گفتگو با دوستان 7 | رابطه "امیدواری" با "قانون فرکانس"
موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- “امید” مهم ترین کلید برای باور به امکان پذیری است؛
- درک قانون فرکانس، کلید زنده نگه داشتن “امید” است؛
- “امید”، دروازه ای است برای: خلق زندگی دلخواه از دل شرایط کنونی؛
- هرگز اوضاع آنقدر بد نیست که قابل تغییر نباشد؛
- اگر زنده هستی، یعنی امکان پذیر است؛
- “امید”، یعنی بر خلاف قبل -حتی یک لحظه قبل- فکر کردن؛
- خداوند همواره نشانه های هدایت به مسیر خوشبختی را می فرستد؛
منابع بیشتر:
«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD243MB15 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 7 | رابطه "امیدواری" با "قانون فرکانس"14MB15 دقیقه
خدایا شکرت.
الله اکبر. این فایل رو قبلاً بارها شنیده بودم و در گوشیم ذخیره دارم.
اما امشب به عنوان نشانه امروزم اومد. و دوباره گوش کردمش. و الله اکبر 💚 که وقتی استاد میگه اگه هزار بار هم فایلی رو گوش کنی، تکراری نمیشه و باز یه نکته تازهای ازش دریافت میکنی، کاملاً درست میگه. و من این رو بارها و بارها تجربه کرده بودم و باز امشب هم به عینه برام تجربه شد. استاد خوبم عاشقتونم.
راستی سلام. 😍 سلام به استاد عباسمنش عزیزم. سلام به مریم جانم و دوستان عزیز سایت. ممنون از دوستان عزیزی که در لایو شرکت کردند و توضیحاتی دادند و از تجربیاتشون گفتند. شنیدن این تجربیات به ما در واضح شدن مسیر هدایت کمک میکنه. 💕🙏
ما چیزی جز لحظه حال نیستیم. ما در هر لحظه داریم لحظات آیندهمون رو خلق میکنیم. حتی اگه مسیر رو گم کردیم باز هم راه هست. میشود اوضاع رو تغییر داد. جهان در هر لحظه داره اتفاقات و شرایط و ایدههایی همسنگ با فرکانسهامون ایجاد میکنه.
اگه ما تغییر کنیم، به نکات مثبت توجه کنیم، در احساس خوب باشیم، سپاسگزاری کنیم، از همین لحظه اوضاع شروع میکنه به تغییر و بهتر شدن.
جهان در هر لحظه داره فرکانسهای ما رو دریافت میکنه.
اگه ذهن رو کنترل کنیم و باورهامون رو تغییر بدیم اوضاع بهتر میشه.
استاد چقدر درست میگن. ما گاه تغییر نمیکنیم تا حدی که جهان با چک و لگد حالیمون کنه!
استاد عزیز و نازنینم چقدر سپاسگزارم از وجود ارزشمندتون. ❤️ با این حرفتون الان یاد تجربه خودم افتادم:
سالها پیش در رابطه با پسری بودم که مشکلات عجیب و غریب روحی زیادی داشت. پارانویا بود، به دلیل اضطراب زیاد مدام میخواست بهش پیام بدم و لحظه لحظه در جریان کارها و زندگیم قرارش بدم.
بیکار و بیپول بود. من براش شارژ تلفن میخریدم. یک بار قبض برق خونهاش رو هم من پرداخت کردم. چون گفت پول توجیبیش تموم شده و پدرش پول نمیده.
در دیدارهامون پول رفت و آمد و خرج و مخارج و کافه رفتنها و غذا خوردنها و همه چیز رو من میدادم.
حتی گاهی میگفت میخوام برم بیرون یا فلان کتاب رو بخرم ولی بابام بهم پول نمیده. و من به دلیل عشقی که بهش داشتم براش پول واریز میکردم.
هدیههای گرون براش میخریدم. عطر و ساعت و دستبند و…
و در مقابل هیچ چیز مادی ازش دریافت نمیکردم. شاید باورپذیر نباشه، ولی هیچ چیز به جز سه چهار کتاب و سیدی فیلم و دو گوشواره بدلی از او هدیه نگرفتم. حتی در تمام مدت رابطهمون یک شاخه گل نداد بهم. باورتون میشه؟!
عشق خشک و خالی بهم داشت. 😂
و من…
من در این رابطه خیلی متحمل سختی و عذاب و دردسر و رنج شدم. اعتبار و کار و روابط و سلامت و پول و همه چیزم ضربه خورد. خیلی چیزها رو از دست دادم.
عاشق بودم، عاشق بودم. و او هم اوایل عاشق من بود. ولی از جایی به بعد دیگه عشقی به من نداشت و امروز فکر میکنم حتی خیانت هم میکرد.
خلاصه، نتیجه همینی شد که الان استاد عباسمنش نازنین و بزرگوار من گفت.
من نمیتونستم احساساتم رو کنترل کنم و جداییمون رو بپذیرم. نمی تونستم این روند نادرست رو تغییر بدم. نمی تونستم بفهمم که این مسیر نادرسته. 😥
نهایتاً اون پسر من رو ول کرد. من رو رها کرد. و من باز نفهمیدم. بهش التماس کردم که جدا نشیم. گریه و زاری کردم. و اون محل نگذاشت و گفت نمیتونه. ترکم کرد. رهام کرد. من تحقیر شدم. له شدم.
بعد از نظر روحی و جسمی مریض شدم. دکتر و مشاور و روانپزشک و قرص آرامبخش و…
آه و اشک و نفرت و نفرین و…
دو سال طول کشید تا حالم بهتر شد.
استاد جانم در این فایل میگه:
وقتی من بعضی داستان ها رو میشنیدم که بعضاً دختری گذاشته ازش سوءاستفاده بشه و انقدر ادامه داده که آخرش هم پسره اون رو ول کرده، میخواستم بزنم اون دختر رو لهش کنم که باز هم بعد از این همه ضربه خوردن، خودش اون یارو رو ول نکرده. اون پسر این دختر رو ول کرده. یعنی بعد از این همه ضربه خوردن بازم بیدار نشده.
استاد خوب و نازنینم، کاش در مورد من هم، شما اون موقع بودین و من میشناختمتون و صداتون رو میشنیدم و بیدار میشدم.
کاش اون موقع با شما و فایلها و سایت شما آشنا بودم و شما به قول خودتون میزدید لهم میکردید تا بیدار بشم و این همه اجازه ندم ازم سوءاستفاده بشه و تازه آخرش هم اون پسر من رو ول کنه. 😔😔
اما استاد عباسمنش یگانهام، استاد عزتمند و سعادتمند من، خدا رو هزاران بار شکر، هر چند دیر و سخت، هر چند به قول شما با چک و لگد جهان، هر چند با چکش و پتک جهان به سرم، هرچند بعد از کوبیده شدن هزار تن بار سنگین به سرم، بالاخره بیدار شدم. تغییر کردم. و امروز بینهایت از شما ممنونم.
در برابر این همه ارزشمندی شما، این همه خداگونگی شما، این همه آگاهیبخشی شما، سر تعظیم فرود میآرم. عاجزم از سپاسگزاری. ❤️❤️❤️