اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عزیزم و مریم گرامی و تمام اعضای خانوادم..
استاد و دوستان عزیزم و مریم دوست داشتنی
الان که این کامنت رو براتون مینویسم
تا دقایقی پیش چشمانم پر از اشک بود اما این اشک حاصل چیزی جز احساس ناب•من خلق کردم • نبود..
استاد در لایو 35 میگه
اگر تمام مردم جهان بیان بگن من اشتباه میکنم من نتیجه رو می کوبم تو صورتشون
و من الان که دارم این کامنت رو مینویسم دارم این خلق رو،این جواب این سیستم دقیق رو ثبت میکنم که هرگز و هرگز یادم نره برای چی این مسیر انتخاب کردم :)!
داستان اینگونه شروع میشه که
من امروز تولدم بود :)
من امروز 16 ساله شدم :)
و دیشب..تا ساعت سه و خورده ای بیدار بودم اما احساس شادی و نشاط من رو بیدار نداشته بود بلکه احساس بد،احساس طرد شدن،احساس تنهایی من رو سرپا نگه داشته بود!
طرفایه ساعت یک ، رفتم پشت بوم تا هوا بخورم و حالم بهتر بشه،فکر میکردم جواب میده اما جواب نداد و فقط یکم هوام عوض شد و برگشتم خونه
و طرفایه ساعت دو و نیم …من حالم بد شد…
و خداوند دست هایش رو برای خوب کردن حال من فرستاد :))
دوست صمیمی من بهم گفت چرا تا اون ساعت بیدارم چون همیشه خیلی زود میخوابم و شروع کردم باهاش صحبت کردن
و اون صحبت کرده و تخلیه اون افکار منفی حال من رو خوب کرد :)
یعنی من واقعا از خداوند سپاسگزارم که اگر کمکم نمیکرد و دستم رو نمی گرفت واقعا فکر نمی کنم میتونستم از اون حال بد بیرون بیام
خلاصه..
صبح امروز شد و
من بیدار شدم
ستاره قطبی نوشتم :
1 صبحت بخیر خدا عزیزم،امروز تولدمه و توام مسئول برنامه ریزی و هماهنگی منی
من هیچ ایده ای ندارم که همه چیز قراره چطور پیش بر اما از تو میخوام و میدونم که امروزو تبدیل به یه روز بی نظیر ، پر از لذت و خاطره انگیز میکنی
2میخوام بابت اینک تولدمه بی نهایت خوشحال باشم
(چون دیشب دومین تمرین ستاره قطبی انجام ندادم و فقط با یه احساس متوسط رو به خوب خوابیدم صبحم دقیقا همین احساس داشتم)
3میخوام امروز بهم خوش بگذره طوری که امروز برام یه خاطره خوب بشه
4میخوام امروز یه اتفاق خوب بیوفته
5میخوام امروز طوری پیش بره که همه چی منو خوشحال تر کنه
6خدای قشنگم من ازت یه کیک خوب و خوشمزه میخوام
7ازت میخوام که ملیسا(دوستم) که میاد کلی بهمون خوش بگذره
8ازت میخوام یه ویدیو کال باحال با دوستم بگیرم(اینو یادتون باشه)
9میخوام دوستم امشب اینجا بخوابه
..
خب نوشتم و تجسمش کردم
احساس خوبم اگه 60 بود شد 65_68
و اینطوری بودم که بازم میخوام بیشتر بشه
میخوام تمام توانم رو بزارم که امروزمو خیلی قشنگ خلق کنم
شروع به نوشتن سناریو کردم
سناریو:خدای عزیز و دوستداشتنی من ،چطور همه چیز رو اینگونه هماهنگ کردی که من انقدر غرق لذت بشم؟
که انقدر به من خوش بگذره؟
که همه چی،همه چی عالی پیش بره و
کار تو بود،*سوپرایز هایس که امروز شدم و اتفاق های عالی که برام افتاد که واقعا من قدرتی نداشتم و فقط و فقط کارتو بوده
خدای عزیز من ،قدرت تو و لطف تو منو به وجد میاره!
تو باعث گریه من شدی انقد که خوشحالم کردی
(اون چیزی که صبح نوشتم در حالی اصلاااااااااا باور نمی کردم که دقیقا جمله به جمله سناریومو تجربه کنم!)
خدایا امروز ،یعنی 1402/1/2 دیگه بر نمی گرده
یعنی از خاطره انگیز ترین و بهترین روزهای سال و خاطره انگیز ترین تولد زندگیم شد چون تو اونو چیدی!
چون تو اونو برنامه ریزی کردی و تو جلوش بردی و خدایا سپاسگزارم که امروزمو اینقدر قشنگ برام چیدی :)
اینجا ، بعد از نوشتن متن بالا به عنوان سناریو روزم،واقعا لبریز شدم از احساس شادی و سپاسگزاری و ادامه دادم
خدایا سپاسگزارم که حضور پر مهرت رو هر لحظه از شدت شادی احساس می کردم
خدایا ازت ممنونم بابت قدرتی که به من برای خلق روزم دادی،چه اتفاقاتی امروز قراره بیوفته!
خدایا ازت سپاسگزارم که دوستم امشب موند و اینجا خوابید
خدایا بی نهایت بابت اتفاقایه امروز ازت سپاسگزارم :)
و برای احساس خوب بهتر
خواستم اولین کسی باشم که تو روز تولدم بهم تبریک میگه
پس..برای خودم یه صفحه A4 نامه عاشقانه نوشتم
و به خودم گفتم امروزبودنت را جشن میگیرم زیرا تو برایم بسیار با ارزش و گرانقیمت هستی
امروز تو بودن را جشن میگیرم
و ….
و روزم رو شروع کردم
قرار بود بریم پارک ملت اما چون بارون شدید اومد موندیم خونه و دلیلی که من امروز سناریو نوشتم این بود که بتونم دهنمو بهتر و بهتر کنترل کنم :)
خلاصه
روزم شروع شد
تصمیم گرفتیم ناهار پیتزا باشه و خودمون درستش کنیم
گذشت و دوستم (ملیسا) اومد پیشم
کلی باهم صحبت کردیم و حالمون خوب بود
و دوست صمیمیم که از دوروز قبل عید رفته بود قشم
همون دوستم که شب قبل تولدم دست خدا شد تا حال منو خوب کنه
بهم گفت آره من کادوتو دارم برات میفرستم
هستی؟
گفتم آره هستم
و به خودم گفتم که هیچ ایده ندارم که چی میخواد برام بفرسته
و خلاصه بعد از پنج دقیقه گفت درو باز من فقط پایین نگاه نکن چون کادوم لو میره
گفتم باشه
فقط یه لحظه رفتم درو باز کنم حس کردم انگار یه مرده و اینا ولی چیزی ندیدم
خلاصه من خوشحال و اینا
و دیدم داره از طبقات میاد بالا و
دیدم که …
دوستمه :)
/دوستم دختره چون خودی مشکی پوشیده بود یه لحظه مرد دیده شد /
و وای..فیلمشو دارم….باور نمیکردم…من فک میکردم که قشمه،همبن دیشب باهاش صحبت کرده بودم و اینا..
بعد از کلی بغل و سوپرایز و اینا
بهم گفت آره من نمی دونستم که تو نمیدونی
من استوری گزاشته بودم که برگشتم اما یادش نبود که من اینستا ندارم و نمی بینم
و گفت دیشب که باهات حرف زدم یادم اومد که نمیدونی پس اومدم که سوپرایزت کنم:))
بچه ها یعنی خدا
یعنی این سیستم همچین قدرتی داره
شما و من فقط و فقط باید روی خودمون کار کنیم
این سیستم به قران بلده باید چطور بچینه
فقط و فقط مشکل ماییم
سد ماییم
ماییم که نمی زاریم معجزات
آدم های عالی
روابط عاطفی محشر
پول و رشد و موفقیت و سلامتی و…
وارد زندگیمون بشه!!
یعنی الان به یه آدمی که دوسش دارید و پیشتون نیست فکر کنید
مثلا یه شهر دیگس یا کشور و …
بعد فکر کنید میخواد براتون یه بسته بفرسته و بعد که درو باز میکنید میبینید اومده پیشتون :))))))
یعنی وای خدای من
اون معجزه
اون اتفاق خوب
اون اعتماد به خدا
اون که ازش خواستم امروزو خاطره انگیز ترین روز زندگی من کنه
تمامش برآورده شد
یعنی اگر فقط و فقط توی این تایمی که با استاد بودم یه چیزیو اونم یکم درک کرده باشم
اینه که
این خدا مستجاب میکنه خواسته های تورو :))
یعنی وای…واقعا باورم نمی سه
خلاصه
حالا این دوستم اومد و
سه نفر شدیم
من و دوتا دوستام و خواهرمم اگر حساب کنیم که چهار نفر
این دوتا دوستام تاحالا همو ندیده بودن و هردوتاشونم درونگرا بودن
و یکم یکم ترسیده بودم که اگه باهم حال نکنن و اینا چی میشه و …
اما..من از همون صبح چند بار به خودت گفتم که من سپردم به تو
تو خودت باید برام بچینی
حتی یادمه بهش گفتم من نمیدونم امروز قراره چه اتفاقی بیوفته و انتظار اتفاق تادلخواه رو دارم پس قول میدم و قسم میخورم هرچی شد من فقط خوشحال باشم :)
این دوتا..هرچی که میگذشت.. چنانننننن بیشتر و بیشتر باهم دوست میشدن
که یه تایمایی احساس میکردم من اون تازه واردم
یعنی چادر سرشون کردن ، با سینی دایره زدن،انقدررر دوتایی رقصیدننن که باورتون نشه
یعنی وقتی میسپری به این خدا..دیگه چه غمی داری؟
انقددددد میتونه برات قشنگ بچینه که هیچ وقت باورت نشه :))
خلاصه
بعد از کلیییییی رقص و بازی و خب و چل بازی
آماده شدیم بریم کیک بخریم
کلییییی تو راه رقصیدیم
و
یه کیک واقعااا خوشمزه خریدیم
(کیکمو از نوبری سمت مفتح شمالی خریدم،واقعااا محشره،اگه تهرانید یه بار امتحانش کنید :) )
و تو راه برگشتم کلییی رقصیدیم
وقتی که شمع هارو چیدم و موقع فوت کردن شد
به خدا گفتم امسال که همه چیو خیلیی برام قشنگ چیدی،امسال کلی اتفاقایه قشنگ افتاد،کلی با آدم های فرشته تو آشنا شدم و….
بیا امسالم همه چیو عالی و قشنگ بچینیم
دقیقا همون چیزی که سال پیش بهش گفتم :))
بعد کیک خوردیم
یکم صحبت کردیم
آهنگ گوش دادیم
و دوستام دونه دونه رفتن
و دوستم که از قشم برگشته بود چون خونش نزدیک بود خودمون رسوندیم و موقعی که میخواستیم برگردیم
من کلی گریه کردم :)
من واقعا با تمام وجودم خالق بودنو تجربه کردم
با تمام وجودم تجربه کردم که
صبح باور نداشتم
ورودی آنچه که میخواستمو به وسیله نوشتن گفتن تجسم و …. دادم
و بوم…
صد برابر بهتر از چیزی که فکر میکردم شرایط و اتفاقات رقم خورد :)
داشتم یه قسمت زندگی در بهشت میدیدم
که مریم جان داشت میگفت
اگه من صدهزار بار فیلم می گرفتم از بقیه یا درمورد ماهیگیری میخوندم،هیچ وقت لذتشو به اندازه وقتی که خودم انجام دادم درک نمی کردم
منم الان همینطوری شدم
اگر صدتا ویدیو از استاد میدیدم که چطور زندگیمو خلق کنم و شرایط و اتفاقات دلخواه وارد زندگیم کنم
باز نمی رسیدن به پای اینک
•انجامش دادم و تجربش کردم:))•
الان من اصلا دیگه اون صبای صبح نیستم :)
صباییم که قانونو به چشم دید
معجزه رو به چشم دید
قدرت سیستم رو در هماهنگی به چشم دید
قدرت خداوند رو در هدایت به چشم دید
من الان صباییم که به اندازه مدار خودش قانون بهش ثابت شده :)
خیلی خیلی خیلیییی جا داره که قانون بیشتر باور کنم،که زندگیمو بیشتر دستم بگیرم
که خیلییی بیشتر باور کنم من خالق زندگیمم
اما این صبا،دیگه اون صبای صبح نیست :))
این صبا واقعا نو شده :)
این یه صبای جدیده :))
یعنی من احساس همون جمله استادو دارم که میگه:
اگه همه مردم جهان بیان بگن راه من غلطه من نتیجه رو میکوبمتو صورتشون
من احساس میکنم الان یه نتیجه ای دارم که واقعا..بهم قانونو اثبات میکنه :))
خدایا بی نهایت
بی نهایت
بابت اینک امشب بهم ثابت شد،اونم توی روز تولدم که
مثل اینک ما آدم ها کاملا قدرت کنترل زندگیمونو داریم
خدایا شکرت
خدایا شکرت که هرچقدر که شکر کنم کم گفتم :)
یعنی من..کاملا میتونم زندگیمو همون طوری بچینم که میخوام :)
چه خدای فوق العاده ای هستی تو :)
چطور باید ازت شکرگزاری کنم؟ :)
و چیزی امکه یاد گرفتم
اینه که فکر نکنم ویدیو دیدن همه چیه
دوتا ویدیو که دیدم
بیام با تعهد انجامش بدم و نتیجه ببینم
چون اینکه تو انجام بدی و تو نتیجه بهت ثابت بشه
یه تاثیر خیلییییی هیولایی داره :)))
خدایا
بی نهایت عاشقتم
گریه امشب من..از روی بی نهایت خوشحالی بود
و هیچ وقت..هیچوقت صبح همچین فکر نمی کردم
چقدر من عاشقتم خدایا… چقدر عاشق سیستمتم که انقدرررررر دقیقه
عزیزم تولدت رو بهت تبریک میگم. ان شالله همینجوری قدرت مند پیش بری و خواسته هات رو تجربه کنی.
چه حس خوبی گرفتم وقتی کامنت یه دختر 16 ساله رو خوندم که انقدر روز قشنگی رو تجربه کرده کنار دوستاش و خواسته هاش رو تجربه کرده و چقدر قشنگ درمورد خدا و سیستم صحبت میکنه. واقعا تحسینت میکنم عزیزم.
شما کسی بودین که باعث شدین من رابطم با پدر خودم هم خوب بشه، خالق و پدر اصلیم رو هم بشناسم و بفهمم که تنها رابطه مهم زندگی من ، رابطه با اون هست
استاد عزیزم از 5 دقیقه اول حرفاتون دو نکته مهم فهمیدم که میخوام بگم تا یادم بمونه شما کی بودین و روز تولدتون چه هدیه ای به من دادین:
نکته اول ، فهمیدم چرا خیلی از روانشناس ها تلاش دارن شمارو تخریب کنن در صورتی که افسردگی من رو بدتر کردن ولی اموزش های شما منو نجات داد…
خیلی هاشون به قدرت کلام و افرادی که خدا دور شما جمع کرده حسادت میکنن و عملا میگن چرا این همه آدم طرفدار این صحبت های غیرعلمی! هستن ، در صورتی که خودشون تا زمانی که قانون خدا رو قبول نکنن و به اندازه شما رو خودشون کار نکنن هیچ وقت مثل شما به این حجم از مخاطب اونم به سادگی نمیرسن…
نکته دوم که خیلی مهم تره ، این ترمز رو کشف کردم که من رابطه با خدا ، آخرین اولویتمه
اولیش چیه ؟ پول
عقده من از بچگی پول بوده، پول به غیر از حساب که هیچ وقت از خرج کردنش نترسم و مجبور نباشم واسه یه قرونش هم به کسی جواب پس بدم
پس من همیشه فکر میکردم باید اول پول دربیارم که ذهنم آروم بشه بعد به خدا برسم!
و همیشه وقتی بچه های سایت از رابطه قشنگشون با خدا میگفتن اینجوری بودم که خب چقدر عالی و خوبه این حس زیبا ، ولی من تا پول نداشته باشم حالم خوب نیست حتی اگه با خدا رابطم خوب باشه…
پس من اصل زندگیم پوله…
ولی الان فهمیدم که چرا هرچقدر کار میکنم فالوورام بیشتر نمیشن ، مشتریام بیشتر نمیشن و کارم رشد نمیکنه
چون چسبیدم به عوامل بیرون و عامل اصلی رو گذاشتم کنار
انگار بخوای تخم مرغ آبپز کنی و همش سعی کنی آب خالص و مقطر پیدا کنی و بگی نه با آب لوله که نمیشه تخم مرغ آبپز کرد و هی دور خودت بگردی و گشنه و گشنه تر بشی
در صورتی که اصل اون تخم مرغه همونو باید برداری بذاری سرجاش توی قابلمه…
خلاصه تصمیم گرفتم کمتر از کسی نظر بخوام ، سعی کنم به خدا نزدیک تر بشم تا پول خودش بیاد ، برده و بنده ی پول و فالوور نباشم ، رها کنم و انقدر نچسبم
ممنون از کادویی که بهم دادی استاد
خیلی خیلی دوست دارم
زندگی شما کم از بهشت نداره ولی آرزو میکنم از اینی که هست هم قشنگ تر بشه
واقعا متن این قسمت عجیب مرا مجذوب خود کرد مخصوصا این قسمت متن
مرتب به خودت یادآور شو که، “تنها کارِ زندگیِ من ایجاد هماهنگی میان ذهنم و روح است” به نحوی که به آرامش و شادی بیشتری برسم.
این روزها من در اتاقم نشسته ام و در حال اصلاح باورهای مخربی هستم که از بچگی آنها را یدک میکشم…
در حال ایمان آوردن به خدایی جدید هستم ؛ خدایی که دستگیر است نه مچ گیر…
در حال پیروی کردن از حضرت محمدی جدید هستم ، حضرت محمدی که بسیار ثروتمند بوده..
و…
و در اینجا مرتبا شیطان می آید و میگوید بلند شو و برو بیرون دنبال کار ، یه حرکتی بکن تا برکت از خدا برایت بیاید
و کمی حالم را خراب میکند اما سریع به خودم میگویم
مگر من برای این چشم بابرکتی که ارزش آن تریلیاردها دلار است چه حرکتی کردم که خدا آن را به من داده؟؟؟
برای دریافت چنین برکتی از خدا من خیلی آرام در شکم مادرم بودم و کار من در آنجا این بود که آرام بودم و اسیر نجواهای ذهن نبودم و خدا به آسانی دو چشم زیبا به ارزش تریلیاردها دلار به من داد
حال خدای آن زمان با خدای الان فرق کرده؟؟؟
یعنی الان نمیتواند چنین برکتی بدهد؟؟؟
هرگز چنین نیست ، او قادر است و میتواند
فقط فرق الان و آن موقع در این است که من الان اسیر نجواهای ذهن شدم ولی آن موقع اسیر نجواهای ذهن نبودم
و این یک پیغام از سمت خداست که
ذهنت را خاموش کن و آرام شو تا جریان برکت به سمتت سرازیر شود
و در اینجا آرام میشوم و دوباره او میگوید و….
تا اینکه امروز به این جمله برخورد کردم و خیلی آرام شدم
آری ، یک مربی مهدکودک هر روز از خواب بلند میشود و به مهدکودک میرود و در آنجا با هماهنگی بین بچه ها ، آنها را به مدت نصف روز در آرامش و سکون قرار میدهد و به خاطر این کارش از مدیر مهدکودک به صورت ماهیانه حقوق مادی دریافت میکند.
و حال کار من هم این است که بین ذهن و روحم تعادل ایجاد کنم و در ازای این کارم از مدیر و مدبر جهان ؛ رب العالمین پاداش دریافت میکنم
فقط تفاوت من و آن مربی مهدکودک این است که کار من بیشتر متافیزیکی است ولی کار او بیشتر فیزیکی
پس در زمان کار بروی باورهایم میگویم
من اکنون در سرکار هستم تا کارخانه تولید فرکانسم را با ایجاد هماهنگی بین ذهن و روحم مدیریت کنم تا این کارخانه محصولات خوبی را در زندگی من تولید کند
متشکرم ک کامنت گذاشتی زیر این فایل و چقدر قشنگ توضیح دادی ک کار اصلی ما چیه و وظیفمون چیه و در ازای این کار رب العالمین پاداشی میده پاداشی از جنس روابط خوب، ثروت، شادی و نعمت و ما باید خودمون رو آرام و نجوا های ذهن رو خاموش و رها باشیم نسبت به خواسته هامون..
آخ استاد استاد استاد! هر لحظه و هر ثانیه که این فایل رو میدیدم همش تو ذهنم این بود که : چقدرررر همه چیز برمیگرده به « خودمون »؛ چقدر ما در رأس همه چیزیم؛ چقدر فقط مسئله خود ماییم! درمورد حال خوب گفتید. من امروز متوجه یه چیزی شدم؛ دیدم اون اولا برای حال خوب تلاش میکردم، یعنی همش مراقب بودم، ورودی هام رو به شدت کنترل میکردم، به محض قرار گرفتن در یک شرایط نامناسب کانون توجهم رو کنترل میکردم و اجازه نمیدادم حالم خراب بشه؛ تلاش میکردم دائما در حال خوب بمونم؛ اما هرچقدر بیشتر گذشت موندن تو حال خوب برام راحت تر شد؛ چون من بزرگتر شدم! چون خیلی از اون چیزهایی که در گذشته اذیتم میکرد دیگه نمیتونه آزارم بده؛ چون من رها تر شدم؛ چون قوی تر شدم. الان دیگه این حال خوبه همیشه هست؛ من عصبانی میشم، غمگین میشم، یه وقتایی حسادتم میزنه بالا، ولی خیلی کم، و خیلی کوتاه. چون من یاد گرفتم حال خوب = اتفاقات خوب، حال بد = اتفاقات بد. چون من یاد گرفتم وقتی آدم حالش خوبه همه چیز به طور معجزه آسایی خوب پیش میره. چون من یاد گرفتم حال خوب طبیعت همهی انسان هاست. چون من یاد گرفتم با حال خوبه که میشه به همه چیز رسید. و استاد، وقتی آدم خدا رو تو وجودش رشد میده، چقدر همه چیز ممکنه! دیگه هیچ نگرانی ای وجود نداره؛ هیچ ترسی وجود نداره؛ هیچ نشدی وجود نداره! من حتی وقتی یک دقیقه در روز به خدا فکر میکنم انقدرررر وجودم سراسر نور میشه که نفسم بند میاد؛ حالا شما فرض کنید بتونیم خدا رو در ثانیه به ثانیهی روزمون حس کنیم؛ انشالله که با لطف و هدایت خدا میتونیم. مشکل اینجاست که ما در بیرون از خودمون به دنبال خوشبختی و یک اتفاق غیرمنتظره هستیم؛ اما مسئله اینه که خوشبختی در درون ماست؛ ماییم که خوشبختی رو ایجاد میکنیم؛ من در کنج اتاقم، وقتی کتاب میخونم، خوشبختم! در گلخانهی خونمون، وقتی به تماشای گل ها نشستم خوشبختم! من همه جا، در هر زمانی خوشبختم؛ اگر بخواهم! که خوشبختی، به یک مکان یا زمان خاص محدود نیست؛ خوشبختی همواره در جریانه. در ما، در وجودمون، فقط کافیه به خودمون رجوع کنیم :)
سلام خدا قوت. مثل همیشه عالی. سپاسگزارم بابت این فایل خوب و یادآوری های بجا و به موقع شما.
خداوند را سپاسگزارم بابت اینکه شما را به جهان هدیه داد و سپاسگزارتر هستم بابت اینکه حدود یکسال پیش شما و سایتتون را به من هدیه داد.
خدا را شکر میکنم وقتی شما و تجربیات زیباتون را می شنوم و می بینم چون بیشتر ایمان میارم که من هم به راحتی می توانم هرآنچه از ذهنم میگذره را بدست بیارم، کافی است به قوانین ساده کاینات عمل کنم.
بابت هدیه ارزشمندتون هم سپاسگزارم. من کمتر از 10 روز پیش یک کالای ارزشمند را به کسی هدیه دادم اینقدر شوکه شد که نگو. خداوند را سپاسگزارم که به واسطه شما چندین برابر اون را امروز برام هدیه فرستاد. من عاشق دعای پایانی فایل هاتون هستم پس با دعای خودتون حرفم را تمام میکنم.
تولدتون مبارک امیدوارم در پناه الله یکتا سالیان سال سلامت، شاد، موفق، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید. باز هم سپاسگزارم.
سلام استاد من امروز ی مسافرت اومدیم با کسایی ک خیلی خوش نمیگذره باهاشون ولی چون همسرم ازم خواست و اینکه دیدم این میتونه ی چالش خیلی خوب باشه برام ک تو هر موقعیتی بتونم شاد باشم ک خوشحالیم وابسته ب چیزی نباشه و خواستم خودمو محک بزنم و با چالش جدید روبرو شم چون مشکلات تو زندگی میتونه باعث پیشرفتمون باشه و اتفاقن خوشحالم ک باورای غلطمو پیدا کردم
امروز روز اول بود و من چن ساعت اول خوب بودم بعد دیگ کنترلمو از دست دادم
فهمیدم خییییلی هنوز ب تلاش نیاز دارم
خیلی ب محبت همسرم نیاز دارم و وقتی همسرم بم محبت نمیکنه و توجه نمیکنه ناراحت میشم درحدی ک اعصابم بهم میریزه و سرش غر میزنم و میگم چرا ب بقیه توجه میکنی ب من نه
میدونم کارم اشتباه بوده ولی ناراحت نیستم چون باعث شد ایرادامو بفهمم باعث شد بفهمم هنوز باید خیلی رو خودم و باورام و اعتماد بنفسمو و نیاز نداشتن ب توجه همسر کار کنم
با گوش دادن ب این فایل خیلی حالم بهتر شد
اینکه گفتید بی خیال باشید زندگی رو راحت بگیرید واقعن چرا سخت میگیرم ب خودم استاد ممنونم بابت این حرفاتون
باعث شد با خودم این تصمیمو بگیرم ک فردا باید حتمن خوش بگذرونم فردا بی خیال خواهم بود
مهم نیست همسرم بم توجه کنه یا ن
مهم نیست اطرافیانم چ رفتاری داشته باشن
من باید خودم حال خودمو خوب کنم من نیاز ب کسی ندارم تنها خدا برایم کافیست
این فایلتونو خیلی دوست دارم تا الان ۳ بار گوش دادم
*
نوشته بالا رو دیشب بعد از گوش دادن به فایل روزنهم نوشتم تو گوشیم چون نت نداشتم ارسال کنم امروز ارسال کردم
امروز سرقولم بودم برام مهم نبود توجه همسر و ترافیک و بقیه چیزای منفی اطراف
خداروشکر حالم بهتره خوشحالم بابت تضادی ک دیروز برام پیش اومد و باعث پیشرفتم شد
من تقریبا یکی دو ماهی میشه اتفاقای خوب بیشتر برام میفته، آدمای بی نظیر خیلی خیلی خیلی بیشتر به پستم میخورن، خیلی کم پیش میاد ناخواسته ای یا اگرم پیش بیاد خیلی راحت ذهنم و کنترل میکنم، همین دیشب داشتم به دوستم میگفتم دارم حسش میکنم به وضوح که عاشقمه که دوسم داره که من بنده هدایت شدشم❤️چقدر احساس خوبی بود که خوندم خانم شایسته گفت این یعنی با خودت بیشتر در صلحی و ارتباطت با اون داره مستحکم تر میشه،🥺🥺🥺 الهی شکررررررت..
بذارین از اتفاقا و نشونه ها بگم:
وقتی میرم بانک یا هر جا که کار دارم اون شخص خیلی خوش اخلاقه و کارم و خیلی خوب انجام میده تازه مثلا اگه درخواستی داشته باشم بیشتر از چیزی که میخوام هم انجام میده..
وقتی سوار اسنپ میشم ماشینا به طرز عجیبی هم خیلی تمیزن هم آهنگی که پلی میشه آهنگ مثبتیه و هم راننده اسنپ آدم مثبتیه، پر انرژیه ❤️
دو نفر از اعضای خونوادم حال جسمیشون خوب نبود اومدن تو اتاقم بعد یه مدت گفتن حالمون خوب شد،،اینجا انگار اتاقت پر از انرژی و حال خوب و شفاست🥺
روابطم با مردم بی نهایت بهتر شده، بشدت عشق میگیرم از همه، عشق میورزم، انرژی میدم،،اسمم شده انرژی زا شده بمب انرژی
خدا یکیو آورد تو زندگیم که کمکم کنه برا وارد شدن به ترسام و زیاد شدن شجاعتم و جهان بینی گسترده ترم، یه کسی که شاید در ظاهر با من متفاوت باشه اما جنس فرکانسش از منه..
تو این مدت چندبار قشنگ حس کردم اون جریان از درونم رد شده و داره به جای من اوموقع عمل میکنه،یعنی همون لحظه میفهمیدم و گریه میکردم که بخدا این من نیستم که داره این کار و انجام میده،.،یکیش وقتی بود که تنها توی زمین بزرگی بودم و صدای سگ اومد ۶ تا سگ بودن (من از سگ میترسیدم همیشه و تا صداشون میومد من فرااار میکردم)..این دفعه رفتم به سمتشون بخدا باورم نمیشه هنوز یکی داشت به جای من قدم برمیداشت به سمتشون، اون لحظه هیچ ترسی نداشتم هییچ ترسی و پر بودم از عزت نفس اون لحظه هیچ چیز به نظرم غیر ممکن نبود حس میکردم میتونم همه کارارو انجام بدم 🥺به سمتشون قدم برمیداشتم و گریه میکردم میگفتم این من نیستم،این فاطمه نیست که از سگا میترسید🥺 هی میرفتم جلوتر هی باهام حرف میزد میگفت برو جلوتر . تا جایی که به سه چار متری ۶ تا سگ رسیدم اونم توی زمینی که هیچکس نبود و هوا داشت تاریک میشد…دیگه اونا خودشون ترسیدن رفتن😂😍
من تو این مدت خیلی با خدای درونم حرف زدم، دقیقا یاد سپیده میفتم تو کلاب هوس همیشه که میگفت چطور باهاش حرف میزنه، منم باهاش حرف میزنم جوابمو میده و توی اکثر مواقع چیزی که میگه با عقلم جور در نمیاد اما بهم ثابت شده که راست میگه و انجامش میدم چیزی که بقیه نمیفهمنش…دقیقا وقتایی که به حرفاش عمل نمیکنم میبینم نتیجشو…مثلا دیشب تا ساعت نه و اینا درس خوندم بعد یکم خسته شدم البته بیشتر دلم میخواست برم پای گوشیم بهونشم این بود که دیگه ساعت نه هست و دیگه بسه و فلان،،حسم گفت نرو گوشیتو روشن نکن بمون درست و بخون..اولش گوش کردم اما بعد یه نیم ساعتی رفتم گوشیمو روشن کردم و نتیجشم دیدم🙂 دو تا درس از برنامم مونده بود اون و نخوندم تا آخر شب،،با دو تا از دوستام حرف زدم که از هیچکدوم احساس خوبی رو دریافت نکردم و شب با همون فرکانس خوابیدم و خوابای خوبی رو ندیدم اما صبح بیدار شدم گفتم خدایا ببخش منو به حرفت گوش نکردم،الان بهم بگو برم دور درس یا برم تو سایت که بهم گفت برو تو سایت❤️
رفتارم با مامانم خیلی خوب شده. اصولا من و مامانم با اینکه بشدت همو دوس داریم اما خیلی تو سر و کله همیم..یه مدت فقط رو ویژگی ای که دوسش نداشتم تمرکز کرده بودم اما استاد گفتند که روی ویژگیهای مثبت افراد تمرکز کنید که همون رو جذب کنید و من نوشتنم ویژگی های خوبشو و جلوم عکسشو گذاشتم گفتم مثلا سپاسگزارم بخاطر مهربونیت.مامان ممنونم ازت که اینقدر دوستم داری شاید بیشتر از هر کسی دیگه تو این دنیا تو منو دوست داری ..ممنونم ازت که واسم ناهار درست می کنی و غذا درست میکنی.. و فکر نمیکردم به این سرعت جواب بده، خیلی آروم تر شدم خیلی بیشتر درکش میکنم، اونم خیلی بهتر با من رفتار میکنه❤️
یه نمونه دیگه وقتی بود که اوضاع درسی زیاد خوب نبود اما حالم خوب بود ارتباطم را با خدا را حفظ کرده بودم.. قبل از اینکه ظهر بخوابم تو گوشم گفت برو مشاوره درسی بگیر که من باهاش مخالف بودم و اون لحظه اصلا ب ذهنم نمیرسید همچین کاری.. بعد بیدار شدم گفتم خدایا من نمی دونم کی تو گوش من بود حرف زد تو بودی من شک دارم به من بگو با نشونه ها با من حرف بزن و بهترین شکل ممکن همون لحظه بهم گفت برو قران بخون و خوردم به این آیه که این سخن حق از جانب پروردگارت است که هرگز از تردیدکنندگان نباش..همینقدر قشنگ باهام حرف میزنه و هدایتم میکنه.. برای همینه که میگم عاشقمه برای همینه که میگم بنده هدایتشدشم.. حرفشو گوش دادم.(همیشه استاد و الگو قرار می دهم تو پیروی از احساسم که میگن دوستان به من می گفتند که خدا نکنه خدای درون عباس منش چیزی بگه و این به منم حس قدرت میده که پاشو انجامش بده)….همون لحظه مشاور گرفتم و اینم بگم که خودش پولشو همه چیشو واسم جور کرد خیلی راحت.. منی که درس نمیخوندم تا یک ماه شروع شد و الان افتادم روی غلتک که هی داره سرعتش بیشتر میشه❤️❤️
نشونه های خیییییلی زیادن تا صبح میتونم براتون بگم که خدا چقدر عاشقمه و چقدر واضح باهام صحبت میکنه
سلام به استاد گرامی ودوستان هم فرکانسی خدایاسپاسگزارم بخاطراین آگاهی چقدرزیبا وقتی که باخدا ودرون خودت به صلح میرسی تمام کمبودها ازبین میره وتنهاکارباقلبمون دوست بشیم و جوری به مسائل نگاه کنیم که حالمون خوب بشه و بقیه رودوست داشته باشیم چون جزئی ازخداوندهستندچقدرزیباست این نوع نگاه وباعث میشه همه ی ادمهارودوست داشته باشیم و دیگه تمرکزروی منفی ادمهانمیره ودرصلح باشیم باخدارفیق بشیم مهم ترین مسئله زندگیمون که مرکزتمام خوشبختی و سعادت همینه.
الهی شکربخاطرقطع وابستگی م به هرآنچه که باعث دوری من ازخوددرونم میشد .
الهی شکر بخاطررابطه م باخدای مهربونم که درحال بهبودیست و هرروز بهتر و نزدیکتر میشم.
الهی شکربخاطرنوع نگاهم که تمام تلاشم رو میکنم تا هرکاری میکنم خیریت و الهام خداوند رو ببینم واین نوع نگاه دلیل آرامشم میشه وبه نحواحسن اون موضوع حل میشه.
الهی شکربخاطر شنیدن این آگاهی های ناب که استاد عزیزم دراختیارمون قرار داد.
الهی شکر بخاطرابنکه درحال تغییرهستم وهدایت شدم به این مسیر ودرحال رشد ودریافت آگاهی هستم .
الهی شکر تازه فهمیدم زندگی اصلا سخت نبوده من همه چی روسخت میدیدم اما الان راحت تر میبینم وبه نسبتی که میبینم راحت ترتجربه میکنم آرام ترشدم و توکل م به خداوند بیشتر شده و نتیجه آرامش بیشتر دریافت میکنم.
الهی شکر که خدای مهربونم وبخشنده وثروتمند رو پیداکردم وجایگزین خدای بی رحم وظالم شده .
یک روزی تمام تضادهای زندگیم بزرگترین عذاب الهی بود برام اماالان درک میکنم که همین تضادها باعث حرکتم شده من آدم خیلی خیلی وابسته و قربانی وشاکی ازخداوزمین وزمان بودم اما یه چیزی توقلبم میگفت زندگی این نیست من نبایدانقدرسختی بکشم سوالهایی توذهنم بودوهمش باخودم گفتگومیکردم یعنی چی واقعا زندگی یعنی این ودرونم تلاش میکرد آرومم کنه والهامات خداوند روبهن بفهمونه خداوند هدایتم کرد دردل اون جهنم به مسیردرست هدایت شدم وسختی هاباعث شدقسمتهایی ازوجودم رشد کنه و حرکت کنم و الان که این کامنت رومینوسم درحیرت م که خدایا تمام این مسیر بخاطراین بودتااین آگاهی هاروبشنوم وبااستادعزیزم هم فرکانس بشم وتوچقدر هواست به من بوده ومن فکرمیکردم منورهاکردی امامن راهم روگم کرده بودم .
استاد میگه اگه من راحت به دست آوردم توهم میتونی بارهااین فایل روگوش دادم که اکرباورهاموتغییربدم لازم نیست کاری کنم وخیلی راحت همه چیز ساده به دست میاد فقط باید ورودی هاموکنترل کنم وهرروز آگاهانه مراقب ورودی هام باشم خداروشکرمیکنم .
زندگی ما میتونه خیلی زیباباشه اگرباورهامون روتغییربدیم و به کنشی واکنش نشون ندیم و سعی میکنم نگران هرچیزی که مساوی احساس بد هست نباشم چون خداوندبیشترازمن خوشحال میشه که من به خواسته م برسم دونستن این باور باعث میشه انقدر اضطراب نداشته باشیم .
هرروز رابطه م باعزیزانم وخودم داره بهترمیشه بااین نوع نگاه وتمرینهامو انجام دادن داره معجزههای قشنگی توزندگیم میافته جالبه احساس خوبی دارم منتظراتفاقات و سوپرایزهای خداوندهستم چون این قانون
من اصلا خودم رودوست نداشتم وبلدنبودم هیچ وقت کادونگرفتم و یکسال پیش وقتی یه کوچولو روخودم کارکردم ودیگه توقعم روکم کردم برای اولین سال کادوگرفتم .الهی شکربخاطر تکتک نعمتهای الهی ودونستن این قوانین الهی .
استاد خدارو شکر که با همه مسائل باز هم خداوند این راه واسمون گذاشته که به مسیر صحیح بیایم
تو یکی از فایل ها داشتم میدیدم که استاد با یکی از دوستاش فکر کنم بعد از برگشت از یک کارنوال خیابانی به صورت تصادفی به مسابقه هاکی روی یخ هدایت شدند ، منم گفتم دوست دارم این تجربه رو داشته باشم ، یه شب رفته بودم پیاده روی دیدم یه جایی سیرک هست گفتم میرم داخل و لذت میبرم رفتم پرسیدم گفتند که سانس آخر بوده بازم خودم تحسین کردم بابت شجاعتم و تصمیمی که فی البداهه گرفته بودم و مسله تمام شد تقریبا یک ماه بعدش به خدا قسم طوری به مسابقه هاکی روی یخ هدایت شدم که مونده بودم و فقط میخندیدم ، حالا چرا مونده بودم ؟ چون من از طرف یکی از دوستای صمیمیم دعوت شدم به مسابقه ایشون همیشه میره مسابقات چون پسرش تو تیم ملی هاکی هست اما من هیچ وقت اصلا فکر نکردم که برم به هیچ وجه ،، حالا وقتی که اون روز به صورت تصادفی تصمیم گرفتم برم یادم نبود که این خواسته رو داشتم تا زمانی که نشستم روی صندلی تماشاچی ،،، خدای من یعنی خواسته من با همون شرایط تمام مدت کنار دلم بوده اما من تو مدارش نبودم ،،،حالا فکر میکنم که تمام ایده هایی که واسه کارام احتیاج دارم همینقدر راحت و آسان واسم هست حتی الان در دسترسم هست ولی باید در مدارش قرار بگیرم ،،، استاد واقعا تعهد خوبه ،،،واقعا جهاد خوبه ،، اصلا خیلی خوشحالم بابت درک این مسئله…
فقط باید شل کن سفت کن نکنم باید به قول شما یو یو نباشم.
دوستای خوبم من ١٩ سالمه و هیچ شغل و درامدی هم ندارم، وقتی برای عید خرید میکردم به خودم گفتم ١٠ برابر پولی که خرج میکنم برمیگرده به حسابم، و امروز تقریبا با سود 5 درصد اون پول برگشت به حسابم، درسته که ١٠ برابرش نبود ولی من اصلا ناامید نشدم. چندروزی هست که تصمیم داشتم بعد از تموم شدن دوره عشق و مودت (که پولش به سادگی جور شد و من هیچ تلاشی واسش نکردم )برم دوره عزت نفس رو بگیرم و مطمئن بودم پولش خودبخود جور میشه، وقتی دیدم قراره روی محصولات تخفیف گذاشته بشه حساب کردم که جمع کل جلسه های دوره عزت نفس چقدر میشه، و دیدم با پولی که امروز به حسابم ریخته شده دقیقا الان هزینه ی دوره عزت نفس توی حسابم هست????
واقعا از خدای مهربون و عزیزم سپاسگزارم که اینقد هوای منو داره و خاطرمو میخواد
و ممنونم از آقای عباسمنش عزیز که به ما لطف و محبت دارن
سلام به استاد عزیزم و مریم گرامی و تمام اعضای خانوادم..
استاد و دوستان عزیزم و مریم دوست داشتنی
الان که این کامنت رو براتون مینویسم
تا دقایقی پیش چشمانم پر از اشک بود اما این اشک حاصل چیزی جز احساس ناب•من خلق کردم • نبود..
استاد در لایو 35 میگه
اگر تمام مردم جهان بیان بگن من اشتباه میکنم من نتیجه رو می کوبم تو صورتشون
و من الان که دارم این کامنت رو مینویسم دارم این خلق رو،این جواب این سیستم دقیق رو ثبت میکنم که هرگز و هرگز یادم نره برای چی این مسیر انتخاب کردم :)!
داستان اینگونه شروع میشه که
من امروز تولدم بود :)
من امروز 16 ساله شدم :)
و دیشب..تا ساعت سه و خورده ای بیدار بودم اما احساس شادی و نشاط من رو بیدار نداشته بود بلکه احساس بد،احساس طرد شدن،احساس تنهایی من رو سرپا نگه داشته بود!
طرفایه ساعت یک ، رفتم پشت بوم تا هوا بخورم و حالم بهتر بشه،فکر میکردم جواب میده اما جواب نداد و فقط یکم هوام عوض شد و برگشتم خونه
و طرفایه ساعت دو و نیم …من حالم بد شد…
و خداوند دست هایش رو برای خوب کردن حال من فرستاد :))
دوست صمیمی من بهم گفت چرا تا اون ساعت بیدارم چون همیشه خیلی زود میخوابم و شروع کردم باهاش صحبت کردن
و اون صحبت کرده و تخلیه اون افکار منفی حال من رو خوب کرد :)
یعنی من واقعا از خداوند سپاسگزارم که اگر کمکم نمیکرد و دستم رو نمی گرفت واقعا فکر نمی کنم میتونستم از اون حال بد بیرون بیام
خلاصه..
صبح امروز شد و
من بیدار شدم
ستاره قطبی نوشتم :
1 صبحت بخیر خدا عزیزم،امروز تولدمه و توام مسئول برنامه ریزی و هماهنگی منی
من هیچ ایده ای ندارم که همه چیز قراره چطور پیش بر اما از تو میخوام و میدونم که امروزو تبدیل به یه روز بی نظیر ، پر از لذت و خاطره انگیز میکنی
2میخوام بابت اینک تولدمه بی نهایت خوشحال باشم
(چون دیشب دومین تمرین ستاره قطبی انجام ندادم و فقط با یه احساس متوسط رو به خوب خوابیدم صبحم دقیقا همین احساس داشتم)
3میخوام امروز بهم خوش بگذره طوری که امروز برام یه خاطره خوب بشه
4میخوام امروز یه اتفاق خوب بیوفته
5میخوام امروز طوری پیش بره که همه چی منو خوشحال تر کنه
6خدای قشنگم من ازت یه کیک خوب و خوشمزه میخوام
7ازت میخوام که ملیسا(دوستم) که میاد کلی بهمون خوش بگذره
8ازت میخوام یه ویدیو کال باحال با دوستم بگیرم(اینو یادتون باشه)
9میخوام دوستم امشب اینجا بخوابه
..
خب نوشتم و تجسمش کردم
احساس خوبم اگه 60 بود شد 65_68
و اینطوری بودم که بازم میخوام بیشتر بشه
میخوام تمام توانم رو بزارم که امروزمو خیلی قشنگ خلق کنم
شروع به نوشتن سناریو کردم
سناریو:خدای عزیز و دوستداشتنی من ،چطور همه چیز رو اینگونه هماهنگ کردی که من انقدر غرق لذت بشم؟
که انقدر به من خوش بگذره؟
که همه چی،همه چی عالی پیش بره و
کار تو بود،*سوپرایز هایس که امروز شدم و اتفاق های عالی که برام افتاد که واقعا من قدرتی نداشتم و فقط و فقط کارتو بوده
خدای عزیز من ،قدرت تو و لطف تو منو به وجد میاره!
تو باعث گریه من شدی انقد که خوشحالم کردی
(اون چیزی که صبح نوشتم در حالی اصلاااااااااا باور نمی کردم که دقیقا جمله به جمله سناریومو تجربه کنم!)
خدایا امروز ،یعنی 1402/1/2 دیگه بر نمی گرده
یعنی از خاطره انگیز ترین و بهترین روزهای سال و خاطره انگیز ترین تولد زندگیم شد چون تو اونو چیدی!
چون تو اونو برنامه ریزی کردی و تو جلوش بردی و خدایا سپاسگزارم که امروزمو اینقدر قشنگ برام چیدی :)
اینجا ، بعد از نوشتن متن بالا به عنوان سناریو روزم،واقعا لبریز شدم از احساس شادی و سپاسگزاری و ادامه دادم
خدایا سپاسگزارم که حضور پر مهرت رو هر لحظه از شدت شادی احساس می کردم
خدایا ازت ممنونم بابت قدرتی که به من برای خلق روزم دادی،چه اتفاقاتی امروز قراره بیوفته!
خدایا ازت سپاسگزارم که دوستم امشب موند و اینجا خوابید
خدایا بی نهایت بابت اتفاقایه امروز ازت سپاسگزارم :)
و برای احساس خوب بهتر
خواستم اولین کسی باشم که تو روز تولدم بهم تبریک میگه
پس..برای خودم یه صفحه A4 نامه عاشقانه نوشتم
و به خودم گفتم امروزبودنت را جشن میگیرم زیرا تو برایم بسیار با ارزش و گرانقیمت هستی
امروز تو بودن را جشن میگیرم
و ….
و روزم رو شروع کردم
قرار بود بریم پارک ملت اما چون بارون شدید اومد موندیم خونه و دلیلی که من امروز سناریو نوشتم این بود که بتونم دهنمو بهتر و بهتر کنترل کنم :)
خلاصه
روزم شروع شد
تصمیم گرفتیم ناهار پیتزا باشه و خودمون درستش کنیم
گذشت و دوستم (ملیسا) اومد پیشم
کلی باهم صحبت کردیم و حالمون خوب بود
و دوست صمیمیم که از دوروز قبل عید رفته بود قشم
همون دوستم که شب قبل تولدم دست خدا شد تا حال منو خوب کنه
بهم گفت آره من کادوتو دارم برات میفرستم
هستی؟
گفتم آره هستم
و به خودم گفتم که هیچ ایده ندارم که چی میخواد برام بفرسته
و خلاصه بعد از پنج دقیقه گفت درو باز من فقط پایین نگاه نکن چون کادوم لو میره
گفتم باشه
فقط یه لحظه رفتم درو باز کنم حس کردم انگار یه مرده و اینا ولی چیزی ندیدم
خلاصه من خوشحال و اینا
و دیدم داره از طبقات میاد بالا و
دیدم که …
دوستمه :)
/دوستم دختره چون خودی مشکی پوشیده بود یه لحظه مرد دیده شد /
و وای..فیلمشو دارم….باور نمیکردم…من فک میکردم که قشمه،همبن دیشب باهاش صحبت کرده بودم و اینا..
بعد از کلی بغل و سوپرایز و اینا
بهم گفت آره من نمی دونستم که تو نمیدونی
من استوری گزاشته بودم که برگشتم اما یادش نبود که من اینستا ندارم و نمی بینم
و گفت دیشب که باهات حرف زدم یادم اومد که نمیدونی پس اومدم که سوپرایزت کنم:))
بچه ها یعنی خدا
یعنی این سیستم همچین قدرتی داره
شما و من فقط و فقط باید روی خودمون کار کنیم
این سیستم به قران بلده باید چطور بچینه
فقط و فقط مشکل ماییم
سد ماییم
ماییم که نمی زاریم معجزات
آدم های عالی
روابط عاطفی محشر
پول و رشد و موفقیت و سلامتی و…
وارد زندگیمون بشه!!
یعنی الان به یه آدمی که دوسش دارید و پیشتون نیست فکر کنید
مثلا یه شهر دیگس یا کشور و …
بعد فکر کنید میخواد براتون یه بسته بفرسته و بعد که درو باز میکنید میبینید اومده پیشتون :))))))
یعنی وای خدای من
اون معجزه
اون اتفاق خوب
اون اعتماد به خدا
اون که ازش خواستم امروزو خاطره انگیز ترین روز زندگی من کنه
تمامش برآورده شد
یعنی اگر فقط و فقط توی این تایمی که با استاد بودم یه چیزیو اونم یکم درک کرده باشم
اینه که
این خدا مستجاب میکنه خواسته های تورو :))
یعنی وای…واقعا باورم نمی سه
خلاصه
حالا این دوستم اومد و
سه نفر شدیم
من و دوتا دوستام و خواهرمم اگر حساب کنیم که چهار نفر
این دوتا دوستام تاحالا همو ندیده بودن و هردوتاشونم درونگرا بودن
و یکم یکم ترسیده بودم که اگه باهم حال نکنن و اینا چی میشه و …
اما..من از همون صبح چند بار به خودت گفتم که من سپردم به تو
تو خودت باید برام بچینی
حتی یادمه بهش گفتم من نمیدونم امروز قراره چه اتفاقی بیوفته و انتظار اتفاق تادلخواه رو دارم پس قول میدم و قسم میخورم هرچی شد من فقط خوشحال باشم :)
این دوتا..هرچی که میگذشت.. چنانننننن بیشتر و بیشتر باهم دوست میشدن
که یه تایمایی احساس میکردم من اون تازه واردم
یعنی چادر سرشون کردن ، با سینی دایره زدن،انقدررر دوتایی رقصیدننن که باورتون نشه
یعنی وقتی میسپری به این خدا..دیگه چه غمی داری؟
انقددددد میتونه برات قشنگ بچینه که هیچ وقت باورت نشه :))
خلاصه
بعد از کلیییییی رقص و بازی و خب و چل بازی
آماده شدیم بریم کیک بخریم
کلییییی تو راه رقصیدیم
و
یه کیک واقعااا خوشمزه خریدیم
(کیکمو از نوبری سمت مفتح شمالی خریدم،واقعااا محشره،اگه تهرانید یه بار امتحانش کنید :) )
و تو راه برگشتم کلییی رقصیدیم
وقتی که شمع هارو چیدم و موقع فوت کردن شد
به خدا گفتم امسال که همه چیو خیلیی برام قشنگ چیدی،امسال کلی اتفاقایه قشنگ افتاد،کلی با آدم های فرشته تو آشنا شدم و….
