اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من همیشه به عید قربان یه نگاه خاصی داشتم ودارم از اونجا که. ۲۰ساله ما هرسال برای عید قربان قربانی میکنیم
وهمیشه برام سوال بود یعنی چی چرا به چ دلیل تا اینکه توسط استاد با نحوه ونوع نگاه ابراهیم آشنا شدم و نگاه ابراهیم از قربانی کردن
دوست دارم دیدگاه خودمو در مورد بها بنویسم و برای خودم بنویسم و اگر واقعا دوستانه که کامنت منمو میخونن دوست دارم اگر نوع دیدگاهم درست نبود حتما بگن چون دوس دارم درک کنم مطلبو
دیدگاه من اینه که خداوند چه نیازی داره به من هیچی منم که به اون نیازمندم
خداوند منتظر اینه که من برم یه چیزیو قربانی کنم وبگم من اومدم واین گوسفند و امسال قربانی کردم برای خداوند خب که چی
دید من اینه ابراهیم وقتی خدا گفت برو قربانی کن و چه کسی رو پسرتو بچه تو که بعد سالها بهت دادمش حالا قربانیش کن اگه میگفت خودتو قربانی کن کار برای ابراهیم راحت تر بود من پدر نیستم هنوز اما وقتی به پدر مادر خودم نگاه میکنم حاضرند خودشو قربانی من بکنند شکی هم ندارند همونطور که استاد تو فایل اعتماد به رب توضیح دادند
اما چه چیزی ابراهیم رو آنقدر بزرگ کرد که تونست این بهای بزرگو بده فقط یک چیز (ایمان) این بهاست
وخدواند هم به اندازه رشد ایمان من بها میخواد
اما ایمان ابراهیم یک شبه نبود شاید تکمیل ایمان ابراهیم همون قربانی اسماعیل بود
اما از وقتی که گفت من یکتاپرستم خداوند بهش گفت که حالا ایمان تو قوی کن
با شکستن بت ها با دادن فرزند تو اون سن با رفتن داخل آتیش با اعتماد به ربی که بچه تازه به دنیا اومده رو با زنی که تازه بچه به دنیا آورده وسط بیابون ول کردن همه ی این. ها ایمان ابراهیمو قوی کرد که شد اون ابراهیم وابراهیم بهای اهدافشو با ایمان و توحید داد
واگه الان استاد عزیز اگه خدا بهت بگه که عباس منش خودت میدونی که من همه چی بهت دادم از همه چی همه چی ثروت سلامتی عشق ارتباط خوب همه چی
همه رو ول کن همه رو ببخش سایتتم ببند و ازاول شروع کن اگر این پیام خدا برای تو باشه آیا انجام نمیدید قطعا انجام میدید حتما این کارو میکنید چون اون ایمان شما شکل گرفته ونترسی خواهی داشت و نه غمی چون ایمان داری
اما من چی من نه من نمیتونم بلوفم نمیزنم چون ایمان من در اون حد نیست که اون بهارو بدم اما شما میتونید
اما بهای من برای اهدافم الان چی بوده
الان که میخواستم این مطالبو بنویسم ذهنم میگفت توکه بهایی ندادی که به خواسته هات برسی باید بری بدویی تلاش طاقت فرسا کنی سختی بکشی اما مچشو گرفتم
بهای من یک سال ندیدن خانواده مه که عاشقانه دوسم دارند بهای من اومدن تویه شهر که ۱۰۰۰کیلومتر فاصله داره با ۱۰۰هزار تومن تو کارتم
بهای من قطع وابستگی با خانواده م
بهای من کات کردن با ۱۰۰درصد دوستانم که تنهایی تنها شدم
بهای من ترک دختری که خیلی دوسش دارم اما قطع رابطه به دلیل اینکه شرک داشتم و وابسته میشدم وباید شرکو حذف کنم بعد رابطه وهر چیز دیگه ای
بهای من حذف شبکه های اجتماعی و… بوده
اما من با دادن این بها ها هنوز از لحاظ مالی رشدی نکردم وخدواند فقط توسط دستاس تا اینجا منو آورده
اما الان از هر دری که میخوام وارد میشم فقط به یه چیز بر میخورم توحید ایمان به رب
این بهایی اصلیه که باید پرداخت کنم این مهم ترین بها است که وقتی یه مشتری که میتونم با قراردادی که برای اوکی میکنم خیلی از مسایل مالی حل بشه اما بهم میگه نه و نمیشه ومن اون لحظه این بهارو بدم که بگم خدا از دست دیگه ش بهم میده ومن نگران نیستم من ایمان دارم این همون بهاست
خیلی بها ها هست که من حاضرم بدم بهاهایی که میبینمشون وحاضرم اون بها هارو بدم اما بهایی که نمیبینمش و حاضرم اون بهارو بدم ایمان و اعتماد به ربه که بهم وعده پیروزی وثروت وفزونی داده به شرطی که من به اون اعتمادکنم واین یه بهایه کاملا درونیه
من خیلی حرکت کردم از شهرم از روستام اومدم بیرون با ظاهر اینکه اونجا خیلی همه چی فراهم بود از خانواده م گذشتم با اینکه عاشقانه منو دوست دارن وبعنوان بچه کوچیک خانواده از همه بیشتر دوستم دارن بهای من اومدن ونه غذایی برای خوردن داشتن ونه سقفی داشتن اما همه رو اون جور کرد برام الله یکتا
اما چرا هنوز به خواسته های مالیم اهداف مالیم نرسیدم چون شرک دارم هنوز ایمان کامل ندارم که خداوند که به من رزق میده روزی میده نه مشتری نه مدیر. نه هیچ کس دیگه این اون بها هستش واکه کسی فک میکنه این بها نیست و دویدن وسختی کشیدن بهاست به نظر من امتحانش کنه تا برسه
چون ایمان داشتن و اعتماد بی چون چرا بهای بزرگیه
یه اتفاقی که قبل عید امسال برام افتاد میخوام تعریف کنم که برای خودم نشانه محکم تری باشه
ما تو دفتر کاریمون نشسته بودیم غروب بود یه بنده خدایی که سازنده بود تو منطقه وهست اومد که یکی از واحدهاشو برای فروش بذاره از قضا سرصحبت باز شد این آدم مولتی میلیاردره وبسیارم آدم ساده وخاکی در مورد خودش وچطوری رسیده به اونجا صحبت کرد ۴ساعت تا ساعت ۱۲شب صحبت کرد واز اول صحبت هاش وتا آخرش فقط اینو گفت (عزیزان من فقط خدارو باور کنید) همین میگفت هرچی دارم رو اون بهم داده هرچی عزیزانم برید خدارو بشناسید
نه قانون میدونست نه بلد بود اما ناخودآگاه قشنگ اجراش میکرد
میگفت خدا هرچقدر بهم بده من انفاق میکنم
۱۰۰تومن بده ۱۰تومن میبخشم
گفت هیچی بلد نبودم فقط گفتم خدا دستمو بگیر گفت تو عرض چند سال یه جوری من کشید بالا گفتم خدا چیکار میکنی دستمو کندی گفت خدا بهم گفته تو چیکار داری تو دستتو دادی به من کاریت به بقیه ش نباشه واز کارهای که خدابراش انجام داده بود میگفت وهیچ اعتباری از اون همه ثروت و زندگی به خودش نمیداد فقط میگفت خدا
(عزیزانم برید خدارو بیشتر بشناسید)
به نظر من بها ایمانیه که باید پرداخت بشه من خودم آدمی بودم و هستم که همیشه حرکت کردم اما بدون ایمان زجرم کشیدم ساختیم کشیدم دربه دریم کشیدم واخرش هیچ اما تصمیم گرفتم حرکت کنم این بار با ایمان با اعتماد به رب و قربانی کنم تمام شرک های وجودم رو
به قول استاد که گفت تو یکی از فایلاش که من شرک داشتم نسبت به ثروت وکلی دویدم بدهکار شدم وبعد وقتی فهمیدم شرکمو با ایمان به رزاقیت خداوند که خداوند اگه خدای رابطه عاشقانه ست اگر خدای سلامتیه اگه خدای اعتبار خدای پول وثروت هم هست وبعد دیگه زجر نکشیدم پول خودش اومد
تمام این حرفها رو به یگانه عالم هستی قسم فقط برای خودم گفتم نمیدونم فقط نوشتم حتی الان نمیدونم چی نوشتم مگه دوباره بخونمشم
سپاسگذارم همتون هستم برای کامنت هاتون
وسپاسگذار استاد عزیز امیدوارم ماهم مثل تو بتونیم موحد باشیم شرک هامونو قربانی کنیم
سلام استاد عزیزم خیلی ممنونم بابت این آگاهی های نابی که در اختیارمون میذارید ❤️❤️
من اون اوایل که با شما و برنامه هاتون آشنا شدم خیلی نتایج خوبی رو میگرفتم در مورد تمام مساعل زندگیم و بخصوص در مورد مساعل مالی که تا بحال تجربشون نکرده بودم بعد از مدت یک سال نتایجم خیلی کمرنگ تر شد و همیشه برام سوال بود ( من که خیلی وقته دارم رو قانون کار میکنم و اطلاعات و تجربه ای که الان از قانون دارم خیلی بیشتر و در مورد مساعل دیگه واقعا نتیجه گرفتم اما چرا تو مساعل مالی دارم افت میکنم ؟ ) متوجه نبودم که من اون زمان درسته تجربه م و اطلاعاتم کمتر بوده اما عملا هر انچه که اون زمان داشتم رو قربانی کردم وقتم انرژیم از کارهایی که خیلی حال میداد بهم اما منو دور میکرد زدم و با تمرکز زیاد و لیزری رو مسیر عشق و علاقم کار میکردم و نتایج خیلی بزرگی رو نسبت به سامان قبل میگرفتم اما بعد از مدتی من برگشته بودم به آدم قبل همون کارهارو حالا با درصد کمتر اما انجام میدادم یه سری کارارو که قشنگ حس میکردم داره دورم میکنه از مسیر علاقم و قانون و من امروز از شما یاد گرفتم که برای رسیدن به موفقیت : تمرکز لیزری و همه جانبه میخواد و این تمرکز جز با حرکت در مسیر عشق و علاقت نمیتونه اتفاق بیوفته چون اگه مسیر عشق و علاقمو نرم نمیتونم تمرکز بذارم روش و طبیعتا پیشرفتی هم نمیکنم خلاق نیستم ایده هامو جدی نمیگیرم و … بعد از اینا میرسیم به اهمیت بحث باورها که اگر برم تو مسیر عشق و علاقم و تمرکز وانرژی بذارم اما نتونم پول بسازم و ثروت خلق کنم باهاش کم کم مجبور میشم برم دنبال مسیری که علاقه ندارم بهش برا اینکه بتونم فقط مخارج زندگیم رو تامین کنم در حد زنده بودن به قول خودتون مثل بدنه جامعه ، پس در نهایت باید باورهام رو همه جانبه برای خلق ثروت از مسیر عشق و علاقم درست کنم و بچسبم به همین مسیر و هر انچه که منو از این اصل از این مسیر الهی دور میکنه قربانی کنم ( فیلم سریال مهمونیها دوستان … و کلی چیزای دیگه که حسابی منو عقب انداخت بعد از اون همه نتیجه باید بهاش رو بپردازم و قربانی کنم برای رسیدن به خواسته هام ، استاد این بزرگترین درسی بود که تا به امروز از این عید به لطف خدا و وجود شما گرفتم واقعا سپاس گذارم ازتون که از زوایایی قوانین رو اموزش میدید به ما که بتونیم استفاده کنیم ازش تو زندگیمون برای پیشرفت و موفقیت ممنونم ازتون ❤️❤️❤️
دو روز پیش این فایل فوق العاده ارزشمند رو دیدم و دو روزه تمامه که شب و روز دارم به این فکر میکنم که تا اینجای کار برای هدفم چه کار کردم ،از چه چیزای بیهوده و موانعی که سد راهم بود گذشتم و چه ارتقایی در راه رسیدن به خود تعالیم انجام دادم ؟؟!!
استاد عزیزم ازت سپاسگذارم ،خدارو سپاسگذارم که اینجا هستم و توسط شما هدایت میشم 🌸💙،وقتی این فایل رو میدیدم ته قلبم گفتم این همون فایلی بود که من نیاز داشتم انگار طرف صحبت هاتون فقط من بودم انگار خدا داشت از طریق کلام شما هدایتم میکرد، باهام حرف میزد ،حس میکردم یه عضو نزدیک خانوادم یه پدر یه برادر بزرگتر وضعیت و حال درونیم رو میدونه و نشسته و رو در رو و چشم تو چشم و جدی داره نصیحتم میکنه که این راهته ، اونقدر که وسطای فایل وقتی باهمون حالت دوست داشتنیِ همیشگی که جدی میشید ،گفتید «تو قربانی کردی ؟؟!!، حضرت ابراهیم تا قربانی کردن پسرش جلو رفت تو تا کجا میری ؟؟!!!» بغضم گرفت ،حرفای شما تو گوشم میپیچیدو نگاهم به تابلوی رویاهام بود و ته دلم از خودم میپرسیدم «واقعا براشون چی رو قربانی کردم ؟!» ، این فایل و صحبت های شما من رو خیلی تکون داد استاد روز و شب دارم به این فکر میکنم ، مینویسم حتی همون شب مثل شما اومدم یک بار دیگه رویاهامو لیست کردم و یه نگاه کلی بهش انداختم و به خودم گفتم الناز، استاد برای اینجا بودن جونشو وسط گذاشت تو برای هدفهایی که لیست کردی حاضری چیو وسط بذاری ؟، با خودم تنها شدم و از خدا هدایت خواستم تا اینکه دیروز یه تصویری توی ذهنم دیدم خودم رو دیدم که لبِ یه دره ایستادم اون طرف دره هم خود متعالیم بود ،منی بود که داره آرزوهاشو زندگی میکنه اما بینمون فاصله بود و توی این فاصله صدها من وجود داشت ، من های زیادی که هر کدوم ترس های خاصی داشت ،ترس از حرف مردم ،ترس از طرد شدن ،ترس از شکست و …. یکشون گَه گاهی رو مردم حساب میکرد و توکلش ضعیف بود، یکیشون اصرار داشت تو دایره ی امنش بمونه، یکیشون میخواست مورد تایید باشه و …..کلی از تاریکی های وجودم رو دیدم ، دیدم که تنها راه رسیدن به اون طرف دره که خودمتعالیم و زندگی رویاییم هست اینکه از این تاریکی ها عبور کنم …، نمیدونم این تصویر هرچی که بود به دلم نشست فهمیدم بزرگترین مانع من خود منم ، من باید با کسب نور آگاهی نیمه ی تاریک وجودیم رو روشن کنم هر چه قدر آگاه تر بشم بهتر میتونم از ترس هام عبور کنم ، راستش اینبار که هدف ها و رویاهامو لیست کردم چون فقط تیتر و موضوع اصلی رو نوشته بودم بهتر متوجه شدم باید چی کار کنم و به چه سمتی حرکت کنم، تصمیم گرفتم مهارت های لازم برای هدفم رو ارتقا و بهبود بدم مهم نیست چه قدر انرژی و زمان میبره من از شما یاد گرفتم استاد جانم که با لذت بها بپردازم چون پرداختن این بها درست مثل خریدن بلیط برای شهر بازی میمونه بهاشو میدی تا لذتشو ببری 😍💫
بی انصافی نمیکنم منم از خیلی چیزا گذشتم برای ارتقا و بهبود زندگیم و فکر میکنم یکی از دلایل آشناییم با شما و در این مدار قرار گرفتنم همین بوده که روابطم رو محدود کردم و شُدم خودم و رویاهامو کتاب های موفقیت و دوره های موفقیت ، بزرگترینشم ایستادگی و دفاع از اهدافم درمقابل مقاومت های عزیزترین و نزدیک ترین فرد به من بود، تصمیماتی که گرفتم به دور از منطقِ چارچوب جامعه بود همه ی فرعیات از نظر من و اصلیات و طلایی ترین مورد برای موفقیت از نظر دیگران رو گذاشتم کنار اینها خوبه اما کافی نیست حداقل نه برای اهداف من ،هدف های بزرگ و ارزشمند قربانی بزرگ و ارزشمند میطلبه نه مثل قابیل یه شاخه گندم …
میدونید استاد من 24 سالمه 20 سال نگم حداقل 10سال از زندگیم تو نادانی و جهل و افسردگی و خم و راست شدن و گریه کردن برای بُتی که اسمشو گذاشته بودم خدا گذشت به امید اینکه همه چی بیرون از من یهویی درست بشه ،4 ساله که هدایت شدم به سمت مسیر الهی و چند ماهه هدایت شدم به این مسیر بهشتی وتازه دارم خودم رو پیدا میکنم ،شادم، همیشه شادم هدف دارم ،رویا دارم رویایی که یاد آوریش قلبمو به تپش میندازه و اشک شوقم رو جاری میکنه ، امیددارم ،خدای واقعی رو تازه چند ماهه پیدا کردم تازه فهمیدم زندگی چــــــه قدر قشنگه💫😍💙 ، خانواده ای دارم که به جای نگه داشتنم تو دایره ی امن بهم یاد میدن چه طور رو به جلو برای تحقق اهدافم قدم بردارم ،با وجود ترس هام شجاع باشم حرکت کنم و تنها روی خدای احد و واحد حساب کنم و به معنای واقعی کلمه من زنده ام و زندگی میکنم💖 ،اما آدما چیزی رو که نفهمند کسی رو که درک نکنند روش یه برچسب دیونه و شکست خورده میزنن و تمام…
بهتره که ازشون ناراحت نباشیم پیامبر اسلام سالها خدا خدا میکرد بهش گفتن دیوانه ،حضرت موسی از وجود خدا نشونه میاورد بهش میگفتن جادوگر، به خاطر گفتن این حقیقت که زمین به دور خورشید میچرخه و نه خورشید به دور زمین آدمهای بزرگ و عالم رو محاکمه میکردن میگفتن تو اشتباه میکنی اما امروز همه مون میدونیم چه کسی اشتباه میکرده 😊😉، مهم نیست بقیه چی میگن مهم اینه که ما به مسیری که قلبمون میگه درسته ادامه بدیم درخششمون رو دنبال کنیم به مرور همه میفهمن مسیر درست کدوم بوده و برای حرکت کردن تو این مسیر تو جایی قدم میذارن که تو قبلا ازش گذشتی ، رد پای تو رو دنبال میکنن…. تو دنیا فقط من هستم و من دیگران فقط نماییی از فرکانس های من هستند ، پس چرا برای دیگران و نظرشون بیشتر از خودم و علایقم ارزش قائل باشم؟! ،این دنیا و این هدیه ی شگفت انگیز زندگی اونقدری هست که ما فقط جای خودمون زندگی کنیم اونقدری فرصت نیست که بخوایم برای دیگران وقت زندگی کردنمون رو تلف کنیم …
نمیدونم با کدوم کلمات میتونم تحسینتون کنم استادجان، به خاطر همه چی تعهدتون ،ایمانتون ،دل مهربونتون که راهنمای ما شده برای رسیدن به خوشبختی و…شاید این کلمه از نظر من کاملترین باشه 👈دمتون گرم دمتون گرم 💜🌸🌼
برای همگیمون یه عالمه احساس ناب خدایی آرزومندم 💙💫😊
امروز بعد برگشتن از دانشگاه تو مسیر داشتم فایلو گوش میدادم و هر حرفی که استاد میزدن من رو یاد لحظاتی از زندگیم مینداخت.
در واقع ما برای هرچیزی بهایی میپردازیم و همیشه داریم با جهان داد و ستد میکنیم؛
دروغ بگیم دروغ میشنویم،
صداقت به خرج بدیم صداقت میبینیم،
محبت کنیم محبت میبینیم،
حرف خوب بزنیم حرف خوب میبینیم،
اما…
مهم ترین چیزی که همه ی ما و در هر شرایطی بعنوان بها به جهان میپردازیم زمانه…🙂🙂
این زمان برای ما تکامل اهدافمون رو میاره،
پخته شدن و یادگرفتن قوانین رو میاره،
این زمانه که برای ما نتایج رو مشخص میکنه
بعد گوش کردن به فایل باز یادم اومد که زندگی من ابدی نیست که بخوام در جا بزنم و حتی بخوام ذره ای از این زندگی رو تلف کنم،
دوستان این خیلی من رو به فکر وا داشت که آیا از همه لحظات زندگیم درست و مفید استفاده میکنم؟
آیا وقتی که برای رسیدن به هدفام میذارم مفیده؟
واقعا بیاین رو این فکر کنیم و خودمون رو آگاه تر کنیم نسبت بهش…
این جرقه که با حرف های استاد تو ذهنم زده شد بهم یادآوری کرد که من شیش ماهه میخوام برنامه نویسی کامپیوتر یا فتوشاپ یاد بگیرم ولی خیلی کم براش«زمان»گذاشتم و «زمان»داره میگذره،
پس تصمیم گرفتم برم سمت این هدف و بیشتر از این وقتم رو تلف نکنم،کل زمان باقی مونده از تابستون رو(یک ماهش صرف امتحانات دانشگاه شد)برای این هدف اختصاص بدم و براش تلاش کنم🤩🤩🤩🤩🤩🤩
خوشحالم از این بابت که هر فایلی که استاد میذارن ی دری واسم باز میکنه یا ی چیزیو یادم میندازه که بهش نیاز دارم…
حالا از شما هم فرکانسی های عزیز هم میخوام فکر کنیم به این که واقعا از«زمان»استفاده درست میکنیم؟
این بهایی که هر لحظه در حال پرداختش هستیم برامون چی به ارمغان آورده؟ازش راضی هستیم؟
الهی خیلی دمت گرم که منو به این مسیر زیبا هدایت کردی
هر چی فکر میکنم نمیدونم چرا و چطور و از کی من با استاد و با این مباحث آشنا شدم ولی خیلی اوقات میبینم که اکثر مردم اصلا در کورد این مسائل نه شنیده اند و نه دیده اند و فقط سپاسگزار خداوندم برای بودن با استاد گرانقدر و شما دوستان عزیز
این فایل یه دنیا درس و تجربه است و به نظر من از مجموع کتب موفقیت ارزشش و کاراییش بیشتره
اوایل آشنایی با استاد خیال میکردم که او آدمیه که در عین حالی که زیاد کار نمیکنه و با چاشنی شانس به این موقعیت رسیده ولی هر چی اومدم جلو دیدم اتفاقا این شخص آدمیه که هر ایده و الهامی رو با تمام وجود و تعهد و ایمانش انجام داده و ازش بازخورد گرفته و مسیرشو اصلاح کرده
دوستان وقتی استاد میگه من برای رسیدن به این جایگاه زجر نکشیدم و به راحتی به این دستاورد ها رسیدم به این معنی نیست که هیچ کاری نکرده و خود به خود همه چی اتفاق افتاده خیر…
اولا که بیشتر از هر کسی روی خودش و باورهاشو ایمانش کار کرده و ضمنأ اینو بدونید استاد چون عاشق کارش و مسیرش بوده و به درستیش ایمان داشته، خستگی براش بی معنی بوده و کار کردن تا نیمه شب و تا دیر وقت و برای چند سال تلاش فراوان، همه و همه فقط جزیی از مسیر بوده توی ذهنش و لذت میبرده.
