نقش عشق و اشتیاق در موفقیت - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    197MB
    23 دقیقه
  • فایل صوتی نقش عشق و اشتیاق در موفقیت
    22MB
    23 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

554 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شروین اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1677 روز

    به نام یگانه رب العالمین ، الله یکتا

    با سلام به استاد عزیزم ، خانم شایسته نازنین و تمام دوستانم

    خدا رو هزااااااران بار سپاس گزارم بابت هدایت کردنم به این فایل

    فایلی که شاید موقعی که روی سایت قرار گرفت نگاه کردم اما از اونجا که در فرکانس فهمش نبودم از کنارش گذشتم اما این چند روز به شدت این قضیه ی شغل و رشته ی مورد علاقه ذهنم رو مشغول کرده بود و حتی عصبیم کرده بود از این که چرا نمی تونم تصمیم بگیرم

    وقتی روی نشانه زدم من رو برد به فایلی که استاد ، شما پیش از شروع دوره روانشناسی ثروت 3 ضبط کرده بودید و اون فایل رو هم دیدم اما چشمم افتاد به کلیدی که برای فایل گذاشته بودید ( توانایی خلق ثروت از علائقت )

    گفتم خدایا این همون هدایت توست و من خودم در درونم می دونستم که جواب سوالاتم رو باید در سایت دنبالش بگردم . طی چند روز گذشته همش در یوتیوب و گوگل سرچ می کردم که آقا علاقه مون رو چجوری بفهمیم ، این رشته اوضاعش چجوریه ، اون رشته چجوریه …

    و بعد دیدن اون حجم از سایت و ویدیو فهمیدم که جز آگاهی های سایت هیچ چیزی نمی تونه کمکم کنه و از خدا هدایت خواستم

    وقتی اومدم در اون دسته بندی این فایل رو دیدم و همون موقع گفتم : بیا دیدی گفتم ! کلید همین جاست !

    و به قولی 《آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم…》

    فایل رو پلی کردم و به قلبم نفوذ کرد

    حالا اول می گم داستان چیه بعد بریم سراغ تمرین

    من الان پایه دهم هستم ، رشته تجربی

    از سال قبل با المپیاد های علمی آشنا شدم و همون موقع فهمیدم من حتما باید شرکت کنم و در همون سال متوجه علاقه ام به درس شیمی شده بودم

    وقتی اومدیم دهم و خب دیگه وقت شروع بود ، المپیاد شیمی رو انتخاب کردم

    این انتخاب ، انتخابی بود که از عمق وجودم و علاقه ام اومده بود و با آزادی انتخابش کردم . بیش از 10 رشته وجود داشت و من شیمی رو انتخاب کردم .

    نمی دونم چه اتفاقی در ذهنم افتاد که یه دفعه برام اهمیت پیدا کرد که آقا تو سه سال دیگه چی می خوای بخونی و چه شغلی داشته باشی ؟

    خب من از بچگی انقد بهم القا شده بود که باید پزشک بشم بدون این که حتی فکر کرده باشم توی ذهنم این بود که خب من قرار پزشک بشم .

    بعد گفتم من اصلا دوست دارم پزشکی رو ؟ با شرایطش مشکلی ندارم ؟

    و از طرفی هم از علاقه ی خودم به شیمی و دانشمند شدن و تاثیرگذاری در علم خبر داشتم . بعد وقتی با مامانم صحبت می کردم گفت مثلا می تونی داروسازی بخونی که ترکیب این دو تا یه جورایی حساب میشه .

    بعد دیدم من اصلا از دارو و داروخونه خوشم نمیاد ، چجوری می خوام داروسازی بخونم ؟ پس داروسازی حذف شد .

    تصمیم شد بین پزشکی و شیمی

    هی نشستم فیلم دیدم ، سرچ کردم آخرشم به نتیجه نرسیدم

    اول فکر می کردم من حتما با خون و جراحی و اتاق عمل مشکل خواهم داشت ، رفتم سرچ کردم یه فیلم عمل قلب باز اومد دیدم خب خیلی مشکلی نداشتم با دیدن همچین صحنه ای ( می دونم که شرایط حضوری و فیزیکی حتما تفاوت داره با یک فیلم ) ولی خب مورد اصلی این بود که من اصلا کششی به پزشکی ندارم . یعنی انگیزه خاصی ندارم برای اینکه پزشک بشم .

    قبل از دیدن فایل داشتم به خودم می گفتم که شروین یه لحظه دقت کن ، تو کسی هستی که وقتی آزادی کامل داشتی و هیچ عامل دیگه ای غیر از علاقه ات رو مورد برسی قرار ندادی برای انتخاب المپیادی که می خوای بری و درسی که می خوای روش تمرکز بذاری و در حد دانشگاه در اون اطلاعات کسب کنی ، تو بین شیمی و زیست ، شیمی رو انتخاب کردی ، خب چرا فکر می کنی انتخاب رشته دانشگاهی با این فرقی می کنه ؟!

    بریم سراغ فایل( که ببخشید مقدمه یه کم طولانی شد :) )

    سوال اول ( مشاغلی که تا همین چند سال پیش وجود نداشته ولی الان هست و درآمد فوق العاده ای دارن )

    مورد اول همین یوتیوبر ها هستن ‌، کسانی که اکثرا یا فقط تو موضوعات مختلف تجربیات شون رو می گن یا نه حتی همینم انجام نمیدن و فقط تفریح می کنن و فیلمش رو میذارن …

    مورد بعد همین کسانی که استاد مثال زد ، بلاگر هایی که یا از زندگی شون فایل میذارن یا به حالت taster ، غذا ها و رستوران ها رو میبینن و تبلیغ شون رو می کنن

    یکی دیگه کسانی که کارای ناخن و غیره انجام میدن و بسیار مثال های دیگه

    بریم سراغ سوال دوم ( علایق … )

    یه چیزی که من برداشت کردم اینه که حتما نباید چیزی رو به عنوان شغل مورد علاقه انتخاب کنی ( یعنی از میان مشاغلی که وجود دارن ) ، باید موضوع مورد علاقه ات رو انتخاب کنی و در اون مسیر حرکت کنی و به تو گفته میشه که چجوری می تونی پول بسازی .

    من همون طور که اولش گفتم ، به شیمی خیلی علاقه دارم ، طراحی خودرو و نقاشی رو هم بهش علاقه‌مندم و همینطور انجام میدم ( از بچگی انجام‌ میدادم و کلاس رفتم و الان در سیاه قلم و طراحی در حد خیلی خوبی قرار دارم ) ولی خب بین این دو تا احساس می کنم اون چیزی که از زندگی می خوام رو بیشتر توی شیمی می تونم بدست بیارم .

    زمینه های علمی رو بیشتر از هنری دوست دارم .

    دوست دارم که فرد بزرگی در علم باشم و به قول استاد که جهان رو جای بهتری برای زندگی کنم

    توسط خانواده خیلی این ذهنیت هی به من القا شده که هر کی مهندسی خونده کارمند شده ، کار نیست ، پول نیست از اون طرف پزشکان همشون دارن تو پول غلت میزنن …

    و میدونم که پدرم واقعا دوست داره من پزشک بشم

    ولی با خودم گفتم من اگه یه پزشک بشم که هیچ اشتیاقی به کارم نداشته باشم و بیام بهش بگم که تو باعث این تصمیم بودی خودش چه حسی داره اون موقع ؟

    آیا جز این هست که ناراحت میشه و می گه که کاش میذاشتم خودش انتخاب کنه ؟

    معلومه همه پدر و مادر ها خوشبختی بچه شون رو می خوان و منم مطمئنم چون خودش یه رشته مهندسی خونده و خودش و دور و بری هاش مهندس هستن و خب شاید به نسبت اون چیزی که فکر می کردن درآمد نداشتن فکر می کنن که پزشک ها حتما شرایط بهتری دارن

    در صورتی که من خودم یک پزشک رو میشناسم که از مادر من که ماما هستن و اونجا کار می کنن ، کمتر حقوق میگیرن

    یعنی همونطور که مهندسین کم درآمد و حتی بیکار هست ، پزشکان کم درآمد هم هست و همون طور که پزشکان بسیار موفق هست ، مهندسین بسیار موفق هست

    در کل من اصلا مسئله ام پول نیست

    من مسئله ام علاقه است

    با شرایط هیچ کدوم از این رشته ها هم مشکلی ندارم که چه سختی هایی داره

    من این رو برای خودم معیار کردم که من یه پزشک باشم خوشحال ترم یا یه شیمیدان که داره توی این حوزه تحقیق و اکتشاف می کنه ؟

    چیزی که الان فکر می کنم درسته اینه که باید برم شیمی بخونم و این فرصت یک بار زندگیم رو در این زمینه صرف کنم

    در این مدت هم مقاوتم این بود که خب پدر و مادرم می خواهند که من پزشک شم ولی الان می گم اونا فقط دوست دارن من خوشحال باشم و خوشبخت ، خب توی هر زمینه ای می تونم به درآمد بالا و خوشبختی برسم ، چه بهتر که اون حوزه چیزی باشه که خودم عاشقش هستم تا برام همه چیز رو به ارمغان بیاره

    مقاوت دیگه این بود که خب به هر حال من درسم خوبه بقیه انتظار دارن من برم پزشکی بعد من شیمی بخونم نمی گن تو با این پتانسیل چرا نرفتی پزشکی ؟

    خب بگن ! من یه بار بیشتر فرصت زندگی ندارم ، نیومدم که در جواب به نظرات اونا زندگی کنم که

    هر نظری دارن برای خودشون ، ولی من طبق اصول خودم تصمیم گرفتم

    مقاومت دیگه درآمد بود ، چیزی که همیشه پدرم می گفتم

    این که یه پزشک هر چقدرم درسش طول بکشه ، وقتی بیاد بیرون می دونه کجا باید کار کنه و کار هست ولی مهندس تازه باید بیاد دنبال کار بگرده و …

    بینهایت راه هست برای پول در آوردن ، بی نهایت مهندس ثروتمند هست ، خود مدیر مدرسه مون تعریف می کرد( مدیرمون خیلی مرد فوق العاده ای هستن) ، می گفتن که یکی از بچه های همین مدرسه که دقیق الان رشته دانشگاهی اش یادم نیست ولی از رشته های مهندسی بود ، بعد از درسش رفته توی یکی از کشور های عربی ، چنان درآمدی داده که وقتی بهش زنگ زده بود ( دانش آموز به مدیر ) بهش گفته که اصلا نمی تونم بشمرم که چقد درآمد دارم (اونم به دلار) …

    همه جا پول هست ، من باید برم دنبال علایقم تا هر چه آنچه که می خواهم رو بدست بیارم

    من هدفم از خوندن این رشته این نیست که نهایتا توی یه کارخونه ای کار کنم ، من هدفم والا تره من می خوام به استادی برسم و تحقیقاتم در علم تاثیرگذار باشه

    من به دنیا اومدم تا آنچه که در درونم حس می کنم رو انجام بدم

    و چه مثال قشنگی زدید استاد از این که همه ما قطعات یک ساعتیم که وقتی اون ساعت به حرکت در میاد که ما حرکت درست رو انجام بدیم مطابق با علایق مون .

    خدا رو صد هزاران بار شاکرم بابت شما ، این فایلی که آماده شد و این آگاهی ها

    صمیمانه سپاسگزارم ازتون که خودتون در مسیر علاقه تون قدم گذاشتید و باعث نشر این آگاهی ها شدید

    امیدوارم پای تصمیمم بمونم و با اعتماد به نفس با پدرم صحبت کنم و مطمئنم که جهان و خداوند وقتی ثابت قدم بودن من رو ببینه دل پدرم رو نرم می کنه

    و کار زیادی دارم برای انجام دادن ؛ باور هایی که باید درست بشن ، مقاوت هایی که باید برداشته بشن …

    به امید الله

    با آرزوی موفقیت ، سلامتی ، تندرستی ، شادی ، رزق و روزی بی کران ، نعمت و سعادت در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      حسن نشاسته گر گفته:
      مدت عضویت: 3046 روز

      سلام به شروین عزیزم

      بسیار از خوندن کامنتت لذت بردم و چقدر از درکت در مورد قانون و تحلیل هات توی این سن کیف کردم

      مشخصه که پسر بسیار باهوش و مستعدی هستی. آفرین بهت

      اول یه الگو از خود بچه های سایت بهت بگم که ایشون خانمی هستن که شیمی خوندن و الان هدایت شدن به ساخت صابون های گیاهی و به شکل خیلی خوبی دارن تکاملشون رو طی میکنن از صفر شروع کردن و الان ماهانه هزاران عدد صابون با فرمول های مختلف دارن تولید میکنن و حتی برای بعضی شرکت ها سفارشی تولید میکنن

      دومین نکته که میدونم دلگرمت میکنه صحبتی هست که از یکی از آشناهامون که دکترای شیمی هست شنیدم و ایشون اعتقاد داره کشور ما کشورِ شیمی هست و بینهایت فرصت واسه تولید محصولات مختلف توی کشور ما هست که پتانسیل صادراتی بالایی داره (البته تو همه رشته ها بینهایت فرصت هست و ایشون از زاویه نگاه خودش اینو میگه) ایشون الان ضمن تدریس تو دانشگاه یه شرکت خیلی موفق داره که محصولات دانش بنیان در زمینه شیمی تولید می کنن و خیلی از دانشجوهاش به صورت مستقیم و غیر مستقیم باهاش همکاری میکنن. (پژوهشی و عملی)

      چقدر این قسمت کامنتت رو دوست داشتم که گفتی من نباید دنبال شغل خاصی باشم، باید موضوع مورد علاقم رو دنبال کنم بعد به روش پول ساختن ازش هدایت میشم

      دقیقا همینه شروین جان از هزاران طریق میشه از هر موضوعی پول ساخت

      مطمئن باش وقتی روی علاقه ت متمرکز باشی در طول مسیر زوایایی از اون رو خواهی دید که تعجب میکنی چرا بقیه از اون پتانسیل ها استفاده نمیکنن

      برات بهترین ها رو آرزو میکنم و امیدوارم ازت خبرای خیلی خوبی بشنوم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    نیلوفر قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1213 روز

    به نام خدای مهربان

    با سلام به همه دوستان عزیزم در خانواده صمیمی عباس منش و استاد عزیز

    من دومین باره زیر این فایل کامنت میزارم

    دفعه اول راجب خودم و علائقم بیشتر گفتم

    (اینم‌اضافه کنم‌این فایل جزء محبوب ترین فایل های من داخل سایت هستش )

    امروز میخوام‌راجب یسری درآمد زایی ها که شاید یک سال یا نهایت یک سال و نیم هست که راه افتاده صحبت کنم

    برای قوی تر شدن باور دوستان و خودم

    جدیدا ادم هایی که تو روستا زندگی میکنند

    میان و از لایف استایلشون فیلم میگیرن

    من‌خودم به شخصه عاشق این سبک ویدیو ها هستم چون بهم یه ارامش عمیقی میده

    مثلا دوتا خانم تو منطقه استارا داخل یکی از روستا های اونجا

    از غذا هایی که درست میکنن فیلم میگیرن

    با همون لباس های خودشون و داخل ظرف های سنتی و زیبای خودشون

    یعنی تو ساده ترین حالت ممکن

    حتی حرف هم نمیزنن ویدیو ها فقط صدای طبیعت داخلش هست و همین بسیار جذابش کرده

    و جالبه که این دوتا خانم

    ویدیو هاشون‌‌ میلیون ها میلیون بازدید میخوره و خدا میدونه چه درآمدی میشه

    حالا اینکه تدوین و تولید ویدیو ها کار خودشون باشه یا یک تیم اینکارو کرده نمیدونم

    ولی بهرحال یکی از ناب ترین ایده هاست

    و مردم از سرتاسر دنیا عاشق این ویدیو ها هستن

    ویدیو هاشون رو به هیچ عنوان تایتل یا کپشن فارسی نمیزنن اما به نظر من این دلیل جهانی شدن ویدیو هاشون نیست

    دلیل اون عشقی هست که تو کارشون و نوع اشپزیشون وجود داره

    اون سادگی اون سبک از زندگی

    که شاید برای ما که بارها رفتیم شمال و از نزدیک دیدیم به اون صورت جذاب نباشه

    اما واسه کسی که تا به حال همچین لایف استایلی رو از نزدیک ندیده بسیار جذاب باشه

    جدیدا یه خانم شمالی هم داخل اینستا گرام از این سبک ویدیو ها میسازه و به قدری این سبک ویدیو ها ارامش بخش و قشنگن که خود من گاهی دقیقه ها میشینم و نگاه میکنم و از اون طبیعت و اون صداها لذت میبرم

    این در صورتیه‌ که میگن داخل روستاها مردم کار ندارن و وضع زندگی به شدت سخته و موقیعت های کاری فقط تو تهرانه…..

    کی میتونه دیگه این حرف رو به من بزنه وقتی هر روز دارم با همچین چیزایی به صورت اگاهانه خودم‌رو رو به رو میکنم :)

    مثل اون اقایی که داخل یک روستا نزدیک به استان یزد دیده بود چقدر افراد خارجی نسبت به سبک زندگی اینا هیجان زده هستن و براشون عجیبه و خود این اقا از تعجب اینا تعجب کرده بود

    و خب با توکل و ایمانی که به خدا داشت این رو یک نشونه دیده بود و خونش رو به یک منطقه توریستی تبدیل کرده بود و کلی ثروت ساخته بود برای خودش

    و وضع زندگیش رو از بدترین وضع مالی به بهترین شکل خودش تغییر داده بود

    فقط کافیه نگاه کنیم چقدر طلای ناب در محیط زندگی ما هست که برای عده ای جذابه و همین میشه سرمایه اصلی ما

    این ادم های جز زندگی روستاییشون چی داشتن؟

    اما وقتی تو مسیر درست باشی

    و به ایده ها گوش کنی

    همین میشه سرمایه اصلی تو

    خداروشکر که هر روز بیشتر و بیشتر شاهد این پیشرفت ها هستیم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    دایان گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    سلام استاد وقت بخیر

    خوشحالم ازین که هر موقع ذهنم من و بازی میده

    اولین چیزی که منو متعادل میکنه نشانه روزمه استاد واقعا دیدن نشان‌ها خیلی به من کمک میکنه و واقعا جزعی از باورهای من شده

    در مورد سوال های پرسیدین لازم دونستم بگم کسب و کار اینترنتی و بلاگرها الان شغل کاملا پول ساز شده که قبلاً فقط به چشم سرگرمی بود الان شده مثله یک فروشگاه فوق العاده بزرگ که بدون گشتن تو فروشگاه جنس مورد نظر و با بهترین قیمت میتوانید پیدا کنید من جواهرساز بودم شغله مورد علاقه که واقعا با عشق به جواهرسازی رسیدم یادمه پونزده شونزده ساله بودم تو مسجد شاه تهران از کاسبهای انگشتر می‌خریدم با ذوق زیاد به اقوام و دوستان می‌فروختم تا اینکه اطلاعاتی درباره سنگها زیاد شد بعد رو آوردم به برندهای انگشتر دست‌ساز بعد با استادی آشنا شدم که بدون گرفتن هزینه ای و فقط با دیدن عشق و علاقه من کار و از صفر به من یاد داد و من وارد صنف شدم درآمد عالی داشتم اما سنی نداشتم که خانواده روی من تسلط نداشته باشند و منو به اجبار فرستادن دنباله کاری که بیمه داشته باشه که وقت پیری یه آب باریکه ای باشه که محتاج نان نباشم این اجبار باعث شد من هشت سال از عمرم فقط با کارگری رد بشه و با اشک به سر کار میرفتم حتی باعث شد من از همسرم جدا بشم آخرشم من محکوم شدم به اینکه من نتونستم پولساز باشم اما من هرچه در آمد داشتم صرف زندگی میکردم و حتی سالی یک شلوار برای خودم خرید نمی‌کردم هشت سال گذشت و من هشت سال حسرت کشیدم الان که فرد آزادی شدم قدرت تصمیم گیری برای زندگی خودم دارم دوباره روی آوردم به جواهرسازی و با باور پولساز بهش نگاه میکنم و مطمعنم میتونم بهترین خودم باشم شاید ازدید خیلی ها زندگیم هشت سال به بطالت گذشت اما من درس گرفتم که اجازه بدم بچه ای که قرار به وجود بیارم برای آینده خودش تصمیم بگیره و سراغه علاقش بره و من مشوقش باشم

    من به نشانه ها ایمان دارم و معتقدم روش حرف زدن خدا با بندهاشه یه جایی خواندم که نوشته بود

    نگران فردا نباش خدا زودتر از تو اونجاست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    پیمان و سامان گفته:
    مدت عضویت: 1759 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان

    من خودم به شخصه تا الان نتونستم شغل مورد علاقه خودم را پیدا کنم بعضی موقعا واقعا کلافه میشم که مگه میشه آدم ندونه به چی علاقه داره و پیش خودم میگفتم خیلی بده آدم ندونه به چی علاقه داره ولی کامنت هارو خواندم بعضیا رو دیدم که مثل من هستند و هنوز اون چیزی که بهش علاقه دارن رو هنوز پیدا نکردند ولی همیشه از خدا هدایت میخام که منو به سمت رسالتم هدایت کنه

    هر چند خودم می‌دونم که آزادی از همه چیز برام مهمتره یعنی دوست ندارم به جایی محدود باشم یا کارم به جایی محدود باشه دوست دارم کاری که میکنم رو هر جایی بتونم انجام بدم و ازش پول بسازم یعنی الان بهم بگن یه مغازه اجاره کن جایی و جنس داخلش بریز و بفروش اصلا نمیتونم قبول کنم چون محدود به جایی میشم یعنی اولویتم آزادی زمانی و مکانیه در شغلم

    مطمئنم که خدا من رو هدایت می‌کنه تا در جای درستم قرار بگیرم

    شغل های جدیدی که تازه اومدن و قبلا اصلا فکر کردن بهشون هم سخت بود

    ۱ استند آپ کمدی که الان هم اتفاقا خیلی مد شده و خیلیا دارن ازش پول میسازن هم علاقه دارن هم کیف میکنن و هم پول می‌سازند

    ۲ ایزوگام کردن دیوارهای ساختمانی بدون نیاز به داربست بستن …قبلا برای ایزوگام کردن دیوارهای ساختمانی باید کلی داربست میبستند و هزینه و سختی ..الان یک نفر با طناب و آویزون میشه و ساختمانهای چهار پنج طبقه به بالارو ایزوگام می‌کنه

    ۳ شستن نمای ساختمان …اینم باز جدیده با طناب از ساختمان آویزون میشن و نما رو میشورن..مصاحبه یک دختر رو نگاه میکردم می‌گفت ماهی ۷۰میلیون تومان از این کار درآمد دارم ولی چون همیشه به بالا رفتن از دیوار‌ و رفتن به ارتفاع علاقه داشتم این کار خیلی برام لذت بخشه با این که چند بار هم افتادم دست و پام هم شکسته ولی علاقه داشتم و ادامه دادم و اتفاقا کلی مشتری دارم

    ۴ پیک موتوری توی تهران یک‌ مدت پیک کار میکردم طرف تو خونه نشسته با یک گوشی غذا سفارش میده براش می‌بری یا دیگه اصلا برای خرید سوپرمارکت نمیره همش با گوشی آنلاین سفارش میده براش می‌بری…یک بار پیکی به من خورد ک برگام ریخت 😄طرف از یک دکه یک بسته سیگار سفارش داده بود گفت برام بیار خونه گفتم خدایا دیگه برای سیگار خریدن هم بیرون نمیان چقدر راحت شده والان میبینی چقدر با همین پیک‌ موتوری مشغول ب کار هستن

    ۵بلاگر اینستاگرامی طرف از کارهای روزمرش فیلم میگیره و می‌زاره اینستا کلی هم پول میسازه این اصلا توی مخیله هیچکی نمی‌گنجید که ی زمانی بشه ازش پول ساخت و شغل بشه

    ۶ درست کردن کلیپ مسخره بازی توی اینستا

    که اتفاقا کلی با این پول می‌سازند

    ۷فروش خونه و ماشین از اینستا

    طرف علاقه به ماشین داره یک پیج زده و هرکسی بخواد ماشینش رو بفروشه می‌زاره توی پیج این و اینم بابت این کار پول میگیره حالا هرچی ماشین مدل بالاتر باشه و یا خارجی باشه هزینه گذاشتن بیشتره یا در مورده خونه هم همین طوره

    ۸ درخت گردو تکوندن با میمون(این دیگه چیه)

    کسانی که درخت های گردو زیادی دارند مجبورند کسایی رو بگیرند که بالای درخت رفته و اینو بتکونن که اتفاقا خود من توی این کار خیلی خوبم و شاخه هایی از درخت میرم و میتکونمش که کمتر کسی بتونه ….حالا توی دماوند تهران با یکی از این باغدارهای گردو صحبت میکردم می‌گفت یکی هست دو سه تا میمون داره و اینارو آموزش داده که برن بالا گردوهارو بتکونن کلی پول هم میگیره برای هر درخت گردو …واقعا ایده جالبیه ن!؟

    ۹خانوم ها و آقایون این شما و این یکی از برگ ریزون ترین شغلهای دنیا

    استخدام نفر برای جاسوسی کردن از شوهر یا بالعکس نمی‌دونم بهش بگیم شغل یا ن ولی از این کار پول می‌سازند …این رو کجای دلم بزارم😂

    بازم مصاحبه ای خوندم از یکی می‌گفت زنه به شوهرش شک داره من رو استخدام کرد یک مدت که شوهرش رو زیر نظر بگیرم کلی پول هم بهم داد بعد می‌گفت این خانوم من رو به زنهای دیگر معرفی کرد اگر به شوهرشون شک داشتند من زیر نظر بگیرم ببینم کجا میره با کی می‌ره چیکار می‌کنه و از این حرفا …اصلا فکر کردن بهش هم خنده داره ولی با این کار پول می‌سازند…یک قضیه از خودم تعریف کنم که قبل از این بود که من این مصاحبه رو بخونم و اصلا نمی‌دونستم کسایی هستند این کار رو انجام میده…

    اونموقع توی تهران پیک کار میکردم پسر خاله من سرایداره به من زنگ زد که آقا بیا اینجا کارت دارم بعدش رفتم دیدم یک خانوم از اهالی ساختمون اومد با من حرف زد که آقا من به شوهرم شک دارم

    شما از صبح شوهرم هرجا می‌ره از دور دنبالش کن که کجا می‌ره و با کی می‌ره و به من اطلاع بده هر چقدر پولم بخای بهت میدم منم هول کردم گفتم باشه بزار فکر کنم بهت خبر میدم بعدا پسر خالم هرچی اصرار کرد بیا انجام بده بابا کلی پول بهت میده قبول نکردم نمیخام ادا در بیارم ولی انصافا ی حسی بهم می‌گفت این کار رو نکن دیگه قبول نکردم

    این شغل هارو نوشتم که خودم و دیگران باور کنیم میشه از علاقه پول ساخت فقط کافیه به سمت علاقمون بریم و باور کنیم میشه پول ساخت

    با اینکه من خودم هنوز رسالتم رو پیدا نکردم ولی باور دارم که اوس کریم هدایتم می‌کنه عاشقتم اوس کریم که من رو به سمت این فایل هدایت کردی و این کامنت رو نوشتم

    مرسی از استاد عزیز و دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    آرزو جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 610 روز

    لام ب استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوست های هم فرکانسی عزیزم

    خیلی خوشحالم ب این فایل هدایت شدم

    شغل هایی مثل کسی که تبلیغ غذا کنه و پول در بیاره

    کسی که تبلیغ کار ی نفر را با پیامک های صوتی بکنه

    پوشیدن لباس و تبلیغ کیفیت بدون هیچ زحمت پول در بیاره

    بازی کردن با بچه ها وساعت ها پول در بیاره

    دلقک بازی و خنده ی بقیه را در بیاره و پول در بیاره

    کسی که بدون دغدغه زیر دست ی آایشگر بیاد و هم مدل بشه هم لذت ببره و تازه پول بگیره تا اینکه بیاد ب عنوان مدل

    من ب چی علاقه دارم و موفق بشم و سراسر آرامش داشته باشی و با اون شغل پولسازی میکنی چی هست؟؟

    من شغل آرایشگری و حتی آموزش دادنشو دوستش دارم و وقتی آموزش میدهم اصلا ساعت متوجه رفتنش نمیشم

    وقتی ب خودم میام ظهر یا شب شده و زمانی که استاد میگفت من عاشق شغلمم و متوجه زمان و حتی گرسنه و تشنه نمیشم من ب خودم میگفتم واقعا استاد عاشق و واقعا درک نمیکردم اما الان که چند باری این آموزش را تکرار کردم بیشتر از قبل درک میکنم خدایا شکرت و سپاس گزارم من تشنه و گرسنه و نه متوجه زمان میشم و جالبه اصلا خسته هم نیستم واقعا انرژی بالایی دریافت میکنم یادم همسرم بهم میگفت من دوست ندارم وقتی تو این شغل بری بعدا که خونه بیای خسته باشی و انرژی نداشته باشی اما الان چنان انرژی بالایی دارم که خودم خودم تحسین میکنم خدایا شکرت و تازه پولسازی هم میکنم و واقعا لذت داره خدایا شکرت در این مسیر زندگی هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    محمدرضا رئیس آبادی گفته:
    مدت عضویت: 2174 روز

    سلام.

    وقت همگی بخیر.

    خیلی خیلی خوشبختم که هدایت شدم برای نوشتن کامنت برای این فایل .

    به عنوان تمرین و رد پا باید بگم که؛

    ۱. لذت بردن از کار مورد علاقه (بیان تجربیات و نتایج،ساخت ابزار،منتاژ یه وسیله،معرفی ابزار مکان ، بر رسی یه فایل یا مصاحبه یا بازی جُک گفتن و … و … و …) جلوی دوربین وآپلود کردن در یوتیوب یا هر شبکه اجتماعی دیگر و کسب در آمد.

    ۲. ناخن کاشتن

    ۳.ماساژ دادن

    ۴. سکسولوژی

    ۵.بازی کامپیوتری و کسب در آمد با فروش همان اکانت.

    ۶. لذت بردن از مسافرت و کسب در آمد.

    ۷. ایر بی ام بی

    ۸.ساز زدن در خیابان و کسب در آمد.

    ۹. تست کردن غذاهای پادشاه و هر غذای لذیذ دیگر و کسب در آمد.

    ۱۰.زیر بغل بو کردن(جهت تشخیص خوشبو کننده ی متناسب با بدن و …) و کسب در آمد.

    ۱۱.

    و من در حال حاضر و در مدار فعلی اگر می دانستم می توانم با صرفا جوشکاری لوله کشی گاز به آزادی مکانی* و سلامتی جسمانی و روانی و آزادی مالی میرسم که می‌دانم به همه ی این آزادی ها میرسم به جز مکانی اون هم در حد استاد که ابزار کارش فقط گوشی همراهش و اینترنت هست .

    آخه من از جوشکاری گاز در این مدار لذت میبرم اما باور ندارم که می توانم ابزارهای جوشکاری را هر نقطه از دنیا از جمله در حال سفر با خودم حمل کنم . یه لحظه وایی خدای من همین الآن بهم گفته شد که آخه با ایمان؛چرا باور نداری که هرکجا که اراده کردی این ابزار ها به طور معجزه آسا برایت فراهم شوند؟؟؟مثلا فردی بگوید من همه ی ابزار های لازم برای جوشکاری را دارم شما فقط فلان مکان را گاز کشی کُن.

    من باور و ایمان دارم که در مدارهای بالاتر و با شناخت بیشتر خودت شغل و ایده هایی الهام می شود که من را به آزادی های؛مالی،مکانی سلامتی و هر آزادی دیگری برساند.

    تا ملاقات درمداری دیگر بدرود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    ریحانه مزینانی گفته:
    مدت عضویت: 1581 روز

    واقعا حرف هاتون درسته و من از وقتی فهمیدم که باید چجوری زندگی کنم توی یه خانواده ای بودم که هم مادرم دانشگاه میرفت هم خواهرم کنکور داشت و هر روز چند ساعتی رو قرار می‌دادیم برای اینکه درمورد خواسته هامون و کاری که می خوایم انجام بدیم صحبت می کردیم و من از اونجا فهمیدم که باید کاری که دوست دارم رو برم و همش این رو بهم گوش زد می کردند، و من شروع کردم به تحقیق درمورد مشاغل مختلف از علایق خودم شروع کردم مثلا آشپز و طراحی صحنه و هزاران هزار شغل دیگه که فکر می کردم دوست دارم به سمتش میرفتم و چندماه رو باهاش میگذرونیم و جستجو می کردم و بعد می فهمیدم که خیلی مناسب من نیست.

    و حالا سال دیگه کنکور دارم و طبق علاقه ی خودم دارم پیش میرم و همیشه این رو به هم دیگه توی خانواده میگیم که همیییشه میشه از علاقت پول در بیاری و درش موفق بشی.

    برای جواب سوالتون باید بگم که حتما میرفتم سراغ شغل طراحی صنعتی و یه شرکت برای خودم می زدم تا بتونم محصولاتم رو صادر کنم. بیزینس و کار های استارتاپی و کارآفرینی از نظر من بهترین کاری هستش که می تونم انجامش بدم و دوستش دارم.😍❤

    خیلی ممنونم از شما و خانم شایسته ی عزیز😍😍🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    زهرابانو گفته:
    مدت عضویت: 1840 روز

    باسلام ودرود فراوان 🌹

    استاااااااد چقدر لباستون طرحش قشنگه پراز نشاطه 🤩🤩🤩

    چقدر جاااالب من در ستاره قطبی ام نوشته بودم خدایا این همه نوشته وآگاهی رو این همه عشق رو چطور انتشار بدم ؟

    واما سوال مربوط به فایل

    من اشتیاق فراوان دارم به نوووشتن و مطالعه ی کتابهای روانشناسی

    من کتابهایی که میخونم رو در هر صفحه ای از کتاب درحاشیه اش برای خودم حتما نظرمو می نویسم

    یعنی یک جمله ممکنه دریچه ی بزرگی از آگاهی برای من باز کنه که وقتی شروع به نوشتن میکنم خودکاررررم به سرعت میدوه روی کاغذو تراوشات ذهنم رو می نویسه سطرها وسطرها ….ومن لذت میبرم ووقتی نوشته ام تمام شد بارها وبارها میخونمش وخودمو تحسین میکنم ، عاشق دستنوشته های خودمم وهمیشه از خدا این سوال رو پرسیدم که خداااایا این همه آگاهی ناب که به من القا میکنی ومن با دریافتش از شادی اینگار دارم رو ی ابرا قدم میزنم چطوری انتشارش بدهم خدایا حیف نیست همه ی این مطالب که می نویسم رو دیگران استفاده نکنن ،راه حل تمام مشکلاتمه که باهاش درگیر شدم هدایت شدم تجربه کردم عمل کردم روحیه گرفتم از حلشون از اینکه آگاهانه صبوری کردم تاحل بشه و…

    اینقدر مطالبم برای خودم ارزشمنده که نمیتونم بعنوان شغل بهش نگاه کنم عشق من هستن ، ودوست دارم این عشق رو انتشار بدهم اما نمیدونم چطوری

    من یک معلمم که شغلم رو با عشق واشتیاق فراوان انتخاب کردم و این مسیری بود که باعث شد اطلاعات روانشناسیمو در کلاسهام استفاده کنم و یک معلم عاشق شادِ موفق باشم که از وجودخودم لذت میبردم اینقدر تحسین وتاییدم درونی بود وانگیزه ام قوی که اصلا نیازی به تقدیر نامه و تشویق دیگران نداشتم والبته بگم که گرایشم به روانشناسی برای شناخت بیشتر بچه های کلاسم بود و موفقیت در شغلم والان که دیگه در شرف بازنشستگی هستم اشتیاقم نسبت به مطاللعه و نووووشتن بسیاررررر زیاد شده من در مقابل بازنشستگی قبلا مقاومت زیادی داشتم اما یهو به خودم اومدم دیدم چقدرتوجهم به نوشتن و گوش دادن فایلها بیشتر شده ودر این زمینه الان احساسم بسیار عالیه وقتشه بپذیرم و باتغییراتم همگام بشم واینگونه مقاومتم شکست !!

    اینگار خدا از قبل برای من برنامه داره فعلا در حد مطالعه ونوشتن بااااااعشق ،هدایت شده ام وبخاطر استفاده از دوره قانون سلامتی وقت بیشتری پیدا کردم این هم یکی از شاخه های هدایت خداست ! امروز فایل بی نظیر ۵در قدم هشتم رو گوش میدادم در مورد هدایته وچقدر هماهنگ با افکار من و این سوال استاد در فایل امروزه

    نوشته هام در مورد خداییه که به یاری آموزشهای استاد پیدا کردم، خودم که چقدرباخودم رفیق شدم وبه خودشناسی رسیدم، خودسازی ، ودست در دست خدا پیش رفتن، آرام ورها بودن…

    مطالعه ونوشتن زندگیه منه !!چطور میتونم مطالبم رو که در دفترهااااااا وکتابهااااا ونت هاااااای گوشیم نوشته ام انسجام بدم در یک کتاب گردآوری کنم ؟چطوری عمومی اش کنم چون بعضی قسمتهاش خصوصیه؟

    موضوعش چی باشه؟

    یه روزی خدا به من گفت زهرا میخوام ثروتمند بشی دل بده !! منم لبخند زدم خدا مچمو گرفته بود چون از فکرام خبر داشت 😉من فکر میکنم اخه چطور با شغلم میشه ثروتمندتر بشم بعدشم تدریس خصوصیم دوست ندارم !!همین طور که می نوشتم، یه مدت کوتاهی به کسب درآمد از طریق نوشتن فکر کردم وچون نمیدونستم چطوری ، رهاش کردم !! خلاصه سوال استاد منو به فکر فرو برد، صرفا بخاطر پول نه ،بخااااطر رشدم، این منو به وجد میاره که عزت نفسم بیشتر بشه، به جهان خدمت کنم ،جهان به من خدمت کنه برنامه داشته باشه نوشتن ومطالعاتم ،روحم تغذیه بشه رشد داشته باشم در ابعاد وجودم بعد ببینم ااااااا،ثروتمندم که هستم یا شدم 🙏🌹

    این سوال دایره ی خواسته هاموبزرگتر کرد وباعث شد به ثروتِ بیشتر هم بیاندیشم

    خدا راشکر در مسیر تحقق آرزوهایم هستم و خدا پیشنهاد ثروتمندتر شدن بهم داده 🌹🙂

    من دوست داشتم اول به یک خودسازی اساسی برسم بعد ثروت ،(( چه باور خنده داری فکر کردن به ثروت وقتمو میگیرره ))😀😀بیشتر عاشق شناخت خودم بودم

    انشالله درست میشم تازه قدم گذاشتم به درگاه ثروت آفرینی خودمو ثروتمند میدونم به همین دلیل حواسم بهش نیست خیلی رها هستم در مورد ثروت !!

    با سپااااااس از استاد عزیزم که منو به تآمل وتفکر دعوت کردن🌹🙏

    ممنونم از نگاه زیباتون به کامنتم 🌹🙏🌹💕

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      زهرابانو گفته:
      مدت عضویت: 1840 روز

      باسلام برعزیزان🌹

      این کامنت بخاطر تصحیح یه قسمتی از کامنت قبلی منه در یه جایی نوشتم که فایل ۵ قدم هشتم در مورد هدایته

      ولی امروز که دوباره گوش میدادم متوجه شدم اشتباه کردم ، 👌👌در مورد تضاد هستش واعراض از ناخواسته ها وتوجه به خواسته هاست👌👌

      واون فایل که من گوش داده بودم جلسه ۴ بوده که در مورد قدرت ذهن وقدرت تجسم بوده🤭🤭

      من بارها در فایلهای نشانه ام وقتی کامنت دوستان رو میخوندم اشاره کردنشون به یک فایل یا کتاب منو دقیق برده سر چیزی که لازم داشتم برای همین تصمیم گرفتم منم این کارو انجام بدم …خیلی زیباست دلنشینه دست آدمو میگذارید در دست خدا

      🌹🙏

      تصحیح به احترام شما 🌹🙏

      پیوسته در آرامش الهی باشید 🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    روح اله گفته:
    مدت عضویت: 2277 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام خدمت استاد عزیز خانم. شایسته محترم و همه دوستان و دانشجویان مکتب استاد عباسمنش

    استاد من از اون دسته دانشجویانی هستم که دوره 12 قدم رو تا قدم 6 تهیه کرده ام اما آنقدر تضاد ها زیاد شد که افسار از دستم در رفت و چک و لگداشو حسابی خورده ام.

    راجب شغل های که تازه آمده شغل های فراوانی توی جامعه نمایان شده یکیش جار زن کتابفروشی خیایان انقلاب و کلی شفل های جدید که متاسفانه الان حضور ذهن ندارم. راجب مطالب ارزشمند رونی کلمن استوره مستر المپیاد هاچی بگم کمه.

    یادمه من خیلی دوست داشتم دانشگاه های شهر تهران قبول بشم، خدا رو شکر دست بر قضا دانشگاه آزاد تهران مرکز قبول شده ام خوب بود تا اینکه چون. هم. کار می‌کردم هم درسم می خواندم ترم های 5 رفتم دنبال شغل خودم متناسب با رشته دانشگاه (شیمی کاربردی) دیدم هر جا میرم کار بهم. نمیدن چون تجربه نداشتم. یا مجانی کار کنی منم به خاطر هزینه دانشگاه و خوابگاه و هزینه های جانی باید میرفتم سرکار که کلا منصرف شده ام نسبت به ادامه اتمام درس.

    دوست داشتم برم تویی شغل صنایع غذایی از قضا پاهام به رستوران و آشپز خانه باز شد یادم آنقدر علاقه داشتم که ساعت 2 شب می‌رسیدم خونه خیلی خوب بود بعد گفتم کار بیکری و پیستری علاقه دارم که خدا رو شکر توی بهترین برند تهران مشغول به کار شده ام.

    از قدیم توی رویاهام فکر سورت و و بسته بندی میوه، پرورش گل و صیفی جان و گلخانه و میوه خشک داشتم که الان یک سال آمدم روستای پدری مشغول ابن کار شده ام.

    استاد جالبه وقتی وارد این کارها نشده بودم جزء آرزوهام بود اما وقتی میریم و مدتی داخلش هستم میگم همین، این همین کاریه که دوست داشتی؟؟!!!

    مدت هاست توی فکر تجارت خشک بار و. مغزی جات به کشورهای عربی افتادم اما نمی دونم چطوری مخصوصا امارات.

    علاقه زیادی به صادرات محصولات روستای خودمان مانند گردو بادام، کشمش، زعفران، موسیر، میوه خشک و.. بوده ام اما دائم میگم بابا پول کم داری چطوری آخه اما توجهی نمی کنم به چگونگی آن چون میدونم دوستش دارم پس خدا راهکارشو جلوی پاهام میزاره. جالبه استاد توی کارهای که بودم در مدت کوتاهی آنچنان پیشرفت می کردم که وقتی می خواستم استعفا بدم پیشنهاد افزایش دستمزدی بهم میدادن.

    میدونی استاد الان دارم دورها رو از اول استفاده می کنم و متعهد تر توی برنامه الان استفاده می کنم.

    الان بین کار های مورد علاقه مانده ام درسم نات

    امیدوارم هر چه زودترشغل مورد علاقه ام برسم.

    ممنون که به متن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    نسرین سیفی گفته:
    مدت عضویت: 1122 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم و سلام به مریم جان

    الان که دارم مینویسم اصلا فرکانس خوبی ندارم

    گاهی روزام آدم اینجوریه ولی من با خودم میگم این‌سری که جدی شروع کردی به کارکردن روی خودت نباید اینطوری بشی باید همه چی خوب باشه ولی انگار دارم زور میزنم برای خوب کردن حالم

    یاد گفتگوی سیدعلی خوشدل افتادم که می‌گفت عاشق تضاده‌ خودش برای خودش تضاد به وجود میاره باعث‌ رشدش میشه من هم طی دو‌سه روز اخیر برام یه تضادی پیش اومد که اول کلی به همم ریخت ولی بعد که خودمو و رفتارم‌ و افکارم و واکاوی‌ کردم به خیلی چیزا پی بردم

    ما کلا دایره رفت و آمدمون با فامیل خیلی کوچیک شده نسبت به قبل و تو این چند وقت اخیر هم یه سری رفتارها از بعضی‌هاشون دیدیم که مصمم‌تر شدیم برای این موضوع

    و واقعا من میفهمم که درگیر حاشیه و خاله‌زنک بازی بودن چقدر منو از اصل دور میکنه و مدارمو و پایین میاره سر همین موضوع ترجیحم واقعا بر اینه که این رفت و آمد کم بشه چون آدمارو که اصلا نمیشه تغییر داد و من هم که دارم تو مسیر درست حرکت میکنم و دیگه دلم نمیخواد هم مدار اون آدما بشه پس بهتره دوری و دوستی باشه

    ولی خوب باز هم یه سری افراد نزدیک هستن که دوسشون داری و دلت نمیخواد ارتباطت‌ باهاشون کم بشه و از طرفیم میبینی‌ بعضی اخلاقا و رفتاراشون‌ اذیتت میکنه

    حالا این وسط من مچ خودمو گرفتم قضیه از این قراره که کسی به ما نزدیک به صد میلیون‌ بدهکاره‌ و ما با وجود اینکه میدونستیم به راحتی میتونه پرداخت کنه ولی می‌گفتیم می‌بخشیم و طی این چند وقت من یه سری رفتار از اون آدم دیدم که باعث تلنگر و رنجشم‌ شد و هی بیشتر‌ شد این موضوعات به حدی که دیروز باعث به وجود اومدن یه تنش بزرگ بین من و همسرم شد و من به شدت رفتم تو فکر و امروز صبح پاشدم و نوشتم و کامنت خوندم یه دفعه با خودم گفتم بیام صادقانه‌ بنویسم که دلیل اینکه من اصرار دارم این پول و ببخشیم چیه و چه چیزایی‌ که تو خودم کشف نکردم

    من فهمیدم یکی از دلایلم‌ اینه که میخوام بقیه راجع‌بهم فکر بدی نکنن

    فکر کنن من خیلی خوب و بخشندم

    میترسم که رفت‌وآمدشون باهامون‌ قطع بشه

    میترسم که طردمون کنن

    میخوام سر یه سری حرفا که قبلا زده بودیم و علناً فهمیدیم‌ اشتباهه‌ باز هم بمونیم

    اون آدم اگه بدهی ما رو بده کوچیکترین فشار مالی بهش نمیاد ولی من فکر میکردم ما اگه پولمونو‌ ازشون بگیریم‌ بهشون ظلم کردیم

    فهمیدم‌ که این بخشش من علی‌رغم اینکه خودم فک میکنم بی‌توقع نیست و ته دلم توقع محبت و جبران به طرق مختلف دارم

    فهمیدم که میترسم اگه نظر واقعیمو بگم بقیه علی‌الخصوص همسرم راجع‌به من بد فکر کنه

    فهمیدم که من سر این عقیده که به هر قیمتی باید احترام پدر و مادر رو نگه داشت میخوام که حقمونو نگیریم مبادا بی‌احترامی کرده باشیم

    فهمیدم که میخوام انگار به آدما باج بدم که دوستم‌ داشته باشن

    فهمیدم که اینکارم‌ تو زمانی که خودمون‌ پول دستمون‌ کمه ظلمه‌ به خودم و بچه‌هام

    فهمیدم که با اینکار شاید میخوام ادعا کنم از فلانی بهتر و مهربون‌ترم

    فهمیدم که از درون علی‌رغم اینکه ادعا میکنم حرف مردم برام مهمه‌

    و….

    من اینارو الان دارم اینجا مینویسم و صبح تو دفترم یه بخشیش‌ رو نوشتم ولی این در حالیه که حتی تو ذهنم هم خودمو‌ گول میزدم و دلم نمیخواست بهشون حتی فکر هم بکنم

    تو کامنتا خوندم که بچه‌ها میگن استاد تو یکی‌ از دوره‌ها گفتن وقتی داری تو مسیر درست حرکت میکنی هر تضادی به نفع توئه و من رفتار این چند وقتمو که مرور میکنم می‌بینم‌ دارم تو مسیر درست حرکت میکنم و بعد از کلی تنش و کلنجار با خودم و ریشه‌یابی رفتارم فهمیدم که بله‌ چه باورهای مسخره و شرک‌آلودی دارم و واقعا هیچ تضادی به اندازه این نمی‌تونست به من این درس‌هارو بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: