اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چند وقتیه که با استاد و سایت آشنا شدم ولی نتایج کوچک و گدرا بود…..
به یکی از دوستانم گفتم که انکار من آدم مناسب عمل کردن به قانون نیستم و تقریبا بی خیالش شدم……
چند روز پیش گفتم خدایا ی جوابی بهم بده و به این فایل رسیدم…..
واقعا فرقه بین عمل کردن و دونستن قانون…….
فکر میکردم که استاد ی دکمه زدن و یه شبه لاغر شدن……………..
حاضر نبودم حتی از آهنگ هایی که دوسشون داشتم ولی به شدت غمگین بودن دست بکشم
هنوز کنترل ذهن نداشتم و انتظار رسیدن به بهترین ها رو داشتم………
فایل رو چندین بار گوش دادم و هر بار بیشتر گوش میدم
برای رسیدن به خواسته هام باید تلاش کنم و بها بپردازم……….نمیشه توی روزای خوب خوشحال و خندون باشی و بگی آفرین دختر، تو داری عمل میکنی به قانون
و توی بقیه مواقع بشینی و غر بزنی، نگران حرف دیگران باشی، بترسی از اینکه به دیگران نه بگی، کنترل ذهن نداشته باشی و فکر کنی با گاهی فایل کوش دادن قراره به همه چی برسی…….
فعلا که اولین قدمی که توش ضعیفم کنترل ذهنه…………..برای رسیدن به استقلال مالی و عاطفی که میخام به نظرم در حد خودم اینه که نجوا ها غرها و….. که ی زمانی عاشقشون بودن و عاشق غر زدن بودنم ، رو بذارم کنار
باید آروم آروم شروع کنم به بها پرداختن ………………..و امیدوارم روزی برسه که انقدر توانمند بشم که ذره ای به معبود بی همتای خودم نزدیک بشم و از بند وابستگی های عاطفی و مالی رها بشم
اون موقع است که روابط درست دوستان عزیز و ثروت الهی در زندگیم زیبا تر نمایان میشه.
حاضرم تمام چیزهای حواس پرت کن رو بزارم کنار مثل پرسه تو شبکه های اجتماعی ،معاشرت های به دردنخور و ارتباط های الکی
و هر آن چیزی که مغایرت داره با هدف من و منو از این اهدافم دور میکنه و تمرکزمو ازم میگیره و از این فضا دورم میکنه (که این مورد ربط داره به همون بهای اول که تمرکزه )وخدارو شکر الان چندین ماهه که اصلا شخصیتی ندارم که بخوام شبکه اجتماعی چک کنم و ذهنمو باز بزارم و راحت هر چی که میاد رو دریافت کنم و حتی توی ارتباطاتم بسیار بسیار دقت میکنم و به راحتی نه میگم به درخواست های مزاحم یا نامعقول از جانب هرکسی و خدارو صدهزار مرتبه شکر که اصلا تا حالا یادم نمیاد که از ترس تنهایی بخوام با یکی ارتباط بگیرم که افکارمون با هم حتی کمی متفاوت باشه مثل اینکه تشنم باشه وآب در دسترسم نباشه و من برا رفع تشنگی زهر بخورم (ابدا)
و خدارو سپاس گزارم بابت شخصیتی که تغییر کرده ،الهی صدهزار مرتبه شکرت .
خب بهای بعدی اینکه حاضرم آموزش ببینم در حوزه ی کاریم و هران چیزی که تو مسیر پیش میاد و من باید یادش بگیرم یا انجامش بدم و برم تو کارش .
و اما مهم تر از همه مهم تر از همه و مهم ترین بها برای پرداختن اینکه من حاضرم باتمام وجودم روی خودم کارکنم تا تسلیم باشم و اجازه ی دریافت بدم تا الهامات رو دریافت کنم و حرکت کنم .
حاضرم اعتماد کنم به رب و روی ذهن محدودم حساب نکنم چون دوس دارم آسان بشم برای آسانی ها .
حاضرم بهاشو بدم و به سبک خودم پیش برم و مسیر خودمو برم فارغ از هر تایید و تحسین یا توهین و تمسخری
حاضرم بهاشو بدم تا اعراض کنم همواره از ناخواسته ها .
خدایا من واقعا نمیدونم ،تو میدونی پس تو منو ببر چون من تسلیمم ،
خدایا من نااگاهم من فراموش کارم من نادانم
تو آگاهی تو به یاد من بیار تو هرلحظه هدایت کن تو دانایی ،من به هر خیری که از تو به من برسه فقیرم ،محتاجم ،نیازمندم
خدایا من ناتوانم تو توانایی
خدایا من تسلیمم
خدایا من محدودم تو نامحدودی
خدایا من تسلیمم
خدایا من تسلیمم
خدایا من تسلیمم
«وآنان که گفتند پروردگار ما خداست و استقامت کردند نه غمی برانهاست ونه ترسی خواهند داشت »
عجب فایلی بود،چقد هدایتی بود..چقد جواب سوالهام رو داد…
دلم میخواد هزاربارِ دیگه ببینمش!
میخواستم اقدامات و نتایج این چندوقتم رو تو سایت بذارم که هم ردپا و یاداوری ای برای خودم باشه هم فک میکنم خوندنش لذت بخش باشه،همچنین تشکری هم از خدا و استاد کرده باشم..
خب،داستان از این قراره که من چندروزیه تمرکزی دوباره بعد از 2 سال دوره عزت نفس رو شروع کردم،و برنامه ای که دلم گفت اجراییش کنم اینجوریه که قسمت اول رو 21 بار با دقت گوش بدم بعد انجام بدم تمرینش رو یسری نتیجه هرچند کوچک زیر زبونم مزه کرد اونوقت برم قسمت بعدی.
حالا امروز 5 مردادِ و تا الان زیرِ 10 بار گوش دادم قسمت اول رو.تمرینم خلاصه بگم انجام کار هایی بود که خیلی وقته میخواستم انجام بدم ولی دست دست میکردم..
اولین چیزی که میومد تو ذهنم همیشه ترکِ قلیون بود..
من حدودِ 5 ساله که تقریبا هرشب قلیون میکشم اونم خیلی زیاد مثلا 1 ساعت و نیم چه بسا تو مهمونی ها بیشتر یکسره اونم 90٪ تنهایی.دیگه اینجوری بود مهمونی غریبه هم میرفتم ساک قلیونمو برمیداشتم و میبردم با خودم همه جا.
ولی من این نبودم من از بچگی یکسره تو ورزش بودم هرروزِ هفته ،یه بدن رو فرم و خستگی ناپذیر.
الان از نظر انرژی هم تنبل شدم چون نفس کم میارم،هم چون نفس ندارم پس ورزش نمیکنم،هم خودِ پروسهی قلیون کشیدن حداقل روزی 4 ساعتِ منو میگرفت از بس که بعد کشیدنش بی انرژی میشدم یا اخیرا سردرد های شدید.
اینارو گفتم بدونیم چه اهرم رنجی روم بود از همه نظر،مخصوصا اینکه خودمو نمیذاشت دوست داشته باشم واقا.
حالا تمرینم رو شروع کردم،گفتم 21 هزار بار تو صلوات شمار به خودم میگم “من عاشق خودمم”.
گفتم..
از ذوق تموم شدنِ این 21 هزار بار شبا تو تخت خوابم نمیبرد میگفتم یکسره.. تو 4_5 روز تموم شد…
گفتم اوکی،این دیگه قطعا عمل میکنه یه تاثیری روم میذاره.
(اینم بگم من تو دراز مدت همیشه دلم میخواسته قلیون رو ترک کنم و از نظر روانی اون ته دلم اذیتم میکرده ولی به فکر ترکش نبودمیعی قصدش رو نداشتم،فقط یکسری تو سال 1401 اونم به لطف همین دوره عزت نفس حدود 9 ماه نکشیدم)
خلاصه از یکی دو روز بعدش این فکر ترک قلیون بیشتر میومد میگفت جدیش کن برو تو دلش بابا نشون بده خودتو دوست داری،
من خیلی دلم میخواد دورهی قانون سلامتی رو بگیرم و استفاده کنم ولی همیشه یکی از ترمز های ذهنم همین بود که بابا من قلیون میکشم 100 بار غذای سالم هم بخورم قلیون براش تضادِ اصا چجوری روم میشه کامنت بذارم تو اون دوره..
خلاصه میگفتم لیاقت اون دوره رو اینجوری ندارم تا وقتی قلیون میکشم..
از طرفی این چندوقت چون به دلایلی دورهمیامون زیاده پس قلیون هم خیلی بحثش داغ تره و پایه براش بیشتر هست،
تا اینکه یک شب از همین شب ها،خونهی یکی از دوستان جمع بودیم که اتفاقا یکم از شهرمون دور بود،داشتم قلیون میکشیدم تنهایی،همه بگو بخند میکردن یه طرف دیگه بودن منم با خودم درگیر که هنوز که داری میکشیو اینا..مرد باش بذارش کنار..
آخرای رفتنمون شد،من پُکِ آخر رو کشیدم و فقط به رفیقم گفتم این قلیون من اینجا باشه فعلا امشب و برگشتم خونه.
قدم بعدی فرداش شد که تو جمع تو خونه اعلام کردم که آقا من قلیون رو گذاشتم کنار…
(که این اعلام کردنه دوباره اهرم بشه نرم سراغش بگن رو حرفت نمیشه حساب باز کرد)
دوباره با اینکه حواسم بود شنیده بودم ازتون قانون دوم و سوم معتادان گمنام رو،ولی گفتم بذار برم ببینم رو حرفم هستم انرژیم بیشتر میشه که اگه تونستم انجامش بدم.
شبش جمع بودیم یهو دیدم اون رفیقم اومد قلیونمو با خودش آورده بود،هرجوری بود با خودم کنار اومدم و 3 ساعت اون ساک به من چشمک میزد ولی نرفتم سمتش و آخرشم به رفیقم گفتم ببره پیش خودش باشه،میتونستم ببرم انباری خونمون بذارم ولی هم دسترسی داشتم بهش اینجوری هم اینکه اصا نمیخواستم قلیونی به نام خودم دیگه داشته باشم.
از طرفی هم استاد میگن ما چیت دِی نداریم اگه یه سبک یه مسیر میبینیم درسته باید اونو زندگی کنیم،پس نمیخواستم به بهونهی اینکه حالا یه امشب مهمونیه بکشم..چیت دِی قلیون هم نداریم دیگه حتی یه پُک.من باید اینو یاد بگیرم چون تو هر زمینه ای توش ضعیفم.خلاصه اونشب همینجوری گفتم امشب حال کشیدن ندارم و حرفی از ترک کامل پیششون نزدم.
خلاصه چند شب بعدش با اکیپ رفتیم سفره خونه!!جایی که اصا پاتوق من بود خود من معرفی کرده بودم،
یکدفعه دیدن منی که اصا قلیون رو چاق میکنم دست نمیزنم،خلاصه فهمیدن و جالب بود اولش خیلی تشویق نکردن انگار باور نکرده بودن (خودمم باور نکرده بودم)
بعد یک ربع نیم ساعت گذشت واقعا هم اذیت داشتم میشدم ولی گفتم باید نشون بدم به خودم و خدا… باید ببینم اگه بخوام میتونم..اینو بتونم خییییلی کارای دیگه رو میتونم انجام بدم اونوقت…
بعد هی دوستام دیدن نه جدی جدی نمیگیرم قلیون رو دیگه ایول و باریکلا گفتناشون شروع شد.
تو این شب دو تا اتفاق افتاد،از این جمع، قلیون به کل تو خونه ها جمع شد چون اینجوری بود که اگه من قلیونو راه مینداختم بقیه هم میومدن نه که هیشکی طرفش نمیرفت.
دومی اینکه دیگه اگه قرار بر سفره خونه هم باشه اصا به من نمیگن که برم! پس خود به خود قانون شماره 3 برام حذف شد شماره دو هم تا یجاهایی حذف شد.
نکتهی جالبِ دیگه هم این بود که یکی از پاتوق های اصلی قلیون کشیدن تو خونهی یکی از بچه ها وقتی اینبار رفتم دیدم گربه آوردن و اون جایی که تو تراس برا بساط قلیونمون بود کلا رفته کنار و جای گربه اومده
(قبل از اینکه بفهمن من ترک کردم این اتفاق افتاده بوده)
و این شد که بنده الان 10 روزه که قلیون نمیکشم به اضافهی اینکه خیلی زود خیلی از غول هارو هم خیلی زودتر کنار زدم حالا میفهمم اثرات 21 هزار بار من عاشق خودمم گفتن هام رو…
حالا اتفاق خوبِ بعدی..
من خیلی دلم میخواست یه گوشیِ رده بالا رو بگیرم ولی واقا اقدامی براش نمیکردم نه پولی به نیتش کنار میذاشتم نه تمرکزی تجسم میکردم هیچی..
بعد تو هدف گذاری گفتم اوکی،یه هدفِ فیزیکی ای که خیلی ام از ذهنم دور نباشه رو میخوام بهش برسم تا باورم تقویت شه،رسیدن به گوشی رو انتخاب کردم واسه اولین هدف.
این چندروز هی ویدیو ازش دیدم 10 سال پیش تو نوجوونی که واقا با تجسم به گوشی دلخواهم رسیده بودم رو یادم میاوردم گفتم اوکی شده 1 تومن 1 تومن براش کنار میذارم تا بگیرمش..
و واقعا هم نیاز داشتم به گوشیِ جدید،
که دیروز واقا خیلی یهویی یه صحبتایی شد و یه جرقه ای زده شد و یهو پس اندازام رو شد و یه مبلغی از حقوق ماهِ بعدم روزِ قبلش اومده بود تو حسابم و یه پولی هم از یجای دیگه ای رسید و عصرش من رفتم خریدم!!!!
همین،یعنی یک هفته تمرکزی تجسم و اشتیاقِ داشتنش و یذره قدم عملی خدا چققققدر سریع جواب داد نتیجه رو گذاشت تو دستم که من الان این کامنت رو دارم باهاش مینویسم!!
خدایا شکرت واقا!!من بیشترین خرید مورد علاقم تو زندگی خریدِ گوشی و لوازم الکتریکیه..دیگه تصور کنید چقد این خریدی که لمس کردم که با قانون بدستش آوردم لذت بخش تر شد برام!!
الان درسته یکذره دستم خالی شده ولی حالا میرسیم به بحثِ بهایی که تو همین فایل استاد ازش گفتید…
یه بهایی دادم یه چیز خیلی مفید و زیبا رو بدست آوردم و میتونم باهاش کلی کار انجام بدم که کار مورد علاقم رو با کیفیت تر به نمایش بذارم،که به درامد بهتر برسم..
که از قانون با خودم بهتر و بیشتر کار کنم..از این به بعد یه نتیجهی لذت بخش همیشه تو دستمه موقع کار کردن رو قانون و گوش دادن و دیدن فایل های شما..عجب یاداوریه خوبی!
حالا من این گوشی رو گرفتم،5 سااااله میخوام کار اصلی و مورد علاقهی خودم رو به طور آنلاین درست کنم ولی عین مثالی که زدید چند وقت یکبار یه پستی میذارم و دوباره تا دو سه هفته بعد هیچی..
الانم که ذاتا روزی 4_5 ساعت از ترکِ قلیون برام آزاد شده🫡شما تو دوره گفته بودید وقتی این اقدامات رو میکنید تایمتون خالی میشه اونوقت چه کارهایی تو اون تایم هایی که آزاد شده میتونید انجام بدید..والا آدم مو به تنش سیخ میشه از دست این قانون و صحبت های شما و کارِ خدا که انقد دقیقه!!
استاد آدم هر حرفی رو باور کنه همونو میبینه و تجربه میکنه،شما قند میگید ما باورش میکنیم قند میشه زندگیمون والا…چقدر آخه خوشبختیم ما بچه های عباس منشی…
برگردیم به موضوع..یعنی در کل میگم ببینید چه موقعی هدایت شدم به این فایل!!الان که میتونم راحت تولید محتوا کنم شما از همین صحبت کردید،چون ال سی دی گوشی قبلیم شکسته بود نمیشد واقعا استفادهی زیادی ازش کرد.
چقد نکته برداری کردم از این فایل..
چقد گوش زد شد برام که اوکی تمرکزم رو بذارم پس رو اینکه روزی یه محتوا بسازم!من که ادیت ویدیو و عکس بلدم پس برو که بریم..
بریم که بها هارو بنویسیم بریم که چهارچوب مشخص کنیم و قدم برداریم تا خدا هم مثل داستان خرید گوشی همونطوری هدایتم کنه و زمین و زمان رو برام جور کنه که اول بیوفتم رو غلطکِ مستمر کار کردن بعد هم شهد شیرینِ نتایجم رو بچشم..
خدایا شکرت..
راستی میگم خدا چقد دقیق و تا کجا حواسش به ما و شماست که آخرای فایل که مریم جان اومدن صحبت کنن چند ثانیهی اول یه صدای حشره یا پرنده ای میومد که چون میکروفون نداشتن یکم ناواضح کرده بود،تا اومد توجهم بره رو این یهو اون صدا قطع شد و صدای مریم جان به چه وضوحی به گوش ما رسید!
فکر کنم این طولانی ترین کامنتم شد.
سپاسگزارم از خدا و از شما استاد،خداروشکر واسه بودنتون و اینکه هدایت شدم به این سایت..
استاد جان با اینکه شبیه این جملات ناب رو که از گذشته تون گفته بودین شنیده بودم
اما باز هزاران بار هم اگه گوش بدم هنگ میکنم
توی 30تا کلاس صحبت کردن!!!!
کلاس غریبه
استاد غربیه 2ساعت صحبت کردن اونم چی تو جو دانشگاه ودانشجوهای دختر پسر!!!
48ساعت درمسیر راه بودن برای یک جلسه کلاس رفتن NLP
وهزینه50هزارتومانی!!!!
استاد جان نوش جانت این همه ثروت وسلامتی وعشق
من بعداز تهیه روانشناسی ثروت 2هنوز بهای هر روز نوشتن فانوس دریایی را ندادم بعدش چه انتظاری میتونم داشته باشم
یقینا 360درجه با گذشته خودم فرق کردم ونتایج خیلی خوبی گرفتم
اما همونقدر که قربانی کردم همونقدر نتیجه گرفتم
من به ترانه نویسی علاقمندم
اما هنوز اون چیزی که مد نظرم قربانی نکردم
چون نتیجه ای دلخواه من هنوز رقم نخورده
استاد جان
پیامبر جان
عاشق جان
من با شنیدن ودیدین زندگیتون 1000درجه باگذشته خودم فرق کردم
وباورهایی درمن شکل گرفته که میلیاردها می ارزه
من تعهد میدهم که میخوام قربانی کنم
و جانانه پای تعهدم وایستم
(هر روز یکبار صبح یکبار این فایل روگوش میدم تا یاد تعهدم بیفتم)
میخوام هر روز یک بیت هم شد بنویسم
درماه میشم 30بیت من این کار رو با تمام وجودم انجام میدم ونتیجه خودم رو در 6ماه آینده درپاسخ به کامنت خودم مینویسم
برنامه حال حاضر من
صبحها سرکار هستم(درسته باید یکسره تمام تمرکزم یکجا باشه اما باگرفتن نتیجه ازکار که عاشقش هستم از کارکنونی خودم میام بیرون
استاد جان هنوز ظرف وجودم اونقدر بزرگ نشده که یهو بیام از کار بیرون وتمام وجودم رو بزارم رو کارم اما یقینا با استمرار وقدمهای کوچیک وتمرینات ناب روانشناسی ثروت2 به نتایج بزرگی میرسم)
بعدازظهرهایکسره دریک مکان ساکت ترانه های ناب خودم رو مینویسم
وقتی بیدارشدم قلبم بهم گفت استادیک فایل عالی گذاشتنددرموردعیدقربان
اومدم توسایت گفتم خدایااستادیک فایل مثل اون فایل قربانی کردن اسماعیل گذاشته باشن،دیدم که بله
وباچه عنوان کوبنده ای؟!!
حاضری برای رسیدن به هدف ت چه چیزی راقربانی کنی؟
اول اومدم فکرکردم اصلاماچون اون قربانی رومیخوایم ندیم اصلادنبال هدف هامون نمیریم،وهدفی روانتخاب نمیکنیم ،چه برسه بهاش روبپردازیم وقدمی برداریم،
باخودم فکرکردم گفتم مهری توچکارکردی ؟
یادم اومدچندسال پیش میخواستم من معلم پایه دوم بودم قراردادهم نوشتم بااون مدرسه، رفتم کلاس روتزیین کردم،بااولیاارتباط گرفتم،حتی جلسه ی انجمن اولیاهم برگزارشد،اهداف کلاسم روشرح دادم باخانواده هاآشناشدم ،قبل ازمهرماه بودچندجلسه هم مروردرس های سال قبل روداشتم
که به خاطرزندگی م،مهاجرت کردم باهمسرم به یک شهردیگه،البته این روهم بگم من دردفترم این روازخداخواسته بودم که میخوام ازاینحابرم ،ونمیخوام این آدم هادوروبرم باشن وارتباطم روکم کنم وجهان پاسخ داد،وبه یک طریقی برنامه ی اومدن من به این شهرجورشد
حتی مادرم وسایل م بهم ندادگفت بروتوپشیمون میشی وبرمیگردی،برواگه موندگارشدی بیاوسایلت روببر،خواهرم گفت دیوانه لااقل مدرسه روحفظ میکردی،فوقش رفت وآمدمیکردی،که بایدروزی ۲ساعت رفت و۲ساعت هم برگشت توی راه میبودم،یابه شوهرت بگوبیادبره نزدیک مدرسه خونه بگیره توبه اون شهرنرو
خلاصه اومدم،وخدامیدونه که چقدرقشنگ جوابم رودادتوی خونه ای چه قدرعالی داریم زندگی میکنیم بعدازچندماه رفتم وسایلم روهم آوردم،کارشوهرمم هم خداروشکرخوبه،درسته یک سال نشستم خونه ومدرسه نرفتم،اماتوخونه شاگردخصوصی میومدودرس میدادم،وکارمیکردم حتی زعفرون پاک کردم وپول کرایه ی باروسایلم رودادم ،ولی خیلی خوشحال بودم،این شهربه شدت آروم وساکت هست وخلوت وبرای ماکه ازیک جای شلوغ اومدیم تازه به آرامش رسیدیم،وخیلی ازآدم های دوروبرم کم شدند
وسال بعدش خیلی هدایتی تویک مدرسه نزدیک خونمون دعوت شدم برای تدریس که دوپایه همزمان دریک کلاس رودرس میدادم
وقتی که اومدم من به ایناش فکرنمیکردم فقط به حنبه ی مهاجرتش فکرمیکردم که اولین قدم روبرداشتم
وتوزندگی م ازاین دست کارهازیادکردم که بی کله بودم،والان هم اگه دوباره پیش بیادحاضرم همون کارروانجام بدم
خدارو هزار مرتبه شکر میکنم که وقتی دیدم با شنیدن فایلهای خودشناسی آروم میشم هندزفری تو گوشم بود و زار زار اشک میریختم و از اون طرف نزدیکترن فرد زندگیم بهم فحش میداد و سر جنگ با من داشت اما میدونستم اتفاقات بیرون بازتاب درون منه ….. اشک میریختم و گوش میدادم تا بالاخره نتیجه دیدم و اون فرد رفتارش با من 180 درجه عوض شد….
خدارو شکر میکنم که برای پرداخت بهای دوره هایم یک تکه طلا فروختم تا بتونم دوره ها رو تهیه کنم و همون لحظه خودم رو ثروتمند میدونستم که دارم پا در راهی میزارم که کمتر از یک درصد افراد دنیا این کارو میکنن….
خدارو شکر میکنم که مدت هاست اصلا نمیدونم وسیله ای به نام تلویزیون وجود داره (البته فقط گاهی دنبال کردن فوتبال……… اونم نه همیشه)
خدارئ شکر میکنم که صبح تا شب فایل ها و صوت های خودم در گوشمه و تمام گوشیم فایل آموزشیه
خدارو شکرمیکنم که هر کجا ذهنم میگه فلان صوت رو ول کنه یا فلان کلیپ به درد تو نمیخوره دقیقا میرم و همونو گوش میدم تا مقاومت ذهنم شکسته بشه….
خدارو شکر میکنم که هر جا ترسیدم دقیقا رفتم تو دل ترسم
خدارو شکر میکنم که این فایل رو شنیدم و قشنگ متوجه شدم که تمرکز چقدرررر برای من لازمه و تصمیم گرفتم یک رابطه بی سرانجام و بی پایان رو کنار بزارم تا با تمرکز لازم تمریناتمو انجام بدم و از وقتی که خدای عزیز در اختیارم گذاشته نهایت استفاده رو ببرم…….
خدارو شکر میکنم که فایلهای استاد که به شکل رایگان در تمام کانال هاو گروه ها هست رو استفاده نکردم و گفتم مگر ایمان نداری که هرچه بخری خداوند ده برابرش رو به تو میده ؟؟؟؟؟؟؟ پس با تمام وجود بهای آن را دادم و خیلی هم خوشحالم
خدارو شکر میکنم که در مورد سناریو نوشتن مشکل داشتم ولی اونقدر کامنت ها رو خوندم و بررسی کردم تا بالاخره فهمیدم چی به چیه و دستم روان شد
خدارو شکر میکنم که وقتی بعد از اولین تصویرسازی و ضبط خواسته هام با صدای خودم ذهنم مخالفت کرد و منو افسرده کرد بلند شدم و دوباره ادامه دادم تا ذهنم برای من تصمیم نگیره و این من باشم که بگم چه بکنم چه نکنم
خدارو شکر میکنم که سوالات دوستان رو میخونم در حد خودم پاسخ میدم تا تمرکزم هم بر مدار آگاهی باشه …..
دوستتون دارم و بی نهایت خوشحالم
و این عیدی من بود در روز عید قربان
و عید غدیر هم مصادف شده با تولدم که ایمان دارم خداوند بهترین عیدی و بهترین کادوی تولد رو بهم میده…..
سلام دوست عزیز امیدوارم خوش و خرم باشید. داشتم کامنت های مربوط به ویدئو استاد رو می دیدم و می خوندم که یک دفعه اسم شما رو دیدم و برام جالب بود چون اسم منم رابعه هس و اطرافیانم منو رابی صدا می کنن. خوشحال شدم از اینکه توی این مسیری که هستم یک نفر هم اسم اصلیش و هم اسم مستعارش مثل منه. جالب و هیجان انگیز بود از آشنایی با شما خوشوقت شدم. شاد و سلامت باشی رابی جان.
سلام عزیز دلممممم خیلی ممنونم که کامنت گذاشتی و منم بسیار خوشحال و خوش وقتم که هم نام شما هستم و من یه مشکلی برای ورود به سایت پیش اومد که اسمم رو با عجله رابی گذاشتم و الان اسم و فامیل واقعیم که رابعه اصحابی هست رو میزارم .منم رابی صدام میزنن😍😅
انشالله هرجا هستید خوش نام و سلامت و شاد باشید همسفر عزیزم ❤️❤️❤️❤️
🎊مثل همیشه کاربردی و مفید ، مثل همیشه دست خداوند در بیان و روشن سازی قوانین خداوند🎊
✴استاد من چهار سال پیش هدفم این شد که مهارت تشخیص حرکات قیمت در بازار های جهانی مثل طلا داوجونز و نفت رو بدست بیارم به نحوی که بتونم علت حرکات رو تشخیص بدم و با واکنشی که به این حرکات میدم معاملاتم رو کنترل کنم و موفق باشم
⚫استاد برای رسیدن به این هدف من ذره ذره ، روز به روزی که گذروندم احساسم نسبت به خداوند رو خالص کردم ، هنوز در حال کاملتر کردن این موضوع هستم ، چرا؟
تا بتونم پرداخت بها برای رسیدن به هدفم رو درک کنم و با حس خوب ازش بگذرم
🔵این موضوع رو من قبلا از شما شنیده بودم و میدونستم یکی از قوانین رسیدن به خواسته و هدف پرداخت بها برای رسیدن به هدف هست
🔴بهایی که من پرداخت کردم قضاوت شدن توسط اطرافیانم بود، بهایی که پرداخت کردم گذشتن از شرکتی بود که منو محدود میکرد در رسیدن به خواسته ام ، بهایی که پرداخت کردم تغییر نگاه اطرافیان نسبت به خودم بود. بهایی که پرداخت کردم رفتن همسرم از زندگیم بود.بهایی که پرداخت کردم تنها شدنم و تمرکز بی نهایت برای رسیدن به هدفم بود.اینها در نظرم بزرگترین هزینه هایی بود که برای رسیدن به خواسته ام پرداخت کردم.
الان هم که بهش فکر میکنم افتخار میکنم و به خودم میبالم که انقدر هدفم برام با ارزش بود که هزینه های این چنین رو پرداخت کردم و به خودم میبالم.
♻️اما چیزی که باعث شد این هزینه هارو قبول کنم و بتونم خودم رو کنترل کنم ، حس بی نیازی من به غیر از خداوند یکتا بود. حسی که خیلی براش تلاش کردم تا در اون خالص تر بشم. و هرچه جلو تر رفتم این حس قوی تر شد و بیشتر به خداوند وابسته شدم و دیگران و نگاه اونها در نظرم کمرنگ تر و بی اهمیت تر شد.
✴استاد من مهاجرت کردم به یکی از زیبا ترین نقاط ایران جایی که روز به روز ثروتمند نشینان اون در حال افزایش پیدا کردن هستن و حتی مردمی ک وضع مالی مناسبی ندارن و ناسپاسی میکنن یا سعی بر تغییر دارن تا بتونن بمونن یا تسلیم میشن و ترک میکنن این جای زیبا رو.
❇جایی که من هستم میتونم با پنج دقیقه پیاده روی برم توی اب های آزاد شنا کنم و یه عالمه حس خوب رو در خودم تقویت کنم
✅انسان هایی که با من صحبت میکنن روی خوبشون به من میرسه و بعضا به قوانین خداوند بدون اینکه شاید با جزئیات بدونن ایمان دارن.
✅میخوام بگم من به هدفم با افتخار رسیدم و مسیری رو رفتم که از اطرافیانم کسی نرفته بود و فقط به خداوند اعتماد کردم.
✅احساسم به خداوند رو رفته رفته و با تکامل کامل تر کردم و بیشتر بهش وابسته شدم.
✅عزت نفسم به خاطر این توجه زیاد تر شد و آرامشی که بدست آوردم مثال زدنی نیست.
♾میخوام بگم بله کاملا صحبت های شما متین و درسته که برای رسیدن به هدف باید قربانی بدیم تا بتونیم مدار طی کنیم و به خواستمون برسیم.
♾باید تکیه کنیم به پروردگار عالم و اعتماد داشته باشیم و به هدفمون فکر کنیم و حرکت کنیم.
♾مهاجرتی که من کردم مثل یک جای تراشیده شده ای هست که دقیقا مطابق تقویت احساس خوب در من هست که منو به خواسته هام نزدیک میکنه از وقت آزاد بگیر تا آدم هایی که به من خوبی میکنن و شرایطی رو پیش میارن که من بتونم بیشتر به خواسته هام نزدیک بشم.
⭕نمیگم ناخواسته و تضاد نیس، به اونها به دید روشن شدن بیشتر خواسته هام نگاه میکنم اما انقد خوبی ها داره انقدر حالم خوشه و روز ب روز شکر گزار تر میشم انقدر حسم به خداوند برای درک مشیت و سنتی که در دنیا قرار داده بیشتر میشه که حدی براش متصور نیستم
⭕استاد این حال و ارامش خوبم به شرایط گره نخورده ، من از زمانی که در شرایط سختی بودم و در حال پرداخت هزینه برای طی کردن مدار خودم بودم اگاهانه سعی میکردم حسم رو خوب نگه دارم ، و اینگونه هدایت شدم به جای بهتر ، و همین الان هم در حال کنترل ورودی هام هستم
⭕خداوند میفرماید
سوره مؤمنون
وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ (٣)
و آنان که از بیهوده روى گردانند
⭕این به نظر من یکی از واضح ترین آیات در مورد کنترل ورودی هامون هست و من همواره در حال انجام این کار و مراقبه هستم
⭕به صورت مطلق خودم رو ایزوله کردم در شرایطی که به ظاهر بد بود برای کنترل ورودی هام فایل های شما رو به تعداد دفعات زیاد گوش دادم و میدیدم.
⭕یکی از موارد درک پرداخت هزینه یا دادن قربانی برای رسیدن به هدف بنظرم کنترل ورودی هاست تا فرد بتونه افکارشو کنترل کنه و متمرکز باشه روی اهدافش و اجازه نده حال بدی پیدا کنه که زمینه ساز اتفاقات بد اینده بشه
ممنونم که این مطالب رو با ما به اشتراک میزارید ، ممنونم که شما و خانم شایسته با عشق و در کمال بی نیازی این فایل هارو عاشقانه تدوین میکنین زمان میزارید و ارسال میکنین، دعا گوی شما هستم و ازتون بسیار سپاسگزارم🌹
باسلام ودرود فراوان به استاد عزیزم که بزرگترین معجزهی زندگی من آشناشدن بااستادبزرگوارم بود من ازمدتی که بااستاد آشنا شدم هدف اصلی زندگیم این شد که به یک انسانی تبدیل بشم که سرتاسر وجودش عشق به الله باشه وروی ایمانم کارکردم وبه قول استاد بهایش رو هم دادم من الان یک سالی هست که اصلاتلوزیون نمیبینم ۳تا بچه ی کوچیک دارم همه ی مسئولیت زندگی روی دوشم هست ولی روزی ۲ساعت وقتی ازخواب بیدارمیشوم دردفترشکرگزاری برای داشته هایم شکرگزاری مینویسم ،ویسهای استاد رو تاحدی که بتونم هرروز گوش میکنم ،ازچیزهایی که خیلللللی خیلللللی سخته مثل غیبت کردن ،خوبی کردن به کسی که بهاصلا خوبیهام رو نمیبینه ،قضاوت کردن ،ازدست کسی دلگیر نمیشم،رفیقهایی توزندگیم داشتم که حذفشون کردم حتی خانواده ام که ی مقداری منفی فکرمیکنن خیلی کمتر برخوردمیکنم خلاصه به قول استاد بهایش روپرداخت کردم والان نمیدونم با چه حسی براتون بگم که واقعا هرچیزی که ازخدامیخوام به طرز معجزه آسایی برام انجام میشه ،به اون ایمان وتوکل وآرامش درونی رسیدم که آرزوی چندین ساله زندگیم بود استاد من واقعا نمیدونم با چه زبونی ازشما تشکرکنم وخداراهزاران بارشکرمیکنم که استادی مثل شمادارم،آرزوی سلامتی و خوشبختی برای استاد عزیزم وهمه ی بچه های گروه میکنم🙏🙏🙏
سلام بر تمامی دوستان عزیزم و استاد عزیزم که میدونم این نظر رو می خواند
من تقریبا از پایه نهم با المپیاد های علمی آشنا شدم و مطالعاتی راجع به شون انجام دادم (الان دانش آموز پایه دهم هستم و به لطف خدا دبیرستان نمونه دولتی منطقه ۵ (تهران) قبول شدم )
و تقریبا از یک ماه پیش تحقیقاتم رو جدی کردم ، به مزایا و معایب المپیاد پرداختم ، با دوستانم راجع به این قضیه صحبت کردم
اما هی این ماجرا رو کشش دادم و شروع نکردم
با این که می دونستم می خوام المپیادی بشم ولی تو این دودلی گیر کرده بودم
بهم الهام شد که بیام دوباره این فایل رو ببینم و کاغذ و قلم بگیرم دستم و بنویسم
تک تک مسائلی که استاد می گفتن رو من شبیه سازی می کردم با شرایط المپیادی شدن
استاد می گفت من این حجم از کتاب رو مطالعه کردم برای رسیدن به هدفم
منم می نوشتم آیا حاضری برای رسیدن به هدفت هزاران هزار صفحه رو مطالعه کنی ؟
گفتم بله
استاد می گفت باید تمام تمرکز رو بذاری روی هدفت
منم نوشتم آیا حاضری برای رسیدن به هدفت قید کار های حاشیه ای رو بزنی ؟
و اینجا فهمیدم که این پاشنه آشیل منه مثل خیلی های دیگه
تمرکز ، تمرکز ، تمرکز
من نمی تونم روی یه کار متمرکز باشم
هی از این شاخه به اون شاخه میپرم
و این سوال سخت ترین سوال بود و تصمیم رو گرفتم
گفتم بله
من باید بتونم متمرکز باشم
به قول استاد که
هدفم بزرگه بله و باید قربانی ام هم بزرگ باشه ، شاید وقتی در این مسیر در حرکتم پیشنهاداتی برای کار های دیگه به من بشه ولی باید بگم نه
باید بتونم بگم نه
(وقتی میای سمت المپیاد می بینی که باید بین مطالعه برای کنکور و مطالعه برای المپیاد یکی رو انتخاب کنی )
بعد از اتمام فایل اومدم روی یه صفحه جدید
یه بعلاوه بزرگ رو صفحه کشیدم
مزایای المپیاد | مزایای کنکور
معایب المپیاد | معایب کنکور
و پس از این دلایل منطقی به علاوه حس قلبیم تصمیم گرفتم برم سراغ المپیاد ، المپیاد شیمی
هدف :
مدال طلای المپیاد شیمی سال تحصیلی ۱۴۰۲_۱۴۰۳
اقدامات :
مطالعه سه کتاب شیمی سه پایه دهم ، یازدهم ، دوازدهم به علاوه ی کتاب های نظام قدیم این سه پایه _ مطالعه کتاب های شیمی عمومی
قربانی ها و بهای این هدف :
●گذاشتن تمام تمرکزم روی این هدف
● ترک کردن گشت و گذار بیهوده در وب و موبایل
●کنار گذاشتن دیدن برنامه های بی فایده تلویزیون
●قطع کردن ارتباطم با آدم های منفی باف و کسانی که به من چیزی اضافه نمی کنن
مطمئنم و یقین دارم که الله یگانه وقتی تعهد من رو ببینه من رو در این مسیر همانطور که در تمامی اهداف دیگه ام کمک و هدایت کرده ، در این مسیر هم پشتیبانم خواهد بود
گر مرد رهی ، میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
به امید الله پیشرفت هام و حرکت هام رو در این مسیر میام و با شما به اشتراک میذارم
سلام
چند وقتیه که با استاد و سایت آشنا شدم ولی نتایج کوچک و گدرا بود…..
به یکی از دوستانم گفتم که انکار من آدم مناسب عمل کردن به قانون نیستم و تقریبا بی خیالش شدم……
چند روز پیش گفتم خدایا ی جوابی بهم بده و به این فایل رسیدم…..
واقعا فرقه بین عمل کردن و دونستن قانون…….
فکر میکردم که استاد ی دکمه زدن و یه شبه لاغر شدن……………..
حاضر نبودم حتی از آهنگ هایی که دوسشون داشتم ولی به شدت غمگین بودن دست بکشم
هنوز کنترل ذهن نداشتم و انتظار رسیدن به بهترین ها رو داشتم………
فایل رو چندین بار گوش دادم و هر بار بیشتر گوش میدم
برای رسیدن به خواسته هام باید تلاش کنم و بها بپردازم……….نمیشه توی روزای خوب خوشحال و خندون باشی و بگی آفرین دختر، تو داری عمل میکنی به قانون
و توی بقیه مواقع بشینی و غر بزنی، نگران حرف دیگران باشی، بترسی از اینکه به دیگران نه بگی، کنترل ذهن نداشته باشی و فکر کنی با گاهی فایل کوش دادن قراره به همه چی برسی…….
فعلا که اولین قدمی که توش ضعیفم کنترل ذهنه…………..برای رسیدن به استقلال مالی و عاطفی که میخام به نظرم در حد خودم اینه که نجوا ها غرها و….. که ی زمانی عاشقشون بودن و عاشق غر زدن بودنم ، رو بذارم کنار
باید آروم آروم شروع کنم به بها پرداختن ………………..و امیدوارم روزی برسه که انقدر توانمند بشم که ذره ای به معبود بی همتای خودم نزدیک بشم و از بند وابستگی های عاطفی و مالی رها بشم
اون موقع است که روابط درست دوستان عزیز و ثروت الهی در زندگیم زیبا تر نمایان میشه.
از امروز تا 21 روز آینده تلاش برای کنترل ذهن
8 آبان 1401
در پناه حق
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
حاضری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی ؟؟؟
ابراهیم تا اینکه پسرشو قربانی کنه جلو رفت ،من حاضرم چه چیزی قربانی کنم برای هدفم؟؟؟
مهم نیست هدفت چقدر بزرگه اگر حاضر باشی بهاشو بپردازی بهش میرسی .
مهم ترین قسمت رسیدن به هدف همینه پرداخت بها .
ومن هدف 6ماه ایندم تبدیل شدن به یکی از بهترین ها تو حوزه ی کاری خودمه و بعد نفر اول
خب چه بهایی حاضرم برای این هدفم بپردازم
من هدفم بالا آوردن پیج اینستاگرام و کسب درآمد از طریق اونه
من هدفم بالابردن مهارت هاییه که دارم در این زمینه و متخصص شدن تو هرکدوم از اینهاس
برای این اهدافم من چه بهایی حاضرم بپردازم ؟
حاضرم تمام تمرکزمو یک پارچه برروی تنها و تنها این اهداف بزارم و همواره احساس خودمو خوب نگه دارم و آرام باشم تا هدایت بشم
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
حاضرم روزی چند ساعت روی سایت کار کنم یا خودم تو دفترهام تمریناتمو انجام بدم و توانا بشم در کنترل ذهن و نجواها
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
حاضرم تمام چیزهای حواس پرت کن رو بزارم کنار مثل پرسه تو شبکه های اجتماعی ،معاشرت های به دردنخور و ارتباط های الکی
و هر آن چیزی که مغایرت داره با هدف من و منو از این اهدافم دور میکنه و تمرکزمو ازم میگیره و از این فضا دورم میکنه (که این مورد ربط داره به همون بهای اول که تمرکزه )وخدارو شکر الان چندین ماهه که اصلا شخصیتی ندارم که بخوام شبکه اجتماعی چک کنم و ذهنمو باز بزارم و راحت هر چی که میاد رو دریافت کنم و حتی توی ارتباطاتم بسیار بسیار دقت میکنم و به راحتی نه میگم به درخواست های مزاحم یا نامعقول از جانب هرکسی و خدارو صدهزار مرتبه شکر که اصلا تا حالا یادم نمیاد که از ترس تنهایی بخوام با یکی ارتباط بگیرم که افکارمون با هم حتی کمی متفاوت باشه مثل اینکه تشنم باشه وآب در دسترسم نباشه و من برا رفع تشنگی زهر بخورم (ابدا)
و خدارو سپاس گزارم بابت شخصیتی که تغییر کرده ،الهی صدهزار مرتبه شکرت .
خب بهای بعدی اینکه حاضرم آموزش ببینم در حوزه ی کاریم و هران چیزی که تو مسیر پیش میاد و من باید یادش بگیرم یا انجامش بدم و برم تو کارش .
و اما مهم تر از همه مهم تر از همه و مهم ترین بها برای پرداختن اینکه من حاضرم باتمام وجودم روی خودم کارکنم تا تسلیم باشم و اجازه ی دریافت بدم تا الهامات رو دریافت کنم و حرکت کنم .
حاضرم اعتماد کنم به رب و روی ذهن محدودم حساب نکنم چون دوس دارم آسان بشم برای آسانی ها .
حاضرم بهاشو بدم و به سبک خودم پیش برم و مسیر خودمو برم فارغ از هر تایید و تحسین یا توهین و تمسخری
حاضرم بهاشو بدم تا اعراض کنم همواره از ناخواسته ها .
خدایا من واقعا نمیدونم ،تو میدونی پس تو منو ببر چون من تسلیمم ،
خدایا من نااگاهم من فراموش کارم من نادانم
تو آگاهی تو به یاد من بیار تو هرلحظه هدایت کن تو دانایی ،من به هر خیری که از تو به من برسه فقیرم ،محتاجم ،نیازمندم
خدایا من ناتوانم تو توانایی
خدایا من تسلیمم
خدایا من محدودم تو نامحدودی
خدایا من تسلیمم
خدایا من تسلیمم
خدایا من تسلیمم
«وآنان که گفتند پروردگار ما خداست و استقامت کردند نه غمی برانهاست ونه ترسی خواهند داشت »
تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
در پناه رب یکتا .
خب…
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته،
عجب فایلی بود،چقد هدایتی بود..چقد جواب سوالهام رو داد…
دلم میخواد هزاربارِ دیگه ببینمش!
میخواستم اقدامات و نتایج این چندوقتم رو تو سایت بذارم که هم ردپا و یاداوری ای برای خودم باشه هم فک میکنم خوندنش لذت بخش باشه،همچنین تشکری هم از خدا و استاد کرده باشم..
خب،داستان از این قراره که من چندروزیه تمرکزی دوباره بعد از 2 سال دوره عزت نفس رو شروع کردم،و برنامه ای که دلم گفت اجراییش کنم اینجوریه که قسمت اول رو 21 بار با دقت گوش بدم بعد انجام بدم تمرینش رو یسری نتیجه هرچند کوچک زیر زبونم مزه کرد اونوقت برم قسمت بعدی.
حالا امروز 5 مردادِ و تا الان زیرِ 10 بار گوش دادم قسمت اول رو.تمرینم خلاصه بگم انجام کار هایی بود که خیلی وقته میخواستم انجام بدم ولی دست دست میکردم..
اولین چیزی که میومد تو ذهنم همیشه ترکِ قلیون بود..
من حدودِ 5 ساله که تقریبا هرشب قلیون میکشم اونم خیلی زیاد مثلا 1 ساعت و نیم چه بسا تو مهمونی ها بیشتر یکسره اونم 90٪ تنهایی.دیگه اینجوری بود مهمونی غریبه هم میرفتم ساک قلیونمو برمیداشتم و میبردم با خودم همه جا.
ولی من این نبودم من از بچگی یکسره تو ورزش بودم هرروزِ هفته ،یه بدن رو فرم و خستگی ناپذیر.
الان از نظر انرژی هم تنبل شدم چون نفس کم میارم،هم چون نفس ندارم پس ورزش نمیکنم،هم خودِ پروسهی قلیون کشیدن حداقل روزی 4 ساعتِ منو میگرفت از بس که بعد کشیدنش بی انرژی میشدم یا اخیرا سردرد های شدید.
اینارو گفتم بدونیم چه اهرم رنجی روم بود از همه نظر،مخصوصا اینکه خودمو نمیذاشت دوست داشته باشم واقا.
حالا تمرینم رو شروع کردم،گفتم 21 هزار بار تو صلوات شمار به خودم میگم “من عاشق خودمم”.
گفتم..
از ذوق تموم شدنِ این 21 هزار بار شبا تو تخت خوابم نمیبرد میگفتم یکسره.. تو 4_5 روز تموم شد…
گفتم اوکی،این دیگه قطعا عمل میکنه یه تاثیری روم میذاره.
(اینم بگم من تو دراز مدت همیشه دلم میخواسته قلیون رو ترک کنم و از نظر روانی اون ته دلم اذیتم میکرده ولی به فکر ترکش نبودمیعی قصدش رو نداشتم،فقط یکسری تو سال 1401 اونم به لطف همین دوره عزت نفس حدود 9 ماه نکشیدم)
خلاصه از یکی دو روز بعدش این فکر ترک قلیون بیشتر میومد میگفت جدیش کن برو تو دلش بابا نشون بده خودتو دوست داری،
من خیلی دلم میخواد دورهی قانون سلامتی رو بگیرم و استفاده کنم ولی همیشه یکی از ترمز های ذهنم همین بود که بابا من قلیون میکشم 100 بار غذای سالم هم بخورم قلیون براش تضادِ اصا چجوری روم میشه کامنت بذارم تو اون دوره..
خلاصه میگفتم لیاقت اون دوره رو اینجوری ندارم تا وقتی قلیون میکشم..
از طرفی این چندوقت چون به دلایلی دورهمیامون زیاده پس قلیون هم خیلی بحثش داغ تره و پایه براش بیشتر هست،
تا اینکه یک شب از همین شب ها،خونهی یکی از دوستان جمع بودیم که اتفاقا یکم از شهرمون دور بود،داشتم قلیون میکشیدم تنهایی،همه بگو بخند میکردن یه طرف دیگه بودن منم با خودم درگیر که هنوز که داری میکشیو اینا..مرد باش بذارش کنار..
آخرای رفتنمون شد،من پُکِ آخر رو کشیدم و فقط به رفیقم گفتم این قلیون من اینجا باشه فعلا امشب و برگشتم خونه.
قدم بعدی فرداش شد که تو جمع تو خونه اعلام کردم که آقا من قلیون رو گذاشتم کنار…
(که این اعلام کردنه دوباره اهرم بشه نرم سراغش بگن رو حرفت نمیشه حساب باز کرد)
دوباره با اینکه حواسم بود شنیده بودم ازتون قانون دوم و سوم معتادان گمنام رو،ولی گفتم بذار برم ببینم رو حرفم هستم انرژیم بیشتر میشه که اگه تونستم انجامش بدم.
شبش جمع بودیم یهو دیدم اون رفیقم اومد قلیونمو با خودش آورده بود،هرجوری بود با خودم کنار اومدم و 3 ساعت اون ساک به من چشمک میزد ولی نرفتم سمتش و آخرشم به رفیقم گفتم ببره پیش خودش باشه،میتونستم ببرم انباری خونمون بذارم ولی هم دسترسی داشتم بهش اینجوری هم اینکه اصا نمیخواستم قلیونی به نام خودم دیگه داشته باشم.
از طرفی هم استاد میگن ما چیت دِی نداریم اگه یه سبک یه مسیر میبینیم درسته باید اونو زندگی کنیم،پس نمیخواستم به بهونهی اینکه حالا یه امشب مهمونیه بکشم..چیت دِی قلیون هم نداریم دیگه حتی یه پُک.من باید اینو یاد بگیرم چون تو هر زمینه ای توش ضعیفم.خلاصه اونشب همینجوری گفتم امشب حال کشیدن ندارم و حرفی از ترک کامل پیششون نزدم.
خلاصه چند شب بعدش با اکیپ رفتیم سفره خونه!!جایی که اصا پاتوق من بود خود من معرفی کرده بودم،
یکدفعه دیدن منی که اصا قلیون رو چاق میکنم دست نمیزنم،خلاصه فهمیدن و جالب بود اولش خیلی تشویق نکردن انگار باور نکرده بودن (خودمم باور نکرده بودم)
بعد یک ربع نیم ساعت گذشت واقعا هم اذیت داشتم میشدم ولی گفتم باید نشون بدم به خودم و خدا… باید ببینم اگه بخوام میتونم..اینو بتونم خییییلی کارای دیگه رو میتونم انجام بدم اونوقت…
بعد هی دوستام دیدن نه جدی جدی نمیگیرم قلیون رو دیگه ایول و باریکلا گفتناشون شروع شد.
تو این شب دو تا اتفاق افتاد،از این جمع، قلیون به کل تو خونه ها جمع شد چون اینجوری بود که اگه من قلیونو راه مینداختم بقیه هم میومدن نه که هیشکی طرفش نمیرفت.
دومی اینکه دیگه اگه قرار بر سفره خونه هم باشه اصا به من نمیگن که برم! پس خود به خود قانون شماره 3 برام حذف شد شماره دو هم تا یجاهایی حذف شد.
نکتهی جالبِ دیگه هم این بود که یکی از پاتوق های اصلی قلیون کشیدن تو خونهی یکی از بچه ها وقتی اینبار رفتم دیدم گربه آوردن و اون جایی که تو تراس برا بساط قلیونمون بود کلا رفته کنار و جای گربه اومده
(قبل از اینکه بفهمن من ترک کردم این اتفاق افتاده بوده)
و این شد که بنده الان 10 روزه که قلیون نمیکشم به اضافهی اینکه خیلی زود خیلی از غول هارو هم خیلی زودتر کنار زدم حالا میفهمم اثرات 21 هزار بار من عاشق خودمم گفتن هام رو…
حالا اتفاق خوبِ بعدی..
من خیلی دلم میخواست یه گوشیِ رده بالا رو بگیرم ولی واقا اقدامی براش نمیکردم نه پولی به نیتش کنار میذاشتم نه تمرکزی تجسم میکردم هیچی..
بعد تو هدف گذاری گفتم اوکی،یه هدفِ فیزیکی ای که خیلی ام از ذهنم دور نباشه رو میخوام بهش برسم تا باورم تقویت شه،رسیدن به گوشی رو انتخاب کردم واسه اولین هدف.
این چندروز هی ویدیو ازش دیدم 10 سال پیش تو نوجوونی که واقا با تجسم به گوشی دلخواهم رسیده بودم رو یادم میاوردم گفتم اوکی شده 1 تومن 1 تومن براش کنار میذارم تا بگیرمش..
و واقعا هم نیاز داشتم به گوشیِ جدید،
که دیروز واقا خیلی یهویی یه صحبتایی شد و یه جرقه ای زده شد و یهو پس اندازام رو شد و یه مبلغی از حقوق ماهِ بعدم روزِ قبلش اومده بود تو حسابم و یه پولی هم از یجای دیگه ای رسید و عصرش من رفتم خریدم!!!!
همین،یعنی یک هفته تمرکزی تجسم و اشتیاقِ داشتنش و یذره قدم عملی خدا چققققدر سریع جواب داد نتیجه رو گذاشت تو دستم که من الان این کامنت رو دارم باهاش مینویسم!!
خدایا شکرت واقا!!من بیشترین خرید مورد علاقم تو زندگی خریدِ گوشی و لوازم الکتریکیه..دیگه تصور کنید چقد این خریدی که لمس کردم که با قانون بدستش آوردم لذت بخش تر شد برام!!
الان درسته یکذره دستم خالی شده ولی حالا میرسیم به بحثِ بهایی که تو همین فایل استاد ازش گفتید…
یه بهایی دادم یه چیز خیلی مفید و زیبا رو بدست آوردم و میتونم باهاش کلی کار انجام بدم که کار مورد علاقم رو با کیفیت تر به نمایش بذارم،که به درامد بهتر برسم..
که از قانون با خودم بهتر و بیشتر کار کنم..از این به بعد یه نتیجهی لذت بخش همیشه تو دستمه موقع کار کردن رو قانون و گوش دادن و دیدن فایل های شما..عجب یاداوریه خوبی!
حالا من این گوشی رو گرفتم،5 سااااله میخوام کار اصلی و مورد علاقهی خودم رو به طور آنلاین درست کنم ولی عین مثالی که زدید چند وقت یکبار یه پستی میذارم و دوباره تا دو سه هفته بعد هیچی..
الانم که ذاتا روزی 4_5 ساعت از ترکِ قلیون برام آزاد شده🫡شما تو دوره گفته بودید وقتی این اقدامات رو میکنید تایمتون خالی میشه اونوقت چه کارهایی تو اون تایم هایی که آزاد شده میتونید انجام بدید..والا آدم مو به تنش سیخ میشه از دست این قانون و صحبت های شما و کارِ خدا که انقد دقیقه!!
استاد آدم هر حرفی رو باور کنه همونو میبینه و تجربه میکنه،شما قند میگید ما باورش میکنیم قند میشه زندگیمون والا…چقدر آخه خوشبختیم ما بچه های عباس منشی…
برگردیم به موضوع..یعنی در کل میگم ببینید چه موقعی هدایت شدم به این فایل!!الان که میتونم راحت تولید محتوا کنم شما از همین صحبت کردید،چون ال سی دی گوشی قبلیم شکسته بود نمیشد واقعا استفادهی زیادی ازش کرد.
چقد نکته برداری کردم از این فایل..
چقد گوش زد شد برام که اوکی تمرکزم رو بذارم پس رو اینکه روزی یه محتوا بسازم!من که ادیت ویدیو و عکس بلدم پس برو که بریم..
بریم که بها هارو بنویسیم بریم که چهارچوب مشخص کنیم و قدم برداریم تا خدا هم مثل داستان خرید گوشی همونطوری هدایتم کنه و زمین و زمان رو برام جور کنه که اول بیوفتم رو غلطکِ مستمر کار کردن بعد هم شهد شیرینِ نتایجم رو بچشم..
خدایا شکرت..
راستی میگم خدا چقد دقیق و تا کجا حواسش به ما و شماست که آخرای فایل که مریم جان اومدن صحبت کنن چند ثانیهی اول یه صدای حشره یا پرنده ای میومد که چون میکروفون نداشتن یکم ناواضح کرده بود،تا اومد توجهم بره رو این یهو اون صدا قطع شد و صدای مریم جان به چه وضوحی به گوش ما رسید!
فکر کنم این طولانی ترین کامنتم شد.
سپاسگزارم از خدا و از شما استاد،خداروشکر واسه بودنتون و اینکه هدایت شدم به این سایت..
مرسی
به! دایان عزیز!
خب، من چیکار کنم که تو این سایت، تو و چن نفر دیگه رو فالو دارم که از قضا، کم مینویسید!
کجا بودی؟
خب، تا حدی فهمیدم کجا بودی!
خیلی داستانت با حال بود… خیلی! دلیلش هم اینه که همه ش از دست اوله و به خاطر حرف این یا اون، کاری رو انجام نمیدی!
ممکنه تا آخر عمر، تو رو نبینم و اینقدر مهم نیست که چیزی ازت نخونم! بنویس، واسه من تو جی میل، یه پیام پر از شادی میاد.
اینکه قلیون رو دادی رفت، نشونه ی وجودته! آدم با وجود، نوشته ش خود بخود میکشه آدم رو…
مرسی بابت کامنت طولانیت.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی
سلام به علی آقای گل
آقا چه قدر شما عشقید
یعنی هر بار که میرسم به کامنت شما ناخودآگاه لبخندم شروع میشه
اینقدر که شما پرانرژی و شاد هستید این فرکانسش به ما هم میرسه
عکست هم خیلی زیباست و چه قدر خوب شد گذاشتی
سپاسگزارم از شما به خاطر احساس خوبی که هر بار با کامنت های جذابت به ما میدی و این انرژیش 100 در صد به زندگی شما بر میگرده دوست عزیز
انشالله هر کجا هستین شاد وسالم و ثروتمند و سعادتمند باشین و منتظر کامنتهای عالیت هستم
سلام به مرتضی جان عزیزم
ممنون از لطف و محبت شما
آقا در طول زندگی چهل و چند ساله م، همیشه اینطور نبوده م.
نوشتم تا بدونی شما که چهره ت مثه یک گل شاداب در عنفوان جوانیست، در چه وضعیت و شانس فوق العاده ای قرار داری.
اینکه در این سن و سال اینجا باشی و روی بهبود شخصی کار کنی، یعنی همین حالا پنج هیچ از من جلوتری!
به هم صحبتی و دوستی با شماها افتخار میکنم. عکسم هم باید این شادی و افتخار مدام را تداعی کند!
از سال 97 که با استاد آشنا شده م، لبخندم عمیقتر و همیشگی شده.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.
بنام خداوند بخشنده ومهربان
سلام بر تنها پادشاهان توحیدوآگاهی وعمل جهان
سلام برتنها پادشاهان ثروت وسلامتی جهان
استاد جان با اینکه شبیه این جملات ناب رو که از گذشته تون گفته بودین شنیده بودم
اما باز هزاران بار هم اگه گوش بدم هنگ میکنم
توی 30تا کلاس صحبت کردن!!!!
کلاس غریبه
استاد غربیه 2ساعت صحبت کردن اونم چی تو جو دانشگاه ودانشجوهای دختر پسر!!!
48ساعت درمسیر راه بودن برای یک جلسه کلاس رفتن NLP
وهزینه50هزارتومانی!!!!
استاد جان نوش جانت این همه ثروت وسلامتی وعشق
من بعداز تهیه روانشناسی ثروت 2هنوز بهای هر روز نوشتن فانوس دریایی را ندادم بعدش چه انتظاری میتونم داشته باشم
یقینا 360درجه با گذشته خودم فرق کردم ونتایج خیلی خوبی گرفتم
اما همونقدر که قربانی کردم همونقدر نتیجه گرفتم
من به ترانه نویسی علاقمندم
اما هنوز اون چیزی که مد نظرم قربانی نکردم
چون نتیجه ای دلخواه من هنوز رقم نخورده
استاد جان
پیامبر جان
عاشق جان
من با شنیدن ودیدین زندگیتون 1000درجه باگذشته خودم فرق کردم
وباورهایی درمن شکل گرفته که میلیاردها می ارزه
من تعهد میدهم که میخوام قربانی کنم
و جانانه پای تعهدم وایستم
(هر روز یکبار صبح یکبار این فایل روگوش میدم تا یاد تعهدم بیفتم)
میخوام هر روز یک بیت هم شد بنویسم
درماه میشم 30بیت من این کار رو با تمام وجودم انجام میدم ونتیجه خودم رو در 6ماه آینده درپاسخ به کامنت خودم مینویسم
برنامه حال حاضر من
صبحها سرکار هستم(درسته باید یکسره تمام تمرکزم یکجا باشه اما باگرفتن نتیجه ازکار که عاشقش هستم از کارکنونی خودم میام بیرون
استاد جان هنوز ظرف وجودم اونقدر بزرگ نشده که یهو بیام از کار بیرون وتمام وجودم رو بزارم رو کارم اما یقینا با استمرار وقدمهای کوچیک وتمرینات ناب روانشناسی ثروت2 به نتایج بزرگی میرسم)
بعدازظهرهایکسره دریک مکان ساکت ترانه های ناب خودم رو مینویسم
خیلی خیلی ممنونم ازتون استادوخانوم شایسته عزیزم
بابت این فایل بی نظیر
سلام استادعزیزم وخانم شایسته ی مهربان عیدتان مبارک باشه
وقتی بیدارشدم قلبم بهم گفت استادیک فایل عالی گذاشتنددرموردعیدقربان
اومدم توسایت گفتم خدایااستادیک فایل مثل اون فایل قربانی کردن اسماعیل گذاشته باشن،دیدم که بله
وباچه عنوان کوبنده ای؟!!
حاضری برای رسیدن به هدف ت چه چیزی راقربانی کنی؟
اول اومدم فکرکردم اصلاماچون اون قربانی رومیخوایم ندیم اصلادنبال هدف هامون نمیریم،وهدفی روانتخاب نمیکنیم ،چه برسه بهاش روبپردازیم وقدمی برداریم،
باخودم فکرکردم گفتم مهری توچکارکردی ؟
یادم اومدچندسال پیش میخواستم من معلم پایه دوم بودم قراردادهم نوشتم بااون مدرسه، رفتم کلاس روتزیین کردم،بااولیاارتباط گرفتم،حتی جلسه ی انجمن اولیاهم برگزارشد،اهداف کلاسم روشرح دادم باخانواده هاآشناشدم ،قبل ازمهرماه بودچندجلسه هم مروردرس های سال قبل روداشتم
که به خاطرزندگی م،مهاجرت کردم باهمسرم به یک شهردیگه،البته این روهم بگم من دردفترم این روازخداخواسته بودم که میخوام ازاینحابرم ،ونمیخوام این آدم هادوروبرم باشن وارتباطم روکم کنم وجهان پاسخ داد،وبه یک طریقی برنامه ی اومدن من به این شهرجورشد
حتی مادرم وسایل م بهم ندادگفت بروتوپشیمون میشی وبرمیگردی،برواگه موندگارشدی بیاوسایلت روببر،خواهرم گفت دیوانه لااقل مدرسه روحفظ میکردی،فوقش رفت وآمدمیکردی،که بایدروزی ۲ساعت رفت و۲ساعت هم برگشت توی راه میبودم،یابه شوهرت بگوبیادبره نزدیک مدرسه خونه بگیره توبه اون شهرنرو
خلاصه اومدم،وخدامیدونه که چقدرقشنگ جوابم رودادتوی خونه ای چه قدرعالی داریم زندگی میکنیم بعدازچندماه رفتم وسایلم روهم آوردم،کارشوهرمم هم خداروشکرخوبه،درسته یک سال نشستم خونه ومدرسه نرفتم،اماتوخونه شاگردخصوصی میومدودرس میدادم،وکارمیکردم حتی زعفرون پاک کردم وپول کرایه ی باروسایلم رودادم ،ولی خیلی خوشحال بودم،این شهربه شدت آروم وساکت هست وخلوت وبرای ماکه ازیک جای شلوغ اومدیم تازه به آرامش رسیدیم،وخیلی ازآدم های دوروبرم کم شدند
وسال بعدش خیلی هدایتی تویک مدرسه نزدیک خونمون دعوت شدم برای تدریس که دوپایه همزمان دریک کلاس رودرس میدادم
وقتی که اومدم من به ایناش فکرنمیکردم فقط به حنبه ی مهاجرتش فکرمیکردم که اولین قدم روبرداشتم
وتوزندگی م ازاین دست کارهازیادکردم که بی کله بودم،والان هم اگه دوباره پیش بیادحاضرم همون کارروانجام بدم
ممنونم ازشمااستادعزیزکه مارودعوت میکنیدبه فکرکردن
دوستدارشمامهری
روزعیدقربان۱۴۰۱
خدارو هزار مرتبه شکر میکنم که وقتی دیدم با شنیدن فایلهای خودشناسی آروم میشم هندزفری تو گوشم بود و زار زار اشک میریختم و از اون طرف نزدیکترن فرد زندگیم بهم فحش میداد و سر جنگ با من داشت اما میدونستم اتفاقات بیرون بازتاب درون منه ….. اشک میریختم و گوش میدادم تا بالاخره نتیجه دیدم و اون فرد رفتارش با من 180 درجه عوض شد….
خدارو شکر میکنم که برای پرداخت بهای دوره هایم یک تکه طلا فروختم تا بتونم دوره ها رو تهیه کنم و همون لحظه خودم رو ثروتمند میدونستم که دارم پا در راهی میزارم که کمتر از یک درصد افراد دنیا این کارو میکنن….
خدارو شکر میکنم که مدت هاست اصلا نمیدونم وسیله ای به نام تلویزیون وجود داره (البته فقط گاهی دنبال کردن فوتبال……… اونم نه همیشه)
خدارئ شکر میکنم که صبح تا شب فایل ها و صوت های خودم در گوشمه و تمام گوشیم فایل آموزشیه
خدارو شکرمیکنم که هر کجا ذهنم میگه فلان صوت رو ول کنه یا فلان کلیپ به درد تو نمیخوره دقیقا میرم و همونو گوش میدم تا مقاومت ذهنم شکسته بشه….
خدارو شکر میکنم که هر جا ترسیدم دقیقا رفتم تو دل ترسم
خدارو شکر میکنم که این فایل رو شنیدم و قشنگ متوجه شدم که تمرکز چقدرررر برای من لازمه و تصمیم گرفتم یک رابطه بی سرانجام و بی پایان رو کنار بزارم تا با تمرکز لازم تمریناتمو انجام بدم و از وقتی که خدای عزیز در اختیارم گذاشته نهایت استفاده رو ببرم…….
خدارو شکر میکنم که فایلهای استاد که به شکل رایگان در تمام کانال هاو گروه ها هست رو استفاده نکردم و گفتم مگر ایمان نداری که هرچه بخری خداوند ده برابرش رو به تو میده ؟؟؟؟؟؟؟ پس با تمام وجود بهای آن را دادم و خیلی هم خوشحالم
خدارو شکر میکنم که در مورد سناریو نوشتن مشکل داشتم ولی اونقدر کامنت ها رو خوندم و بررسی کردم تا بالاخره فهمیدم چی به چیه و دستم روان شد
خدارو شکر میکنم که وقتی بعد از اولین تصویرسازی و ضبط خواسته هام با صدای خودم ذهنم مخالفت کرد و منو افسرده کرد بلند شدم و دوباره ادامه دادم تا ذهنم برای من تصمیم نگیره و این من باشم که بگم چه بکنم چه نکنم
خدارو شکر میکنم که سوالات دوستان رو میخونم در حد خودم پاسخ میدم تا تمرکزم هم بر مدار آگاهی باشه …..
دوستتون دارم و بی نهایت خوشحالم
و این عیدی من بود در روز عید قربان
و عید غدیر هم مصادف شده با تولدم که ایمان دارم خداوند بهترین عیدی و بهترین کادوی تولد رو بهم میده…..
خدایا شکررررررررررت
سلام دوست عزیز امیدوارم خوش و خرم باشید. داشتم کامنت های مربوط به ویدئو استاد رو می دیدم و می خوندم که یک دفعه اسم شما رو دیدم و برام جالب بود چون اسم منم رابعه هس و اطرافیانم منو رابی صدا می کنن. خوشحال شدم از اینکه توی این مسیری که هستم یک نفر هم اسم اصلیش و هم اسم مستعارش مثل منه. جالب و هیجان انگیز بود از آشنایی با شما خوشوقت شدم. شاد و سلامت باشی رابی جان.
سلام عزیز دلممممم خیلی ممنونم که کامنت گذاشتی و منم بسیار خوشحال و خوش وقتم که هم نام شما هستم و من یه مشکلی برای ورود به سایت پیش اومد که اسمم رو با عجله رابی گذاشتم و الان اسم و فامیل واقعیم که رابعه اصحابی هست رو میزارم .منم رابی صدام میزنن😍😅
انشالله هرجا هستید خوش نام و سلامت و شاد باشید همسفر عزیزم ❤️❤️❤️❤️
سلام استاد مهربان وخانم شایسته عزیز🤗
🤗سلام دوستان گرانقدر خانواده استاد عباسمنش
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹عیدتون مبارک🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🎊مثل همیشه کاربردی و مفید ، مثل همیشه دست خداوند در بیان و روشن سازی قوانین خداوند🎊
✴استاد من چهار سال پیش هدفم این شد که مهارت تشخیص حرکات قیمت در بازار های جهانی مثل طلا داوجونز و نفت رو بدست بیارم به نحوی که بتونم علت حرکات رو تشخیص بدم و با واکنشی که به این حرکات میدم معاملاتم رو کنترل کنم و موفق باشم
⚫استاد برای رسیدن به این هدف من ذره ذره ، روز به روزی که گذروندم احساسم نسبت به خداوند رو خالص کردم ، هنوز در حال کاملتر کردن این موضوع هستم ، چرا؟
تا بتونم پرداخت بها برای رسیدن به هدفم رو درک کنم و با حس خوب ازش بگذرم
🔵این موضوع رو من قبلا از شما شنیده بودم و میدونستم یکی از قوانین رسیدن به خواسته و هدف پرداخت بها برای رسیدن به هدف هست
🔴بهایی که من پرداخت کردم قضاوت شدن توسط اطرافیانم بود، بهایی که پرداخت کردم گذشتن از شرکتی بود که منو محدود میکرد در رسیدن به خواسته ام ، بهایی که پرداخت کردم تغییر نگاه اطرافیان نسبت به خودم بود. بهایی که پرداخت کردم رفتن همسرم از زندگیم بود.بهایی که پرداخت کردم تنها شدنم و تمرکز بی نهایت برای رسیدن به هدفم بود.اینها در نظرم بزرگترین هزینه هایی بود که برای رسیدن به خواسته ام پرداخت کردم.
الان هم که بهش فکر میکنم افتخار میکنم و به خودم میبالم که انقدر هدفم برام با ارزش بود که هزینه های این چنین رو پرداخت کردم و به خودم میبالم.
♻️اما چیزی که باعث شد این هزینه هارو قبول کنم و بتونم خودم رو کنترل کنم ، حس بی نیازی من به غیر از خداوند یکتا بود. حسی که خیلی براش تلاش کردم تا در اون خالص تر بشم. و هرچه جلو تر رفتم این حس قوی تر شد و بیشتر به خداوند وابسته شدم و دیگران و نگاه اونها در نظرم کمرنگ تر و بی اهمیت تر شد.
✴استاد من مهاجرت کردم به یکی از زیبا ترین نقاط ایران جایی که روز به روز ثروتمند نشینان اون در حال افزایش پیدا کردن هستن و حتی مردمی ک وضع مالی مناسبی ندارن و ناسپاسی میکنن یا سعی بر تغییر دارن تا بتونن بمونن یا تسلیم میشن و ترک میکنن این جای زیبا رو.
❇جایی که من هستم میتونم با پنج دقیقه پیاده روی برم توی اب های آزاد شنا کنم و یه عالمه حس خوب رو در خودم تقویت کنم
✅انسان هایی که با من صحبت میکنن روی خوبشون به من میرسه و بعضا به قوانین خداوند بدون اینکه شاید با جزئیات بدونن ایمان دارن.
✅میخوام بگم من به هدفم با افتخار رسیدم و مسیری رو رفتم که از اطرافیانم کسی نرفته بود و فقط به خداوند اعتماد کردم.
✅احساسم به خداوند رو رفته رفته و با تکامل کامل تر کردم و بیشتر بهش وابسته شدم.
✅عزت نفسم به خاطر این توجه زیاد تر شد و آرامشی که بدست آوردم مثال زدنی نیست.
♾میخوام بگم بله کاملا صحبت های شما متین و درسته که برای رسیدن به هدف باید قربانی بدیم تا بتونیم مدار طی کنیم و به خواستمون برسیم.
♾باید تکیه کنیم به پروردگار عالم و اعتماد داشته باشیم و به هدفمون فکر کنیم و حرکت کنیم.
♾مهاجرتی که من کردم مثل یک جای تراشیده شده ای هست که دقیقا مطابق تقویت احساس خوب در من هست که منو به خواسته هام نزدیک میکنه از وقت آزاد بگیر تا آدم هایی که به من خوبی میکنن و شرایطی رو پیش میارن که من بتونم بیشتر به خواسته هام نزدیک بشم.
⭕نمیگم ناخواسته و تضاد نیس، به اونها به دید روشن شدن بیشتر خواسته هام نگاه میکنم اما انقد خوبی ها داره انقدر حالم خوشه و روز ب روز شکر گزار تر میشم انقدر حسم به خداوند برای درک مشیت و سنتی که در دنیا قرار داده بیشتر میشه که حدی براش متصور نیستم
⭕استاد این حال و ارامش خوبم به شرایط گره نخورده ، من از زمانی که در شرایط سختی بودم و در حال پرداخت هزینه برای طی کردن مدار خودم بودم اگاهانه سعی میکردم حسم رو خوب نگه دارم ، و اینگونه هدایت شدم به جای بهتر ، و همین الان هم در حال کنترل ورودی هام هستم
⭕خداوند میفرماید
سوره مؤمنون
وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ (٣)
و آنان که از بیهوده روى گردانند
⭕این به نظر من یکی از واضح ترین آیات در مورد کنترل ورودی هامون هست و من همواره در حال انجام این کار و مراقبه هستم
⭕به صورت مطلق خودم رو ایزوله کردم در شرایطی که به ظاهر بد بود برای کنترل ورودی هام فایل های شما رو به تعداد دفعات زیاد گوش دادم و میدیدم.
⭕یکی از موارد درک پرداخت هزینه یا دادن قربانی برای رسیدن به هدف بنظرم کنترل ورودی هاست تا فرد بتونه افکارشو کنترل کنه و متمرکز باشه روی اهدافش و اجازه نده حال بدی پیدا کنه که زمینه ساز اتفاقات بد اینده بشه
ممنونم که این مطالب رو با ما به اشتراک میزارید ، ممنونم که شما و خانم شایسته با عشق و در کمال بی نیازی این فایل هارو عاشقانه تدوین میکنین زمان میزارید و ارسال میکنین، دعا گوی شما هستم و ازتون بسیار سپاسگزارم🌹
حق تعالی نگهدارتون❤
باسلام ودرود فراوان به استاد عزیزم که بزرگترین معجزهی زندگی من آشناشدن بااستادبزرگوارم بود من ازمدتی که بااستاد آشنا شدم هدف اصلی زندگیم این شد که به یک انسانی تبدیل بشم که سرتاسر وجودش عشق به الله باشه وروی ایمانم کارکردم وبه قول استاد بهایش رو هم دادم من الان یک سالی هست که اصلاتلوزیون نمیبینم ۳تا بچه ی کوچیک دارم همه ی مسئولیت زندگی روی دوشم هست ولی روزی ۲ساعت وقتی ازخواب بیدارمیشوم دردفترشکرگزاری برای داشته هایم شکرگزاری مینویسم ،ویسهای استاد رو تاحدی که بتونم هرروز گوش میکنم ،ازچیزهایی که خیلللللی خیلللللی سخته مثل غیبت کردن ،خوبی کردن به کسی که بهاصلا خوبیهام رو نمیبینه ،قضاوت کردن ،ازدست کسی دلگیر نمیشم،رفیقهایی توزندگیم داشتم که حذفشون کردم حتی خانواده ام که ی مقداری منفی فکرمیکنن خیلی کمتر برخوردمیکنم خلاصه به قول استاد بهایش روپرداخت کردم والان نمیدونم با چه حسی براتون بگم که واقعا هرچیزی که ازخدامیخوام به طرز معجزه آسایی برام انجام میشه ،به اون ایمان وتوکل وآرامش درونی رسیدم که آرزوی چندین ساله زندگیم بود استاد من واقعا نمیدونم با چه زبونی ازشما تشکرکنم وخداراهزاران بارشکرمیکنم که استادی مثل شمادارم،آرزوی سلامتی و خوشبختی برای استاد عزیزم وهمه ی بچه های گروه میکنم🙏🙏🙏
سلام استاد عزیزم
سلام دوستای نازنینم و خانواده جدیدم
من به این یقین رسیدم که هیچ فایل استادی الکی و بدون برنامه برامون باز نمیشه
ینی هر کس در هر مرحله از زندگیش به یه سری از این فایلا هدایت میشه
گاهی هدایت میشه به فایلی که بهش میگه بیخیال باشه کمی
گاهی به فایلی هدایت میشه که بهش میگه تعهد جدی داشته باش
و چقدر زیباااا و رووووون هدایت میشیم به فایلی که نیاز داریم به فایلی که باید بشنویم
همه چی با زمانبندی خودشه
من که برای اولین بار کاری بهم پیشنهاد شده که باید هر روز چند ساعت برم تو یه مغازه باشم
و از همون روزی که قبول کردم همش حرف ها و فایل هایی به گوشم میرسه
که ادامه بدم
بابای من که اصلا تو این وادی ها نیس یه فایلی تو گوشیش باز کرد
که داستان انیشتن بود
که میگفت انیشتن یه زمانی که گمنام بود و کاز نداشت تو روزنامه اگهی زده اموزش رایگان فیزیک
و این بشر از اینجا شروع کرده و یه رور نوبل گرفته یه روزی بزرگترین خوشامدگویی تاریخ امریکارو دیده
و اون فایلو باید من در اون لحظه میشنیدم
و این فایل تعهد و قربانی کردن رو
و به راحتی از سفری که چیده بودن خانواده انصراف دادم و گفتم بااید کلییی کار که توخونه دارم رو تموم کنم
که همشون واجبن
یه سفرو تونستم قربانی کنم برای اهداف بزرگم
من نمیخوام یه هنرمند معمولی بمونم
من پیشرفت صعودی در همه زمینه ها میخوام
پس بجای بودن تو مهمونیا باااااید تمرکزمو رو دوتا کار بزارم
کسب و کارم و تقویت ذهنم
همه چی خیلی قشنگ خیلی زیبا خیلی روون داره پیش میره تو زندگیم
همه چی فوق العاده پیش میره
انگار که تو یه جریااان زیبایی افتادم
و عالم منو میبره هر روز بسمت افکار بهتر انسان های بهتر شرایط بهتر
از اینکه انقدر ارامش دارم
از اینکه صبحا قبل از اینکه چشام باز بشه اول لبخند میاد رو صورتم خیلی سپاسگذارم
خیلی حرفه
قبل ابنکه چشمت باز بشه لبخندبه صورتت بیاد
این ینی دارم مسیرو درس میرم
به هیچی گیر نمیدم
از هیچکس توقع ندارم
و از هیچکس ناراحت نمیشم
مزه زندگی واقعی رو دارم میچشم من دارم الان زندگی میکنم و لذت میبرم خدایا شکرت
خدای عزیزدلم مارو به ایمان حضرت ابراهیم برسون و مارو به عملگرایی و تعهد ابراهیم هدایت کن
به نام الله که پشتیبان من است
سلام بر تمامی دوستان عزیزم و استاد عزیزم که میدونم این نظر رو می خواند
من تقریبا از پایه نهم با المپیاد های علمی آشنا شدم و مطالعاتی راجع به شون انجام دادم (الان دانش آموز پایه دهم هستم و به لطف خدا دبیرستان نمونه دولتی منطقه ۵ (تهران) قبول شدم )
و تقریبا از یک ماه پیش تحقیقاتم رو جدی کردم ، به مزایا و معایب المپیاد پرداختم ، با دوستانم راجع به این قضیه صحبت کردم
اما هی این ماجرا رو کشش دادم و شروع نکردم
با این که می دونستم می خوام المپیادی بشم ولی تو این دودلی گیر کرده بودم
بهم الهام شد که بیام دوباره این فایل رو ببینم و کاغذ و قلم بگیرم دستم و بنویسم
تک تک مسائلی که استاد می گفتن رو من شبیه سازی می کردم با شرایط المپیادی شدن
استاد می گفت من این حجم از کتاب رو مطالعه کردم برای رسیدن به هدفم
منم می نوشتم آیا حاضری برای رسیدن به هدفت هزاران هزار صفحه رو مطالعه کنی ؟
گفتم بله
استاد می گفت باید تمام تمرکز رو بذاری روی هدفت
منم نوشتم آیا حاضری برای رسیدن به هدفت قید کار های حاشیه ای رو بزنی ؟
و اینجا فهمیدم که این پاشنه آشیل منه مثل خیلی های دیگه
تمرکز ، تمرکز ، تمرکز
من نمی تونم روی یه کار متمرکز باشم
هی از این شاخه به اون شاخه میپرم
و این سوال سخت ترین سوال بود و تصمیم رو گرفتم
گفتم بله
من باید بتونم متمرکز باشم
به قول استاد که
هدفم بزرگه بله و باید قربانی ام هم بزرگ باشه ، شاید وقتی در این مسیر در حرکتم پیشنهاداتی برای کار های دیگه به من بشه ولی باید بگم نه
باید بتونم بگم نه
(وقتی میای سمت المپیاد می بینی که باید بین مطالعه برای کنکور و مطالعه برای المپیاد یکی رو انتخاب کنی )
بعد از اتمام فایل اومدم روی یه صفحه جدید
یه بعلاوه بزرگ رو صفحه کشیدم
مزایای المپیاد | مزایای کنکور
معایب المپیاد | معایب کنکور
و پس از این دلایل منطقی به علاوه حس قلبیم تصمیم گرفتم برم سراغ المپیاد ، المپیاد شیمی
هدف :
مدال طلای المپیاد شیمی سال تحصیلی ۱۴۰۲_۱۴۰۳
اقدامات :
مطالعه سه کتاب شیمی سه پایه دهم ، یازدهم ، دوازدهم به علاوه ی کتاب های نظام قدیم این سه پایه _ مطالعه کتاب های شیمی عمومی
قربانی ها و بهای این هدف :
●گذاشتن تمام تمرکزم روی این هدف
● ترک کردن گشت و گذار بیهوده در وب و موبایل
●کنار گذاشتن دیدن برنامه های بی فایده تلویزیون
●قطع کردن ارتباطم با آدم های منفی باف و کسانی که به من چیزی اضافه نمی کنن
مطمئنم و یقین دارم که الله یگانه وقتی تعهد من رو ببینه من رو در این مسیر همانطور که در تمامی اهداف دیگه ام کمک و هدایت کرده ، در این مسیر هم پشتیبانم خواهد بود
گر مرد رهی ، میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
به امید الله پیشرفت هام و حرکت هام رو در این مسیر میام و با شما به اشتراک میذارم
برای تک تک شما دوستانم آرزوی موفقیت روزافزون دارم
پیروز باشید 🌷