پس وقتی استاد میگه من برای رسیدن به این جایگاه زجر نکشیدم اشتباه برداشت نکنید که دیگه من با گوش کردن به یک فایل به موفقیت میرسم و همه چیز خود به خود اتفاق میفته
امیدوارم همه تون توی مسیر درست باشید و هدایت خداوند سوخت مسیرتون باشه و سایه اش آرامش زندگیتون🙏
استاد بزرگ ازتون بسیار ممنونم برای این دید دقیق و منحصر به فردتون که این برداشت زیبا رو از این عید بزرگ داشتید👍
الهی هزاران هزار مرتبه شکر برای وجود پر برکتت در زندگی همه مون❤️❤️❤️
وقت رفتنه و وقت دفن ترسمه و تنها دلخوشیم به ایمان قلبمه
عمل به قانون به صورت آگاهانه، طبق عمل به جلسه چهار عزت نفس
باورهایی که من با اونها شروع به انجام خارج شدن از منطقه امنم و رفتن به دل ترسم کردم اینها هستن.
تنها راه غلبه بر ترس رفتن به دلش هست
خداوند هدایت گر من هست
من خالق زندگی خودم هستم
بهترین زمان شروع همین لحظه است
نقطه مقابل ترس ایمان است
خارج شدن از منطقه امن جسارت میخواد و ایمان .
وقتی دائی رضام تونسته انجامش بده منم میتونم .
باید جوابی برای فرشته مرگ که از مهاجرت می پرسه داشته باشم.
حرف مردم بی اهمیت ترین چیز در این دنیاست
من وابسته به حقوق ماهانه و دست درازی جلوی دیگران شدم و باید از شرک خودم رو نجات بدم
دنیا به جسارت پاداش میده
باید کویر رو رها کنم
حاظری برای هدفت چه چیزی رو قربانی کنی؟
هر مسئله و چالشی یه راه حل ساده ای داره
قدم اول رو بردار قدم بعدی بهت گفته میشه ، با نشستن چیزی درست نمیشه
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
موسی حرکت کرد دریا باز شد
مدت سه سالی که در این کارخانه هستم و کار میکنم ، خیلی رشد کردم ، روز اولی که وارد اینجا شدم ، فقط طراحی قالب بلد بودم و بس، و با تعداد نفراتی که کار کرده بودم یک یا دو نفر بیشتر نبود، در کار قبلی اول کارمند طراحی بودم بعد شدم سرپرست ،اینجا که اومدم به عنوان طراح رفتم ،اوایل که کار رو شروع کردم باید از یه نفری که دوست نداشت یاد بده کار رو یاد گرفتم ، اون روزها خیلی به سرم میزد بخاطر رفتارهایی که میدیدم کار ول کنم و برم سراغ کار دیگه ای، ولی دائم می اومد تو کامپیوتر تایپ میکردم و هی میگفتم که تو باید به قانون عمل کنی، احساس خوب اتفاقات خوب و هی سعی میکردم که به احساس بهتر برسم که این مسئله به مدت 4 ماه طول کشید تا اینکه اون فرد از اونجا به صورت اتفاقی رفت، یاد جمله استاد افتادم که میگفت شما رو خودتو کار کنید بدترین حالت اینه که اون کسی که همسر طرف هست فوت کنه ، یعنی هیچ چیزی غیر ممکن نیست ،فقط شما رو خودتو کار کنید، و در اینجا اون طرف از اونجا رفت و تمام کارها افتاد دست من ، و همون چهار ماهی که من سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم باعث شد که هیچ کدوم از دستگاه ها رو از اونجا نبرن و بدن دست ما،و منی که بلد نبودم دستگاه رو از کجا روشن کنم بعدش شدم برنامه نویس، و کارهایی کردم که راندمان بالا رفت و چقد عزت و احترام من بیشتر شد، و من به عنوان مدیر تولید شناخته شدم ، و درخواست اضافه حقوق کردم و 5 تومن درخواست دادم با اینکه کلی مخالفت شده بود ولی مدیریت پذیرفته بود، و گفتن تو کل 600 نفر کارخونه حقوق تو بالاترین حقوق هست .
بعد از سه سال تمام شرایط برای من ایده آل شد.
الان وضعیت من در اوج اونجا هست، یعنی عزت و احترام بشدت بالا ،امنیت بالا، احساس راحتی فوق العاده ، درآمد به نسبت اونجا بالا،
و به قول خود مدیریت تو الان در ایده آل ترین و بهترین شرایط اینجا هستی ، طوری که هر کسی شاید آرزوی داشتن اون موقعیت کاری رو داشته باشه
و من امروز با عمل به دوره عزت نفس استعفای خودم رو دادم
و گفتم که تا اخر اسفند یعنی 40 روز دیگه کارها رو تحویل میدم و دیگه نمیام ، خیلی ناراحت شد مدیریت چون با هم خیلی با احترام و دوست شدیم ،وبه من میگفت برادر
من قبلش بشدت ترس داشتم که اگر عنوان کنم به من بدو بیراه بگه در صورتی که کاملا برعکس شد
و انگار یه ترسی از من ریخت
علت استعفا رو به اون نتونستم بگم : این بود که و وقتی ریشه کارم رو نگاه کردم دیدم که از ترس دارم حرکت نمیکنم ، به شغل جدید، به مکان جدید، به آدمهای جدید
تنها و تنها ترس بود ، و تنها راه غلبه بر ترس هم رفتن به دل ترس هست.
و من این کار و کردم ، خیلی قبل از استعفا ترس داشتم خیلی نجوا داشتم ،ولی انجامش دادم
هنوز نمیدونم گام بعدی چی هست ،ولی به خدا گفتم خدایا من که به درونم نگاه میکنم چیز دیگه ای نمیبینم جز ترس که اونم رفتم درونش ، حالا قدم بعدی رو به من بگو و منتظرم که قدم بعدی گفته بشه
خیلی ترسهای دیگه ای هست، و نگرانی ها حتی،ولی من باید برم درونش ، باید جوابی برای فرشته مرگ داشته باشم ، که بگم من به خدا ایمان داشتم و حرکت کردم من در عمل ثابت کردم ،من حرف مفت نزدم
این کار بزرگترین کار و بزرگترین ترس من بود
این اسماعیل من بود که قربانی کردم ، برای هدفم بها پرداخت کردم
دیگه از این به بعد میخوم جملاتم رو اینطور بنویسم مثل الان
من بها پرداخت کردم برای هدفم نه اینکه میخوام بها پرداخت کنم
من استعفام رو امروز که بزرگترین ترس زندگیم بود دادم نه اینکه میخوام استعفا بدم
من کار رو انجام دادم و الان دارم مینویسم نه اینکه میخوام انجام بدم
قبلش این جمله رو به خودم گفتم
وقت رفتنه و وقت دفن ترسمه و تنها دلخوشیم به ایمان قلبمه
مجتبی تو از بزرگترین چیزی که میترسیدی رفتی تو دلش ،پس اولین قدم رو برداشتی ، حالا قدم بعدی رو باید برداری
از خداوند هدایت میخوام
و اونم مطمئن هستم باید حرکت کنم تا به من گفته بشه
و در کامنت بعدی میام و نتیجه این اقداماتم رو مینویسم تا متوجه بشم که از کجا شروع کردم و چه باورهایی داشتم و چطور عمل کردم تا از اون برای گام های بعدی و اهداف بعدی استفاده کنم
منم 6 ماه پیش پا گذاشتم رو ترسم از منطقه امنم خارج شدم قربانی کردم چیزی رو که خیلی برام ارزشمند شده بود…اعتماد کردم به هدایت رب…و استعفامو دادم و هیچکس براش قابل باور نبود..و میگفتن تو دیوونه شدی از این شرایط داری استعفا میدی…
اما تو دلم خبر دیگه ای بود ..آرامش دیگه ای بود و میگفت تو حرکت کن تو قدم بردار قدم به قدم میگم چیکار کنی
سلام استاد واقعا حرفاتون به زندگیم جهت میده واقعا تشکر میکنم از شما و خانم شایسته
ممنونم ازتون که تو زندگیم هستید
چند روزی بود داشتم به چرایی اینکه چرا چند وقته نتیجه نمیگیرم فکر میکردم از طرفی هم متوجه شدم هر وقت که اعتماد کردم به هدایت الله و رفتم تو دل ترسام زندگیم خیلی قشنگ تر شده
این فایل دقیقا جواب سوالات پرتکرار من بود
منم که بهاشو پرداخت نکردم منم که تو در و دیوارم فکر میکنم دارم روی خودم کار میکنم
ممنونم ازتون
بیصبرانه منتظر حضورتون توی سمینار های بزرگ ایران هستیم🙏
یکی از مسائلی که من با اون رو به رو هستم همین بحث پرداخت نکردن بها برای رسیدن به خواسته هاست. من به شدت دوست دارم پیشرفت کنم و در کسب و کار و بخصوص از نظر بعد مالی بسیار رشد کنم و هم به استقلال مالی برسم و هم آزادی و اعتبار بیشتر در حد مناسب نه برای جلب توجه بدست بیاورم. دوست دارم واقعا از نظر مالی رشد کنم و باتوجه به اینکه به بسیاری از نتایج دلخواهم که به خاطر دارم روزی واقعا برایم آرزو بود مانند بهبود سلامتی، بهبود روابط، داشتن ورودی مالی، احساس خوب داشتن و درک جهان هستی و .. رسیدم و می دانم تنها راه رسیدن به خواستههای دیگرم این است که در همین مسیر ادامه بدهم و خوب درک و عمل کنم و این نتایجی که روزی آرزوم بود و الان به نظرم ذهنم کوچک شده است که واقعا تمرین میکنم که سپاسگزار خداوند باشم که یاری ام کرده این نتایج بدست بیاید و تمام اعتبار این نتایج فقط به خداوند مهربان میرسد که من رو هدایت کرد و در مسیر تنهایم نگذاشت و دستان بی نظیری رو به زندگی من وارد کرد و راه حل ها و تعهد برای ادامه دادن را در وجود من قرار داد، به خاطر بهایی بوده که به دلیل انجام تمرینات بدست آمده و حاصل کنترل ورودیهای ذهن و حاصل دادن ورودیهای مناسب به ذهن و حاصل عملکرد به سخنان طلایی استاد، حاصل ایجاد تغییرات در شخصیتم بوده حاصل باورهای توحیدی ای بوده که روشون هر روز کار کردم و حاصل حل مسائل بوده و اما امروز میبینم من به شدت برای رسیدن به نتایج مالی دلخواه برای پرداخت بها رسیدن به این هدف مسئله دارم. من واقعا از اینکه بخواهم برای پیشرفت کاری ام بها پرداخت کنم رنج میبرم و حاضر نیستم بها مناسب آن را پرداخت کنم. اما این روند باید تغییر کند. چرا که با گوش دادن به این فایل و مقایسه کردن نتایج زندگیام تا به این لحظه به این نتیجه رسیدم که تنها راه رسیدن به خواستههایم پرداخت بها برای ان خواسته است. چرا؟ چون نتایج زندگی من در حوزه مالی تا الان مشخص است و من از این نتیجه مالی و کاری اصلا رضایتی ندارم. سایت من در حال حاضر 3 محصول ارائه کرده است و فروش محصول داشته است اما تعداد فروش بعد از دو سال راه اندازی آن دو خرید است. با اینکه از نظر من محصولی با کیفیت تولید شده است این خروجی کار مناسب نیست. من ورودی مالی را از طریق انجام کارهای freelancerای داشته ام میدانستم نباید خودم را بدون ورودی مالی بگذارم زیرا عزت نفسم خدشه دار میشود و میدانم توانایی پول ساختن را دارم. میدانم دلیل این نتایج مالی بد فروشگاه سایتم این است که من بها کافی ای برای رشدش انجام نداده ام. خداوند اشتباه نمیکند این من هستم که ایراد دارم.
من فهمیدم که اگر میخواهم از نظر مالی رشد کنم و به استقلال مالی برسم باید 2 بها اساسی پرداخت کنم. 1- کار کردن روی باورهای مالی و عزت نفس 2- ایجاد ارزش در جهان هستی
استاد عزیز گفتند بنویسید که هدفتان چیست و حاضر هستید چه بهایی برایش پرداخت کنید. هدف من این است که از طریق انجام کار مورد علاقهام یعنی آموزش علوم رایانهای به استقلال مالی برسم. داشتن ورودی مالی صرف برایم مهم نیست. می خواهم ورودیام به حدی برسد – با رعایت تکامل – که واقعا احساس کنم به استقلال مالی رسیده ام. یعنی به راحتی بدون اینکه فکر کنم به اینکه قیمت یک وسیله چقدر است بتوانم راحت تهیهاش کنم. بتوانم دارایی مناسب داشته باشم. خانه، ماشین و وسایل زندگی خوبی داشته باشم. سفرهای دلخواهم را بروم. آزادانه تر زندگی کنم. بتوانم به راحتی از بهترین وسایل و امکانات استفاده کنم. هدایای مناسب برای عزیزانم بگیرم. واقعا فقط بعد مالی در زندگیام مهم نیست و زندگی خوب در تمام جنبهها برایم اهمیت دارد یعنی هم روابط خوب هم سلامتی هم عزت نفس هم احساس خوب برایم مهم است و بنابراین خودم را موظف میدانم که اگر میخواهم نتایج فعلی ام ادامه داشته باشد و حتی بهبود پیدا کنم روی باورهای دیگرم هم کار کنم و تمریناتم را ادامه بدهم.
یک نجوایی در ذهنم دارم که میگوید این کاری که الان انجام میدهی – تولید آموزش علوم رایانهای – علاقه تو نیست یا ممکن است علاقه تو نباشد در حالی که من به خاطر دارم از بچگی عاشق کامپیوتر و تکنولوژی های جدید بودم و همواره در مورد ان مطالعه میکنم و از نظر تکنولوژیکی خودم را بروز میکنم. و همه هم در دوست و آشنا و فامیل و … من را به عنوان خبره کامپیوتر میشناسند چرا که هر مسئله ای باشد در این حوزه را حل میکنم. از همان کودکی با عشق و علاقه به نرم افزارها ور میرفتم و کارهای خلاقانه انجام می دادم و جالب است از همان بچگی هم به افرادی که سوال داشتند کامپیوتر یاد میدادم و کاربردی این کار را انجام میدادم طوری که آن فرد واقعا نتیجه میگرفت، هیچ موقع دنبال حرفهای قلمبه سلمبه زدن نبودم و اصلا دلیل اینکه دانشگاه را کنار گذاشتم همین بود که دیدم علم من در عمل و در کاربردی بودن بیشتر از اساتید دانشگاه است و من کاربردی کامپیوتر را بلدم ولی آنها لقمه را دور سرشان میپیچانند هرچند که باز هم قدر مطلقی نمیتوانم بگویم اصلا به درد نمیخورد چون در آنجا هم علمی را پیدا کردم که به من کمک میکرد و کاربردی بود مانند مبحث پایگاه دادهها و مبحث اسمبلی و .. ولی شاید 5٪ بازده علمی برایم داشت و در 95٪ باقی مانده میدیدم که هیچ کاربردی در هیچجا علوم دانشگاهی ندارند و چقدر هم باورهای محدود کننده و شرک به خورد آدم میدادند به همین دلیل بهایش را پرداخت کردم و راحت کنارش گذاشتم و گفتم زمانم را در آنجا هدر نمیکنم و به جای آن تمرکزم را گذاشتم روی فایلهای استاد که ارزشش را داشت زندگی ام را بهبود داد. بنابراین به حرف ذهنم توجهی نمیکنم که میگوید ممکن است بفهمی این علاقه تو نیست و باورم این است که حرکت کردن بهتر از این است که صبر کنم ببینم کی علاقه ام را پیدا میکنم. با هیچ کاری نکردن که علاقهای پیدا نمیکنم. من در این مسیر حرکت می کنم و به خواستهام میرسم اگر روزی فهمیدم علاقهام نبوده هیچ اشکالی ندارد من راه رسیدن به خواستههایم را پیدا کرده ام و از همان راه در راه رسیدن به آن علاقهی نامشخص ساخته ذهن میرسم. بنابراین پیشرفت میکنم و به این خواستهام میرسم و آموزشهای عالی در زمینه علوم رایانه و در حال حاضر تمرکزم روی لینوکس هست تولید میکنم و خودم را تبدیل به با کیفیتترین سایت آموزشی حوزه لینوکس میکنم.
بهایی که پرداخت میکنم این است که اولا تعهد میدهم فقط در زمینه آموزش علوم رایانه فعالیت انجام بدهم و تمام تمرکزم را بگذارم تا در سایتم را رشد کنم.
من هنوز کامل نمیدانم که دلیل عدم رشد سایتم چه مواردی است اما در خصوص بعضی از موارد به شفافیت رسیده ام.
موضوع اول باورهایم هست که طبق تجربهای که با قانون داشته ام باید روی فیلد باورهای ثروتساز کار کنم چرا که عمل کردن بدون باورهای قدرتمند کننده به نتیجه درستی نمیرسد. پس این اولین بهایی است که باید پرداخت کنم.
موضوع دوم این است که من درک کردم که باید ارزش پیوسته تولید کنم و الگو من هم استاد عباسمنش در حوزهی آموزش هست، میدانم بهایی که باید پرداخت کنم این است که برای بالا رفتن و پیشرفت باید مانند ایشان برای موفقیت در کارم باید در سایتم را هر 2 روز یکبار یک فایل آموزشی با کیفیت بالا منتشر کنم یا اگر فایلی هدیه منتشر نمیکنم در حال تولید محصولی با کیفیت باشم و تمرکزم روی آن باشد. بنابراین بهایی که لازم است پرداخت کنم این است که هر روز مهارتهایم را بالاتر ببرم کار عالیتری انجام بدهم.
موضوع سوم این است که من باید به این مواردی که میدانم باید اجرا شود عمل کنم و تعهدم را نشان دهم و خداوند وقتی تعهدم را میبیند برای قدمهای بعدی ای که لازم الاجراست هدایتم میکند به مسیر درست.
عاشقتون هستم. امیدوارم زندگیتان هر روز سراسر پیشرفت و موفقیت و برکت باشد.
یک فایل عالی از بهشت،این فایل خودش تمرکز روی زیبایی ها بود انگار که استاد توی قاب عکس ایستاده ،از آسمون زیبا و ابرهاش،از قطرات زیبای بارون که توی دریاچه میباره از دریاچه زیبا و کلبه چوبی زیبا و از صدای زیبای حشره ایی که هر از گاهی موسیقی این تصاویر جادویی بود از چهره زیبا و استادی زیباپوش که با کلامش دیوانه میکنه یعنی این فایل اینقدر پر از اگاهی بود که دقیقه به دقیقش میخاستم استاپ کنم و بگم این حجم از اگاهی رو نمیشه هضم کرد بایدراه برم و با خودم حرف بزنم بماند که هر لحظش چشمام از ذوق خیس میشد،اینکه رد پای محصولات رو هم بقول دوستان میشه تو همه ی فایل هاتون دید یعنی بقول از خودتون شما چیزی رو مخفی نمیکنید و خالصانه درکی که دارید رو به اشتراک میزارید،نمونش همین تمرین اگهی بازرگانی که تمرینش تو دوره عزت نفسه ولی خب تو فایلها هم میگید و هر کس در مدارش باشه درک میکنه و انجام میده و نتیجه میگیره ،استاد چه مثال و گفتار جالبی بود از معتادان گمنام ،این مثالش تو سیگار کشیدن برای خودم قابل لمس بود اگه توی ماشین میشنستم اگه توی تراس میرفتم اگه با فلان دوستم بودم یعنی هر سه تا موردی که گفتید بود و برای ترک اون مورد تا مدتها تو تراس نمیرفتم با ماشین نمیرفتم حتی فندک اشپزخونه هم تا مدتها جلو چشمم نبود حالا اینو میشه تعمیم داد به خیلی موضوعات و اعتیاد ها چیزایی که فکر نمیکنیم اعتیاد باشه اعتیاد به تلوزیون و سریال دیدن ،اعتیاد به چرخیدن تو فضای مجازی یا اعتیاد تو خوردن حتی خوردن نوشابه و کلا خیلی چیزای دیگه ،راحت میشه با همین فرمولی که گفتید از شرش خلاص شد و تو مسیر برگشت.
ی موضوع دیگه که دارم جدیدا تجربه میکنم اینم نمیدونم تکامله یا چیز دیگه اینکه همیشه تو کامنتا میشنیدم بچه ها میگفتن که مینویسیم و شما هم اشاره کردید به نوشتن و نکته برداری از فایلها، واقعا این یعنی معجزه ،الان چند روزه که دوره دوازده قدم رو شروع کردم منم تعهد دادم که سر سری از فایلها رد نشم ببینم، توجه کنم، یادداشت بردارم از رو فایلها و فایلها رو بارها و بارها ببینم، چی بگم که چقدر لذت بخشه که یک جمله رو میگید من استاپ میکنم مینویسم روش فکر میکنم بعد ادامه فایل یعنی دیگه برای دیدن یک فایلتون دفتر و خودکار میارم و یه نوشیدنی و شروع میکنم به دیدن و نت برداری ،به کلمه کلمه ایی که میگید فکر میکنم و درکم از حرفهاتون بیشتر میشه با این کار،مثلا این که میگید تلویزیون و سریال دیدن رو تعهد دادید که نبینید علاوه بر اینکه ورودی بد به ذهنت نمیدی و این خیلی عالیه ولی یه ادامه ایی هم داره که ما سریال نمیبینیم تو شبکه های مجازی نمیگردیم که چکار کنیم؟؟؟که روی خودمون کار کنیم،روی باور های جدید و خوشگلمون کار کنیم که افکار رو کنترل کنیم،که تمرکز رو روی نکات مثبت بزاریم تمرکز رو روی زیبایی ها بزاریم،این ادامه ایی بود که باید توجه کنیم که سریال نمیبینیم که جاش اینکار هارو بکنیم وگرنه خب سریال نبین ولی عوضش ذهنتو کنترل نکنی و هر چیزی بیاد تو ذهنت هر فکری رو راه بدی که کمکی بهت نمیکنه.
این فایل فوق العاده بود مثله همه فایلها به شرط اینکه عمیق بشیم دقت کنیم تو کلمه کلمه گفته هاتون اینکه تمرکز لیزری داشته باشیم رو فایلها و میبینیم ذهنمون تحمل دریافت این اگاهای هارو نداره،ساعتها و ساعتها میشه در مورد این فایل صحبت کرد از بس نابن،ممنونیم از تون و سپاسگذاریم ازتون که با مثال های واقعی برای ما روشن میکنید موضوعات رو،از وقتی که میزارید از زیبایی هایی که به تصویر میکشید
سلام به همه ی دوستان عزیزم واستاد عزیز و بزرگوار
من همیشه به عید قربان یه نگاه خاصی داشتم ودارم از اونجا که. ۲۰ساله ما هرسال برای عید قربان قربانی میکنیم
وهمیشه برام سوال بود یعنی چی چرا به چ دلیل تا اینکه توسط استاد با نحوه ونوع نگاه ابراهیم آشنا شدم و نگاه ابراهیم از قربانی کردن
دوست دارم دیدگاه خودمو در مورد بها بنویسم و برای خودم بنویسم و اگر واقعا دوستانه که کامنت منمو میخونن دوست دارم اگر نوع دیدگاهم درست نبود حتما بگن چون دوس دارم درک کنم مطلبو
دیدگاه من اینه که خداوند چه نیازی داره به من هیچی منم که به اون نیازمندم
خداوند منتظر اینه که من برم یه چیزیو قربانی کنم وبگم من اومدم واین گوسفند و امسال قربانی کردم برای خداوند خب که چی
دید من اینه ابراهیم وقتی خدا گفت برو قربانی کن و چه کسی رو پسرتو بچه تو که بعد سالها بهت دادمش حالا قربانیش کن اگه میگفت خودتو قربانی کن کار برای ابراهیم راحت تر بود من پدر نیستم هنوز اما وقتی به پدر مادر خودم نگاه میکنم حاضرند خودشو قربانی من بکنند شکی هم ندارند همونطور که استاد تو فایل اعتماد به رب توضیح دادند
اما چه چیزی ابراهیم رو آنقدر بزرگ کرد که تونست این بهای بزرگو بده فقط یک چیز (ایمان) این بهاست
وخدواند هم به اندازه رشد ایمان من بها میخواد
اما ایمان ابراهیم یک شبه نبود شاید تکمیل ایمان ابراهیم همون قربانی اسماعیل بود
اما از وقتی که گفت من یکتاپرستم خداوند بهش گفت که حالا ایمان تو قوی کن
با شکستن بت ها با دادن فرزند تو اون سن با رفتن داخل آتیش با اعتماد به ربی که بچه تازه به دنیا اومده رو با زنی که تازه بچه به دنیا آورده وسط بیابون ول کردن همه ی این. ها ایمان ابراهیمو قوی کرد که شد اون ابراهیم وابراهیم بهای اهدافشو با ایمان و توحید داد
واگه الان استاد عزیز اگه خدا بهت بگه که عباس منش خودت میدونی که من همه چی بهت دادم از همه چی همه چی ثروت سلامتی عشق ارتباط خوب همه چی
همه رو ول کن همه رو ببخش سایتتم ببند و ازاول شروع کن اگر این پیام خدا برای تو باشه آیا انجام نمیدید قطعا انجام میدید حتما این کارو میکنید چون اون ایمان شما شکل گرفته ونترسی خواهی داشت و نه غمی چون ایمان داری
اما من چی من نه من نمیتونم بلوفم نمیزنم چون ایمان من در اون حد نیست که اون بهارو بدم اما شما میتونید
اما بهای من برای اهدافم الان چی بوده
الان که میخواستم این مطالبو بنویسم ذهنم میگفت توکه بهایی ندادی که به خواسته هات برسی باید بری بدویی تلاش طاقت فرسا کنی سختی بکشی اما مچشو گرفتم
بهای من یک سال ندیدن خانواده مه که عاشقانه دوسم دارند بهای من اومدن تویه شهر که ۱۰۰۰کیلومتر فاصله داره با ۱۰۰هزار تومن تو کارتم
بهای من قطع وابستگی با خانواده م
بهای من کات کردن با ۱۰۰درصد دوستانم که تنهایی تنها شدم
بهای من ترک دختری که خیلی دوسش دارم اما قطع رابطه به دلیل اینکه شرک داشتم و وابسته میشدم وباید شرکو حذف کنم بعد رابطه وهر چیز دیگه ای
بهای من حذف شبکه های اجتماعی و… بوده
اما من با دادن این بها ها هنوز از لحاظ مالی رشدی نکردم وخدواند فقط توسط دستاس تا اینجا منو آورده
اما الان از هر دری که میخوام وارد میشم فقط به یه چیز بر میخورم توحید ایمان به رب
این بهایی اصلیه که باید پرداخت کنم این مهم ترین بها است که وقتی یه مشتری که میتونم با قراردادی که برای اوکی میکنم خیلی از مسایل مالی حل بشه اما بهم میگه نه و نمیشه ومن اون لحظه این بهارو بدم که بگم خدا از دست دیگه ش بهم میده ومن نگران نیستم من ایمان دارم این همون بهاست
خیلی بها ها هست که من حاضرم بدم بهاهایی که میبینمشون وحاضرم اون بها هارو بدم اما بهایی که نمیبینمش و حاضرم اون بهارو بدم ایمان و اعتماد به ربه که بهم وعده پیروزی وثروت وفزونی داده به شرطی که من به اون اعتمادکنم واین یه بهایه کاملا درونیه
من خیلی حرکت کردم از شهرم از روستام اومدم بیرون با ظاهر اینکه اونجا خیلی همه چی فراهم بود از خانواده م گذشتم با اینکه عاشقانه منو دوست دارن وبعنوان بچه کوچیک خانواده از همه بیشتر دوستم دارن بهای من اومدن ونه غذایی برای خوردن داشتن ونه سقفی داشتن اما همه رو اون جور کرد برام الله یکتا
اما چرا هنوز به خواسته های مالیم اهداف مالیم نرسیدم چون شرک دارم هنوز ایمان کامل ندارم که خداوند که به من رزق میده روزی میده نه مشتری نه مدیر. نه هیچ کس دیگه این اون بها هستش واکه کسی فک میکنه این بها نیست و دویدن وسختی کشیدن بهاست به نظر من امتحانش کنه تا برسه
چون ایمان داشتن و اعتماد بی چون چرا بهای بزرگیه
یه اتفاقی که قبل عید امسال برام افتاد میخوام تعریف کنم که برای خودم نشانه محکم تری باشه
ما تو دفتر کاریمون نشسته بودیم غروب بود یه بنده خدایی که سازنده بود تو منطقه وهست اومد که یکی از واحدهاشو برای فروش بذاره از قضا سرصحبت باز شد این آدم مولتی میلیاردره وبسیارم آدم ساده وخاکی در مورد خودش وچطوری رسیده به اونجا صحبت کرد ۴ساعت تا ساعت ۱۲شب صحبت کرد واز اول صحبت هاش وتا آخرش فقط اینو گفت (عزیزان من فقط خدارو باور کنید) همین میگفت هرچی دارم رو اون بهم داده هرچی عزیزانم برید خدارو بشناسید
نه قانون میدونست نه بلد بود اما ناخودآگاه قشنگ اجراش میکرد
میگفت خدا هرچقدر بهم بده من انفاق میکنم
۱۰۰تومن بده ۱۰تومن میبخشم
گفت هیچی بلد نبودم فقط گفتم خدا دستمو بگیر گفت تو عرض چند سال یه جوری من کشید بالا گفتم خدا چیکار میکنی دستمو کندی گفت خدا بهم گفته تو چیکار داری تو دستتو دادی به من کاریت به بقیه ش نباشه واز کارهای که خدابراش انجام داده بود میگفت وهیچ اعتباری از اون همه ثروت و زندگی به خودش نمیداد فقط میگفت خدا
(عزیزانم برید خدارو بیشتر بشناسید)
به نظر من بها ایمانیه که باید پرداخت بشه من خودم آدمی بودم و هستم که همیشه حرکت کردم اما بدون ایمان زجرم کشیدم ساختیم کشیدم دربه دریم کشیدم واخرش هیچ اما تصمیم گرفتم حرکت کنم این بار با ایمان با اعتماد به رب و قربانی کنم تمام شرک های وجودم رو
به قول استاد که گفت تو یکی از فایلاش که من شرک داشتم نسبت به ثروت وکلی دویدم بدهکار شدم وبعد وقتی فهمیدم شرکمو با ایمان به رزاقیت خداوند که خداوند اگه خدای رابطه عاشقانه ست اگر خدای سلامتیه اگه خدای اعتبار خدای پول وثروت هم هست وبعد دیگه زجر نکشیدم پول خودش اومد
تمام این حرفها رو به یگانه عالم هستی قسم فقط برای خودم گفتم نمیدونم فقط نوشتم حتی الان نمیدونم چی نوشتم مگه دوباره بخونمشم
سپاسگذارم همتون هستم برای کامنت هاتون
وسپاسگذار استاد عزیز امیدوارم ماهم مثل تو بتونیم موحد باشیم شرک هامونو قربانی کنیم
تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری مجویم 🙏🙏🙏
سلام استاد عزیزم خیلی ممنونم بابت این آگاهی های نابی که در اختیارمون میذارید ❤️❤️
من اون اوایل که با شما و برنامه هاتون آشنا شدم خیلی نتایج خوبی رو میگرفتم در مورد تمام مساعل زندگیم و بخصوص در مورد مساعل مالی که تا بحال تجربشون نکرده بودم بعد از مدت یک سال نتایجم خیلی کمرنگ تر شد و همیشه برام سوال بود ( من که خیلی وقته دارم رو قانون کار میکنم و اطلاعات و تجربه ای که الان از قانون دارم خیلی بیشتر و در مورد مساعل دیگه واقعا نتیجه گرفتم اما چرا تو مساعل مالی دارم افت میکنم ؟ ) متوجه نبودم که من اون زمان درسته تجربه م و اطلاعاتم کمتر بوده اما عملا هر انچه که اون زمان داشتم رو قربانی کردم وقتم انرژیم از کارهایی که خیلی حال میداد بهم اما منو دور میکرد زدم و با تمرکز زیاد و لیزری رو مسیر عشق و علاقم کار میکردم و نتایج خیلی بزرگی رو نسبت به سامان قبل میگرفتم اما بعد از مدتی من برگشته بودم به آدم قبل همون کارهارو حالا با درصد کمتر اما انجام میدادم یه سری کارارو که قشنگ حس میکردم داره دورم میکنه از مسیر علاقم و قانون و من امروز از شما یاد گرفتم که برای رسیدن به موفقیت : تمرکز لیزری و همه جانبه میخواد و این تمرکز جز با حرکت در مسیر عشق و علاقت نمیتونه اتفاق بیوفته چون اگه مسیر عشق و علاقمو نرم نمیتونم تمرکز بذارم روش و طبیعتا پیشرفتی هم نمیکنم خلاق نیستم ایده هامو جدی نمیگیرم و … بعد از اینا میرسیم به اهمیت بحث باورها که اگر برم تو مسیر عشق و علاقم و تمرکز وانرژی بذارم اما نتونم پول بسازم و ثروت خلق کنم باهاش کم کم مجبور میشم برم دنبال مسیری که علاقه ندارم بهش برا اینکه بتونم فقط مخارج زندگیم رو تامین کنم در حد زنده بودن به قول خودتون مثل بدنه جامعه ، پس در نهایت باید باورهام رو همه جانبه برای خلق ثروت از مسیر عشق و علاقم درست کنم و بچسبم به همین مسیر و هر انچه که منو از این اصل از این مسیر الهی دور میکنه قربانی کنم ( فیلم سریال مهمونیها دوستان … و کلی چیزای دیگه که حسابی منو عقب انداخت بعد از اون همه نتیجه باید بهاش رو بپردازم و قربانی کنم برای رسیدن به خواسته هام ، استاد این بزرگترین درسی بود که تا به امروز از این عید به لطف خدا و وجود شما گرفتم واقعا سپاس گذارم ازتون که از زوایایی قوانین رو اموزش میدید به ما که بتونیم استفاده کنیم ازش تو زندگیمون برای پیشرفت و موفقیت ممنونم ازتون ❤️❤️❤️
به نام الله یکتا
سلــــــــــام 💜
حاضرم برای هدفم چه چیزی رو قربانی کنم ؟!!!
دو روز پیش این فایل فوق العاده ارزشمند رو دیدم و دو روزه تمامه که شب و روز دارم به این فکر میکنم که تا اینجای کار برای هدفم چه کار کردم ،از چه چیزای بیهوده و موانعی که سد راهم بود گذشتم و چه ارتقایی در راه رسیدن به خود تعالیم انجام دادم ؟؟!!
استاد عزیزم ازت سپاسگذارم ،خدارو سپاسگذارم که اینجا هستم و توسط شما هدایت میشم 🌸💙،وقتی این فایل رو میدیدم ته قلبم گفتم این همون فایلی بود که من نیاز داشتم انگار طرف صحبت هاتون فقط من بودم انگار خدا داشت از طریق کلام شما هدایتم میکرد، باهام حرف میزد ،حس میکردم یه عضو نزدیک خانوادم یه پدر یه برادر بزرگتر وضعیت و حال درونیم رو میدونه و نشسته و رو در رو و چشم تو چشم و جدی داره نصیحتم میکنه که این راهته ، اونقدر که وسطای فایل وقتی باهمون حالت دوست داشتنیِ همیشگی که جدی میشید ،گفتید «تو قربانی کردی ؟؟!!، حضرت ابراهیم تا قربانی کردن پسرش جلو رفت تو تا کجا میری ؟؟!!!» بغضم گرفت ،حرفای شما تو گوشم میپیچیدو نگاهم به تابلوی رویاهام بود و ته دلم از خودم میپرسیدم «واقعا براشون چی رو قربانی کردم ؟!» ، این فایل و صحبت های شما من رو خیلی تکون داد استاد روز و شب دارم به این فکر میکنم ، مینویسم حتی همون شب مثل شما اومدم یک بار دیگه رویاهامو لیست کردم و یه نگاه کلی بهش انداختم و به خودم گفتم الناز، استاد برای اینجا بودن جونشو وسط گذاشت تو برای هدفهایی که لیست کردی حاضری چیو وسط بذاری ؟، با خودم تنها شدم و از خدا هدایت خواستم تا اینکه دیروز یه تصویری توی ذهنم دیدم خودم رو دیدم که لبِ یه دره ایستادم اون طرف دره هم خود متعالیم بود ،منی بود که داره آرزوهاشو زندگی میکنه اما بینمون فاصله بود و توی این فاصله صدها من وجود داشت ، من های زیادی که هر کدوم ترس های خاصی داشت ،ترس از حرف مردم ،ترس از طرد شدن ،ترس از شکست و …. یکشون گَه گاهی رو مردم حساب میکرد و توکلش ضعیف بود، یکیشون اصرار داشت تو دایره ی امنش بمونه، یکیشون میخواست مورد تایید باشه و …..کلی از تاریکی های وجودم رو دیدم ، دیدم که تنها راه رسیدن به اون طرف دره که خودمتعالیم و زندگی رویاییم هست اینکه از این تاریکی ها عبور کنم …، نمیدونم این تصویر هرچی که بود به دلم نشست فهمیدم بزرگترین مانع من خود منم ، من باید با کسب نور آگاهی نیمه ی تاریک وجودیم رو روشن کنم هر چه قدر آگاه تر بشم بهتر میتونم از ترس هام عبور کنم ، راستش اینبار که هدف ها و رویاهامو لیست کردم چون فقط تیتر و موضوع اصلی رو نوشته بودم بهتر متوجه شدم باید چی کار کنم و به چه سمتی حرکت کنم، تصمیم گرفتم مهارت های لازم برای هدفم رو ارتقا و بهبود بدم مهم نیست چه قدر انرژی و زمان میبره من از شما یاد گرفتم استاد جانم که با لذت بها بپردازم چون پرداختن این بها درست مثل خریدن بلیط برای شهر بازی میمونه بهاشو میدی تا لذتشو ببری 😍💫
بی انصافی نمیکنم منم از خیلی چیزا گذشتم برای ارتقا و بهبود زندگیم و فکر میکنم یکی از دلایل آشناییم با شما و در این مدار قرار گرفتنم همین بوده که روابطم رو محدود کردم و شُدم خودم و رویاهامو کتاب های موفقیت و دوره های موفقیت ، بزرگترینشم ایستادگی و دفاع از اهدافم درمقابل مقاومت های عزیزترین و نزدیک ترین فرد به من بود، تصمیماتی که گرفتم به دور از منطقِ چارچوب جامعه بود همه ی فرعیات از نظر من و اصلیات و طلایی ترین مورد برای موفقیت از نظر دیگران رو گذاشتم کنار اینها خوبه اما کافی نیست حداقل نه برای اهداف من ،هدف های بزرگ و ارزشمند قربانی بزرگ و ارزشمند میطلبه نه مثل قابیل یه شاخه گندم …
میدونید استاد من 24 سالمه 20 سال نگم حداقل 10سال از زندگیم تو نادانی و جهل و افسردگی و خم و راست شدن و گریه کردن برای بُتی که اسمشو گذاشته بودم خدا گذشت به امید اینکه همه چی بیرون از من یهویی درست بشه ،4 ساله که هدایت شدم به سمت مسیر الهی و چند ماهه هدایت شدم به این مسیر بهشتی وتازه دارم خودم رو پیدا میکنم ،شادم، همیشه شادم هدف دارم ،رویا دارم رویایی که یاد آوریش قلبمو به تپش میندازه و اشک شوقم رو جاری میکنه ، امیددارم ،خدای واقعی رو تازه چند ماهه پیدا کردم تازه فهمیدم زندگی چــــــه قدر قشنگه💫😍💙 ، خانواده ای دارم که به جای نگه داشتنم تو دایره ی امن بهم یاد میدن چه طور رو به جلو برای تحقق اهدافم قدم بردارم ،با وجود ترس هام شجاع باشم حرکت کنم و تنها روی خدای احد و واحد حساب کنم و به معنای واقعی کلمه من زنده ام و زندگی میکنم💖 ،اما آدما چیزی رو که نفهمند کسی رو که درک نکنند روش یه برچسب دیونه و شکست خورده میزنن و تمام…
بهتره که ازشون ناراحت نباشیم پیامبر اسلام سالها خدا خدا میکرد بهش گفتن دیوانه ،حضرت موسی از وجود خدا نشونه میاورد بهش میگفتن جادوگر، به خاطر گفتن این حقیقت که زمین به دور خورشید میچرخه و نه خورشید به دور زمین آدمهای بزرگ و عالم رو محاکمه میکردن میگفتن تو اشتباه میکنی اما امروز همه مون میدونیم چه کسی اشتباه میکرده 😊😉، مهم نیست بقیه چی میگن مهم اینه که ما به مسیری که قلبمون میگه درسته ادامه بدیم درخششمون رو دنبال کنیم به مرور همه میفهمن مسیر درست کدوم بوده و برای حرکت کردن تو این مسیر تو جایی قدم میذارن که تو قبلا ازش گذشتی ، رد پای تو رو دنبال میکنن…. تو دنیا فقط من هستم و من دیگران فقط نماییی از فرکانس های من هستند ، پس چرا برای دیگران و نظرشون بیشتر از خودم و علایقم ارزش قائل باشم؟! ،این دنیا و این هدیه ی شگفت انگیز زندگی اونقدری هست که ما فقط جای خودمون زندگی کنیم اونقدری فرصت نیست که بخوایم برای دیگران وقت زندگی کردنمون رو تلف کنیم …
نمیدونم با کدوم کلمات میتونم تحسینتون کنم استادجان، به خاطر همه چی تعهدتون ،ایمانتون ،دل مهربونتون که راهنمای ما شده برای رسیدن به خوشبختی و…شاید این کلمه از نظر من کاملترین باشه 👈دمتون گرم دمتون گرم 💜🌸🌼
برای همگیمون یه عالمه احساس ناب خدایی آرزومندم 💙💫😊
سلام خدمت دوستان گرامی و استاد عزیزم؛
امروز بعد برگشتن از دانشگاه تو مسیر داشتم فایلو گوش میدادم و هر حرفی که استاد میزدن من رو یاد لحظاتی از زندگیم مینداخت.
در واقع ما برای هرچیزی بهایی میپردازیم و همیشه داریم با جهان داد و ستد میکنیم؛
دروغ بگیم دروغ میشنویم،
صداقت به خرج بدیم صداقت میبینیم،
محبت کنیم محبت میبینیم،
حرف خوب بزنیم حرف خوب میبینیم،
اما…
مهم ترین چیزی که همه ی ما و در هر شرایطی بعنوان بها به جهان میپردازیم زمانه…🙂🙂
این زمان برای ما تکامل اهدافمون رو میاره،
پخته شدن و یادگرفتن قوانین رو میاره،
این زمانه که برای ما نتایج رو مشخص میکنه
بعد گوش کردن به فایل باز یادم اومد که زندگی من ابدی نیست که بخوام در جا بزنم و حتی بخوام ذره ای از این زندگی رو تلف کنم،
دوستان این خیلی من رو به فکر وا داشت که آیا از همه لحظات زندگیم درست و مفید استفاده میکنم؟
آیا وقتی که برای رسیدن به هدفام میذارم مفیده؟
واقعا بیاین رو این فکر کنیم و خودمون رو آگاه تر کنیم نسبت بهش…
این جرقه که با حرف های استاد تو ذهنم زده شد بهم یادآوری کرد که من شیش ماهه میخوام برنامه نویسی کامپیوتر یا فتوشاپ یاد بگیرم ولی خیلی کم براش«زمان»گذاشتم و «زمان»داره میگذره،
پس تصمیم گرفتم برم سمت این هدف و بیشتر از این وقتم رو تلف نکنم،کل زمان باقی مونده از تابستون رو(یک ماهش صرف امتحانات دانشگاه شد)برای این هدف اختصاص بدم و براش تلاش کنم🤩🤩🤩🤩🤩🤩
خوشحالم از این بابت که هر فایلی که استاد میذارن ی دری واسم باز میکنه یا ی چیزیو یادم میندازه که بهش نیاز دارم…
حالا از شما هم فرکانسی های عزیز هم میخوام فکر کنیم به این که واقعا از«زمان»استفاده درست میکنیم؟
این بهایی که هر لحظه در حال پرداختش هستیم برامون چی به ارمغان آورده؟ازش راضی هستیم؟
مرسی که کامنتم رو مطالعه کردید❤️
الهی خیلی دمت گرم که منو به این مسیر زیبا هدایت کردی
هر چی فکر میکنم نمیدونم چرا و چطور و از کی من با استاد و با این مباحث آشنا شدم ولی خیلی اوقات میبینم که اکثر مردم اصلا در کورد این مسائل نه شنیده اند و نه دیده اند و فقط سپاسگزار خداوندم برای بودن با استاد گرانقدر و شما دوستان عزیز
این فایل یه دنیا درس و تجربه است و به نظر من از مجموع کتب موفقیت ارزشش و کاراییش بیشتره
اوایل آشنایی با استاد خیال میکردم که او آدمیه که در عین حالی که زیاد کار نمیکنه و با چاشنی شانس به این موقعیت رسیده ولی هر چی اومدم جلو دیدم اتفاقا این شخص آدمیه که هر ایده و الهامی رو با تمام وجود و تعهد و ایمانش انجام داده و ازش بازخورد گرفته و مسیرشو اصلاح کرده
دوستان وقتی استاد میگه من برای رسیدن به این جایگاه زجر نکشیدم و به راحتی به این دستاورد ها رسیدم به این معنی نیست که هیچ کاری نکرده و خود به خود همه چی اتفاق افتاده خیر…
اولا که بیشتر از هر کسی روی خودش و باورهاشو ایمانش کار کرده و ضمنأ اینو بدونید استاد چون عاشق کارش و مسیرش بوده و به درستیش ایمان داشته، خستگی براش بی معنی بوده و کار کردن تا نیمه شب و تا دیر وقت و برای چند سال تلاش فراوان، همه و همه فقط جزیی از مسیر بوده توی ذهنش و لذت میبرده.
پس وقتی استاد میگه من برای رسیدن به این جایگاه زجر نکشیدم اشتباه برداشت نکنید که دیگه من با گوش کردن به یک فایل به موفقیت میرسم و همه چیز خود به خود اتفاق میفته
امیدوارم همه تون توی مسیر درست باشید و هدایت خداوند سوخت مسیرتون باشه و سایه اش آرامش زندگیتون🙏
استاد بزرگ ازتون بسیار ممنونم برای این دید دقیق و منحصر به فردتون که این برداشت زیبا رو از این عید بزرگ داشتید👍
الهی هزاران هزار مرتبه شکر برای وجود پر برکتت در زندگی همه مون❤️❤️❤️
به نام خدای مهربان
سلام
وقت رفتنه و وقت دفن ترسمه و تنها دلخوشیم به ایمان قلبمه
عمل به قانون به صورت آگاهانه، طبق عمل به جلسه چهار عزت نفس
باورهایی که من با اونها شروع به انجام خارج شدن از منطقه امنم و رفتن به دل ترسم کردم اینها هستن.
تنها راه غلبه بر ترس رفتن به دلش هست
خداوند هدایت گر من هست
من خالق زندگی خودم هستم
بهترین زمان شروع همین لحظه است
نقطه مقابل ترس ایمان است
خارج شدن از منطقه امن جسارت میخواد و ایمان .
وقتی دائی رضام تونسته انجامش بده منم میتونم .
باید جوابی برای فرشته مرگ که از مهاجرت می پرسه داشته باشم.
حرف مردم بی اهمیت ترین چیز در این دنیاست
من وابسته به حقوق ماهانه و دست درازی جلوی دیگران شدم و باید از شرک خودم رو نجات بدم
دنیا به جسارت پاداش میده
باید کویر رو رها کنم
حاظری برای هدفت چه چیزی رو قربانی کنی؟
هر مسئله و چالشی یه راه حل ساده ای داره
قدم اول رو بردار قدم بعدی بهت گفته میشه ، با نشستن چیزی درست نمیشه
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
موسی حرکت کرد دریا باز شد
مدت سه سالی که در این کارخانه هستم و کار میکنم ، خیلی رشد کردم ، روز اولی که وارد اینجا شدم ، فقط طراحی قالب بلد بودم و بس، و با تعداد نفراتی که کار کرده بودم یک یا دو نفر بیشتر نبود، در کار قبلی اول کارمند طراحی بودم بعد شدم سرپرست ،اینجا که اومدم به عنوان طراح رفتم ،اوایل که کار رو شروع کردم باید از یه نفری که دوست نداشت یاد بده کار رو یاد گرفتم ، اون روزها خیلی به سرم میزد بخاطر رفتارهایی که میدیدم کار ول کنم و برم سراغ کار دیگه ای، ولی دائم می اومد تو کامپیوتر تایپ میکردم و هی میگفتم که تو باید به قانون عمل کنی، احساس خوب اتفاقات خوب و هی سعی میکردم که به احساس بهتر برسم که این مسئله به مدت 4 ماه طول کشید تا اینکه اون فرد از اونجا به صورت اتفاقی رفت، یاد جمله استاد افتادم که میگفت شما رو خودتو کار کنید بدترین حالت اینه که اون کسی که همسر طرف هست فوت کنه ، یعنی هیچ چیزی غیر ممکن نیست ،فقط شما رو خودتو کار کنید، و در اینجا اون طرف از اونجا رفت و تمام کارها افتاد دست من ، و همون چهار ماهی که من سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم باعث شد که هیچ کدوم از دستگاه ها رو از اونجا نبرن و بدن دست ما،و منی که بلد نبودم دستگاه رو از کجا روشن کنم بعدش شدم برنامه نویس، و کارهایی کردم که راندمان بالا رفت و چقد عزت و احترام من بیشتر شد، و من به عنوان مدیر تولید شناخته شدم ، و درخواست اضافه حقوق کردم و 5 تومن درخواست دادم با اینکه کلی مخالفت شده بود ولی مدیریت پذیرفته بود، و گفتن تو کل 600 نفر کارخونه حقوق تو بالاترین حقوق هست .
بعد از سه سال تمام شرایط برای من ایده آل شد.
الان وضعیت من در اوج اونجا هست، یعنی عزت و احترام بشدت بالا ،امنیت بالا، احساس راحتی فوق العاده ، درآمد به نسبت اونجا بالا،
و به قول خود مدیریت تو الان در ایده آل ترین و بهترین شرایط اینجا هستی ، طوری که هر کسی شاید آرزوی داشتن اون موقعیت کاری رو داشته باشه
و من امروز با عمل به دوره عزت نفس استعفای خودم رو دادم
و گفتم که تا اخر اسفند یعنی 40 روز دیگه کارها رو تحویل میدم و دیگه نمیام ، خیلی ناراحت شد مدیریت چون با هم خیلی با احترام و دوست شدیم ،وبه من میگفت برادر
من قبلش بشدت ترس داشتم که اگر عنوان کنم به من بدو بیراه بگه در صورتی که کاملا برعکس شد
و انگار یه ترسی از من ریخت
علت استعفا رو به اون نتونستم بگم : این بود که و وقتی ریشه کارم رو نگاه کردم دیدم که از ترس دارم حرکت نمیکنم ، به شغل جدید، به مکان جدید، به آدمهای جدید
تنها و تنها ترس بود ، و تنها راه غلبه بر ترس هم رفتن به دل ترس هست.
و من این کار و کردم ، خیلی قبل از استعفا ترس داشتم خیلی نجوا داشتم ،ولی انجامش دادم
هنوز نمیدونم گام بعدی چی هست ،ولی به خدا گفتم خدایا من که به درونم نگاه میکنم چیز دیگه ای نمیبینم جز ترس که اونم رفتم درونش ، حالا قدم بعدی رو به من بگو و منتظرم که قدم بعدی گفته بشه
خیلی ترسهای دیگه ای هست، و نگرانی ها حتی،ولی من باید برم درونش ، باید جوابی برای فرشته مرگ داشته باشم ، که بگم من به خدا ایمان داشتم و حرکت کردم من در عمل ثابت کردم ،من حرف مفت نزدم
این کار بزرگترین کار و بزرگترین ترس من بود
این اسماعیل من بود که قربانی کردم ، برای هدفم بها پرداخت کردم
دیگه از این به بعد میخوم جملاتم رو اینطور بنویسم مثل الان
من بها پرداخت کردم برای هدفم نه اینکه میخوام بها پرداخت کنم
من استعفام رو امروز که بزرگترین ترس زندگیم بود دادم نه اینکه میخوام استعفا بدم
من کار رو انجام دادم و الان دارم مینویسم نه اینکه میخوام انجام بدم
قبلش این جمله رو به خودم گفتم
وقت رفتنه و وقت دفن ترسمه و تنها دلخوشیم به ایمان قلبمه
مجتبی تو از بزرگترین چیزی که میترسیدی رفتی تو دلش ،پس اولین قدم رو برداشتی ، حالا قدم بعدی رو باید برداری
از خداوند هدایت میخوام
و اونم مطمئن هستم باید حرکت کنم تا به من گفته بشه
و در کامنت بعدی میام و نتیجه این اقداماتم رو مینویسم تا متوجه بشم که از کجا شروع کردم و چه باورهایی داشتم و چطور عمل کردم تا از اون برای گام های بعدی و اهداف بعدی استفاده کنم
سپاسگزارم
سلام آقا مجتبی گل
امیدوارم حالتون عالی باشه
چقدر شما من هستی
منم دقیقا شرایط شما رو داشتم و دارم…
چقدر جالب هدایت شدم به کامنت شما…
منم 6 ماه پیش پا گذاشتم رو ترسم از منطقه امنم خارج شدم قربانی کردم چیزی رو که خیلی برام ارزشمند شده بود…اعتماد کردم به هدایت رب…و استعفامو دادم و هیچکس براش قابل باور نبود..و میگفتن تو دیوونه شدی از این شرایط داری استعفا میدی…
اما تو دلم خبر دیگه ای بود ..آرامش دیگه ای بود و میگفت تو حرکت کن تو قدم بردار قدم به قدم میگم چیکار کنی
خدارو هزاران بار شکر برای تمام نعمت هات️
سلام استاد واقعا حرفاتون به زندگیم جهت میده واقعا تشکر میکنم از شما و خانم شایسته
ممنونم ازتون که تو زندگیم هستید
چند روزی بود داشتم به چرایی اینکه چرا چند وقته نتیجه نمیگیرم فکر میکردم از طرفی هم متوجه شدم هر وقت که اعتماد کردم به هدایت الله و رفتم تو دل ترسام زندگیم خیلی قشنگ تر شده
این فایل دقیقا جواب سوالات پرتکرار من بود
منم که بهاشو پرداخت نکردم منم که تو در و دیوارم فکر میکنم دارم روی خودم کار میکنم
ممنونم ازتون
بیصبرانه منتظر حضورتون توی سمینار های بزرگ ایران هستیم🙏
سلام به دوستان عزیزم
یکی از مسائلی که من با اون رو به رو هستم همین بحث پرداخت نکردن بها برای رسیدن به خواسته هاست. من به شدت دوست دارم پیشرفت کنم و در کسب و کار و بخصوص از نظر بعد مالی بسیار رشد کنم و هم به استقلال مالی برسم و هم آزادی و اعتبار بیشتر در حد مناسب نه برای جلب توجه بدست بیاورم. دوست دارم واقعا از نظر مالی رشد کنم و باتوجه به اینکه به بسیاری از نتایج دلخواهم که به خاطر دارم روزی واقعا برایم آرزو بود مانند بهبود سلامتی، بهبود روابط، داشتن ورودی مالی، احساس خوب داشتن و درک جهان هستی و .. رسیدم و می دانم تنها راه رسیدن به خواستههای دیگرم این است که در همین مسیر ادامه بدهم و خوب درک و عمل کنم و این نتایجی که روزی آرزوم بود و الان به نظرم ذهنم کوچک شده است که واقعا تمرین میکنم که سپاسگزار خداوند باشم که یاری ام کرده این نتایج بدست بیاید و تمام اعتبار این نتایج فقط به خداوند مهربان میرسد که من رو هدایت کرد و در مسیر تنهایم نگذاشت و دستان بی نظیری رو به زندگی من وارد کرد و راه حل ها و تعهد برای ادامه دادن را در وجود من قرار داد، به خاطر بهایی بوده که به دلیل انجام تمرینات بدست آمده و حاصل کنترل ورودیهای ذهن و حاصل دادن ورودیهای مناسب به ذهن و حاصل عملکرد به سخنان طلایی استاد، حاصل ایجاد تغییرات در شخصیتم بوده حاصل باورهای توحیدی ای بوده که روشون هر روز کار کردم و حاصل حل مسائل بوده و اما امروز میبینم من به شدت برای رسیدن به نتایج مالی دلخواه برای پرداخت بها رسیدن به این هدف مسئله دارم. من واقعا از اینکه بخواهم برای پیشرفت کاری ام بها پرداخت کنم رنج میبرم و حاضر نیستم بها مناسب آن را پرداخت کنم. اما این روند باید تغییر کند. چرا که با گوش دادن به این فایل و مقایسه کردن نتایج زندگیام تا به این لحظه به این نتیجه رسیدم که تنها راه رسیدن به خواستههایم پرداخت بها برای ان خواسته است. چرا؟ چون نتایج زندگی من در حوزه مالی تا الان مشخص است و من از این نتیجه مالی و کاری اصلا رضایتی ندارم. سایت من در حال حاضر 3 محصول ارائه کرده است و فروش محصول داشته است اما تعداد فروش بعد از دو سال راه اندازی آن دو خرید است. با اینکه از نظر من محصولی با کیفیت تولید شده است این خروجی کار مناسب نیست. من ورودی مالی را از طریق انجام کارهای freelancerای داشته ام میدانستم نباید خودم را بدون ورودی مالی بگذارم زیرا عزت نفسم خدشه دار میشود و میدانم توانایی پول ساختن را دارم. میدانم دلیل این نتایج مالی بد فروشگاه سایتم این است که من بها کافی ای برای رشدش انجام نداده ام. خداوند اشتباه نمیکند این من هستم که ایراد دارم.
من فهمیدم که اگر میخواهم از نظر مالی رشد کنم و به استقلال مالی برسم باید 2 بها اساسی پرداخت کنم. 1- کار کردن روی باورهای مالی و عزت نفس 2- ایجاد ارزش در جهان هستی
استاد عزیز گفتند بنویسید که هدفتان چیست و حاضر هستید چه بهایی برایش پرداخت کنید. هدف من این است که از طریق انجام کار مورد علاقهام یعنی آموزش علوم رایانهای به استقلال مالی برسم. داشتن ورودی مالی صرف برایم مهم نیست. می خواهم ورودیام به حدی برسد – با رعایت تکامل – که واقعا احساس کنم به استقلال مالی رسیده ام. یعنی به راحتی بدون اینکه فکر کنم به اینکه قیمت یک وسیله چقدر است بتوانم راحت تهیهاش کنم. بتوانم دارایی مناسب داشته باشم. خانه، ماشین و وسایل زندگی خوبی داشته باشم. سفرهای دلخواهم را بروم. آزادانه تر زندگی کنم. بتوانم به راحتی از بهترین وسایل و امکانات استفاده کنم. هدایای مناسب برای عزیزانم بگیرم. واقعا فقط بعد مالی در زندگیام مهم نیست و زندگی خوب در تمام جنبهها برایم اهمیت دارد یعنی هم روابط خوب هم سلامتی هم عزت نفس هم احساس خوب برایم مهم است و بنابراین خودم را موظف میدانم که اگر میخواهم نتایج فعلی ام ادامه داشته باشد و حتی بهبود پیدا کنم روی باورهای دیگرم هم کار کنم و تمریناتم را ادامه بدهم.
یک نجوایی در ذهنم دارم که میگوید این کاری که الان انجام میدهی – تولید آموزش علوم رایانهای – علاقه تو نیست یا ممکن است علاقه تو نباشد در حالی که من به خاطر دارم از بچگی عاشق کامپیوتر و تکنولوژی های جدید بودم و همواره در مورد ان مطالعه میکنم و از نظر تکنولوژیکی خودم را بروز میکنم. و همه هم در دوست و آشنا و فامیل و … من را به عنوان خبره کامپیوتر میشناسند چرا که هر مسئله ای باشد در این حوزه را حل میکنم. از همان کودکی با عشق و علاقه به نرم افزارها ور میرفتم و کارهای خلاقانه انجام می دادم و جالب است از همان بچگی هم به افرادی که سوال داشتند کامپیوتر یاد میدادم و کاربردی این کار را انجام میدادم طوری که آن فرد واقعا نتیجه میگرفت، هیچ موقع دنبال حرفهای قلمبه سلمبه زدن نبودم و اصلا دلیل اینکه دانشگاه را کنار گذاشتم همین بود که دیدم علم من در عمل و در کاربردی بودن بیشتر از اساتید دانشگاه است و من کاربردی کامپیوتر را بلدم ولی آنها لقمه را دور سرشان میپیچانند هرچند که باز هم قدر مطلقی نمیتوانم بگویم اصلا به درد نمیخورد چون در آنجا هم علمی را پیدا کردم که به من کمک میکرد و کاربردی بود مانند مبحث پایگاه دادهها و مبحث اسمبلی و .. ولی شاید 5٪ بازده علمی برایم داشت و در 95٪ باقی مانده میدیدم که هیچ کاربردی در هیچجا علوم دانشگاهی ندارند و چقدر هم باورهای محدود کننده و شرک به خورد آدم میدادند به همین دلیل بهایش را پرداخت کردم و راحت کنارش گذاشتم و گفتم زمانم را در آنجا هدر نمیکنم و به جای آن تمرکزم را گذاشتم روی فایلهای استاد که ارزشش را داشت زندگی ام را بهبود داد. بنابراین به حرف ذهنم توجهی نمیکنم که میگوید ممکن است بفهمی این علاقه تو نیست و باورم این است که حرکت کردن بهتر از این است که صبر کنم ببینم کی علاقه ام را پیدا میکنم. با هیچ کاری نکردن که علاقهای پیدا نمیکنم. من در این مسیر حرکت می کنم و به خواستهام میرسم اگر روزی فهمیدم علاقهام نبوده هیچ اشکالی ندارد من راه رسیدن به خواستههایم را پیدا کرده ام و از همان راه در راه رسیدن به آن علاقهی نامشخص ساخته ذهن میرسم. بنابراین پیشرفت میکنم و به این خواستهام میرسم و آموزشهای عالی در زمینه علوم رایانه و در حال حاضر تمرکزم روی لینوکس هست تولید میکنم و خودم را تبدیل به با کیفیتترین سایت آموزشی حوزه لینوکس میکنم.
بهایی که پرداخت میکنم این است که اولا تعهد میدهم فقط در زمینه آموزش علوم رایانه فعالیت انجام بدهم و تمام تمرکزم را بگذارم تا در سایتم را رشد کنم.
من هنوز کامل نمیدانم که دلیل عدم رشد سایتم چه مواردی است اما در خصوص بعضی از موارد به شفافیت رسیده ام.
موضوع اول باورهایم هست که طبق تجربهای که با قانون داشته ام باید روی فیلد باورهای ثروتساز کار کنم چرا که عمل کردن بدون باورهای قدرتمند کننده به نتیجه درستی نمیرسد. پس این اولین بهایی است که باید پرداخت کنم.
موضوع دوم این است که من درک کردم که باید ارزش پیوسته تولید کنم و الگو من هم استاد عباسمنش در حوزهی آموزش هست، میدانم بهایی که باید پرداخت کنم این است که برای بالا رفتن و پیشرفت باید مانند ایشان برای موفقیت در کارم باید در سایتم را هر 2 روز یکبار یک فایل آموزشی با کیفیت بالا منتشر کنم یا اگر فایلی هدیه منتشر نمیکنم در حال تولید محصولی با کیفیت باشم و تمرکزم روی آن باشد. بنابراین بهایی که لازم است پرداخت کنم این است که هر روز مهارتهایم را بالاتر ببرم کار عالیتری انجام بدهم.
موضوع سوم این است که من باید به این مواردی که میدانم باید اجرا شود عمل کنم و تعهدم را نشان دهم و خداوند وقتی تعهدم را میبیند برای قدمهای بعدی ای که لازم الاجراست هدایتم میکند به مسیر درست.
عاشقتون هستم. امیدوارم زندگیتان هر روز سراسر پیشرفت و موفقیت و برکت باشد.
سلام استاد عزیزم ومریم مهربانم
استاد جان من هم دوساله برای هدفم خیلی چیزها رو قربانی کردم
رسانه ها کامل حذف شدند
آدمهای بی فایده خودشون رفتند
وخلوت با خودم هرروزتایمش بیشتر میشه
وتمرکزی دارم روی قوانین کیهانی کارمیکنم واین دقیقا هدفیه که دوسال پیش برای خودم مشخص کردم
وهرروز به خودم احسنت میگم که در مسیر درست قرارگرفتم
استاد جان مدت ۱۵۰ روزه پیج زدم
با تولید محتوای خودم
باویدیوهایی که خودم تولید میکنم
وهرروز یه پست جدید
ودر این ۱۵۰ روز فقط تمرکزم روی پیجم بوده واین راه ادامه داره
فقط یه سوال؟
من راه کسب ثروت مادی رو از طریق پیجم نمیدونم
ولی اینو از شما وقوانین یادگرفتم که در زمان مناسب با توجه به تکاملم به من گفته خواهد شد
استاد عزیزم به هیچ عنوان شبیه به قبلم نیستم
یه انسان صبور وپر از امید به خداوند شدم
وهرلحظه در حال سپاسگزاری هستم از نعمت های بیشمار خداوند
ودقیقا من هم دارم برای رسیدن به هدفم قربانی میدم
وخودم رو خیلی به هدفم نزدیک میبینم
هرروز یه ایده جدید بهم گفته میشه برای پیشرفتم
عیدتون مبارک عزیزانم
سلام خدمت استاد عزیز و خام شایسته عزیز
یک فایل عالی از بهشت،این فایل خودش تمرکز روی زیبایی ها بود انگار که استاد توی قاب عکس ایستاده ،از آسمون زیبا و ابرهاش،از قطرات زیبای بارون که توی دریاچه میباره از دریاچه زیبا و کلبه چوبی زیبا و از صدای زیبای حشره ایی که هر از گاهی موسیقی این تصاویر جادویی بود از چهره زیبا و استادی زیباپوش که با کلامش دیوانه میکنه یعنی این فایل اینقدر پر از اگاهی بود که دقیقه به دقیقش میخاستم استاپ کنم و بگم این حجم از اگاهی رو نمیشه هضم کرد بایدراه برم و با خودم حرف بزنم بماند که هر لحظش چشمام از ذوق خیس میشد،اینکه رد پای محصولات رو هم بقول دوستان میشه تو همه ی فایل هاتون دید یعنی بقول از خودتون شما چیزی رو مخفی نمیکنید و خالصانه درکی که دارید رو به اشتراک میزارید،نمونش همین تمرین اگهی بازرگانی که تمرینش تو دوره عزت نفسه ولی خب تو فایلها هم میگید و هر کس در مدارش باشه درک میکنه و انجام میده و نتیجه میگیره ،استاد چه مثال و گفتار جالبی بود از معتادان گمنام ،این مثالش تو سیگار کشیدن برای خودم قابل لمس بود اگه توی ماشین میشنستم اگه توی تراس میرفتم اگه با فلان دوستم بودم یعنی هر سه تا موردی که گفتید بود و برای ترک اون مورد تا مدتها تو تراس نمیرفتم با ماشین نمیرفتم حتی فندک اشپزخونه هم تا مدتها جلو چشمم نبود حالا اینو میشه تعمیم داد به خیلی موضوعات و اعتیاد ها چیزایی که فکر نمیکنیم اعتیاد باشه اعتیاد به تلوزیون و سریال دیدن ،اعتیاد به چرخیدن تو فضای مجازی یا اعتیاد تو خوردن حتی خوردن نوشابه و کلا خیلی چیزای دیگه ،راحت میشه با همین فرمولی که گفتید از شرش خلاص شد و تو مسیر برگشت.
ی موضوع دیگه که دارم جدیدا تجربه میکنم اینم نمیدونم تکامله یا چیز دیگه اینکه همیشه تو کامنتا میشنیدم بچه ها میگفتن که مینویسیم و شما هم اشاره کردید به نوشتن و نکته برداری از فایلها، واقعا این یعنی معجزه ،الان چند روزه که دوره دوازده قدم رو شروع کردم منم تعهد دادم که سر سری از فایلها رد نشم ببینم، توجه کنم، یادداشت بردارم از رو فایلها و فایلها رو بارها و بارها ببینم، چی بگم که چقدر لذت بخشه که یک جمله رو میگید من استاپ میکنم مینویسم روش فکر میکنم بعد ادامه فایل یعنی دیگه برای دیدن یک فایلتون دفتر و خودکار میارم و یه نوشیدنی و شروع میکنم به دیدن و نت برداری ،به کلمه کلمه ایی که میگید فکر میکنم و درکم از حرفهاتون بیشتر میشه با این کار،مثلا این که میگید تلویزیون و سریال دیدن رو تعهد دادید که نبینید علاوه بر اینکه ورودی بد به ذهنت نمیدی و این خیلی عالیه ولی یه ادامه ایی هم داره که ما سریال نمیبینیم تو شبکه های مجازی نمیگردیم که چکار کنیم؟؟؟که روی خودمون کار کنیم،روی باور های جدید و خوشگلمون کار کنیم که افکار رو کنترل کنیم،که تمرکز رو روی نکات مثبت بزاریم تمرکز رو روی زیبایی ها بزاریم،این ادامه ایی بود که باید توجه کنیم که سریال نمیبینیم که جاش اینکار هارو بکنیم وگرنه خب سریال نبین ولی عوضش ذهنتو کنترل نکنی و هر چیزی بیاد تو ذهنت هر فکری رو راه بدی که کمکی بهت نمیکنه.
این فایل فوق العاده بود مثله همه فایلها به شرط اینکه عمیق بشیم دقت کنیم تو کلمه کلمه گفته هاتون اینکه تمرکز لیزری داشته باشیم رو فایلها و میبینیم ذهنمون تحمل دریافت این اگاهای هارو نداره،ساعتها و ساعتها میشه در مورد این فایل صحبت کرد از بس نابن،ممنونیم از تون و سپاسگذاریم ازتون که با مثال های واقعی برای ما روشن میکنید موضوعات رو،از وقتی که میزارید از زیبایی هایی که به تصویر میکشید