گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری
نکته مهم:
این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- نتایج پایدار حاصل استقامت در مسیر درست است؛
- حیاتی ترین نقطه ای که ذهن باید کنترل شود جایی است که: ذهن شما به خاطر یک ناخواسته، تمام نتیجه های قبلی را در نظرت بی ارزش جلوه می دهد؛
- تا می توانی، سطح توقع ات را از آدمها پایی بیاور؛
- “کینه و نفرت”، آبشخور تولید بیماری های جسمی است؛
منابع بیشتر
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری19MB20 دقیقه
بنام روزی رسان نهنگها
سلام سعیده جان
بازم قلبم باز شد با خوندن کامنتهات
ان شالله ازین به بعد رگباری کامنت بزاری
قلب ما با خوندنش باز بمونه
و همش در حالت هماهنگی باشیم با ارباب خودمون،خدای عزیزم
سعیده جان
ازت ی درخواستی داشتم
میشه هربار که کامنت میزاری شکرگذاری هاتوهم بزاری
چون اولا قشنگ مینویسی
دوما وقتی متنتو میخونم و بعدش مثل این کامنت رسیدم به جمله
خدایا ازت ممنونم که خودتو بهم هدیه دادی
واقعاااا سپاسگزاریو احساس کردم
دوباره اون حس ناب
میدونم این حس خوده خداست که تمام وجودمو در برگرفته
عاشق این احساس هستم
و دوست دارم همیشه و همیشه داشته باشمش
میدونم تو این دنیا میسر نمیشه
چون هیچوقت به کمال مطلق نمیرسیم
ولی همیشه به خدا میگم
خدای خوب من
من باشم و تو باشی و این احساس ناب
بهشت همینه
من و تو و این احساس
من فکر نمیکنم بااین تجربه احساس چیزی دیگه مثل شراب و حوری و باغهایی که نهرها از زیرش روانه و اینا به چشمم بیاد
واقعا بالاترین پاداش برای من همین احساس نزدیکی و یکی شدن به خداست.
خدایا سپاسگزارم ازت
بخاطر این همه احساس خوب
این همه کامنت خوب
استاد عزیزم و مریم شایسته جانم
و برای اینکه منو از ظلمات به سمت نور هدایتم کردی
منه گمگشته ی تو تاریکی ها غرق شده رو نجاتم دادی
خداجونم دوستت دارم و تنها تورو میپرستم ارباب من و تنها و تنها و تنها از تو یاری میجویم.
بنام الله روزی رسان همیشگی
سلام سعیده جان
ازینکه جسارت به خرج دادی و از کار اومدی بیرون بهت تبریک میگم
من سال گذشته اینکارو کردم و منم ی جورایی کادر درمان بودم و از هرچی خون و آمپول و سرم و مریض زخمی فراری
6 ماه طول کشید تا استعداد و علاقه مو پیدا کنم
استعدادی که از 5 سالگی بروز پیدا کرده بود ولی من پی اش نرفتم
استعدادی که همه میگفتن این نیاز به تحصیلات نداره
تو باید ی لیسانسی چیزی بگیری
تو باهوشی و باید تحصیلکرده بشی
بله در این شکی نبود و من دختر باهوشی هستم هنوز
ولی این استعدادی که خدا بهم داده و امسال بهم هدایتش کرد رو اگر نرم دنبالش خیلی بنده بدی هستم
خدا الکی هدایتم نکرد
سعیده جان من ریاضیاتم فوق العاده اس
فوق العاده
حتی تو دانشگاه هم 20 بودم
نقاشیم محشره
بدون هیچ پیش زمینه ای تو 15 دقیقه صورت ی نفری که جلوم وایساده رو جوری میکشم که میتونه قابش کنه بزنه به دیوار
ولی میدونی چیه
من شخم زدم اینارو
اون لذتی که استاد در موردش میگه
اون احساس خوب
اون از خود بی خود شدن رو احساس نکردم جز توی خیاطی
دیدم اررره
اره
من حتی میشد به ناهار نع میگفتم و پای چرخ بودم
و حال میکردم
حال میکردم
از خلق ی مانتو برای خودم لذت میبردم
از نتیجه لذت میبردم
از بریدن پارچه
کشیدن الگو
دوختنشون بهم
ی ترفند جدید بکار بردن
حتی بدون الگو لباس دوختن بهم احساس خوبی میداد
پس من فهمیدم همینه
ان شالله که هدف از آفرینش من در این جهان و رد پای مریم در این دنیا اثبات استعداد سرشارم توی همینه
من دوره خاصی نرفته بودم اخه
ولی این همه توانایی تحسین برانگیز بود
پس رفتم
رفتم دنبالش
بابام مخالف بود
خانوادم گفتن تو لیسانس داری
تو کادر درمانی
گفتم به خودم نه
متزلزل نشو
استاد گفت پاداش در مسیر علایق ادامه دادن ثروت
پاداش بدیهیشه
تازه تو اون لذت رو توی هیچیییی حس نمیکنی
حتی استعدادشونم داری ولی این احساسو بهت نمیدن
این اولین باریه که مسیری که خودم میخوام،نه هیچکس دیگه،چیزی که قلبم گواهش هست رو دارم میرم توش،میدونم خدا همراهمه وگرنه جسارت تغییر بهم نمیداد
رفتم تو بازار کار
شاید 15،20 تا مزون رفتم و گفتن نعععع
ولی کوتاه نیومدم
به مامان بابامم نگفتم
من 6سال کارو گذاشتم کنار و رفتم تو دل خواسته هام
توکل کردم به خودش
پس تنهام نمیزاره
و نذاشت
هدایتم کرد به کارگاهی که ی خانم بود و تو همون نگاه اول گفت چراکه نه
بیا
من گفتم بدون حقوق
به قبلیاهم گفتم
ولی این گفت اررره
و الان 2ماهه میرم
امروز بهم گفت میخوام حقوق بهت بدم بابت این دوماه
هرچند که من خیییلی چیزا یاد گرفتم
سعیده جان اسم اون خانم هم سعیده است
ی چیز جالب دیگه
ببین خدا منو هدایت کرده پیش دختری که اونم دقیقااااااا 10 دی بدنیا اومده
دقیقااااا روزی که من بدنیا اومدم
این شگفت انگیز نیست؟
اینکه ی دفتر شکرگذاری داره و مینویسع
اینکه شجاع و خدارو روزی رسان میدونه
اینکه باورهاش در مورد ثروت و زندگی و روابط فوق العادس
هم مداری با این خانم مثبت اندیش و شاد همون کبوتر با کبوتر باز باز استاد که لاجررررم اتفاق افتاد
اینکه منم پراز برکت بودم براش
و با ورودم به اونجا ایشون بعداز 5 سال باردار شد
و جالبه که دیروز یکی دیگه از دخترای کارگاه ازم پرسید مریم تو دوره چی رفتی و گفتم 5 جلسه کلا مانتو دوز
و اونجا بود که همه گفتن تو واقعاااا استعداد داری
غیر ممکنه کسی اینقد زود راه بیفته
اینجا باید برای خودم دست بزنم
اینقد پیشرفت کردم تو کارم به لطف الله که کسی که خبره اینکاره اینجور منو تحسین میکنه
سعیده جان من نظر بقیه علی الخصوص مخالفتها و هدم حمایتهای پدرم رو ی نشونه دونستم که اررره اگر اونا میگن غلطه و به جایی نرسیدن پس مسیر من درسته
ادامه میدم
و دارم ادامه میدم
و میبینم درهارو که داره برام باز میشه به لطف الله
ادامه بده
خدا بهت نشون میده استعدادت توی چیه
چی بهت احساس خوب میده
و روحتو ارضا میکنه
برای من خیاطی بوده و میبینم درهارو که دارن باز میشن
عجله ای هم نیست
من دارم لذت میبرم
ان شالله برای شماهم بزودی رخ میده
موفق باشی و در پناه الله یکتا