ما بی انتها هستیم - صفحه 26 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    378MB
    32 دقیقه
  • فایل صوتی ما بی انتها هستیم
    29MB
    32 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

881 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طاهره حامدی گفته:
    مدت عضویت: 4101 روز

    سلام خدمت استاد گرامی و دوست داشتنی و تمامی دوستانی که این مطلب رو میخونند

    از خدای مهربانم سپاسگزارم که به درخواست من جواب داد و من رو با یکی از بهترین بندگان خودش آشنا کرد و بهترین استادرو در مسیر رشد و پیشرفتم قرار داد و استاد عزیز از شما سپاسگزارم که این مسئولیت رو برعهده گرفتید و به زیبایی تمام حقایق جهان هستی رو بیان میکنید .

    یکی از قوانینی که من همیشه حواسم بهش بوده این بوده که به هرچه توجه کنی آنرا به زندگیت دعوت کرده ای اما در جریان ساختمان پلاسکو به راحتی این مطلب رو فراموش کردم و شب و روز حواسم به اخبار این موضوع بود و ناخواسته باورهایی که در مورد زندگی در جهان پس از مرگ رو برای خودم ساخته بودم فراموش کردم و حس ناراحتی و دلسوزی منو رها نمیکرد تا اینکه یکشب که داشتم عکسهای ساختمان ویران شده رو نگاه میکردم یکدفعه یادم افتاد که من مدتهاست سعی کردم در هر جایی ردپایی از قانون رو پیدا کنم و یکدفعه با دیدن یک عکس به شدت سرجام میخکوب شدم . عکس از زاویه ای گرفته شده بود که نشون میداد در اون ساختمان مغازه هایی سالم مونده و اونقدر سالم هستن که حتی مانکن اونها هم سقوط نکرده . شیشه اش نریخته و حتی کاغذهایی که به شیشه چسبونده شده بود سالم مونده بود و یاد حرف استاد افتادم که این باور که آتش که به جنگل بیفته تر و خشک باهم میسوزه اشتباهه . امکان نداره شما در مدار سختی و بلا نباشی و بلایی سرت بیاد و برعکسش . یکدفعه نگاهم به جریان عوض شد.دیدم تو گزارشهای آتش نشانی اومده بود که پاساژ کنار پلاسکو حتی شیشه هاش هم نریخته و مطمئن شدم این جریان رو صد در صد باورهای کسانی بوجود آورده که به هر شکلی به جای دیدن نکات مثبت به نکات منفی یا همون ناخواسته ها تمرکز کرده بودن و این قانون بشدت در ذهن من نشست که به هرچی توجه کنی به زندگیت دعوتش کردی و جالبه که طی اونمدت که تمام توجهات به اون جریان بود گزارشات آتش سوزی از مناطق دیگه ی تهران و ایران به گوش میرسید خیلی ازتون ممنونم که با ارسال این فایل دوباره این قانون رو یادآوری کردید و توجهات رو به سمت خواسته ها برگردوندید .

    براتون از خدای مهربانم آرزوی سلامتی و ثروت رو دارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    لیلا سنگونی گفته:
    مدت عضویت: 1929 روز

    سلام به نام خالق روزی دهنده

    سلام به استاد عزیزم وگروه بی نهایت عالی شون

    این فایل نشانه ی روز پنجم من بود باورتون نمیشه که من چقد این مسعله واسم سوال بود

    همیشه تو مراسم عزاداری ائمه باخودم میگفتم خب چرا باید واسه کسی که آرزوش رسیدن به خواسته اش ومعبودش بوده ماباید گریه کنیم چرا؟ وهیچ جوابی پیدا نمیکردم وحتی جرات بازگو این پرسش رو هم نداشتم واحساس گناه میکردم

    ودقیقا همین پرسش برای زمان پلاسکو تو ذهنم اومدکه وقتی یه عده کارشون وظیفه اشون رو دارن انجام میدن چرا باید انقد بزرگ بشن درحد پرستیدن

    .واز استاد عزیزم متشکرم که انقد قشنگ واگاهانه وبا مثال‌های عالی وساده به این پرسش های من پاسخ دادن

    در ضمن من همیشه از مرگ میترسیدم وحتی از فکر کردن بهش هم فرارمیکردم ودلیلشم این بود که از مرگ یک هیولای وحشتناک تو ذهنم برام ساخته بودن که فقط دنبال کوچکترین خطای منه که منو عذاب بده و مجازات کنه

    باخودم همیشه میگفتم مگه بهشت رفتن به این سادگیه؟ ماهمه باید منتطر عذاب الهی باشیم واز همه وحشتناکترش فشار قبره

    وای الان ممنونم استاد عزیزم که انقدر این مسعله رو واسه من باز وشیرین کردین

    خدایاااااااعاشقتم که منو به این مسیر هدایت کردی

    وبرای استادم بهترینهارا از خداوند میخواهم

    در پناه الله یکتا سلامت وپیروز وثروتمند وهرروز آگاهتر از دیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    Blue moon گفته:
    مدت عضویت: 2086 روز

    سلام

    🌸اتفاقات

    وقتی که اتفاقی ناخواسته در جهان رخ میده بهترین کار اینه که از اون اتفاق اعراض کنیم

    چونکه ما هرچقدر بیشتر به این اتفاق توجه کنیم باعث میشه اتفاق های همجنس اون را بیشتر جذب کنیم

    قانون اینه ما به هر چیزی که توجه کنیم چه خواستمون باشه و چه ناخواستمون بیشتر و بیشتر وارد زندگیمون بشن

    🦋شهید

    همه افرادی که برای رسیدن به هدف جانشان را از دست می‌دهند شهید به حساب میان

    چه این فرد یک آتش نشان باشه و یا یک کارگر باشه

    ❤️فقط روی خدا حساب باز کن

    هیچ وقت سعی نکن حرفهایی بزنی کارهایی بکنی رفتارهای نشون بدی فقط به خاطر رضایت مردم فقط به خاطر اینکه دیگران به به چه چه کنن و طرفدارت بمونن

    کاری که فکر می کنی درست را انجام بده بدون اینکه از تشویق یا تنبیه مردم بترسی

    بدون در نظر گرفتن حرف هاشون نظر هاشون در مورد خودت اون کاری رو که فکر می کنی رسالتته رو انجام بده و وقتی که موفق باشی همون انسانهایی که بهت ناسزا می‌گفتند ومسخرت میکردن میهمونا میان طرفت چون وقتی که ما در مسیر درست قدم برمی داریم جهان خیلی چیزها را برامون آسان و دلپذیر می کنه

    🙅🏼‍♀️پاچه خواری نکن

    همون هایی که میگن بیا دوروز دیگ میگن برو

    پس رو مردم حساب نکن رو خدا شونه حساب کن اینجوریه که ما میتونیم دنیا آخرتمان را آباد کنیم

    🍁مرگ

    مرگ به معنای نیستی اصلا وجود ندارد ما داریم یه برهه ای از زندگیمون رو که خیلی خیلی کوچیکه این دنیا در مقایسه با ابدیت بسیار کوچیک و کوتاه مثل یک چشم به هم زدن است

    ما بعد از مرگ برمیگردیم همونجایی که قبل از به دنیا آمدن مون اونجا بودیم و به سعادت رستگاری و خوشبختی واقعی میرسیم

    مرگ به این معناست که ما جسممون را رها می کنی بعد از این جهان به جهانی زیباتر و پیشرفته تر سفر می کنیم

    در واقع آمدن ما به این دنیا مثل رفتن ما به یک مهمونی است مهم نیست که چقدر اونجا می مونیم چقدر غذا میخوریم چقدر میرقصی اگه زود بریم یا دیر بریم هیچکس غصه نمیخوره چون میدونن که به مکان اصلی خودم یعنی خونه خودم برگشتم

    میشه مرگ را به طبیعت تشبیه کرد به قول قران درختان در هر پاییز میمیرن و در هر بهار زنده می شود حالا مگه مرگ طبیعت ناراحت کننده است؟ نه بلکه زیبایی های زیادی در آن نهفته شد ه و باعث زیبایی های بیشتری هم در آینده خواهد شد

    ما ارواحی از جنس خداوند هستیم و بعد از مرگ به اون می پیوندیم

    مرگ لذت بخشه نه تلخ!

    😃 از لحظه لحظه زندگیت استفاده کن

    اگه ما از لحظه به لحظه زندگیمون استفاده کنیم در زمان مرگ هیچ حسرتی نداریم

    حسرت نمی خوریم که چرا یه کارهایی رو انجام ندادیم

    چرا یه جاهایی نرفتیم

    چرا خوشن نگذروندیم

    چرا شاد نبودیم

    چرا خوراکی خوشمزه نخوردیم

    چرا آهنگ نذاشتیم نرقصیدیم

    میدونین وقتی داشتم این حرف را از استاد میشنیدم یه چیزی رو خوب درک کردم اینکه اون کاری که فکر می‌کنم لذت بخشه رو همین الان انجام بدم

    نزارم برای بعد از وقتی که موفق شدم

    نگهش ندارم برای فردا

    نگهش ندارم برای بعد از اینکه همه ی کارهام رو انجام دادم

    مهمترین اصل لذت بردن منه شاید فردا نباشم که این کار رو انجام بدم

    پس همین الان اون کاری که فکر می کنی برات لذت بخشه را انجام بده

    وقتی که داشتم این فایل رو گوش میدادم خوراکی هایی که برای خودم خریده بودم داشتن بهم چشمک می زدن اما من به خاطر اینکه برای فردا هم خوراکی داشته باشم هی جلوی خودم رو می گرفتم و سعی می‌کردم که حواسم را پرت کنم

    اما وقتی که این فایل رو شنیدم پاشدم یکی از اونارو جلوم باز کردم و همین الان لذت بردم برای فردا ذخیره نکردم خدای من برنامه های جدیدی برای فردا داره و شاید اصلاً برای لذت بردن از این خوراکی ها فردا اصلاً زمانی نداشته باشم

    اگه وسط کار کرد دلت خواست که بری پیاده روی این کار را انجام بده

    اگه دلت میخواد همبرگر بخوری با اینکه دیروز هم فست فود خوردی این کار رو انجام بده از چی میترسی از خراب شدن اندامت؟ از اینکه دیگ خوشگل نباشی؟ تو در هر شرایطی زیبا هستی

    زندگی یعنی لذت بردن از مسیر طوری زندگی کن که حسرت این رو نخوری که چرا تو دنیا نتیجه نگرفتی چون نتیجه حتماً رویاهای بزرگ ما نیست نتیجه همین شادی های کوچک زندگیمونن اگه بهشون اجازه بدیم وارد زندگیمون شن

    طوری زندگی کن وقتی ازرائیل اومد سراغت با خوشحالی همراهش بری ناینکه با حسرت التماسش کنی

    دوستون دارم موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      هادي گفته:
      مدت عضویت: 2068 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام دوست عزیز

      کامنتتون واقعاً زیبا بود .

      این جملاتتون خیلی به دلم نشست .

      شهید:

      همه افرادی که برای رسیدن به هدف جانشان را از دست می‌دهند شهید به حساب میان

      چه این فرد یک آتش نشان باشه و یا یک کارگر باشه

      ️فقط روی خدا حساب باز کن

      هیچ وقت سعی نکن حرفهایی بزنی کارهایی بکنی رفتارهای نشون بدی فقط به خاطر رضایت مردم فقط به خاطر اینکه دیگران به به چه چه کنن و طرفدارت بمونن

      کاری که فکر می کنی درست را انجام بده بدون اینکه از تشویق یا تنبیه مردم بترسی

      بدون در نظر گرفتن حرف هاشون نظر هاشون در مورد خودت اون کاری رو که فکر می کنی رسالتته رو انجام بده و وقتی که موفق باشی همون انسانهایی که بهت ناسزا می‌گفتند ومسخرت میکردن میهمونا میان طرفت چون وقتی که ما در مسیر درست قدم برمی داریم جهان خیلی چیزها را برامون آسان و دلپذیر می کنه

      ‍️پاچه خواری نکن

      همون هایی که میگن بیا دوروز دیگ میگن برو

      پس رو مردم حساب نکن رو خدا شونه حساب کن اینجوریه که ما میتونیم دنیا آخرتمان را آباد کنیم

      یه چیزی رو خوب درک کردم اینکه اون کاری که فکر می‌کنم لذت بخشه رو همین الان انجام بدم

      نزارم برای بعد از وقتی که موفق شدم

      نگهش ندارم برای فردا

      نگهش ندارم برای بعد از اینکه همه ی کارهام رو انجام دادم

      مهمترین اصل لذت بردن منه شاید فردا نباشم که این کار رو انجام بدم

      پس همین الان اون کاری که فکر می کنی برات لذت بخشه را انجام بده

      زندگی یعنی لذت بردن از مسیر طوری زندگی کن که حسرت این رو نخوری

      خداوند به همگی ما برکت بدهد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 2280 روز

    به نام الله پروردگار جهانیان

    نمیدونم چند بار این فایل رو دیده بودم و شنیده بودم ..

    اما…

    این چندمین بار رنگ و بوی دیگه ای داشت. این بار منی متفاوت داشت میشنید.

    چی شنید؟

    مرگ…

    نه! بازگشت به اصل.

    ابد..

    لحظه اکنون.

    من..

    پاره وجود خدا.

    ……

    نه فقط این فایل که انگار تمام فایل ها و تمام حرف های استاد همینها بودن و هستن و خواهند بود. پس چرا من پیش تر ها نمیشنیدم؟؟؟

    این رشد کردنه منه که متفاوت میشنوه..

    همه حرفها از همون نور حرف میزنه، از همون ابدیت، حتی گاهی با یک جمله مشابه…

    اما یه نقطه مشخص من شنیدم!

    اونجا که شنیدم: خدا همه چیزه….

    هر کس یه جور هدایت میشه و پیدا میشه..

    هر کس یه جور مخصوص به خودش چشم و گوشش باز میشه..

    و من هم همینطور بودم..

    وقتی یادم میاد مسیر باشکوهی که بهش هدایت شدم و پرده از پیش چشمم برداشته شد اشک امونم نمیده..

    به خودم میگم دیگه مگه باشکوهتر از اینم میشد؟؟؟؟

    میدونید چه شکلی بود؟

    مثل پله های یه نردبان برام بودن این فایل ها. یکی یکی منو بردن بالا و هر کدوم که مخصوص تغییر مدارم بود منو به یه آسمون رسوند و بعد باز پله های بعدی محکم تر و حتی سریعتر میشد…

    اولین آسمانم شناخت خدای حقیقی بود… و من یک پیله دریدم آنجا..

    دومین آسمانم باز راه به خدا داشت… و من باز از دومین پیله برون شدم..

    و تا ابد این آسمانها خدا خواهند بود…

    اما چرا؟؟

    چرا هر بار که من از پیله برون میشم باز به خدا میرسم؟؟؟

    چون خدا همه چیز است.. همه چیز…

    فرق است بین دنیایی که خداست و دنیایی که آفریده خداست..

    فرق است بین چشمی که مخلوقات خدا را میبیند و چشمی که همه را پاره ای از خدا میبیند.. همه را خدا میبیند…

    فرق است بین این من که دیروز از خدا میگفت و این من که امروز با خدا میگوید…

    من جدا بودم از خودم

    من گم بودم در خودم

    من خواب بودم.. خوابی که بیداری می نامندش!

    خوابی که خرگوش ها هم از آن تعجب میکردند!

    در خوابم مرگ را تاریک و وحشتناک میدیدم!

    لحظه عذاب!

    لحظه جدایی از آنانی که قلبم برایشان میتپد!

    لحظه ریخته شدن اشک های مادرم… اشک های پدرم… شکسته شدن قلبهای عزیزانم از مرگ من!

    غافل از اینکه اینها همه ابزار بازی بودند! دنیای لهو و لعب!

    جدایی از همین دنیا و زندگی!

    از هر آنچه دلبسته اش بودم!

    و ورود به دنیایی ناشناخته!

    پر از ابهام!

    پر از درد جدایی!

    پر از تنهایی!

    پر از ترس!

    و دنبال راهی برای فرار از این همه جدایی بودم!

    گاهی با چهل غسل روز جمعه!

    گاهی با فکرکردن به نوشتن این دعا و آن سوره روی تکه پارچه ای که با آن مرا لباس آخرت میپوشانند!

    گاهی با این و گاهی با آن!

    با همه به دنبال آرامش و امنیتی میگشتم که ترس و تاریکی بر آن سایه ای سرد و غریب افکنده بود!

    سایه ای در جستجوی روشنایی..

    روشنایی…

    همان کورسویی که گاهی چشمک زنان از دور دست ها میدیدمش که میگف:

    بیا…

    و چقدر مشتاق رفتن بود درونم اما…!

    واژه ای چون:

    مرگ!

    مرا چسبانده بود به زمین، از ترس!

    و من چسبانده بودم این خودم را به جسمی که نمیدانستم حتی هر لحظه در حال مرگ است! تا خودم را دور نگه دارم از تنها ماندن در تاریکی و برهوتی که “آن دنیا” می خواندنش!

    و حالا…

    این منی سخن میگوید که دور ریخته آن چسبندگی ها و دلبستگی های دروغین و فریبنده را، منی که با خدا میگوید، با خدا مینویسد، با خدا راه میرود، با خدا نفس میکشد، با خدا اندیشه می کند، با خدا زندگی میکند…

    این منی که با خدا پادشاهی میکند…

    منی که چنان شوقی برای زندگی دارد که هر لحظه را پرواز میکند در اوج…

    منی که آنقدر شریان های روحش را با نفس های جانانه در هوای خدا باز میکند که چیزی جز زیبایی نمیبیند…

    منی که دست در دست خدایش بهشتش را میسازد…

    بهشتی که آغازش خداست، میانه اش خداست، پایانش خداست..

    بهشتی که همه اش خداست…

    ببینید دنیا..

    این همان منم ترسان و لرزان با شنیدن واژه ای با نام ” مرگ”!

    این “من” مثالیست برای خودم که ببینم با خدا بودن چیست…

    این منی ست که پر پر میزند برای رهایی..

    برای وصال..

    منی که نام وصال بر مرگ نهادم.

    منی که حالا میداند این وصال آغازی حقیقی بر پایان جداییست..

    که آنگاه که من این جسم را بگذارم و بروم، آغاز وصالم است..

    آغاز آرامش ابدیم است..

    آغازی که وقفه ای کوتاه به نام دنیا داشت!

    گریستن بر مردگان!

    چقدر با این جمله غریبه شده ام!

    چقدر نمیفهممش!

    چقدر چقدر چقدر خوابند هنوز آنهایی که بر به ظاهر مردگان میگریند!

    مگر شعله کبریت کوچکی که به زبانه های آتشی عظیم میپیوندد میمیرد؟

    مگر قطره ای که به دریا میرسد میمیرد؟

    مگر ذرات اکسیژنی که به جریان عظیم هوا میپیوندند میمیرند؟؟؟

    آنها محو میشوند در عظمت خودشان..

    قطره دریا میشود.. اقیانوسی میشود پر از حیات…

    ببینید دنیا اینها مثال های معبودم از وصال است….

    قطره را پیش چشمم دریا میکند..

    ببینید این بارانی را که بر زمین میریزد و دریا میشود و باز به آسمان میرود، همانجا که از آن آمد اول بار….

    من با مرگ غرق در نور میشوم و این همان آغاز حقیقیه من است…

    آغاز حیات من است..

    و اما..

    همین حالا،

    اکنون،

    این لحظه ابد همان ابدیتی ست که مرا به آن منبع عظیم و بی انتهای نور متصل میکند..

    همان نوری که از او هستم..

    همان که خدا می نامم او را…

    همان که همه چیز است…

    همان که مرا انسان خلق کرد و حکم پادشاهی بر زمین را در دستم گذاشت..

    همان که خود را ستوووود و بر خود بالید از آفرینش من..

    همان که گفت برو و بدان که من نزدیکم…

    من برای خود پایکوبی میکنم لحظه ای که ندای بازگشت برایم سر دهند…

    معبودم..

    چنان غرقم کن در خود که چیزی جز تو نبینم..

    که چیزی جز تو نشنوم..

    که چیزی جز تو نخواهم..

    نای نفسهایم..

    من دستان کوچکم را به تو داده ام..

    قدمهای کوچک و پروانه ای ام را به وجود و حضور تو قدرتمند میبینم…

    این درون خاموش و تنهای من با تو نورانی و پر میشود…

    تو درونم نوری.. عشقی… نفسی.. جانی…

    تو مرا عاشقانه تر از من دوست میداری..

    تو مرا عاشقانه تر هدایت میکنی به سمت خودت…

    من این خود کوچکم را با تو بزرگ و لایق میدانم..

    من هر چه هستم از توست زیبای من..

    منی که از توست حق ندارد خودش را از تو دور ببیند!

    حق ندارد خودش را جدای از تو ببیند!

    منی که از توست حق ندارد با ترس زمین گیر شود!

    منی که از توست حق ندارد خودش را ضعیف بداند!

    منی که از توست حق ندارد خودش را نالایق ببیند!

    منی که از توست حق ندارد خودش را خوار ببیند!

    منی که از توست حق ندارد خودش را معیوب ببیند!

    منی که از توست حق ندارد خودش را فقیر ببیند!

    این من که از توست مفتخر به انسان بودن است و تنها تو را میخواد و تنها دلش برای تو میرود…

    تنها وابسته توست و تنها وصال تو میطلبد…

    تنها و تنها فقیر در خانه توست…

    محتاج بودن توست…

    تا ابد…

    ….

    این من چه عظمتی دارد چون از خداست…

    معبودم..

    داناییم ده تا بر سر راهت نایستم…

    آگاهی ام ده تا هر آنچه تو برایم میخواهی ببینم..

    که تو بهترین ها را برای من میخواهی..

    و من، چون تو خدای منی، بهترین ها را میخواهم…

    که این بهترین ها راه رسیدن به تو را کوتاه تر و شیرین تر میکند..

    که من توام و تو من…

    که تو دنیا را مسخر من کردی و گفتی همه دنیا برایت فراهم است و تو فقط بخواه..

    …..

    خدا نگاهم میکند..

    دلش میخواهد انتخاب من نه کمتر از بهترین باشد…

    چون او هم دلش پر میزند برای من..

    برای در آغوش گرفتنم.. برای بازگشتم.. و این بازگشت معنای مرگ ندارد!

    این بازگشت همین لحظه ایست که پیدا میشویم…

    و این منی که هر لحظه پیدا شده و متصل به اصل زندگی میکند، در این لحظه ابد، مگر چیزی غیر از شوق وصال دارد که واژه ای چون “مرگ” عقب نگهش دارد از رفتن به سمت خانه اش؟؟؟؟

    لحظه ای که بیدار میشویم و میبینیم و میشنویم ندایش را…

    که میگوید:

    من منتظرت بودم، خوش آمدی…

    و برای خوشامدم دنیا را به پایم میریزد…

    بهترین هایش را…

    هر آنچه من اراده کنم..

    که او گفت: دنیا و هر آنچه در آن است مسخر من است و من، آن را مسخر تو کردم..

    و جانانه میخواهد من بهترین باشم چون بهترین من تجلیه خداست…

    چون با بهترینه من دنیا رنگ خدا میگیرد…

    که ما همه یکی هستیم و از تو…

    من بی انتها هستم.

    سلام خدا بر شما و رحمت و برکت خدا بر شما باد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    هادی زارع گفته:
    مدت عضویت: 3844 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و فوق العاده ام دوست صمیمی و گلم حسین عباس منش

    خیلی ممنونم بابت آگاهی ها و باور هایی که به ما میدهید. خیلی دیدگاه و باور هاتون احساس خوبی به من میدهد.

    از وقتی خدای مهربان را شناختم و رابطه ام را با او زیبا کردم واقعا طعم زیبای زندگی را میچسم و میفهمم که چقدر زندگی زیباست..

    در صورتی که تا دوسال پیش قبل از آشنایی با شما و قوانین در خانواده ای بزرگ شده بودم که بسیار مذهبی بودند.روز های محرم وظیفه خودم میدونستم که به هیئت برم. هیئتی که میرفتم گرم بود اینقدر عرق میکردم که همه بدنم خیس عرق میشد. افراد برای اینکه سینه هایی که میزدند بیشتر دردشون بگیره برهنه میشدند.به اینقدر هوا آن بم و گرفته بود که نفس کشیدن خیلی سخت بود. ولی این باور را برادرم بهم داده بود که عرق سینه زن امام حسین همه بیماری ها را شفا میده. اگه مریض باشی برات خوبه…حرکات دیوانه وار میزدند به عشق امام حسین سرشو را میزند به دیوار، با دست اینقدر میزند توی سرشون که سرشون خون میومد، منم از سر ناآگاهی مثل آنها بودم.اینقدر محکم میزدم توی سر خودم که احساس میکردم مغزم داره تکون میخوره.برای سعادت در زندگی برای بخشش برای اینکه مورد قبول در درگاه خداوند باشم همه این کارا میکردم. با تمام قدرت بر سر و سینه میکوبیدم.توی اون فضای گرفته که نفس کشیدن سخت بود.به زور خودم را به گریه میزدم. تا یک قطره اشک بریزم برای امام حسین. به زور مینشستم به گناهان و خطاهایم فکر میکردم که در آن شب همراه با اشک ریختنم خدا گناهانم رابشوره. توی سن های پایین حدودا 10 12 ساله. جرعت نداشتم بگویم هیئت نمیام از طرف همه اعضای خانواده طرد میشدم.دوستان باور کنید که هر سال گناهان و خطا های بیشتری را برای فکر کردن به آنها پیدا میکردم. که واقعا در سالهای 15-16 سالگی واقعا احساس میکردم که انسان بسیار بسیار پست و عوضی هستم. پست تر از حیوان. از خودم و زندگی متنفر بودم. در نهایت افسردگی و احساس گناه بودم…

    در اواخر سال 93 بود فک کنم زمستان. خدا منو هدایت کرد دست منو گرفت و منو بلند کرد.من را با قوانین زیبا آشنا کرد. راز خوشبخت بودن را به من آموخت. استاد عزیز در آن زمان فایل انگیزشی سگ سیاه خیلی به من کمک کرد. واقعا بابت آن فایل متشکرم.خدارو شکر میکنم که به راه راست هدایت شدم. نتایج زندگی و آرامش و عشقی که در زندگی ام هست نشان از راه درستم هست. شادی سلامتی احساس عزت، احساس تقدس، احساس پاکی و زیبایی احساس این روزهای من هست.

    خدارا واقعا سپاس گزارم. خدایی که این قدرت را به من داد تا همه باور های مذهبی ام را به کلی بشکنم.هر انچه از دین و خدا شناخته بودم را کامل کنار گذاشتم. قلبم را برای هدایت او باز گذاشته ام و باور دارم خدایی که من را از آن جهنم نجات داد، با من ادامه میدهد و من را هدایت میکند…

    خدایاشکر میکنم بابت حضور شما دوستان عزیز در زندگی ام.برای شما شادی و موفقیت روز افزون آرزومندم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    ::. محمــد فلاحــ میبدیــ .:: گفته:
    مدت عضویت: 3855 روز

    سلام خدمت عزیزان گروه عباس منش و شما جناب عباس منش عزیز.

    الله رو شاکرم بخاطر شنیدن این فایلهای پر از عشق و حقیقت.خوشحالم که هم فکر خودم در دنیا زیاده.وقتی شما جناب عباس منش در مورد مرگ صحبت کردین واقعا خوشحال شدم و از شماهم سپاسگذارم بخاطر تهیه چنین فایلی.واقعیت بعد از شنیدن این فایل خیلی به خودم احساس افتخار کردم ، نمیدونم چرا ، اما از کودکی ، نه از جایی یادگرفته بودم نه از خانواده نه از هیچ جا ، با چنین افکاری بزرگ شدم و یقین داشتم به این طرز فکرخودم.چون احساس بهتری بهم میداد.در مورد توسل از بچگی باهاش مشکل داشتم.در مورد مرگ هم همینطور و مواردی بودن که حتی بخاطرش به شیطان بودن هم خطاب شدم توسط یکی از مترجمین و مفسر قرآن در یکی از مسجدهای بزرگ شهرمون.اما من از درون افتخار کردم به خودم اینکه خالق خودم رو بهتر از بقیه میشناسم.اینکه ایمانم و شناختم نسبت به الله بیشتر از بقیه اس و حتی آرامشم هم بیشتره.و همیشه هم این رو از فضل الله دونستم که شامل حالمه.امیدوارم بتونم قطعات پازل باورهام رو هرکجا که نیاز به اصلاح داره رو شناسایی کنم تا در تکامل همدیگه من رو به اوج رستگاری برسونن.جناب عباس منش از شما مچکرم و آرزوی سعادت و خوشبختی دارم.ممنون از شمایی که متن بنده رو با صبر و با عشق مطالعه کردین.پاینده و پراز عشق و شور باشین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    مجید مهجور گفته:
    مدت عضویت: 3371 روز

    درود بیکران خدمت استاد عزیزم جناب عباسمنش و همه دوستان پر انرژیم در این گروه تحقیقاتی :)

    خیلی وقت بود منتظر این فایل بودم و حالا که فرصتی پیش اومد که شما در این باره راحتتر صحبت کردید ، من هم یک سری حرفها و نظرها رو میتونم راحتتر بیان کنم.

    خدا را سپاس من سالهاست که از نیستی نمیترسم و میدوم که توی همین دنیا بهشت رو رقم میزنم برای خودم و اطرافیانم تا جایی که در توانم هست.

    خدا را سپاس که همواره با درسهای شما مسیر زندگی رو بهتر پیدا میکنم و راحتتر و زیباتر با رخدادها کنار میام .

    درود بر همه فداکاران وطنم در هر شغلی که به سر میبرند و ایثار میکنند

    استاد ، جدای از بحث پلاسکو و بحث مرگ که مطرح نمودید و اینکه داریم میبینیم و میشنویم که حوادث پشت سر هم در ایران رخ میدهد ، آیا به نظر شما این عزاداریهای طولانی که در کشور برگزار میشه و همواره غم و غصه رو به آدم تلقین میکنه و اینکه مردم دوست دارند که در ایام سوگواری که نمونه بارزش ایام محرم میباشد که همه سیاه پوش شده و به فکر غم هستند و به این فکر میکنند که مبادا شاد باشند و شادی کنند که ممکن است امام حسین از دستشان نارحت شده و گرفتار عذاب جهنم شوند و اسباب شادی شیطان را فراهم کنند ، آیا اینها جذب غم و ناشکری و بدبختی نیست؟ البته این نوع حرفها در ایران با این عقاید و مذهب که سالهاست در روح و جسم مردم رسوخ کرده بسیار سخت و ناهنجار هست ولی ایا بهتر نبود با توجه به قوانین ، ما روی ارمان های امام ها که همانا انسانیت ،خوبی، فداکاری ،کمک ،سپاسگذاری در گفتار و رفتار ،پاکیزگی ،خوشرویی، صداقت ، راستی و ……میباشد تمرکز میکردیم و مردم را به غم و غصه و گریه و بدبختی فرا نمیخواندیم؟

    افرادی که مدام اشک میریزند و به غم و غصه امامها و سختیهاشان و جنگهاشان فکر میکنند و وقت خود و ذهن خود را اینگونه درگیر میکنند ایا باعث جذب بدبختی و فقر و شکست و عذاب و زشتی برای خودشان و کشورشان نمیشوند؟

    آیا باعث کاهش برکات نمیشوند ؟ آیا مدام اتفاقات بد را به سمت خودشان جذب نمیکنند؟ مدام مرگ را به سمت خود نمیخوانند؟

    آیا بهتر نبود به جای سوگواری ها ، مجالس شکر گذاری از خدا برگزار شود؟ تا ما همواره از نعمات و از اینکه به ما فرصتی با ارزش داده شده تا در این دنیا از فرصتهای زیبا و برکات استفاده کنیم و بهشت را بسازیم سپاسگذار باشیم؟

    آیا بهتر نبود به جای غم و غصه خوردن برای امامان و بیان شهادت آنها ، بیان اهداف و ارمان های ایشان مد نظر باشد و اینقدر زمان خود را برای سوگواری این عزیزان هدر ندهیم و آن زمان را صرف خودسازی و تلاش بیشتر در جهت بهتر کردن وضع خود و دیگران و در کل کشور و دنیامان کنیم؟

    به نظر من که پرداختن به این سوگواری ها و ایام عزا بر اساس قوانین جهان ،جز بدبختی و غم و غصه و دور شدن برکت و ثروت و شادی برای ایران و مردمش نیست…..و داریم میبینیم که هر روز مصیبت ، بدبختی ، دزدی، فقر ، فحشا، خشکسالی ، اتفاقات بد ، سرطان ، و و و ….از این دست در ایران بیشتر میشه و مردم هم به جای اینکه درس بگیرن از لحاظ اخلاقی بدتر و بداخلاقتر میشن.

    البته اتفاقات بالا جدای افرادیست که قوانین را میدانند ولی ممکن است همان کسانی که قوانین را میدانند در همین ایام سوگواری ناخواسته غم و غصه و اتفاقات بد را به خود جذب کنند .

    کاش بجای این ناله و زجه زدنها ، میشد فریاد زد و خدا را بخاطر تک تک نعمات کوچیک و بزرگش شکر کرد . کاش بجای این یادآوری مصیبت و عزای امامان بیایم درسهای اخلاقی رو بهم گوشزد کنیم و سپاسگذار باشیم …. بهم مهربانی کنیم ، صادق باشیم ، وفادار باشیم ، بخشش کنیم ، بیشتر برای اهدافمون بکوشیم ، خلاق باشیم ، دیگران را شاد کنم ، خوش اخلاق باشیم ….

    حرف برای گفتن زیاده و مطمئن هستم که این حرفها خیلی سنگین باشه برای دوستانی که به قوانین جهان اگاه نیستن و من خیلی عذر میخوام زین بابت ولی ای کاش میشد پایه و اساس اهداف کشور بر شادی و لذت و تلاش مفید و امید و قدرت و فراوانی و برکت باشه….

    خدایم را سپاسگذارم که وارد مسیر صحیح شدم به لطف آموزش های این گروه بزرگ….و هر روز دارم تاثیراتش رو میبینم.

    جناب عباسمنش عزیزم . برادر بنده نیز گفت که واقعا از شما تشکر کنم چون مسیر زندگیش عوض شده و از این رو به اون رو شده و کلی در کارش موفقه و کلی اهداف بلند داره تو زندگیش و ایشالا قراره به عنوان یکی از اهدافش شما را در آمریکا ملاقات کنه و تشکر حضوری بعمل بیاره و واقعا خوشحالم که شما رو از همون روز اول جدی گرفت و دنیاش عوض شد و بابت همه این خوبیها سپاسگذارم …..امیدوارم فایل صوتی مسیر زندگیش رو اماده کنه و بفرسته براتون تا ببینید چه اتفاقای خوبی جذب خودش و دیگران کرده :)

    بی نهایت سپاسگذارم ازتون….حرف برای تشکر زیاد دارم ولی فرصتم به انتها رسید.

    شاد تندرست ثروتمند و پاینده باشید :) :) :*

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    احمدرضا هودرجی گفته:
    مدت عضویت: 3720 روز

    دوست مهربانم استاد عزیز سلام دوستان خوبم در سایت عباس منش سلام

    دیدگاه من به مرگ بعد از مرگ پدر و مادرم 180 درجه تغییر کرد ، خدای درونم را شناختم فهمیدم که فقط الله پایدار و همیشگی است و فقط باید به او تکیه کنم بعد از مرگ پدر و مادرم تازه فهمیدم که چقدر شرک در وجودم بود که به آنها تکیه کرده بودم و همین بود که همیشه در سختی بودم الان بهترین شادترین و آرام ترین روزهای زندگی ام را تجربه می کنم دیگه حتی با مرگ نزدیک ترین عزیزانم هم ناراحت نمی شوم وقتی به من خبر می دهند که فلانی مرد بیا ختم اصلا در مورد آن فکر هم نمی کنم چون برایم چیز عجیب و غریب و غیر معمول نیست من مرگ را با تمام وجود قبول کردم شاید در مورد هیچ مو ضوعی اینقدر در آرامش نیستم و باور نکرده ام مرگ برایم یک موضوع طبیعی وجزیی از تجربه های خوب و لذت بخش زندگی ام است

    استاد عزیز تو راهی بودی برای شناخت خدا تو وسیله ای هستی که خدا توسط تو با من حرف می زند هدایتم می کند و راه را نشانم می دهد

    خدایا از تو سپاس گزارم خدایا غیر تو هیچ نیست هر چه هست تویی

    استاد مهربانم برایت آرزوی سعادت بیشتر در این دنیا و در اخرت دارم

    آرزوی ثروت سلامتی و خوش بختی برای همه دوستانم دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    حمیدرضا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3867 روز

    ?????????سلام گرم به استاد عباسمنش و هم فرکانسی های عزیزم ?????????

    خیلی خوشحالام که در مورد مرگ صحبت کردین من خودم به این موضوع قبل از اینها خیلی فکر کردم و به دیدگاهای متفاوتی برخورد کردم و اکثرا به ترس منتهی میشد و اینکه اتفاقاتی هم می افتاد که من تجربه می کردم که نمی خوام زیاد در موردش صحبت کنم

    خیلی اوقات باعث حرکت کردن من ، بخشش من ، اینکه من سعی می کردم بهتر و بهتر شوم در تمام جنبه های زندگی ام و بعد به این باور رسیدم که همه ما یه روزی می میریم و من سعی میکردم همیشه خوب باشم و بعد از آشنایی با شما و رجوع به قرآن و تحقیقاتی در متافیزیک فهمیدم که انسان موجودی ابدی هست و از آن به بعد باورم قوی تر شد و فهمیدم که این انتخاب من است که امروز با هر مشکلی و یا خوبی که هست این من هستم که انتخاب می کنم که از زندگیم لذت ببرم و یا لذت نبرم و سعی کردم فقط هروز تلاش کنم که امروزم بهتر از دیروزم باشد حتی اگه شده از هزار یک هزارم بهتر باشم و تا آنجا که جا دارد از زندگی ام لذت ببرم و یه جایی توی قرآن با آیاتی برخوردم که به آرامش رسیدم که در زیر برای شما مطرح می کنم:

    بقره:151

    میگه همان طوری که ما رسولی به شما فرستادیم، پس اونم یک نعمت بود. [کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ] و از بین خودتون. [یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا] نشانه های مارو، علامت های مارو، خداشناسی رو بر شما تلاوت بکنه، تلاوت یعنی پی در پی خواندن. [وَیُزَکِّیکُمْ] شما رو تزکیه اخلاقی بکنه، پاک شدن رو به شما بیاموزه. [وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ] یعنی نظامات و قوانین رو بیاموزه. [وَالْحِکْمَهَ] حکمت یعنی در واقع نحوه عملکرد، چگونه رفتار کردن رو، تعلیم داد به شما. [مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ] چیزایی که شما خودتون نبودید در یک موقعیتی که بتونید بهش علم پیدا کنید.

    بقره:152

    ـ [فَاذْکُرُونِی] ذکر یعنی به یاد آوردن، فراموش نکردن؛ منو به یاد بیارید، ما چی خدا رو به یاد بیاریم؟، یعنی ارزش های اخلاقی، ارزش های خدایی رو به یاد بیارید، ذکر مقابل نصیانه، نصیان یعنی فراموشی، این کارو بکنید. [فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ] تا منم شما رو یاد بکنم. [وَاشْکُرُوا لِی] شکر یعنی چی؟ استفاده به جا، استفاده درست، شکر نعمت رو به جا بیارید. [وَلا تَکْفُرُونِ] ناسپاسی نکنید، کفر همون ندیده گرفتنه.

    بقره:153

    ـ [یَا أَیکیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاهِ] آهای مومنین! حواستون جمع باشه، استعانت بگیرید، استعانت باب استفعاله عونه، عون یعنی یاری، از دو چیز کمک بگیرید یک صبر، دوم صلاه، صبر کار خود ماست ولی صلاه یعنی رو کردن به خدا. [إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ] خدا با صابرینه، یعنی چی با صابرینه؟ یعنی من هواتونو دارم، من در کنار شمام، من کمکتون میکنم.

    بقره:154

    ـ [وَلا تَقُولُوا لِـمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ] مبادا به کسی که حالا در راه حق کشته شده بگید مرد، تلف شد، حیف شد. [بَلْ أَحْیَاءٌ] اینا زندن. [وَلَکِنْ لا تَشْعُرُونَ] شما شعور ندارید. شعور ندارید نه اینکه نمیفهمید، شعر یعنی نازک بینی، دقت، یعنی شما رمز قضیه رو نمی فهمید، درک نمیکنید که هر کسی جسمش از این دنیا رفت دیگه میگید مرده دیگه، تمام شده!

    بقره:155

    ـ [وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ] همتون رو امتحان میکنیم، صد در صد، بدون شک و تردید همتون رو ما امتحان میکنیم ابتلاء. [مِنَ الْخَوْفِ] خوف یعنی ترس. [وَالْجُوعِ] یعنی گرسنگی، اونایی که وضع مالیشون خوب نیست، این یک امتحانه، امتحانه دیگه، چقدر صبر میکنید. دوم [وَنَقْصٍ مِنَ الأمْوَالِ] از دست دادن اموال، ورشکست شدن، اموالشو آدم از دست میده. [وَالأنْفُسِ] نفسا، پدر، مادر، نزدیکان آدم، فرزند آدم، میمیرند، اینا امتحانه دیگه. [وَالثَّمَرَاتِ] نتایج، دستاورد ها، خیلی نتایج و دستاورد هامون رو میبینیم که از دست میره یک مرتبه. [وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ] پیامبر بشارت بده به صابرین، خوش بحال صابرین.

    بقره:156

    ـ [الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ] کسانیکه وقتی یک مصیبتی به اون ها برخورد میکنه، همه اینا مصیبته دیگه، به آدم اصابت میکنه، میگه اینا تلقی شون، برخوردشون اینه. [إِنَّا لِلَّهِ] ما ماله خداییم، منکه محور جهان نیستم که جهان به میل من بگرده و هیچ اتفاقی نیفته، ماله او هستیم، مشیت خداست که بر ما حاکمه و بعد هم جای دوری نمیریم. [وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ] داریم به سمت او میریم، ما فکر میکنیم خواسته خودمون بهتره و اون ارحم و الراحمینه، مشیتش مشیته خیره.

    این آیات خیلی خوبه به من آرامش میده ، خدا را بیشتر حس می کنم وبیشتر باورش کردم و به این باور رسیدم که واقعا من محور جهان نیستم که جهان به میل من بگرده و هیچ اتفاقی نیفته، همه ما از پروردگار مهربان هستیم، مشیت خداست که بر ما حاکمه و بعد هم جای دوری نمیریم. [وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ] داریم به سمت او میریم، ما فکر میکنیم خواسته خودمون بهتره ( ما فکر می کنیم با مردن همه چیز تموم میشه ولی چیزی هست فرا تر از اینها ) و خداوند برای ما بهترین ها رو می خواد چرا که اون ارحم و الراحمینه، مشیتش مشیته خیره.

    ما آدم داشتیم تو شهرمون از کوه پرت شده پایین هیچ طوریش نشده ولی همون آدم از یه پله می افته و می میره، میخوام بگم که ما بجا اینکه مرگ را باور کنیم به عنوان یه اهرم ازش استفاده کنیم و حرکت کنیم برای پیشرفت و انجام دادن کارها و باور کنیم که با مرگمون به سمت خدا باز میگردیم .

    توی آخرین کلیپی که از آقای استیو جابز دیدم می گفت : من هرروز وقتی می خوام کاری را انجام بدم از خودم سوال می کنم اگه امروز روز آخر زندگیم باشد آیا این کار را انجام میدهم و در اکثر موارد جواب بله هستو اون کار را با قدرت انجام میدهم .

    امیدوارم به این باور برسید که مرگ پایان همه چیز نیست و دیدگاهتون را عوض کنید و به خدا پناه ببرید و در پناه حق هر روز با امید و انگیزه بیشتر حرکت کنید .

    ?????????چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید?????????

    یه تجربه ای که خودم بدست آوردم این بود که وقتی می خواهم کاری را انجام دهم و می ترسم به خودم می گویم دیگر بالاتر از مرگ که نیست من که حساب کتابم رو با خدا صاف کردم و از اون به بعد تمام تلاشم این بوده که خوب باشم و میدونم نتیجه این کار هم خیر هست و هم من و هم خیلی افراد دیگر را خوشحال می کند و موجب میشود که از زندگیمان لذت ببریم و پیشرفت کنیم و بعد با قدرت اون کار را انجام میدهم و جالب اینجا که همه چیز بخوبی درست می شود.

    ممنونم استاد شما با به اشتراک گذاشتن این فیلم باعث شدین که امید و باور من قوی تر شود و محکمتر و با انگیزه تر قدم بردارم و از زندگی ام لذت ببرم .

    امیدوارم که مطالبی که به اشتراک گذاشتم مورد توجه دوستان قرار بگیرد و همه سعی کنیم که از هر لحظه زندگیمان لذت ببریم و با امید و انگیزه حرکت کنیم .

    ?????????شاد پیروز و موفق باشید ?????????

    ????????? دوستون دارم?????????

    خیر پیش …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      هادي گفته:
      مدت عضویت: 2068 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام جناب محمدی عزیز کامنت تون خیلی زیبا بود .

      من این جملات رو از شما هدیه گرفتم برای بهتر زندگی کردن و شاد زیستن….

      توی آخرین کلیپی که از آقای استیو جابز دیدم می گفت : من هرروز وقتی می خوام کاری را انجام بدم از خودم سوال می کنم اگه امروز روز آخر زندگیم باشد آیا این کار را انجام میدهم و در اکثر موارد جواب بله هستو اون کار را با قدرت انجام میدهم .

      یه تجربه ای که خودم بدست آوردم این بود که وقتی می خواهم کاری را انجام دهم و می ترسم به خودم می گویم دیگر بالاتر از مرگ که نیست من که حساب کتابم رو با خدا صاف کردم و از اون به بعد تمام تلاشم این بوده که خوب باشم و میدونم نتیجه این کار هم خیر هست و هم من و هم خیلی افراد دیگر را خوشحال می کند و موجب میشود که از زندگیمان لذت ببریم و پیشرفت کنیم و بعد با قدرت اون کار را انجام میدهم و جالب اینجا که همه چیز بخوبی درست می شود.

      خداوند به همگی ما برکت بدهد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: