اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من قبلا از شما راجب این موضوع شنیده بودم اما اینبار به صورت خیلی واضح تر فهمیدم، چند وقتی هست که با بازی دادن خودم سراغ یک سری کارهای مهمم نمیرفتم و وقتم صرف کارهای های غیر مهم میشد و جرعت تصمیم گیری و پرداختن بهای زمانی و تمرکز مطلق به موضوع پیش رویم را نداشتم. خدارا سپاس گذارم که بعد از مدت ها با باز کردن سایت به راه حل این تونل تو در توی فکری دست یافتم و به خودم قول دادم و همونطور که شماهم فرمودید تا هزار بار باید این فایل شمارا با تمام وجود گوش بدهم و عمل کنم تا در تمام وجودم هک بشود.
از خداوند بهترین و بزرگترین موفقیت های زندگی را در همه جوانب برای خودم برای شما استاد عزیز و دوستان گل سایت خواهانم
پیش میروم به سمت بهترین ورژن ممکن از خودم و خیلی دوست دارم روزی که با شما رودرو میشوم به عنوان شاگرد شما سرشار از نتایج و موفقیت های بزرگ باشم.
دوست دارم اول از اون زمان هایی بگم که برای رسیدن به خواسته هام بها پرداخت کردم و بعد بگم که هدف امسالم را همون اول سال چی گذاشتم و چه اقدامات عملی انجام دادم و چه هدایت هایی دریافت کردم
ما قم زندگی می کنیم
✔️ شرایط رو یه کمی با جزئیات میگم تا بتوانید متوجه بشید که من تو چه شرایطی ایمان و کنترل ذهن خودم رو نشون دادم و الان تو چه بهشتی دارم زندگی می کنم ✔️
تیرماه سال ۹۶ بنا به دلایلی از خونه ویلایی سه طبقه که ما طبقه بالا زندگی می کردیم تو یکی از بهترین محله های شهر (برای اونایی که بلدن میگم خیابون دورشهر) اسباب کشی کردیم به یه واحد آپارتمان ۹۸ متری تو شهرک پردیسان…
برای اولین بار تو زندگیم بعد از بیست و خورده ای سال زندگی در خونه ویلایی من می خواستم آپارتمان نشینی رو تجربه کنم
خدا رو صد هزار مرتبه شکر تو یکی از بهترین بلوارهای پردیسان بودیم ، یعنی همین شهرک و شهر پردیسان هم خیلی خیلی بزرگه و محله های خوب و بد داره و ما خدارو شکر تو یکی از بهترین محله ها از نظر سطح فرهنگ و دسترسی به امکانات و … ساکن شدیم ولی یه سری مسائل و تضادهای بزرگ هم داشتیم مخصوصا برای من واقعا یه سری محدودیت ها ایجاد شد که تا قبل از اون هرگز فکرشم نمی کردم کار به این جاها برسه …
البته کاملا خودم رو مسئول اون اتفاقات میدونم ، به خاطر ناشکری ها و فرکانس های نامناسب خودم بود البته که ناآگاهانه بود ، من اون وقت ها از قوانین حاکم بر جهان هیچ چیز نمیدونسدم
مجتمع ۱۵۰ واحدی بود و ما تو یکی از ۸ تا بلوک طبقه دوم بودیم
هر چهارتا بلوک به هم چسبیده بودن و اون طرف حیاط مجتمع هم دقیقا چهارتا بلوک قرینه ی همین سمت وجود داشت
حیاط مجتمع ما بی نهایت زیبا و سر سبز بود🙂😍 ولی برای ۱۵۰ تا خانوار با کلی بچه کوچیک و بزرگ واقعا کوچیک بود !!!
حالا بریم سراغ خونه
اول اینکه خونمون نورش خیلی کم بود
دوم اینکه آنتن دهی موبایل واقعا داغون بود
سوم اینکه بدترین نقطه اتاق من بود
همیشه سر و صدای واحد های بغلی تو اتاقم بود
از سمت خونه خودمون هم دیوار مشترک اتاق من با سرویس بهداشتی بودش و آشپزخونه!
اتاق من فقط یه پنجره کوچیک به سمت پاسیو داشت که نور که اصلا ازش نمی اومد
تازه بوی غذا و … از واحد های دیگه می اومد تو اتاقم !!
خب البته که سر و صدای بازی کردن بچه ها و ماشین هایی که از تو پارکینگ رد میشدن و … همه این ها هم بود !!!
یعنی تقریبا آرامش و سکوت تو این اتاق معنایی نداشت به جز نصفه شب ها !!
و نداشتن اینترنت و آنتن موبایل هم که واقعا معضل بود !!
نکات مثبت هم واحد ما داشت ها مثلا خیلی پذیرایی دلباز و بزرگی داشت
سرویس بهداشتی و حمامش خیلی بزرگ و شیک بود
کل پذیرایی سقفش کناف بندی شده بود و پدر من هم که یه آدم با سلیقه کلی خرج خونه کرد قبل از اسباب کشی…
دیگه نگم براتون از کاغذ دیواری و سنگ آنتیک بگیر تا ده پونزده میلیون … نمیدونم شاید هم بیشتر 🤐 گل و گیاه هایی که تو این واحد ریخته بود از در و دیوار رفته بود بالا 😉😇
ما چهار سال تو این واحد بودیم تا تیر ماه ۱۴۰۰ که اتفاق قشنگه و سوپرایز های خداوند برای من دقیقا از همین موقع شروع شد
تو این چهار سال من خیلی درس ها زندگی ساز و قشنگی یاد گرفتم
یاد گرفتم چطور با افراد مختلف با فرهنگ های مختلف تعامل داشته باشم
فرهنگ آپارتمان نشینی رو از همسایه بی نهایت خوبمون یاد گرفتم
تو همون مجتمع مسکونی کلی دوست خوب پیدا کردم و از تک تکشون سعی کردم نکات مثبت و اخلاق های خوبشون رو الگو برداری کنم
صبح های زود مخصوصا تو فصل بهار که بوی عطر گل یاس تو حیاط مجتمع می پیچید با اون تلئلو نور خورشید و اون صدای چه چه پرنده ها من می اومدم تو حیاط قدم میزدم و نفس عمیق می کشیدم و با خدای خودم عشق بازی می کردم راز و نیاز می کردم خدا رو عبادت می کردم و لذت وی بردم
« البته این ها برای سال ۹۹ و ۱۴۰۰ هستا ، من خرداد ۹۸ با استاد آشنا شدم و فهمیدم تمرکز بر نکات مثبت یعنی چی 🙂🙃 وگرنه تا قبل از اونکه نه بابا اصلا این خبرا نبود »
خلاصه این تضاد بسیار بزرگ و به ظاهر بد برای من یه عالمه خیر و برکت داشت
جهان من رو مجبور کرد یه عالمه تغییر و بهبود در خودم و شخصیتم ایجاد کنم
شاید اون زمان ها نمی فهمیدم ولی الان که کل اون چند سال رو از دید وسیع نگاه می کنم می بینم تمام اون ها برای من خوب بوده و باعث شده من بی نهایت بزرگ بشم و رشد کنم
✔️ برگردیم به تیرماه ۱۴۰۰
تیرماه ۱۴۰۰ تقریبا یه سالی میشد که ما دنبال خونه بودیم ، خونه خودمون هم گزاشته بودیم برای فروش و کلی هم واحد های مختلف دیده بودیم ولی به خاطر سخت پسند بودن و سختگیری هایی که هممون داشتیم یعنی هم خودم هم پدر و مادرم 🙄😅 هیچ اتفاق خاصی نمی افتاد …
تازه خونه خودمون هم فروش نمی رفت …
تا اینکه تیر ماه بین همه اون واحد ها اومدیم یه واحد صد متری نوساز یعنی کلیدنخورده دیدم و پسندیدیم
من که دیوانه وار عاشق این واحد شده بودم 😍😄 حالا میگم چرا 🙂🙃
آقا ما با دیدن این واحد دیگه مصمم شدیم برای فروش واحد خودمون و خرید این واحد جدید
خیلی اتفاقات کوچیک و بزرگ تو این پروسه فروش و خرید افتاد که مادرم و پدرم خیلی ناامید بودن که نمیشه و …
حتی مادرم که اصلا یه جورایی می گفت غیر ممکنه کی میاد این واحد ما رو بخره بابا…
با اینکه خیلی دیزاین زیبا و چشم نوازی داشت و انصافا یه عالمه نکته ریز و درشت مثبت
به خاطر چند تا ایراد بزرگ از جمله نور کم و آنتن دهی درب و داغون موبایل و… «که البته ما هم بیش از حد روی این موارد متمرکز بودیم و خودمون با فرکانس هامون باعث میشدیم مشتری ها هم با وجود یه عالمه نکته مثبت دقیقا به همین چند تا مورد گیر بدهند» نپسندن و برن….
خلاصه که شرایط خیلی سخت بود خیلی که میگم یه چیزی من میگم یه چیزی می شنوید ها
نمی خواهم دیگه بیشتر بازش کنم
دو ماه بعد شهریور ۱۴۰۰ سه تا مشتری با هم اومدن و پسندین خونه ما رو و سه تاشون هم پرو پا قرص به پدرم می گفتن آقای تجلی این واحد رو به ما بده !!! 🤔🙄
حالا چی شد که این اتفاق افتاد
میگم براتون …
تو اون فضای محرم و عذاداری ها و… من هر شب از قبل از اذان مغرب و اعشا تا دو سه ساعت بعد میرفتم یکی از بلوارهای اصلی پردیسان که فضای خیلی زیبایی داره پارک جنگلی هست و اینا
خودم رو آگاهانه از اون فضای نامناسب و عذاداری ها و…. جدا می کردم می اومدم تو طبیعت می با یه دفتر و خودکار با یه شیشه آب معدنی و یه خوراکی کوچولو می گذاشتم تو کیفم و می نشستم به سپاسگزاری کردن به خاطر نعمت هام
می اومدم کیلومتر ها یه فضای ۲۰۰ سی صد متری رو همینجوری قدم میزدم و با خودم و خدای خودم گپ میزدم به خودم انرژی میدادم موفقیت های گذشتم رو سعی می کردم به یاد بیارم
و از همه مهم تر ✔️💯 و تاکیید می کنم از همه مهم تر خیلی خیلی خیلی زیاد از فایل های گفتگو با دوستان استفاده می کردم و وقتی نتایج بچه ها رو می شنیدم به خودم میگفتم ببین محمد اگه استاد تونسته اگه رُزا تونسته اگه سید علی خوشدل تونسته اگه شکیبا و عادله کیانی فر تونستن اگه سپیده تونسته… اگه همه این افراد با
✔️ ایمان به فرمانروای کل کیهان
✔️ توکل فقط به خداوند و نه بغیر خدا
✔️ تسلیم بودن در برابر خداوند و از اون هدایت خواستن نه حساب کردن رو دودوتا چهارتای ذهن محدود منطقیشون
✔️ استمرار و ادامه دادن در مسیر درست یعنی صداقت و درستکاری ، وفای به عهد و متخصص شدن در زمینه عشق و علاقشون و حرکت کردن
توانستن یه زندگی زیبا برای خودشون خلق کنند و در صلح و آرامش زندگی کنند و یه عالمه نتیجه بی نظیر برای خودشون خلق کردند و الان اومدن از نتایجشون صحبت می کنند 🤔 من چرا نتونم ؟!
✅ این فرکانس های من باعث شد کار به جایی برسه که ورق کاملا برگرده و تمام اتفاقات به نغع من رقم بخوره
به قول خداوند دل ها برای من نرم بشه 😭
پدرم که کاملا سال های اول مخالف بود با فروش اون واحد ۹۸ متریه خیلی خیلی جدی خونه رو خودش آگهی کرده بود تو دیوار و اصلا پروژه گذاشته بود که این اتفاق بی افته
یادمه تو شهریور ۱۴۰۰ بعد از اینکه خدا رو شکر اون واحد ۹۸ متریه فروش رفت و خیلی سریع ما این واحد کلید نخورده ۱۰۰ متری رو خریدیم تا چند هفته همه از جمله پدرم تو شک بودن که چی شد که یهویی سه تا مشتری با هم طی دو سه روز اومدن و گفتن که ما این واحد رو می خواهیم و خواهشا به ما بفروش !! واحدی که حدود دو سال هر کی می اومد می دید زودی دمشو میزاشت رو کولشو می رفت !!
ولی من می دونستم تمام این پروسه و این اتفاقات از کجا داره رقم می خوره
همش کار خداوند مهربان بود و به خاطر فرکانس های من به خاطر تسلیم شدنم در برابر الله و اقرار کردنم به ضعیف و ناتوان بودنم برای فروش خونه بود
« من تو کامنت های قبلیم گفته بودم که من از پاییز ۹۸ تا اوایل تیر همین ۱۴۰۱ در مشاور املاک به عنوان کارشناس ملک و مشتری مشغول به کار بودم و هم خودم و هم بقیه همکارهام خیلییییی یعنی هرچی بگم کم گفتم که چقدررررر زیاد تلاش کرده بودیم برای فروش اون واحد حتی ۲ بار تا پای قول نامه هم رفتیم ولی نمیشد که نمی شد 🤐 عوامل زیادی موثر بود در اون اتفاقات ولی مهم ترینش این بود که من احساسم راجع به این موضوع بسیار بد بود و اصلا حتی تلاش هم نمی کردم که آگاهانه فرکانس های درست رو بفرستم و فکر می کردم خدا که از دستش کاری بر نمیاد باید خودم یه تنه حلش کنم!!! البته به کلام شاید گاهی وقتا می گفتم خدایا کمکم کن کن ولی خودم می دونسدم که قلبا ایمان ندارم..!! اون ایمانی که باید و تو موارد دیگه داشتم اینجا نداشتم»
به همین خاطر هست که میگم تو تیرماه ۱۴۰۰ وقتی این واحد ۱۰۰ متریه جدید رو دیدم بی نهایت عاشق شدم به ضعیف و ناتوان بودن خودم در برابر قدرت بی نهایت خداوند اقرار کردم و گفتم خدایا من تسلیمم تو برام بساز 🤗♥️ تو برام این مسئله رو حلش کن همونجوری که مسائل قبلی زندگیم رو حل کردی 😍
بهش گفتم خدایا میون میلیاردها درخت تو کل این کره خاکی حتی یه برگ وقتی می خواهد از درخت بر روی زمین بی افته باید از تو اجازه بگیره
تو فرمانروای کل کیهانی ، برای تو هیچ مسئله ای بزرگ نیست خودت این مسئله ی من هم حل کن و بعدش این اتفاقات و این هدایت ها رقم خورد…
✅
حالا یه کم از ویژگی های مثبت این خونه جدیدمون بگم
اول اینکه چون کلید نخورده بود اونجوری که خودمون دوست داشتیم برای خودمون دیزاین کردیم
دوم اینکه این خونه غرق در نوره و آنتن دهی موبایل سوپر دوپر عالیه 👌🏻💯 یعنی ایرانسل 4G+ هستش و همراه اول و رایتل 4G 😍👌🏻
سوم اینکه دیوار مشترک فقط از یه طرف با یه همسایه داریم که یه ذوج با دوتا بچه هستند
بی نهایت بی نهایت آدم های آروم و بی آزاری هستند
یعنی صدا از دیوار در میاد ولی تو این یک سال من صدایی از این ها نشنیدم 🙂🙃
همسایه بالا پایینمون هیچ وقت نیستند تقریبا در 90% مواقع نیستند و سکوت محض در خونه ما حاکم هست
دیگه از دیزاین آشپزخونه و پذیرایی و کل خونه و اون گل و گیاه ها نگم براتون دیگه… 😅😅
پدر من کلا آدم با سلیقه ای هستش 👌🏻🤗♥️
ماشینش همیشههه برق میزنه و بوی عطر میده
الان ۵۴ سالشه به خدا اگه ببینیدش از نزدیک باورتون نمیشه فکر میکنید نهایتا ۳۵ سالشه اینقدر که این آدم همیشه اتو کشیده است ، صورتش آنکارد شدست و اتکلون های خوشبو میزنه یعنی یه جنتلمن واقعی 👌🏻😍
من همیشهههه به خاطر ویژگی های مثبتش ازش تعریف می کنم و تو قلبم تحسینش می کنم☺️🌹
برگردیم به خونه 😄
سوم اینکه خیلی خوش نقشه است
چهارم اینکه کل خونه پنجره است و علاوه بر نور عالی ما یه ویو رویایی هم داریم ، اون خونه قبلیه فقط یه پنجره کوچیک تو پذیرایی داشت و بس!!
از اتاق خودم براتون بگم ☺️😍
یه پنجره بزرگ دو لنگه داره که به سمت بهشت باز میشه 😍😍 روبه روی خونه ما تا یکی دو کیلومتر هیچی نیست چند کیلومتر جلوتر یه سری آپارتمان و خونه ویلاییه ، دو تا بلوار اصلی هست که یکیشون نزدیکه تقریبا ۱۵۰ متر فاصله داره با ما (اسمش بلوار امام علی هستش) من همیشه این حجم از ماشین های مختلف و بعضی هاشون که اتفاقا خیلی هم گرون قیمت هستند رو تحسین می کنم
تو بعضی از روز های سال مخصوصا زمستون و بهار ابرهای پفکی و رنگ های مختلف موقع طلوع و غروب خورشید تو آسمون درست میشه که رویایی به خدا رویایی من دیوانه میشم از این حجم از زیبایی 😍😍 اون یکی بلوار که یه کمی دورتره اسمش بلوار امام صادق هستش اونجا همون پارک جنگلی هست که می گفتم پارسال تیر تا شهریور میرفتم اونجا و خلوت می کردم 🙃🙂 اون جا هم از پنجره اتاقم پیداست
کاشکی می شد عکس های خوشگلی که انداختم رو براتون بگذارم ببینید تا بفهمید دقیقا چی میگم ☺️
رو به روی پنجره این طرف اتاق یه کمد دیواری که دوتا در کشویی داره رو یکی از این درها یه آیینه قدی زدیم بعضی وقتا می ایستم خودم رو تو آیینه ببینم از پنجره بیرون رو می بینم این حجم از زیبایی رو می بینم میگممممم وااای خدایا شکرت خدایا عاشقتم بعد به خودم میگم ببین محمد این آرزوی تو بود ببین چقدر ساده و لذت بخش خداوند برات محقق کرد ، این فکت بزرگ رو هیچ وقت فراموش نکن همیشه ازش استفاده کن برای اینکه به ذهن منطقیت ثابت کنی که خواسته ها دست یافتنی هستند
اتاقم و کلا خونمون خیلی خیلی نکات مثبت دیگه ای هم داره ولی به همین بزرگترین نکات که اشاره کردم بسنده می کنم ✔️💯
✔️ ۲ تا هدف اصلی برای امسالم انتخاب کردم
یکیش که شخصیه
ولی اون یکی رو میگم
اول سال نوشتم که خدایا من می خواهم خودم صاحب کسب و کار شخصی بشم
من به عکاسی خیلی علاقه دارم و می خواهم عکاس بشم
و خدایا هدایتم کن
قدم ها یکی یکی بهم گفته شد و من عمل کردم و عمل کردم تا رسیدم به…
یه تصمیم شجاعانه… اون هم این بود که از شغل مشاوراملاک اومدم بیرون
چون ذهنم رو خیلی درگیر می کرد و نمی توانستم تمرکز بگذارم روی هدف جدیدم یعنی آموزش عکاسی و البته که دیگه اصلا اون شور و اشتیاق روزهای اولم تو املاک رو نداشتم و به صورت کاملا مشهود در آمدم کم شده بود
حالا یه شغل پاره وقت انتخاب کردم فروشندگی تو یه فروشگاه مد و پوشاک بانوان
از امروز به امید خدا می خواهم برم مشغول بشم
و بقیه روزم هم تمرکز لیزری بگذارم روی آموزش های مربوط به عکاسی تا ان شا الله به موقع هدایت بشم به خرید دوربین و ان شا الله کسب و کار عکاسی و پروژه گرفتن
فعلا پلن خاصی ندارم
تنها کاری که میدونم باید انجام بدهم اینه که به الهاماتی که تا امروز بهم گفته شده عمل کنم و قدم هایی که باید بردارم رو بردارم تا بقیه مسیر برام روشن بشه و خداوند درهای رحمتش رو به روی من باز کنه
البته این قصه عوض کردن شغل و رفتن سراغ عکاسی جزئیات خیلی زیادی داره که ان شا الله بعدا تو یه کامنت دیگه وقتی نتایجم بزرگتر و ملموس شد میگم
دعا می کنم در پناه خدای مهربان شاد و سلامت و ثروتمند باشید
یک راست میرم سر اصل مطلب اصلا من امشب اومدم که اعتراف کنم. امشب زدم به سیم آخر دارم دیوانه میشم. من میخواستم حرفامو تارگت هامو هدف هامو تصمیماتم رو توی گوگل درایوم بنویسم و سیو کنم تا به عنوان یک شروع دوباره بدونم الان در چه اوضاعی هستم و کی و چجوری تصمیم به تغییر دوباره گرفتم. یهو یه حسی گفت برو مستقیم زیر همین فایلی که باعث شد به خودت بیای کامنت بذار.
استاد من راستش رو میگم که یک مدت کلا بهت شک کردم بیزار شدم نسبت به هر چی قانون و این حرفاست. کلا بدم میومد بیام سراغ این فایلها. حالا اینم بگم که من از پاییز 96 با شما و این سایت آشنا شدم و به طور جد از زمستان 97 دونه به دونه ی این فایل ها رو دنبال کردم و تمام زندگیم شده بود این سایت و این فایل ها. دائم هدفون داشتم و دائم داشتم به این فایها گوش میدادم. من وقتی وارد سایت شدم یک دانشجویی بودم که تازه فوق لیسانس رو شروع کرده بودم. منبع درآمدی نداشتم و صرفا درس میخوندم و پروژه هامو پیش میبردم. از اول هم دلم میخاست دونه به دونه ی محصولات و دوره های سایت رو بخرم. ولی توان مالی نداشتم. به واسطه ی حق التدریسی تونستم یک پولی سیو کنم و دو تا دوره رو از سایت خریدم. الحق روزهایی که با این دوره ها و فایل های رایگان کار میکردم. احساسم بهتر بود امیدوارتر بودم چرخ زندگیم بهتر میچرخید. ولی خب معجزات such a wow هم توی زندگیم رخ نداد. من تلاش های زیادی برای بحث مالی و روابط و مهاجرت و … کردم ولی اونطور که خواستم پیش نرفت با اینکه من تاپ رشته ی خودم بودم من توی درس هم تاپ بودم. براحتی Ph.D توی یک دانشگاه خوب قبول شدم. ولی این فقط بخش کوچکی از خواسته های من بودم. من دلم یک چیز بزرگتر میخواست. همیشه میگفتم من لیاقتم ازین بالاتر بود چرا که بودن کسانی که سطح کمتری از من داشتن ولی به کشورهای بهتری هدایت شدن به وضعیت مالی بهتری هدایت شدن. من تمرکز فوق العاده ای روی هر کاری که میخواستم انجامش بدم داشتم. کلا اراده میکردم به بهترین شکل ممکن پروژه هامو پیش میبردم، همه میگفتن تو خیلی باهوش و با استعداد هستی و زود همه چی رو میگیری. ولی یک چیزی بد عذابم میداد و اون اینکه من چرا نمیتونم ازین قانونی که عباسمنش میگه به خوبی استفاده کنم چرا چرخم اونجوری که من میخام نمیچرخه چرا اوضاع مالیم همین مونده؟؟ چرا پیشرفتی ندارم چرا نمیتونم حتی دوره های استاد عباسمنش رو بخرم؟؟ کفرم در میومد و به خودم میگفتم ببین تو حتی توان خرید این دوره ها رو هم نداری، خوش به حال اونایی که میتونن از این آموزه ها استفاده کنند. و اینکه داستان من جوری شد که به واسطه ی دوره ی phd در یک محیط جدید با آدمای جدید قرار گرفتم و دیگه خودم نفهمیدم که چطور افکار و رفتار و کانون توجه این آدمای اطرافم چقدر ریز در من اثر کرده. و من کم کم اعصابم بهم ریخت ازین سایت دور شدم گفتم بابا همش الکیه. من چند سال اومدم روی خودم کار کردم چرا توی هیچ حوزه ای من پیشرفت نکردم که هیچ دارم بدتر پسرفت هم میکنم دیگه این سایت و آموزه هاش رو گذاشتم کنار. گفتم اینا دروغه دیگه از همه چی دل کندم. چون توی این برهه اتفاقات و بدبیاری ها هم پشت سر هم برای من از زمین و آسمون بارید. حتی به ناحق اتفاقی برام پیش اومد که انتظارش رو نداشتم و هر روز افسرده و افسرده تر شدم. میگرن وحشتناک که سالها بود که محو شده بود دوباره عود کرد و هر روز بدتر شدم. با افرادی سروکله میزنم که آدمهای میشه گفت نامناسب هستند که تمام تفکراتشون حول غر زدن و دورو بودن و غیبت و … میگذره. من چون خودم با همه صادق هستم ازینکه آدمها این مدلی هستند درد و رنج زیادی رو متحمل شدم. از یک جا بود که دیگه نتونستم این همه درد و رنج رو تحمل کنم دیگه این همه رنج منو خسته کرد. دیگه تاب و تحمل این همه افسردگی و ناراحتی رو نداشتم. وقتی دوباره شروع کردم آموزه های سایت رو پیش ببرم- که تازه چند روزه شروع کردم- تازه دارم میفهمم که چقدر به خودم ظلم کردم به خاطر این همه شرکم. بخاطر اینکه صرفا آدمایی رو توی زندگیم بزرگ کردم که فکر میکردم خیلی میفهمن. بخاطر اینکه قدرت رو از خودم و خدای خودم گرفتم و دادم به آدمای دیگه که فکر کردم کی هستن چون صرفا توی یکسری حوزه ها نتایجشون از من بزرگتر بود خودمو باختم خدای خودمو فراموش کردم. یادم رفت کی هستم چی هستم چه قدرتی دارم. یکی از اساتیدم که از سالهاست منو میشناسه بهم گفت تو خیلی خودکم بین شدی. آره راست میگفت من کلا دیگه همه رو بزرگ میدیدم جز خودم. من که سالها بود همیشه توی یک level تاپ بودم اراده میکردم مهارت ها رو زود یاد میگرفتم هر جا اسمم میومد میگفتن ازین بهتر نیست. چون اون موقع ها ایمانم بیشتر بود چون خدای درونم رو بیشتر قبول داشتم. وقتی این روزها درونم رو مشاهده میکنم میبینم آتش عشق و ایمانم به رب مدتهاست که خاموش شده مشاهده میکنم که من خدای درونم رو فراموش کردم و اون بیرون و آدماش رو بزرگ و بزرگ تر کردم. من کانون توجهم رو جلب چیزهایی کردم که هر روز سم به بدنم وارد کرد هر روز افسارمو دادم به دستای آدمایی که جز نق زدن و غر زدن و بدگویی از اینجا و شرایطش چیزی ندارن. میدونی چیه استاد یک چیزی برام سوال بود که چرا اینا دارن نق میزنن ولی از همه لحاظ دارن رشد میکنند، مهاجرتشون راحت اتفاق می افته با اینکه از لحاظ هوش خیلی تاپ نیستن، وضعیت مالی شون بهتره، خوشحالترن، بقیه بیشتر دوستشون دارن و … . اینا بود که منو به شک انداخت.
ولی واقعا این شرک ورزیدن هایی که در درونم مشاهده کردم. این گرد و غبارها این وقت نذاشتن هایی که موجب شد درونم کثیف بشه موجب شد آتش ایمانم به رب از بین بره و چوبش رو بد خوردم. با اتفاقات ناجالب با ناحقی ها با آدمای سمی و دورو با سردردهای وحشتناک عجیب غریب که توان هیچکاری رو بهم نمیده. اینا باعث شد به خودم بیام. یک نگاهی به اوضاعی که خودم ساختم بندازم. الانم هنوزم یکسری نشونه های درد و رنج رو میبینم. ولی به خودم گفتم همت کن برای یک مدت ارتباطت رو با این آدما کمرنگ کن، بذار بگن مشکل داره بذار بگن خودشو میگیره بذار بگن معلوم نیس چشه و … یک مدت لیزری بیا روی خودت کار کن. بیا دوباره فایل ها رو گوش بده. برای این هدف بزرگ توحید و فعال کردن آتش ایمان به رب، یکسری چیزها رو قربانی کن.
استاد عباسمنش برای من که 5 سال توی این سایت هستم و به فایل ها گوش دادم، میخوام بگم حق تر و منطقی تر از این آموزه ها هیچ جا نیست. این ها شالوده ی اصل و ناب حقیقته. میدونی چیه استاد یک دوست بچه پولداری دارم دمش گرم یک چیزی گفت خیلی منو به خودم آورد. دوستم بهم گفت من از بابام توقع دارم برام ماشین چند میلیاردی بخره من توقع دارم بهترین چیزها و مارک ترین چیزها رو بپوشم بهترین چیزها رو داشته باشم. من بهش گفتم ولی من از هیچ آدمی توقع دادن این چیزها رو ندارم. دوستم گفت تو با من فرق داری من ثروتمندم من میتونم درخواست کنم. باورت نمیشه استاد که عشقم به این دوستم چند برابر شد، چون تازه با حرف این دوستم بود که فهمیدم شما چقدر منطقی گفتی که “من فقط از خدای خودم توقع دارم، من با هیچکس فرقی ندارم، من میتونم هر چی رو که بخوام هر جور که دوست داشته باشم زندگی کنم و خواسته هامو بسازم”. تازه به خودم اومدم که منطقی ترین و عادلانه ترین اصل دنیا همینه که فارغ از مکان و پیشینه ای که داری بتونی زندگیت رو هر جور که دوست داری بسازی، همونطور که شما استاد عباسمنش از یک راننده تاکسی بودن به اینجا رسیدی. دمت گرم استاد که من هر جوره نگاه میکنم میبینم به قول خودت خیلی جاها تو رو به خاطر تفکرت مسخره کردن، میبینم که از صفر همه چی رو ساختی. این آخر کاری ها اعصابم ازت خرد میشد میگفتم خودش همه چی داره چی از دل ما که توو اینجاییم خبر داره؟؟ ولی الان تازه اون عشق بی منتت رو نسبت به اینکه بقیه هم میتونن رشد کنند و خودشون زندگیشونو بسازن رو میفهمم.
راستش من کامنت اکثر دوستانی رو که میخونم اولش به مدت زمان عضویتشون نگاه میکنم و همیشه غبطه میخوردم به افرادیکه زودتر از من این بهشت برین رو کشف کرده بودن
ولی امشب آینده خودم رو در تجربیات تلخ شما دیدم اگر بخوام از این بهشت برین قدمی دور بشم
به خدای خودم با اشکهای سوزان گفتم
خدای من خدای مهربونم دلم میخواد تا ابد همینطور تو بغل تو و در کنار آموزه های این مسیر زیبا و توحیدی بمونم
دلم نمیخواد ذره ای ازت دور بشم
دستم رو بگیر
نزار از بغلت بیرون بیام
من تازه تو رو پیدا کردم
سالها بود دربدر دنبالت میگشتم
و حالا اینجا پیدات کردم
تازه دارم الفبای زندگی رو کشف میکنم
تازه دارم میفهمم چطور ازت بخوام
تازه میخوام از نو زندگی کنم
خدایا سهل ترین و زیباترین راهها رو جلوی پام بزار
خودت میدونی خودت میدونی من آدم استرس کشیدن نیستم
من دیگه توان ترسیدن از بنده هات توان ترسیدن از آینده رو ندارم
میخوام فقط و فقط باعشق لذت ببرم از زندگیم.
نه اینکه بنده تنبلی هستم و دوست دارم بدون تلاش به همه چیزبرسم. نه.
دلم میخواد هر تلاشی انجام میدم باعشق و لذت باشه
من آدم کارآگاه بازی و قایم موشک بازی و نقشه کشیدن برای خنثی کردن نقشه های احتمالی بنده هات نیستم.
دیگه توان این استرسها رو ندارم
اومدم اینجا که بهم بگی بعد از 42سال چطوری دوباره عین یک جوان 20 ساله از زندگیم لذت ببرم
طوریکه لحظه به لحظه ش باتمام وجودم شکر کنم.
نه اینکه دوباره از ب بسم الله شروع کنم به جنگیدن
نمیتونم
به خودت قسم نمیتونم
تو همنمیخوای
کمکم کن با لذت سپری کنم ابن روزها رو
کمکم کن در کمال آرامش لذت ببرم از ثانیه به ثانیه عمر باارزشم
من که بهای رسیدن به این خواسته م رو باتمام وجودم پرداختم، از شغل بسیار خوبم که همه آرزوش و داشتن اومدم بیرون 21 سال زحمتم رو نادیده گرفتم و گفتم میحوام کارمند خودت بشم، از زندگی و امکاناتی که 24 سال براش زحمت کشیدم چشم پوشی کردم، ازمنطقه امنی که برای خودم درست کرده بودم خارج شدم، تصمیم گرفتم برای خودم ارزش قائل شم و نشینم نگاه کنم یه بنده ی دیگه ت سرتا پای شخصیت من رو که آفریده ی توست با فحاشیها و تحقیرهاش به لجن بکشه، نشینم نگاه کنم یه بنده دیگه ت منو اسیر کرده و از ابتدایی ترین حق و حقوقم با زورو ترسوندن من ، محرومم کرده، نشینم ببینم یکی من رو عین عروسکهای لولیتا صبح تا شب فقط مثل فرعونیان برای رسیدن به پ
منافع خودش به بردگی گرفته و حتی گوشی و هندزفری که خودم باپول خودم خریدم رو با زور و تهدید میحواد ازم بگیره و….
خدایا من یک قدم برداشتم
من پا روی ترسهای 24 ساله م دارم میزارم تو هم کمکم کن
نزار کم بیارم
راههای ساده رو خودت پیش پام بزار
من نمیخوام این راه رو با استرس و نگرانی طی کنم
میخوام حتی از رد شدن از این تضاد بزرگ زندگیم هم لذت ببرم، باعشق رشدکنم تو این مسیر نه با ترس
از شنیدن حرفهای شما جانم سیراب می شود و هر بار بیشتر از قبل انسجام فکری حاصل می گردد.
قربانی من برای رسیدن به هدفهام گذشتن از گذشته و چشم دوختن به اکنون است. گذشتن از راحتی و تنبلی و تلاش کردن هر روز و هر روز.
کنار گذاشتن باورهای کهنه و افکار پوسیده است.
گذشتن از گیر دادن و افتادن در تله ی بدحالی بخاطر تعصباتم.
گذشتن از انتظاراتم از دیگران و موحد شدن
کمرنگ کردن هر روزه روابط مسموم
قربانی کردن بی خیالی و باری به هر جهت زندگی کردن…….
و اینجا میخوام به یک موضوع مهم اشاره کنم و جمله ای از استاد را مطرح کنم که به من انگیزه داد تا تلاش کنم و هدف مخصوص خودم را داشته باشم.
استاد جان شما گفتید که هدف فقط پول و آسایش نیست بلکه شما باید برای گسترس خودتون و دنیا تون و دنیای دیگران تلاش کنید
راستش پول نمیتونست انگیزه ی من باشه اما وقتی صحبت گسترش و خیرخواهی و شادی و صلح درونی شد من جوانه زدم…
برای رسیدن به اهدافم، دنیای درونم و فکرم را دارم گسترش میدهم. بسیار شجاعتر شدم و ایده هامو عملی می کنم و واقعا یک دنیا سپاس برای نوری که به دنیای من تاباندید. شما استاد اصیلی که اصالت و انسان بودن و حیات برای من توسط شما معنی شد.
قبلا درک من از زندگی خیلی محدود و سطحی بود
اما الان دیگه زندگی را زندگی میکنم و خدا را شاکرم که زبان شما رو گویای این حقایق کرد، سایه تون مستدام.
حضرت ابراهیم اسوه و الگوی قرآن است. مهمترین ویژگی او موحد بودن و مسیر توحیدی او است .
اگر می خواهیم به اهداف خود دست یابیم باید بهای آن را بپردازیم.
استاد اهداف خود و بهایی را که برای پرداخت آن در نظر داشتند را نوشته و در گردنبندی در گردن خود قرار دادند. بهایی را که باید پرداخت می کردند جان خود بود.
به اندازه ای که بها می پردازیم به همان میزان به اهداف خود دست مییابیم. کنترل ورودی های مخرب ذهن مانند: همنشینی با افراد منفی که به پیشرفت ما کمک نمی کنند ، تلویزیون، فیلم، سریال ها، اخبار ،رسانه های ارتباط جمعی و…..را که باید حذف کنیم.
بهایی که استاد در آن زمان پرداختند:
کنفرانس دادن در سی کلاس در دانشگاه برای
توانایی صحبت کردن در جمع و مهم نبودن حرف مردم
، مطالعه ی پانصد کتاب در حوزه ی مورد علاقه، برای مهارت یافتن در حوزه کاری
مهاجرت برای غلبه بر ترس هایشان،
پا فراتر گذاشتن از محدوده ی امن خود،
فروش زمین خود برای گسترش کسب و کار خود، بدهکاری ایشان، بهایی برای عدم تبلیغات
رها کردن کارشان، استعفا از شغلی که با داشتن کار کم حقوق زیادی داشت برای تمرکز صد در صد در حوزه مورد علاقیشان
انرژی و زمان.
ما نمی توانیم در صورتی که حتی تلاشی هم برای پیشرفت اهدافمان نکرده ایم، انتظار پیشرفت داشته باشیم.
اگر بخواهیم در کسب و کار خود پیشرفت کنیم باید تنها خودمان برای تحقق آن قدم برداریم و مهارت هایی که بلد نیستیم را فرا بگیریم.
اگر به دنبال نتایج جدید هستیم باید مسیر خود را تغییر دهیم. ادامه دادن مسیر نادرست همان نتایج قبلی را برای ما خواهد داشت.
تا چه حد حاضر هستیم برای رسیدن به اهداف خود قربانی کنیم؟
اگر نمی توانیم عادات و شیوه های قبلی خود را تغییر دهیم فارغ از نظر یا تأیید دیگران باید به مسیر درست عمل کنیم .
حضرت ابراهیم به این دلیل اسوه ی قرآن بود که برای اهداف خود بها پرداخت کرد.
به میزانی که بها می پردازیم به همان میزان موفق خواهیم شد.برای هر دستاوردی باید بهای آن را پرداخت کنیم. ارزشمندترین دارایی خود را باید صرف بهای پرداخت اهداف خود کنیم و آن را تا رسیدن به نتیجه ادامه دهیم .در ابتدا ممکن است مسیر به سختی پیش رود اما اگر مسیر درست را ادامه دهیم به تدریج برایمان آسان تر خواهد شد.
هدف ما هر چقدر بزرگ باشد مهم پرداخت بها است خداوند همواره به ما پاسخ خواهد داد. به میزانی که بهای ما بزرگتر باشد به اهداف بزرگتری دست خواهیم یافت و هیچ گاه نتایج یک شبه رخ نخواهد داد.
– هدف ما کنترل ذهن و حرفه ای شدن در انجام کار مورد علاقیمان بوده است و بهایی که برای آن پرداخت کردیم حذف افراد منفی، رسانه های اجتماعی مثل اینستاگرام، تلویزیون، سریال، فیلم آهنگ و…، پرداختن به کار مورد علاقه هر روز و سعی در افزایش مهارت و توانمندی های مان ، گوش دادن به فایل های استاد و عمل کردن به آنها انجام تمرینات، صحبت کردن با خودمان، انجام تمرین فانوس دریایی،حلاجی موضوع و پی بردن به چراهایی که داریم بوده است و هر روز با ذوق و انگیزه بسیار به انجام آن می پردازیم. برای ما این بها پرداختن نیست بلکه نفس کشیدن است مانند این که می دانی بعد از خدای مهربان این دو بزرگوار جواب سوالاتت را در فایلها و صحبت هایشان به تو خواهند گفت و راه را برای نفس کشیدنت هموار می کنند.
اول ازهمه تحسین کنم شمارواستادعزیز نزدیک به یک ساعت سرپاوایستادی ویک فایل هدیه ضبت کردی زیره نم باران .الله اکبر.
من بارها وبارها آمدم قربانی کنم خیلی ازچیزهاروقربانی کنم ولی بعدیک مدت کوتاهی یادم رفت ومتعهدنبودم
ولی خب برای رسیدن به هدفم من تلوزیون حذف کردم اینیستاگرام حذف کردم وازهمه مهمترهجرت کردم به یه شهربزرگتر وامروزتعهد میدهم که درباره کمبودها وچیزهای منفی حرف نزنم وادمهای منفی راحذف کنم .خدایامن تسلیم هستم دربرابرتوخودت کمکم کن .
چقدر به شنیدن این حرفها نیاز داشتم و بیشتر از اون به عمل کردن نیاز دارم. سپاسگزار خداوندی هستم که وقتی صادقانه درخواستی ازش داری به سرعت جواب میده. این فایل جواب درخواستی بود که من امروز ظهز از خدا داشتم.
ایده ای که به ذهنم رسیده این است که از امروز به مدت یک ماه حداقل روزی یکبار این فایل رو گوش کنم و نکته برداری کنم و بعد از سی روز همه نکات رو مرور کنم تا بفهمم که درک و آگاهیم چقدر تغییر کرده. و برداشت نهایی رو در این قسمت اعلام کنم.
پروردگار عزیزم رو سپاسگزارم که در بهترین زملن و مکان منو هدایت کردن به دیدن این فایل مثل همیشه به موقع و لحظه ای که داشتم از نبود هوا خفه میشدم به من هوای تازه و زیبا برای نفس کشیدن عطا کرد
اکسیژن تازه ای که با نم نم صبگاهی و عطر تازگی هوای اول صبح همراه با چمن های خیس خورده و منظره مه آلود دریاچه و جنگل و خانه روی آب الحق که بهشت بود و جایگاه بهشتیان که همواره سالم سلامت هستند ونه ترسی دارند و نه غمی ودر پناه خداوندگارشان از روزی های بهشتی تناول میکنند
گوارای وجودتان
که شایسته و لایق بهترین ها هستید
این فایل در من غوغایی به پا کرد دقیقا بعد شنیدنش عین موقع هایی بودم که از خواب عمیقی پا میشم گیج و منگم نمیدونم صبحه یا شبه
یکی داشت با من حرف میزد
مهسا نتیجه بزرگ میخای؟؟؟ مهسا میخای بری بالا؟؟؟ میخای ارزشمند بشی؟؟ میخای همه از تو حرف بزنن؟؟ میخای تاثیر گذار باشی؟؟
میخای دعوتت کنن به شهرها و کشوراشون باعزت بیان ببرنت بیارنت؟؟؟
میخای التماس کنن کارشون تو انجام بدی؟؟؟
تا حالا چه کردی؟؟
برای هدفت از چی گذشتی؟؟؟
از خوابت!؟؟؟؟
از کارت؟؟؟
از خوشی های زود گذر؟؟؟
بهشت به بها میدهند نه بهانه
همش کو نتیجه کو نتیجه!!!!!!
نتیجه چی؟؟؟
میخای بزرگ نتیجه بگیری باید بزرگ کار کنی همت کنی
خدای عزیزم همه چیز و همه کسم سپاسگزارم بابت حرفات تلنگرات هدایتت
سلام به عزیزترین استادم وسلام به دوست عزیزم مریم جون استاد گلم
وسلام به همگی دوستان عزیز
برای رسیدن به هدفم چه بهایی باید بپردازم و چه چیزی رو قربانی کنم؟
من هدف دارم هدفم تولیدی برندم هست که از هنرم سرچشمه میگیره هدفی که بتونم با اون به تمام استقلال ها برسم هدفی که با آن بی نیاز از همه باشم هدفی که درآن و با آن همراه عشق باشم برای هدفی که هرلحظه که نفس میکشم بتونم بگم خداروشکرت و سپاسگزار باشم هدفی که با آن هیچوقت احساس خستگی یا ناامیدی یا کسالتی نکنم هدفی که در آن هر لحظه هرچی بخوام بتونم فراهمش کنم که به هیچکسو هیچی نیاز نداشته باشم جز الله هم دست نیاز به کسی بلند نکنم
من باید برای بهای هدفم این چیزهارو پرداخت کنم و با جون دل حتی به قول استاد عزیز اگه جونم براش بره باید جونمونو بدیم ولی پایش واستیم تا پرداخت بشه و بهش برسیم و تواین مسیر خدا و هدایت هاشو ببینیم تا تکامل رد بشه و به قله برسیم
🔸من برا هدفم باید از خواب وقت و بیوقتم بگزرم از خواب صبحم بگزرم از خوابی که باعث کسلی تمام روز میشه باید بگزرم
🔸من باید برای هدفم مهربان باشم خوش رو خوش اخلاق باشم از رفتارهای بدم باید بگزرم
🔸برای بهای هدفم هرروز حتی مونده چند دقیقه آموزش ببینم یا در مورد هدفم مقاله بخونم کتاب بخونم یا الگویی رو دنبال کنم
🔸من برای هدفم که می خوام آنلاین کار کنم باید بتونم هرروز یک محتوای جدید تولید کنم و به مردم نشون بدم
🔸من برای بهای هدفم از غیبت بگزرم از حرفهای چرت و پرت الکی بگزرم از دورهمی های که درآن وقت پرکردن هست و حرفهای چرت و پرت میزنن باید بگزرم
🔸من برای هدفم باید انرژی بدنی داشته باشم باید همیشه احساس خوب و سرحالی بکنم
🔸برای بهای هدفم باید هرروز روی فایل های استادم تمرکز کنم
🔸برای هدفم باید رابطمو با شوهرم و دوتا بچه هام تغییر بدم باید با مهربانی عزیزم و عشقم باشه
🔸برای هدفم هر لحظه هردقیقه که هرچی جلوی چشمام بیاد باید از داشتنش از بودنش در زندگیم سپاسگزاری کنم شکرگزارش باشم
🔸برای بهای هدفم باید هر لحظه تسلیم خدام باشم و وجودشو با خودم حس کنم چطور بدنمو حس میکنم وجودمو حس میکنم باید به جایی برسم که وجود خداوندمرو با خودم همینطور حس کنم که هرلحظه حواسش بهم هست بامنه و منو هدایت میکنه
🔸باید برای بهای هدفم هرروز خواسته هامو و هدفهامو به خودم یادآوری کنم باید بتونم حتی مونده چند دقیقه رو تجسم کنم که به قله رسیدم ونیاز به هیچکس و هیچیز ندارم
🔸برای بهای هدفم باید مومن باشم بندگی خداوندم رو بکنم تسلیمش بشم دروغ نگم حسادت نکنم دورنگ دورو نباشم غیبت کسی رو نکنم در کل باید صادق باشم
🔸برای پرداخت بهای هدفم هروز دوربرمو تمیز کنم باید از تمیزی دوراطرافم احساس شادی لذت بکنم
🔸برای هدفم آدمهایی که هیچ نفعی برای من ندارن و کسایی که مثل سم تو زندگیم باشند باید بتونم هذفشون کنم
🔸برای هدفم باید تلویزیون حذف بشه هیچوقت به فیلمی وابسته نباشم و برای گزراندن وقتم از این وسیله استفاده نکنم هیچوقت
🔸برای بهای هدفم هیچوقت دنبال جلب توجه دگیران نباشم باید طوری باشه که بجز توجه خودم والله هم نیاز به توجه کسی نداشته باشم حتی مونده از همسر و بچه هام هم انتظار توجه و دلسوزی نداشته باشم
🔸باید برا هدفم وزن دلخواهمو داشته باشم به همون اندازه ای که دوست دارم لاغر و خوش اندام باشم سلامتی داشته باشم
🔸برای رسیدن به هدفم باید تنهایی رو تجربه کنم و در تنهایی خودم شاد و خوشحال باشم واز وابستگی به خانواده و نزدیکانم بگزرم و آزاد و رها زندگی کنم
🔸من برای هدفم باید دوره های استادمو رو تهیه کنم روی آنها با اعتماد وتعهد کار کنم تا نتایجشو ببینم
🔸برای هدفم باید از ترحم و دلسوزی به خانواده ام و کسایی که دوستشون دارم بگزرم و دل نسوزونم و به خودم یادآوری کنم که نیاز به کمک من ندارن و هرکس الان باهر شرایطی در جای خودش قرار گرفته چون باورهاش همینه هیچ ربطی به من نداره چون اونم خدا داره و نیاز به دلسوزی و کمک من نداره
🔸باید برای هدفم لبخند همیشه رو لبم باشه باید بخندم شاد و خوشحال باشم تا وچهره بشاشی داشته باشم
🔸باید برای هدفم رابطمو با همسر دوتا فرزندم و با بقیه خوب کنم باید طوری باشه که برام عزیردل بشن
🔸برای هدفم باید فایل هایی که با صدای خودم تهیه کردم رو هرروز با تعهد بارها بارها گوش کنم
🔸برای هدفم باید هروز بعداز بیدار شدن قرآن رو همان طوری که دوست دارم و پذیرفتمش همراه با معنیش بخونمش واز حس خوبش اول صبحم شروع بشه با خدای خودم و قانونش بیشتر آشنا بشم
🔸برای هدفم هروز بعداز چشم باز کردن و هرشب قبل از چشم بستن از چیزهایی که دارم و داشته هام و اتفاقات خوب اون روز شکرگزاری کنم و توی دفتر شکرگزاریم از بودن نعمتهام بنویسم و سپاسگزار باشم
🔸باید برای رسیدن به هدفم غذا کم بخورم که همیشه احساس خوبی داشته باشم احساس بعد از پورخوری رو برای خودم بوجود نیارم آب زیاد بخورم چون حس خوبی به آب دارم و این نعمت خدارو بیشتر از هرنعمتی تو زندگیم بابتش سپاسگزارم
🔸من برای هدفم باید بتونم موفقیت دیگران رو ببینم و تحسینشون کنم و اونهارو برای رسیدن به هدفشون بارها بارها تحسین کنم و آفرین بگم
🔸برای هدفم باید الگوهایی رو دنبال کنم که به جایی رسیدن هم در زمینه کاری خودم هم کارهای دیگه همچین الگوهایی رو دنبال کنم مهمتراز همه بهترین الگویم که همیشه بابتش سپاسگزارم و باعث غرور و افتخارم شده استاد عباسمنشم هست که به تمام استقلالها رسیده و بجز الله نیاز به هیچکس نداره
🔸من برای هدفم هرلحظه به توجهم دقت کنم که اون لحظه به چه چیزی دارم فکر میکنم توجهم به چه چیزی هست چه فرکانسی دارم الان چه آینده ای رو حتی آینده ای که یه دقیقه بعداز اون باشه رو دارم میسازم احساس خوب و بدم رو تشخیص بدم و اگه احساس بدی بود با شکرگزاری از داشته هام اون لحظه حسم رو خوب کنم واگه احساس خوبی داشتم بازم بابت احساس خوبم از خدام هزاران بار شکربخوام
🔸باید برای رسیدن به هدفم ذهنمو کننرل کنم که چه چیزهای وارد مغزم میشه و باورش داره ساخته میشه باورهای خوب رو بارها بارها با صدای خودم ضبط کنم و گوششون کنم تا ذهنم کنترل بشه ورودی هاشو کنترل کنم تا تقوا داشته باشم
🔸برای رسیدن به هدفم با هر شکل و قیافه ای که هستم و باهررنگ و صورتی خودمو بپذیرم از وجود خودم راضی باشم و شکرگزار باشم که این رنگ و قیافه رو دارم وبرایم کسی مهم نباشه که منو چطور میبینه وازم خوشش میاد
🔸برای رسیدن به هدفم هرلحظه احساس شادی کنم احساس بودن با خدام رو داشته باشم و از این احساسم شکرگزار باشم
🔸برای رسیدن به هدفم باید فراوانیها و نعمت های خداوندم رو که تو جهان هرلحظه بیشتر بیشتر میشن ببینم و به وجود این فراوانیها جهان داره گسترش پیدا میکنه و وسعت این جهان داره بیشتر بیشتر میشه شکرگزاری کنم
🔸برای هدفم مهمتر مهمتر مهمتر از همه به خدای خودم تسلیم بشم و فقط فقط از اون بخوام و کلدیت هرکاری رو به خدای خودم بدم اگه هرکاری انجام شده بوسیله دستاش انجام شده چون من تسلیمش شدم باورش کردم و بهش ایمان داشتم و اعتماد کردم و لیاقتشو داشتم چون بندگیشو کردم به خودم یادآوری کنم
🔸برا بهای هدفم به تعهداتی که به خودم و خدای خودم دادم بارها بارها بخونمشون و بشنومشون تا تکرار بشن که همچین تعهدی به خودم دادم و پایبندش باشم تا به هدفم نرسیدم ازشون دست برندارم
🔸برای رسیدن به هدفم هروز بنویسم بخونم و گوش بکنم تا باورها در من قوی قوی تر بشن
🔸برای رسیدن به هدفم از هدفم هیچوقت ناامید نشم و به خودم هرروز یادآوری کنم که برای هدفم باید چه بهایی رو پرداخت کنم و چه قربانی داشته باشم و چه چیزهایی رو باید کار کنم
🔸برای رسیدن به هدفم از هیچ کس بدم نیاد واونو بابت خدایی که داره همراهش هست دوستش داشته باشم وهمیشه باید رفتارهای مثبتشو ببینم و به خودم یادآوری کنم که این رفتار مثبت رو داره پس میتونه انسان خوبی باشه چون خدایم اونو همراهی میکنه
🔸برای هدفم باید تسلیم خدام بشم و رسیدن به هدفم رو فقط فقط با خدای خودم بودن میشه رسید وبه استقلال ها و به بی نیاز بودن رسید
برای رسیدن به هدفم این بهاها این قربانی باید داده بشه تا من برای خدام یک انسان مومن باشم و رضایتشو جلب کنم
دوستان خیلی نوشتم برای این نوشتم تا بیشتر برای خودم یه ردپا باشه که همچین بهاهایی رو پرداخت کنم و این نوشته مو به صورت صوتی با صدای خودم تهیه اش میکنم وبارها بارها گوشش میکنم که همیشه یادآوری بشه برام
خیلی سپاسگزارم از استاد عزیزم که برای ما همچین فایل هایی رو آماده میکنه که ما بیشتر خودمونو بشناسیم و روی خود کار کنیم هزاران بار شکر
استادم عزیزم استاد عشقم برای شما همیشه پیروزی در هرزمینه رو خواستارم چون با شما قانون خدا و جهان رو فهمیدیم
با سلام خدمت استاد گرامیم… واقعا وقتی کلام شما رو میشنوم و قلبم پر از حرارت میشه با همه وجودم درک میکنم که مردی که داره این حرفها رو میزنه خودش عمل کرده و بهای رسیدن به این جایگاه رو پرداخته… شاید یکی از مهم ترین درس هایی که این چند وقت از شما گرفتم مخصوصا بهایی رو که برای آماده کردن دوره سلامتی پرداختین همونیه که خدا در قرآن بهش اشاره میکنه… فاستقم کما امرت… استقامت در رسیدن به خواسته یکی از بزرگترین چیزهاییه که باید شخص برای رسیدن به خواستش پرداخت کنه و هرچیزی که مانع این استقامت هست باید کنار بره… من به لطف خدا و شنیدن صحبتهای شما استاد گرامی سیگار رو به تازگی کنار گذاشتم و هر وقت وسوسه سراغم میاد یاد این استقامت شما در رسید به خواسته هاتون می افتم و به خودم میگم شاید تو یه نخ دیگه سیگار بکشی و بگی چیز مهمی نیست… اما همین یکبار مثل ترکی که روی سد ایجاد میشه باعث میشه تمام بنیان و شاکله تو برای رسیدن به اهدافت از بین بره… همین شل کردن ها و نپرداختن بها حتی برای کارها و هدف های کوچک مثل ترک های ریز که به چشم نمیاد در دراز مدت باعث تباهی میشه و وقتی انسان به خودش میاد که دیر شده… این قربانی کردن ها باعث استواری و تعهد در رسیدن به خواسته هاست که حتی اگه انسان برای رسیدن به خواسته های کوچک این بها رو نپردازه و کاری رو که شروع میکنه نیمه کاره رها کنه هیچ وقت در زندگی موفق نخواهد شد و به هیچ جا نخواهد رسید.. یاد صحبت های استاد با آقای ارشیانفر افتادم که گفتن حضرت ابراهیم به یکباره به این جایگاه نرسیدن که فرزندشونو قربانی کنن.. پله پله بهاشو پرداخت کردن و به همون میزان ایمانشون افزوده شد. حضرت ابراهیمی که خداوند بهش در خواب دستور قربانی کردن فرزند رو میده سالها قبل از خداوند درخواست داشته که زنده شدن مردگان رو بهش نشون بده.. و همون حضرت ابراهیم با طی مراحل تکاملی به اینجا میرسه که فقط با یه خواب تصمیم میگیره فرزندشو قربانی کنه….. اگه تصور کنیم به هدفی بزرگ برسیم در حالی که حتی برای هدف های کوچک سستی کنیم یا بعضی وقتها از انجام کارهایی که نسبت بهشون متعهد هستیم اغماض کنیم هیچ وقت موفق نخواهیم بود… تصمیمی که امثال گرفتم اینه که ان شاالله با اینکه کارمند رسمی و اداری هستم در زمینه مدلسازی و انیمیشن کلاس برم و فعالیت کنم و ان شاالله بهاش رو خواهم پرداخت چون هدفم اینه که روزی فریلنسر بشم و بدون نیاز به رفتن به اداره و محدودیت های رفت و آمد از طریق کاری که استعدادشو دارم و بهش علاقه دارم کسب درآمد کنم. با آرزوی سلامتی و بهروزی برای همه دوستان عزیزم و خصوصا استاد بزرگوارم
سلام به استاد بزرگوار و مهربانم!!
من قبلا از شما راجب این موضوع شنیده بودم اما اینبار به صورت خیلی واضح تر فهمیدم، چند وقتی هست که با بازی دادن خودم سراغ یک سری کارهای مهمم نمیرفتم و وقتم صرف کارهای های غیر مهم میشد و جرعت تصمیم گیری و پرداختن بهای زمانی و تمرکز مطلق به موضوع پیش رویم را نداشتم. خدارا سپاس گذارم که بعد از مدت ها با باز کردن سایت به راه حل این تونل تو در توی فکری دست یافتم و به خودم قول دادم و همونطور که شماهم فرمودید تا هزار بار باید این فایل شمارا با تمام وجود گوش بدهم و عمل کنم تا در تمام وجودم هک بشود.
از خداوند بهترین و بزرگترین موفقیت های زندگی را در همه جوانب برای خودم برای شما استاد عزیز و دوستان گل سایت خواهانم
پیش میروم به سمت بهترین ورژن ممکن از خودم و خیلی دوست دارم روزی که با شما رودرو میشوم به عنوان شاگرد شما سرشار از نتایج و موفقیت های بزرگ باشم.
به نام خدای بخشنده و مهربان
دوست دارم اول از اون زمان هایی بگم که برای رسیدن به خواسته هام بها پرداخت کردم و بعد بگم که هدف امسالم را همون اول سال چی گذاشتم و چه اقدامات عملی انجام دادم و چه هدایت هایی دریافت کردم
ما قم زندگی می کنیم
✔️ شرایط رو یه کمی با جزئیات میگم تا بتوانید متوجه بشید که من تو چه شرایطی ایمان و کنترل ذهن خودم رو نشون دادم و الان تو چه بهشتی دارم زندگی می کنم ✔️
تیرماه سال ۹۶ بنا به دلایلی از خونه ویلایی سه طبقه که ما طبقه بالا زندگی می کردیم تو یکی از بهترین محله های شهر (برای اونایی که بلدن میگم خیابون دورشهر) اسباب کشی کردیم به یه واحد آپارتمان ۹۸ متری تو شهرک پردیسان…
برای اولین بار تو زندگیم بعد از بیست و خورده ای سال زندگی در خونه ویلایی من می خواستم آپارتمان نشینی رو تجربه کنم
خدا رو صد هزار مرتبه شکر تو یکی از بهترین بلوارهای پردیسان بودیم ، یعنی همین شهرک و شهر پردیسان هم خیلی خیلی بزرگه و محله های خوب و بد داره و ما خدارو شکر تو یکی از بهترین محله ها از نظر سطح فرهنگ و دسترسی به امکانات و … ساکن شدیم ولی یه سری مسائل و تضادهای بزرگ هم داشتیم مخصوصا برای من واقعا یه سری محدودیت ها ایجاد شد که تا قبل از اون هرگز فکرشم نمی کردم کار به این جاها برسه …
البته کاملا خودم رو مسئول اون اتفاقات میدونم ، به خاطر ناشکری ها و فرکانس های نامناسب خودم بود البته که ناآگاهانه بود ، من اون وقت ها از قوانین حاکم بر جهان هیچ چیز نمیدونسدم
مجتمع ۱۵۰ واحدی بود و ما تو یکی از ۸ تا بلوک طبقه دوم بودیم
هر چهارتا بلوک به هم چسبیده بودن و اون طرف حیاط مجتمع هم دقیقا چهارتا بلوک قرینه ی همین سمت وجود داشت
حیاط مجتمع ما بی نهایت زیبا و سر سبز بود🙂😍 ولی برای ۱۵۰ تا خانوار با کلی بچه کوچیک و بزرگ واقعا کوچیک بود !!!
حالا بریم سراغ خونه
اول اینکه خونمون نورش خیلی کم بود
دوم اینکه آنتن دهی موبایل واقعا داغون بود
سوم اینکه بدترین نقطه اتاق من بود
همیشه سر و صدای واحد های بغلی تو اتاقم بود
از سمت خونه خودمون هم دیوار مشترک اتاق من با سرویس بهداشتی بودش و آشپزخونه!
اتاق من فقط یه پنجره کوچیک به سمت پاسیو داشت که نور که اصلا ازش نمی اومد
تازه بوی غذا و … از واحد های دیگه می اومد تو اتاقم !!
خب البته که سر و صدای بازی کردن بچه ها و ماشین هایی که از تو پارکینگ رد میشدن و … همه این ها هم بود !!!
یعنی تقریبا آرامش و سکوت تو این اتاق معنایی نداشت به جز نصفه شب ها !!
و نداشتن اینترنت و آنتن موبایل هم که واقعا معضل بود !!
نکات مثبت هم واحد ما داشت ها مثلا خیلی پذیرایی دلباز و بزرگی داشت
سرویس بهداشتی و حمامش خیلی بزرگ و شیک بود
کل پذیرایی سقفش کناف بندی شده بود و پدر من هم که یه آدم با سلیقه کلی خرج خونه کرد قبل از اسباب کشی…
دیگه نگم براتون از کاغذ دیواری و سنگ آنتیک بگیر تا ده پونزده میلیون … نمیدونم شاید هم بیشتر 🤐 گل و گیاه هایی که تو این واحد ریخته بود از در و دیوار رفته بود بالا 😉😇
ما چهار سال تو این واحد بودیم تا تیر ماه ۱۴۰۰ که اتفاق قشنگه و سوپرایز های خداوند برای من دقیقا از همین موقع شروع شد
تو این چهار سال من خیلی درس ها زندگی ساز و قشنگی یاد گرفتم
یاد گرفتم چطور با افراد مختلف با فرهنگ های مختلف تعامل داشته باشم
فرهنگ آپارتمان نشینی رو از همسایه بی نهایت خوبمون یاد گرفتم
تو همون مجتمع مسکونی کلی دوست خوب پیدا کردم و از تک تکشون سعی کردم نکات مثبت و اخلاق های خوبشون رو الگو برداری کنم
صبح های زود مخصوصا تو فصل بهار که بوی عطر گل یاس تو حیاط مجتمع می پیچید با اون تلئلو نور خورشید و اون صدای چه چه پرنده ها من می اومدم تو حیاط قدم میزدم و نفس عمیق می کشیدم و با خدای خودم عشق بازی می کردم راز و نیاز می کردم خدا رو عبادت می کردم و لذت وی بردم
« البته این ها برای سال ۹۹ و ۱۴۰۰ هستا ، من خرداد ۹۸ با استاد آشنا شدم و فهمیدم تمرکز بر نکات مثبت یعنی چی 🙂🙃 وگرنه تا قبل از اونکه نه بابا اصلا این خبرا نبود »
خلاصه این تضاد بسیار بزرگ و به ظاهر بد برای من یه عالمه خیر و برکت داشت
جهان من رو مجبور کرد یه عالمه تغییر و بهبود در خودم و شخصیتم ایجاد کنم
شاید اون زمان ها نمی فهمیدم ولی الان که کل اون چند سال رو از دید وسیع نگاه می کنم می بینم تمام اون ها برای من خوب بوده و باعث شده من بی نهایت بزرگ بشم و رشد کنم
✔️ برگردیم به تیرماه ۱۴۰۰
تیرماه ۱۴۰۰ تقریبا یه سالی میشد که ما دنبال خونه بودیم ، خونه خودمون هم گزاشته بودیم برای فروش و کلی هم واحد های مختلف دیده بودیم ولی به خاطر سخت پسند بودن و سختگیری هایی که هممون داشتیم یعنی هم خودم هم پدر و مادرم 🙄😅 هیچ اتفاق خاصی نمی افتاد …
تازه خونه خودمون هم فروش نمی رفت …
تا اینکه تیر ماه بین همه اون واحد ها اومدیم یه واحد صد متری نوساز یعنی کلیدنخورده دیدم و پسندیدیم
من که دیوانه وار عاشق این واحد شده بودم 😍😄 حالا میگم چرا 🙂🙃
آقا ما با دیدن این واحد دیگه مصمم شدیم برای فروش واحد خودمون و خرید این واحد جدید
خیلی اتفاقات کوچیک و بزرگ تو این پروسه فروش و خرید افتاد که مادرم و پدرم خیلی ناامید بودن که نمیشه و …
حتی مادرم که اصلا یه جورایی می گفت غیر ممکنه کی میاد این واحد ما رو بخره بابا…
با اینکه خیلی دیزاین زیبا و چشم نوازی داشت و انصافا یه عالمه نکته ریز و درشت مثبت
به خاطر چند تا ایراد بزرگ از جمله نور کم و آنتن دهی درب و داغون موبایل و… «که البته ما هم بیش از حد روی این موارد متمرکز بودیم و خودمون با فرکانس هامون باعث میشدیم مشتری ها هم با وجود یه عالمه نکته مثبت دقیقا به همین چند تا مورد گیر بدهند» نپسندن و برن….
خلاصه که شرایط خیلی سخت بود خیلی که میگم یه چیزی من میگم یه چیزی می شنوید ها
نمی خواهم دیگه بیشتر بازش کنم
دو ماه بعد شهریور ۱۴۰۰ سه تا مشتری با هم اومدن و پسندین خونه ما رو و سه تاشون هم پرو پا قرص به پدرم می گفتن آقای تجلی این واحد رو به ما بده !!! 🤔🙄
حالا چی شد که این اتفاق افتاد
میگم براتون …
تو اون فضای محرم و عذاداری ها و… من هر شب از قبل از اذان مغرب و اعشا تا دو سه ساعت بعد میرفتم یکی از بلوارهای اصلی پردیسان که فضای خیلی زیبایی داره پارک جنگلی هست و اینا
خودم رو آگاهانه از اون فضای نامناسب و عذاداری ها و…. جدا می کردم می اومدم تو طبیعت می با یه دفتر و خودکار با یه شیشه آب معدنی و یه خوراکی کوچولو می گذاشتم تو کیفم و می نشستم به سپاسگزاری کردن به خاطر نعمت هام
می اومدم کیلومتر ها یه فضای ۲۰۰ سی صد متری رو همینجوری قدم میزدم و با خودم و خدای خودم گپ میزدم به خودم انرژی میدادم موفقیت های گذشتم رو سعی می کردم به یاد بیارم
و از همه مهم تر ✔️💯 و تاکیید می کنم از همه مهم تر خیلی خیلی خیلی زیاد از فایل های گفتگو با دوستان استفاده می کردم و وقتی نتایج بچه ها رو می شنیدم به خودم میگفتم ببین محمد اگه استاد تونسته اگه رُزا تونسته اگه سید علی خوشدل تونسته اگه شکیبا و عادله کیانی فر تونستن اگه سپیده تونسته… اگه همه این افراد با
✔️ ایمان به فرمانروای کل کیهان
✔️ توکل فقط به خداوند و نه بغیر خدا
✔️ تسلیم بودن در برابر خداوند و از اون هدایت خواستن نه حساب کردن رو دودوتا چهارتای ذهن محدود منطقیشون
✔️ استمرار و ادامه دادن در مسیر درست یعنی صداقت و درستکاری ، وفای به عهد و متخصص شدن در زمینه عشق و علاقشون و حرکت کردن
توانستن یه زندگی زیبا برای خودشون خلق کنند و در صلح و آرامش زندگی کنند و یه عالمه نتیجه بی نظیر برای خودشون خلق کردند و الان اومدن از نتایجشون صحبت می کنند 🤔 من چرا نتونم ؟!
✅ این فرکانس های من باعث شد کار به جایی برسه که ورق کاملا برگرده و تمام اتفاقات به نغع من رقم بخوره
به قول خداوند دل ها برای من نرم بشه 😭
پدرم که کاملا سال های اول مخالف بود با فروش اون واحد ۹۸ متریه خیلی خیلی جدی خونه رو خودش آگهی کرده بود تو دیوار و اصلا پروژه گذاشته بود که این اتفاق بی افته
یادمه تو شهریور ۱۴۰۰ بعد از اینکه خدا رو شکر اون واحد ۹۸ متریه فروش رفت و خیلی سریع ما این واحد کلید نخورده ۱۰۰ متری رو خریدیم تا چند هفته همه از جمله پدرم تو شک بودن که چی شد که یهویی سه تا مشتری با هم طی دو سه روز اومدن و گفتن که ما این واحد رو می خواهیم و خواهشا به ما بفروش !! واحدی که حدود دو سال هر کی می اومد می دید زودی دمشو میزاشت رو کولشو می رفت !!
ولی من می دونستم تمام این پروسه و این اتفاقات از کجا داره رقم می خوره
همش کار خداوند مهربان بود و به خاطر فرکانس های من به خاطر تسلیم شدنم در برابر الله و اقرار کردنم به ضعیف و ناتوان بودنم برای فروش خونه بود
« من تو کامنت های قبلیم گفته بودم که من از پاییز ۹۸ تا اوایل تیر همین ۱۴۰۱ در مشاور املاک به عنوان کارشناس ملک و مشتری مشغول به کار بودم و هم خودم و هم بقیه همکارهام خیلییییی یعنی هرچی بگم کم گفتم که چقدررررر زیاد تلاش کرده بودیم برای فروش اون واحد حتی ۲ بار تا پای قول نامه هم رفتیم ولی نمیشد که نمی شد 🤐 عوامل زیادی موثر بود در اون اتفاقات ولی مهم ترینش این بود که من احساسم راجع به این موضوع بسیار بد بود و اصلا حتی تلاش هم نمی کردم که آگاهانه فرکانس های درست رو بفرستم و فکر می کردم خدا که از دستش کاری بر نمیاد باید خودم یه تنه حلش کنم!!! البته به کلام شاید گاهی وقتا می گفتم خدایا کمکم کن کن ولی خودم می دونسدم که قلبا ایمان ندارم..!! اون ایمانی که باید و تو موارد دیگه داشتم اینجا نداشتم»
به همین خاطر هست که میگم تو تیرماه ۱۴۰۰ وقتی این واحد ۱۰۰ متریه جدید رو دیدم بی نهایت عاشق شدم به ضعیف و ناتوان بودن خودم در برابر قدرت بی نهایت خداوند اقرار کردم و گفتم خدایا من تسلیمم تو برام بساز 🤗♥️ تو برام این مسئله رو حلش کن همونجوری که مسائل قبلی زندگیم رو حل کردی 😍
بهش گفتم خدایا میون میلیاردها درخت تو کل این کره خاکی حتی یه برگ وقتی می خواهد از درخت بر روی زمین بی افته باید از تو اجازه بگیره
تو فرمانروای کل کیهانی ، برای تو هیچ مسئله ای بزرگ نیست خودت این مسئله ی من هم حل کن و بعدش این اتفاقات و این هدایت ها رقم خورد…
✅
حالا یه کم از ویژگی های مثبت این خونه جدیدمون بگم
اول اینکه چون کلید نخورده بود اونجوری که خودمون دوست داشتیم برای خودمون دیزاین کردیم
دوم اینکه این خونه غرق در نوره و آنتن دهی موبایل سوپر دوپر عالیه 👌🏻💯 یعنی ایرانسل 4G+ هستش و همراه اول و رایتل 4G 😍👌🏻
سوم اینکه دیوار مشترک فقط از یه طرف با یه همسایه داریم که یه ذوج با دوتا بچه هستند
بی نهایت بی نهایت آدم های آروم و بی آزاری هستند
یعنی صدا از دیوار در میاد ولی تو این یک سال من صدایی از این ها نشنیدم 🙂🙃
همسایه بالا پایینمون هیچ وقت نیستند تقریبا در 90% مواقع نیستند و سکوت محض در خونه ما حاکم هست
دیگه از دیزاین آشپزخونه و پذیرایی و کل خونه و اون گل و گیاه ها نگم براتون دیگه… 😅😅
پدر من کلا آدم با سلیقه ای هستش 👌🏻🤗♥️
ماشینش همیشههه برق میزنه و بوی عطر میده
الان ۵۴ سالشه به خدا اگه ببینیدش از نزدیک باورتون نمیشه فکر میکنید نهایتا ۳۵ سالشه اینقدر که این آدم همیشه اتو کشیده است ، صورتش آنکارد شدست و اتکلون های خوشبو میزنه یعنی یه جنتلمن واقعی 👌🏻😍
من همیشهههه به خاطر ویژگی های مثبتش ازش تعریف می کنم و تو قلبم تحسینش می کنم☺️🌹
برگردیم به خونه 😄
سوم اینکه خیلی خوش نقشه است
چهارم اینکه کل خونه پنجره است و علاوه بر نور عالی ما یه ویو رویایی هم داریم ، اون خونه قبلیه فقط یه پنجره کوچیک تو پذیرایی داشت و بس!!
از اتاق خودم براتون بگم ☺️😍
یه پنجره بزرگ دو لنگه داره که به سمت بهشت باز میشه 😍😍 روبه روی خونه ما تا یکی دو کیلومتر هیچی نیست چند کیلومتر جلوتر یه سری آپارتمان و خونه ویلاییه ، دو تا بلوار اصلی هست که یکیشون نزدیکه تقریبا ۱۵۰ متر فاصله داره با ما (اسمش بلوار امام علی هستش) من همیشه این حجم از ماشین های مختلف و بعضی هاشون که اتفاقا خیلی هم گرون قیمت هستند رو تحسین می کنم
تو بعضی از روز های سال مخصوصا زمستون و بهار ابرهای پفکی و رنگ های مختلف موقع طلوع و غروب خورشید تو آسمون درست میشه که رویایی به خدا رویایی من دیوانه میشم از این حجم از زیبایی 😍😍 اون یکی بلوار که یه کمی دورتره اسمش بلوار امام صادق هستش اونجا همون پارک جنگلی هست که می گفتم پارسال تیر تا شهریور میرفتم اونجا و خلوت می کردم 🙃🙂 اون جا هم از پنجره اتاقم پیداست
کاشکی می شد عکس های خوشگلی که انداختم رو براتون بگذارم ببینید تا بفهمید دقیقا چی میگم ☺️
رو به روی پنجره این طرف اتاق یه کمد دیواری که دوتا در کشویی داره رو یکی از این درها یه آیینه قدی زدیم بعضی وقتا می ایستم خودم رو تو آیینه ببینم از پنجره بیرون رو می بینم این حجم از زیبایی رو می بینم میگممممم وااای خدایا شکرت خدایا عاشقتم بعد به خودم میگم ببین محمد این آرزوی تو بود ببین چقدر ساده و لذت بخش خداوند برات محقق کرد ، این فکت بزرگ رو هیچ وقت فراموش نکن همیشه ازش استفاده کن برای اینکه به ذهن منطقیت ثابت کنی که خواسته ها دست یافتنی هستند
اتاقم و کلا خونمون خیلی خیلی نکات مثبت دیگه ای هم داره ولی به همین بزرگترین نکات که اشاره کردم بسنده می کنم ✔️💯
✔️ ۲ تا هدف اصلی برای امسالم انتخاب کردم
یکیش که شخصیه
ولی اون یکی رو میگم
اول سال نوشتم که خدایا من می خواهم خودم صاحب کسب و کار شخصی بشم
من به عکاسی خیلی علاقه دارم و می خواهم عکاس بشم
و خدایا هدایتم کن
قدم ها یکی یکی بهم گفته شد و من عمل کردم و عمل کردم تا رسیدم به…
یه تصمیم شجاعانه… اون هم این بود که از شغل مشاوراملاک اومدم بیرون
چون ذهنم رو خیلی درگیر می کرد و نمی توانستم تمرکز بگذارم روی هدف جدیدم یعنی آموزش عکاسی و البته که دیگه اصلا اون شور و اشتیاق روزهای اولم تو املاک رو نداشتم و به صورت کاملا مشهود در آمدم کم شده بود
حالا یه شغل پاره وقت انتخاب کردم فروشندگی تو یه فروشگاه مد و پوشاک بانوان
از امروز به امید خدا می خواهم برم مشغول بشم
و بقیه روزم هم تمرکز لیزری بگذارم روی آموزش های مربوط به عکاسی تا ان شا الله به موقع هدایت بشم به خرید دوربین و ان شا الله کسب و کار عکاسی و پروژه گرفتن
فعلا پلن خاصی ندارم
تنها کاری که میدونم باید انجام بدهم اینه که به الهاماتی که تا امروز بهم گفته شده عمل کنم و قدم هایی که باید بردارم رو بردارم تا بقیه مسیر برام روشن بشه و خداوند درهای رحمتش رو به روی من باز کنه
البته این قصه عوض کردن شغل و رفتن سراغ عکاسی جزئیات خیلی زیادی داره که ان شا الله بعدا تو یه کامنت دیگه وقتی نتایجم بزرگتر و ملموس شد میگم
دعا می کنم در پناه خدای مهربان شاد و سلامت و ثروتمند باشید
سلام بر استاد عباسمنش عزیز و مریم شایسته ی بینظرم
یک راست میرم سر اصل مطلب اصلا من امشب اومدم که اعتراف کنم. امشب زدم به سیم آخر دارم دیوانه میشم. من میخواستم حرفامو تارگت هامو هدف هامو تصمیماتم رو توی گوگل درایوم بنویسم و سیو کنم تا به عنوان یک شروع دوباره بدونم الان در چه اوضاعی هستم و کی و چجوری تصمیم به تغییر دوباره گرفتم. یهو یه حسی گفت برو مستقیم زیر همین فایلی که باعث شد به خودت بیای کامنت بذار.
استاد من راستش رو میگم که یک مدت کلا بهت شک کردم بیزار شدم نسبت به هر چی قانون و این حرفاست. کلا بدم میومد بیام سراغ این فایلها. حالا اینم بگم که من از پاییز 96 با شما و این سایت آشنا شدم و به طور جد از زمستان 97 دونه به دونه ی این فایل ها رو دنبال کردم و تمام زندگیم شده بود این سایت و این فایل ها. دائم هدفون داشتم و دائم داشتم به این فایها گوش میدادم. من وقتی وارد سایت شدم یک دانشجویی بودم که تازه فوق لیسانس رو شروع کرده بودم. منبع درآمدی نداشتم و صرفا درس میخوندم و پروژه هامو پیش میبردم. از اول هم دلم میخاست دونه به دونه ی محصولات و دوره های سایت رو بخرم. ولی توان مالی نداشتم. به واسطه ی حق التدریسی تونستم یک پولی سیو کنم و دو تا دوره رو از سایت خریدم. الحق روزهایی که با این دوره ها و فایل های رایگان کار میکردم. احساسم بهتر بود امیدوارتر بودم چرخ زندگیم بهتر میچرخید. ولی خب معجزات such a wow هم توی زندگیم رخ نداد. من تلاش های زیادی برای بحث مالی و روابط و مهاجرت و … کردم ولی اونطور که خواستم پیش نرفت با اینکه من تاپ رشته ی خودم بودم من توی درس هم تاپ بودم. براحتی Ph.D توی یک دانشگاه خوب قبول شدم. ولی این فقط بخش کوچکی از خواسته های من بودم. من دلم یک چیز بزرگتر میخواست. همیشه میگفتم من لیاقتم ازین بالاتر بود چرا که بودن کسانی که سطح کمتری از من داشتن ولی به کشورهای بهتری هدایت شدن به وضعیت مالی بهتری هدایت شدن. من تمرکز فوق العاده ای روی هر کاری که میخواستم انجامش بدم داشتم. کلا اراده میکردم به بهترین شکل ممکن پروژه هامو پیش میبردم، همه میگفتن تو خیلی باهوش و با استعداد هستی و زود همه چی رو میگیری. ولی یک چیزی بد عذابم میداد و اون اینکه من چرا نمیتونم ازین قانونی که عباسمنش میگه به خوبی استفاده کنم چرا چرخم اونجوری که من میخام نمیچرخه چرا اوضاع مالیم همین مونده؟؟ چرا پیشرفتی ندارم چرا نمیتونم حتی دوره های استاد عباسمنش رو بخرم؟؟ کفرم در میومد و به خودم میگفتم ببین تو حتی توان خرید این دوره ها رو هم نداری، خوش به حال اونایی که میتونن از این آموزه ها استفاده کنند. و اینکه داستان من جوری شد که به واسطه ی دوره ی phd در یک محیط جدید با آدمای جدید قرار گرفتم و دیگه خودم نفهمیدم که چطور افکار و رفتار و کانون توجه این آدمای اطرافم چقدر ریز در من اثر کرده. و من کم کم اعصابم بهم ریخت ازین سایت دور شدم گفتم بابا همش الکیه. من چند سال اومدم روی خودم کار کردم چرا توی هیچ حوزه ای من پیشرفت نکردم که هیچ دارم بدتر پسرفت هم میکنم دیگه این سایت و آموزه هاش رو گذاشتم کنار. گفتم اینا دروغه دیگه از همه چی دل کندم. چون توی این برهه اتفاقات و بدبیاری ها هم پشت سر هم برای من از زمین و آسمون بارید. حتی به ناحق اتفاقی برام پیش اومد که انتظارش رو نداشتم و هر روز افسرده و افسرده تر شدم. میگرن وحشتناک که سالها بود که محو شده بود دوباره عود کرد و هر روز بدتر شدم. با افرادی سروکله میزنم که آدمهای میشه گفت نامناسب هستند که تمام تفکراتشون حول غر زدن و دورو بودن و غیبت و … میگذره. من چون خودم با همه صادق هستم ازینکه آدمها این مدلی هستند درد و رنج زیادی رو متحمل شدم. از یک جا بود که دیگه نتونستم این همه درد و رنج رو تحمل کنم دیگه این همه رنج منو خسته کرد. دیگه تاب و تحمل این همه افسردگی و ناراحتی رو نداشتم. وقتی دوباره شروع کردم آموزه های سایت رو پیش ببرم- که تازه چند روزه شروع کردم- تازه دارم میفهمم که چقدر به خودم ظلم کردم به خاطر این همه شرکم. بخاطر اینکه صرفا آدمایی رو توی زندگیم بزرگ کردم که فکر میکردم خیلی میفهمن. بخاطر اینکه قدرت رو از خودم و خدای خودم گرفتم و دادم به آدمای دیگه که فکر کردم کی هستن چون صرفا توی یکسری حوزه ها نتایجشون از من بزرگتر بود خودمو باختم خدای خودمو فراموش کردم. یادم رفت کی هستم چی هستم چه قدرتی دارم. یکی از اساتیدم که از سالهاست منو میشناسه بهم گفت تو خیلی خودکم بین شدی. آره راست میگفت من کلا دیگه همه رو بزرگ میدیدم جز خودم. من که سالها بود همیشه توی یک level تاپ بودم اراده میکردم مهارت ها رو زود یاد میگرفتم هر جا اسمم میومد میگفتن ازین بهتر نیست. چون اون موقع ها ایمانم بیشتر بود چون خدای درونم رو بیشتر قبول داشتم. وقتی این روزها درونم رو مشاهده میکنم میبینم آتش عشق و ایمانم به رب مدتهاست که خاموش شده مشاهده میکنم که من خدای درونم رو فراموش کردم و اون بیرون و آدماش رو بزرگ و بزرگ تر کردم. من کانون توجهم رو جلب چیزهایی کردم که هر روز سم به بدنم وارد کرد هر روز افسارمو دادم به دستای آدمایی که جز نق زدن و غر زدن و بدگویی از اینجا و شرایطش چیزی ندارن. میدونی چیه استاد یک چیزی برام سوال بود که چرا اینا دارن نق میزنن ولی از همه لحاظ دارن رشد میکنند، مهاجرتشون راحت اتفاق می افته با اینکه از لحاظ هوش خیلی تاپ نیستن، وضعیت مالی شون بهتره، خوشحالترن، بقیه بیشتر دوستشون دارن و … . اینا بود که منو به شک انداخت.
ولی واقعا این شرک ورزیدن هایی که در درونم مشاهده کردم. این گرد و غبارها این وقت نذاشتن هایی که موجب شد درونم کثیف بشه موجب شد آتش ایمانم به رب از بین بره و چوبش رو بد خوردم. با اتفاقات ناجالب با ناحقی ها با آدمای سمی و دورو با سردردهای وحشتناک عجیب غریب که توان هیچکاری رو بهم نمیده. اینا باعث شد به خودم بیام. یک نگاهی به اوضاعی که خودم ساختم بندازم. الانم هنوزم یکسری نشونه های درد و رنج رو میبینم. ولی به خودم گفتم همت کن برای یک مدت ارتباطت رو با این آدما کمرنگ کن، بذار بگن مشکل داره بذار بگن خودشو میگیره بذار بگن معلوم نیس چشه و … یک مدت لیزری بیا روی خودت کار کن. بیا دوباره فایل ها رو گوش بده. برای این هدف بزرگ توحید و فعال کردن آتش ایمان به رب، یکسری چیزها رو قربانی کن.
استاد عباسمنش برای من که 5 سال توی این سایت هستم و به فایل ها گوش دادم، میخوام بگم حق تر و منطقی تر از این آموزه ها هیچ جا نیست. این ها شالوده ی اصل و ناب حقیقته. میدونی چیه استاد یک دوست بچه پولداری دارم دمش گرم یک چیزی گفت خیلی منو به خودم آورد. دوستم بهم گفت من از بابام توقع دارم برام ماشین چند میلیاردی بخره من توقع دارم بهترین چیزها و مارک ترین چیزها رو بپوشم بهترین چیزها رو داشته باشم. من بهش گفتم ولی من از هیچ آدمی توقع دادن این چیزها رو ندارم. دوستم گفت تو با من فرق داری من ثروتمندم من میتونم درخواست کنم. باورت نمیشه استاد که عشقم به این دوستم چند برابر شد، چون تازه با حرف این دوستم بود که فهمیدم شما چقدر منطقی گفتی که “من فقط از خدای خودم توقع دارم، من با هیچکس فرقی ندارم، من میتونم هر چی رو که بخوام هر جور که دوست داشته باشم زندگی کنم و خواسته هامو بسازم”. تازه به خودم اومدم که منطقی ترین و عادلانه ترین اصل دنیا همینه که فارغ از مکان و پیشینه ای که داری بتونی زندگیت رو هر جور که دوست داری بسازی، همونطور که شما استاد عباسمنش از یک راننده تاکسی بودن به اینجا رسیدی. دمت گرم استاد که من هر جوره نگاه میکنم میبینم به قول خودت خیلی جاها تو رو به خاطر تفکرت مسخره کردن، میبینم که از صفر همه چی رو ساختی. این آخر کاری ها اعصابم ازت خرد میشد میگفتم خودش همه چی داره چی از دل ما که توو اینجاییم خبر داره؟؟ ولی الان تازه اون عشق بی منتت رو نسبت به اینکه بقیه هم میتونن رشد کنند و خودشون زندگیشونو بسازن رو میفهمم.
سلام دوست عزیز که نمیدونم اسمتون چیه
راستش من کامنت اکثر دوستانی رو که میخونم اولش به مدت زمان عضویتشون نگاه میکنم و همیشه غبطه میخوردم به افرادیکه زودتر از من این بهشت برین رو کشف کرده بودن
ولی امشب آینده خودم رو در تجربیات تلخ شما دیدم اگر بخوام از این بهشت برین قدمی دور بشم
به خدای خودم با اشکهای سوزان گفتم
خدای من خدای مهربونم دلم میخواد تا ابد همینطور تو بغل تو و در کنار آموزه های این مسیر زیبا و توحیدی بمونم
دلم نمیخواد ذره ای ازت دور بشم
دستم رو بگیر
نزار از بغلت بیرون بیام
من تازه تو رو پیدا کردم
سالها بود دربدر دنبالت میگشتم
و حالا اینجا پیدات کردم
تازه دارم الفبای زندگی رو کشف میکنم
تازه دارم میفهمم چطور ازت بخوام
تازه میخوام از نو زندگی کنم
خدایا سهل ترین و زیباترین راهها رو جلوی پام بزار
خودت میدونی خودت میدونی من آدم استرس کشیدن نیستم
من دیگه توان ترسیدن از بنده هات توان ترسیدن از آینده رو ندارم
میخوام فقط و فقط باعشق لذت ببرم از زندگیم.
نه اینکه بنده تنبلی هستم و دوست دارم بدون تلاش به همه چیزبرسم. نه.
دلم میخواد هر تلاشی انجام میدم باعشق و لذت باشه
من آدم کارآگاه بازی و قایم موشک بازی و نقشه کشیدن برای خنثی کردن نقشه های احتمالی بنده هات نیستم.
دیگه توان این استرسها رو ندارم
اومدم اینجا که بهم بگی بعد از 42سال چطوری دوباره عین یک جوان 20 ساله از زندگیم لذت ببرم
طوریکه لحظه به لحظه ش باتمام وجودم شکر کنم.
نه اینکه دوباره از ب بسم الله شروع کنم به جنگیدن
نمیتونم
به خودت قسم نمیتونم
تو همنمیخوای
کمکم کن با لذت سپری کنم ابن روزها رو
کمکم کن در کمال آرامش لذت ببرم از ثانیه به ثانیه عمر باارزشم
من که بهای رسیدن به این خواسته م رو باتمام وجودم پرداختم، از شغل بسیار خوبم که همه آرزوش و داشتن اومدم بیرون 21 سال زحمتم رو نادیده گرفتم و گفتم میحوام کارمند خودت بشم، از زندگی و امکاناتی که 24 سال براش زحمت کشیدم چشم پوشی کردم، ازمنطقه امنی که برای خودم درست کرده بودم خارج شدم، تصمیم گرفتم برای خودم ارزش قائل شم و نشینم نگاه کنم یه بنده ی دیگه ت سرتا پای شخصیت من رو که آفریده ی توست با فحاشیها و تحقیرهاش به لجن بکشه، نشینم نگاه کنم یه بنده دیگه ت منو اسیر کرده و از ابتدایی ترین حق و حقوقم با زورو ترسوندن من ، محرومم کرده، نشینم ببینم یکی من رو عین عروسکهای لولیتا صبح تا شب فقط مثل فرعونیان برای رسیدن به پ
منافع خودش به بردگی گرفته و حتی گوشی و هندزفری که خودم باپول خودم خریدم رو با زور و تهدید میحواد ازم بگیره و….
خدایا من یک قدم برداشتم
من پا روی ترسهای 24 ساله م دارم میزارم تو هم کمکم کن
نزار کم بیارم
راههای ساده رو خودت پیش پام بزار
من نمیخوام این راه رو با استرس و نگرانی طی کنم
میخوام حتی از رد شدن از این تضاد بزرگ زندگیم هم لذت ببرم، باعشق رشدکنم تو این مسیر نه با ترس
کمکم کن
دوست عزیزم اشکهام نمیزارن بیشتر ازاین بنویسم
نمیدونمم حرفهام ربطی به موضوع شماداشت یانه
ولی واقعا هدایت شدم و نوشتم
نمیدونم چرا دلنوشته هامو زیر کامنت شما نوشتم
حتما حکمتی بوده.
براتون آرزوی شادی و شادکامی دارم
شبتون خوش
درود استادِ جانم و مریم بانوجان
از شنیدن حرفهای شما جانم سیراب می شود و هر بار بیشتر از قبل انسجام فکری حاصل می گردد.
قربانی من برای رسیدن به هدفهام گذشتن از گذشته و چشم دوختن به اکنون است. گذشتن از راحتی و تنبلی و تلاش کردن هر روز و هر روز.
کنار گذاشتن باورهای کهنه و افکار پوسیده است.
گذشتن از گیر دادن و افتادن در تله ی بدحالی بخاطر تعصباتم.
گذشتن از انتظاراتم از دیگران و موحد شدن
کمرنگ کردن هر روزه روابط مسموم
قربانی کردن بی خیالی و باری به هر جهت زندگی کردن…….
و اینجا میخوام به یک موضوع مهم اشاره کنم و جمله ای از استاد را مطرح کنم که به من انگیزه داد تا تلاش کنم و هدف مخصوص خودم را داشته باشم.
استاد جان شما گفتید که هدف فقط پول و آسایش نیست بلکه شما باید برای گسترس خودتون و دنیا تون و دنیای دیگران تلاش کنید
راستش پول نمیتونست انگیزه ی من باشه اما وقتی صحبت گسترش و خیرخواهی و شادی و صلح درونی شد من جوانه زدم…
برای رسیدن به اهدافم، دنیای درونم و فکرم را دارم گسترش میدهم. بسیار شجاعتر شدم و ایده هامو عملی می کنم و واقعا یک دنیا سپاس برای نوری که به دنیای من تاباندید. شما استاد اصیلی که اصالت و انسان بودن و حیات برای من توسط شما معنی شد.
قبلا درک من از زندگی خیلی محدود و سطحی بود
اما الان دیگه زندگی را زندگی میکنم و خدا را شاکرم که زبان شما رو گویای این حقایق کرد، سایه تون مستدام.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
حضرت ابراهیم اسوه و الگوی قرآن است. مهمترین ویژگی او موحد بودن و مسیر توحیدی او است .
اگر می خواهیم به اهداف خود دست یابیم باید بهای آن را بپردازیم.
استاد اهداف خود و بهایی را که برای پرداخت آن در نظر داشتند را نوشته و در گردنبندی در گردن خود قرار دادند. بهایی را که باید پرداخت می کردند جان خود بود.
به اندازه ای که بها می پردازیم به همان میزان به اهداف خود دست مییابیم. کنترل ورودی های مخرب ذهن مانند: همنشینی با افراد منفی که به پیشرفت ما کمک نمی کنند ، تلویزیون، فیلم، سریال ها، اخبار ،رسانه های ارتباط جمعی و…..را که باید حذف کنیم.
بهایی که استاد در آن زمان پرداختند:
کنفرانس دادن در سی کلاس در دانشگاه برای
توانایی صحبت کردن در جمع و مهم نبودن حرف مردم
، مطالعه ی پانصد کتاب در حوزه ی مورد علاقه، برای مهارت یافتن در حوزه کاری
مهاجرت برای غلبه بر ترس هایشان،
پا فراتر گذاشتن از محدوده ی امن خود،
فروش زمین خود برای گسترش کسب و کار خود، بدهکاری ایشان، بهایی برای عدم تبلیغات
رها کردن کارشان، استعفا از شغلی که با داشتن کار کم حقوق زیادی داشت برای تمرکز صد در صد در حوزه مورد علاقیشان
انرژی و زمان.
ما نمی توانیم در صورتی که حتی تلاشی هم برای پیشرفت اهدافمان نکرده ایم، انتظار پیشرفت داشته باشیم.
اگر بخواهیم در کسب و کار خود پیشرفت کنیم باید تنها خودمان برای تحقق آن قدم برداریم و مهارت هایی که بلد نیستیم را فرا بگیریم.
اگر به دنبال نتایج جدید هستیم باید مسیر خود را تغییر دهیم. ادامه دادن مسیر نادرست همان نتایج قبلی را برای ما خواهد داشت.
تا چه حد حاضر هستیم برای رسیدن به اهداف خود قربانی کنیم؟
اگر نمی توانیم عادات و شیوه های قبلی خود را تغییر دهیم فارغ از نظر یا تأیید دیگران باید به مسیر درست عمل کنیم .
حضرت ابراهیم به این دلیل اسوه ی قرآن بود که برای اهداف خود بها پرداخت کرد.
به میزانی که بها می پردازیم به همان میزان موفق خواهیم شد.برای هر دستاوردی باید بهای آن را پرداخت کنیم. ارزشمندترین دارایی خود را باید صرف بهای پرداخت اهداف خود کنیم و آن را تا رسیدن به نتیجه ادامه دهیم .در ابتدا ممکن است مسیر به سختی پیش رود اما اگر مسیر درست را ادامه دهیم به تدریج برایمان آسان تر خواهد شد.
هدف ما هر چقدر بزرگ باشد مهم پرداخت بها است خداوند همواره به ما پاسخ خواهد داد. به میزانی که بهای ما بزرگتر باشد به اهداف بزرگتری دست خواهیم یافت و هیچ گاه نتایج یک شبه رخ نخواهد داد.
– هدف ما کنترل ذهن و حرفه ای شدن در انجام کار مورد علاقیمان بوده است و بهایی که برای آن پرداخت کردیم حذف افراد منفی، رسانه های اجتماعی مثل اینستاگرام، تلویزیون، سریال، فیلم آهنگ و…، پرداختن به کار مورد علاقه هر روز و سعی در افزایش مهارت و توانمندی های مان ، گوش دادن به فایل های استاد و عمل کردن به آنها انجام تمرینات، صحبت کردن با خودمان، انجام تمرین فانوس دریایی،حلاجی موضوع و پی بردن به چراهایی که داریم بوده است و هر روز با ذوق و انگیزه بسیار به انجام آن می پردازیم. برای ما این بها پرداختن نیست بلکه نفس کشیدن است مانند این که می دانی بعد از خدای مهربان این دو بزرگوار جواب سوالاتت را در فایلها و صحبت هایشان به تو خواهند گفت و راه را برای نفس کشیدنت هموار می کنند.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
بنام الله مهربان
سلام خدمت استاد عزیز وخانم شایسته وخانواده عباسمنش
اول ازهمه تحسین کنم شمارواستادعزیز نزدیک به یک ساعت سرپاوایستادی ویک فایل هدیه ضبت کردی زیره نم باران .الله اکبر.
من بارها وبارها آمدم قربانی کنم خیلی ازچیزهاروقربانی کنم ولی بعدیک مدت کوتاهی یادم رفت ومتعهدنبودم
ولی خب برای رسیدن به هدفم من تلوزیون حذف کردم اینیستاگرام حذف کردم وازهمه مهمترهجرت کردم به یه شهربزرگتر وامروزتعهد میدهم که درباره کمبودها وچیزهای منفی حرف نزنم وادمهای منفی راحذف کنم .خدایامن تسلیم هستم دربرابرتوخودت کمکم کن .
سلام خدمت استاد عزیز، خانم شایسته و همه دوستان
چقدر به شنیدن این حرفها نیاز داشتم و بیشتر از اون به عمل کردن نیاز دارم. سپاسگزار خداوندی هستم که وقتی صادقانه درخواستی ازش داری به سرعت جواب میده. این فایل جواب درخواستی بود که من امروز ظهز از خدا داشتم.
ایده ای که به ذهنم رسیده این است که از امروز به مدت یک ماه حداقل روزی یکبار این فایل رو گوش کنم و نکته برداری کنم و بعد از سی روز همه نکات رو مرور کنم تا بفهمم که درک و آگاهیم چقدر تغییر کرده. و برداشت نهایی رو در این قسمت اعلام کنم.
بینهایت سپاسگزارم استاد عزیز
بسم الله الرحمن الرحیم
پروردگار عزیزم رو سپاسگزارم که در بهترین زملن و مکان منو هدایت کردن به دیدن این فایل مثل همیشه به موقع و لحظه ای که داشتم از نبود هوا خفه میشدم به من هوای تازه و زیبا برای نفس کشیدن عطا کرد
اکسیژن تازه ای که با نم نم صبگاهی و عطر تازگی هوای اول صبح همراه با چمن های خیس خورده و منظره مه آلود دریاچه و جنگل و خانه روی آب الحق که بهشت بود و جایگاه بهشتیان که همواره سالم سلامت هستند ونه ترسی دارند و نه غمی ودر پناه خداوندگارشان از روزی های بهشتی تناول میکنند
گوارای وجودتان
که شایسته و لایق بهترین ها هستید
این فایل در من غوغایی به پا کرد دقیقا بعد شنیدنش عین موقع هایی بودم که از خواب عمیقی پا میشم گیج و منگم نمیدونم صبحه یا شبه
یکی داشت با من حرف میزد
مهسا نتیجه بزرگ میخای؟؟؟ مهسا میخای بری بالا؟؟؟ میخای ارزشمند بشی؟؟ میخای همه از تو حرف بزنن؟؟ میخای تاثیر گذار باشی؟؟
میخای دعوتت کنن به شهرها و کشوراشون باعزت بیان ببرنت بیارنت؟؟؟
میخای التماس کنن کارشون تو انجام بدی؟؟؟
تا حالا چه کردی؟؟
برای هدفت از چی گذشتی؟؟؟
از خوابت!؟؟؟؟
از کارت؟؟؟
از خوشی های زود گذر؟؟؟
بهشت به بها میدهند نه بهانه
همش کو نتیجه کو نتیجه!!!!!!
