سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 231
دیدگاه زیبا و تأثیرگذار محمد صادق عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
یک سفر زیبا که قرار هست داشته باشیم که قراره در گرم ترین نقطه آمریکا اتفاق بیفته و چقدر جالبه که آمریکا کشوری هست که همه فصل ها رو در یک زمان در خودش داره در تابستان خنکی کلورادو رو داره در پاییز و زمستان گرمای میامی رو داره و تحسین میکنم این تنوع آب و هوایی رو و ما همین تنوع رو در ایران هم داریم و خداروشکر بابت این نعمت
نکته مثبتی که دیدم این هست که استاد همیشه موقعی که سفر میخواد شروع بشه انتظار دیدن زیباییهای بی شمار رو داره و میگه خدا میدونه که چه زیباییهای بینظیری منتظر ما هست و این انتظار زیباییها رو داشتن باعث میشه که به سمت زیباییهای بیشتر و بیشتر هدایت بشویم
نکته مثبت بعدی که دیدم ایدههای خفنی هست که برای لذت بردن از زیباییها به صورت خلاقانه. استاد و مریم میزنن این دفعه این ایده خفن که دوچرخه ها رو بردارن و ببرن که دوچرخه سواری کنن در نوار ساحلی و کلی زیبایی رو تجربه کنن
نکته مثبت بعدی خونه ی بسیار زیبا و خوش ترکیب که استایل آبی رنگ داره هست چقدر طراحی قشنگی داره و چقدر با سلیقه رنگ بندی رو انجام دادن و حتی تابلوها هم رنگش آبی هست حتی ماکروفر هم آبی هست حتی رو تختی و همه چیز آبیه دمشون گرم و یک سری اتاق ها هم اومدن رنگ متضاد قرمز رو استفاده کردن که دقیقا به چشم میاد و متفاوت میکنه اون قسمت از خونه رو و خلاقیت به خرج دادن
نکته مثبت بعدی حیاط خونه بسیار قشنگ هست چقدر فضای خوبی داره و چقدر خوبه که آب و هوا الان انقدر گرم و خوب هست الان در میامی و چه میز و صندلی های خوبی تو حیاط خونه گذاشتن و میشه ساعتها نشست و لذت برد از این سرسبزی و خداروشکر که گریل هم که آماده هست برای غذا درست کردن خداروشکر بابت این همه نعمتی که به ما داده
نکته مثبت بعدی گل و گیاه های بسیار زیبایی که با سادهترین وسایل مثل بلوک و تایر که رنگآمیزیش کردن ایجاد شده واقعاً دمشون گرم که انقدر خلاق هستن
نکته مثبت بعدی ماشین شورلت هست الله اکبر چقدر طراحی زیبایی داره و چقدر خوشرنگ هست.. خداروشکر به خاطر این همه فراوانی ثروت و نوش جون افرادی باشه که در مدار تجربه چنین نعمت و ثروتهایی هستن و انشاءالله ما و بچههای سایت هم تکاملمون رو طی میکنیم و به این مدار میرسیم
نکته مثبت بعدی آزادی هست که توی آمریکا وجود داره، این کشور واقعاً در تمام جنبهها آزاده و این آزادی بی نهایت تحسین برانگیزه. اینکه شما میتونی اسلحه داشته باشی و نمایشگاه اسلحه برگزار میشه و این در حالی هست که در این کشور اتفاقات مثبت همواره می افته و صلح و امنیت عالی برقرار هست و اتفاقات بد خیلی کم هست با اینکه اسلحه آزاد هست نکته مثبت بعدی این کشور هست که میشه هم آزادی باشه و هم صلح و آرامش باشه و تحسین میکنم آزادی ای که توی این کشور هست رو واقعا. آزادی در همه جنبهها از پوشش گرفته که همه به هم دیگه احترام میگذارن و به صورت قانونی هر کسی میتونه پوشش دلخواهش رو داشته باشه و بهش احترام گذاشته میشه تا اینکه میتونی ماشین دلخواهت رو داشته باشی با هر حجم موتور و سی سی تا اسلحه و .. واقعاً تحسین میکنم کشور بینظیر آمریکا رو
نکته مثبت بعدی تحسین میکنم تنوع اسلحه ها رو، رنگهای مختلف، میشه ازش درس بیزینسی گرفت که چقدر ذهن خلاق دارن سازنده های این اسلحه ها که فکر کردن به اینکه مردم از چه چیزی خوششون میاد و اومدن اسلحه های رنگی هم درست کردن مثل اسلحه صورتی و بنفش و قرمز!
نکته مثبت بعدی اینه که کسایی که مثل من اهل گیم هستن و بازیهایی مثل کانتر سورس کانتر استرایک 2 کانتر گلوبال آفنسیو و کلاً سری های کانتر یا کال آف دیوتی و .. رو بازی کردن احتمالاً از دیدن اسلحه ها لذت میبرن چون دقیقاً همون اسلحه هایی که تو اون بازیها بود اینجا هم هست حتی بازی ای مثل جی تی آ هم اسلحه هاش تو این نمایشگاه هست و واقعاً خیلی هیجان انگیزه برام دیدن این اسلحه ها.. چون یاد بازی ها می افتم
نکته مثبتی که یادگرفتم این دیدگاه استاد هست که نمیتونی طرفدار صلح باشی اما خودت رو برای جنگ آماده کنی، یعنی روی خودت کار کن که به سمت صلح هدایت بشی و نخواه که اسلحه داشته باشی که یک جورایی انتظار ایجاد کنی برای اینکه یک مشکلی میخواد ایجاد بشه و تو اسلحه رو برای اون مشکل احتمالی گرفتی.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 2311190MB70 دقیقه
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم..
میخوام در مورد چند کلمه ای که مریم جان تو دقیقه 58 این فایل صحبت کردند ونظرشون رو گفتند صحبت کنم…
اونجایی که مریم جان گفت: وظیفه ی من اینه که توجه کنم به زیبای ها به خوبی ها تا وارد مداری بشم که توش امنیته ،شادی و…..
وخداوند ازم حمایت میکنه…
من خیلی وقتا خیلی جاها قبل اینکه با شما استاد عزیزم واگاهیهای نابتون اشنا بشم به صورت فطری و قلبی دوست داشتم که همیشه اون آدم خوبه باشم، آدم درسته باشم خیلی جاها هم تونستم وانجامش دادم ولی از اونجایی که منم تحت تاثیر اطرافیان و جامعه و باورهای نادرست ، رشد کردم وتربیت شده بودم یه جاهایی هم میگفتم خب نمیشه که به حق وحقوقم تجاوز بشه من بشینم نگاه کنم، واز اونجایی که باورهای مذهبی هم داشتم و مثلا قرآن هم میخوندم منطق میاوردم که بیا خود خدا هم گفته اگه بهت ظلم شد تو هم اجازه داری همونقدر ظلم کنی، مثلا چشم در برابر چشم و دست در برابر دست…
ولی خب دیگه درکی از ادامه آیه وآیه بعدی که نداشتم که همون خدایی که بهم این اجازه رو داده و گفته دیه و تلافی و قصاص رو گذاشتم برای بقای نسل، همون خدا هم گفته اگر گذشت کنید و بگذرید براتون بهتره، چون خدا هم بخشنده ومهربونه!!!!!!!!
خلاصه که هر چقدر بزرگتر شدم و اعتماد به نفس و عزت نفسم بر اثر خود تخریبی بر اثر احساس گناه و خودسرزنشی و احساس عدم لیاقت کمتر شد بیشتر خودم رو خالی میدیدم اونقدر که حتی از پچ پچ کردن دو نفر تو جمع که اگه حتی صنمی هم با من نداشتند ناراحت میشدم و به خودم میگرفتم، کلا یه جاهایی شخصییتم جوری بود که از همه چیز وهمه کس ناراحت میشدم کلا یه تایمی توی زندگیم انقدر احساس قربانی بودن داشتم انقدر ارزوهای برآورده نشده داشتم انقدر دلم به حال خودم میسوخت که همه کس وهمه چیز حتی خدا رو هم بر علیه خودم میدیدم وکلا اکثر حالت تدافعی داشتم…
منتظر بودم یکی یه حرفی بزنه یه رفتاری بکنه که بگم با من بوده ها، حالا منم تلافی،کنم به روش بیارم، جبران کنم بدیشو فک نکنه خنگم یا نفهمیدم یا کم آوردم….
کلا یه تایمی خصوصا توی ازدواج دومم این حالت از شخصییتم که دنبال دردسر و شر و ظلم به خود رو ، زیاد داشتم…
میگفتم باید تلافی کنم باید همیشه حرف تو آستینم داشته باشم جوابش رو بدم، چون اونجوری فکر میکنه درست گفته که من ساکتم پس یعنی من پذیرفتم که مقصرم حالا لال وایسادم چیزی نمی گم، تا جواب نمیدادم که اروم نمیشدم حتی اگه کتک میخوردم!!!!!!!
واقعا چرا؟؟؟ چی میشه که یه نفر انقدر پر از ترس و کینه و انتقام و وحشت میشه که همیشه این حس رو داره یا باور داره که اون بیرون، بیرون از خودش همه باهاش دشمن هستند همه میخوان ازش سوء استفاده کنند وبهش آسیب بزنند بنابراین باید همیشه اماده دفاع از خودش باشه…
شده با زبون، شده با دست وپاش، شده با اسلحه و…
آدمیکه سعی میکنه معنا ومفهوم آدمییت رو پیدا کنه کسیکه دنبال این میگرده که من کی هستم از کجا اومدم خالقم کیه ، هدف از خلقتم چی بوده وکجا قرار برم، بلاخره یه روزی هدایتها والهامات رو دریافت میکنه ودقیقا جهان به سوالاتش پاسخ میده…
منم سالها این سوالات رو می پرسیدم ولی خب می پرسیدم بعد میرفتم سراغ کار خودم، دیگه وای نمیسادم که جواب رو هم بشنوم، وجواب توی خودم بود، توی افکارم وگفتارم ورفتارم، که شده بودند شخصیتم و اونچه که شخصییتم رو ساخته بود کلی باور اشتباه ومخرب بود!!!
شکر الله مهربان وقتی با آموزه های شما اشنا شدم وسر سوزن به خودشناسی وخداشناسی وجهان شناسی رسیدم، یه کوچولو که درک کردم وظیفه و رسالت من در این جهان حفظ رابطه ام با خداوند هست واینکه شاد وخوشبخت باشم وبا استفاده از هرآنچه که در اختیارم هست بهترین خودم رو به جهان ارائه بدم، آروم گرفتم…
آروم که گرفتم فهمیدم هیچکس در این جهان با من کاری نداااااااره، هیچکس نمیخواد منو آزار بده، هیچکس دشمن من نیست، وهیچ چیزی منو تهدید نمی کنه مگر!!!!!
((( افکار وگفتار و اعمال خودم)))
به الله قسم بارها وبارها امتحان کردم شده چند روز نه به کسی زنگ زدم نه جایی رفتم نه حرفی زدم هیچی…
نشستم تو خونه گفتم مراقبه واستراحت کنم، بعد دیدم هیچکس هیچ احدی با من تماس نگرفته و هیچکس حتی یاد من هم نیفتاده!!!!
این یعنی چی؟ یعنی من اون تایم تمام تمرکزم روی خودم ودرونم بوده واصلا با بیرون از خودم کات کرده بودم برای همین هم هیچ کس وهیچ چیز دسترسی به من نداشتند تو اون تایم!!!
ولی بوده یه وقتایی فوضولی من گل کرده خواستم پا فراتر بذارم از محدوده ی خودم، حالا به هر طریقی، حتی مثلا انجام یه کار ساده، مثلا رفتم یه گلی رو بو کنم دیدم چندتا زنبور دارند شهدش رو میخورند وبا علم براینکه میدونستم نباید به اون گل نزدیک بشم ولی شدم وبعدش زنبورها افتادن دنبالم…..
یا مثلا گوشی تلفن رو برداشتم زنگ زدم احوالپرسی با مادرم بعدش انقدر مکالمه رو کش دادم که رسیده به حرفهای منفی و ناراحت کنند که بعد مکالمه حداقل چند ساعت حالم گرفته شده…
یا مثلا یه دفعه ترس اومده سراغم که وقت امتحاناته برم گیر بدم به پسرم که دیگه گوشی رو بذاره کنار بشینه درس بخونه، وانقدر جدی بودم که پسرم بعد یکی دوبار تذکر من برگشته درو اتاقش رو رو من بسته گفته ولم کن خودم میدونم وامتحاناتم!!!!!
حالا اینا مثالهای دم دستی و معمولی هست….
اگر بخوام از بزرگترین حماقت ها وظلم به خودها بگم اینه که بری بپیوندی به جرگه ی ادمهایی که هر چندوقت یکبار میفتن تو خیابون و مثلا ضد سیاست و ضد دین و ضد …..هستند انوقت که دیگه باید منتظر هر آسیبی باشند…
خلاصه ی کلام، به قول مریم جان من فقط وظیفه ام اینکه که تمرکزم روی خودم باشه تا انسان بهتری باشم تا در مسیر راستی ودرستی وصداقت باشم، من باید خودم رو دوست داشته باشم برای روحم برای جسمم ارزش بخوام ، باید بپذیرم که خیر وشر دو مسیر جدا از هم هستند که ایمان وشادی وامید منو میبره سمت خیر وخوشی و ترس و ناامیدی و غم منو میبره سمت شری که دچارش میشم….
باید هربار به خودم بگم من دارم روی خودم کار میکنم من دارم سعی میکنم آدم بهتری باشم پس لاجرم جهان هدایتم میکنه به سمت بهترینها، پس چرا باید بترسم و همیشه نگران باشم؟؟؟
واای خیلی حسش خوبه، اینکه یاد بگیری کجاها داری به خودت ظلم میکنی و کجاها داری به خودت عشق میدی….
اینارو که بتونی تشخیص بدی و بیاری تو عمل، دیگه کمتر ترس وتردید رو تجربه میکنی…
دنیا وآدمها میشن سراسر خیر وخوشی…
البته خیلی خیلی خیلی کنترل ذهن( تقوا داشتن) می تونه سخت باشه اگر حواست به خودت وبه درونت نباشه…
استاد جانم ومریم عزیزم خیردنیا وآخرت نسیبتون باشه هر لحظه وهمیشه، که اینهمه فایل آموزنده توی این سایت با ما به اشتراک گذاشتید که سراسر درس زندگی وخوشبختی داره برامون،سپاسگزارتون هستم ودوستتون دارم.
به نام خداوندبخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربان
وسلام به تک تک دوستانم
خدارو صدهزار مرتبه شکر، که سفربه دور امریکا دوباره شروع وشده وقراره دوباره ما کلی تمرکز وتوجهمون از طریق درست ودر راستای قانون بره سمت نعمتها وزیبایی ها ..
وکلی چیز جدید یاد بگیریم و کلی نسبت به فرهنگ امریکا بازم تجربه کسب کنیم…
استادعزیزم ومریم عزیزم، از دور روی ماهتون رو می بوسم وازتون سپاسگزارم که همیشه با مهربانی وعشقی بی دریغ با اشتراک گزاری این فایلهای آموزنده و پراز آگاهی، کمکمون میکنید توی این مسیر ثابت قدم بمونیم…
خوشم میاد که هر وقت پروژه برمیدارید و یه دوره آپدیت می کنید یا دوره جدید روی سایت میذارید به خودتون یه مسافرت عشقولانه وپرخیر وبرکت هدیه میدید که ما رو هم همسفرستون می کنید و ما هم از خیروبرکتی که از این سفرها نسیبتون میشه،نسیب میبریم….
داشتم فایلو نگاه میکردم وقتی داشتید اسلحه ها رو چک میکردید ومی دیدید، با خودم میگفتم ببین یه کشور چقدر می تونه آزادی داشته باشه که مردمش سلاح داشته باشند برای دفاع از خودشون، بعد همون موقعه نگاه منطقیم اومد بهم گفت: خب اصلا چرا کسیکه توی فرکانس درست ومثبتی هست باید ترس داشته باشه؟
اونم ترس به این بزرگی که بخواد برای دفاع از جان ومالش متوصل به سلاح گرم وکشنده بشه؟
پیش خودم داشتم میگفتم خدارو شکر امروز دیگه میدونم که خودم با توجهاتم دارم شرایط واتفاقات رو به زندگیم دعوت میکنم وحتی اگه سنگ هم از آسمون بباره و هر اتفاقی در پیرامون من بیفته من در پناه امن خداوند محافظ میشم ونیازی نیست که از چیزی بترسم اصلا…واینکه منطقم این بوده وهست که تا زمانیکه من در فرکانس خوبیها ومثبت ها وصلح درونی وبیرونی هستم، تا زمانیکه من با جهان در صلح وسازش هستم چه باکی دارم از اینکه مشکلی برام پیش بیاد واتفاقا عقیده دارم برای هرچیزی اماده باشم جهان همونو به سمت من هدایت وراهی میکنه…
همینطور که داشتم فایلو میدیدم و با باخودم حرف میزدم، دیدم چند دقیقه اخر فایل شما استاد قشنگم اومدید اتفاقا در مورد همین گفتگوهای ذهنی من صحبت کردید ودیدی که من نسبت به حمل وداشتن اسلحه ودفاع از خود داشتم….
خیلی خیلی خدارو شکر کردم که عقاید وباورهام نزدیک وشبیه به باور وعقاید شما ومریم جان بوده واین نشون میده من شاگرد خوبی هستم وجوری جا پای استادم گذاشتم ودارم میذارم که باورها وعقایدم داره شبیه به عقاید و اصول وباورهای استاد عزیزم میشه….
شاید 90 درصد مردم الان بگن والله هیچکس از جنگ ودعوا و اسلحه و ….خوشش نمیاد اماااااا، شاید نصف همین 90 درصد که این عقیده رو دارن اگه تو شرایط بد و ناجالب وتحت فشار وترس واسترس قرار بگیرند ویه سلاح گرم و ….داشته باشند به خودشون یا دیگران آسیب بزنن …..
امااااا اونکه واقعا می تونه وتونسته قوانین جهان هستی رو درک کنه و تونسته سعی کنه خودش رو در مدار صلح درونی وبیرونی نگهداره وحفظ کنه، جهان چنان اون شخص رو در امنیت وآرامش نگه میداره که اصلا بخواد هم نمی تونه به این چیزا فکر کنه….
من تو گذشته وقتی تحت فشار قرار میگرفتم وقتی کسی الکی قضاوتم میکرد یا مثلا تهمتی میزدویا در حقم بدی میکرد بارها وبارها چنان خشم میومد سراغم که اگه طرف پیشم بود دوست داشتم خفه اش کنم….
خب انموقعه ها جاهل وبی ایمان بودم ولی از وقتی وارد این مسیر پر خیروبرکت شدم نه تنها مورد قضاوت وتهمت و….قرار نمی گیرم بلکه اگر هم بفهمم چنین اتفاقی افتاده با تمام وجودم برای طرف مقابلم دعا میکنم واز خدا میخوام که از جهالت ونادانی نجاتش بده همونطور که منو نجات داد….
اصلا وبه هیچ وجه در مسیر خیر وخوشی قرار نیست اتفاق بدو نگران کننده رخ بده…
من مدتهاست که این عقیده رو دارم،وقتی من در مسیر درست باشم، اصلا به مسیرهای نادرست وآدمهای نادرست برخورد نمی کنم….
اینا که میگم در حد حرف نیستا، پوستم کنده شده تا این اطمینان قلبی توی من نهادینه شده…
انقدر پیش اومده تو این مسیر ترسیدم، شک کردم، استرس گرفتم اماااااا خیلی سریع وصل شدم به منبع اصلی وسریع گفتم خدایا من نمی دونم من نمی تونم راهو باز کن خودت انجامش بده خودش درستش کن وبعد اون چیزیکه به چشم من ودر ظاهر شر وبدی بوده به خیری عظیم تبدیل شده برام…
واین اعتمادهای کوچیک و اتفافات مثبت کوچیک کنار هم قرار گرفت تا به شکل ایمان در من به وجود اومد…
واین ایمان هر روز به لطف الله مهربان داره رشد میکنه وبزرگ وبیشتر میشه…
استادعزیز ومریم عزیزم در پناه امن خداوند باشید هر لحظه وهمیشه هرکجای این دنیای قشنگ که هستید