این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/10/abasmanesh-22.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-10-21 08:17:022022-08-10 06:17:47مروری بر آموزشهای استاد عباسمنش در سال 87 | قسمت 1
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام و درود بر استاد عشق و خانم شایسته عزیزو دوست داشتنی
واقعا این فایل خودش یه دوره اس و میشه ازش نکات قابل توجهی از ایمان راسخ وبا اطمینان از انچه که در قلبت بهش باور داری
اونقدر استاد داره درست بیان میکنه الان میشه با نتایجی که در دست داره دقیقا همه اهداف رو تیک زده دم وجودت گرم استاد
از این فایل پیداست که استاد به خوبی و با باور درست انتخاب کرده و به قول خودشون در مسیر خوشبختی قدم برداشته ور حال حرکت به سوی هدفشه هدفی که خداوند بهشون وعده داده (که خداوند هیچ وقت خلف وعده نمیگند)
استادر درسی که تو این فایل داشت برامون قدم بر داشتن و حرکت کردن درعین حال روی ترسها پا گذاشتنه و اقدام به عمل کردن که بلافاصله بعداز حرکت وعمل کردن اون قولهایی که از ترس تو ذهن و افکارت ساختی تبدیل به کاه میشنو خودتم باورت نمیشه که چقدر مسائل برات اسون و ساده میشن وقتی جرات روبرو شدن رو به خودت میدی
ودرس دیگه اینکه از دو دلی و بلا تکلیفی دربیاییم و گاری رو شروع کنیم حتی اگر اشتباه کنیم یه کاری انجام شده این نکته طلایی منخ که از این فایل دریافت کردم فقط نشینم و هی خودم و اینده و کاری رو که قراره انجام بدم مدتهای انالیز میکنم ولی هیچ اقدام و قدمی براش انجام ندتوم و قدم از قدم برنداشتم
خدایا شکرت که اگه همین به نکته ای که از این فایل گرفتم رو عملی کنم به بزرگترین تری و دو دلی ام که تصمیم نگرفتنه غلبه کردن و به قول استاد اگر به اون هزارها کتاب و اگاهی دریافت کنی و مطلع بشی ولی عمل نکنی پشیزی ارزش نداره
خدایا شکرکه همچین باور و جراتی رو بهم دادی و من ازهمین یه فایل من میتوانم روی ترسهام غلبه کنم
دوستت دارم از ته قلبم و دراین شب ماه رمضان از خدا می خوام به تو طول عمر بالا بده تا بیشتر از شما مردم جهان استفاده کنند
برای خودم دعا میکنم خدا کمک کنه و من به ترس خودم غلبه کنم تا بتونم من هم مثل شما موفق شوم و بتونم در کشور آمریکا زندگی کنم.
استاد جان دقیقا 20 سال پیش من شبهای زمستان در روستا خانه پدری ، باشدت وعلاقه و اشتیاق سوزان شروع کردم به مطالعه کتابهای موفقیت از آنتونی رابینز، برایان تریسی، باربارا و دیگران ، ویک سال ادامه داشت و این قدر علاقه ام زیاد شد که برای کل جوانان روستا توضیح می دادم و یک سری قوانین را یاد گرفته بودم و تمام اطلاعات خودم را داخل سررسید می نوشتم تا اینکه بهم الهام شد ، کتاب موفقیت بنویسم و چاپ کنم ودر عرض 40 روز وشب کتاب : چگونه موفق شویم را نوشتم و شهر مشهد آمدم و انتشارات استاد ، خیابان سعدی به چاب رساندم و چقدر خوشحال شدم که من جوان روستایی موفق شدم کتاب موفقیت چاپ کنم و وقتی اسمم را روی جلد کتاب دیدم در انتشارات از ته قلبم خدارا شکر کردم و واقعا شاد شدم، و قسمتی را فروختم، وقسمتی را هدیه کردم و روستا ی خودم معروف شدم ،
تصمیم گرفتم کتاب بعدی را شروع کنم واسم کتاب را حتی انتخاب کردم : ترس سرطان موفقیت است،
ولی همزمان از خدا خواستم استخدام شوم و بتونم از این همه اطلاعات وآگاهی را عملی کنم و در اجتماع
موفقیت خودم را عملی کنم .
دعایم مستجاب شد و یکی از موسسات غیر انتفاعی دانشگاه مازنداران بابلسر استخدام شدم و از مشهد رفتم بابلسر و مشغول کار، کارمندی شدم ، بهترین موقیعت را خدا برام ایجاد کرد برای پیشرفتم همه چی عالی کلاسهای درس آماده دانشجویان ترم یک آماده و کارمندان خوب هم آماده تا من خودم را به آنها نشان دهم و بگم من فرد موفقم کتاب نوشتم کلی اطلاعات دارم چند سال یکسره مطالعه داشتم،
ولی افسوس و افسوس و صد افسوس که از این موقعیت استفاده نکردم از این نعمتی که خدا برام آماده کرده بود استفاده نکردم خیلی علاقه داشتم مثل شما برم پشت تریبون براشون از موفقیت صحبت کنم و برای این کار بهترین اطلاعات و بهترین آگاهی را داشتم ، ولی اصلا نرفتم هیچی نگفتم ، ختی نگفتم بابا من کتاب نوشتم ، بابا من نویسنده ام ، هیچی نگفتم، و در عوض میدیم بعضی از اساتید که باهم هم مدرک بودیم ( کارشناسی ارشد) و آنها داشتن برای اولین بار تدریس می کردن چقدر ترس داشتن چقدر کمبود عزت نفس داشتن و چقدر کمبود دانش در رشته خودشان داشتن ، ولی و موفق شدن و ادامه دادن و بعداز چند سال شدن یک استاد کاملآ ماهر وباتجربه.
ولی من حتی یکبار هم جلوی دانشجویان حاضر نشدم حتی یک جمله بگم، چرا واقعا چرا ؟ قلبم از حسرت و ناراحتی داره پاره میشه ، چرا نتونستم آن موقع به ترسم غلبه کنم ، برم تدریس کنم من که فارغالتحصیل دانشگاه تهران بودم مقطع فوق لیسانس تمام شرایط را خدا آماده کرده بودم تا مثل شما استاد ، من هم برای خودم استادی موفق بشم دقیقا خدا ازم خواست قدم اول را بر دارم تا بقیه اش را او کمک کنه ولی من ترسیدم، ترسیدم، ترسیدم
و ترسیدم و هیچ موقع حرکت نکردم به مدت 13 سال دانشگاه غیر انتفاعی مازنداران مشغول بودم ولی ، نتونستم به ترسم غلبه کنم ، به کاری که عاشق تدریس بودم وارد نشدم ، عاشق این بودم برم سخنرانی کنم دوباره بنویسم و ادامه بدم ولی نتونستم و تا اینکه الان چند سالی هست از دانشگاه استعفا دادم و برگشتم مشهد وبه کار آزاد مشغول شدم.
و امشب که این فایل استاد را دیدم که سال 87 سیمینار برگزار کرد و به ترسش غلبه کرد ، والان در فلوریدا زندگی میکنه.
با دیدن این فایل یاد خودم افتادم اگه منهم فقط یک کلاس می رفتم و بر ترسم غلبه میکردم و در جمع صحبت میکردم ، آلان شاید جزه بهترین اساتید موفق می شدم و حتما الان اروپا یا آمریکا بودم .
ترس سرطان موفقیت است ، موضوع کتابی بود که 20 سال پیش تصمیم گرفتم بنویسم، ولی ترسیدم که موفق بشم و این سرطان که خودم گفتم مانع پیشرفت میشه خودم گرفتارش شدم و ازین بابت به خودم ظلم کردم و از ته قلبم ناراحت هستم
واما بعداز 22 سال بعد ، از استاد این جمله را یاد گرفتم : لا تخاف ولا تحزن 62 سوره یونس ، و به رحمت الهی امید دارن و دارم با آموزه های استاد عباسمنش ادامه میدم.
از خدا می خوام مرا یاری کنه تا با ترسهایم روبهرو بشم و به آنها حمله کنم وایمان خودم را به الله نشان بدم.
از استاد عباسمنش و همه همکاران ایشان تشکر میکنم و سپاسگذار خداوند هدایتگر هستم.
اصلا من یه لحظه خودمو اونجا تصور میکردم ….راسش اخرش که داشتید میگفتید من اولین تدریسم رو 1387/5/2 برگزار کردم اول داشتم حساب میکردم که خب تا الان چند سال تقریبا تدریس میکردین ….15 سال خب حالا سن تقریبی تون چقدره …..خب حالا هرچی ….بعد به خودم گفتم وای ملیکا ببین این استادت با این همه جست و جو به کجا ها رسیده اونوقت تو می خوای نرسی …؟اینقدر استاد زحمت کشیده ردپا گزاشته اونوقت تو اخه دیگه چی می خوای از خدات ؟؟؟؟
وای این درسی که اینجا گفتین که اگه می خوای ترست از بین بره باید بری توی دلش دقیقا درسیه که من باید بگیرم و نمیگیرم …..
چشم
سعی میکنم از این به بعد برم توی دلش ….
مرسی ازتون عاشقتونم مرسی از بابت تمام این ها ….خدایا شکرت ..خدایا شکرت ….خدایاشکرت
سلام وقتتون بخیر استاد عزیز خیلی برای من جالب هست که این فایل در سال ۸۷ پر شده و خیلی واضح دارم تحویل تغییراتی بزرگ شما را تا امروز میبینم .و در خصوص فایل من واقعا موفقم که ترس مانع پیشرفت آدم ها میشه ولی خیلی وقتها ترس نگذاشته پیشرفت کنم ولی خیلی وقتها هم با غلبه بر ترسم تونستم به خواستم برسم ولی نه از آگاهی بلکه خیلی وقتها فقط توکل کردم و پیش رفتم و نتیجه هم گرفتم ولی الان که با شما و سخنرانی های شما آشنا شدم این موضوع رو بیشتر درک میکنم.بعضی وقتا متوجه میشم مشکل کجای کار هست ولی توان مقابله با اون مشکل واسم سخت میشه .و در نهایت مطمعن هستم که ناشی از ترس من هست که بعضی وقتا پیش نمیرم و سر جام ایستادم .خیلی خوشحالم در تلاشم که شروع کنم به استارت دوره ها تازه وارد جمع شما شدم ولی بی صبرانه منتظرم تا تمام ترس هامو از میان بردارم چون فکر میکنم بزرگترین چیزی که جلوی پیشرفت منو گرفته ترس و اعتماد به نفس هست و ایمان دارم با گرفتم فایلهای شما و تمرین های که دارد حتما از این مراحل با سربلندی میگردم و موفق میشم .یا حق به امید موفقیت
چقدر دیدن این فایل باورساز بود . خصوصا اون قسمت آخر که دارید می گید از ۵ اردیبهشت ۸۷ اولین بار شروع کردید برا گفتن از اون چیزی که بهش رسیدین
تمام کامنت های بچه ها رو خوندم و تک تک کلمات و جملاتشون حرفای منم هست اما یه چیزی در من انگار یکدفعه سرباز کرد .
استاد از وقتی با شما شروع کردم تلاش کردم که ترس هام رو کم کنم خصوصا در مورد کارهایی که می خوام انجام بدم و تردیدها رو کنار بگذارم … هربار یک باور قوی رو بعنوان اهرم استفاده کردم . گاهی عشق انگیزه حرکتم شده گاهی تمرین عزت نفس . گاهی تعهد به انجام تمرین به حرکتم واداشته و گاهی گفتن برای شما . و استاد فکر میکنم با این انگیزه ها باید برم جلو تا برسم به اون نقطه ایمانی که شما توش هستین . اونجا که تو ثروت ۳ میگی تو برو … هدایت میرسه . تو ایمان داشته باش، راهها بهت گفته میشه.
حالا اما توی همین محرک های موردی یه محرک قوی دیگه هم پیدا کردم … اینکه بابا من قرار نیست تا آخر عمرم فقط بچسبم به یک تجربه و خودم رو در امنیتش نگه دارم . ترس رو بزارم کنار و قدم در راههای جدید بگذارم . اونم نه یکبار … چون یکبارش که باز تهش میرسه به همون سکون و چسبیدن به امنیت . من زمانی می تونم ادعا کنم که در مسیر ایمان پیش میرم که هم برم تو دل ترس هام هم برای خودم مستمرا چالش های جدید راه بندازم . و اگر خودم به استقبالش نرم دنیا به زور تضادها من رو مجبور به تغییر می کنه .
درست میگین استاد، عضله تصمیم گیریم رو باید قوی کنم .
من ورزش میکنم و اینکار برام خیلی با اشتیاق انجام میشه . هربار که یه حرکت جدید یاد میگیرم یا هربار که از اصل اضافه بار در ورزش استفاده می کنم و بدنم رو به چالش میکشم نتایج از راه میرسه . اما نه با یکبار بلکه با استمرار .
ما در تمرینات ورزشی دوتا اصل مهم داریم یکی “اصل اضافه بار” و دیگری “اصل پیشرفت تدریجی” . یعنی ما برای رشد و توانمندی عضلاتمون باید خودمون رو تدریجا و مستمرا به چالش بکشیم وگرنه به واسطه “اصل سازگاری” بدنمون دیگه تغییر نمی کنه و حتی ممکنه تحلیل هم بره.
استاد جان، چقدر قشنگ قانون تکامل و رفتن تو دل ترس ها در همه ابعاد زندگی جریان داره .
استاد ممنونم ازتون که این رسالت رو بعهده گرفتین . شکر می کنم خدا رو هرروز به خاطر وجودتون
به نام خداوند بخشنده ی مهربان سلام استاد جاانم و خانوم شایسته نازنین و همه ی دوستانم
استاد من فقط سر. موهاتون اومدم رو فایل ولی اینو تیک توی ذهنم خورد که استاد عباسمنش الانو با اون موقع که 15 سال پیشه مقایسه کردم داستان تکاملتون چقدر قشنگ تکامل رو متوجه شدم اون موقع شما و الان شما فقط بحث از نظر آگاهی ها کاملا مشخصه داستان تسلط مصاحبه کردن شما خیلی برام تاثیر داشت همون که گفتین من در مسیر حرکتم چقدر عالی بود خب استاد من الانمو نگاه کردم که چقدر میتونم پیشرفت کنم من تازه اول راهم یه ساله دارم رو خودم کار میکنم از نتایجمم تو کامنت های قبلی گفتم من کلی نتایج گرفتم چه مالی چه سلامتی ارامش از همه مهمتر یکتا پرستیم خدامو پیدا کردم بهشت رو پیدا کردم استاد داستان صفر پنج کرمان رو هم گفتین من آموشی صفر پنج کرمان بودم دوره ی عالی بود خدایا شکرت خدایا عاشقتم چقدر تو خوبی
سلام و درود فراوان به استاد عزیز و همه اعضای خانواده بزرگ عباس منش
من این فایل رو چندین و چند مرتبه گوش دادم و نکاتش رو بررسی کردم و صد البته کامنت ها رو که خوندم ، دیدم سایر اعضا تقریبا همه نکات رو به خوبی بیان کرده بودند .
ولی یه چیزی که نظر منو جلب کرد و من به شهود رسیدم اینه که قوانین الهی در این کائنات و مسیر رسیدن به خواسته ها همیشه یکی هست و بستگی به شرایط و محیط نداره .
من خیلی دقت کردم ببینم آیا موردی هست که 13 سال پیش استاد حرفی زده باشه و الان نظرشون عوض شده باشه و با کمال تعجب چیزی پیدا نکردم.
یادم افتاد به موضوعی که استاد به ما گفته بودند که “از یه جایی به بعد که فهمیدم قانون چیه دیگه هیچ کتاب جدیدی نخوندم و رفتم به دنبال اجرای قوانین در زندگیم” .
بهمین خاطر به خودم یادآوری می کنم که همین آموزشهای فوق العاده ساده استاد رو که دارم می بینم رو تو زندگیم پیاده کنم و نیازی به متدها و روشهای پیچیده ای ندارم .
تغییر باورها، رهایی از ترس، تصمیم گیری، کنترل ورودی ذهن و تمرکز بر رو نکات مثبت و هدفم می تواند مرا به خواسته ها و آرزوهایم برساند .
چقدر عالی صحبت کرده بودید و چقدر آگاه بودید به مرتبه ای که قرار داشتید و اونجا که گفتید« من نمیتونم بگم الان موفقم ، من در حال حرکتم » یا اونجا که گفتید « فکر نکنید رسیدن به هدف کار شاقیه یا دور از دسترسه» . من این جمله رو میشناسم و میفهممش. اینکه اشراف داری به جاییکه هستی و از همون لحظه با تمام وجود لذت میبری حتی از ترسهاش، حتی از تپق زدنهاش، تو دلت یه دلهره ی شیرینی هست که بهت میگه برو جلو اینه همون مسیر دلخواهت و با افتخارو شجاعت ازش میگی و نگران قضاوت دیگران نیستی. خداروشکر که دوباره با وجود شما یادم اومد روزهای شگفت انگیزی که تجربه کرده بودم. چقدر نوشتن ، این روزها به کمکم میومد و ننوشتم. هرچی بنویسیم بازهم کمه. من عاشق نوشتنم و لذت میبرم از نوشته های شما.
اول ازاینکه چقدخوشحال شدم که هم چهره ی جوونیتونو،دیدم هم صحبتهایی که تواون دوران کردیدراشنیدم.
خیلی عالی بودید ولی خیلیم مشخص بود که روندتکاملی راطی کردید.خوبه که این چیزها را ببینیم و بشنویم تاانگیزه بشه برامون ،برای صبرکردنهامون ،برای تلاشهاوحرکتهامون.برای بدست آوردن موفقیتهامون.
بله استادشماخیلی تغییرکردید،ازهرنظرکه بگیدتغییرکردید.چقدخوبه که انسان تغییرات خودش رابه لحاظ مثبتش ببینه وحس کنه .چ انرژی خوبی به آدم میده.
قدرت و شهامت فردرابالامیبره.
تیپ وسبکتون خیلی نوستالژی بود.باوجودتغییرات عالیتون ،امامن از همین سخنرانی هم انرژی زیادی گرفتم.
چون اون موقعشم شمادرحال دادن فرکانسهای مثبت به جهان بودید.وحالاازجهان کلی چیزای خوب وعالی دریافت کردید.
روندتدریجی هرچیزی و هرهدفی تورابه مقصدمیرسونه .
مسیررسیدن به اون هدف ،میشه تکامل رشدی ما،که پرازدرسهاوتجربیات خوب وبد،تلخ وشیرین وسختی وآسونیه.
واقعن شماالگوی مناسبی هستیدبرای تفهیم آموزشها.
انشالله که بتونیم باهدایت وایمان به خدا،سیرتکاملی خودمون راطی کنیم .وبه خواسته هامون دسترسی پیدا کنیم .
استادجونم خوشحالم که نتیجه ی زحماتتون رادیدید،ورشدوپیشرفت بی نهایت خوبی داشتید.به قول خودتون ،اتفاقاتی که براتون افتاده ،بیشترازآنچه که خودتون توقع داشتید،هس.
همه ی این نتایج ،پاداش حرکت وتلاشهای پی درپی استاد،وایمان واعتمادتون،به خدابوده .
باورداشتن بر،درستی مسیرشون ،تجارب خوب و مثبت کسب کردن ازهراتفاقی ،همت واراده وپشتکارشون وپذیرش اینکه نیازبه تغییرات باورهاوعقایدپوچ دارن .
همه ی اینهاباعث خوشبختی وبدست اووردن آرامش و روابط عالی وسلامتی وداشتن ثروت عظیم شدش.
پس همیشه باامیدپیش بریم ومطمئن باشیم که اگه به همین روند ادامه بدیم ،ماهم به همه چی میرسیم.
پس بیایید،خالق چیزهای خوبی باشیم .باورکنیم همه چی دست خودماس.
دقیقه 4 این فایل، شما استادقشنگم گفتید شرایط زندگی مارو تصمیمات ما میسازه…
ودقیقا اون بخشی که گفتید باهمسرم خوب حرف بزنم یا نه ،باهمسرم مهربان باشم یانه…
منو یاد یه خاطره ای انداخت که مدتها پیش با درک قانون برانگیختگی که از شما یاد گرفتم، خیلی منو منقلب کرد و یه جورایی هم احساس گناه وخودسرزنشی رو آورد سراغم که چرا انقدر به خودم ظلم کردم با انتخابات وتصمیمات نابه جا، وهم از طرفی خوشحال شدم یه جورایی، بابت اینکه اوکی اگه تا دیروزها اونجوری نادان بودم و نآآگاه حالا که اگاه شدم وخداوند بهم فرصت خوب زندگی کردن وسعادتمند بودن رو داده حالا ازش به خوبی استفاده کنم…
بریم سراغ اون خاطره، 9 ماهی از ازدواجمون میگذشت فصل گلاب گیری بود که همسرم پیشنهاد داد بریم کاشان، دوتایی وبچه هارو نبریم، از اونجا که ایشون کلا سربه هوا بود و هیچوقت نمی تونست کارهاش رو مدیرییت کنه و توقع داشت منم مثل مادرش کارهاشو مدیرییت کنم اون روز هم من به خاطر اینکه خلقش تنگ نشه چمدونش رو بستم کنارش کارهای مربوط به خودم رو هم انجام دادم، موقع رفتن ایشون گفت آستین کوتاه بپوشم یا آستین بلند؟ گفتم هرطور خودت راحتی عزیزم، گفت لنز بندازم یا عینک بذارم گفتم هرطور خودت مایلی عزیز، خلاصه که ایشون آستین بلند تن کردن و لنز هم انداختن نرسیده به عوارضی تهران قم شروع کردن غر زدن، وای گرممه، وای باد میزنه به چشمم چشمام میسوزه نمی تونم رانندگی کنم و از این حرفها…
منم گفتم مشکلی نداره بزن کنار لنزتو بردار، لباستم عوض کن آستین کوتاه بپوش، ایشون جای اینکه اینکارو انجام بده، برگشت گفت تقصیر توء، توباید آب وهوا رو چک میکردی میگفتی آستین کوتاه بپوشم، توباید میگفتی لنز ننداز اینجا بیرون شهر تو اتوبان اذییت میشی پشت فرمون!!!!
یه چنددقیقه خیلی عصبانی شدم خواستم بگم مگه من مامانتم، مگه بچه ای، مگه من باید مراقبت باشم و….
خلاصه که ساکت موندم و به خودم گفتم مینا تو اولین باره میری کاشان سه روز میتونی بری خوش بگذرونی پس سعی کن تمرکزت روی مثبت ها باشه، تازه انموقع با شما آشنا نشده بودم ولی میدونستم باید به خاطر شادی وآرامش خودم تمرکز کنم روی زیبایی ها ومثبت ها…خلاصه کنم اون دوسه روز همسرم کلا مریض شد حساسیت فصلی وآلرژی گرفت به خاطر گلها و….
یه بارم سوییچ ماشین رو داخل ماشین جا گذاشت وبا کلی مکافات در ماشینو باز کردن و…
چندین بارم پشت فرمون با این اون بحثش شد و…
کلا بهش خوش نگذشت…
اما من انقدر بهم خوش گذشت انقدر تمرکزم روی خودم وخوش گذرونیم بود که یکی از بهترین مسافرتهای عمرم شد سفر به کاشان اون سال ….
اینهارو گفتم که بگم، من فقط 5 درصد تو کل اون 3 سالی که باهمسرم زندگی میکردم تصمیم میگرفتم که باهاش مهربون باشم، اون بعد مهربون وارومش رو برانگیخته کنم ویا تمرکزم کلا روی خوشبخت کردن آروم بودن وشاد بودن خودم باشه واندازه اون 5 درصد هم خوب بود اما 95 درصد اون چندسال تمرکزم روی نقصهای شوهرم بود، باهاش کل کل میکردم وکلا هرچی تلاش میکردم بانصیحت وارشاد تغییرش بدم بیشتر زندگیم رفت سمت جدایی وخلاصه جدا شدیم ….
من نمیدونم واقعا چقدر از زندگیم خواست خداوند بوده جزئی از سرنوشتم وچقدرش دست خودم بوده و بازتاب تصمیماتم….فقط اینو خوب میدونم که اگه کسی تمرکزش روی خودش و روی خوبیها وزیبای های جهان و اشخاصی که باهاش در ارتباط هستند باشه، دنیاش بهشت میشه، با عشق ومحبت ومهربونی دیووو واقعا دلبر میشه، تضادها با مثبت نگری وسپاسگزاری از بین میره و همون شخص ویا هممون چیزیکه فکر میکنی برضدتوهست ویا ناخواسته هست به شکل زیبایی میشه خیر برای خودت توی زندگی و روی خوشش رو می بینی واگر به قول شما استاد عزیزم اگر اون آدم، یا اشخاص یا کار و شرایط ومکان برخلاف فرکانس ما باشه یعنی توی مدار مثبتی که ماهستیم نباشه جهان خیلی راحت اگر مقاومتی نداشته باشیم ما رو از اون فرد یا افراد یا مکان یا شرایط دور وجدا میکنه….
من خودم نظرم این هست که شرایط و افراد ومکان و زمان رو وهمه چیز رو خداوند مدیرییت میکنه وحتی اگر بد هم باشه توی زندگیم پیش میاد تا بتونم خودم رو تجربه کنم ورشد کنم وهر چقدر بیشتر رشد کنم همه چیز، در کل زندگیم به سمت بهتر شدن پیش میره وهمه چیز براحتی وزیبایی وآسونی رقم میخوره…
مثل همون مسافرت کاشان ما، که برای من فقط خیروخوشی وشادی داشت
اما برای همسرم مریضی و حال بدی وخستگی و شکایت و گله….
اینجاست که مشخص میشه تصمیمات ما تعیین میکنه که خوشبخت باشیم یا بدبخت…
شادباشیم یا غمگین…
ثروتمند باشیم یا فقیر…
ارزشمند باشیم یا بی ارزش …
سلامت باشیم یا بیمار….
ودرک این مطلب واین قانون بدون تغییر باعث شده سعی کنم از صبح که پامیشم تاشب فقط برای یکروز زندگی رو با آغوش باز بپذیرم وبگم هرشرایطی پیش بیاد من می تونم تو لحظه مدیریتش کنم چون این من هستم که تصمیم میگیرم چه واکنشی به موضوعات وشرایط نشون بدم…
این به درون من به احساسات و باورها وعقاید من بستگی داره …نه به شرایط بیرونی وافراد دیگه و حتی جهان اطرافم…
اینکه هیچکس قدرت شاد و یا غمگین کردن منو نداره..
هیچکس قدرت بدبخت یا خوشبخت کردن منو نداره…
همه چیز با تصمیمات من شروع میشه از لحظه ای که بیدار میشم تا وقتیکه شب بخواب میرم…
چقدر خداوند عدالت رو در جهان با همین قوانین بدون تغییر زیبا داره مدیرییت میکنه!!!
الهی هزاران بار شکر که از طریق شما استاد عزیزم منو نسبت به این قوانین ودرکش آگاه کرده ومنو در این مسیر روشن که همه خیر وخوشی هست قرار داده…
بنام خالی هستی
سلام و درود بر استاد عشق و خانم شایسته عزیزو دوست داشتنی
واقعا این فایل خودش یه دوره اس و میشه ازش نکات قابل توجهی از ایمان راسخ وبا اطمینان از انچه که در قلبت بهش باور داری
اونقدر استاد داره درست بیان میکنه الان میشه با نتایجی که در دست داره دقیقا همه اهداف رو تیک زده دم وجودت گرم استاد
از این فایل پیداست که استاد به خوبی و با باور درست انتخاب کرده و به قول خودشون در مسیر خوشبختی قدم برداشته ور حال حرکت به سوی هدفشه هدفی که خداوند بهشون وعده داده (که خداوند هیچ وقت خلف وعده نمیگند)
استادر درسی که تو این فایل داشت برامون قدم بر داشتن و حرکت کردن درعین حال روی ترسها پا گذاشتنه و اقدام به عمل کردن که بلافاصله بعداز حرکت وعمل کردن اون قولهایی که از ترس تو ذهن و افکارت ساختی تبدیل به کاه میشنو خودتم باورت نمیشه که چقدر مسائل برات اسون و ساده میشن وقتی جرات روبرو شدن رو به خودت میدی
ودرس دیگه اینکه از دو دلی و بلا تکلیفی دربیاییم و گاری رو شروع کنیم حتی اگر اشتباه کنیم یه کاری انجام شده این نکته طلایی منخ که از این فایل دریافت کردم فقط نشینم و هی خودم و اینده و کاری رو که قراره انجام بدم مدتهای انالیز میکنم ولی هیچ اقدام و قدمی براش انجام ندتوم و قدم از قدم برنداشتم
خدایا شکرت که اگه همین به نکته ای که از این فایل گرفتم رو عملی کنم به بزرگترین تری و دو دلی ام که تصمیم نگرفتنه غلبه کردن و به قول استاد اگر به اون هزارها کتاب و اگاهی دریافت کنی و مطلع بشی ولی عمل نکنی پشیزی ارزش نداره
خدایا شکرکه همچین باور و جراتی رو بهم دادی و من ازهمین یه فایل من میتوانم روی ترسهام غلبه کنم
سلام استاد عزیزم
دوستت دارم از ته قلبم و دراین شب ماه رمضان از خدا می خوام به تو طول عمر بالا بده تا بیشتر از شما مردم جهان استفاده کنند
برای خودم دعا میکنم خدا کمک کنه و من به ترس خودم غلبه کنم تا بتونم من هم مثل شما موفق شوم و بتونم در کشور آمریکا زندگی کنم.
استاد جان دقیقا 20 سال پیش من شبهای زمستان در روستا خانه پدری ، باشدت وعلاقه و اشتیاق سوزان شروع کردم به مطالعه کتابهای موفقیت از آنتونی رابینز، برایان تریسی، باربارا و دیگران ، ویک سال ادامه داشت و این قدر علاقه ام زیاد شد که برای کل جوانان روستا توضیح می دادم و یک سری قوانین را یاد گرفته بودم و تمام اطلاعات خودم را داخل سررسید می نوشتم تا اینکه بهم الهام شد ، کتاب موفقیت بنویسم و چاپ کنم ودر عرض 40 روز وشب کتاب : چگونه موفق شویم را نوشتم و شهر مشهد آمدم و انتشارات استاد ، خیابان سعدی به چاب رساندم و چقدر خوشحال شدم که من جوان روستایی موفق شدم کتاب موفقیت چاپ کنم و وقتی اسمم را روی جلد کتاب دیدم در انتشارات از ته قلبم خدارا شکر کردم و واقعا شاد شدم، و قسمتی را فروختم، وقسمتی را هدیه کردم و روستا ی خودم معروف شدم ،
تصمیم گرفتم کتاب بعدی را شروع کنم واسم کتاب را حتی انتخاب کردم : ترس سرطان موفقیت است،
ولی همزمان از خدا خواستم استخدام شوم و بتونم از این همه اطلاعات وآگاهی را عملی کنم و در اجتماع
موفقیت خودم را عملی کنم .
دعایم مستجاب شد و یکی از موسسات غیر انتفاعی دانشگاه مازنداران بابلسر استخدام شدم و از مشهد رفتم بابلسر و مشغول کار، کارمندی شدم ، بهترین موقیعت را خدا برام ایجاد کرد برای پیشرفتم همه چی عالی کلاسهای درس آماده دانشجویان ترم یک آماده و کارمندان خوب هم آماده تا من خودم را به آنها نشان دهم و بگم من فرد موفقم کتاب نوشتم کلی اطلاعات دارم چند سال یکسره مطالعه داشتم،
ولی افسوس و افسوس و صد افسوس که از این موقعیت استفاده نکردم از این نعمتی که خدا برام آماده کرده بود استفاده نکردم خیلی علاقه داشتم مثل شما برم پشت تریبون براشون از موفقیت صحبت کنم و برای این کار بهترین اطلاعات و بهترین آگاهی را داشتم ، ولی اصلا نرفتم هیچی نگفتم ، ختی نگفتم بابا من کتاب نوشتم ، بابا من نویسنده ام ، هیچی نگفتم، و در عوض میدیم بعضی از اساتید که باهم هم مدرک بودیم ( کارشناسی ارشد) و آنها داشتن برای اولین بار تدریس می کردن چقدر ترس داشتن چقدر کمبود عزت نفس داشتن و چقدر کمبود دانش در رشته خودشان داشتن ، ولی و موفق شدن و ادامه دادن و بعداز چند سال شدن یک استاد کاملآ ماهر وباتجربه.
ولی من حتی یکبار هم جلوی دانشجویان حاضر نشدم حتی یک جمله بگم، چرا واقعا چرا ؟ قلبم از حسرت و ناراحتی داره پاره میشه ، چرا نتونستم آن موقع به ترسم غلبه کنم ، برم تدریس کنم من که فارغالتحصیل دانشگاه تهران بودم مقطع فوق لیسانس تمام شرایط را خدا آماده کرده بودم تا مثل شما استاد ، من هم برای خودم استادی موفق بشم دقیقا خدا ازم خواست قدم اول را بر دارم تا بقیه اش را او کمک کنه ولی من ترسیدم، ترسیدم، ترسیدم
و ترسیدم و هیچ موقع حرکت نکردم به مدت 13 سال دانشگاه غیر انتفاعی مازنداران مشغول بودم ولی ، نتونستم به ترسم غلبه کنم ، به کاری که عاشق تدریس بودم وارد نشدم ، عاشق این بودم برم سخنرانی کنم دوباره بنویسم و ادامه بدم ولی نتونستم و تا اینکه الان چند سالی هست از دانشگاه استعفا دادم و برگشتم مشهد وبه کار آزاد مشغول شدم.
و امشب که این فایل استاد را دیدم که سال 87 سیمینار برگزار کرد و به ترسش غلبه کرد ، والان در فلوریدا زندگی میکنه.
با دیدن این فایل یاد خودم افتادم اگه منهم فقط یک کلاس می رفتم و بر ترسم غلبه میکردم و در جمع صحبت میکردم ، آلان شاید جزه بهترین اساتید موفق می شدم و حتما الان اروپا یا آمریکا بودم .
ترس سرطان موفقیت است ، موضوع کتابی بود که 20 سال پیش تصمیم گرفتم بنویسم، ولی ترسیدم که موفق بشم و این سرطان که خودم گفتم مانع پیشرفت میشه خودم گرفتارش شدم و ازین بابت به خودم ظلم کردم و از ته قلبم ناراحت هستم
واما بعداز 22 سال بعد ، از استاد این جمله را یاد گرفتم : لا تخاف ولا تحزن 62 سوره یونس ، و به رحمت الهی امید دارن و دارم با آموزه های استاد عباسمنش ادامه میدم.
از خدا می خوام مرا یاری کنه تا با ترسهایم روبهرو بشم و به آنها حمله کنم وایمان خودم را به الله نشان بدم.
از استاد عباسمنش و همه همکاران ایشان تشکر میکنم و سپاسگذار خداوند هدایتگر هستم.
وای استاد باورم نمیشه چقدر کوچولو بودین ….
اخ خیلی خوب بود ….چقدر این فیلم رو دوست داشتم ….
ولی راسش من انرژی الانتون رو خیلی بیشتر دوست دارم …
وای هنوزم همونجوری تدریس میکنید … کلامتون گفتارتون هم همونه ….
اصلا من یه لحظه خودمو اونجا تصور میکردم ….راسش اخرش که داشتید میگفتید من اولین تدریسم رو 1387/5/2 برگزار کردم اول داشتم حساب میکردم که خب تا الان چند سال تقریبا تدریس میکردین ….15 سال خب حالا سن تقریبی تون چقدره …..خب حالا هرچی ….بعد به خودم گفتم وای ملیکا ببین این استادت با این همه جست و جو به کجا ها رسیده اونوقت تو می خوای نرسی …؟اینقدر استاد زحمت کشیده ردپا گزاشته اونوقت تو اخه دیگه چی می خوای از خدات ؟؟؟؟
وای این درسی که اینجا گفتین که اگه می خوای ترست از بین بره باید بری توی دلش دقیقا درسیه که من باید بگیرم و نمیگیرم …..
چشم
سعی میکنم از این به بعد برم توی دلش ….
مرسی ازتون عاشقتونم مرسی از بابت تمام این ها ….خدایا شکرت ..خدایا شکرت ….خدایاشکرت
سلام وقتتون بخیر استاد عزیز خیلی برای من جالب هست که این فایل در سال ۸۷ پر شده و خیلی واضح دارم تحویل تغییراتی بزرگ شما را تا امروز میبینم .و در خصوص فایل من واقعا موفقم که ترس مانع پیشرفت آدم ها میشه ولی خیلی وقتها ترس نگذاشته پیشرفت کنم ولی خیلی وقتها هم با غلبه بر ترسم تونستم به خواستم برسم ولی نه از آگاهی بلکه خیلی وقتها فقط توکل کردم و پیش رفتم و نتیجه هم گرفتم ولی الان که با شما و سخنرانی های شما آشنا شدم این موضوع رو بیشتر درک میکنم.بعضی وقتا متوجه میشم مشکل کجای کار هست ولی توان مقابله با اون مشکل واسم سخت میشه .و در نهایت مطمعن هستم که ناشی از ترس من هست که بعضی وقتا پیش نمیرم و سر جام ایستادم .خیلی خوشحالم در تلاشم که شروع کنم به استارت دوره ها تازه وارد جمع شما شدم ولی بی صبرانه منتظرم تا تمام ترس هامو از میان بردارم چون فکر میکنم بزرگترین چیزی که جلوی پیشرفت منو گرفته ترس و اعتماد به نفس هست و ایمان دارم با گرفتم فایلهای شما و تمرین های که دارد حتما از این مراحل با سربلندی میگردم و موفق میشم .یا حق به امید موفقیت
استاد عباسمنش جانم 💜💜
چقدر دیدن این فایل باورساز بود . خصوصا اون قسمت آخر که دارید می گید از ۵ اردیبهشت ۸۷ اولین بار شروع کردید برا گفتن از اون چیزی که بهش رسیدین
تمام کامنت های بچه ها رو خوندم و تک تک کلمات و جملاتشون حرفای منم هست اما یه چیزی در من انگار یکدفعه سرباز کرد .
استاد از وقتی با شما شروع کردم تلاش کردم که ترس هام رو کم کنم خصوصا در مورد کارهایی که می خوام انجام بدم و تردیدها رو کنار بگذارم … هربار یک باور قوی رو بعنوان اهرم استفاده کردم . گاهی عشق انگیزه حرکتم شده گاهی تمرین عزت نفس . گاهی تعهد به انجام تمرین به حرکتم واداشته و گاهی گفتن برای شما . و استاد فکر میکنم با این انگیزه ها باید برم جلو تا برسم به اون نقطه ایمانی که شما توش هستین . اونجا که تو ثروت ۳ میگی تو برو … هدایت میرسه . تو ایمان داشته باش، راهها بهت گفته میشه.
حالا اما توی همین محرک های موردی یه محرک قوی دیگه هم پیدا کردم … اینکه بابا من قرار نیست تا آخر عمرم فقط بچسبم به یک تجربه و خودم رو در امنیتش نگه دارم . ترس رو بزارم کنار و قدم در راههای جدید بگذارم . اونم نه یکبار … چون یکبارش که باز تهش میرسه به همون سکون و چسبیدن به امنیت . من زمانی می تونم ادعا کنم که در مسیر ایمان پیش میرم که هم برم تو دل ترس هام هم برای خودم مستمرا چالش های جدید راه بندازم . و اگر خودم به استقبالش نرم دنیا به زور تضادها من رو مجبور به تغییر می کنه .
درست میگین استاد، عضله تصمیم گیریم رو باید قوی کنم .
من ورزش میکنم و اینکار برام خیلی با اشتیاق انجام میشه . هربار که یه حرکت جدید یاد میگیرم یا هربار که از اصل اضافه بار در ورزش استفاده می کنم و بدنم رو به چالش میکشم نتایج از راه میرسه . اما نه با یکبار بلکه با استمرار .
ما در تمرینات ورزشی دوتا اصل مهم داریم یکی “اصل اضافه بار” و دیگری “اصل پیشرفت تدریجی” . یعنی ما برای رشد و توانمندی عضلاتمون باید خودمون رو تدریجا و مستمرا به چالش بکشیم وگرنه به واسطه “اصل سازگاری” بدنمون دیگه تغییر نمی کنه و حتی ممکنه تحلیل هم بره.
استاد جان، چقدر قشنگ قانون تکامل و رفتن تو دل ترس ها در همه ابعاد زندگی جریان داره .
استاد ممنونم ازتون که این رسالت رو بعهده گرفتین . شکر می کنم خدا رو هرروز به خاطر وجودتون
خیلی دیدگاهت قشنگ بود مخصوصا اون قسمت اصل ها در تمرینات ورزشی خیلی برام قابل لمس بود چون خودم ورزش میکنم
بازم میگم خیلی قشنگ و بجا ازش در کامنت استفاده کردی و دیدم تقریبا یک ساله تو سایتی و ثروت سه رو هم خریدی واقعا خیلی انگیزه بخش بود
مرسی بابت کامنت قشنگت
به نام خداوند بخشنده ی مهربان سلام استاد جاانم و خانوم شایسته نازنین و همه ی دوستانم
استاد من فقط سر. موهاتون اومدم رو فایل ولی اینو تیک توی ذهنم خورد که استاد عباسمنش الانو با اون موقع که 15 سال پیشه مقایسه کردم داستان تکاملتون چقدر قشنگ تکامل رو متوجه شدم اون موقع شما و الان شما فقط بحث از نظر آگاهی ها کاملا مشخصه داستان تسلط مصاحبه کردن شما خیلی برام تاثیر داشت همون که گفتین من در مسیر حرکتم چقدر عالی بود خب استاد من الانمو نگاه کردم که چقدر میتونم پیشرفت کنم من تازه اول راهم یه ساله دارم رو خودم کار میکنم از نتایجمم تو کامنت های قبلی گفتم من کلی نتایج گرفتم چه مالی چه سلامتی ارامش از همه مهمتر یکتا پرستیم خدامو پیدا کردم بهشت رو پیدا کردم استاد داستان صفر پنج کرمان رو هم گفتین من آموشی صفر پنج کرمان بودم دوره ی عالی بود خدایا شکرت خدایا عاشقتم چقدر تو خوبی
خدایا بی نهایت سپاسگذارتم
استاد زیبای من سپاسگذارم
سلام و درود فراوان به استاد عزیز و همه اعضای خانواده بزرگ عباس منش
من این فایل رو چندین و چند مرتبه گوش دادم و نکاتش رو بررسی کردم و صد البته کامنت ها رو که خوندم ، دیدم سایر اعضا تقریبا همه نکات رو به خوبی بیان کرده بودند .
ولی یه چیزی که نظر منو جلب کرد و من به شهود رسیدم اینه که قوانین الهی در این کائنات و مسیر رسیدن به خواسته ها همیشه یکی هست و بستگی به شرایط و محیط نداره .
من خیلی دقت کردم ببینم آیا موردی هست که 13 سال پیش استاد حرفی زده باشه و الان نظرشون عوض شده باشه و با کمال تعجب چیزی پیدا نکردم.
یادم افتاد به موضوعی که استاد به ما گفته بودند که “از یه جایی به بعد که فهمیدم قانون چیه دیگه هیچ کتاب جدیدی نخوندم و رفتم به دنبال اجرای قوانین در زندگیم” .
بهمین خاطر به خودم یادآوری می کنم که همین آموزشهای فوق العاده ساده استاد رو که دارم می بینم رو تو زندگیم پیاده کنم و نیازی به متدها و روشهای پیچیده ای ندارم .
تغییر باورها، رهایی از ترس، تصمیم گیری، کنترل ورودی ذهن و تمرکز بر رو نکات مثبت و هدفم می تواند مرا به خواسته ها و آرزوهایم برساند .
شاد باشید و سالم و موفق در دنیا و آخرت
چقدر عالی صحبت کرده بودید و چقدر آگاه بودید به مرتبه ای که قرار داشتید و اونجا که گفتید« من نمیتونم بگم الان موفقم ، من در حال حرکتم » یا اونجا که گفتید « فکر نکنید رسیدن به هدف کار شاقیه یا دور از دسترسه» . من این جمله رو میشناسم و میفهممش. اینکه اشراف داری به جاییکه هستی و از همون لحظه با تمام وجود لذت میبری حتی از ترسهاش، حتی از تپق زدنهاش، تو دلت یه دلهره ی شیرینی هست که بهت میگه برو جلو اینه همون مسیر دلخواهت و با افتخارو شجاعت ازش میگی و نگران قضاوت دیگران نیستی. خداروشکر که دوباره با وجود شما یادم اومد روزهای شگفت انگیزی که تجربه کرده بودم. چقدر نوشتن ، این روزها به کمکم میومد و ننوشتم. هرچی بنویسیم بازهم کمه. من عاشق نوشتنم و لذت میبرم از نوشته های شما.
به نام خداوندیادآورنده ویادشده.
سلام به استادعزیزخودم.
اول ازاینکه چقدخوشحال شدم که هم چهره ی جوونیتونو،دیدم هم صحبتهایی که تواون دوران کردیدراشنیدم.
خیلی عالی بودید ولی خیلیم مشخص بود که روندتکاملی راطی کردید.خوبه که این چیزها را ببینیم و بشنویم تاانگیزه بشه برامون ،برای صبرکردنهامون ،برای تلاشهاوحرکتهامون.برای بدست آوردن موفقیتهامون.
بله استادشماخیلی تغییرکردید،ازهرنظرکه بگیدتغییرکردید.چقدخوبه که انسان تغییرات خودش رابه لحاظ مثبتش ببینه وحس کنه .چ انرژی خوبی به آدم میده.
قدرت و شهامت فردرابالامیبره.
تیپ وسبکتون خیلی نوستالژی بود.باوجودتغییرات عالیتون ،امامن از همین سخنرانی هم انرژی زیادی گرفتم.
چون اون موقعشم شمادرحال دادن فرکانسهای مثبت به جهان بودید.وحالاازجهان کلی چیزای خوب وعالی دریافت کردید.
روندتدریجی هرچیزی و هرهدفی تورابه مقصدمیرسونه .
مسیررسیدن به اون هدف ،میشه تکامل رشدی ما،که پرازدرسهاوتجربیات خوب وبد،تلخ وشیرین وسختی وآسونیه.
واقعن شماالگوی مناسبی هستیدبرای تفهیم آموزشها.
انشالله که بتونیم باهدایت وایمان به خدا،سیرتکاملی خودمون راطی کنیم .وبه خواسته هامون دسترسی پیدا کنیم .
استادجونم خوشحالم که نتیجه ی زحماتتون رادیدید،ورشدوپیشرفت بی نهایت خوبی داشتید.به قول خودتون ،اتفاقاتی که براتون افتاده ،بیشترازآنچه که خودتون توقع داشتید،هس.
همه ی این نتایج ،پاداش حرکت وتلاشهای پی درپی استاد،وایمان واعتمادتون،به خدابوده .
باورداشتن بر،درستی مسیرشون ،تجارب خوب و مثبت کسب کردن ازهراتفاقی ،همت واراده وپشتکارشون وپذیرش اینکه نیازبه تغییرات باورهاوعقایدپوچ دارن .
همه ی اینهاباعث خوشبختی وبدست اووردن آرامش و روابط عالی وسلامتی وداشتن ثروت عظیم شدش.
پس همیشه باامیدپیش بریم ومطمئن باشیم که اگه به همین روند ادامه بدیم ،ماهم به همه چی میرسیم.
پس بیایید،خالق چیزهای خوبی باشیم .باورکنیم همه چی دست خودماس.
استادجونم دوستت دارم
چه خوبه که شما هستید
عاشقتونم وبهتون افتخارمیکنم
به نام خداوندبخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
روز چهل وچهارم روزشمارتوانایی تشخیص اصل از فرع…
دقیقه 4 این فایل، شما استادقشنگم گفتید شرایط زندگی مارو تصمیمات ما میسازه…
ودقیقا اون بخشی که گفتید باهمسرم خوب حرف بزنم یا نه ،باهمسرم مهربان باشم یانه…
منو یاد یه خاطره ای انداخت که مدتها پیش با درک قانون برانگیختگی که از شما یاد گرفتم، خیلی منو منقلب کرد و یه جورایی هم احساس گناه وخودسرزنشی رو آورد سراغم که چرا انقدر به خودم ظلم کردم با انتخابات وتصمیمات نابه جا، وهم از طرفی خوشحال شدم یه جورایی، بابت اینکه اوکی اگه تا دیروزها اونجوری نادان بودم و نآآگاه حالا که اگاه شدم وخداوند بهم فرصت خوب زندگی کردن وسعادتمند بودن رو داده حالا ازش به خوبی استفاده کنم…
بریم سراغ اون خاطره، 9 ماهی از ازدواجمون میگذشت فصل گلاب گیری بود که همسرم پیشنهاد داد بریم کاشان، دوتایی وبچه هارو نبریم، از اونجا که ایشون کلا سربه هوا بود و هیچوقت نمی تونست کارهاش رو مدیرییت کنه و توقع داشت منم مثل مادرش کارهاشو مدیرییت کنم اون روز هم من به خاطر اینکه خلقش تنگ نشه چمدونش رو بستم کنارش کارهای مربوط به خودم رو هم انجام دادم، موقع رفتن ایشون گفت آستین کوتاه بپوشم یا آستین بلند؟ گفتم هرطور خودت راحتی عزیزم، گفت لنز بندازم یا عینک بذارم گفتم هرطور خودت مایلی عزیز، خلاصه که ایشون آستین بلند تن کردن و لنز هم انداختن نرسیده به عوارضی تهران قم شروع کردن غر زدن، وای گرممه، وای باد میزنه به چشمم چشمام میسوزه نمی تونم رانندگی کنم و از این حرفها…
منم گفتم مشکلی نداره بزن کنار لنزتو بردار، لباستم عوض کن آستین کوتاه بپوش، ایشون جای اینکه اینکارو انجام بده، برگشت گفت تقصیر توء، توباید آب وهوا رو چک میکردی میگفتی آستین کوتاه بپوشم، توباید میگفتی لنز ننداز اینجا بیرون شهر تو اتوبان اذییت میشی پشت فرمون!!!!
یه چنددقیقه خیلی عصبانی شدم خواستم بگم مگه من مامانتم، مگه بچه ای، مگه من باید مراقبت باشم و….
خلاصه که ساکت موندم و به خودم گفتم مینا تو اولین باره میری کاشان سه روز میتونی بری خوش بگذرونی پس سعی کن تمرکزت روی مثبت ها باشه، تازه انموقع با شما آشنا نشده بودم ولی میدونستم باید به خاطر شادی وآرامش خودم تمرکز کنم روی زیبایی ها ومثبت ها…خلاصه کنم اون دوسه روز همسرم کلا مریض شد حساسیت فصلی وآلرژی گرفت به خاطر گلها و….
یه بارم سوییچ ماشین رو داخل ماشین جا گذاشت وبا کلی مکافات در ماشینو باز کردن و…
چندین بارم پشت فرمون با این اون بحثش شد و…
کلا بهش خوش نگذشت…
اما من انقدر بهم خوش گذشت انقدر تمرکزم روی خودم وخوش گذرونیم بود که یکی از بهترین مسافرتهای عمرم شد سفر به کاشان اون سال ….
اینهارو گفتم که بگم، من فقط 5 درصد تو کل اون 3 سالی که باهمسرم زندگی میکردم تصمیم میگرفتم که باهاش مهربون باشم، اون بعد مهربون وارومش رو برانگیخته کنم ویا تمرکزم کلا روی خوشبخت کردن آروم بودن وشاد بودن خودم باشه واندازه اون 5 درصد هم خوب بود اما 95 درصد اون چندسال تمرکزم روی نقصهای شوهرم بود، باهاش کل کل میکردم وکلا هرچی تلاش میکردم بانصیحت وارشاد تغییرش بدم بیشتر زندگیم رفت سمت جدایی وخلاصه جدا شدیم ….
من نمیدونم واقعا چقدر از زندگیم خواست خداوند بوده جزئی از سرنوشتم وچقدرش دست خودم بوده و بازتاب تصمیماتم….فقط اینو خوب میدونم که اگه کسی تمرکزش روی خودش و روی خوبیها وزیبای های جهان و اشخاصی که باهاش در ارتباط هستند باشه، دنیاش بهشت میشه، با عشق ومحبت ومهربونی دیووو واقعا دلبر میشه، تضادها با مثبت نگری وسپاسگزاری از بین میره و همون شخص ویا هممون چیزیکه فکر میکنی برضدتوهست ویا ناخواسته هست به شکل زیبایی میشه خیر برای خودت توی زندگی و روی خوشش رو می بینی واگر به قول شما استاد عزیزم اگر اون آدم، یا اشخاص یا کار و شرایط ومکان برخلاف فرکانس ما باشه یعنی توی مدار مثبتی که ماهستیم نباشه جهان خیلی راحت اگر مقاومتی نداشته باشیم ما رو از اون فرد یا افراد یا مکان یا شرایط دور وجدا میکنه….
من خودم نظرم این هست که شرایط و افراد ومکان و زمان رو وهمه چیز رو خداوند مدیرییت میکنه وحتی اگر بد هم باشه توی زندگیم پیش میاد تا بتونم خودم رو تجربه کنم ورشد کنم وهر چقدر بیشتر رشد کنم همه چیز، در کل زندگیم به سمت بهتر شدن پیش میره وهمه چیز براحتی وزیبایی وآسونی رقم میخوره…
مثل همون مسافرت کاشان ما، که برای من فقط خیروخوشی وشادی داشت
اما برای همسرم مریضی و حال بدی وخستگی و شکایت و گله….
اینجاست که مشخص میشه تصمیمات ما تعیین میکنه که خوشبخت باشیم یا بدبخت…
شادباشیم یا غمگین…
ثروتمند باشیم یا فقیر…
ارزشمند باشیم یا بی ارزش …
سلامت باشیم یا بیمار….
ودرک این مطلب واین قانون بدون تغییر باعث شده سعی کنم از صبح که پامیشم تاشب فقط برای یکروز زندگی رو با آغوش باز بپذیرم وبگم هرشرایطی پیش بیاد من می تونم تو لحظه مدیریتش کنم چون این من هستم که تصمیم میگیرم چه واکنشی به موضوعات وشرایط نشون بدم…
این به درون من به احساسات و باورها وعقاید من بستگی داره …نه به شرایط بیرونی وافراد دیگه و حتی جهان اطرافم…
اینکه هیچکس قدرت شاد و یا غمگین کردن منو نداره..
هیچکس قدرت بدبخت یا خوشبخت کردن منو نداره…
همه چیز با تصمیمات من شروع میشه از لحظه ای که بیدار میشم تا وقتیکه شب بخواب میرم…
چقدر خداوند عدالت رو در جهان با همین قوانین بدون تغییر زیبا داره مدیرییت میکنه!!!
الهی هزاران بار شکر که از طریق شما استاد عزیزم منو نسبت به این قوانین ودرکش آگاه کرده ومنو در این مسیر روشن که همه خیر وخوشی هست قرار داده…
دوستتون دارم استاد عزیزم