بیا امسالم همه چیو عالی و قشنگ بچینیم
دقیقا همون چیزی که سال پیش بهش گفتم :))
بعد کیک خوردیم
یکم صحبت کردیم
آهنگ گوش دادیم
و دوستام دونه دونه رفتن
و دوستم که از قشم برگشته بود چون خونش نزدیک بود خودمون رسوندیم و موقعی که میخواستیم برگردیم
من کلی گریه کردم :)
من واقعا با تمام وجودم خالق بودنو تجربه کردم
با تمام وجودم تجربه کردم که
صبح باور نداشتم
ورودی آنچه که میخواستمو به وسیله نوشتن گفتن تجسم و …. دادم
و بوم…
صد برابر بهتر از چیزی که فکر میکردم شرایط و اتفاقات رقم خورد :)
داشتم یه قسمت زندگی در بهشت میدیدم
که مریم جان داشت میگفت
اگه من صدهزار بار فیلم می گرفتم از بقیه یا درمورد ماهیگیری میخوندم،هیچ وقت لذتشو به اندازه وقتی که خودم انجام دادم درک نمی کردم
منم الان همینطوری شدم
اگر صدتا ویدیو از استاد میدیدم که چطور زندگیمو خلق کنم و شرایط و اتفاقات دلخواه وارد زندگیم کنم
باز نمی رسیدن به پای اینک
•انجامش دادم و تجربش کردم:))•
الان من اصلا دیگه اون صبای صبح نیستم :)
صباییم که قانونو به چشم دید
معجزه رو به چشم دید
قدرت سیستم رو در هماهنگی به چشم دید
قدرت خداوند رو در هدایت به چشم دید
من الان صباییم که به اندازه مدار خودش قانون بهش ثابت شده :)
خیلی خیلی خیلیییی جا داره که قانون بیشتر باور کنم،که زندگیمو بیشتر دستم بگیرم
که خیلییی بیشتر باور کنم من خالق زندگیمم
اما این صبا،دیگه اون صبای صبح نیست :))
این صبا واقعا نو شده :)
این یه صبای جدیده :))
یعنی من احساس همون جمله استادو دارم که میگه:
اگه همه مردم جهان بیان بگن راه من غلطه من نتیجه رو میکوبمتو صورتشون
من احساس میکنم الان یه نتیجه ای دارم که واقعا..بهم قانونو اثبات میکنه :))
خدایا بی نهایت
بی نهایت
بابت اینک امشب بهم ثابت شد،اونم توی روز تولدم که
مثل اینک ما آدم ها کاملا قدرت کنترل زندگیمونو داریم
خدایا شکرت
خدایا شکرت که هرچقدر که شکر کنم کم گفتم :)
یعنی من..کاملا میتونم زندگیمو همون طوری بچینم که میخوام :)
چه خدای فوق العاده ای هستی تو :)
چطور باید ازت شکرگزاری کنم؟ :)
و چیزی امکه یاد گرفتم
اینه که فکر نکنم ویدیو دیدن همه چیه
دوتا ویدیو که دیدم
بیام با تعهد انجامش بدم و نتیجه ببینم
چون اینکه تو انجام بدی و تو نتیجه بهت ثابت بشه
یه تاثیر خیلییییی هیولایی داره :)))
خدایا
بی نهایت عاشقتم
گریه امشب من..از روی بی نهایت خوشحالی بود
و هیچ وقت..هیچوقت صبح همچین فکر نمی کردم
چقدر من عاشقتم خدایا… چقدر عاشق سیستمتم که انقدرررررر دقیقه
انقد قدرتمنده
میتونه اینجوری برام بچینه
خدایا صد هزار مرتبه شکرت :)
سلام صبای دوست داشتنی
عزیزم تولدت رو بهت تبریک میگم. ان شالله همینجوری قدرت مند پیش بری و خواسته هات رو تجربه کنی.
چه حس خوبی گرفتم وقتی کامنت یه دختر 16 ساله رو خوندم که انقدر روز قشنگی رو تجربه کرده کنار دوستاش و خواسته هاش رو تجربه کرده و چقدر قشنگ درمورد خدا و سیستم صحبت میکنه. واقعا تحسینت میکنم عزیزم.
موفق باشی
سلام پدر معنوی من ، تولدتون مبارک
شما کسی بودین که باعث شدین من رابطم با پدر خودم هم خوب بشه، خالق و پدر اصلیم رو هم بشناسم و بفهمم که تنها رابطه مهم زندگی من ، رابطه با اون هست
استاد عزیزم از 5 دقیقه اول حرفاتون دو نکته مهم فهمیدم که میخوام بگم تا یادم بمونه شما کی بودین و روز تولدتون چه هدیه ای به من دادین:
نکته اول ، فهمیدم چرا خیلی از روانشناس ها تلاش دارن شمارو تخریب کنن در صورتی که افسردگی من رو بدتر کردن ولی اموزش های شما منو نجات داد…
خیلی هاشون به قدرت کلام و افرادی که خدا دور شما جمع کرده حسادت میکنن و عملا میگن چرا این همه آدم طرفدار این صحبت های غیرعلمی! هستن ، در صورتی که خودشون تا زمانی که قانون خدا رو قبول نکنن و به اندازه شما رو خودشون کار نکنن هیچ وقت مثل شما به این حجم از مخاطب اونم به سادگی نمیرسن…
نکته دوم که خیلی مهم تره ، این ترمز رو کشف کردم که من رابطه با خدا ، آخرین اولویتمه
اولیش چیه ؟ پول
عقده من از بچگی پول بوده، پول به غیر از حساب که هیچ وقت از خرج کردنش نترسم و مجبور نباشم واسه یه قرونش هم به کسی جواب پس بدم
پس من همیشه فکر میکردم باید اول پول دربیارم که ذهنم آروم بشه بعد به خدا برسم!
و همیشه وقتی بچه های سایت از رابطه قشنگشون با خدا میگفتن اینجوری بودم که خب چقدر عالی و خوبه این حس زیبا ، ولی من تا پول نداشته باشم حالم خوب نیست حتی اگه با خدا رابطم خوب باشه…
پس من اصل زندگیم پوله…
ولی الان فهمیدم که چرا هرچقدر کار میکنم فالوورام بیشتر نمیشن ، مشتریام بیشتر نمیشن و کارم رشد نمیکنه
چون چسبیدم به عوامل بیرون و عامل اصلی رو گذاشتم کنار
انگار بخوای تخم مرغ آبپز کنی و همش سعی کنی آب خالص و مقطر پیدا کنی و بگی نه با آب لوله که نمیشه تخم مرغ آبپز کرد و هی دور خودت بگردی و گشنه و گشنه تر بشی
در صورتی که اصل اون تخم مرغه همونو باید برداری بذاری سرجاش توی قابلمه…
خلاصه تصمیم گرفتم کمتر از کسی نظر بخوام ، سعی کنم به خدا نزدیک تر بشم تا پول خودش بیاد ، برده و بنده ی پول و فالوور نباشم ، رها کنم و انقدر نچسبم
ممنون از کادویی که بهم دادی استاد
خیلی خیلی دوست دارم
زندگی شما کم از بهشت نداره ولی آرزو میکنم از اینی که هست هم قشنگ تر بشه
تولدت مبارک
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
واقعا متن این قسمت عجیب مرا مجذوب خود کرد مخصوصا این قسمت متن
مرتب به خودت یادآور شو که، “تنها کارِ زندگیِ من ایجاد هماهنگی میان ذهنم و روح است” به نحوی که به آرامش و شادی بیشتری برسم.
این روزها من در اتاقم نشسته ام و در حال اصلاح باورهای مخربی هستم که از بچگی آنها را یدک میکشم…
در حال ایمان آوردن به خدایی جدید هستم ؛ خدایی که دستگیر است نه مچ گیر…
در حال پیروی کردن از حضرت محمدی جدید هستم ، حضرت محمدی که بسیار ثروتمند بوده..
و…
و در اینجا مرتبا شیطان می آید و میگوید بلند شو و برو بیرون دنبال کار ، یه حرکتی بکن تا برکت از خدا برایت بیاید
و کمی حالم را خراب میکند اما سریع به خودم میگویم
مگر من برای این چشم بابرکتی که ارزش آن تریلیاردها دلار است چه حرکتی کردم که خدا آن را به من داده؟؟؟
برای دریافت چنین برکتی از خدا من خیلی آرام در شکم مادرم بودم و کار من در آنجا این بود که آرام بودم و اسیر نجواهای ذهن نبودم و خدا به آسانی دو چشم زیبا به ارزش تریلیاردها دلار به من داد
حال خدای آن زمان با خدای الان فرق کرده؟؟؟
یعنی الان نمیتواند چنین برکتی بدهد؟؟؟
هرگز چنین نیست ، او قادر است و میتواند
فقط فرق الان و آن موقع در این است که من الان اسیر نجواهای ذهن شدم ولی آن موقع اسیر نجواهای ذهن نبودم
و این یک پیغام از سمت خداست که
ذهنت را خاموش کن و آرام شو تا جریان برکت به سمتت سرازیر شود
و در اینجا آرام میشوم و دوباره او میگوید و….
تا اینکه امروز به این جمله برخورد کردم و خیلی آرام شدم
آری ، یک مربی مهدکودک هر روز از خواب بلند میشود و به مهدکودک میرود و در آنجا با هماهنگی بین بچه ها ، آنها را به مدت نصف روز در آرامش و سکون قرار میدهد و به خاطر این کارش از مدیر مهدکودک به صورت ماهیانه حقوق مادی دریافت میکند.
و حال کار من هم این است که بین ذهن و روحم تعادل ایجاد کنم و در ازای این کارم از مدیر و مدبر جهان ؛ رب العالمین پاداش دریافت میکنم
فقط تفاوت من و آن مربی مهدکودک این است که کار من بیشتر متافیزیکی است ولی کار او بیشتر فیزیکی
پس در زمان کار بروی باورهایم میگویم
من اکنون در سرکار هستم تا کارخانه تولید فرکانسم را با ایجاد هماهنگی بین ذهن و روحم مدیریت کنم تا این کارخانه محصولات خوبی را در زندگی من تولید کند
خدایا شکرت بابت این آگاهی
استاد عباس منش ممنونم از شما بابت این آگاهی ها
بابت این نوشته های زیبا
بابت همه چیز
سلام به آقا رضای عزیز
متشکرم ک کامنت گذاشتی زیر این فایل و چقدر قشنگ توضیح دادی ک کار اصلی ما چیه و وظیفمون چیه و در ازای این کار رب العالمین پاداشی میده پاداشی از جنس روابط خوب، ثروت، شادی و نعمت و ما باید خودمون رو آرام و نجوا های ذهن رو خاموش و رها باشیم نسبت به خواسته هامون..
منتظر دیدگاه های جدید و خبر های خوبت هستم
در پناه الله شاد و پیروز باشید
سلام خدمت همهی دوستان هم فرکانسی :)
ردپای من از روز نهم سفرنامه
آخ استاد استاد استاد! هر لحظه و هر ثانیه که این فایل رو میدیدم همش تو ذهنم این بود که : چقدرررر همه چیز برمیگرده به « خودمون »؛ چقدر ما در رأس همه چیزیم؛ چقدر فقط مسئله خود ماییم! درمورد حال خوب گفتید. من امروز متوجه یه چیزی شدم؛ دیدم اون اولا برای حال خوب تلاش میکردم، یعنی همش مراقب بودم، ورودی هام رو به شدت کنترل میکردم، به محض قرار گرفتن در یک شرایط نامناسب کانون توجهم رو کنترل میکردم و اجازه نمیدادم حالم خراب بشه؛ تلاش میکردم دائما در حال خوب بمونم؛ اما هرچقدر بیشتر گذشت موندن تو حال خوب برام راحت تر شد؛ چون من بزرگتر شدم! چون خیلی از اون چیزهایی که در گذشته اذیتم میکرد دیگه نمیتونه آزارم بده؛ چون من رها تر شدم؛ چون قوی تر شدم. الان دیگه این حال خوبه همیشه هست؛ من عصبانی میشم، غمگین میشم، یه وقتایی حسادتم میزنه بالا، ولی خیلی کم، و خیلی کوتاه. چون من یاد گرفتم حال خوب = اتفاقات خوب، حال بد = اتفاقات بد. چون من یاد گرفتم وقتی آدم حالش خوبه همه چیز به طور معجزه آسایی خوب پیش میره. چون من یاد گرفتم حال خوب طبیعت همهی انسان هاست. چون من یاد گرفتم با حال خوبه که میشه به همه چیز رسید. و استاد، وقتی آدم خدا رو تو وجودش رشد میده، چقدر همه چیز ممکنه! دیگه هیچ نگرانی ای وجود نداره؛ هیچ ترسی وجود نداره؛ هیچ نشدی وجود نداره! من حتی وقتی یک دقیقه در روز به خدا فکر میکنم انقدرررر وجودم سراسر نور میشه که نفسم بند میاد؛ حالا شما فرض کنید بتونیم خدا رو در ثانیه به ثانیهی روزمون حس کنیم؛ انشالله که با لطف و هدایت خدا میتونیم. مشکل اینجاست که ما در بیرون از خودمون به دنبال خوشبختی و یک اتفاق غیرمنتظره هستیم؛ اما مسئله اینه که خوشبختی در درون ماست؛ ماییم که خوشبختی رو ایجاد میکنیم؛ من در کنج اتاقم، وقتی کتاب میخونم، خوشبختم! در گلخانهی خونمون، وقتی به تماشای گل ها نشستم خوشبختم! من همه جا، در هر زمانی خوشبختم؛ اگر بخواهم! که خوشبختی، به یک مکان یا زمان خاص محدود نیست؛ خوشبختی همواره در جریانه. در ما، در وجودمون، فقط کافیه به خودمون رجوع کنیم :)
خدایا شکرت…
سلام خدا قوت. مثل همیشه عالی. سپاسگزارم بابت این فایل خوب و یادآوری های بجا و به موقع شما.
خداوند را سپاسگزارم بابت اینکه شما را به جهان هدیه داد و سپاسگزارتر هستم بابت اینکه حدود یکسال پیش شما و سایتتون را به من هدیه داد.
خدا را شکر میکنم وقتی شما و تجربیات زیباتون را می شنوم و می بینم چون بیشتر ایمان میارم که من هم به راحتی می توانم هرآنچه از ذهنم میگذره را بدست بیارم، کافی است به قوانین ساده کاینات عمل کنم.
بابت هدیه ارزشمندتون هم سپاسگزارم. من کمتر از 10 روز پیش یک کالای ارزشمند را به کسی هدیه دادم اینقدر شوکه شد که نگو. خداوند را سپاسگزارم که به واسطه شما چندین برابر اون را امروز برام هدیه فرستاد. من عاشق دعای پایانی فایل هاتون هستم پس با دعای خودتون حرفم را تمام میکنم.
تولدتون مبارک امیدوارم در پناه الله یکتا سالیان سال سلامت، شاد، موفق، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید. باز هم سپاسگزارم.
سفرنامه نهمین روز:
سلام استاد من امروز ی مسافرت اومدیم با کسایی ک خیلی خوش نمیگذره باهاشون ولی چون همسرم ازم خواست و اینکه دیدم این میتونه ی چالش خیلی خوب باشه برام ک تو هر موقعیتی بتونم شاد باشم ک خوشحالیم وابسته ب چیزی نباشه و خواستم خودمو محک بزنم و با چالش جدید روبرو شم چون مشکلات تو زندگی میتونه باعث پیشرفتمون باشه و اتفاقن خوشحالم ک باورای غلطمو پیدا کردم
امروز روز اول بود و من چن ساعت اول خوب بودم بعد دیگ کنترلمو از دست دادم
فهمیدم خییییلی هنوز ب تلاش نیاز دارم
خیلی ب محبت همسرم نیاز دارم و وقتی همسرم بم محبت نمیکنه و توجه نمیکنه ناراحت میشم درحدی ک اعصابم بهم میریزه و سرش غر میزنم و میگم چرا ب بقیه توجه میکنی ب من نه
میدونم کارم اشتباه بوده ولی ناراحت نیستم چون باعث شد ایرادامو بفهمم باعث شد بفهمم هنوز باید خیلی رو خودم و باورام و اعتماد بنفسمو و نیاز نداشتن ب توجه همسر کار کنم
با گوش دادن ب این فایل خیلی حالم بهتر شد
اینکه گفتید بی خیال باشید زندگی رو راحت بگیرید واقعن چرا سخت میگیرم ب خودم استاد ممنونم بابت این حرفاتون
باعث شد با خودم این تصمیمو بگیرم ک فردا باید حتمن خوش بگذرونم فردا بی خیال خواهم بود
مهم نیست همسرم بم توجه کنه یا ن
مهم نیست اطرافیانم چ رفتاری داشته باشن
من باید خودم حال خودمو خوب کنم من نیاز ب کسی ندارم تنها خدا برایم کافیست
این فایلتونو خیلی دوست دارم تا الان ۳ بار گوش دادم
*
نوشته بالا رو دیشب بعد از گوش دادن به فایل روزنهم نوشتم تو گوشیم چون نت نداشتم ارسال کنم امروز ارسال کردم
امروز سرقولم بودم برام مهم نبود توجه همسر و ترافیک و بقیه چیزای منفی اطراف
خداروشکر حالم بهتره خوشحالم بابت تضادی ک دیروز برام پیش اومد و باعث پیشرفتم شد
مرسی استادجون
قبل از دیدن فایل میخوام بنویسم،
من تقریبا یکی دو ماهی میشه اتفاقای خوب بیشتر برام میفته، آدمای بی نظیر خیلی خیلی خیلی بیشتر به پستم میخورن، خیلی کم پیش میاد ناخواسته ای یا اگرم پیش بیاد خیلی راحت ذهنم و کنترل میکنم، همین دیشب داشتم به دوستم میگفتم دارم حسش میکنم به وضوح که عاشقمه که دوسم داره که من بنده هدایت شدشم❤️چقدر احساس خوبی بود که خوندم خانم شایسته گفت این یعنی با خودت بیشتر در صلحی و ارتباطت با اون داره مستحکم تر میشه،🥺🥺🥺 الهی شکررررررت..
بذارین از اتفاقا و نشونه ها بگم:
وقتی میرم بانک یا هر جا که کار دارم اون شخص خیلی خوش اخلاقه و کارم و خیلی خوب انجام میده تازه مثلا اگه درخواستی داشته باشم بیشتر از چیزی که میخوام هم انجام میده..
وقتی سوار اسنپ میشم ماشینا به طرز عجیبی هم خیلی تمیزن هم آهنگی که پلی میشه آهنگ مثبتیه و هم راننده اسنپ آدم مثبتیه، پر انرژیه ❤️
دو نفر از اعضای خونوادم حال جسمیشون خوب نبود اومدن تو اتاقم بعد یه مدت گفتن حالمون خوب شد،،اینجا انگار اتاقت پر از انرژی و حال خوب و شفاست🥺
روابطم با مردم بی نهایت بهتر شده، بشدت عشق میگیرم از همه، عشق میورزم، انرژی میدم،،اسمم شده انرژی زا شده بمب انرژی
خدا یکیو آورد تو زندگیم که کمکم کنه برا وارد شدن به ترسام و زیاد شدن شجاعتم و جهان بینی گسترده ترم، یه کسی که شاید در ظاهر با من متفاوت باشه اما جنس فرکانسش از منه..
تو این مدت چندبار قشنگ حس کردم اون جریان از درونم رد شده و داره به جای من اوموقع عمل میکنه،یعنی همون لحظه میفهمیدم و گریه میکردم که بخدا این من نیستم که داره این کار و انجام میده،.،یکیش وقتی بود که تنها توی زمین بزرگی بودم و صدای سگ اومد ۶ تا سگ بودن (من از سگ میترسیدم همیشه و تا صداشون میومد من فرااار میکردم)..این دفعه رفتم به سمتشون بخدا باورم نمیشه هنوز یکی داشت به جای من قدم برمیداشت به سمتشون، اون لحظه هیچ ترسی نداشتم هییچ ترسی و پر بودم از عزت نفس اون لحظه هیچ چیز به نظرم غیر ممکن نبود حس میکردم میتونم همه کارارو انجام بدم 🥺به سمتشون قدم برمیداشتم و گریه میکردم میگفتم این من نیستم،این فاطمه نیست که از سگا میترسید🥺 هی میرفتم جلوتر هی باهام حرف میزد میگفت برو جلوتر . تا جایی که به سه چار متری ۶ تا سگ رسیدم اونم توی زمینی که هیچکس نبود و هوا داشت تاریک میشد…دیگه اونا خودشون ترسیدن رفتن😂😍
من تو این مدت خیلی با خدای درونم حرف زدم، دقیقا یاد سپیده میفتم تو کلاب هوس همیشه که میگفت چطور باهاش حرف میزنه، منم باهاش حرف میزنم جوابمو میده و توی اکثر مواقع چیزی که میگه با عقلم جور در نمیاد اما بهم ثابت شده که راست میگه و انجامش میدم چیزی که بقیه نمیفهمنش…دقیقا وقتایی که به حرفاش عمل نمیکنم میبینم نتیجشو…مثلا دیشب تا ساعت نه و اینا درس خوندم بعد یکم خسته شدم البته بیشتر دلم میخواست برم پای گوشیم بهونشم این بود که دیگه ساعت نه هست و دیگه بسه و فلان،،حسم گفت نرو گوشیتو روشن نکن بمون درست و بخون..اولش گوش کردم اما بعد یه نیم ساعتی رفتم گوشیمو روشن کردم و نتیجشم دیدم🙂 دو تا درس از برنامم مونده بود اون و نخوندم تا آخر شب،،با دو تا از دوستام حرف زدم که از هیچکدوم احساس خوبی رو دریافت نکردم و شب با همون فرکانس خوابیدم و خوابای خوبی رو ندیدم اما صبح بیدار شدم گفتم خدایا ببخش منو به حرفت گوش نکردم،الان بهم بگو برم دور درس یا برم تو سایت که بهم گفت برو تو سایت❤️
رفتارم با مامانم خیلی خوب شده. اصولا من و مامانم با اینکه بشدت همو دوس داریم اما خیلی تو سر و کله همیم..یه مدت فقط رو ویژگی ای که دوسش نداشتم تمرکز کرده بودم اما استاد گفتند که روی ویژگیهای مثبت افراد تمرکز کنید که همون رو جذب کنید و من نوشتنم ویژگی های خوبشو و جلوم عکسشو گذاشتم گفتم مثلا سپاسگزارم بخاطر مهربونیت.مامان ممنونم ازت که اینقدر دوستم داری شاید بیشتر از هر کسی دیگه تو این دنیا تو منو دوست داری ..ممنونم ازت که واسم ناهار درست می کنی و غذا درست میکنی.. و فکر نمیکردم به این سرعت جواب بده، خیلی آروم تر شدم خیلی بیشتر درکش میکنم، اونم خیلی بهتر با من رفتار میکنه❤️
یه نمونه دیگه وقتی بود که اوضاع درسی زیاد خوب نبود اما حالم خوب بود ارتباطم را با خدا را حفظ کرده بودم.. قبل از اینکه ظهر بخوابم تو گوشم گفت برو مشاوره درسی بگیر که من باهاش مخالف بودم و اون لحظه اصلا ب ذهنم نمیرسید همچین کاری.. بعد بیدار شدم گفتم خدایا من نمی دونم کی تو گوش من بود حرف زد تو بودی من شک دارم به من بگو با نشونه ها با من حرف بزن و بهترین شکل ممکن همون لحظه بهم گفت برو قران بخون و خوردم به این آیه که این سخن حق از جانب پروردگارت است که هرگز از تردیدکنندگان نباش..همینقدر قشنگ باهام حرف میزنه و هدایتم میکنه.. برای همینه که میگم عاشقمه برای همینه که میگم بنده هدایتشدشم.. حرفشو گوش دادم.(همیشه استاد و الگو قرار می دهم تو پیروی از احساسم که میگن دوستان به من می گفتند که خدا نکنه خدای درون عباس منش چیزی بگه و این به منم حس قدرت میده که پاشو انجامش بده)….همون لحظه مشاور گرفتم و اینم بگم که خودش پولشو همه چیشو واسم جور کرد خیلی راحت.. منی که درس نمیخوندم تا یک ماه شروع شد و الان افتادم روی غلتک که هی داره سرعتش بیشتر میشه❤️❤️
نشونه های خیییییلی زیادن تا صبح میتونم براتون بگم که خدا چقدر عاشقمه و چقدر واضح باهام صحبت میکنه
سلام به استاد گرامی ودوستان هم فرکانسی خدایاسپاسگزارم بخاطراین آگاهی چقدرزیبا وقتی که باخدا ودرون خودت به صلح میرسی تمام کمبودها ازبین میره وتنهاکارباقلبمون دوست بشیم و جوری به مسائل نگاه کنیم که حالمون خوب بشه و بقیه رودوست داشته باشیم چون جزئی ازخداوندهستندچقدرزیباست این نوع نگاه وباعث میشه همه ی ادمهارودوست داشته باشیم و دیگه تمرکزروی منفی ادمهانمیره ودرصلح باشیم باخدارفیق بشیم مهم ترین مسئله زندگیمون که مرکزتمام خوشبختی و سعادت همینه.
الهی شکربخاطرقطع وابستگی م به هرآنچه که باعث دوری من ازخوددرونم میشد .
الهی شکر بخاطررابطه م باخدای مهربونم که درحال بهبودیست و هرروز بهتر و نزدیکتر میشم.
الهی شکربخاطرنوع نگاهم که تمام تلاشم رو میکنم تا هرکاری میکنم خیریت و الهام خداوند رو ببینم واین نوع نگاه دلیل آرامشم میشه وبه نحواحسن اون موضوع حل میشه.
الهی شکر بخاطراینکه شادی وپیشرفت دیگران رومیبینم وخوشحال میشم واین باور درون من تقویت میشه که فراوانی نعمت زیاده وهرروزبیشترمیشه .
الهی شکربخاطر شنیدن این آگاهی های ناب که استاد عزیزم دراختیارمون قرار داد.
الهی شکر بخاطرابنکه درحال تغییرهستم وهدایت شدم به این مسیر ودرحال رشد ودریافت آگاهی هستم .
الهی شکر تازه فهمیدم زندگی اصلا سخت نبوده من همه چی روسخت میدیدم اما الان راحت تر میبینم وبه نسبتی که میبینم راحت ترتجربه میکنم آرام ترشدم و توکل م به خداوند بیشتر شده و نتیجه آرامش بیشتر دریافت میکنم.
الهی شکر که خدای مهربونم وبخشنده وثروتمند رو پیداکردم وجایگزین خدای بی رحم وظالم شده .
یک روزی تمام تضادهای زندگیم بزرگترین عذاب الهی بود برام اماالان درک میکنم که همین تضادها باعث حرکتم شده من آدم خیلی خیلی وابسته و قربانی وشاکی ازخداوزمین وزمان بودم اما یه چیزی توقلبم میگفت زندگی این نیست من نبایدانقدرسختی بکشم سوالهایی توذهنم بودوهمش باخودم گفتگومیکردم یعنی چی واقعا زندگی یعنی این ودرونم تلاش میکرد آرومم کنه والهامات خداوند روبهن بفهمونه خداوند هدایتم کرد دردل اون جهنم به مسیردرست هدایت شدم وسختی هاباعث شدقسمتهایی ازوجودم رشد کنه و حرکت کنم و الان که این کامنت رومینوسم درحیرت م که خدایا تمام این مسیر بخاطراین بودتااین آگاهی هاروبشنوم وبااستادعزیزم هم فرکانس بشم وتوچقدر هواست به من بوده ومن فکرمیکردم منورهاکردی امامن راهم روگم کرده بودم .
استاد میگه اگه من راحت به دست آوردم توهم میتونی بارهااین فایل روگوش دادم که اکرباورهاموتغییربدم لازم نیست کاری کنم وخیلی راحت همه چیز ساده به دست میاد فقط باید ورودی هاموکنترل کنم وهرروز آگاهانه مراقب ورودی هام باشم خداروشکرمیکنم .
زندگی ما میتونه خیلی زیباباشه اگرباورهامون روتغییربدیم و به کنشی واکنش نشون ندیم و سعی میکنم نگران هرچیزی که مساوی احساس بد هست نباشم چون خداوندبیشترازمن خوشحال میشه که من به خواسته م برسم دونستن این باور باعث میشه انقدر اضطراب نداشته باشیم .
هرروز رابطه م باعزیزانم وخودم داره بهترمیشه بااین نوع نگاه وتمرینهامو انجام دادن داره معجزههای قشنگی توزندگیم میافته جالبه احساس خوبی دارم منتظراتفاقات و سوپرایزهای خداوندهستم چون این قانون
من اصلا خودم رودوست نداشتم وبلدنبودم هیچ وقت کادونگرفتم و یکسال پیش وقتی یه کوچولو روخودم کارکردم ودیگه توقعم روکم کردم برای اولین سال کادوگرفتم .الهی شکربخاطر تکتک نعمتهای الهی ودونستن این قوانین الهی .
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم
استاد خدارو شکر که با همه مسائل باز هم خداوند این راه واسمون گذاشته که به مسیر صحیح بیایم
تو یکی از فایل ها داشتم میدیدم که استاد با یکی از دوستاش فکر کنم بعد از برگشت از یک کارنوال خیابانی به صورت تصادفی به مسابقه هاکی روی یخ هدایت شدند ، منم گفتم دوست دارم این تجربه رو داشته باشم ، یه شب رفته بودم پیاده روی دیدم یه جایی سیرک هست گفتم میرم داخل و لذت میبرم رفتم پرسیدم گفتند که سانس آخر بوده بازم خودم تحسین کردم بابت شجاعتم و تصمیمی که فی البداهه گرفته بودم و مسله تمام شد تقریبا یک ماه بعدش به خدا قسم طوری به مسابقه هاکی روی یخ هدایت شدم که مونده بودم و فقط میخندیدم ، حالا چرا مونده بودم ؟ چون من از طرف یکی از دوستای صمیمیم دعوت شدم به مسابقه ایشون همیشه میره مسابقات چون پسرش تو تیم ملی هاکی هست اما من هیچ وقت اصلا فکر نکردم که برم به هیچ وجه ،، حالا وقتی که اون روز به صورت تصادفی تصمیم گرفتم برم یادم نبود که این خواسته رو داشتم تا زمانی که نشستم روی صندلی تماشاچی ،،، خدای من یعنی خواسته من با همون شرایط تمام مدت کنار دلم بوده اما من تو مدارش نبودم ،،،حالا فکر میکنم که تمام ایده هایی که واسه کارام احتیاج دارم همینقدر راحت و آسان واسم هست حتی الان در دسترسم هست ولی باید در مدارش قرار بگیرم ،،، استاد واقعا تعهد خوبه ،،،واقعا جهاد خوبه ،، اصلا خیلی خوشحالم بابت درک این مسئله…
فقط باید شل کن سفت کن نکنم باید به قول شما یو یو نباشم.
دوستت دارم چشم حتما تمام تلاش خودم میکنم .
سلام به همه
دوستای خوبم من ١٩ سالمه و هیچ شغل و درامدی هم ندارم، وقتی برای عید خرید میکردم به خودم گفتم ١٠ برابر پولی که خرج میکنم برمیگرده به حسابم، و امروز تقریبا با سود 5 درصد اون پول برگشت به حسابم، درسته که ١٠ برابرش نبود ولی من اصلا ناامید نشدم. چندروزی هست که تصمیم داشتم بعد از تموم شدن دوره عشق و مودت (که پولش به سادگی جور شد و من هیچ تلاشی واسش نکردم )برم دوره عزت نفس رو بگیرم و مطمئن بودم پولش خودبخود جور میشه، وقتی دیدم قراره روی محصولات تخفیف گذاشته بشه حساب کردم که جمع کل جلسه های دوره عزت نفس چقدر میشه، و دیدم با پولی که امروز به حسابم ریخته شده دقیقا الان هزینه ی دوره عزت نفس توی حسابم هست????
واقعا از خدای مهربون و عزیزم سپاسگزارم که اینقد هوای منو داره و خاطرمو میخواد
و ممنونم از آقای عباسمنش عزیز که به ما لطف و محبت دارن
سلام
چقدر عالی همیشه موفق وشاد باشید و از پیروزیهای خود برای ما هم بنویسید