نتیجه چی؟؟؟
میخای بزرگ نتیجه بگیری باید بزرگ کار کنی همت کنی
خدای عزیزم همه چیز و همه کسم سپاسگزارم بابت حرفات تلنگرات هدایتت
خدااااااااا من تو باهم کافی هستیم
سلام به عزیزترین استادم وسلام به دوست عزیزم مریم جون استاد گلم
وسلام به همگی دوستان عزیز
برای رسیدن به هدفم چه بهایی باید بپردازم و چه چیزی رو قربانی کنم؟
من هدف دارم هدفم تولیدی برندم هست که از هنرم سرچشمه میگیره هدفی که بتونم با اون به تمام استقلال ها برسم هدفی که با آن بی نیاز از همه باشم هدفی که درآن و با آن همراه عشق باشم برای هدفی که هرلحظه که نفس میکشم بتونم بگم خداروشکرت و سپاسگزار باشم هدفی که با آن هیچوقت احساس خستگی یا ناامیدی یا کسالتی نکنم هدفی که در آن هر لحظه هرچی بخوام بتونم فراهمش کنم که به هیچکسو هیچی نیاز نداشته باشم جز الله هم دست نیاز به کسی بلند نکنم
من باید برای بهای هدفم این چیزهارو پرداخت کنم و با جون دل حتی به قول استاد عزیز اگه جونم براش بره باید جونمونو بدیم ولی پایش واستیم تا پرداخت بشه و بهش برسیم و تواین مسیر خدا و هدایت هاشو ببینیم تا تکامل رد بشه و به قله برسیم
🔸من برا هدفم باید از خواب وقت و بیوقتم بگزرم از خواب صبحم بگزرم از خوابی که باعث کسلی تمام روز میشه باید بگزرم
🔸من باید برای هدفم مهربان باشم خوش رو خوش اخلاق باشم از رفتارهای بدم باید بگزرم
🔸برای بهای هدفم هرروز حتی مونده چند دقیقه آموزش ببینم یا در مورد هدفم مقاله بخونم کتاب بخونم یا الگویی رو دنبال کنم
🔸من برای هدفم که می خوام آنلاین کار کنم باید بتونم هرروز یک محتوای جدید تولید کنم و به مردم نشون بدم
🔸من برای بهای هدفم از غیبت بگزرم از حرفهای چرت و پرت الکی بگزرم از دورهمی های که درآن وقت پرکردن هست و حرفهای چرت و پرت میزنن باید بگزرم
🔸من برای هدفم باید انرژی بدنی داشته باشم باید همیشه احساس خوب و سرحالی بکنم
🔸برای بهای هدفم باید هرروز روی فایل های استادم تمرکز کنم
🔸برای هدفم باید رابطمو با شوهرم و دوتا بچه هام تغییر بدم باید با مهربانی عزیزم و عشقم باشه
🔸برای هدفم هر لحظه هردقیقه که هرچی جلوی چشمام بیاد باید از داشتنش از بودنش در زندگیم سپاسگزاری کنم شکرگزارش باشم
🔸برای بهای هدفم باید هر لحظه تسلیم خدام باشم و وجودشو با خودم حس کنم چطور بدنمو حس میکنم وجودمو حس میکنم باید به جایی برسم که وجود خداوندمرو با خودم همینطور حس کنم که هرلحظه حواسش بهم هست بامنه و منو هدایت میکنه
🔸باید برای بهای هدفم هرروز خواسته هامو و هدفهامو به خودم یادآوری کنم باید بتونم حتی مونده چند دقیقه رو تجسم کنم که به قله رسیدم ونیاز به هیچکس و هیچیز ندارم
🔸برای بهای هدفم باید مومن باشم بندگی خداوندم رو بکنم تسلیمش بشم دروغ نگم حسادت نکنم دورنگ دورو نباشم غیبت کسی رو نکنم در کل باید صادق باشم
🔸برای پرداخت بهای هدفم هروز دوربرمو تمیز کنم باید از تمیزی دوراطرافم احساس شادی لذت بکنم
🔸برای هدفم آدمهایی که هیچ نفعی برای من ندارن و کسایی که مثل سم تو زندگیم باشند باید بتونم هذفشون کنم
🔸برای هدفم باید تلویزیون حذف بشه هیچوقت به فیلمی وابسته نباشم و برای گزراندن وقتم از این وسیله استفاده نکنم هیچوقت
🔸برای بهای هدفم هیچوقت دنبال جلب توجه دگیران نباشم باید طوری باشه که بجز توجه خودم والله هم نیاز به توجه کسی نداشته باشم حتی مونده از همسر و بچه هام هم انتظار توجه و دلسوزی نداشته باشم
🔸باید برا هدفم وزن دلخواهمو داشته باشم به همون اندازه ای که دوست دارم لاغر و خوش اندام باشم سلامتی داشته باشم
🔸برای رسیدن به هدفم باید تنهایی رو تجربه کنم و در تنهایی خودم شاد و خوشحال باشم واز وابستگی به خانواده و نزدیکانم بگزرم و آزاد و رها زندگی کنم
🔸من برای هدفم باید دوره های استادمو رو تهیه کنم روی آنها با اعتماد وتعهد کار کنم تا نتایجشو ببینم
🔸برای هدفم باید از ترحم و دلسوزی به خانواده ام و کسایی که دوستشون دارم بگزرم و دل نسوزونم و به خودم یادآوری کنم که نیاز به کمک من ندارن و هرکس الان باهر شرایطی در جای خودش قرار گرفته چون باورهاش همینه هیچ ربطی به من نداره چون اونم خدا داره و نیاز به دلسوزی و کمک من نداره
🔸باید برای هدفم لبخند همیشه رو لبم باشه باید بخندم شاد و خوشحال باشم تا وچهره بشاشی داشته باشم
🔸باید برای هدفم رابطمو با همسر دوتا فرزندم و با بقیه خوب کنم باید طوری باشه که برام عزیردل بشن
🔸برای هدفم باید فایل هایی که با صدای خودم تهیه کردم رو هرروز با تعهد بارها بارها گوش کنم
🔸برای هدفم باید هروز بعداز بیدار شدن قرآن رو همان طوری که دوست دارم و پذیرفتمش همراه با معنیش بخونمش واز حس خوبش اول صبحم شروع بشه با خدای خودم و قانونش بیشتر آشنا بشم
🔸برای هدفم هروز بعداز چشم باز کردن و هرشب قبل از چشم بستن از چیزهایی که دارم و داشته هام و اتفاقات خوب اون روز شکرگزاری کنم و توی دفتر شکرگزاریم از بودن نعمتهام بنویسم و سپاسگزار باشم
🔸باید برای رسیدن به هدفم غذا کم بخورم که همیشه احساس خوبی داشته باشم احساس بعد از پورخوری رو برای خودم بوجود نیارم آب زیاد بخورم چون حس خوبی به آب دارم و این نعمت خدارو بیشتر از هرنعمتی تو زندگیم بابتش سپاسگزارم
🔸من برای هدفم باید بتونم موفقیت دیگران رو ببینم و تحسینشون کنم و اونهارو برای رسیدن به هدفشون بارها بارها تحسین کنم و آفرین بگم
🔸برای هدفم باید الگوهایی رو دنبال کنم که به جایی رسیدن هم در زمینه کاری خودم هم کارهای دیگه همچین الگوهایی رو دنبال کنم مهمتراز همه بهترین الگویم که همیشه بابتش سپاسگزارم و باعث غرور و افتخارم شده استاد عباسمنشم هست که به تمام استقلالها رسیده و بجز الله نیاز به هیچکس نداره
🔸من برای هدفم هرلحظه به توجهم دقت کنم که اون لحظه به چه چیزی دارم فکر میکنم توجهم به چه چیزی هست چه فرکانسی دارم الان چه آینده ای رو حتی آینده ای که یه دقیقه بعداز اون باشه رو دارم میسازم احساس خوب و بدم رو تشخیص بدم و اگه احساس بدی بود با شکرگزاری از داشته هام اون لحظه حسم رو خوب کنم واگه احساس خوبی داشتم بازم بابت احساس خوبم از خدام هزاران بار شکربخوام
🔸باید برای رسیدن به هدفم ذهنمو کننرل کنم که چه چیزهای وارد مغزم میشه و باورش داره ساخته میشه باورهای خوب رو بارها بارها با صدای خودم ضبط کنم و گوششون کنم تا ذهنم کنترل بشه ورودی هاشو کنترل کنم تا تقوا داشته باشم
🔸برای رسیدن به هدفم با هر شکل و قیافه ای که هستم و باهررنگ و صورتی خودمو بپذیرم از وجود خودم راضی باشم و شکرگزار باشم که این رنگ و قیافه رو دارم وبرایم کسی مهم نباشه که منو چطور میبینه وازم خوشش میاد
🔸برای رسیدن به هدفم هرلحظه احساس شادی کنم احساس بودن با خدام رو داشته باشم و از این احساسم شکرگزار باشم
🔸برای رسیدن به هدفم باید فراوانیها و نعمت های خداوندم رو که تو جهان هرلحظه بیشتر بیشتر میشن ببینم و به وجود این فراوانیها جهان داره گسترش پیدا میکنه و وسعت این جهان داره بیشتر بیشتر میشه شکرگزاری کنم
🔸برای هدفم مهمتر مهمتر مهمتر از همه به خدای خودم تسلیم بشم و فقط فقط از اون بخوام و کلدیت هرکاری رو به خدای خودم بدم اگه هرکاری انجام شده بوسیله دستاش انجام شده چون من تسلیمش شدم باورش کردم و بهش ایمان داشتم و اعتماد کردم و لیاقتشو داشتم چون بندگیشو کردم به خودم یادآوری کنم
🔸برا بهای هدفم به تعهداتی که به خودم و خدای خودم دادم بارها بارها بخونمشون و بشنومشون تا تکرار بشن که همچین تعهدی به خودم دادم و پایبندش باشم تا به هدفم نرسیدم ازشون دست برندارم
🔸برای رسیدن به هدفم هروز بنویسم بخونم و گوش بکنم تا باورها در من قوی قوی تر بشن
🔸برای رسیدن به هدفم از هدفم هیچوقت ناامید نشم و به خودم هرروز یادآوری کنم که برای هدفم باید چه بهایی رو پرداخت کنم و چه قربانی داشته باشم و چه چیزهایی رو باید کار کنم
🔸برای رسیدن به هدفم از هیچ کس بدم نیاد واونو بابت خدایی که داره همراهش هست دوستش داشته باشم وهمیشه باید رفتارهای مثبتشو ببینم و به خودم یادآوری کنم که این رفتار مثبت رو داره پس میتونه انسان خوبی باشه چون خدایم اونو همراهی میکنه
🔸برای هدفم باید تسلیم خدام بشم و رسیدن به هدفم رو فقط فقط با خدای خودم بودن میشه رسید وبه استقلال ها و به بی نیاز بودن رسید
برای رسیدن به هدفم این بهاها این قربانی باید داده بشه تا من برای خدام یک انسان مومن باشم و رضایتشو جلب کنم
دوستان خیلی نوشتم برای این نوشتم تا بیشتر برای خودم یه ردپا باشه که همچین بهاهایی رو پرداخت کنم و این نوشته مو به صورت صوتی با صدای خودم تهیه اش میکنم وبارها بارها گوشش میکنم که همیشه یادآوری بشه برام
خیلی سپاسگزارم از استاد عزیزم که برای ما همچین فایل هایی رو آماده میکنه که ما بیشتر خودمونو بشناسیم و روی خود کار کنیم هزاران بار شکر
استادم عزیزم استاد عشقم برای شما همیشه پیروزی در هرزمینه رو خواستارم چون با شما قانون خدا و جهان رو فهمیدیم
در پناه الله یکتا باشید
با سلام خدمت استاد گرامیم… واقعا وقتی کلام شما رو میشنوم و قلبم پر از حرارت میشه با همه وجودم درک میکنم که مردی که داره این حرفها رو میزنه خودش عمل کرده و بهای رسیدن به این جایگاه رو پرداخته… شاید یکی از مهم ترین درس هایی که این چند وقت از شما گرفتم مخصوصا بهایی رو که برای آماده کردن دوره سلامتی پرداختین همونیه که خدا در قرآن بهش اشاره میکنه… فاستقم کما امرت… استقامت در رسیدن به خواسته یکی از بزرگترین چیزهاییه که باید شخص برای رسیدن به خواستش پرداخت کنه و هرچیزی که مانع این استقامت هست باید کنار بره… من به لطف خدا و شنیدن صحبتهای شما استاد گرامی سیگار رو به تازگی کنار گذاشتم و هر وقت وسوسه سراغم میاد یاد این استقامت شما در رسید به خواسته هاتون می افتم و به خودم میگم شاید تو یه نخ دیگه سیگار بکشی و بگی چیز مهمی نیست… اما همین یکبار مثل ترکی که روی سد ایجاد میشه باعث میشه تمام بنیان و شاکله تو برای رسیدن به اهدافت از بین بره… همین شل کردن ها و نپرداختن بها حتی برای کارها و هدف های کوچک مثل ترک های ریز که به چشم نمیاد در دراز مدت باعث تباهی میشه و وقتی انسان به خودش میاد که دیر شده… این قربانی کردن ها باعث استواری و تعهد در رسیدن به خواسته هاست که حتی اگه انسان برای رسیدن به خواسته های کوچک این بها رو نپردازه و کاری رو که شروع میکنه نیمه کاره رها کنه هیچ وقت در زندگی موفق نخواهد شد و به هیچ جا نخواهد رسید.. یاد صحبت های استاد با آقای ارشیانفر افتادم که گفتن حضرت ابراهیم به یکباره به این جایگاه نرسیدن که فرزندشونو قربانی کنن.. پله پله بهاشو پرداخت کردن و به همون میزان ایمانشون افزوده شد. حضرت ابراهیمی که خداوند بهش در خواب دستور قربانی کردن فرزند رو میده سالها قبل از خداوند درخواست داشته که زنده شدن مردگان رو بهش نشون بده.. و همون حضرت ابراهیم با طی مراحل تکاملی به اینجا میرسه که فقط با یه خواب تصمیم میگیره فرزندشو قربانی کنه….. اگه تصور کنیم به هدفی بزرگ برسیم در حالی که حتی برای هدف های کوچک سستی کنیم یا بعضی وقتها از انجام کارهایی که نسبت بهشون متعهد هستیم اغماض کنیم هیچ وقت موفق نخواهیم بود… تصمیمی که امثال گرفتم اینه که ان شاالله با اینکه کارمند رسمی و اداری هستم در زمینه مدلسازی و انیمیشن کلاس برم و فعالیت کنم و ان شاالله بهاش رو خواهم پرداخت چون هدفم اینه که روزی فریلنسر بشم و بدون نیاز به رفتن به اداره و محدودیت های رفت و آمد از طریق کاری که استعدادشو دارم و بهش علاقه دارم کسب درآمد کنم. با آرزوی سلامتی و بهروزی برای همه دوستان عزیزم و خصوصا استاد بزرگوارم