی من گفتم میشه .
ولی الان آنقدر شاگرد دارم که بعضی وقت ها سر کلاسم جا نیست .
وشد
چون تو ذهنم ساده اش کرده بودم و قدم برداشتم
حالا میخوام آنلاین کار کنم مهارتم زیاد کنم ولی ذهنم کاهی اوقات میگه نه نمیشه ،از تو قوی تر هستن ،تو زیبا نیستی .
سخته مدام فایل ضبط کردن و ادیت کردن .
ولی الان با این فایل خیلی چیزها تو ذهنم شکسته شد و میتونم فایل راحت تر ضبط کنم .
ممنون از همه بچه ها
و استاد عزیزم ومریم جان
عشقید
یا سلام خدمت استاد و خانم شایسته و خانواده بزرگ هم فرکانسی هایم،باز استاد یک آگاهی جدیدی و بسیار کاربردی در زمینه حرکت کردن و نکردن به سمت خواسته هایمان را بازگو کردن که برای خود من بسیار آموزنده و تاثیر گذار بود ،که قانون ذهن را زیر سوال میبرد،برای خود من کارهایی که بسیار سخت انجام دادنش در ذهنم شکل گرفته بود همواره پشت گوش می انداختم،واز انجام دادنش ترس و هراس داشتم و رنج آور نشون میداد،و طرفش نمیرفتم،واز مدارش هم دور میشدم،و جهان هم طبق قانون امکانپذیر شدنش را سخت و سختتر میکرد ،و مطابق خودم سختگیری میکرد،و فرمت در شکل گیری ذهنم نشون میدهد ،سختی یا راحتی کارها ی بیرونی را مشخص میکند ،چرا که بسیاری از کارها برای بعضی ها آسان و راحت است و همان کار برای بعضی ها سخت است ،،
و دو تا نتیجه مختلف را بدنبال دارد ،،مواجهه اولیه از ذهنم و فکرم بصورت تجربه قبلی خودم از آن کار تعریف میشود ،که میتوانیم انجامش بدهم یا نه،و تغییر پذیر هست ,,بازم دست خودمان هست ،،،مثال در ورزش موفق بودم ولی در ثروت برخلاف، هیچ موفقیتی نداشتم چونکه در ذهنم خیلی رنج آور و سخت و زجر آور به نظر میرسید ،،اابته همین جملات در کودکی در گوشم خیلی از خانواده شنیده بودم ،،،ولی خیلی ادمهای لاغر و مردنی میدیدم که ورزش موفق نبودند ولی ثروت موفقتر هستند ، البته باورهای ذهنی اشتباهی که از فرهنگ شنیده بودم که سابقه ذهنی مخرب و بدی از گذشته بر پشتم کول کرده بودم که،فرمت و شکل و تعریف مرد ثروتمند در ذهنم را تشکیل داده بود که مردی بی رحم سنگدل و تنها به فکر خودش ،تنها و دوستی ندارنند، و بسیار شکاک و منفی نگر هست میباشد ،، و شاید پول چنین بر چسبهایی بدنبال دارد ،و چنین القابی شاید به من بگویند اگر پولدار بشوم ،،و تنها را ه ثروتمند شدن تحمل همین القاب هست و تنها راهش همین هست،ولی استاد یاد دادند که میتوان جور دیگری فکر کرد یاد گرفتم ،،،که میتوانم فرمت و باورم را تغییر بدهم و لذت و شادی و آرامش باعث میشود که پولدار بشوم ،و دوستان خوب زیادی داشته باشم در حالیکه پولدار هم باشم ،،با تغییر جملات تجربه جدیدی را ایجاد کنم ،این قدرت تغییر ذهنم میتواند باشد ،،،مرسی استاد که یک قانون ذهن را یادآوری کردی مرسی از همگی