سریال زندگی در بهشت | قسمت 1

سلام

من قبلا سریال زندگی در بهشتو نگاه میکردم ولی بصورت رندوم قسمتایی انتخاب میکردم و خیلی سطحی میدیدم

الان مدتیه حس میکنم بخاطر اینکه نمیتونم برم بیرون گرفتار نجوا شدم که میدونم البته طبیعی نیست و نباید باشه ولی خب باید تکاملمو طی کنم تصمیم گرفتم بشینم از اول این سریال قشنگ با دقت ببینم نه فقط به قصد دیدن

اولین هدفم که توجه به زیبایی ها و تحسین اونا و عادت کردن به این سبکه

دومین هدفم هم دقت کردن به رفتار استاد و بخصوص مریم جان بعنوان یه خانوم عالی و الگوم که ببینم در شرایط مختلف چه رفتار و طرز فکری دارن و بتونم بیشتر الگو برداری کنم و انشاالله به مسیر مستقیم هدایت بشم

و تصمیم گرفتم برای هر قسمت کامنت بزارم هم نکات مثبت هم الگوهای اخلاقی

.

به نام الله یکتا

من این قسمت رو تا حالا ندیده بودم همیشه زیبایی و تمیزی دور دریاچه و پارادایسو فقط میدیدم غافل از اینکه استاد و مریم برای اون ارامش و زیبایی چقد تلاش کردن و زحمت کشیدن

جالبه فکر میکردم همه چیز از اول اماده و محیا بوده ولی هیچ وقت اینطور نیست ما همیشه باید خودمون تلاش کنیم

مریم عزیز ذوق و شوقش تموم نشدنیه همیشه مثل بچها برای همه چیز ذوق داره و لذت میبره از تجربه کردن و تو این مسیر به همه چیز به چشم زیبا بینش نگاه میکنه انقد که این بشر با خودش در صلحه

هیچ وقت یجا نمیشینه به هوای اینکه شوهرش کارارو انجام بده خودش میاد وسط و هر کمکی از دستش بربیاد انجام میده چون عزت نفس داره چون میدونه تواناییشو داره و نگران نیست النگوهاش بشکنه:) و بنظرم همینه که این کارارو برای استاد هم لذت بخش میکنه چون تو این راه یه نفر خسته نمیشه و مسولیتها رو دوش یه نفر نیست هر کدوم هر کاری از دستشون بربیاد انجام میدن

و نکته بعدی اینه که هر کس طرف خودشو کامل انجام میده و همینه که کار رو پیش میبره مثلا مریم جان یه گره ی عالی زدن چون همیشه کاراشو به بهترین شکل انجام میده استاد دیگه نیومد گره ی اونم چک کنه چون به مریم اعتماد داره میدونه همیشه طرف خودشو به بهترین شکل انجام میده

.

وقتی داشتین درخت رو با ماشین میکشیدین بیرون وقتی دو سه بار تلاش کردین و نشد من تو دلم گفتم اگر من بودم ادامه نمیدادم ولی بعدش دیدم با تلاش بعدی از ریشه درومد به خودم گفتم ببین رویا همیشه همینی چرا استمرار و مداومت نداری؟چرا تلاش نداری؟ الان فهمیدم مربوط به عزت نفسه خودم رو لایق ادامه دادن نمیدونم همیشه همینم کلی کار شروع کردم که تو همش هم استعداد داشتم و علاقه داشتم اما وسط راه ول کردم نمیدونم اون ته و تو های ذهنم چه باوری دارم که باید درستش کنم

.

همه چیز زیبا بود تو این فایل دشت وسیع دریاچه که رنگ اسمون ابی شده بزغاله ای که دوست داره همه رو دنبال کنه فرقی نداره ماشین باشه یا اسب خخخ