سرمایه اصلی شما چیست؟!
یک توصیه:
پس از گوش دادن به فایل صوتی و تصویری، با توجه به موضوعات اساسی ای که در این فایل توضیح داده شده است، در این موضوع تفکر و تأمل کنید و جواب خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:
1.سرمایه اصلیِ من چیست؟
سرمایه اصلی شما می تواند شامل ویژگی های شخصیتیِ سازنده ای باشد مثل:
صداقت، درستکاری، خوش خلقی، توانایی برقراری ارتباط، توانایی مدیریت بحران، توانایی مدیریت افراد، توانایی حل مسئله، توانایی دیدنِ نکات مثبت افراد و برانگیخته کردن آن ویژگی ها خصوصا در شرایط به ظاهر بحرانی و…
همچنین سرمایه اصلی شما شامل مهارت هایی تخصصی است که می توانی کسب کنی و هر بار در آن مهارت ها بهتر بشوی.
ضمن اینکه هر کدام از این دو جنبه از سرمایه اصلی شما، می تواند جنبه ی دیگر را رشد بدهد و مثمر ثمرتر کند. در نهایت، «ثروت و استقلال مالی»، فقط یکی از خروجی های سرمایه ی اصلی شماست.
2.چطور می توانم این سرمایه را رشد بدهم؟
یعنی با جزئیات بنویس:
در حال حاضر، چقدر بهبود دائمیِ این سرمایه های اصلی چقدر برایت اولویت دارد؟
چقدر از زمان، انرژی و تمرکز روزانه ی شما صرف رشد این سرمایه های اصلی می شود؟
چه برنامه ها یا ایده هایی برای رشد این سرمایه ها می توانی داشته باشی؟
و اگر تمرکز اصلی شما صرف رشد این سرمایه های اصلی بشود، چقدر کیفیت زندگی شما را در تمام جنبه ها بالاتر می برد؟
منابع بیشتر درباره موضوعات آموزشی این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD643MB42 دقیقه
- فایل صوتی سرمایه اصلی شما چیست؟!40MB42 دقیقه
سلام به دوستان عزیز و استاد نازنین
استاد چقد ذهن منو راجبه خودم باز کردین وقتی داشتین راجبه دوستتون صحبت میکردین من فقط تصویر خودم تو ذهنم میاومد و خاطراتی از جاهایی که کار کردم تو ذهنم مرور شد
درمورد خودم چیزی که میدونم اینه که آدما خیلی راحت بهم اعتماد میکنن و من هیچوقت فکر نمیکردم این یه حُسنه چون اینقد برای خودم بدیهی بود که فکر میکردم شاید درمورد همه آدما صدق میکنه،
اگه بخوام مثالایی از زمانایی که آدما تو کار به راحتی بهم اعتماد کردن بزنم: اولین و کوچکترینش برمیگرده به سه سال پیش قرار بود ادمین یه پیج اینستاگرامی باشم که پیچ پرمخاطبی بود یکی آشناها منو بهش معرفی کرده بود و فقط یه شماره از من بهش داده بود یکم تو واتساپ باهم حرف زدیم و بدون اینکه منو ببینه سریع رمز پیجشو بهم داد و چیز جالبی که گفت، گفت عکس پروفایلتو دیدم چهرت برام قابل اعتماده. و تو تمام مدتی که براش کار میکردم هیچوقت منو از نزدیک ندید
مورد بعدی یه کارخونه بود که کارشون تولید فرش و مبلمان و کالای خواب بود و از کارخونه های معروف شهرمون بودن، اوایل که آگهی استخدامی زدن حدود ۴۰ نفر تو یه گروه بودیم که بصورت تستی براشون دورکاری کار میکردیم و قرار بود بین اون ۴۰تا یه سریا رو انتخاب کنن که باهاشون ادامه همکاری بدن و من انتخاب شدم، بعد از یه مدت رئیس اصلی کارخونه به من زنگ زد و گفت خانم کردگار ما از کار شما خیلی راضی بودیم و دوس داریم با ما بصورت حضوری هم تو دفترمون همکاری داشته باشین خلاصه من یه روز حضوری رفتم که ببینم کارو که باز رئیس کارخونه هم به من اینو گفت: از قیافتون معلومه آدم قابل اعتمادی هستین. وقتی من تو دفترشون شروع به کار کردم به من پیشنهاد دادن که باهاشون قرارداد ۱۵ساله ببندم و گفت یکی از شعبه هاشونو به اتخاب خودم کامل میده در اختیار خودم که مسئولییت کاملش با خودم باشه و گفت حتی توی قراردادم اینو قید میکنه اما من چون خودم یه اهداف دیگه داشتم و دلم نمیخواست برای همیشه واسه کسی کار کنم قبول نکردم چون بشدت روحیه کارآفرینی دارم هرچند اونجا هم اصلا مثل کارمندا باهام برخورد نمیشد سرویس رفت و آمد برام گذاشته بودن که حتی درِ ماشینم خودشون برام باز و بسته میکردن ینی تا این حد برام ارزش و احترام قائل بودن که گاهی فکر میکردم کل این دفتر و دستک مال خودمه اما چون همیشه علاقه داشتم کسب و کاری داشته باشم که صفر تا صدش مال خودم باشه ادامه ندادم حتی روزی که میخواستم باهاشون قطع همکاری کنم کلی پیشنهادای دیگه بهم دادن که هرچی بخوای برات مهیا میکنیم شما فقط بمون چون آدم به درستکاری شما دیگه پیدا نمیکنیم.
خلاصه بعد از این وارد یه شغل دیگه شدم که یه خانم و آقایی بودن که انبار ظروف آشپزخونه داشتن که تموم کاراشون وارداتی و برند بود و یه پیج اینستای پرمخاطب داشتن که کارشونو میذاشتن اونجا قرار بود من کاره تولید محتوا کنم و ادمین پیجشون باشم بعد از یه هفته که با صاحب کار میرفتم انبار واسه تولید محتوا دیگه کلید انبار با گوشیشونو دادن دستم که خودم تنهایی برم انبار و کارارو کنم، آقاهه خیلی حساس بود و به من گفتن افراد زیادی اومده واسه کار ولی ما کاره شمارو پسندیدیم و احساس کردیم با جون و دلتون کار میکنین و فقط رفع تکلیفی نیست و برای ادامه همکاری ازم خواستن که با اعضای خانوادم صحبت کنن و یه چک برای تضمین بذارم پیششون من گفتم خانوادم که هنوز درجریان نیستن و مادرم فکر میکنه من هنوز جای قبلی مشغول به کارم بخاطر همین نمیخوام فعلا چیزی بدونه چک هم که خودم ندارم تو فامیل و آشناهم چون علاقه ندارم از کارام و محل کارم سردربیارن متاسفانه فعلا کسیو ندارم، آقاهه یکم مکث کرد یهو گفت اشکال نداره حالا کارمونو شروع میکنیم ببینیم چی میشه و همون لحظه کلید انبار و گوشیشونو بهم دادن و من از فرداش که کارمو شروع کردم تا روزی که قطع همکاری کردیم (که اونم باز پیشنهادش از طرف خودم بود) هیچگونه چکی ازم گرفته نشد و هیچ تماسی هم با خانوادم نگرفتن
انبارشون فک میکنم حدود ۲۰۰میلیون جنس توش بود و ته یه کوچه بود حتی دوربینم نداشت چون همیشه خودشون میرفتن و هیچوقت اینطوری نبود که کسی دیگه وارد انبارشون بشه اونم تنهایی و یه چیز جالبی که الان یادم اومد این آقا و خانم تو فضای موفقییت انگیزشی و مثبت اندیشی و اینا بودن و حتی استاد رو هم میشناختن اما خب اینجوری نبود که خیلی مباحث استاد رو پیگیری کنن. خانومه گفت زمانی که همسرم آگهی گذاشت تو دیوار واسه استخدام گفت خدا یه فرد مناسب سرراهمون قرار میده و خدا شمارو قرار داد، خیلی این طرز فکرشون راجبه خودم برام جالب بود.
من به هرکی میگفتم با این شرایط کار میکنم میگفتن امکان نداره به این راحتی بهت اعتماد کرده باشن حتما زیرنظر دارنت، اما من متوجه اعتمادشون به خودم بودم.
ولی با همه اینا وقتی استاد تو فایل گفت سرمایه اصلیتون واسه شروع کسب و کار چیه من همونجا استپ کردم کردم و تو دفترم هرچی به ذهنم اومد نوشتم اما فکر میکنین چه چیزایی نوشتم؟ فقط درمورد میزان نقدینگیم و یه کوچولو مهارتام نوشتم و بحث درستکاریم به ذهنمم خطور نکرد ینی هرچیزی نوشتم جز این البته از شما چه پنهون تو مثال شغلایی که زدم مهارت و تجربه آنچنانی هم نداشتم مثلا تو اون شغلم تو کارخونه اولین بارم بود که برای معرفی کالا میرفتم جلو دوربین اونم به اصرار خوده صاحب کار رفتم تا قبل از اون تجربشو نداشتم و خیلی مهارتمم بالا نبود اما خودشون وقت میذاشتن و بهم نشون میدادن یا مثلا تو کاره انبار اولین بارم بود که ایده میذاشتم و تولید محتوا میکردم حتی گاهی فیلم و عکسام تار میشد یا الگوریتم اینستارو زیاد بلد نبودم اما برای آموزشم وقت میذاشتن و اجازه میدادن با آزمون و خطا بیام بالا یعنی یه جورایی بواسطه اون اعتماد و درستکاریم داشتن روم سرمایه گذاری میکردن البته که منم با جون و دل وقت میذاشتم برای بالا بردن دانش و مهارتم
ولی من تو تمرین این فایل هرگز رو این خصلتم حسابی باز نکردم اما وقتی ادامه فایلو گوش کردم و حرفای استاد راجبه سرمایههای اصلی شنیدم انگار برق منو گرفت اصلا این روحیهام رو به حساب سرمایهام نذاشته بودم و اصلا فکر نمیکردم تا این حد عامل مهم و پیشبرندهای باشه
مرسی استاد که این فایلو گذاشتین و سرمایههای وجودیمو به یادم آوردین سرمایهای که مهمتر و ارزشمندتر از هر عامل دیگهایه.