علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2 - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2
    87MB
    11 دقیقه
  • فایل صوتی علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2
    10MB
    11 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

364 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هما ی سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1862 روز

    به نام خدایی که قلب منو برای نعمت هایش بزرگ می کند و منو برای تمام نعمت هایش لایق و شایسته می دادند و من لایق اینم که نعمت ها به آسانی در مسیر من قرار بدهد …

    سلام به استاد عباس منش و سلام به مریم خانم شایسته و سلام به دوستان عزیز …

    سپاسگزار شما هستم که در مورد مهم ترین مسائل صحبت می کنید و باعث تفکر و تعقل می شوید …

    چقدر درباره ی موضوع مهمی صحبت کردید …

    دوست داشتم بیام و دوباره کامنت بگذارم و این مسئله رو برای خودم باز کنم …

    اینکه ما به جای توجه به زیبایی هامون به آنجا که نتوانستیم کامل باشیم و بی نقص باشیم نگاه می کنیم (آنجا که خداوند دلیلی برای ما قرار داد تا بخواهیم حرکت کنیم و گسترش قرار بدهیم )و به جای توجه به اینکه ما می تونیم بازم گسترده تر بشیم . از آن به عنوان نقص خود می بینیم ، و خودمان رو سرزنش می کنیم …

    و احساس می کنیم با احساس سرزنش و احساسات منفی می ووانیم خودمونو گسترش بدهیم! در حالی که ما رو دور می کند و از مدار در معرض قرار گیری اتفاق ها یی که برایش تلاش می کنیم …

    در حالی که باید به خوبی هامون نگاه کنیم . به اینکه چقدر ارزشمندیم . و وقتی تضادی به وجود آمد . ایمانمانمو قوی کنیم یا خدا خودش جواب رو در مسیر فرار می دهد و یا با الهامی که به قلبمون می کند . باز هم یک در الهی برای مت باز می کند و خدا رو واقعا سپاس …

    گاهی برای اینکه بفهمیم چقدر با ارزشی بهتره به جای توجه به پوسته هایی که به ما جسبیده . به جای توجه به جسممون ، به ظاهر و یا ویژگی هایی که احساس می کنیم بخشی از ما رو تشکیل داده . به منبع وجودی خودمون و به همان انرژی تشکیل دهنده ی خودمون توجه کنیم . و بگیم این روح دقیقا ما هستیم و نه جسم و نه هیچ چیزی دیگر و این روح دمیده شده در من از هیچ روح دمیده شده در کسی دیگر پست تد و یا بهتر نیست و من به همان سطح انرژی دسترسی دارم که همان آدم هایی که به من نخبه معرفی شدند . دارند …

    و حالا آنها در مسیر زندگی خودشان و من در مسیر خودم ..‌

    و من به اندازه ی آنها می تونم بزرگ و وسیع بشم … (استادم سپاس گزار شما هستم که در این راه معلممشدید و باعث شدید این طور فکر کنم و چقدر زیبا هست اینطور فکر کردن)

    و نکته دیگر اینکه مم لایق همه ی چیز های خوبی هستم که می بینم به آسانی در زندگی افراد در هرجای دنیا جریان دارد . مسُله ی مهمی که خیلی وقت ها می بینم سد راه منه این هست که گاهی به لایق بودنمان شک می کنیم و یا لایق بودنمان رو به دلیلی و علتی وصل می کنیم . مثلا من بنده ی خوبی هستم و یا نیستم .( و خیلی زمان ها به دلیل های واهی خودمونو بد می دونیم مثل نمازمو اینطوری خوندم و یا فلان کاری رو در حق اون آدم کردم و …در حالی که اصلا ملاک خوب و بد بودن ما نیست) و یا به اندازه کافی حتما باید تلاش کنیم . و یا محصولی که آماده کردم در مقایسه یا فلان محصول خوب نیست . د اینطور روح ارزشمندمون رو کوچک می کنیم . به این اعتقاد برسیم . در هر جایگاهی که هستم فوق العاده ام . توانمندیم و قدرت انجام خواسته هامونو و رسیدن به آنچه می خواهیم رو داریم …

    نکته ی دیگر درباره لیاقت داشتن و احساس خود ارزشمندی ما این هست که فکر می کنیم برای داشتن نعمتی نباید اینی که الِن هستیم باشیم . باید یک شکل دیگر باشیم و یا صفتی عوض بشود و یا هرچیزی … باید به این موضوع برسیم تا زمانی که این روح خداوندی در وجود ما هست که هیچ زمانی هم از ما جدا نمی شود . ما لایق نعمت های خداوندیم …

    و یا اینکه باید حتما در رابطه ی عاشقانه باشیم . ثروتمند باشیم . و یا زیبا و جوان باشیم که احساس ارزشمندی کنیم … و این اتفاقا ما رو دور می کند از احساس ارزشمندی …

    چرا که هیچ اتفاق بیرونی ای باعث پر شدن ما نمی شود و تا زمانی که از لحاظ درونی پر نشویم . چیزی رو در دنیای بیرون نمی بینیم … باید به این باور برسیم که من همین طوری که هستم چه قدر زیبا هستم . زیبایی ام رو ببینم … و اینکه نباید حتما از نظر مادی و ظاهری مثلا پر بشوم تا محبوب بشوم . وقتی از درون احساس ثروتمندی دارم . اون منو غنی می کند و زیبا می کند . و من همین طور که هستم محبوبم …

    (صلح رسیدن با خود واقعی ام می تواند کلید واقعی برای خود ارزشی من باشد …)

    نکته ی دیگری که دوست دارم درباره اش بنویسم احساسات من هست … ما گاهی به دلیل احساسات خودمونو سرکوب می کنیم . مثلا اگر احساس حسادت کنیم و یا هر حس منفی ای …

    چرا که به ما یاد دادند این احساسات رو نباید داشته باشیم . در حالی که در ذات طبیعی ما هست . و در وجود ما آفریده شده و وقتی عصبانی هستیم احساس بدی نسبت به خودمان داریم و این ها باعث بدتر شدن حالمون می شود . در حالی که باید به این باور برسیم در هر حالی با ارزشم . بی نهایت خوبم ، اگر گاهی یک اتفاقی برای من افتر این هیچ دلیلی برای اینکه از خدا دور شدم نیست … اینا تضاد هایی هست که نشان می دهد . من واقعا چی می خواهم … و درک کردن احساساتم …

    راستش داشتم یک فیلم آمریکایی می دیدم و چیزی که برایم جالب بود که اونها راحت درباره احساساتشون صحبت می کنند و یک اتفاق طبیعی هست . در حالی که ما مرتب خودمونو و احساساتمون سرکوب می کنیم و حتی من زمانی که با این گروه زیبای عباس منش شروع کردم واقعا در زمانی که کمی احساسم منفی می شد نمی توانستم با خودم خوب رفتار کنم . و کم کم یاد گرفتم … من باید بیشتر از هرکسی خودم رو درک کنم . و درک کردن خودم باعث حال بهترم می شود و گوش کردن به احساسات منفی ام چقدر بهم کمک می کند که دقیقا چی می خواهم مثلا احساس حسادت من از من پیشرفت می خواهد … خسیس بودن من برای من احساس ثروتمندی می خواهد و وقتی به خودم این اطمینان رو بدهم که من در مسیر بهشتی ام . من ثروتمندی اونطوری این احساسات من در من به صلح می رسند …

    نکته ی دیگر درباره احساس ارزشمندی من اینکه لازم نیست که انسان خاصی برای فردی. یا افرادی باشم …( مثلا مادر خوب و همسر خوب …) در جامعه ای من در مدارش هستم ‌. مرتب لایق بودن رو به این گره می زنم که من چقدر مادر خوبی ام و یا به عنوان همسر خوب …

    در حالی که من در همه حال خوبم … من زاده نشدم برای اینکه برای کسی دیگر خوب باشم . اگر در مسیر فرزندم و یا همسرم قرار گرفتم این هست که هم مدار بودیم …هر لحظه امکان جدایی ما هست …

    من برای خودم زاده شدم برای تجربه ی دنیا …

    برای گسترش پیدا کردن خودم …

    برای کشف شگفتی های جهانم …

    و چقدر ل ت بخشه وقتی احساس کنی که خداوند ازت چیزهای زیادی نمی خواهد . او مرتب می گوید خیالت راحت تو زندگی کن … تو حالت با خودت خوب باشه … همه چیز با من با وقتش بهت الهام می کنم … من خودم خدایی می کنم برای فرزندت و تو توجه و تمرکزت رو بزار برای خود ت …

    تو در لحظه ی حال زندگی کن و نه نگران آینده باش و نه از گذشته بترس …هچ مسئله ای نیست که من ِخدای تو ، منی که درقلب تو در جریان هستم . نگرانش باشد …ممنونم از خدای خوبم …

    من لایق این هستم که برای خودم زندگی کنم . و این ایمانو داشته باشم که خداوند من خیراحافظین هست …

    و او هدایت گر من هست…

    نکته ی دیگر درباره ی همان مسئله ی هدایته …

    گاهی عجیب می دانیم که با عندازه پیغمبران الهی و افراد موفق و و هر آدم روحانی که در نظر داریم .لایق اتفاق های خوبیم …. لایق هدایت های بی نظیری… لایق اتفاق هایی که به نظر معجزه هست . و یا باز شدت درهایی که برای باز شدن تلاش می کنیم . اونم به آسانی …

    باید با تومان هزار هزار بار تکرار کنیم … من به اندازه ی پیغمبری که در کوه حرا می نشست و با چشمانش به آسمان ها خیره می شود و با قلبش خدا رو دروجودش یافت و قلبش به روی الهی ترین کلمات باز شد لایفم ….(من همام روح خدایی رو دارم …) من مانند حضرت مریم که خداوند قلبش را برای میوه های بهشتی باز کرد . لایقم …

    به اندازه ی حضرت ابراهیم … و حضرت یوسفی که به زیبا ترین شکل ها به سوی عزیز مصر بودن هدایت شد . و این اتفاق خیلی راحت تر می تواند باشد ….و من لایق اینم که هر لحظه متکامل تر بشم …

    خدا رو شکر برای نعمت های الهی…

    خدایی که منو اشرف مخلوقات آفرید … خدایی که به من قدرت آفرینندگی بخشید … خدایی که به من قدرت معجزه بخشید … و خودم رو منبع انرژی قرار داد. قلبم رو برای هدایت گشود …

    سپاس گزار خدایی که منو به آسانی به آسانی ها هدایت کرد …

    سپاس گزار از شما …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    Shirin Gh گفته:
    مدت عضویت: 2209 روز

    سلام استاد عزیز خدا قوت

    وای یه مثالی زدید شما عین همین برای من اتفاق افتاد من جشن تولدی از اقوام نرفتم در صورتی که جشن تولد فقط متعلق به یه فرد نبود تولد کس دیگه ای هم بود که مربوط به منم میشد و من نرفتم و چون اون فرد فامیل منو دعوت نکرد منم گفتم چون خونه اون هستش نرفتم و بعدش پشیمون شدم چون در واقع من اول خوشی خودمو کنسل کردم درصورتی که همیشه تو مهمونیا بهم خوش گذشته بود و دوم اینکه دو نفر رو بهم ربط دادم که بی دلیل بود و الان که این فایل شمارو گوش دادم بیشتر متوجه شدم که از اساس ایراد داشت کار من و فهمیدم الان که اصل قضیه رو باید دریابیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    مهدی شیخ گفته:
    مدت عضویت: 2681 روز

    سلام استاد عزیز و مهربانم

    نشانه های کمبود احساس لیاقت

    شاید مهم ترین احساسی که میتوانیم در خودمان ایجاد کنیم که بیشترین تاثیر را روی احساس خوب داره- احساس لیاقت است.

    چون جهان به اندازه ای که ما برای خودمان ارزش قائل هستیم برای ما ارزش قائل هست.

    افراد و حتی ثروت به اندازه ای که ما خودمان را لایق ثروت و افراد خوب میدونیم و به اندازه ای که خودمان را لایق خوشبختی میدونیم و به اندازه ای که ما خودمون را لایق احترام میدونیم- به همان اندازه خوشبختی و احترام و افراد و ثروت وارد زندگی ما میشود.

    جهان هر لحظه داره به افکار ما پاسخ میدهد.

    به دلایل زیادی ممکنه احساس لیاقت ما از بین رفته باشه و احساس بی ارزشی بکنیم- ولی اگر بتونیم این موضوع را تغییر بدیم و روی خودمون کار کنیم زندگی ما میتواند در تمام ابعاد عوض شود.

    یکی از نشانه های احساس عدم لیاقت این است که افراد استعداد ها و دست آوردها و موفقیت هایشان را خیلی با ارزش نمیدونن ولی ایرادات و اشتباهات و شکستهایشان را بسیار بسیار پر رنگ میبینند و توجه میکنند.

    اگر استعدادی دارد و موفقیتی کسب کرده به شانس ربط میدهد و به موفقیتی که داشته بی توجهی میکند ولی کافی است یکبار اشتباه بکند یا کافی است یک نقصی را در خودش پیدا کند تمام توجه خود را روی نقص و اشتباه خود می گذارد

    فردی که احساس عدم لیاقت دارد توجه خودش را روی شکستهایش میگذارد همین باعث میشود که جهان فرد را در موقعیتهایی قرار میدهد که بیشتر بهش توجه کرده- درنتیجه بیشتر از همان جنس را تجربه خواهد کرد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    نگین سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 1030 روز

    به نام خداوند جان و دلم

    سلام به استاد عزیزم به مریم جان دلبندم سلام به دوستان ارزشمندی که دارن رو خودشون کار میکنند.

    چقدر ادمو قشنگ هدایت میکنی اخه؟؟ میبینی؟ دنبال فایلی بودم درمورد روابط و بین فایل های دانلودی گذرم خورد به این فایل کوتاه اما خیلی قابل تامل و کاربردی

    دقیقا این کسیه که جدیدا بهش تبدیل شدم البته نه بااون شدت من کیم؟ یه دختر 24سالم رفتم درس خوندم و اومدم دانشگاه و درراستای معلمی دارم تلاش میکنم تا حالا مسابقه ی خاصی برنده شدم؟ مقام بیارم؟ نه تا حالا دستاورد بزرگی داشتم؟ نه اونقدر و برامم مهم نیس من از بچه هایی بودم که از ابتدایی نمره برام مهم نبود چون پدر مادرمم زیاد ملاک نمیدونستن بچه بودم ولی میگفتم مهم اینه من چی و چقدر یادمیگیرم دبیرستانم هیچوقت اونقدر خودمو نکشتم برای نمره های بالا تا حد کمی سعی کردم از مطالب کتابم یاد بگیرم بیشتر و الانم دانشگاه اومدم دیدم اینجوریه به درس ها

    ادم باهوشی هم نبودم معمولی ولی هیچوقتم هوش ریاضی رو برای احساس ارزشمندی به خودم ملاک قرار ندادم هیچوقت مسابقات الکی دانشگاه برای من مهم نبوده تا مقام بیارم چون خوشم نیومده چون ظاهر سازی باید میکردی

    و اینکه دانشگاهی قبول شدم که خیلی خوبه و همیشه گفتم ایول نگین درس خوندی قبول شدی چیزی که میخواستی اوردی همیشه دوست داشتم ساده و راحت بدست بیارم هیچوقت خودمو نکشتم برای چیزی و ایمان داشتم اگه چیزی رو بخوام و تلاش زیادی براش بکنم قطعا بدستش میارم ولی متاسفانه هیچوقت به خودم سخت نگرفتم و خیلی وقتا سوتی دادم اشتباه کردم بین رفیقام به جای سرزنش کردن خودم گفتم ببین مهم اینه الان گفتی و درستشو یادگرفتی. که بعدا پیش ادمای بزرگتر ابروت نره

    و حالا چیشد خداوند من رو هدایت کرد به این فایل

    دقیقا چند روزیه میرم جلو آینه و میگم فلان ایراد و ایراد رو دارم درست شه خیلی خوب میشه و اون زیبایی های جزی و کلی صورتمو نمیبینم اینکه واقعا قیافه دلنشینی دارم رو نمیبینم

    من اوایل سال 1403 هدف گذاشتم که تسلط کامل روی درس های ابتدایی پیدا کنم و تونستم پایه های اول و دوم رو تدریس کنم انقدر تسلط پیدا کردم و میدونم مطالبش چجوری تدریس میشه به روش نوین اما ذهنم میگه ببین پایه های دیگه رو مسلط نیستی

    جدیدا تو اتاق با هم اتاقیام خیلی زودرنج شدم حرفاشون بهم برمیخوره چرا این شرایط رو خلق کردم؟ چون اوایل اون همه تعریف و تمجید و حرف خوب میزدن و شوخی میکردن من به یه حرف کوچیک که این وسط طرف گفته و خوشم نیومده توجه کردم و دقیقا الان هی حرفا بیشتر و بیشتر شدن

    اخه چقدر جالبه اصلا متوجه نبودم این شرایط رو من خلقش کردم میگفتم بهشون محل نده کار خودتو بکن درصورتی که من کافیه به زیبایی و نکات مثبت اتاق مون توجه کنم نه اون یه موردا که اینجوری اون بعد خوب اونا واسه من بیشتر بشه

    خدایا خودت کمکمون کن این ذهن و مغز شیطانی رو کنترل کنیم

    و مرسی عشق منی توو انقدر قشنگ باهام حرف میزنی و هدایتم میکنی به مسیرای درست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 976 روز

    به نام‌ خدای مهربانم خدایی که قدرتش و عظمتش رو باور کردم

    باور کردم که از پس کارهای من چه کوچک و چه بزرگ بر میاد و همه رو با ایمان قلبی بهش سپردم خدایا شکرت سپاسگزارتم

    سلام به استاد عزیزم و سلام به مریم بانوی شایسته استادم این فایل نشانه امروز من بود و حتما لایق این فایل و شنیدن و دیدن و خوندن کامنتهای دوستانم هستم که خداوند منو هدایت کرد به اینجا ممنونم خدای خوبم

    دلا غافل زیاد سبحانی چه حاصل

    اسیر نفس شیطانی چه حاصل

    بود قدر تو افزون از ملائک

    تو قدر خود نمیدانی چه حاصل

    منم قبل از آشنایی با استاد توحیدیم درباره احساس لیاقت و احساس ارزشمندی آگاهی نداشتم و اجازه میدادم که با من هر رفتاری بشه

    یعنی بارفتار و افکار خودم به اونا اجازه میدادم

    اما شکر خدا دوسه سالی میشه از زمانی که شروع کردم به شناخت ضعفها و نقاط قوت خودم و از درونم شروع کردم بنیادمو درست کنم و تغییراتو شروع کردم همه چیز خود به خود تغییر کرد

    احترام گذاشتن ها اومد رفتارها گفتارها کردارها تغییر کرد چون من تغییر کردم و اول خودم به خودم احترام گذاشتم و الان میفهم این درسته و چقدر من اشتباه میکردم

    و خوشحالم و از خدای عزیزم ممنونم که منو به این مسیر زیبا هدایت کرد و از جهل و نادانی بیرون اومدم و هنوز جا دارم برای تغییر و بدست آوردن آگاهی

    من تعهد میدهم که هر روز فایلها رو گوش کنم و عمل عمل هم بکنم و در مسیر درست خواسته ها لذت میبرم با آرامش و با ایمان و توکل قدم بر میدارم

    خدایا آسان کن آسانیها رو برایم

    خدایا من لایق بهترین انسان‌ها و بهترین ثروتها و بهترین زیباییها هستم

    خدایا شکرت سپاسگزارتم ای یکتای بی همتای من خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم

    استاد دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2227 روز

    به نام خدا

    من با تجسم کردن خیلی نتیجه گرفتم خدا را بی نهایت سپاسگزارم

    ولی از یه جایی به بعد هر چی که تجسم کردم نتیجه ی اوایلی که تجسم می کردم را نمی داد

    الان که کامنت ها را خوندم خدا بهم گفت . چون من می گفتم این که کاری ندارد . این کار را همه بلدند. من که کاری نکردم .‌

    و این روند را ادامه می دادم

    همین که فهمیدم خدا را بی نهایت سپاسگزارم چون واقعا برام سوال بود

    یعنی من با تجسم ماشین عوض کردیم . چه پول هایی که از کسی می خواستیم و دو دستی آوردند و دادند خدا را بی نهایت سپاسگزارم

    ولی حدود تقریبا یک سالی است که تجسم می کنم ولی نتیجه خوبه در حد عالی نشده و این سوال بود برام که .. ««« خدایا من که دارم روی خودم کار می کنم این درست . تجسم های زیادی را هم انجام دادم و نتیجه داده ولی حدود یک سالی می‌شود که نتیجه مثل سال قبل نیست . نتایج بزرگ به من نمی دهد

    خیلی برام سوال بود

    و الان جواب این هست که من این «««« تجسم کردن »»» را عادی کرده بودم برای خودم و در ذهنم می گفتم این کار را که همه بلدش هستند . تو که کاری نکردی .

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2227 روز

    به اندازه ای که من خودم را لایق آدمهای خوب می دونم به همون اندازه آدمهای خوب را به سمت خودم خداوند هدایت می کند

    .

    چقدر من با ابن جمله مشکل دارم خدایا خودت کمکم کن

    من خودمو خوب نمی دیدم و می خواهم آدمها وجه خوبشون را به من نشان بدهند

    حالا این وسط خدا ند به من لطف مرد هدایتم کرد به سمت استاد و دوره ها و فایل های ایشون و من روی خودم کار کردم و کار کردم و کار می کنم و تغییر کردم

    حالا می خواستم آدمها هم خوب شوند نه اینکه من بهشون بگم اصلا و ابدا

    چون استاد گفته بود که از قانون به کسی نگیم ولی من در ناخوداکاهم می خواستم

    چون خودم تغییر کردمون

    چون خودم خوب شدم

    در ضمیر ناخودآگاه خودم می خواستم اونها هم مثل من فکر کنند

    یا اینکه من به درجه ای که اونها بودند رسیدم الان و دیگه روابط مون طلایی میشه و رویایی و همه برای من می میرند و جون می دهند

    در صورتیکه اصلا این طور نبوده نیست و نخواهد بود

    برای من این طور نبود

    درسته من روی خودم کار کردم . تغییر کردم ولی دیگران خودشون هستند با دیدگاه های خودشون با افکار خودشون با باورهای خودشون

    با طرز نگاه خودشون

    به من مربوط نیست که اونها خوب بودند و من به اونها الان رسیدم با تغییر باورها و زاویه دید

    در صورتیکه من از ناخودآگاه اونها که خبر ندارم

    اصلا به من مربوط نیست که چه دیدگاهی دارند

    اونها زندگی خودشون رو دارند

    یه دوهفته ای هست خیلی فکر کردم و شب ها تا حتی خود صبح بیدار بودم تا ترمزهای خودمو در بیاورم و باورهای درست را جایگزین کنم.

    استاد گفته بود من از تغییر دیگران ناتوانم . من نمی تونم دیگران را نقل خودم کنم .

    من این را می دونستم و برای خودم تکرار می کردم ولی باز می دیدم در زندگیم دارد خودشو نشون میده.

    مادر و خواهر من با غیبت کردن حال می کنند . اصلا دوست دارند غیبت کنند و من این عمل زشت را دوست ندارم

    آیا من میتونم اینها را تغییر بدهم ؟؟؟

    حتی من با خنده می گفتم غیبت نکنید و بعد فهمیدم من را به آدم قدیمی و منزوی می‌بینند

    و برای همین ویژگی‌ها فهمیدم که کار درست را من می کنم

    البته که من خیلی جای کار دارم

    ولی در حد خودمو می دونم.

    خدایا شکرت

    .

    خدایا ازت می خواهم من را در مدار دریافت آگاهی ها قرار بدهی و همیشه من را هدایت کنی به بهت زنها و دریافت کنم

    الهی و ربی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1312 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    مهمترین احساس که بالاترین تاثیر را در احساس خوب دارد احساس لیاقت است جهان به اندازه ای که ما خود را لایق ثروت خوشبختی روابط افراد موفق…..بدانیم را وارد زندگی ما کرده و اگر بتوانیم روی خود کار کنیم اتفاقات زندگی ما دگرگون خواهد شد.

    یکی از نشانه های احساس بی ارزشی این است که افراد دستاوردهای خود را نادیده گرفته و نکات منفی را مرتبا یاد آوری کرده تمام ویژگی های مثبت را نادیده و تمام تمرکز انها بر نکات منفی است به جای افتخار کردن به خود توجهشان بر روی اشتباهاتشان معطوف می شود اگر استعداد خوبی دارند ارزشمند نیست و اگر نقص ها و ناتوانایی هابی داشته باشند تمرکزشان بر روی ان است افرادی که در محل کار خود کاری را به خوبی انجام داده اما جایی منظور خود را به درستی بیان نکردند و تنها بر روی نکته ی منفی تمرکز می کنند توانایی خود را نادیده گرفته اند. باید یاد بگیریم تمرکز خود را در کدام حوزه قرار دهیم. افرادی که احساس لیاقت دارند توانایی های خود را می بینند.

    اگر در جمعی تمرکز فرد تنها بر رفتار نامناسب افراد است و به شدت بر روی آن تمرکز کند احساس لیاقت ندارد.اگر همه از لباس او تعریف کرده و تنها یک نفر از کفش او ایراد بگیرد تمرکزش تنها بر انتقاد است و احساس عدم لیاقت دارد.

    فرد هنرمندی که به جای تحسین خود روی آهنگی که نمی تواند آن را بزند تمرکز دارد به جای آن که تمرکز روی نکات مثبت باشد بر روی نکات منفی تمرکز دارد‌. به ذهن خود جهت دهیم و توجهش را به موفقیت ها معطوف کنیم.

    ورزشکاری که خودش را به خاطر دفاع گل و … تحسین نکرده و تنها بر روی اشتباهات خود تمرکز می کند جاهایی که استعداد و توانایی هایش را نادیده گرفته و عدم توانایی های خود را مرتب به یاد خود می آورد وقتی دایما تمرکز او بر روی اشتباهات باشد به جهان دستور می دهد از این اشتباهات بیشتر وارد زندگی من کن و جهان هم موقعیت های بیشتری برای او فراهم می کند. کاری کنیم تمرکزمان روی نکات مثبت خود رفته تمرکزمان را بر روی موفقیت های مان و دستاوردهای گذاشته خود قرار داده آن ها را تحسین کنیم و اجازه ندهیم که احساسمان بد شود.جهان به اندازه ای که برای خود ارزش قائل هستیم برای ما ارزش قائل است و لی نهایت نعمت وارد زندگی ما خواهد شد چون خودمان را لایق دریافت نعمت می دانیم.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    مسعود حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1542 روز

    به نام خدا الرحمان الرحیم

    سلام به هم دوستان و استاد عباسمنش عزیز

    بسیار سپاسگزارم بابت نشر این آگاهی ها وافعا استاد خیلی تحسین تون میکنم من زندگی رو از شما یاد گرفتم

    واقعا احساس لیاقت بیس کار ماهایی ک نشستیم

    جلوی اطلاعت منفی سریال و فیلم ها خانواده و اینقدر خودمون این افکار نامناسب گفتیم باید خیلی کار کنیم

    باید تمرکز لیزری 100 درصد بزار برای تغییر خودمون تغییر زندگی

    بازم تشکر میکنم از شما استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    محمدرضا گفته:
    مدت عضویت: 2059 روز

    به نام خدا

    خدایا شکرت که این فرصت را پیدا کرده ام تا روی باور های ذهنم کار کنم.

    شاکرت هستم که در قانون عادلانه ی تو، به اندازه ای که من برای خودم ارزش قائل هستم جهان برای من ارزش قائل است و من میتوانم با کنترل احساس لیاقتم، جهان بیرون را کنترل کنم.

    با تمرکز بر موفقیت های قبلی است که من می توانم موفقیت های بیشتری را جذب کنم و این مسئله را بارها تجربه کرده ام، تجربه کرده ام که اگر در انجام کاری، اشتباه کوچکی انجام بدهم و بعد از آن خودم را بابت آن اشتباه سرزنش کنم اشتباه های دیگری را انجام خواهم داد،پس به جای تمرکز بر روی آن مسئله نامناسب باید بر روی توانایی های خودم تمرکز کنم و خودم را تحسین کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: