قدم اصلی تحوّل زندگی
از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری قدم اصلی تحوّل زندگی587MB31 دقیقه
- فایل صوتی قدم اصلی تحوّل زندگی30MB31 دقیقه
به نام خداوند بخشنده مهربان
خانم شهریاری توحیدی نازنین سلام امیدوارم که حال دلتون عالی باشه و در بهترین زمان و مکان باشید چقدر دلم برای دل نوشته های توحیدیتون تنگ شده بود چقدر نکته هایی از کامنت هاتون رو که توی دفترم نوشتم می خونم و انرژی می گیرم مخصوصا اون توصیه خواهرانه ای که بهم کردی تواول دوره که قدر خودم رو بدونم که الان تونستم توی این دوره باشم فکر کنم دوره را تا جلسه11با بچه هااومدم ولی برعکس بچه ها که کلی نتیجه گرفتن من همه چی برام برعکس شد یه دو سالی بود که مریض نشده بودم توی این 2ماه 3بار مریض شدم یه چند باری رابطم به مشکل برخورد از نظر مالی همینطور و همیشه برام سواله که دلیل این تضادها چیه.چه درسی من باید از این تضادها بگیرم تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که شاید اصلا من دارم راهو اشتباهی میرم و فکر میکنم که راهم درسته شاید من دارم مثل طوطی فقط جلسات رو گوش میدم و خودم رو گول میزنم که دارم کار میکنم چون من به استاد ایمان دارم که میگه اگه شما از درون تغیر کنید حتما اوضاع بیرونیتون تغیر میکنه شک نکنید برا همین برگشتم جلسه اول تا با تمرکز بیشتر کار کنم و با خودم عهد بستم که به جز این جلسه و کامنتهای این جلسه هیچی دیگه نه گوش بدم نه بخونم الان 3هفته میشه تا دیروز که یه کامنت از آقای خوشدل خوندم امروزم کامنت شما رو انصافا هم من به اندازه درکم دارم روی خودم کار میکنم روزی چند ساعت فایل گوش میدم کامنت میخونم تو دفترم مینویسم سپاسگزاری میکنم ورودیهامو کنترل میکنم خیلیم با خدا صحبت میکنم که هدایتم کنه و خودش راه بندگی کردن رو یادم بده من عاشق ماشین و خونه وکار خوب و مسافرتم ولی بیشر از اینها دوست دارم عشق و نور خداوند رو با قلبم احساس کنم نمیدونم چه باوری یا ترمزی دارم که نمیزاره به اون آرامشه برسم این هدایتی که نوشتی (نوک تبر توحیدتو تیز نگه دار,من پشتتم ، تو قدرت رو از من بخواه ، اعتبارو به من بده ، تو با من باش ، تو باورم کن ، تو بسپار خودتو به من ، اونوقت ببین من بزرگترین و غول ترین قدرتهارو که تو توی ذهنت بزرگ کردی و داره ایمانتو می گیره ، چطور با یه ضربه خلالشون میکنم ، فقط برای تو !هیچ رویایی نیست که نتونی داشته باشی، قدرت هیچ کسی بالاتر و بیشتر از تو نیست ، تو اگر منو تو وجودت باور کنی، قدرتمندترینی
اگر ایمان بیاری به خالقت،به فرمانروای کل جهان ،اون وظیفشه…وقتی من کارم رو درست انجام بدم،توقع دارم از خداوند که کارش رو درست انجام بده !ازونجا که خداوند برخودش وظیفه میدونه ،وقتی من کارم رو درست انجام بدم،اون کارش رو درست انجام میده!من نمیخواد نگرانش باشم)انگار نمی تونم هدایت خداوند رو دریافت کنم نمیدونم دیگه چجوری باید قدرت رو به خداوند بدم یا اینکه گفتی حرفای قشنگ خوبه ولی باید مرد عمل باشی نمی دونم اون عمله چیه ولی به درستی این مسیر شک ندارم و میدونم هرمشکلی هست از منه درسته که گاهی فشار نجواها خیلی زیاد میشه وادم رو از نفس میندازه ولی انقدر این مسیر رو ادامه میدم تا این باورا درست بشه تا قلبم باز بشه مثل خواهرهام دوستون دارم ودلم خواست یکم براتون بنویسم در پناه رب همیشه مهربان با آرامش کامل و قلبی سلیم شاد و پیروز باشید
به نام خداوند بخشنده مهربان
خانم شهریاری توحیدی نازنین سلام امیدوارم حال دلتون عالی باشه و در بهترین زمان و مکان باشی
نقطه آبی شمارو در حالی دریافت کردم که تویسرویس بودم و داشتم میومدم خونه واز صبح 2بارتوحیدعملی قسمت6وچندبارم جلسه 2احساس لیاقت رو گوشداده بودم و حالم عالی بود بادیدن پاسخ شمادیگه شدم مثبت هزاراز عصر تا الان چند مرتبه کامنتت رو خوندم تا یکم نکاتی رو که برام نوشتی درکشون کنم
از هدایت خداوند گفتی ما4قسمت کارمون داره که به صورت ماهانه توی این قسمت ها میچرخیم از اول ماه یعنی شنبه من باید قسمت کاریم عوض میشدوبه قسمت دیگه میرفتم که اونجا اصلا گوشی آنتن نمیده واز ویپ داخلی استفاده میکنیم واینترنت اصلا نداریم نمیدونم چی شد شنبه سرپرستمون گفت امروزم تو همین قسمت باش و از فردا جابجابشیدازاون طرف من که براتون نوشتم دلم برای کامنتهاتون تنگ شده بود ولی تعهدداده بودم که فقط رو قدم اول کارکنم انگار یه الهامی بهم گفت یه سر به ایمیلت بزن اگه خانم شهریاری برای دوره احساس لیاقت کامنت گداشته بود نخون اگه چیز دیگه بود بخون منم گوش دادم کامنتت رو که باز کردم دیدم پاسخ به آقای تجلی بودتوی قدم اصلی تحول زندگی و بعد خوندن همون حسه بهم گفت که براتون بنویسم والان دلیل همه این اتفاقات رو متوجه شدم
یه تجربه از توحیدعملی6دارم دوست دارم براتون بگم من پسرم الان 8سالشه واز وقتی که به دنیا اومد پای راستش هم کوتاهی داره هم کف پاش کوتاهه و 2تا انگشت نداره از همون اول بردمش تهران زیر نطر متخصص و گفت وقتی 6سالش شد عملاش رو شروع میکنیم و تا 18سالگیشم طول درمان طول میکشه و6سالگی ابوالفضل مصادف شد با تضادی که برام پیش اومده بودوخونه وپول…رفته بود ومن تازه چند ماهی با استادآشنا شده بودم چندروز قبل از عمل ابوالفضل من این فایل توحید عملی6 رو گوش دادم اونجاش که استاد در مورد فرزنداولش صحبت میکنه که به خدا گفتم بچه مال تو بوده مال من نبوده حالا من شکایت کنم که چرا بچمو ازم گرفتی خیلی حالم منقلب شد به خدا گفتم بچه از من نیست مال توعه زنم از من نیست اونم بنده توعه خودت میدونی که من الان نه پول عمل بچه رو دارم نه قدرت آرام کردن همسرمو من خودم رو به شما میسپرم واز سر راحت میرم کنارخودت کمکم کن دکترش گفته بودبیست ملیون شیرینی می گیرم نزدیک 17ملیونم خرج دستگاه و بیمارستان میشه و 1سالم درمانش طول میکشه عمل خیلی سختیه ( عمل الیزاروف)منم هیچی نداشتم ولی واقعا دلم به خدا قرص بود حتما باورت میشه 2روزبه نوبت عمل یکی زنگم زد گفت شما پسرتون فلان مشکل رو داره گفتم اره گفت میشه عکس پا و مدل عمل و مقدارهزینشو برام ارسال کنی گفتم شما گفت یه دوست فقط نپرس کیم گفتم باشه فرداش دوباره زنگ زد گفت یه شماره کارت بده 40ملیون به حسابت می ریزم 25ملیون بلا عوض 15ملیون بقیم رو هر جور و هر وقط تونستی بریز به فلان حساب خدا حافظ من اصلا شوکه شده بودم که خدایا این کی بود فقط اشک می ریختم و از خداوندسپاسگزاری می کردم اومدم شرکت سرپرستمون گفت حسین شماره کارتت رو بده 20تومن به حسابت بریزم برا عمل بچت هر وقط داشتی بهم بده هرچی گفتم نه دارم قبول نکرد گفت باشه من میریزم اگه لازم نداشتی از تهران که اومدی پس بده یکی از دوستای دیگم یه 5تومن برام واریز کرد گفت فلانی رو میشناسی گفتم اره خیلی سرمایه داره گفت پیش هم بودیم پاسور بازی میکردیم حرف پسرت شد گفت این 5تومن رو از طرف من هدیه بده به پسر حسین یه 15ملیون اومد به حسابم بعد از شرکت زنگم زدن وام درمان بیماریهای خواصه پرونده ابولفضل شرکت هست یعنی به خدا قسم انگار همه کس و همه چیو خدا بسیج کرده بود برای خدمت به من تقریبا 40 برا عمل نیاز داشتم خدا تو 2روز90به حسابم زدشب قبل عمل برادر خانمم زنگ زد صبح کی بریم کارامو ردیف کردم 2روزبیکارم خدا بهم گفت اینم راننده شخصی دیگه چی می خای خانمم که هم برای مشکلای مالی هم مشکل ابوالفضل خیلی بهم ریخته و ناراحت و نگران بودیعنی 360درجه عوض شده بود عمل ماه رمضان بود وماشب راه افتادیم سحررسیدیم تهران انقدر توراه واونجا که بودیم تا صبح بشه گفتیم و خندیدیم مخصوصا خانمم که من اصلا باورم نمیشد یعنی تا 2روز قبلش اگه 100میلیاردباهام شرط میبستن که انقدر اخلاق خانمت می تونه عوض بشه قبول نمی کردم تو همون لحظات که داشتم به این چندروز فکر میکردم وباخداحرف میزدم بارون شرو به باریدن کرد دیگه نتونستم جلو خودم رو بگیرم زدم زیر گریه که خدایا داری چیکار میکنی با من انگار اومدم یه مسافرت لذت بخش گفت مگه نگفتی خودت درست کن من وقتی درست کنم عزت مندانه درست میکنم به خدا فیلم هندی برات تعریف نمیکنم همش عین حقیقته کلی چیزای دیگم بود که فاکتور گرفتم رسیدیم به عمل قبل عمل دکتر بهمون گفت که عمل سختیه با بچه صحبت کنید که آماده باشه منم با خدا صحبت کردم یه2ساعتی عمل طول کشیدوبعد دکتراومد و بااینکه قرار بود 1روز بستری باشه برامون کار با دستگاه رو توضیح داد تا ظهر مرخصش کرد4ماه اول باید3ساعتی 1بار آچار کشی میشد یعنی تقریبا همیشه خانمم درگیر بود ولی اون حال خوبه به لطف خداوند تا الان باهاش مونده خود پسرمم خدا انگار دردو ازش گرفته بود گاهی عذیت میشد ولی هرگز اونجوری که دکترش برا ما تعریف کرد درد نکشید این درخاستی بود که من از خدا کردم و اونم برام سنگ تمام گذاشت یه اتفاقم دیروز برام افتاد اونم برات بگم دیروز حقوق واریز کردن دیدم 12وخورده ای بود اول خیلی حالم گرفته شد بعد گفتم الان وقط کنترل ذهنه روز قبلش واشر زودپزمون خراب شده بود در زودپز رو برداشتم و زدم بیرون تا زمانی برسم به مغازه این 2سالو توی ذهنم مرور کردم و سپاسگزاری کردم و حالم اوکی شد وقتی رسیدم درو دادم که واشرو عوض کنه بهم گفت خدا خیلی دوست داره گفتم چرا گفت سوراخای که بخارو میده بیرون گرفته اگه یکی دوبار دیگه باهاش کار میکردی حتما زودپژ میپکید همون موقع انگار خدا بهم گفت من حواسم به در زودپزتم هست به قول خودت کجا دنبال چی میگردی راستش هم از خدا خجالت کشیدم هم خیلی خوشحال شدم و تو را برگشتم خیلی حالم خوب بود و اشک ریختم وقلبم باز شده بود به خدا گفتم لطفا نمیشه توی همین حال همیشه بمونم اخه تا از این حال میام بیرون دوباره ترسا و غصه ها میان سراغم خیلی طولانی شد در پناه رب همیشه مهربان در نهایت آرامش شاد و پیروز باشی