گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خدا - صفحه 11


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    209MB
    13 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خدا
    12MB
    13 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

302 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    amene nasiri گفته:
    مدت عضویت: 3976 روز

    سلام بر استاد و معلم زندگی من

    استاد نازنینم به بهانه روز معلم خواستم ازتون قلبا تشکر کنم چرا که شما به معنای واقعی کلمه معلم زندگی من بودین.

    و شاید مهم ترین و مهم ترین تمایز شما با بقیه همین کاربردی کردن موضوعات برای حل مسایل زندگیه چرا که شما همیشه سعیتون این بوده که مارو به فکر کردن وادارین که این اصل مهم ترین اصل پیشرفت و خودشناسیه که انسان شدیدا ازش فرار میکنه چون بسیار تلخ و سخت میتونه باشه اما درنهایت شفا درهمین تفکرعمیق در خودمون و باورهامونه.

    استاد نازنینم هررر بار که به صحبت هاتون گوش میدم از خداوند ممنون میشم که شمارو تو مسیر آموزش من قرار داد

    هربار از یه جنبه جدید مارو شگفت زده میکنید با بیان شیواتون

    درمورد مبخث امروز واقعا چقدر قشنگ یادمون دادین که وقتی میشه هدایت رو از نجوای شیطانی ذهن تشخیص داد که قلبمون باز باشه که یعنی اون لحظه آرام باشیم و حس خوب ومثبت داشته باشیم انوقته که ماتو فرکانس شهود خداوند قرار میگیریم و اصلا اشکالی نداره که وقتی اتفاق بدی میفته ناراحت بشیم بالاخره ما انسانیم اما باید سعی کنیم هر بار بهتر و سریع تر از قبل با توجه به باورهایی مثل الخیر فی ماوقع و یا اینکه هرچه که منو نکشه قوی ترم میکنه ذره ذره حالمون و احساسمونو خوب کنیم که وقتی این اتفاق بیفته ما در هارو برای دریافت شهود باز میکنیم چون ماهم مثل همه ادم های دنیا لایق دریافت شهود و راهنمایی خداوند هستیم چیزی که خداوند در قرآن هم بهمون اطمینان داده که ماهمه رو هدایت میکنیم که البته هم به خیر و هم به شر بسته به فرکانس خودشون.

    استاد چند روزی بود که سوال من این بود که چه جوری تشخیص بدم این راهنمایی که بهم میشه شهود هست یانه ؟یا من دارم باشهود اشتباهش میگیرم؟

    یا اصلا طرز تشخیص درست شهود از افکار ذهن چیه؟

    که امروز به بهترین شیوه جوابش رو بهمون دادین

    یک دنیا ممنونم استاد ومعلم بی نظیرم

    امیدوارم در پناه الله یکتامون شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    محمدمهدی نیکجو گفته:
    مدت عضویت: 1808 روز

    به نام خداوند پاک و یگانه

    شهود :

    به محض اینکه روی باورهای خود در جهت همسو کردن با خواسته هایمان کار میکنیم ، خداوند فوجی از نشانه های خواسته مان را وارد زندگی ما میکند و ما باید آگاهانه به نشانه ها توجه کنیم و با قدرت بیشتری روی باورهای خود کار کنیم.

    مثلا پارسال که من یک هدف مالی بزرگ برای خودم ایجاد کرده بودم و با قدرت روی باورهای خود کار میکردم ، هر روز روی زمین پول پیدا میکردم و آن را نشانه ای از رسیدن به هدفم و تایید خداوند میدیدم و بعد از چهار پنج ماه ، آن پول خوب و بزرگ بصورت طبیعی و راحت وارد زندگی من شد .

    هروقت شیطان ناامیدم میکرد که این کارها و باورها جواب نمیدهد و باید بری کارهای فیزیکی ای مثل بقیه مردم انجام دهی و میگفت ببین الان چندماه گذشته و هدفت تیک نخورده ، اینها توهمه ، من آگاهانه هدف های قبلی که بهشون از طریق تغییر باورها رسیدم رو به یاد میاوردم و به خودم یادآوری میکردم که ببین قانون تکامل رو در نظر داشته باش ، تو باید تکاملت رو طی کنی و یادت باشه که وقتی وارد مدار خواستت شدی ، اعمال فیزیکی مربوطه در جهت خواستت بهت الهام میشه و اونها رو هم انجام میدی و به خودم یادآوری میکردم که خداوند با فرکانس های من زندگی منو میسازه و اون چیزی که من در ذهنم بسازم ، باید بوجود بیاد و نمیتونه بوجود نیاد و این روش کار کرد جهان هستی ست.

    به خودم یادآور میشدم آیه های قرآن رو که : خداوند میفرماید : مومنان کسانی هستند که به غیب ایمان دارند.

    وعده خدا حق است و کیست از خدا راستگوتر ؟!

    یا آیه ای رو به یاد می آوردم که خداوند به حضرت مریم ، به حضرت زکریا میفرماید : این کار بر پروردگارت آسان است و ما میگوییم ” موجود باش ” و بوجود می آید .

    وقتی به یک مشکل یا تضادی برمیخورم ، اول چندثانیه ، شروع میکنم به غر غر توو ذهنم ، ولی بعدش آگاهانه به خودم میگم ببین این مشکل اومده که تو خواستتو به جهان هستی بگی !

    خواستت چیه ؟ خواستتو بگو .

    بعد سروع میکنم به گفتن خواستم و چرا میخوام به اون خواسته برسم و احساسم خوب میشه و کانون توجهم روی خواسته هام قرار میگیره و از اون فشار نشکلات توو ذهن رها میشم .

    وقتی به مشکلی برمیخوریم ، اگر با اون مشکل بجنگیم و با اون فرد بحث کنیم داریم به خودمون یک گاری پر از احساس بد رو میبندیم و با احساس بد ، ظرف وجودی دریافت نعمتها رو کوچکتر میکنیم و اتفاقات بد برامون رخ میده

    چون مادر تمام قوانین اینه :

    احساس خوب = اتفاقات خوب

    احساس بد = اتفاقات بد

    بنابراین هرچقدر در طول روز احساس خوب بیشتری داشته باشیم ، خواسته هامون بصورت طبیعی و راحت بیشتر وارد زندگی ما میشوند و اتفاقات خوب بیشتری برامون در طول روز میفته.

    باید هر یک ساعت به خودمون یجوری یادآوری کنیم که الان من حالم چطوره ؟

    اگر دیدیم حالمون خوبه ، ببینیم چه افکاری باعث شده حالمون خوب باشه و اون افکار رو گسترش بدیم تا به احساس خوب بیشتری برسیم

    و اگر حالمون بده ، ببینیم چه فکری و چه موضوعی باعث شده حالمون بد باشه ؟ و چطور میتونیم اون فکر رو تغییر جهت بدیم به سمتی که به احساس بهتر برسیم

    و اگر این کار رو خوب انجام بدیم ، خواسته های ما بصورت طبیعی و راحت وارد زندگی ما میشن و ما از زندگی لذت میبریم.

    چون لذت بردن از زندگی و خوشبختی حاصلِ کنترل آگاهانه ذهن بصورتِ قرار دادن ذهن بر روی زیبایی ها و نعمتها و ثروتهاست.

    چون کل زندگی ما با کانون توجه ما خلق میشود.

    اگر احساس خوبی داریم ، پس افکار خوبی داریم و در مسیر رسیدن به خواسته هامون هستیم و اگر احساس بدی داریم یعنی افکاری غیرهمسو با خواسته هامون داریم که دارن ما رو از خواسته هامون دور میکنند.

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1356 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنَىٰ مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَهٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ ۚ وَاللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ ۚ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَیْکُمْ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ۚ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضَىٰ ۙ وَآخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ ۙ وَآخَرُونَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ ۚ وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا ۚ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا ۚ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ(20 مزمل)

    پروردگار تو مى‌داند که تو و گروهى از آنان که با تو هستند نزدیک به دو ثلث شب و نیم شب و ثلث شب را به نماز مى‌ایستید. و خداست که اندازه شب و روز را معین مى‌کند. و مى‌داند که شما هرگز حساب آن را نتوانید داشت. پس توبه شما را بپذیرفت. و هر چه میّسر شود از قرآن بخوانید. مى‌داند چه کسانى از شما بیمار خواهند شد، و گروهى دیگر به طلب روزى خدا به سفر مى‌روند و گروه دیگر در راه خدا به جنگ مى‌روند. پس هر چه میسر شود از آن بخوانید. نماز بگزارید و زکات بدهید و به خدا قرض الحسنه دهید. و هر خیرى را که براى خود پیشاپیش بفرستید، آن را نزد خدا خواهید یافت. و آن پاداش بهتر است و پاداشى بزرگ‌تر است. و از خدا آمرزش بخواهید، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.

    =======================================================================================

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم،سلام به استاد شایسته جانم،سلام به رفیق های نازنین غارحرای من …

    الهی که حال دلتون عالیِ عالیِ عالی باشه….

    روزمون رو شروع میکنیم با ستاره ی قطبی مدلِ کامنتی قربه الی الله :))

    چقدر من این لایو رو دوست دارم،هیچ وقت برام تکراری نمیشه…هربار که بهش گوش میدم یک نکته ی جدید ازش یاد میگیرم…لایو بینظیر و پر از آگاهیه…و جدا از ارزشمندیش…این همون لایوی که من رو وارد این جهان توحیدی کرد…لایو که من رو هدایت کرد به سایت استاد …سایت که نه….وادی مقدس طوی…

    فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ یَا مُوسَىٰ ﴿١١﴾

    پس چون به آن آتش رسید، ندا داده شد: ای موسی!

    إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ ۖ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿١٢﴾

    به یقین این منم پروردگار تو، پس کفش خود را از پایت بیفکن؛ زیرا تو در وادی مقدس طوی هستی.

    خداروصدهزار مرتبه شکر که قبل از مرگم هدایت شدم و کر و کور و نافهم از دنیا نرفتم…قبل ازینکه چشم هام بسته بشه و قدرت اختیار رو ازم بگیرند…با چشم های باز و قلبی مطمئن به ندای پروردگارم لبیک گفتم.

    لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک

    عزیزِ مهربونِ شیرینِ قدرتمند من….به من و به عقل و درکم ببار و اجازه بده آینه ی کوچکی باشم برای انعکاس نور تو…

    =======================================================================================

    https://elmeservat.com/fa/conversation-with-friends-16/comment-page-13/#comment-1367549

    در ادامه ی کامنتی که لینکش رو گذاشتم،تمرین ستاره ی قطبیم رو ادامه میدم تا یکبار دیگه از خودم ردپای پررنگ برجا بزارم و هم دعا میکنم خداوند سعادتی به من ببخشه تا دست کوچکی باشم برای گسترش جهان توحیدی و ایمان بیشتر بندگان صالح خداوند…خدای بینظیر من…مدیر کیهان و کهکشان ها…مدیرِ نظم ضربان قلبم …..

    =======================================================================================

    غروب 26 فروردین ماه،در حالیکه کل کشور در وضعیت امنیتی بود،من به راحتی و بدون کوچکترین مشکلی به دنبال ایده ی الهامی وارد جزیره ی کیش شدم…درحالیکه هیچی از قدم بعدیم نمیدونستم…

    بهم گفته بود برو کیش ومن لبیک گفتم و اومدم….

    از باران رحمت بی سابقه ای که همون روز ها،تموم جزیره رو زیرآب برده بود،فهمیده بودم که خداوند بهترین پلن هارو برام چیده…اما باز هم منطق عقل و دو دوتا چهارتا…

    حالا کجا برم؟

    به کی بگم؟

    کجا دنبال کار بگردم؟

    اصلا چه کاری رو شروع کنم؟

    خدایا من هیچی نمیدونم….من هیچی بلد نیستم…خودت هدایتم کن…

    خدایا من بی توشه و بی آشنا و بی کس زدم به دل دریا…خودت دریا رو باز کن….

    با اینکه کاملا متوجه شده بودم که این سفر فقط برای اینکه من بیام و ازین محیط لذت ببرم و احساس لیاقتم رو بالا ببرم و باور کنم من لایق زندگی در این جزیره م،مخصوصا که نشانه ی روزانه م باز دوره ی احساس لیاقت بود و کاملا آگاه بودم که قرار نیست تقلا کنم،قراره فقط آروم باشم و اجازه بدم همون خدایی که من رو تا اینجا آورده،قدم بعدی رو بهم بگه….

    اما انسانِ عجول و ضعیف و فراموشکار…

    روز سومی که توی کیش بودم…دوباره ماشینم توی شن گیر کرد…

    افتاده بودم توی تقلا….که من سه روز اینجام چرا هیچ خبری نمیشه؟

    چرا هیچ الهامی نمیاد…؟

    درحالیکه بچه هام به شدت بی قراری میکردن و روزی صدبار زنگ میزدن با هق هق گریه…که مامان کی برمیگردی؟

    روز آخر توی دفترم براش نوشتم،ببین خودت منو آوردی اینجا…امکان نداره مسیر اشتباه باشه!

    من دیگه نمیکشم،نگاه کن ببین بچه هام دارند از گریه هلاک میشن!

    چی میخوای ازم؟که از بچه هامم بگذرم؟

    باشه بیا…برات مینویسم…

    این بچه هارو خودت بهم دادی….و من مالکشون نیستم…حتی از نظر ذهنی خودم رو ازشون جدا میکنم….

    بازم ابراهیم میشم و قربانی میدم…

    اما خدا…خدای قشنگ و مهربونم…

    وقتی به ابراهیم دستور دادی اسماعیل رو قربانی کنه،خودتم اسماعیل رو آروم کردی…

    فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَىٰ فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَىٰ ۚ قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ۖ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ

    چون با پدر به جایى رسید که باید به کار بپردازند، گفت: اى پسرکم، در خواب دیده‌ام که تو را ذبح مى‌کنم. بنگر که چه مى‌اندیشى. گفت: اى پدر، به هر چه مأمور شده‌اى عمل کن، که اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهى یافت.

    خدایا خودت بچه هارو آروم کن…کمک هات رو بفرست….

    اون روز ساعت ها توی خیابون های کیش پیاده روی کردم…

    گریه کردم…صداش زدم…سرش داد زدم…باهاش بحث کردم…

    راه رفتم و راه رفتم و راه رفتم…

    و درآخر باز هم مثل موسی،وقتی شاخ وشونه کشیدنام تموم شد…گفتم خدایا منو ببخش…من به خودم ظلم کردم،من به هر خیری که برام بفرستی سخت فقیرم …..

    و آروم شدم…آرام و رها…

    وقتی آروم شدم بهم گفت فردا بلیط برگشتت رو بگیر و برگرد پیش بچه هات…

    تو کار خودت رو انجام دادی،بقیه ش با من…

    وقتی به فامیلمون گفتم من فردا برمیگردم،گفتن پس کار چی؟تو که کار پیدا نکردی…گفتم خدا بزرگه…درست میشه…

    صبح روزی که قرار بود برگردم….

    به محض بیدار شدنم دیدم چندتا SMS اومده برام…

    از کی…؟

    از همون فرشته ای که اول سال،خداوند به من هدیه داد…رفیق نازنین غار حرای من شد مامور رسوندن پیغام الهی!

    تا من یکبار دیگه سر سجده به جا بیارم از عظمت خداوند که بدون اجازه ش هیچ برگی از درخت نمیفته….

    متن SMS رو اینجا مینویسم:

    یادته گفتم مادربزرگم حالش ناخوبه،دیروز رفتم عیادتش،اونم به درخواست خودش،سعیده دستام داره میلرزه موقع تایپ کردن الانم

    گفت تو خواب بهش یک عالمه باغ نشون دادن و گفتن این مال دوست فاطمه ست که خونه ش کنار آبه،یه قرآن سبز هم کنارشه،بچه هاش هم با توپ زرد بازی میکردن،یه پوشه هم دادن به آقا محمود که کارش رو درست کنه

    کمک الله رسید…من یک جو ایمان نشون دادم و اون مثل همیشه در بهترین زمان و مکان نورش رو فرستاد…

    از جایی که عقل جن هم نمیرسید…

    و من سبکبال و آرام و با قلبی مطمئن برگشتم…

    تا برای قدم بعدی آماده بشم….

    =======================================================================================

    از 30فروردین ماه…تا امروز 12 اردیبهشت…

    به عدد فقط 14 روز گذشته….اما این 14روز انقدر سرعت اتفاقات زیاد بود…

    انقدر معجزه پشت معجزه رخ داد…که از توان نوشتن من خارجه…

    شاید یک روزی سعادت داشتم تا جلوی دوربین بشینم و برای استاد تعریف کنم،توی این 2 هفته بر من چه گذشت…

    2 هفته ای که برای من کارگاه عملی اجرای قانون،کار کردن روی ایمان،تسلیم نجوا نشدن،تلاش برای به صلح درومدن با تموم آدم های غیر هم مدار،تنهایی به دل دریا زدن…و شکستن شاخ غول بود…

    من بیل نزدم….من کوه نکندم…

    ولی از نظر ایمان و اجرای قانون در عمل،مثل کوه روی خودم کار کردم….

    تا یکبار دیگه بدون هیچ تلاش بیرونی،اجازه بدم خداوند دل هارو برام نرم کنه و بدون هیچ درگیری،از خانواده م جدا بشم و آماده بشم برای این مهاجرت…

    روزی که با صورت رنگ پریده و چشم های خیس،وارد اتاق پدرم شدم و توی قلبم به خدا گفتم ابراهیم برای تو وارد آتیش شد…من چرا با ترس هام روبه رو نشم…؟حتی اگر پدرم بزنه توی گوشم …من یک قدم ازین مسیر عقب برنمیگردم….

    و من خدا رو توی اتاق پدرم؛درکنار پدرم دیدم….

    من این آرامش پدرم رو در رویاهامم ندیده بودم….

    کل صحبت های ما به 5 دقیقه هم نکشید…

    اگر فکر میکنی با دوتا بچه،از پس خودت برمیای برو….من حرفی ندارم…

    استاد..

    خدا ….

    خدا قلب پدرم رو نرم کرد….

    خدا از اشک های مادرم محافظت کرد….

    خدا به همسرم دستور داد که جلوم واینسته ….

    به خدا که از دست من هیچ چیز برنمیومد….من فقط از خودش خواستم و اون مثل همیشه بهترین خودش رو برام گذاشت….

    =======================================================================================

    حالا من اینجام….

    جزیره ی زیبای کیش…

    وعده ی خداوند به حق بود….

    پرونده ی من به دست محمودنامی سپرده شده بود…

    کسی که ندیده بودمش….و ایشون هم تا به الان هیچ آشنایی با من نداشت…

    بعد از اینکه من با رسیدن پیغام الهی از کیش برگشتم،ایشون یک شب در مهمونی از زبان فامیلم میشنوه که دخترخاله ش اومده بوده کیش دنبال کار همین….فقط همین…

    فرداش زنگ میزنه به فامیلمون و میگه:

    من که دخترخاله ت رو نمیشناسم…هیچی ازشون نمیدونم….

    اما امروز وقت نماز صبح یک صدایی یک احساسی نمیدونم چی بود…

    بهم گفت تو باید بری برای این دختر دنبال کار بگردی…این مسئولیت با توعه…انگار یکی داره هلم میده فقط که حتما براش کار پیدا کنم…

    من تموم تلاشم رو براش میکنم…

    =======================================================================================

    استاد جان…یکبار دیگه من فقط با ایمان…فقط با باور…

    در زمان درست درمکان درست قرار گرفتم….

    و بعد ایده ها اومد…آدم ها اومدن…کمک ها رسیدن…از همه طرف….از همه طرف ….

    إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُرْدِفِینَ ﴿٩﴾

    [یاد کنید] هنگامی را که ازپروردگارتان یاری خواستید، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند، یاری می دهم.

    من…به لطف و هدایت و نور رب العالمین،با بهترین مدیرعاملی که توی رویامم نمیدیدم،قرارداد کاریم رو در بهترین شرایط ممکن بستم…

    و این ماه…ماه آموزش من و ورود به دل تجارت و بیزینسه…

    خداوند سمت خودش رو عالی انجام داد….عالیتر از عالی…

    ازین جا به بعد منم و ایمانم و تلاش و تمرکزم برای ارائه دادن بهترین خودم….

    خیلی دلم میخواست تموم مسیری که اومدم رو با جزئیات بنویسم….اما در توانم نبود…

    نه توان جسمی….که از توان روحی من خارج بود ازین همه معجزه های الله گفتن…

    شاید یک روزی یک مستند ازش ساختم….شاید یک کتاب ازش نوشتم….

    نمیدونم…

    تنها چیزی که الآن میدونم اینکه باید با قدرت به این مسیر ادامه بدم…و یادم نره از کدوم مسیر حرکت کردم و به اینجا رسیدم….

    و ادامه بدم….و ادامه بدم….و ادامه بدم….

    کامنتم رو با دستور خودش…با این آیه تموم میکنم….

    و دعا میکنم این صلات رو از من بپذیره و بهم لیاقت بده تا لحظه ی آخر عمرم در مسیر توحید بمونم و با توحید بمیرم.

    وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

    و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می‌خواند، پاسخ می‌گویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند)!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 247 رای:
    • -
      راضیه صمدی گفته:
      مدت عضویت: 1946 روز

      به نام یکتای بی همتایم معبود بی نظیرم الله هدایت گرم رب العرش عظیم خدای بخشنده و مهربانم

      درود و تهنیت معبودم به بنده ی نازنینش دوست عزیزم سعیده زیبایم

      دوست عزیزم کل مدت خواندن کامنتت گریه کردم انگار که خدا داشت از زبون نازنینت با من حرف میزدم داشت بهم میگفت که نشونه ها رو ببین من دلها رو برات نرم میکنم تو رو به هرچیزی که فکرشو بکنی میرسونم فقط به من تکیه کن فقط منو باور کن آه خدایا قلبم داره از سینم میزنه بیرون تا حالا هدایت الله رو اینقدر واضح لمس و درک نکرده بودم یا الله من دارم میبینم که تو دلها رو برام نرم میکنی انسان های فوق العاده رو در مسیرم می‌زاری هر روز راه های پیشرفت رو جلوم می‌زاری هر روز بهم ایده میدی هر روز عشقت رو در جانم در قلب من عمیق تر میکنی جانانم معبودم سرورم عشقم روحم همه چیزم دست بریدم از همه دست بریدم از همه فقط تو رو می‌خوام فقط می‌خوام بندگی تورو بکنم فقط عشق بازی با خودت رو می‌خوام ای الله بی‌همتا ای بخشنده ترینم ای مهربان تریم من گمراه بودم من غافل بودم من پوچ بودم که تو رو اینجوری درک نکرده بودم رب من سرور من کمکم کن مثل همیشه توحید تنها هدف زندگیم باشه

      سعیده جان عاشقتم که دلم رو باز کردی قبلم رو سرشار از معبودم کردی اشکام بند نمیاد عشق خواهر هر جایی که هستی تو هر مسیری که هستی رب العالمینم همراه تو

      خدایا سپاس بیکران تو که امید و ایمان رو وارد قلبم کردی خالق من معبود من عاشقتم بهترین من تو صدای منو میشنویی تو بین منو قلبمی تو خود منی جانانم سپاسگزارم که خودت به پیامبرت گفتی که

      ««و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می‌خواند، پاسخ می‌گویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند)»» معبودم این حرفت همیشه آرومم می‌کنه من تا عمر دارم سپاسگذار این آیه بی نظیرت هستم

      عاشقتم معبودم عاشقتم ای ذات بی همتا عاشقتم همه وجودم عاشقتم رب بی نظیرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      مرضیه لری پور گفته:
      مدت عضویت: 1865 روز

      سلام سعیده جان

      مدتی ست کامنت هایت را می خوانم. با خواندن کامنت هایت شک، تردید، و نگرانی برایت و شاید این شک و تردید و نگرانی ها برای خودم بود و در وجود خودم که در قالب ” برای تو ” به من نمایش داده می شد و می شود. نمی دانم چه کرده ای و قدم در چه مسیری گذاشته ای . اما با خواندن این کامنتت فقط اشک ریختم و خدا را نزدیک دیدم و این آیه را لمس کردم:

      وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

      خوب من لطفا باز هم بنویس و اگر بهت گفته شد جزیات بیشتری بنویس تا قدمم محکم تر شود و داستان های قرآن از داستان بودن برایم بیشتر درآیند و یقین قلبی م شوند.

      از تو سپاسگزارم و برایت راهی روشن آزو دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      مریم حسینی مطلق گفته:
      مدت عضویت: 1057 روز

      بنام خداوند

      او که آرامش بخش قلبهاست

      سلام

      بازم چشمای ما پراز اشک شد از کامنت شما عزیزه جان

      آیه هایی که میزاری دیوانه میکنه منو و قلبمو احیاء میکنه

      ازین همه معجزه قلبم وایساد

      ی آرامش خیالی به منم دست داد

      خدا فقط میدونه که این آرامشی که دارم از جنس خودشه

      الله اکبر

      الله اکبر

      الله اکبر

      اون خواب،اون ندایی که اون اقا اول صبح شنید،اون مدیرعامل فوق العاده،اون دلهای نرم شده به اذن الله،چی بگم آخه چی بگمممم

      بی نهایت برات خوشحالم

      بی نهااایت خوشحالم

      بی نهایت خوشحالم

      ازینکه داری جهان رو گسترش میدی هم سپاسگزارم

      حس میکنم خداوند الان ازت حسابی راضی تره

      به امید موفقیتهای بزرگ و بزرگ و بزرگتر.

      منتظر خبرهای خوش آینده نزدیکت هستم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      اشرف پورعینی گفته:
      مدت عضویت: 866 روز

      بانام الله جان وبا سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز وسلام خدمت همکلاسی های عزیز ودوره خدمت شما دوست گرامی و بزرگوارم خانم سعیده شهریاری خدا قوت قهرمان از بس ناشی هستم در کامنت نوشتن به خدا هم دیشب وهم امشب دو بار کامنت نوشتم دستم خورد بهشون نمیدونم چی شد کامنتهام وباز دارو مینویسم عزیز دل اشرف آخه من چه قدر باید گریه کنم از دست تو واز دست خدای هردومون آخه قربونت برم من سعیده ی عزیزم من عاشقت شدم آخه تو چه قدر بنده ی پاک خدا جونم هستی آخه خداوندهم عاشق تو شده داره از هر طرف تورو سفارشت رو میکنه باهات حرف میزنم به جاهای گوناگون تورو میبره قربون خای تو بشم من این چشمای ضعیف من ضعیف تر هم میشود از بس با کامنتای باحساست وباآیه های پر معنایت خداوند داره تورو

      به عالمیان نشونت میده وعزیز بودنت رو آشکار میکنه معلم قرآنی من کلاس پنجمی ولی به وقتی کامنتت رو میخوندم فقط شکر میکردمو باهق هق گریه هام فقط میگفتم خدایا شکرت کار سعیده جونم رو درست کردی سپاس گزارم وحالا هم همینطور

      نمیدونم چی بنویسم چون فقط

      اشک میریزم به حال زیبایت دعا گوی همه ی عزیزان هستم سعیده عزیز از خداوند متعال

      برات همه یقشنگی هایش خواستارم وبوس آرزوی ماهت وخدا حافظ همگی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      نسرين خالقي گفته:
      مدت عضویت: 1370 روز

      سعیده نازنین سلام ،

      باز هم مثل همیشه عالی نوشتی ، تمام مدت کامنت خوندن تو گریه کردم از خوشحال وجود خدا از اینکه نزدیک هست و چه راحت نعمت میده ، چه راحت اجابت می کنه اگر فقط ما باروش کنیم ذهن را کنترل کنیم و هدایت را بشنویم و عمل کنیم و تو چه عالی این کار را می کنی و سبب میشی کسی مثل من إیمانش قوی تر بشه ، جند روز پیش دوستی می گفت اکثر مردم از خدا و قران و … متنفر هستند و یاد یکی از فایل های توحیدی فکر کنم توحید عملی ۶ بود افتادم که استاد گفت چقدر بعضی جاها کثیف عمل می کنیم ،و چقدر درست گفته چقدر اکثر جامعه خدا را مورد ظلم و تهمت قرار می دهند اگر می دانستند خود را از چه موهبت وًگنج و ثروتی محروم کردند ، به قول استاد ما با گروه معلولین مسابقه میدیم ، سعیده جان این هدایت و دریافت الهامات این روان شدن چرخ زندگی این ارامش و جای راحت در اغوش خدا مبارک و گوارای وجود نارینت باشه ، عشق و محبت و ثروت هر روز به روت بیشتر و بیشتر بباره ، خدایا تنها تو را می پرستم ر تنها از تو یاری می جویم ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که نعمت بیشمار دادی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      امیرحسین بابایی گفته:
      مدت عضویت: 1127 روز

      دارم اشک میریزم خواهر گلم

      چند روزه سر درگم شدم

      توی بیراهه هستم ، کسی رو جز خدا ندارم اما ایمانی هم نشون ندادم

      به دونسته هام اونجوری که باید عمل نکردم ، شدم عالم بی عمل

      هرروز ایمیل رو چک میکنم ببینم متنی ازت منتشر شده یا نه

      خداروشکر که دارمت ، الان نیاز داشتم به این نشونه ، اصلا نمیدونم دارم چیکار میکنم ، چرا گم شدم چرا لذتی توی گوش دادن به اگاهی ها ندارم

      الله اکبر از این اتفاقاتی که برات رخ داده ، هزار الله اکبر

      هیچ ایده ای برای ادامه دادن ندارم و گم شدم توی خودم اما پیامت پر از امید و ایمان بود

      اشکم اجازه نمیده از بس لذت بردم چقدر خودتو مستحق اجابت شدن کردی

      خدارو شکر

      امیدوارم سر زنده و سلامت باشی خواهر نازنینم

      قلب بهشتیت پر از عشق نور

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1152 روز

      سلام سعیده ی قشنگم

      بوووووووووس به روی ماهت

      من با اجازه اومدم وارد

      اتاق شخصی تون بشم و

      میدونم که عشق و مهربونی هامو از دل همین نقطه آبی دریافت میکنی

      ارادت رفیق نازنینم ..

      هنوزم از اون روز بارها و بارها ایمانم داره بیشتر میشه به اینکه وعده ی خداونده که إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَىٰ

      بیشترین پیام این مدت ما یه جمله است واون هم

      خدا خدا خدا همه چیزه ..

      خدا فقط باقدرت نشونم داد که هدایت از تو خواب مادربزرگم هم انجام میشه ومهرتاییدی زد به تسلیم جریان هدایت شدنم ..

      نوش جانت باشه این هدایتهای کادوپیچ خداوند که داره دونه دونه خیلی شیک ومجلسی واست رونمایی میکنه و لذتشو میبری.

      مبارکت باشه قراداد کاری جدید ومهاجرت جدید

      پراز حال خوب و لبخند باشی عزیزم .

      از یه جایی به بعد تو مسیر توحیدی و درست که قرار میگیری دیگه با هیچکس و هیچ چیزی نمی جنگی و دنبال آرامش و نگه داشتن حال خوبت هستی ،درست کاری که تو این مدت انجامش داری میدی.

      خیلی وقتها زندگی یه فنجون قهوه خوردن با خود خداست

      فیس تو فیس

      زل بزنی بهش و بگی دمت گرم

      بامعرفت که هرلحظه درکنارمی.

      این روزها فرصت خوبیه برام و

      دارم تکاملی یاد میگیرم و تمرین میکنم که خوش حالی من و

      احساس خوبم بستگی به کیفیت افکارم داره و بهترین کیفیت رو در

      تسلیم هدایت وقدرت خدا شدن

      بیشتر دارم پیدا میکنم .

      همچنان بعداز این ماجرا این بیت زیاد تکرارمیکنم که

      و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها

      رهِ پنهان بنماید که کس آن راه نداند

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشی و زندگیت در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1341 روز

      وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ

      اگر ایمان آورید و کنترل ذهن (تقوا) پیشه کنید، اجر عظیم خواهید یافت آل عمران/ 179

      سلام و درود خداوند بر سعیده نورانی

      خیلی وقت بود که برایت ننوشته بودم. نه اینکه دلم نخواد بنویسم،نه! حسم شبیه کسی بود که در حال تماشای فیلم مورد علاقه اش است و دوست نداره وقفه ای هنگام دیدن براش ایجاد بشه. هر چند همیشه مورد لطف و محبت خواهر عزیزم بوده ام و ازین بابت بینهایت سپاسگزارم.

      خواندن کامنتت مثل همیشه تحسین قلبی منو بهمراه داشت با این تفاوت که اینبار چشمانم رو هم خیس کرد و بی اختیار با خواندن کامنتت اشک ریختم. یک لحظه تو ذهنم مرور شد که بهت گفتم در این تصمیم شجاعانه ات پاداشی عظیم نهفته است. و حتی اگه بخواهیم دستاوردهای بیرونیت رو به حساب نیاوریم، دستاوردهای درونیت قطعآ بزرگ و الهام بخش است و این همان وعده خداوند برای دادن نعمت های بیشتر با افزایش ظرف وجودیمان است.

      سعیده جان سفر من به شمال باز هم تکرار شد و اکنون میبینم که سعیده از شمال به جنوب کشور طی طریق کرده است. انگار همین دیروز بود. چقدر زمان سریع می گذرد و چقدر نتایج میتونه سریع و بزرگ رقم بخوره وقتی که مصمم هستی و ثابت قدم در مسیر درست! و این میتونه الگوی خوبی باشه برای همه ما در این مسیر زیبا.

      در ذهنم یکبار دیگه سخن استاد در جلسه دوم قدم دوم بولد شد که میگفت:قرار نیست که شما به اون اندازه که روند تکاملی من طول کشید تا به این باورها برسم، به اون اندازه زمان نیاز داشته باشید و تو این جملات رو برای من پررنگتر کردی و در ذهنم باورپذیر تر کردی.

      امیدوارم قبل از دیدن روی ماهت شاهد فیلم نتایجت از این سایت الهی باشیم. و خداوند بزرگ و بخشنده یاریگرت باشه که قطعآ اینگونه خواهد بود زیرا این وعده اش به شجاعان است.دعای خیر و انرژی مثبت و قلب فراوان از زاگرس زیبا تا کیش زیبا بدرقه راهت باد. باران رحمت الهی هم الان شدت گرفته اینجا که این هم نشانه ایست ازینکه خبرهای خوبی برایت در راه است. با آرزوی بهترینها براتون. در پناه حق باشی،یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1152 روز

        سلام به آقای زرگوشی عزیزم

        تو سرم بود که در دوره مقدس 12قدم براتون پاسخ بنویسم اما هدایت شدم به این کامنت تون .

        درابتدا خیلی جذاب و حرفه ای

        خیلی فوق العاده و خفن وخاص

        با کلی واژه هایی هماهنگ دیگه

        متواضعانه وخالصانه وتمام قد

        سپاسگزارم ازتون برای کامنتهایی که

        در دوره مقدس 12قدم می نویسین و به شخصه لذت میبرم.

        دم شما گرم.

        چقدر خداروشاکرم برای وجود نازنین تون در این بهشت .

        خواستم بگم درسته شینا جان به پدری چون شما افتخارمیکنه

        زینب عزیز به عشقی چون شما افتخار میکنه خداروشکر.

        من و رسول جانم هم به داشتن

        شما و هم دوره بودن مون باشما

        افتخار میکنیم رفیق جان مون .

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین ندارها قراربگیره ان شاالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
        • -
          اسداله زرگوشی گفته:
          مدت عضویت: 1341 روز

          سلام و درود خداوند بر شاعر خوش ذوق و نویسنده توانای سایت عباس منش

          ممنون و سپاسگزارم فاطمه جان بابت مهر وجود و نگاه زیباتون. همیشه با عشق کامنت های زیباتون رو میخونم و از قلم توانا و گنجینه سخنی که دارید لذت میبرم.تازه دارم متوجه میشم که محمد حسن این توانائی شو از کی به ارث برده (ایموجی شگفتی و چشم قلبی)

          حضور رفقایی چون شما و رسول جان در این سایت الهی مایه سعادت و خوشحالی من است و لذت این سفر و این لحظه ها رو برایم صد چندان می کند.به دلم افتاده که عزیزانم را کنار هم در سالهایی نه چندان دور ملاقات خواهم کرد و از بودن در کنار هم و تعریف راهی که طی کردیم و دستاوردهایی که داشتیم لذت بیشتری خواهیم برد و این، این لحظات را برایم ارزشمندتر می کند.

          روی ماه هلیسا خانم و آقا محمد حسن رو جای من ببوس و سلام گرم منو به رسول جان برسان. در پناه خداوند شاد باشید و سعادتمند و ثروتمند و سلامت. یا حق

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مریم مهدوی فر گفته:
      مدت عضویت: 974 روز

      سلام به سعیده جان خواهرمعنویم

      وخدایی که به شدت برایش کافیست…

      آخرین کامنتتون روکه نوشتیدو اینکه عازم سفرهستید،تمام فکروذکرم به شمامعطوف شدوفقط برایتان هرلحظه خداوندراآرزوکردم ودلم می خواست ازشماخبرهای الهی دریافت کنم ونتایج عالی اش مثل همیشه برایتان وچقدرخوشحال شدم واشک ریختم عزیزدلم ،سعیده جانم …

      الهی شکرکه استادعزیزمان همه چیزراتکاملی به ما آموختندوایمان وتوکل رابرای همیشه دروجودمان تداعی کردندوتوحیدشان رابه معنای واقعی درقلب زیبایی که خداوندبه ماهدیه داده جاری وساری نمودندواین همان رسالت یک معلم وپیام رسان واقعی است که باخداشناسی شان تمام وجودوزندگیمان رااینطوربه سمت خالق بی همتایمان سوق داده اندتافقط نوروروشنایی ببینیم وهرلحظه وچه بساهرنفس باخودش پادشاهی کنیم ….

      ازصمیم قلبم برایت عالی ترین آرزوهارادارم وآرامشی وصف ناپذیرکه فقط باایمان،توکل وصبردروجودت نهادینه شده وتوراباخواسته خودش که والاترین خواسته هاست گره می زندودربندخودش اسیروچه اسارتی والاتر ازاین که آزادیِ مطلق است….

      درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید.

      خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      متشکرم متشکرم متشکرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      سام احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1210 روز

      سلام خدمت سعیده جان و همراهان گرامی .من دو تا کامنت رو با دقت خوندم انگار یه فیلم سینمایی جذاب بود واقعا داستانی پر از توکل و عشق از خدا توش بود و من بهت تبریک میگم که الله رو به خوبی پیدا کردی و فرمون رو دادی دست خودش انشالله بازم خبرهای خوبی از تو ببینم و من هم درس بگیرم از شما .الله یار و یاورت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      محمد مردانی گفته:
      مدت عضویت: 3165 روز

      سلام دوست خوبم سعیده خانم چه ایمانی چه شجاعتی دمت گرم فقط کسی که ایمان واقعی نشون بده خداوند اینجوری درها رو براش باز میکنه نه فقط حرف و ادعا

      سپاسگزارم که از این تجربیات نابت برای ما هم مینویسی و ایمان ما رو هم افزایش میدی

      سپاسگزارم ازت که اینقدر زیبا،ساده ، پر مفهوم و دل نشین مینویسی چقدر ایات قران رو به جا و به موقع ازشون استفاده میکنی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سمانه گفته:
      مدت عضویت: 1660 روز

      من فقط دارم اشک میریزم نمیدونم چرا باید الان اینو میخوندم اما اینو میدونم که منم مث سعیده جان از خدا میخام در مسیر توحید بمونم و با توحید بمیرم .

      الان اینقدر احساساتی شدم و آروم که اصلا نمیتونم چیزی بگم هیچی جز اینکه خدایا بهم کمک کن تا بتونم جزو اون بندگان توحیدیت باشم تا بتونم به راحتی الهاماتم رو دریافت کنم تا بتونم تو مسیرم بمونم .سعیده جان بهت افتخار میکنم و ازت ممنونم بخاطر این کامنت فوق العاده و زیبا که آرامشی وصف ناپذیر درون من و خواهرام بوجود آورد

      خداوند سپاس بیکران بابت بودنت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مرضیه گفته:
      مدت عضویت: 1921 روز

      سلام سعیده ی قشنگم

      بهت تبریک میگم عزیزم

      مبارکت باشه شغل جدید و زندگی جدید بازم مثل همیشه تحسینت میکنم ک برای رویاهات تلاش میکنی منم عاشق کیشم و دوست دارم همچین جایی زندگی کنم

      حتما حتما از جزییات بنویس و حرف بزن تا ایمان ما رو هزار برابر کنی شاید اینم بخشی از رسالتت باشه تا انسانهای زیادی رو بیدار کنی و توشه ی راه بهشون بدی

      الان ساعت شش و نیم صبحه ی حسی بهم گفت برو کامنت سعیده رو بخون گفتم استاد فایل جدید نزاشته گفت برو تو نظرات سعیده نه تو فایلهای جدید و من اومدم و با این کامنت الهی روبرو شدم و کلی لذت بردم ازت بی نهایت سپاسگزارم عزیزدلم ک برامون می نویسی

      دلم میخاد از تمام لحظاتت خبر داشته باشم دلم میخاد از تمام لحظاتت بنویسی جوری ک انگار منم دارم باهات زندگی میکنم

      منم مدتهاس دلم میخاد کارمندی رو ول کنم و زندگی جدید تو جای جدید شروع کنم اما میترسم اما نمیدونم از کجا باید شروع کنم بخاطر همین خیلی شما رو دوست دارم چون شما داری رویاهای منو زندگی میکنی و این ب من انگیزه میده از خدای مهربانم برات بهترین ها رو میخام

      در نور و عشق الهی باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      اعظم بابازاده گفته:
      مدت عضویت: 1085 روز

      سلام و درود به سعیده

      سعیده سراپا گوش و هوش

      مدتهاست که کامنتهاتو دنبال میکنم میخونم و عشق میکنم،هر بار هم سعی کردم بنویسم احساسمو باهات تقسیم کنم درمیون بزارم تحسینت کنم نشد که نشد انگار دیدن و شنیدن حرفات و عمل به آگاهی هات بیشتر میچسبید بهم:))

      مرحبا چقدر حس ذوق و شوق در قلبم متجلی شد دختر

      چقدر دلم خواست لحظه ای به جای تو بودم

      اشکهایی که از گوشه چشمام سرازیر شد سعیده بخاطر اجابت خداونده بخاطر وعده به حق خداست

      وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ و هنگامى که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم; دعاى دعاکننده را، به هنگامى که مرا مى خواند، پاسخ مى گویم

      چقدر که صوتی این آیه رو مدام گوش میکنم تا باور کنم به یقین برسم که خدا اجابتم میکنه اگر که من بنده توحیدیش باشم اگر که من اجابتش کنم

      نوش جونت هدایت های خاص و ویژه رب العالمین

      گوارای وجود نازنینت

      چقدر کامنتهات الهام بخش وجودم بوده بعضی جاها چقدر با کامنتهات بخودم بالیدم، به زن بودنم بالیدم

      بعضی جا ها اگه استاپ داشتم انگیزه گرفتم

      بعضی جاها هولم دادی گفتی خدا هست خدا منتظره حرکت کن

      بعضی جاها از کامنتت غبطه خوردم

      خلاصه سعیده نازنین تمام احساساتمون رو بر می انگیزی با کامنتهای پر از شور و هیجان

      شور و هیجانی که رنگ و بوی خدایی داره

      و این روزها مشغول خوندن کتاب گفت و گو با خدا و پیدا کردن خود واقعیم هستم و چقدر ترکیب این کتاب و آموزشهای استاد عالیه و من در کلمات حک شده در این کتاب جملات استاد برام تداعی میشه

      خواستم بگم مچکرم از انکه مینویسی از اینکه به ندای درونت گوش میدی و از همه مهمتر عمل میکنی و باعث میشی منی هم که دارم روی خودم کار میکنم قدم هام استوارتر بشه و الگویی برام باشی از توحید از عمل به الهامات از ایمان به خدا

      چقدر شیرین بود برام خواب مادربزرگ دوستت که ترغیب میشم بارها کامنتت رو بخونم و بگم اره اره همینه این همون سعیده ایه که داستان هاشو دنبال میکنی

      همون سعیده ایه که لنگ یه انتقالی از فریدونکنار به گرگان بود

      ببین ببین مسیرشو ببین صبرشو ببین عشق به خداشو ببین عمل به الهاماتشو بدون اینکه با خدا چک و چونه بزنه

      ببین خدا داره براش کن فیکون میکنه

      و درآخر باعث شدی این آیه رو با تک تک سلولهام درک کنم إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُرْدِفِینَ ﴿٩﴾[یاد کنید] هنگامی را که ازپروردگارتان یاری خواستید، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند، یاری می دهم.

      درک کنم که وقتی خداوند میگه من مسلما شما رو باهزار فرشته که پی در پی نازل می شوند یاری میدهم یعنی چی

      یعنی از طریق خواب مادربزرگ دوستت برات متجلی میشه یعنی دل پدرت رو نرم میکنه یعنی به دل محمود نامی وارد میشه که برای این دختر کار پیدا کن و همه اینارو به پاداش توحید عملیت برات رو نمایی میکنه

      عاشقتم دختر منتظر خوندن کامنتهای بعدیت هستیم همینطور پرقدرت به پیش برو انشالا ویدیو نتایجت رو از همین جا ببینیم دختر

      در پناه خدای رب العامین باشی سعیده جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فاطمه علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1386 روز

      سلام و درود به سعید عزیز!

      میخام این هدیه ارزشمند الهی رو بهتون تبریک بگم.نوش جانتون این مسیر با ارزش الهی…

      انشالله همیشه در پناه خداوند باشی…دوست عزیزم.من لایق دیدن کامنت شما بودم.و لطف خداونده که مرا به سرزمین بهشتی هدایت نمود….

      …..

      چقدر کامنتتون باعث میشه ما متاهدتر نسبت به مسیرمون باشیم.

      خیلی شور و شوق داشتم وضعیت مهاجرتتون بکجا کشونده شد..

      خیلی خیلی خیلی خوشحالم براتون..

      حدودا چند روز قبل با خوندن کامنت شما یچیزی بهم گفت…گفت خدایا هدایتم کن تا منم تو اینراه نتایجم بیاد…

      بهم گفت هر کس به اندازه توانش به اندازه درونش بهش نعمت میدییم..

      میدونی چیه!ما هر کدوم یه فرایند خاصی برای موفق شدنمون دارییم.هر کسی با توجه به مقدار درک اون اگاهیها و کار کردن روی عملگراییشه!…نتیجه میگیره.

      هر چقدر قوی تر سرعت بیشتر…

      پس میشه همون روی خودمون کار کردن!

      سعیده جان ما هر کدوممون بسته با اون ظرفمون نعمت خداوند رو بدست میارییم.

      من این نعمت الهی ‘ و شهامت و شجاعتتونو بهتون تبریک میگم!

      خیلی خوشحالم از اون وضعیت به شرایط عالی رسیدین..و حتما خداوند همون توپ زرد رنگی که تو دستان دخترتون بود..دقیقا همون نعمت بزرگ خداوند هست که سرتاسر زندگیتون بهتون ارزانی کرده..تبریک از جان و دلم…..

      میخام در نهایت بگم!…

      کامنتاتتون باعث میشه با قدرت بیشتری قدم بردارم..و بیشتر روی خودم کار کنم…

      این نعمت و خوشبختی که خداوند بهتون داده..همه برمیگرده به شجاعتی که تو زندگیتون و راهتون نشون دادین!

      و خاشع و فروتن بودین در مقابل خداوند..

      بازم بیا ‘از این سفر الهی و قرآنی،برامون بنویس!..

      در پناه الله باشی دوست عزیزم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      حسین عبادی گفته:
      مدت عضویت: 1908 روز

      بنام خداونده بخشنده ومهربانم…

      سلام به استاد عزیزم و مریم بانووووو….

      وَرَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَىٰ بَعْضٍ ۖ وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا(اسرا 55)

      و خدای تو به آن که در آسمانها و زمین است داناتر (و به قابلیت هر موجودی آگاه‌تر) است، و همانا ما بعضی از انبیاء را بر بعضی دیگر برتری دادیم و به داوود زبور را عطا کردیم.

      سلام آجی سعیده مبارک باشه این برتری مبارک باش.نوش جونت این شهد ناب الله نوششش جونت

      داشتم کامنتتو میخوندم همش خودم رو تصورمیکردم که تو اینروزهااا که گذشت چقدر قشنگ بود برام الخیر فی ماوقع لذت بردم با هاش وکیف کردم.من…

      سعیده ببین دستهای الله کجااااا بردتت سعیده شهریاری سعیده شهریارررری الان یه ماهی رهاااا تویه دریاستتت یه ماهی زیبااااا و رهاااااا الهی شکرررررررر

      این همون کسیه که گفت بهمون نگران چی هستی خودت رو بسپار به من خودت رو بده به من من هر کاری واست میکنم کوه رو برات میارممممم

      چقدر خوب باهاش رفیق شدی سعیده دمت گرمممممممممممم بچه جنوبببببببب اومدی نزدیک ماااااااااا الهی شکررررررر الهی شکرررررررررررر

      نوش جونت این رفاقت….

      چقدر احساسم قشنگ شدباااا کامنتت رفیقممم…..الهی شکرررررر

      خدایا شکرت که اینقدر رئوفی .اینقدر جباری.اینقدر نوری.و من نا آگاه یادم میره که تو همیشه در هر لحظه با منی……شکرت رب من بینهایت شکرت و سپاس ازت برای تک تک لحظاتم

      شیش سخن خدا که نباید فراموشش کنیم…

      1.خداوند هر چه در قلب توست می‌داند…

      2.من همیشه با تو هستم و تورو می‌شنوم و میبینم

      3.نگذار حرفهایشان تورو ناراحت کند

      4.من تورو به هر چی میخواهی میرسونم و کسی نمیتونه مانع من شود

      5.از رگ گردن به شما نزدیکترم

      6.فقط درخواست کن من اجابت میکنم….

      در پناه جان جانان دب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی نورررر خدااااااااا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        پریا یکتاپرست گفته:
        مدت عضویت: 747 روز

        سلام

        شیش سخن خدا که نباید فراموشش کنیم…

        1.خداوند هر چه در قلب توست می‌داند…

        2.من همیشه با تو هستم و تورو می‌شنوم و میبینم

        3.نگذار حرفهایشان تورو ناراحت کند

        4.من تورو به هر چی میخواهی میرسونم و کسی نمیتونه مانع من شود

        5.از رگ گردن به شما نزدیکترم

        6.فقط درخواست کن من اجابت میکنم…

        میشه آیه های اینها رو هم بگید ؟؟

        بعضی هاش و میدونم

        حداقل اسم سوره و شماره آیه رو

        ممنونم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          حسین عبادی گفته:
          مدت عضویت: 1908 روز

          سلام دوست توحیدی من

          الهی که در پناه رب شاد و خندان و پراز ارامش باشی .

          این ایه ها و شماره ایه هاست نوششش روحتون باشه .

          خدارو صد هزار با شکرررررر

          1.ملک 13

          2.طه 46

          3.یونس 65

          4.یونس 107

          5.قاف 16

          6.غافر 60

          در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشید….

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      مهدی فاضلی گفته:
      مدت عضویت: 1815 روز

      بنام خدای مهربان

      سلام خدمت خانم شهریاری همکلاسی عزیزم توی دوره احساس لیاقت

      اول تحسین میکنم این حد از ایمانتون رو که با دوتا بچه پا گذاشتید روی ترس هاتون و گوش دادید به الهامات خداوند و مهاجرت کردید. چقد لذت بردم واقعا آفرین دمت گرم.

      منم الان یه همچین شرایطی دارم و میخوام مهاجرت کنم، اولین قدم خداوند یه کارگاه برام گرفته در بهترین لوکیشن و به سادگی و عزت مندانه با قیمت خیلی عالی. من قبل اینکه کارگاه بگیرم به خانواده ام چیزی نگفتم حتی به همسرم چون نمیخواستم با دلسوزی های الکی باعث بشن که دلسرد بشم. خلاصه بعد از اینکه کارگاه رو گرفتم و قرار داد که بستم اومدم اعلام کردم که من میخوام برم و نمیدونید جنگ جهانی شروع شد یعنی خانواده ام انقد مخالفت کردند بی اندازه، البته چون همسر من تهرانی هستن و خانواده شون اونجا هستن فک میکردن مقصر اصلی همسرم هستن بنابراین کلی ام حرف بار همسرم کردن. خلاصه دیشب که این اتفاق افتاد بعد اینکه با یکی از دوستان عباس منش صحبت کردم و کنترل ذهن کردم گفتم ببین داش مهدی تنها کاری که باید انجام بدی کنترل ذهن و توجه کردن به زیبایی ها، به همسرم گفتم بیا سفر به دور آمریکا رو نگاه کنیم، بعدش همسرم حرف زد و گفت کل تقصیر ها گردن من افتاد و همه الان از چشم من و خانواده ام میبینن گفتم عزیزم من نمیتونم جلوی دهن مردم و خانواده ام رو بگیرم، فقط تنها کاری که می تونم انجام بدم اینکه اگر کسی بخواد به تو حرفی بزنه جلوش ایستادگی کنم و بگم خدا شاهده تصمیم گیرنده من بودم، حالا جالبش اینجاس من از جایی کارگاه گرفتم که کلی فاصله داره با خانواده همسرم و اونا اصلا خبر ندارن. ولی خب خانواده من افکارشون اینجوریه و من نمیتونم اونا رو تغییر بدم و قانع شون کنم.

      حالا امروز صبح از خواب بیدار شدم گفتم خدایا اگر من راه اشتباه رو رفتم و اون حرف الهام نبود و نجوای شیطان بود که گفت کارگاه بگیر هدایتم کن خیلی واضح بهم بگو که چیکار باید بکنم، از صبح کلی از هدایت های گذشته رو بهم یادآوری کرد و اصلا اگر من پیشرفتی کردم و قدمی برداشتم فقط به خاطر تضادی بوده که بهش برخورد کردم و به لطف خدا من کلی پیشرفت کردم توی این چن سال اخیر، بعد اینکه کلی کنترل ذهن کردم و با خودم و خدا صحبت کردم، دوستم بهم پیام داد و لینک این فایل رو برام فرستاد و گوش دادم و انگار فقط و فقط داشت با من حرف میزد و کلی قلبم آروم گرفت و حالم عالی تر شد و بعدش این دو تا کامنت الهی رو خوندم و جفتشون حس و حال من بود، از کامنت اول در مورد وابستگی به کسب و کار و محل کسب که من قدیمی شهر خودمم و 6 سال تنها کار میکنم و حدود 30 سال به بالا پدرم همین شغلو داشت یعنی کل شهر چون کوچیک هم هست منو میشناسن، دوم وابستگی خانوادگی بود که خانم شهریاری خیلی زیبا توضیح داده بودند.

      خدایا بی نهایت سپاس گذارم خیلی عالی باهام حرف زدی و بهم گفتی راهت درسته فقط ایمانت رو قوی کن و اعتماد کن به الهاماتی که بهت گفت میشه و صد البته احساس خوب =اتفاق های خوب

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1412 روز

      سلام سعیده عزیزم

      من این کامنتت رو دو روز بعد از اینکه منتشر شد خوندم

      اونم دو بار

      خیلی به این موضوع فکر کردم

      به هدایت خواستن از خدا و پیروی کردن از هدایت های خدا

      الان ساعت 6 صبحه و تقریباً کل شب رو نتونستم بخوابم

      چون نمی تونستم از فکر خدا در بیام

      حتی دیگه به زبون آوردم به خودش گفتم

      داستان ، داستان ایمانه

      داستان، داستان پیروی کردن از هدایت های خداونده

      هدایت هایی که به یک کسی مثل من میشه و من باید بهش عمل کنم

      به قول خودِ خدا توی قرآن خوندم که میگه

      آن هایی که از هدایت های خداوند پیروی کردند آنان رستگار شدن

      واقعاً درخواست هدایت از خدا خواستن و پیروی کردن از هدایت هایی که میاد آدم رو رستگار میکنه

      دیروز از 2 ظهر تا تقریباً 12 شب به مدت چند ساعت رفته بودم با خدا صحبت کنم ، البته این آزادی زمانی و مکانی هم نعمتی از طرف خدا به منه

      شب که خواستم برگردم ساعت 11 شب شده بود و آخرین قطاری که از ایستگاه های متروی تهران داشت حرکت می کرد همون قطاری بود که من توش بودم

      توی اون وقت شب هیچ تاکسی وجود نداره که بخوام سوارش بشم تا من رو به خونمون برسونه

      از خدا هدایت خواستم گفتم که برام توی ایستگاه مترو یک ماشین بفرسته ، وقتی که از ایستگاه مترو خارج شدم هیچ تاکسی ای برای اینکه من رو به خونمون برسونه نبود به جزء یک ماشین شخصی که اونجا بود ، انگار خدا اون آدم رو مامور کرده بود که بیاد من رو توی ساعتی که هیچ ماشینی وجود نداره من رو سوار کنه و تا دم خونه مون برسونه و همینطور هم شد

      وقتی گفتی به جزیره کیش مهاجرت کردم ، خیلی تعجب کردم ، بابت این همزمانی که ایجاد شد اینکه ما برای اولین بار در زندگیمون به مدت 3 شب به جزیره کیش هدایت شدیم ! دقیقاً توی همون روز سال تحویل که هدایتی از جانب خدا بود و ما باید از این هدایت پیروی می‌کردیم

      بعد شما بیایی بگی من به مدت 3 شب کیش بودم!!! و بعد برگشتم و در عرض دو هفته خداوند همه کارهاتو انجام بده و تو به کل مهاجرت کنی به جزیره کیش و جالبیش اینجاست شدیداً یکسری نشانه های بسیار واضح دارم میبینم که قراره ما از این شهری که سال ها توش بودیم به کل مهاجرت کنیم و بریم و نمیدونم کجا ولی میدونم هر هدایتی از جانب خدا بیاد باید از هدایت های خدا پیروی کنم تا رستگار بشم

      انگار این الهام بهم شده که هر چقدر بیشتر از خدا هدایت بخوام و پیروی کنم از هدایت خداوند زندگیم جلوتر میوفته ظرف وجودیم خیلی وسیع تر میشه

      به خدا اصلاً قرار نبود برات کامنتی بنویسم فقط یه لحظه یک تصویری امد توی ذهنم که انگار که باید برای تو می نوشتم و قلبم تاییدش کرد

      احساس میکنم قراره یه اتفاقاتی برام بیوفته در کل هر چی هست به نفع منه چون تماماً به واسطه درخواست های من از خداونده و من باید یادم باشه که فقط باید از هدایت هایی که بر من میاد باید پیروی کنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 906 روز

      سلام به روی ماهت عزیزم

      سلام سعیده زیبایم

      میدانی همیشه هنگامی خواندن کمنت هایت به خدا رو میکنم میگم همچین ایمانی میخواهم همچین درکی از تو میخواهم و همیشه برایم با عشق لبخند میزند و میگوید بیبیبین تحسینش کن

      سعیده من به امر الله تو را با تمام وجودم تحسین میکنم و منم میخواهم هر روز توحیدی تر زنده گی کنم و هرروز بیشتر اغوشش را حس کنم و فدایش شوم که کنارم هست

      زنده گی با خدا زیباست

      جهان با خدا زیباست

      رسیدن به هدف ها با خدا زیباست

      بار الها خودت هدایتم کن خودت راه را برایم نشان بده که من بی نهایت محتاج تو هستم محتاج تر از هر بنده ات به تو

      خدایاا دوستت دارم

      آفرین سعیده عزیزم دمت گرم

      آفرین به چنین ایمان و کنترول زهن

      چند روز هست با تمام گفتگو های دوستان گوش میدهم هر روز ایمانم قوی میشود بیبیبین این مسیر درست هست جواب میدهد با قدرت پیش برو

      الهی کرورررر کرورررر شکرت که صدایت را میشنویم

      دوستتت دارم

      الهی که پول ثروت نعمت فراوانی عشق سعادت بدود به دنبال مان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2298 روز

      به نام خدای هدایتگری که مو لای درز کارهاش نمیره

      یعنی یقین دارم و ایمان دارم و مطمئنم که امشب خدا دوبار از طریق دست مهربونش که شما باشی باهام صحبت کرد

      مرسی که هستی … مرسی که می نویسی

      اشک توی چشمام جمع شده …

      .

      .

      .

      .

      .

      .

      چی بگم؟؟؟

      دمتتتتت گرم به خاطر ایمانت به خاطر عمل گراییت واقعاً دست مریزاد

      جالبه دقیقاً روز جمعه بود رفته بودم یه جای خیلی هیلی باصفا و شگفت انگیز که همیشه دوست داشتم برم ولی در مدارش قرار نگرفته بودم

      اون روز هم یکی دوتا دیدگاه از شما خواندم و برایت فکر کنم پاسخ هم نوشتم

      امشب هم یه جایی شجاعت به خرج دادم یه جایی که باید می گفتم با قدرت گفتم نه و برای خودم ارزش قائل شدم

      بعدش نجواهای شیطانی اومد سراغم (که مثلاً بگه اشتباه کردم و اینا)

      ولی من امونش ندادم

      با نماز و قرآن و ادله‌ی منطقی آوردن که کارم طبق قانون درست بود خودم رو آروم کردم و به صلح رسیدم

      امشب هدایت شدم جلسه‌ی دوم و سوم قدم دوم هم دوباره دانلود کردم و پس از مدددددت ها شاید بگم دووو سال که گوش نداده بودم

      تقریباً نصف جلسه دوم رو گوش دادم

      بعد از شام بود

      یه باران ملیح و لطیف هم عصری اومده بود ، هوا رویایی و معرکه بود برای پیاده روی

      داشتم با هندزفری این جلسه دوم رو گوش می‌دادم

      هر بار که استاد می گفت شما تنها و تنها خودتون خالق دنیای خودتون هستید و بعدشم یه عالمه ادله‌ی منطقی می آورد و مثال میزد ….

      من از تههههه دلم می خندیدم و کیییف می کردم اشک توی چشمام جمع میشد

      انگار که همین امشب سوئیچ اون بی ام و سری 4 کانورتیبل (سری 4 سقف فلری و بازشو هستش، پیشنهاد میدم تو اینترنت سرچ کن bmw m4 convertible عکس و فیلم های زیادی ازش هست) که عاشقشم رو بهم دادن (ماشین رو بهم هدیه دادن) و دارم آماده میشم برای کاپوتاژ کردن پلاک ماشین و گرفتن و گواهینامه بین المللی و یه سفر زمینی رویایی با عزیز دلم به ترکیه :)))

      یعنیییی اینقدرررر حالم خوب بودها ، میگم از ته دل آگاهی های این جلسه رو تایید می کردم و کیف می کردم و می خندیدم (خنده هام هم به خاطر ذوق و شوقی بود که می دونستم همه چیز از من شروع میشه و به من ختم میشه و من قدرت خلق بی انتهایی دارم برای اینکه هررررر جوری که دوست دارم زندگیم رو خلق کنم ، ناااا محدود)

      امشبم اینقدر حالم عالی بود که خوابم نمی برد داشتم قسمت 138 سفر به دور آمریکا رو می دیدم و زیبایی های رویایییییی این کشتی کروز و استاد و خانم شایسته‌ی زیبا رو تحسین می کردم و لذت می یردم

      که یهوییی یه حسی بهم گفت بیام توی سایت

      اومدم دیدم بببببه ببببببه نقطه‌ی آبی دارم اونم از چه شخصی؟

      سعیده ی حنیف :))

      خلاصه اومدم نقطه‌ی آبی رو باز کردم

      اول اون پاسخ خودم رو خواندم کلیییی کیف کردم و خودم رو تحسین کردم برای اون دل نوشته‌ی زیبا

      بعد پاسخی که همون روزها بهم داده بودی رو خواندم و رفتم اون آهنگ بیییی نظیر سامان جلیلی هم گوش دادم و باهاش رقصیدم :))

      بعد این همه کار تازه رسیدم به پاسخی که دیروز برایم ارسال کرده بودی

      سعیده جان خوشحالم که دیدگاه های من دستانی از بی نهایت دستان روزی رسان خداوند مهربان میشن برای هدیه دادن حال خوب به شما

      برای هدیه دادن احساس خوب in GOD we trust به شما

      سعیده جان از کیش گفتی

      چقدررررر خوشحال شدم برایت

      خدا رو شکر

      خدا رو شکر

      خدااااااا روووووو شکر

      اینقدر برایت خوشحالم و آرزوی خیر و برکت در کسب و کار جدیدت دارم که نگم برایت

      اینقدر برایت آرزوی سلامتی عزت سربلندی و حال خوب دارم … که نگم برایت

      ان شا الله که خدا شما و دوقلوی های افسانه‌ای (نیکا و نیلا) رو در پناه خودش حفظ کنه

      ان شا الله که با عزیز دلم بیاییم کیش از نزدیک شما رو ببینمت و کلی جاهای دیدنی کیش رو بهم معرفی کنی که ما بریم بگردیم

      کلی از تفریحات خفن و جذابی که می توانیم توی کیش داشته باشیم

      و

      شما یه راهنمای سفر عالی برای ما باشی

      جاللللللللبه ها

      الان داره یادم میاد

      همین چند هفته پیش بود

      هدایت شدم به یه کانال لحظه آخری در تلگرام

      چند تا تور از کیش دیدم

      بعد برایم جالب شد رفتم اسم هتل هایش رو سرچ کردم

      وقتی داشتم در مورد هتل هاش می خواندم و تجربه های بی نظیری که از اقامت در اون ها می توانم داشته باشم

      چشمااااااام برق میزد :)))) چقدر تجسم کردم و کیف کردم

      و …

      .

      .

      .

      . ووووو بببببببین وعده‌ی خدا حقه:)))

      چی میشه که شما بیای خودت برای من بنویسی ، و بهم پیشنهاد بدهی که من بیام دیدگاه های آخرت رو بخوانم

      و بعد من بین چند دیدگاه آخر هدایت بشم اَد کلیک کنم روی این دیدگاه و بعدددد بیام از داستان مهاجرت شما به کیش بخوانم …. و بعد ایمانم نسبت به اینکه قانون چقدرررررر دقیق داره عمل می کنه هزار برابر بشه …

      نفسم داره بند میاد از خوشحالی

      خداااااااااااااااایااااااااااا عااااااشقتم

      خیلی ممنونم ازت دست دوست مهربون خدا

      خیلی ممنونم ازت خواهر عزیزم

      مطمئنم و ایمان دارم که خبر های خیلی خیلی دلنشین تر و فوق‌العاده تری هم ازت خواهم شنید

      و

      شما هم مطمئن باش …. مطمئن باش که من محمد حسین تجلی امسال رو متفاوت برای خودم رقم میزنم و مطمئن باش … مطمئن باش که از نتایج فوق‌العاده ام میام با اشک چشمام توی سایت می‌نویسم و از حال و حوای بهاری و بارونی دلم باخبرتون می کنم

      در پناه خدای مهربان خداوند مسافر ها باشی

      ما هممون تو این دنیا مسافریم

      جایگاه اصلی ما اون دنیاست ان شالله توی بهشت

      ما به این سفر معنوی اومدیم تا لذت خلق کردن و تجربه کردن رو‌ تجربه کنیم

      خداااایااااا عدالتت رو شکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فرشته گفته:
      مدت عضویت: 1944 روز

      سعیده خانم عزیز

      دوست داشتم کامنتتون رو مزه مزه کنم، آرام بخونمش، دوست نداشتم، سریع، ازش بگذرم.

      دوست داشتم بفهمم درکش کنم ، روش تامل کنم…

      نوشتن این کامنت برای شما صلات بوده، اما بدونید این کامنت خوندنش هم برای من صلات بوده…

      خدارو شکر میکنم که فرصت این صلات رو امشب بهم داد تا قدرش رو بدونم باهاش به مسیر برگردم، خودش با دست خودش کامنت شما رو گذاشت توی دامن ورودی های ذهنی امروزم و ازش بی نهایت سپاسگزارم، هم از خدا، هم از دستش، هم از شما سعیده خانم عزیز که با مکتوب کردن این حرف ها توی سایت هدایت خدا رو به امثال من می‌رسانید…

      خدایا شکرت…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      Rojina گفته:
      مدت عضویت: 1859 روز

      سعیده خانم عزیز

      دوست داشتم کامنتتون رو مزه مزه کنم، آرام بخونمش، دوست نداشتم، سریع، ازش بگذرم.

      دوست داشتم بفهمم درکش کنم ، روش تامل کنم…

      نوشتن این کامنت برای شما صلات بوده، اما بدونید این کامنت خوندنش هم برای من صلات بوده…

      خدارو شکر میکنم که فرصت این صلات رو امشب بهم داد تا قدرش رو بدونم باهاش به مسیر برگردم، خودش با دست خودش کامنت شما رو گذاشت توی دامن ورودی های ذهنی امروزم و ازش بی نهایت سپاسگزارم، هم از خدا، هم از دستش، هم از شما سعیده خانم عزیز که با مکتوب کردن این حرف ها توی سایت هدایت خدا رو به امثال من می‌رسانید…

      خدایا شکرت…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حسین نظری گفته:
      مدت عضویت: 3154 روز

      به نام روزی دهنده بی‌حساب

      سلام به سعیده عزیزم الهه هستم ازاکانت همسرم

      واقعا باید خالقی که فرشته هایی مثل شما و استاد عباس منش و تمام کسانی که در این بهشت زیبا دارند توحیدی عمل میکنند وراه گشا و قوت قلب برای ماها که هنوز توی این راه شک و تردید میاد سراغمون رو تحسین و سپاسگذاری کنیم بهت تبریک میگم دختر یکتا پرست دختر موحد مادر نمونه واقعا سپاسگذارتم که ردپا میگذاری تا ماهم جای ردپاهات بزاریم تا ماهم به توحید عملی برسیم

      ممنونم که با کامنت هات میشی قوت قلب من که یک خانم تونسته به این حد از یکتا پرستی برسه اونم تواین زمان کم من هم میتونم به شرط استمرار

      دراغوش خداوند هرچه میخوای همون بشه برات عزیزکم خیلی دوست دارم سعیده نازم انشالله همیشه بدرخشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      معصومه سلمانی پور گفته:
      مدت عضویت: 1108 روز

      سلام سلام به ارباب اربابان

      سلام به استادای گلم

      سلام به دوستان توحیدی که دراینجا دارم

      سلام به سعیده جانم

      ندیدمت ولی پیامهات برام نشونه های عظمت خداست و شدی یکی از دستای خدا برای فهم و درکش

      سعیده جان خیلی وقته که جزو کسانی شدی که ایمیل میاد برام ازت

      سعیده جان دوسه روزه نشستم و کامنتهاتو دارم میخونم و عشق میکنم از دستاوردهات از توحیدی بودنت از مسیرهایی که داری میری و هنوز خیلی از کامنتهاتو نخوندم و دارم مسیری که رفتی رو دنبال میکنم

      نمیدونم چرا شما فقط میدونم خدام گفت برو دنبال کن مسیر سعیده جانو که چجوری این مسیرو رفته و داره میره

      با کامنتهات خودم جات دیدم گریه کردم و خندیدم و لذت بردم

      خیلی دل میخواد, خیلی شجاعت میخواد که ندونی کجا و قدم برداری و حرکت کنی

      خوشحالم که دوستی مثل شما دارم و دنبالت میکنم.

      استاد میگن تو یکی از فایلهای هدیه که قوی باش اگه زنی ی زن قوی باش و وقتی شمارو میبینم میشی الگوی ی زن قوی.

      منم مسیرم تاحدودی مثل شماست ولی جسارت و شجاعت شما ندارم و اصل کاری که توحید و اتصالیه که به ارباب دارین

      ولی میبینم اون روز رو که ی زن قوی و توحیدی و موفق میشم چون ارباب هدایتم میکنه و تنهام نمیزاره و فقط خدا برام کافیست و نه هیچ کس .

      سعیده جان بهترینهارو برات ارزو دارم و پشت هم معجزه ها برات رخ بده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      javad aghaahmadi گفته:
      مدت عضویت: 3569 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سوره طه

      فَأَوۡجَسَ فِی نَفۡسِهِۦ خِیفَهࣰ مُّوسَىٰ(۶٧)

      موسى ترس خفیفى در دل احساس کرد!

      سوره طه

      قُلۡنَا لَا تَخَفۡ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡأَعۡلَىٰ(۶٨)

      گفتیم: نترس! تو مسلّماً برترى!

      =========================

      به نام خداوند جان

      الهی به امید تو

      سلام سعیده جانم. خواهر مهربان و توحیدی من. شاید باورت نشه اما الان سه روزه که روزی چند ساعت وقت گذاشتم و دارم تک تک کامنت های که گذاشتی رو میخونم.

      این کامنت یه حال دیگه ای بهم داد. الان که دارم مینویسم اشک از چشمام جاری شده و نمیتونم جلوش رو بگیرم. الان آنقدر حال عجیبی دارم که نمیتونم توصیفش کنم .

      دختر تو چیکار کردی؟ چطوری آنقدر ابراهیم وار حرکت کردی؟

      وقتی نوشتی تو کیش بودی و کوچولوهات روزی صدبار تماس می‌گرفتن و بهونه تورو میگرفتن و تو به خدا گفتی خدا اینارو میخوای ول کنم؟ چشم. هر چی تو بگی. دقیقا یاد ابراهیم (ع) افتادم که وسط کویر بود و هاجر و اسماعیل رو به خاطر فرمان خداوند ول کرد. آنقدر به خدا ایمان داشت که حتی نگفت خدایا من اگه اینارو ول کنم از گشنگی و تشنگی میمیرن. فقط گفت چشم. و برگشت. دقیقا کاری که تو کردی.

      الان سه روزه هر روز دارم فقط کامنت های تورو میخونم. شاید هزاران بار با کامنت هات اشک از چشمام جاری شد. بارها خدارو تو دلم پیدا کردم، بارها حسرت خوردم که چرا از خداوند به این مهربونم آنقدر دور بودم‌ .

      اما تو شدی دست خداوند در زندگی من.

      من الان که این کامنت رو مینویسم مثل تو تو اون زمان شرایط سختی رو میگذروندم. اما باورت شاید نشه سه روزه خودمو تسلیم خداوند کردم و همه زمین و آسمون شدن دستای خداوند در زندگیم. حالم عالی شده همش دارم با خدا حرف میزنم. به قول تو نشستم رو شونه های خداوند و خدا داره من رو با خودش می‌بره.

      همش به خدا میگم خدایا نکنه منو هدایت نکنی؟ نکنه باز من این مسیرو گم کنم. نکنه دوباره گمراه بشم. اما خدا هر روز داره هدایتم می‌کنه و میگه تو بیا سمت من الباقیشو بامن.

      خلاصه که خودمو تسلیم خدا کردم و خداهم داره خداییش رو می‌کنه. من همه وجودم رو سپردم به خدا. خدا داره از راه هوایی بهم روزی می‌رسونه که اصلا باورم نمیشه.

      خدای من قربونت بشم. دورت بگردم. منو ببخش تا حالا آنقدر گمراه بودم و نمی‌دونستم نیازی به هیچ چیزی نیست جز اینکه با تو باشم. الهی من فدات بشم. تو هدایتم کن من میگم چشم. هر چی تو بگی. تو فقط منو تو مسیر نگه دار. بهم بگو چیکار کنم تا تو مسیر بمونم.

      خواهر عزیزم دورت بگردم ازت ممنونم که دست خداوند شدی تو زندگی من. هنوز کلی کامنت ازت مونده که باید بخونم. هنوز کلی چیز هست که باید ازت یاد بگیرم.

      خدا تورو و استاد و خانم شایسته مهربان و تمام خانواده صمیمیم تو این فضای توحیدی رو برام حفظ کنه.

      منم منتظر دیدن اون نقطه آبی جذاب از سمت تو هستما.

      مراقب خودت باش

      به قول خودت پیام من رو از شهر توحیدی کرج داری میخونی.

      بوس به کلت فراوون.

      ==========================

      سوره کهف

      وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْیۡءٍ إِنِّی فَاعِلࣱ ذَٰلِکَ غَدًا(٢٣)

      و هرگز در مورد کارى نگو: «من فردا آن را انجام مى‌دهم»

      إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ وَٱذۡکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلۡ عَسَىٰٓ أَن یَهۡدِیَنِ رَبِّی لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدࣰا(٢۴)

      مگر اینکه خدا بخواهد! و هر گاه فراموش کردى، (جبران کن) و پروردگارت را به خاطر بیاور؛ و بگو: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راهى روشنتر از این هدایت کند!»

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان عالی و خوب خودم

    این فایل را خیلی دوست دارم چرا که هر چه آنرا گوش می دهم حال من خوب و خوبتر می شود

    آرامش بیشتر و بهتری را برای من دارد

    چرا که بهتر و بیشتر می توانم روی خودم تمرکز کنم و بهتر می توانم به حس و حال خوب برسم

    بهتر به این درک می رسم که تنها کسی که می تواند به من کمک کند فقط و فقط خودم هستم و نه هیچ کس دیگری

    اصلا روی دیگران حساب باز نکنم

    اصلا با خدای خودم رفیق باشم و از او کمک بگیرم

    هر چه بهتر روی خودم و افکار خودم کار کنم و آنرا بهتر وبیشتر در دستهای خودم داشته باشم بی شک جهان برای من زیباتر خواهد بود و زندگی دنیوی لذت بخش تری را تجربه خواهم کرد

    هر چه بیشتر بتوانم به زیبایی ها توجه کنم

    آرامش من بیشتر و بهتر خواهد بود

    خداوند را ممنون هستم که من را در این راه عالی قرار داد

    این درس ها و این نکات را هر چه بیشتر روی خودم کار کنم بهتر و بیشتر می توانم به خواسته های خودم برسم

    همه چیز برای من از زمانی شروع به تغییر کردن کرد که تصمیم گرفتم که روی خودم کار کنم

    برای خودم بهترین باشم

    اینها برای من تجربه است که وقتی ناراحت و عصبی و خشمگین می شوم بجای اینکه دیگران را مقصر بدانم و سر و صدا کنم خودم را آرام نگه دارم و از گفتگوها و نجواهای ذهنی خودم پرهیز کنم

    خودم را ارام کنم و سعی کنم که تمرکز کنم روی نکات مثبت

    آگاهانه و از روی عمد ذهن خودم را به سمت زیبایی ها هدایت کنم

    شاید در ابتدا کاری سخت باشد اما بالاخره شدنی است و نتیجه خواهد داد

    در آن شرایط سخت خودم را آرام نگه دارم بی شک جواب این را دریافت خواهم کرد و مورد هدایت و لطف خدای مهربان قرار خواهم گرفت

    بجای اینکه روزها و هفته ها حالم بد باشد بی شک سریعتر به ارامش می رسم و بهترین ها هم نتیجه و پاداش این کار برای من خواهد بود

    به قول استاد

    در زمانی که من خشمگین و ناراحت هستم افکار شیطانی برای من فوق العاده زیاد خواهد بود

    اما زمانی که من آرامش دارم

    آرام هستم

    صبور هستم

    حال خوبی دارم

    جهان هم برای من زیبا و حال خوب و صبور خواهد بود

    هدایت های الهی و کمک و دستهای خداوند بیشتر و بهتر برای من نمودار خواهد شد

    این بزرگترین درس و نکته ای بود که امروز از صحبت های استاد عزیز من یاد گرفتم

    چقدر این فایل را دوست دارم و هر چه بیشتر آنرا گوش بدهم بیشتر و بهتر به دل و جان من نفوذ می کند

    امیدوارم که بتوانم همیشه این راه را ادامه بدهم و از مسیر اصلی خودم خارج نشوم

    امیدوارم که بتوانم همیشه روی هدایت ها و دستهای هدایتگر این جهان زیبا حساب باز کنم

    از آن غافل نشوم

    فراموش نکنم که در هر لحظه در شرایط سخت افکار خودم را خوب نگه دارم

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    افلاطون نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1352 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    بینهایت سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده

    جالبه این فایل هارو من مدتیه که دارم گوش میدم( تو تمرین جلسه 11 قانون سلامتی این فایل ها اومده)

    من مدتی قبل یک تضاد مالی برام به وجود اومده و من مدت هاست به درک قانون تضاد ها رسیدم و‌معمولا مسائل جز ساعات اولیه نمیتونن بصورت طولانی حال منو بد نگه دارن، اتفاقا آرامشم‌بیشتر میشه که قراره یک شگفتی برام‌رخ بده؛ البته نمیخوام توذهنم این الگو رو بسازم که هر وقت مسئله ایی به وجود میاد: پشتش شگفتی و معجزه در راهه؛ میشه تو شرایط عالی هم شگفتی و معجزه رخ بده که برا من بارها این اتفاق افتاد.

    نجوا وقتی ببینه راه نفوذی نداره: بیخیال نمیشه که زاویشو تغییر میده؛ مثلا به من میگفت تو که ببش از 2 ساله داری رو خودت کار میکنی چرا باید اتفاقات برات رقم بخوره: پس تو مسیره درست نیستی، داری وقتتو هدر میدی، وگرنه تو الان 2 ساله داری رو‌ خودت کار میکنی و همچین مسائلی برات به وجود بیاد؟

    و منم با توجه به اینکه تکاملمو تو این موضوع طی کردم؛ تونستم بقول آقای عرشیانفر با خورشید درونم اون مسئله رو ذوب کنم؛ گفتم خدایا من میدونم این اتفاق برام خیره و چندین برابر اون پول به حسابم بر میگرده و انصافا خودمو تو شرایط عالی نگه داشتم و هر روز با خدا رفیق تر شدم و هر روز بهم میگفت چکار کنم یا نکنم.

    تااینکه اون تضاده سبب یک درجه تغییر مسیر کاری شد: و اونم این که من برای خودم ملک بخرم و برای خودم بسازم نه برای دیگران و تو همین حین یه ملک زیر قیمت به پستم خورد؛ البته به نصف قیمت؛ گفتم خدایا چکار کنم بخرمش؟ گفت ببین اگر به فلان قیمت میده بخر

    دیروز با واسطه تماس گرفتم: به من گفت من براش مشتری دارم، گفتم باشه هر چی قسمته، اگر نفروختی خبرم کن؛ بعد گفتم اگر خدا بخواد اون ملکو برا من بخره، هیچکس نمیتونه جز من اونو بخره؛ اگر کسی خرید که قطعا یه ملک بهتر قراره به پستم بخوره؛ تو خرید ماشینم این موضوع بهم ثابت شد: من قرار بود یه ماشینی بخرم با قیمت خوب یه ماشین به پستم خورد؛ من نخریدم بعد ماشینا خیلی کشید بالا، بعد چند ماه من یه ماشین خیلی بهتر خریدم که گفتم خدایا شکرت که این ماشینو نخریدم.

    دوس داشتم یک رد پایی از خودم بر جای بگذارم که با توجه به مسئله ایی که تو زندگیم وجود داره من تونستم حال خودمو خوب نگه دارم و‌خداوند هم پاداششو بهم داده: اصلا این تضاده اومده که من تصمیم قطعی بشه که باید برای خودم ملک بخرم.

    عاشق این چند قسمت صحبت استاد و آقای عرشیانفر هستم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  6. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 974 روز

    سلام عالیجناب عششق استادگراتقدرم ومریم نازنینم

    وهمه دوستانِ عالیم دراین جایگاه مقدّس

    خدایاشکرت که عجب هوایی کرده ای هوای دل مان وهوای بیرون که بارانی وخنک ودلنشین شده ووجودم لبریزازعطربوی گلها ودرختان درماه زیبای اردیبهشت…. ای جووونم به این خالقِ زیبایم….

    وبازصبح زودبیداریم باعشق وشکرگزاری ودفترستاره قطبی زیبایم که هدایتی خریدش کردم چون دفترپارسالم پرشدوبه آغوش پرمهردریاسپردمش تاازشکرگزاری هایم بیشترلبریزشودوخدایی این دفتر روی جلدش نوشته (دفترشکرگزاری)وبه قول مریم جونم ،می بینید….ودختری که بربالای پله هشتیِ چوبی نشسته وسگ قهوه‌ای خوش رنگی به اونگاه می کندوزیرپایش علفزاری سرسبزوآکنده ازگلهای صورتی وبنفش ودخترازبالا ،گلبرگ هاراروی سروصورت سگ قهوه ای می ریزد واون دخترمن هستم که پله پله به ملاقات خدامی رود ودرهمان مسیرزیبایی قرار دارد که استادجانم درذهنمان به تصویرکشانده است ..وااای چقدر لذت می برم وقتی دفتر را باعشق وشکرگزاری وبوسیدن بازکرده ومی نویسم وتمام نوشتن هایم فقط شکرگزاری هست وداشتن هرلحظه احساس وآرامش عالی که ازخداوندم درخواست می کنم واوهم لبریزکرده مراازاحساس عالی وهدایت هاونشانه های بی نظیرش وکل ژن و مِ نوهمه چیزرادگرگون کرده وژنی عباس منشی دروجودمان تزریق که اگرباور پیداکنیم به کلام به کلام نابشان چه می شودوجودوزندگیمان …..

    رفتیم صبح بامصطفی جونم ،ده تانان سنگک برای کافه خریدیم وسبزی تازه ونشستم نان هاراباعشق و هم زمان باگوش دادن به این فایل عالی ،نان هارا باقیچی تیکه کرده به 15قسمت ودرکیسه فریزرگذاشته وفریزکردن شان وبعدهم سبزی ها…

    گفتم کامنتی دلربابنویسم بعدادامه کارهاباحضورناب خداوندوهدایت های هرلحظه اش ….

    نان سنگک ایده خودم بود برای کافه مصطفی جان وباوربفرماییدتنهاکافه ای که درمنوصبحانه ،ناهاروشام نان سنگک قرارگرفته، برای مشتریان عالی مان که خداوندآنهاراهدایت می کندوهرروزبیشتروعیاردارترمی گرداند،خدایابی نهایت شاکروسپاسگزارم.

    همه چیزتمیزوعالی وسنتی وازبوشهربرای خوردن املت ناب مصطفی وسوسیس بندری و…..سبزی مریم گلی که تمیزومرتب پاک کرده وباکمی نمک آن راچنددقیقه ای درآب نگه داشته وبعد،مشتریان مان خدایی خیلی تعریف سبزی هم می دهند،نمی دانندکل پذیرایی باانرژی مثبت وحضورسرآشپزاصلی خداوندمهربانم، تزئین وآماده می شود،خدایاشکرت.

    وااای این احساس عالی چه می کندا،سفت بچسبیم و ولش نکنیم ،مثل طلاهایی که آنقدرارزش دارندکه می ترسیم درخانه بگذاریم درصندوق امانات بانک قرارمی دهیم انگارازخدای آن خانه بی خبریم که اگراتفاقی بیفتددرصندوق امانات هم می افتد،خدایاشکرت.

    همه چیزقلبی آرام می خواهدوخداوندچه زیبادرقلب لبریزازآرامش هدایت هایش رانمایان می کند،همه چیزبه نفع من وخیربرایم ،اگرمن خودم نفع وخیرخودم رادرک کنم وبدانم وآگاهانه عمل کنم وهمیشه باایمان وتوکل واقعی همه چیزرابه خداوندبسپارم همه امورروی غلتک است وروان پیش می رود، همانطورکه تابه الان تمام نتایج عالی و فوق‌العاده درتمام زمینه ها رقم زده است چون من تحت هرشرایطی تمام سعی ام این بوده ازامتحان الهی سربلندبیرون بیایم.

    یادآوری هرلحظه اتفاقات عالی به من کمک کرده خداروشاکروسپاسگزارباشم واین شکرگزاری که باتمام وجودم آن رااحساسش می کنم ،نتیجه اش همان تزریق احساس عالی واتفاقات عالی است.

    برای تک تک دوستانم احساس واتفاقات عالی راآرزومی کنم،عاشقتونم.

    درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت سلامت باشید و بدرخشید.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1466 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت استاد عزیزم و استاد شایسته عزیز و ابراهیم و خانم فرهادی عزیز

    سلام همراهان ارزشمندم

    سلام استاد عرشیانفر

    استاد عزیزم این روزها که با تضاد مالی کاری مواجه هستم بیشتر از خدا طلب هدایت میکنم و خداوند هم همیشه هادی است.

    سخته زمانی که با تضاد مواجه هستیم بخواهیم کنترل ذهن کنیم و احساس خوب داشته باشیم

    اما به لطف آگاهی هایی که کسب کردیم و هدایت‌های که میشیم ذهنمون رو تحت کنترل در میاریم.

    امروز صبح هم طلب هدایت کردم و خداوند هم با کامنت سارا خانم و این فایل جوابم رو کامل داد.

    کامنت سارا رو مطالعه کنید

    https://elmeservat.com/fa/conversation-with-friends-49/?u=825589#comments

    چقدر ارزشمند بود و بوی هدایت‌های خدا میداد.

    سپاسگزار سارا هستم

    برای هدایت شدن باید احساس خوب داشته باشیم و برای ایجاد احساس خوب باید باورهای خوب داشته باشیم.اینکه خداوند تنها نیروی حاکم بر عالمه،اینکه خداوند هادیه، اینکه خداوند در زمان و مکان مناسب کارها رو انجام میده ،اینکه الخیر فی ما وقع،اینکه او شنواست،داناست،میبینه،میدونه و….

    خلاصه به قول سارا باید با یاد آوری گذشته و یادآوری الطاف خدا و یادآوری نعمت‌ها چنان کنی که احساس کنی فقط ذکر خدا آرامش بخش دلهاست.

    وقتی که اوضاع به ظاهر نامناسبه باید کنترل ذهن کرد و اون موقع نشون میده که من ادا در آوردم یا نه درسهای استاد رو یاد گرفتم.اون موقع مشخص میشه من فقط قرآن رو خوندم یا نه درک کردم

    اون وقت مشخص میشه شخصیتم تغییر کرده یا م همون آدم قبلیم هستم با روکش ادا

    پس بنگریم جایزه بهشت دنیا و آخرت رو میگیرم یا نه همه چی رو به فنا میدم

    راه درست ،راه راست

    ایاک نعبد و ایاک نستعین است و بس

    خدایا به هر خیری از تو بهم برسه تسلیمم،خدایا خودت هدایتم کن

    خدایا در این سال‌ها که با استاد بودم دائم در حال رشد بودم و از تو میخواهم تو این پیچ هم هدایتم کنی تا بگذرم و وارد بهشت شوم

    سپاسگزارم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1876 روز

    إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَىٰ رَبِّهِمْ أُولَٰئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّهِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

    قطعاً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و به پروردگارشان آرامش و اطمینان یافتند، اهل بهشت اند و در آن جاودانه اند.

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامی

    خواستم منطق احساس خوب رو اینجا از یه زاویه دیگه بیان کنم که داستان چیه، برای خودم و دوستان عزیزم…

    و بنظرم زیباترین روش برای بیان مفاهیم همون روش قرآنه که داستان محوره…

    میخوام مثالی بزنم که برای دوستان هم ملموس باشه… داستان بندباز فرانسوی به نام فیلیپ پتی… ایشون بین برج های

    جهانی در ارتفاع 400 متری بندبازی کردن و حتی بند محافظ به خودشون نبستن و با وجود ترس و وحشت بسیار بخاطر

    هیجانی که بهشون میداد و لذتی که از این کار میبردن حاظر شدن این ریسک وحشت ناک رو انجام بدن… وقتی با تمام

    ترس ها و نجواها شجاعانه پا روی طناب میزارن اتفاق عجیبی میفته… تمام اون ترس ها به ناگهان از بین میره و یه احساس

    شعف وصف ناپذیر و شهود بر ایشون غالب میشه تا حدی که به راحتی به پایین نگاه میکنن، و حتی به نشانه تسلیم و کرنش

    در مقابل پروردگار روی طناب به حالت تعظیم میشینن و این حرکات رو تا 45 دقیقه انجام میدن درحالی که پلیس بخاطر غیر

    قانونی بودن این کار در هر دو سمت طناب انتظار میکشه که ایشون رو دستگیر کنه و همراهانشون از شدت هیجان و ترس

    در حال قالب تهی کردن هستن… خواستم مکانیزم این داستان رو توضیح بدم… ذهن منطقی وقتی چیزی رو برای اولین بار

    تجربه میکنیم که براش هیچ منطقی نچیده و دیتایی نداره اجازه میده ما اون شرایط رو “آگاهانه” و با “پیروی از شهود درون”

    تجربه کنیم… بخاطر همین موقتا خودشو کنار میکشه. این تجربه میتونه بوییدن یک گل جدید، رفتن به یه شهر یا طبیعت

    جدید، رفتن به قله و کوهپیمایی و هر مثال دیگه ای باشه… اتفاقی که میفته در اون لحظه انسان آگاهه و در چنبره ذهن

    اسیر نشده چون ذهن منطقی که حکومت وجود ما رو به دست گرفته، این ابزاری که فقط باید ابزار باشه اما جای ما روی

    تخت نشسته، موقتا کنار کشیده… در اون لحظات ما احساس شعف و لذت خاصی میکنیم که فکر میکنیم حاصل دیدن اون

    طبیعت یا بوییدن اون گل و تجربه جدیده اما موضوع فراتر از این داستانه… موضوع تجربه اون داستان جدید به همراه

    آگاهی و شهود درونه… این آگاه بودن حتی اگر گلی برای بوییدن نباشه و حتی اگر محیط جدیدی برای تجربه نباشه

    به خودی خود بی نهایت لذت بخشه چون وقتی ذهن منطقی کنار میره ما حضور خدا رو در ورای واژه ها و استدلال های

    ذهن منطقی احساس میکنیم… اما وقتی اون موضوع تجربه شد و دیتاش در مغز و قسمت خودآگاه یا همون ذهن منطقی

    ذخیره شد دفعات بعدی به ما اجازه نمیده که آگاهانه اون لذت رو دوباره تجربه کنیم.. و داستان عادت کردن از اینجا شروع

    میشه… وقتی انسان بتونه آگاه بمونه هر بار از دیدن یک صحنه بینهایت به وجد میاد… کسانی که تجربه مرگ داشتن

    همشون اذعان میکردن که بی نهایت احساس شعف داشتن بخاطر اینکه بزرگترین مانع در درک حقیقت وجودی خودشون

    و عالم کنار میره و اون هم ذهن منطقیه… و جالب اینجاست که وقتی انسان آگاهه، به مبدا متصله و الهامات رو دریافت

    میکنه… به قول اکهارت توله بدترین دانشمندان اونهایی نیستن که نمیتونن فکر کنن، بلکه اونهایی هستن که بیشتر از بقیه

    فکر میکنن!!! پیامبران اکثرا امی بودن…یعنی انباشت دیتا نداشتن، خالص و پاک بودن برای دریافت الهامات و برای آگاهی

    و شهود… به قول علامه حسن زاده آملی: “مثل شکارچی باشید”… شکارچی هر لحظه مراقبه و هیچ زمانی رو از دست نمیده..

    شکارچی چی باشیم؟ شکارچی افکار که ذهن میفرسته تا ما رو توی هزارتوی خودش فرو ببره و از آگاهی و احساس خوب

    محروم کنه… دوستان داستان احساس خوب اینه… به اندازه ای که احساسمون خوبه از چنبره ذهن منطقی و حسابگر رها

    شدیم و به مدار فرکانسی خداوند نزدیک شدیم… ذهن فقط باید ابزاری باشه که با دست شهود به حرکت در بیاد و هر

    زمان که کارمون باهاش تموم میشه باید زمین گذاشته بشه… نه اینکه صبح تا شب با نجواهاش ما رو زمین گیر کنه…

    جهاد اکبری باید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    اکرم مرادی گفته:
    مدت عضویت: 1777 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    وخانم شایسته عزیز ومهربون

    میخواستم امروز روز معلم رو به شما مریم جان

    کلی درس عشق وزندگی هستید واستاد عزیز تبریگ بگم

    واز خدای مهربانم سپاسگزارم که من وهمسر عزیزم روبا استاد عزیز ومریم جان آشنا کرد

    تا ما به خودشناسی برسیم

    تا عزت نفس بالای داشته باشیم

    تابه خودارزشی برسیم

    استاد عزیز

    چندتا دوره از سایت شما خریداری کردیم

    وداریم روی خودمون کار میکنیم

    ولی دست وپا شکسته تمرکزی نه

    ولی چقدر خدای مهربانم به ما لطف داشته واتفاقهای خیلیییییییی خوبی تا حالا برامون افتاده

    وخود من هم از قبلم خییییییییلی بهتر شدم

    واینها رو مدیون شما استاد عزیز وخانم شایسته ی مهربون هستم

    انشاالله هرکجای که هستید شاد وسعادتمند کنار استاد عزیز باشید

    من همیشه دوست دارم پیام بدم ولی ترس داشتم

    ولی امروز به خاطر روز معلم بود وپا روی ترسم گذاشتم واومدم تشکر کنم از شما دوبزرگوار که هدایتگر ما هستید

    خدایاشکرت، خدایاشکرت، خدایاشکرت که با شما ودوستان مثبت اندیش آشنا شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان عالی و خوب خودم

    این فایل را خیلی دوست دارم چرا که هر چه آنرا گوش می دهم حال من خوب و خوبتر می شود

    چرا که بهتر و بیشتر می توانم روی خودم تمرکز کنم و بهتر می توانم به حس و حال خوب برسم

    هر چه بهتر روی خودم و افکار خودم کار کنم و آنرا بهتر وبیشتر در دستهای خودم داشته باشم بی شک جهان برای من زیباتر خواهد بود و زندگی دنیوی لذت بخش تری را تجربه خواهم کرد

    این درس ها و این نکات را هر چه بیشتر روی خودم کار کنم بهتر و بیشتر می توانم به خواسته های خودم برسم

    اینها برای من تجربه است که وقتی ناراحت و عصبی و خشمگین می شوم بجای اینکه دیگران را مقصر بدانم و سر و صدا کنم خودم را آرام نگه دارم و از گفتگوها و نجواهای ذهنی خودم پرهیز کنم

    در آن شرایط سخت خودم را آرام نگه دارم بی شک جواب این را دریافت خواهم کرد و مورد هدایت و لطف خدای مهربان قرار خواهم گرفت

    به قول استاد

    در زمانی که من خشمگین و ناراحت هستم افکار شیطانی برای من فوق العاده زیاد خواهد بود

    اما زمانی که من آرامش دارم

    آرام هستم

    حال خوبی دارم

    هدایت های الهی و کمک و دستهای خداوند بیشتر و بهتر برای من نمودار خواهد شد

    این بزرگترین درس و نکته ای بود که امروز از صحبت های استاد عزیز من یاد گرفتم

    امیدوارم که بتوانم همیشه این راه را ادامه بدهم و از مسیر اصلی خودم خارج نشوم

    فراموش نکنم که در هر لحظه در شرایط سخت افکار خودم را خوب نگه دارم

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 69 رای: