live | چون قانون ساده است، عمل به آنرا جدّی نمی گیری - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | چون قانون ساده است، عمل به آنرا جدّی نمی گیری
    157MB
    27 دقیقه
  • فایل صوتی live | چون قانون ساده است، عمل به آنرا جدّی نمی گیری
    25MB
    27 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

220 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سلما مصدق گفته:
    مدت عضویت: 2831 روز

    فایل بیست و ششم پروژه خونه تکونی ذهن:

    سلام استاد عباسمنش عزیزم و استاد شایسته نازنینم و همه دوستان دوست داشتنی من!

    خدایا شکرت که تو این سایت بهشتی عباسمنش دات کام هستم. چقدر زمانهایی که فایلهای سریالی تو سایت منتشر میشه و منظم تر توی سایت حضور دارم، حالم در کل بهتره. این سایت یه قدرت جادویی داره. چه انرژی مثبتی تو این سایت هست خدایا صدهزاااار بار شکرت. چقدر خداروشکر میکنم که این نعمت رو دارم. واقعا اگر تو مدار این سایت نبودم چی میشد؟ احتمالا توی تاریکی و پریشونی و سردرگمی داشتم پرسه میزدم! پس الان باید قدردان این سایت باشم!

    تو این فایل استاد از قانون تجسم صحبت میکنه. میگه تجسم کردم یعنی فکر کردن و تصویرسازی ذهنی. میگه من همون وقتی که نون نداشتم بخورم آروی رو تجسم میکردم. از همون اتاق سیمانی شروع کردم به تغییر باورهام که شرایط 99 درصد شما بهتر از شرایط گذشته منه. وقتی با کفش های پاره ام پیاده‌روی میکردم خواسته هامو تجسم میکردم و از شدت شوق اشک می‌ریختم. بخاطر اینکه فهمیده بودم با همین افکار و تجسماتم میتونم زندگی خودمو تغییر بدم! ایمان به غیب پیدا کرده بودم. ایمان به چیزی که هنوز اثری ازش نیست!

    استاد میگه من هر چی که الان تو زندگیم دارم بخاطر تضادهاییه که تو گذشته ام داشتم که باعث شدن ازشون قدرت بگیرم و خواسته هامو بشناسم و به سمتشون حرکت کنم!

    استاد میگه تجسم کار عجیب غریبی نیس ما داریم هر لحظه تجسم میکنیم. منتها بیشتر داریم ناآگاهانه ناخواسته هامون رو با کیفیت فور کی تو ذهنمون تجسم میکنیم. ولی باید آگاهانه خواسته هامون رو تجسم کنیم. یعنی افکارمون رو جهت دهی کنیم به سمت خواسته هامون.

    یه مثال ساده از خودم بزنم: مثلا یک بنده خدایی قراره یک خدماتی به من ارائه بده ولی درست این کار رو انجام نمیده. توی ذهن من جنگ به پا میشه و تو ذهنم باهاش میجنگم. دائم پشت سرش بدشو میگم و با دیگران دردودل میکنم که فلانی کار منو درست انجام نداد و منو اذیت کرد و تقلا میکنم که با اعتراض کردن به اون فرد و غر زدن و داد و بیداد کاری کنم که بیاد و کارمو درست انجام بده.

    این همه تمرکز میذارم روی چیزی که نمیخوامش و این همه کار فیزیکی خسته کننده انجام میدم ولی نمیام یک بار یک دقیقه هم که شده به خواسته ام فکر کنم. به چیزی که میخوام. به خودم بگم ببین این یک تضاده یک ناخواسته اس که بخاطر باورای قبلی من ایجاد شده. آقا پس حالا من چیو میخوام؟ میخوام فلان کارم اکی بشه و من بتونم راحت ازش استفاده کنم و لذت ببرم.

    واقعا چرا نمیام از نیروی ذهنیم استفاده کنم؟ چون عادت کردم به جون کندن و تقلا کردن. عادت کردم که با سختی به خواسته هام برسم. عادت کردم که فکر کنم آدما بد هستن. کارشون رو درست انجام نمیدن!

    یادم میره که من خالقم. من خودم این جور آدما رو به زندگیم دعوت میکنم بخاطر فرکانس بدبینی که نسبت به آدما دارم.

    حالا باید چیکار کنم که ورق برگرده؟ باید بگم ببین همه آدما ذره‌ای از وجود خدا هستن. همه یک وجه خوب دارن یه‌ وجه بد. همه شون اومدن به من کمک و خدمت کنن. این من هستم که با باورهام وجه خوب آدما رو میتونم برانگیخته کنم. وقتی خوش‌بینی و احساس خوب نسبت به آدما رو جایگزین احساس بدبینی و احساس بد کنم ورق برمیگرده و وجه خوب آدما رو برانگیخته میکنم. نتیجه اش میشه اینکه خداوند همیشه بهترین بنده هاشو سر راهم قرار میده که به من خدمت و کمک کنن. بعد الگوهای رو بیاد میارم که فلان جا فلان آدم خوب اومد و اون خدمت رو به من کرد و بهمان جا فلانی اومد چقدر عالی کار منو راه انداخت و… نتیجه اش میشه ارتباطات عالی با بنده های عزیز خدا!

    یه مثال دیگه مثلا من ماشین ندارم. هنوز خودمم نمیدونم که چه ماشینی میخوام تکامل طی میشه و زمان میگذره و تضادهای پیش میاد تا من بفهمم که چقدر دلم میخواد ماشین داشته باشم. ولی نمیدونم چه ماشینی میخوام. بازم زمان میگذره و من کم کم میفهمم. یعنی خواسته ام واضح میشه. ضمن اینکه تو خونه هم نخوابیدم. بلکه دارم همزمان با تجسم و فکر کردن به خواسته ام پول هم می‌سازم. باورای خوب رو هم مرور میکنم که ببین همونطور که به این خواسته و این خواسته و این خواسته که یه روزی رویا و آرزوی بیگ شاتم بود رسیدم پس به این یکی هم میرسم. من این باور رو مرور میکنم ولی شیطون ذهنمم بیکار ننشسته و هر لحظه تلاش میکنه که بهم ثابت کنه نمیشه. و این جدال همیشگی بین ذهن و روح وجود داره. ولی من هستم که باید به باورهای الهی روحم قدرت بدم و صدای نجواهای ذهنمو آرومتر کنم.

    رسیدن به خواسته ها از ذهن شروع میشه. اول تو ذهن یه خواسته ای شکل میگیره و بعد در جهان حقیقی ظهور پیدا میکنه! پس تجسم و فکر رو دست کم نگیر. از این نیروی ماوراییت بهره ببر!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    ارزو طلائی گفته:
    مدت عضویت: 1507 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام خانم شایسته نازنین

    آقا ما یه مدت افتاده بودیم تو دور اعتقاد به روزهای قمر در عقرب، عجیب هم بهش اعتقاد پیدا کرده بودم تازه خوشحالم بودم به همچین رازی دست پیدا کردم به خیلی‌ها هم این به اصطلاح راز را می‌گفتم که رعایت کنند ، اتفاقاتی هم می‌افتاد که باور منو قوی‌تر می‌کرد .که این اعتقاد درست است و خرافاتی نیست ،عقد یکی از دوستان بود که عاقد به خاطر اینکه روز قمر در عقرب بود عقد نبسته بود. بندگان خدا مونده بودند با کلی مهمان چکار کنند . نمی دونم دقیقا چی شد که از یک جایی به بعد حس کردم یه چیز الکیه چون از چند نفر دیگر هم در این مورد سوال کردم دیدم هر کدوم یه چیزی می‌گویند ،دیگه بهش شک کردم و اطمینان پیدا کردم یک چیز الکیه و گذاشتمش کنار، ولی هنوز خیلی دوستان بهش اعتقاد دارند و عجیب رعایت می‌کنند حالا بماند که شاید یه روزی خودم به آن افراد این اعتقاد و باور را داده باشم .

    باوری که باعث میشد خیلی به آیات قرآن فکر نکنم و فقط به یک روخوانی بسنده کنم،اینکه درک قرآن سخته و کار هر کسی نیست،کار عالم علم قرآن است و…. با این اوصاف برای درکش احساس ناتوانی میکردم.یک سری آدمارو الکی تو ذهنم بزرگ کرده بودم، واقعا از اون روزی که باور کردم قرآن ساده است.خیلی بیشتر حس میکنم خداوند داره با من صحبت می‌کنه

    اما آن دوستانی که باور سخت بودن قرآن را دارن ،هنوز هم سر اعتقاد خودشون هستند یعنی از بس دروغ گفتند خودشون هم دروغهاشون باورشون شده ،یعنی فکر می‌کنن اگر برای ما قرآن را توضیح ندهند ممکنه ما اشتباه کنیم و مسیری اشتباه بریم دارن برامون دل می‌سوزونند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1066 روز

    بنام خدا

    سلام استاد عزیزم

    نکته مهم جهان ساده ست ،زندگی ساده ست ،ودرعین سادگی ذهن میاد پیچیده میکنه تا تو روگمراه کنه

    بپذیر سادگی قرآن وجهان وقوانین رو

    درک اینکه همه چیز سادس سخته چون باورهای یک عمر ما اینه مگه الکیه واین ذهنیت غلط توی من که کمالگرام شکل گرفته که هرچیزی که راحت بدست میاد حتما اهمیت نداره ولی از اونجا که این یک باور تکرار شونده وپوچ بود وهیچ منطقی توش نیست

    به محض اینکه استاد گفت همه چی ساده س باهمه وجود پذیرفتم مقاومتی نکردم ولی برای اینکه این باور ثبت بشه لازمه من این نوع فکر مدام تکرار کنم تا ذهنم اون چیزی که ازقبل نقش بسته پاک کنه

    امروز مهم ترین تکنیک فقط تمرین وتکرار وهرجا ذهنم میاد فریبم بده که تو نمیتونی بفهمی درک کنی این فایل گوش میدم

    یه جایی خوندم نوشته بود عیسی مسیح میگه تا مثل کودکان ساده نشوی به ملکوت خدا نخواهی رسید

    منظور از سادگی رسیدن به درک

    بزرگترها دنبال هزاران روش برای بخشیدن هستند ولی یه کودک خیلی ساده میبخشه این یعنی اصل واساس سادگیه وما درطول سالهای عمرمون هزاران راه یاد گرفتیم که فقط مارو گنگ تر وگمراه تر کرده

    استاد ازت ممنونم که به سادگی قوانین جهان هستی رو به زبان ساده به ما یاد دادی

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    سید محسن فاطمی گفته:
    مدت عضویت: 2304 روز

    سلام استادجان

    عمل ب قانون ساده است ذهنم میا میگه ن

    اونقدرام ک فکر میکنی اینطور نیست من میگم

    چرا من ناظرم بر افکارم قدرت دست منه دست

    اراده منه من مشخص میکنم چه فکر باشه چه

    فکری نباشه مثل آشپزی کردن آشپز ناظره ک

    غذاش چی بریزه خوشمزه بشه شور نشه…

    یا مهندس ناظر ساختمان چه موادی بخره برای

    استحکام ساختمون ….

    یا کارخانجات مهندس کنترل کیفیت دارند و چک

    میکنن محصولشونا…

    نجواها کمتر میشه و قبول میکنه و خوب تا موقعی

    ک من اینا تکرار می‌کنم قدرتمندم شجاعم،

    سرم بالاست

    کارهای درست میکنم محکم حرف میزنم

    حالم خوبه ،ایده های عالی میا ….

    روزهایی ک یادم میره و این نجواها میان ب خودم

    میام میبینم سید چه خبره تو ذهنم این افکار

    داغون از کجا اومدن دوروز ولش کردم ببین از

    کاه،کوه ساخته

    اصل قانون تقوا(کنترل ذهن)،جوری ب قضیه

    نگاه کنی احساس بهتری داشته باشی

    ویاد حرفتون میوفتم ک دوره روانشناسی زدین

    مسائل ک رخ میدی ب خودی خود خنثی است

    طرز فکر من و نگاه من نتیجه را رقم میزنه اگر

    ب دنبال بعد مثبتش باشم و میوه ایی ک میخواه

    بده باشم پیداش میکنم و اگر ب دنبال بعد منفی

    اون هم پیدا میکنم نگاه من طرز فکر من دید من

    نسبت ب مسئله مهمه‌خوب گاهی اوقات یادم میره

    و از‌ اتفاق ها و برخوردهای

    اطرافم میفهمم ک دارم مسیر اشتباه میرم این عیب

    نداره ربات‌ نیستم ک انسانم و گاهی اوقات طبیعیه

    و ب خودم میام دوباره خودما جمع وجور میکنم

    و مسیرما درست میکنم دقیقن مثل کشتی ها

    ویا هواپیماها مسیر چپ و راست میشه ولی

    درآخر ب مقصد میرسن

    دیشب پشت‌فرمون بودم و یه جرقه ایی از حرف

    دوستم ک چندر روز پیش باهاش صحبت کردم

    و ب موفقیت های خوبی رسیده و ملک های

    خوبی خریده بوداومد‌

    یه جای حرفمون بود ک گفت مشارکت در ساخت

    این حرفا من گفتم ن نمیشه اعتماد کرد اون گفت

    ببین خدا یه سری کارها را درست میکنه میشه

    یه سری افراد خوبا سر راهت میزاره و این حرفا

    زد انگار یه چیزی خورد تو مغزم ک سید توکلم

    و ایمانم‌کم شده ب خودم اومدم ( یاد گذشته خودم افتادم

    ک در مسیر رسیدن ب خواسته چه افرادی را سر راهم

    گذاشت چه دل هایی را نرم کرد بدون اینکه دنبال پارتی

    بازی باشم و آخرشم همه گفتن چطوری شد چرا برای ما

    نشد )

    برای اون اتفاق افتاده بود و ایمانش قوی بود

    و یاد این حرفش افتادم و هیچی نگفتم و تسلیم

    حرفش شدم و یاد یه آیه قرآن افتادم ک میگفت

    یاد کنید خدارا زیاد در حالت خواب ،بیداری‌

    ،در هر لحظه …

    خداراشکر در فرکانس خوبی هستم ک روزما با

    سپاسگزاری و ستاره قطبی شروع میکنم و جلو

    میرم

    اصل سادست تکرار تکرار تکرار این موضوع ها

    و یاد آوری کردن مهمه مثل قرآن بارها آیه های

    تکراری اومده و یاد آوری کرده ب پیامبر

    زندگیتون پر روزی و پر برکت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    اعظم جم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2673 روز

    سلام به خانواده عزیزم (یه سلامِ آسون)

    مریم جان ،استاد جان واقعا نمی دونم به چه زبونی ازتون تشکر کنم .راستی استاد زبان انگلیسیم گفته زیباترین نوع تشکر

    هست thank you very much indeed

    ولی تشکر قلبی من از شما در هیچ جمله ای نمی‌گنجه.

    این دوره ی خونه تکانی هدایت های خاص خداوند برای من توی مسیر یادگیری زبان انگلیسی هست .بعد از اون هدایتی که بسیار واضح از خدا دریافت کردم که باید روی زبان انگلیسیم کار کنم شروع به یادگیری کردم و با اینکه خیلی منظم و درست پیش میرفتم اما بعد از 6 ماه متوجه شدم شبیه یه بچه دبستانی بودم که قبل از اینکه کلاس اول و دوم رو بره رفته کلاس سوم .

    یه چیزهای خیلی خوبی رو از اون استاد بی نظیر یاد گرفته بودم اما باید برمیگشتم و از کلاس اول شروع میکردم .

    بعد از 6 ماه کار کردن با استاد قبلی چون خودم اصلا نه با کسی و نه با خودم انگلیسی صحبت نکرده بودم و فقط جمله های استاد رو تکرار کرده بودم اصلا نمی‌تونستم انگلیسی صحبت کنم

    متوجه شدم که بسیااار توی این کار ضعیفم .

    واقعا سرگردون بودم تا اینکه خیلی زود باز لطف خداوند شامل حالم شد و لحظه ای که داشتم توی یوتیوب دنبال چیزهایی که بلد نبودم میگشتم یهو فایل هایی از یه استاد زبان فوق العاده دیگه دیدم که فقط میتونم بگم معجزه ی خداوند بود .بعد از چند هفته که فایل های رایگان رو کار کردم اولین محصولش رو خریدم اونم با حقوق خودم و بارها از صمیم قلبم از خدا به خاطر این استاد و استاد قبلی خدا رو شکر کردم .

    باااید به هدایتم عمل میکردم نمی‌تونستم نشنیده بگیرم .این مسیر واقعا نیاز به کنترل ذهن داشت و داره .فایل های خونه تکونی هر کدوم پیام های خداوند برای من بود تا بتونم ادامه بدم و کم نیارم من تا کلاس اول دبیرستان بیشتر درس نخوندم چون هیچ علاقه ای به تحصیل ندارم و نداشتم امااااا عاااشق یادگیری زبان انگلیسیم.

    باورهای خراب و افکار منفی ذهنمو شناختم ،مثلا یکی از اون افکار منفی این بود که حالا که هیچکی نمیدونه که تو داری روی زبانت کار میکنی پس اگه نتونستی یاد بگیری هم اشکال نداره و از عمد رفتم به یکی دو نفری که دنبال اینن که بقیه چکار می‌کنند و ….رفتم و گفتم که دارم زبان انگلیسی کار میکنم تا ذهنم بهونه نداشته باشه .

    یا این باور خراب که یادگیری زبان سخته و من توانایی یادگیریشو ندارم و روزی که یکی از دوستانم توی باشگاه ازم در موردش پرسید که حالا خوب میتونی صحبت کنی گفتم که نه و …و اون گفت یادگیری زبان خیلی سخته و ….

    و در جا به محض رسیدنم به خونه ،فایل قوانین ساده ست اومد روی سایت .جهان ساده ست قوانین ساده ست همه چیز ساده ست ….و من صدای خدا رو می شنیدم که می‌گفت باور نکن که یادگیری سخته و اگر توانایی شو نداشتی هرگز این کار رو بهت نمسپردم مثل فایل موسی ،که موسی میگفت نمیتونم و نمیشه و ….خدا بهش گفت هرگز اینطور نیست

    باز دارم سعی میکنم و هر روز حدود 2ساعت یا 3 ساعت یا حتی 5 ساعت زمان می‌گذارم تا به هدایتم عمل کنم .

    با همسرم که واقعا دستی از طرف خدا شده توی هر کارم ،صحبت کردم و از ضعفم توی صحبت کردن بهش گفتم و چون کسی رو فعلا ندارم که باهاش انگلیسی صحبت کنم صحبت هایی که با همسرم داریم رو بعضی موقع ها که حواسم هست به انگلیسی ترجمه میکنم و اون هم میگه که این کار رو بکنم و دوست داره که بشنوه و وقتی هر بار توی این چند روزه دارم به چشم می بینم که کم کم دارم بهتر میشم واقعا حسم بهتر میشه و امیدوارتر میشم

    این بار با تکامل دارم فایل های استاد زبان جدیدمو کار میکنم .جمله های کاربردی و روزمره ی خیلی بیشتر و رو دارم ازشون یادمیگیرم و الان شدم مثل بچه ای که از کلاس اول شروع کرده به یادگیری .

    خیلی خوشحالم و امیدوارم که بتونم مثل زبان مادریم انگلیسی رو به راحتی صحبت کنم و بفهممش .

    عاشقتونم و تا همیشه ممنون و سپاسگذار شما.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مژگان مومنی گفته:
      مدت عضویت: 1426 روز

      سلام خانم جم نژاد عزیز

      من اتفاقی بین این همه کامنت اومدم کامنت شما رو خوندم

      وبعد فهمیدم که این هدایت خداوند بوده

      چون من هم به دنبال تقویت زبان انگلیسی هستم

      وچند پیج رو توی اینستا دنبال میکنم ولی پیشرفتی نداشتم

      ممنون میشم کسی رو که دنبال میکنید به من هم معرفی کنید

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        اعظم جم نژاد گفته:
        مدت عضویت: 2673 روز

        سلام مژگان جان .روزت بخیر و شادی . خواستم در جواب براتون بنویسم که چطوری دارم زبان رو یاد میگیرم ولی احساس کردم ممکنه خلاف قوانین سایت باشه و به خانوم فرهای پیام دادم و گفتند که آره .این خلاف قوانینه و نباید از سایت یا …اسم برده بشه .

        عزیزم از خداوند هدایت بگیر ان شاءالله که به بهترین مسیر راهنمایی تون میکنه .خلاصه که عذر خواهی میکنم و امیدوارم موفق باشی و بتونی به زودی زود مثل بلبل انگلیسی صحبت کنی .

        در پناه خدا باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1811 روز

    به نام خداوندی که بی منت می بخشد

    سلامودرود خدای عزیز برشما استادتوحیدی ومریم جان که این گام یک ماهه رو به راه انداخت و اومدم از معجزات این یک ماه برای شماعزیزان تعریف کنم

    اولین گامی که من برداشتم واقعا یک آدم سردرگم بایک پریشان حالی درمورد یک خواسته داشتم که کلی باحرفای اینو اون دچار شکو تردید بودم و شک داشتم که آیاباید به غیرازخداوند روی عامل دیگه ای مثل یک دکتر یا یک مشاور حساب بازکنم یا نه؟!

    وقتی که مریم جان گفتند ذهنتون رو خالی کنید و به‌خودتون بگید من هیچی نمیدونم و هیچ راه حلی بلد نیستم و فقط باگوش دادن به همین آگاهیا هدایت میشید به اون روشی که باید نتیجه بگیرید

    بخداقسم این رو مثل یک وحی منزل دونستم و ذهنمو از هرراه حلی خالی کردم و انگار بعدازشنیدن چندین فایل ازین آگاهیا این ایده بهم داده شد که با فلان روش پیش برو اگه نتیجه گرفتی یعنی که دیگه نیاز به هیچ دکترومشاوری نداری و اگه نتیجه نگرفتی یعنی که این یک نشونست که حداقل بایک مشاور درمیون بذاری تااون بهت بگه چیکارکنی

    اصلا خوده خدا بود که بهم گفت تو روی من حساب بازبکن اگه نتیجه نگرفتی اون وقت یک عامل دیگه هم دخیل بدون

    در کمال ناباوری دقیقا همون روشی که خدا بهم الهام کرد رو پیش رفتم و به طرز معجزه آسایی نتیجه گرفتم

    ترجیح میدم وقتی که این نتیجه ای رو که گرفتم بیشتر پیش رفتم بعدا واضح تر درموردش براتون توضیح بدم

    خیلی ایمانم به این آگاهیا بیشتر شد و تصمیم گرفتم یک خواسته ی دیگه ای که یک سال به تعویق افتاده بود و میدونستم خودم مقاومت ایجادمیکنم،دوباره ذهنم رو ازون خواسته وراه حلش برداشتم و گفتم خدای بزرگم زمان مناسبش رو خودت فراهم کن

    و امروز بعداز گام بیستوهفتم این خواسته به لطف ایزد منان به تحقق پیوست و ان شالله به زودیه زود درمورد این خواسته هم بیشتر توضیح خواهم داد

    بسیاربسیار خوشحالم که توانستم دراین گام قدم بردارم و بااحساس لیاقت و ارزشمندی واقعا تونستم بلاخره به دوخواسته ی مهمم برسم

    یکسری پروسه ها هست که باید طی بشه ولی مطمئنم که خدای هدایتگر و بخشنده ام ان شالله در طی این پروسه به من آرامش خاطر میده و یک قلبی پرازایمانوتوکل به من عطامیکنه تا با خوشی و سلامت این پروسه هم طی بشه و درمورد اتفاقات فوق العاده ای که قراره برام رخ بده میام و بیشتر توضیح میدم

    الهی هزاران هزارمرتبه شکرت ای خدای وهاب ای خدای روزی رسان، ای خدای قانونمند،ای خدایی که حمدوستایش لایق توست و تنها تورا میپرستم و تنهاازتو درهررلحظه یاری میطلبم

    خداوند یاروهدایتگرتون به سمت سعادتمندی و خوشی های بی پایان باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1559 روز

    به نام الله بخشنده و حاضر و ناظر بر اعمال و رفتار و فرکانسها

    با اجازه الله

    سلام به استاد جان خوش قلبم مهربونم و مریم خانوم بی نظیر و فوق العاده

    نمی‌دونم چی شدکه امروز اینجوری شد و شد و من بعد از 10 12روزی که سفرم رو شروع کردم و مهاجرت دومم رخ داد تونستم به یکی از این گام های مبارک بیام ،

    نمی‌دونم چطوری ازتون تشکر کنم بابت این فایل

    واااااااقعا ازتون سپاسگذارم که اینقدر عاشقانه و با این نظم و دقت این آگاهی هارو برای ما تدوین کردین و دارید رایگان در اختیار ما قرار میدید

    بی نظیر بود استاد ،منو شیفته و مشتاق کرد که برم و از اول این گام ها تمامی فایل هارو گوش بدم و در موردشون بنویسم،

    و متن این قسمت هم فوق‌العاده بود،و برای منی که تقریبا از شیوه ی آموزشی شما و مطالب دوره ها آگاه هستم و در عمل هم بارها و بارها اجرا کردم

    خوندن این متن و یادآوری مجدد اصل کلام شما بسیار بسیار امروز من رو در مدار و فرکانس متفاوتی قرار داد،

    استاد مهربونم

    یادمه روزهای اولی که با شما آشنا شدم یه فایل از شما شنیدم در مورد رسالت شخصی بود و شما گفته بودید که بابا ده روز پاشید برید تو جنگلی جایی با خودتون خلوت کنید با یک دفترو خودکارو چندتا قوطی کنسرو و خودتونو کشف کنید و واقعا ببینید چی رو میخواید و برگشتید قول بدید که براش حرکت کنید،

    استاد جانم

    من تا اون موقع اصلا نمی‌فهمیدم الهامات یعنی وی نمی‌فهمیدم هم صحبتی با خدا یعنی چی

    فقط میدونستم که هست و کمکم می‌کنه که هم صحبتی با خدارو نه می‌فهمیدم و نه درک میکردم

    همیشه می‌فهمیدم که یک سری صحبت‌ها تو یمغذ من داره ردو بدل میشه و با خودم گفتم و گو میکنم

    و

    می‌فهمیدم که وقتی صبح های سحر برای نماز پا میشدم چقدر این صدا شفاف و واضح بود برام

    که خیلی موقع ها ربط داشت به توجهاتم در شب قبلش،

    می‌فهمیدم وقت هایی که با خدای خودم عشق بازی میکنم و میپرستمش چقدر احساس خوبی دارم چقدر بهم شجاعت و اعتماد به نفس میده

    ولی به خدا من حتی اعتماد به نفس روهم درک‌ نمی‌کردم یعنی چی ،

    و

    صد هزار مرتبه شکر که خداوند منو هدایت کرد قدم به قدم گوش منو شنوا ترکردقلب منو آماده تر کرد برای درک آگاهی ها

    چقدرررررر این مسیر خودشناسی 4 سال اخیر برام لذت بخشه وقتی الان بخش نگاه میکنم

    چقدر برام لذت بخشه که چقدر دارم خودمو خوب میشناسم چقدر گفت و گو های دونفره ی بسیار زیادی مفیدی با خودم دارم که اغلب منجر به تصمیم گیری های اساسی زندگیم میشه،

    قبلا هم این گفت و گو ها بود و تصمیماتی گرفته می‌شد اما شجاعت و ایمان حرکت نبود اما اعتماد به جریان هدایت نبود اما اعتماد به خداوند نبود

    ،

    13 روز پیش با یکی از دوستان عزیزم که با هم هم فرکانس هستیم به نیت سفر جنوب کشور و جزیره قشم از تهران حرکت کردیم یه حسی همراه من بود که تو دیگه بر نمی گردی و این حرکت پاسخ به درخواست های تو بوده

    و کاملا در حال احساسی خوب و ایمان بودم که این حرف درسته ،

    اما نجواها هم بودن

    من فقط با 2/800 هزار تومان وارد این چالش و حرکت شدم،

    که 2 میلیون هم ریختم تو حساب مشترک بین منو دوستم که از یک کارت چیزهای موردنیازمون رو خرید کنیم،

    ما بودم و دو تاکوله پشتی و یک چادر دونفره و مقداری خوراکی

    از همون شروع سفر با دوستم در مورد خواسته هامون صحبت میکردیم،در مورد اینکه دوست داریم با چه آدم های تو قطار هم کوپه بشیم و چه چیزهایی رو تجربه کنیم و دائم می‌گفتیم که این سفر قراره خیلی مارو رشد بده ،

    استاد جان از همون اول شروع سفر من سعی کردم از قانون در عمل استفاده کنم از آگاهی های که از دوره ها کسب کرده بودم دائم کلمه ی هدایت بر لبهامون جاری بود دائم تو صحبت هامون هر کجا به شک بر خورد میکردیم با سوال برامون پیش میومد می‌گفتیم هدایت میشیم توکل به خدا،

    و از همون شروع سفر میخواستم با بزرگترین و همیشگی ترین ترس واهی ذهنم یعنی کمبود پول و و ترس از شرایط ناگوار و ترس از گرسنگی مقابله کنم ،

    و جهادی اکبر به راه انداختم برای کنترل ذهنم برای مقابله با این نجوا و دائم به خودم میگفتم که نمی‌دونم هدایت میشیم ،

    از همون شروع سفر نشانه های هدایت شروع شد به نمایان شدن،

    تو کوپه ی قطار ما با 4 نفر هم فرکانس دیگه هم سفر شدیم البته این رو هم با با پیش گذاشتن و شروع به صحبت کردن با هم سفری ها متوجه شدیم و این قدر گرم صحبت های خوب و تحربیاتمون شدیم که یه هو نگاه کردیم دیدیم ساعت شده 2 نصف شب،

    و همون جا قدم بعدی به ما گفته شد که بریم جزیره ی هرمز ،

    من قبلا یک بار تجربه ی جزیره ی هرمز رو داشتم که یکی از بهترین سفر ها و تجربیات عمرم بود،

    وقتی وارد جزیره شدیم باز هم از خداوند هدایت طلبیدیم و خود همون دو دوستی که ما تو قطار باهاشون آشنا شدیم قشنگ دست مارو گرفتن و بردن دقیقا سر جایی که باید باشیم ،

    یعنی کاملا ما حضور خداوند رو احساس کردیم که داره هدایتمون می‌کنه

    و ما در کمپ خودمون در یک فضای پر از آرامش و زیبایی ساحل و صخره های بی نظیر هرمز مستقر شدیم و آغاز عشق بازی ما با خودمون و خداوند شروع شد،

    تقریبا 10 رو که اصلا نفهمیدیم چطوری گذشت و چقدر اتفاقات جالب و معجزه آسا تجربه کردیم چقدررر دستان خداوند میومدن و به ما خیر میرسوندن

    یعنی قشنگ معلوم بود و ما حضور خداوند رو کااااملا حس میکردیم

    و کل این ده روز با همون 4 تومنی که توی کارتون داشتیم و نعمت‌هایی که خداوند از طریق دستانش برای ما می‌فرستاد سپری شد

    کاملا تحت حمایت و هدایت پرودگار بودیم

    عجیب ترین و شگفت انگیز ترین سفر عمرم بود

    چون همش بر پایه ی اعتماد بر خداوند بود

    و قشنگ حس میکردم که عضله های اعتماد به خداوندم داره قوی میشه

    کلی با خودم صحبت کردم کلی نوشتم کلی خلوت گزینی کردم کلی به آسمون نگاه کردم شب صبح کلی به دریا و عظمتش نگاه کردم

    گفت و گو ها خیلییییی واضح و شفاف بود پرسش و پاسخ ها بسیاااار واضح و شفاف بود

    تصمیمات یکی پس از دیگری گرفته میشد و تو دفترم مینوشتم

    چقدر خوشحال بودم که دیگه اون وابستگی های قبلی نبود اون نگرانی های قبلی که بابا چی میشه مامان چی میشه استادت چی میشه دیگه نبود جواب همشون یه چیز بود اونم خدا

    توی اون چند روز کاملا به این موضوع پی بردم که در جهان من فقط من هستم و خداوند

    هرچیز و هرکسی که من در اطرافم میبینم و حس میکنم پاسخ خداوند یکتا به درخواست‌های من هست و اون زمین و آسمان رو به تسخیر من درآورده

    اگر مادری بوده که من رو باید پر غو بزرگ کرده و برای من غذا درست می‌کرده و منو سیر می‌کرده و منو ترو تمیز می‌کرده اون خداوند بی همتای من بوده

    اگر پدری بوده که به من پول تو جیبی می‌داده یا برای خونه خرید می‌کرده یا هر کمکی به من می‌کرده پدرم نبوده خداوند بوده

    هر خیری به من رسیده از طرف خداوند بوده

    و مهم نیست که من کجای این جهان باشم

    اون همیشه هست و اون همه چیز و همه کس برای من میشه

    در مورد خواسته هام و اهدافم خیلی باهاش صحبت کردم و به وضوووح رسالتم عشقم علاقم زندگیم بهم گفته شد قبلا هم بارها بهم گفته شده بود اما من یا نادیدش می‌گرفتم یا با شکو تردید و نظر دیگران خرابش میکردم،

    اما دیگه اونجا نه شکو تردیدی بود و نه نظر دیگرانی،

    اونجا من بودم و خدای خودم و جهانی که به من هدیه داده تا اونجوری که دوست دارم زندگی کنم،

    و در همون گفت و گو ها و همون احساس های خوب

    قدم های اولیه بهم گفته شد

    حتی شهر بعدی که باید به سمتش حرکت کنم هم قلبی بهم گفته شد

    و واقعا خوشحالم که نیرویی در درونمون داریم که حی و حاضر میتونیم باهاش ارتباط برقرار کنیم و اون به ما میگه که در هر لحظه باید چیکار کنیم،

    قبلا هم نوشتم که چطور باهاش صحبت کردم و جواب ها گفته شد و اقدام کردم،

    این راهی بود که من باید انجامش میدادم و صد هزار مرتبه شکر که شخصیت من در این سه چهار ساله ساخته شد تا به این حد از ایمان و شجاعت برسم که منجر بشه به حرکت و اقدام عملی که هرگز شجاعت انجام دادنش رو نداشتم یا با شکو تردید و بازگشت به عقب خرابش میکردم،

    خوشحالم

    از صمیم قلبم خوشحالم که خودمو شناختم و با خودم صادق هستم و فقط و فقط به خودم متعهد هستم به خواسته های قلبم متعهد هستم و براشون ارزش و احترام قائل هستم

    ،

    بعد از خلوت گزینی ما و ملی صحبت در مورد قوانین و کلی شناختن خودمون ،

    حرکت کردیم به سمت مقصد بعدی

    ،

    و ما تو این سفر این چالش رو هم برای خودمون در نظر گرفتیم که از دیگران درخواست کنیم

    درخواست رایگان

    مثلا میوه ی رایگان خوراکی رایگان که اینهارو تو جزیره بارها انجام دادیم و چقدرررررر این درخواست کردن کمک می‌کنه به کمرنگ کردن نظر بقیه در مورد خودمون چقدر احساس خوبی پیدا می‌کنی وقتی باور میکنی و با دوتا چشمات میبینی که چقدر جهان پر از مردمان نازنین دوست داشتنی صادقی هست که از هر جهت به ما کمک میکنن

    ما قصد کردیم که از بندر عباس تا جزیره ی کیش رو به صورت هیچ هایک ،بریم،

    و بارها تو این مسیر درخواست کردیم جاهایی که به هرکس بگی میگه مگه مییییییشه که مثلا اینجا شمارو کسی سوار کنه؟!

    ولی خداوند فرد مناسب رو برامون میرسوند و مارو سوار میکرد و مارو به مقصد بعدی میرسوند ،

    حتی یکی از این عزیزان که مارو وسط یک بیابون در دل تاریکی شب سوار کرد ،حتی مارو برد خونشون و یک روز کامل خونشو در اختیارمون قرار داد تا ما قشنگ استراحت کنیم و بعد حرکت کنیم،

    و در نهایت من با هزار تومان پول توی کارتم و کلییییی تجربه های بینظیر و کلییییی کنترل ذهن و کلییییی نگه داشتن اعتماد به نفس وارد جزیره ی کیش شدم،

    قبلا یک بار برای سفر به اینجا اومده بودم

    اما اینبار جسم فرق میکرد،

    همون شب توی یکی از پارک های شهر چادر زدیم با اینکه همه میگفتن اجازه نمیدن که چادر بزنید ،

    اما ساعت 11 شب بود که داشتیم آماده می‌شدیم برای خواب حتی مامور نیروی انتظامی اومد بالا سرمون اما دو تا سوال کرد حتی بدون اینکه ما درب چادر رو باز کنیم گفت راحت باشید شبتون بخیر،

    آره

    برگی بدون اذن خداوند از درخت بر زمین نمی افته

    اتفاقی بدون اینکه تو بهش توجه کرده باشی و فرکانسشو ارسال کرده باشی و باورش کرده باشی برات رخ نمیده،

    و من به لطف خداوند فصل جدیدی از زندگیم رو در این جزیره شروع کردم با تمام اون نجواها و ترس ها که میخواستم منو برگردونم به عقب،

    اما الان بعد از گذشت 3 روز احساس فوق العاااذه ای دارم

    احساس میکنم تو مسیر خودم هستم،

    احساس میکنم اصلا اینجا مال خودمه

    من نمی‌دونم تا کی قراره اینجا باشم و مقصد بعدی کجاست

    اما می‌دونم که با توجه به خواسته هام که از دل تضادهایی که باهاش برخورد میکنم به وجود میاد ،

    من قدم به قدم هدایت میشم،

    همون‌طور که تا الان هدایت شدم

    و به لطف الله مهربان اولین درآمدم هم بعد از سه روز که فقط هزار تومان تو کارتم بود وارد حسابم شد

    و بیییی نهایت خداوند رو سپاسگذاری کردم،

    و بااااور دارم که بهم کمک می‌کنه بااااور دارم که حواسش به من هست،

    و من خودمو لاااایق بهترین ها می‌دونم و مطمئنم چند وقت دیگه در شرایط بسیااار عالی و فوق العاده ای قرار میگیرم چون من دارم با ذهنم میسازمش دارم حسش میکنم و دارم خلقش میکنم

    هیچ چیزی اتفاقی و شانسی نیست و من هستم که با دقت صد در صد دارم زندگیمون خلق میکنم ،

    انگار دوباره متولد شدم

    انگار دوباره شروع کردم با خواسته های جدیدم با اهداف جدیدم فارق از اینکه بقیه چه فکری میکنن یا چه انتظاراتی از من دارن،

    این زندگیه منه و می‌خوام اونجوری که دوست دارم زندگیش کنم،

    اینم بزارید بگم که هم رد پا باشه هم انگیزه،

    برای اینکه جای خواب داشته باشم سعی کردم هر طور شده یک ماری پیدا کنم که حتی خواب داشته باشه،

    و دقیقااااا هدایت شدم جایی که دوست داشتم باشم،

    من عااااشق رهبری به سبک مربی گری هستم عاااشقم بالا بردن بهره وری افراد و تاثیر گذاری مثبت در افراد و کسب و کار ها هستم،عاشق کمک به رشد و پیشرفت هستم،عاشق ارتباط برقرار کردن با افراد و کارمندان و کارگرها هستم حس میکنم تمام این سالهای عمرم ساخته شدم برای همچین موقعیتی نمی‌دونم اما دارم حسش میکنم هنوز در جستو جو و کشف سبک شخصی خودم هستم،

    خلاصه هدایت شدم به یک تولیدی بزرگ که تقریبا 15 تا پرسنل داره

    من فقط گفتم که می‌خوام کار کنم و حرفی از توانمندی هام نزدم،

    و مثل یک کارگر در بخش رنگ کاری مبلمان مشغول به یادگیری و کار شدم و یک کانکس 2 در 4 هم که 3 نفر داخلش زندگی میکنن در اختیارم هست ،

    و شروع کردم به پیاده کردن توانایی رهبریم و ارتباط گرفتن با تمامی کارگر ها،

    در حدی که بعد از 3 روز الان همشون منو میشناسن و یه جورایی عاشقم شدن ، همشونو تخلیه اطلاعاتی کردم از خودشون برام گفتن از چالش های کسب و کار و مدیریت مجموعه برام گفتن،

    و دقیقا با توجه به خواسته من که بالا بردن بهره وری کسب و کار ها و مدیران هست من هدایت شدم به همچین فضایی،

    وگرنه موقعیت خیلی خیلی بهتری هم بهم پیشنهاد شد ولی قلبم باهاش همخونی نداشت،

    خلاصه،

    اینقدر تو این چند روز در لحظه دارم زندگی میکنم و اصلا نفهمیدم امروز جمعس،

    با اینکه دیشب تا ساعت 2 تو پارک بالا سر شاگردم بودم،

    صبح مثل خروس ساعت 7 از خواب پاشدم و بعد تمرینات ذهنیم رفتم شروع کردم به کار کردن و فایل گوش کردن،که طرفهای ساعت 12 بود تازه دوزاریم افتاد که امروز جمعست و روز استراحته :)

    اما مهم نبود برام چون من داشتم لذت می‌بردم فایل گوش میکردم و کار رنگ آمیزی رو انجام میدادم،

    اما این رفتار من که دیروز ازم سر زد نشون داد که به لطف الله چقدر تغییر کردم و چقدر به خود باوری و خدا باوری رسیدم،

    از اولم هدفم این بود که بعد از گذشت چند روز برم پیش مدیر مجموعه و بهش خودمو معرفی کنم و توانایی هامو بگم و از بخوام اجازه بده که به رشد مجموعه کمک کنم،

    دیروز نشسته بودم و داشتم سمباده میزدم که استاد نقاشی کار اومد بهم گفت چرا نشستی؟ پاشو وایسا و کار کن :) البته کلی هم رو خودش تاثیر گذاشته بودما،

    اما خب این مورد رو دیگه نتونستم بپذیرم و گفتم من دو مترم کمکم میشکنه واسم دولا دولا کار کنم :)

    خلاصه براش منطقی کردم داستان رو :)

    و همونجا بهم گفته شد که الان وقتشه برو و با مدیر صحبت کن،.

    رفتم لباسهامو مرتب پوشیدم و رفتم تو دفتر مدیر که با پسرش تو دفتر بودن،

    اول تعجب کردن که لباس پوشیدم فکر کردن می‌خوام برم،

    بعد نشستم خودمو کامل معرفی کردم و گفتم چه تواناهایی دارم و واقعا برام ترس داشت اولش که بگم می‌خوام تو رشد مجموعه بهتون کمک منم،

    اما گفتم،

    گفتم من اصلا برای همین موضوع اومدم،و توی این چند روز چالش های کارگرها و کسب و کارتون رو شناسایی کردم چندتاشم بهشون گفتم و کاملا پذیرفتن و خیلی هم مشتاق شدن که باهام همکاری کنن،

    البته من این رو هم به خودم گفتم که من توانایی تغییر اینارو ندارم مگر اینکه خودشون همراهی کنن دل بدن به کار و به دنبال رشد و بهبود باشن،چون با اینکه سابقه ی خیلی بالایی دارن،اما روبه نزول هستن و احتمالا اگر با این روند پیش برن حذف میشن،

    به هرحال من دارم توی ذهنم می‌سازم که دوست دارم خداوند چه افرادی رو چه کسب و کارهایی رو به سمتم هدایت کنه که آماده باشه برای تغییر و مشتاق باشن،

    و من برای شروع اولین ایده این اومد که با اینها شروع کنم،

    و نمی‌دونم تا کجا پی بره اما می‌دونم که دارم با هربار اقدام کردن قوی تر میشم و اعتماد به نفسم بیشتر میشه برای مراحل بعدی و عاااااشق این مسیرم

    اصلا تو پوست خودم نمیگنجم دلم میخواد بدوئم و از خوشحالی جیغ بزنم که اومدم تو مسیر مورد علاقم،

    و

    الان وقت اینه که دوباره با دقت بالا از قانون استفاده کنم،

    از تمرین ستاره ی قطبی از تجسم از درخواست از قانون وضوح از طریق تضاد ،و تموم تمریناتی که استاد بهمون گفته تا زندگیم رو اینجا تو این جزیره اونجوری که دوست دارم خلق کنم و رقم بزنم،

    و در کنار تمام این صحبت ها یک از حملات تاکیدیم هم اینه که من احااازه میدهم که خداوند منو مسیر درست به راه راست هدایت کنه و به چیزی گیر نمی‌دم به چیزی نمیچسبم،فقط و فقط دارم لذت میبرم واقعا خوشحالم که این قدم رو برداشتم و بالاخره رفتم تو دل ترسهام،

    خوشحالم که دست خدارو روی شونه هام احساس میکنم .خوشحالم و سپاسگذارم به خاطر شخصیتم به خاطر توانایی هام به خاطر قدرت تاثیر گذاریم روی افراد به خاطر هدایت های الله به خاطر همه چیز خوشحالم،

    همین چند ماه پیش بود که عاااشقانه میخواستم حرکتی انجام بدم که این باورهایی که دارم می‌سازم رو در عمل اجرا کنم،

    و الان دارم تک به تک باورها و به خودم ثابت میکنم به ذهنم ثابت میکنم که مهم نیست دیگه کجای این جهان هستم هرکجا که باشم به من کمک میشه ثروت و خوشبختی و دوستهای خوبو روابط عاشقانه و موقعیت های فوق العاده به دنبال من میدوئن،

    و خدارو صد هزار مرتبه شکر،

    فکر میکنم کل این متن خودش بزرگترین سپاسگذاری از آموزش های استاد بوده باشه

    که این تغییر بزرگ رو در من ایجاد کرده که موجب این حرکت ها شده،

    خیلی خوشحالم به خاطر دیدگاهی که به خودم و جهان و توانایی هام پیدا کردم خیلی خوشحالم که توانایی هامو بیشتر شناختم و بیشتر بهشون اهمیت دادم و بیشتر بهشون دارن بها میدم و براشون ارزش قائل هستم، و باید باشم اینها موهبت های خداوند و لطف خداوند به من هستن،

    و خیلی هم با جزیره ارتباط برقرار کردن حس میکنم لیاقت منو داره برای قدم بعدی،

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت که فرصت نوشتن بهم دادی

    استاد جانم خیلی ازتون ممنونم مریم خانوم واقعا بی نظیرید واقعا موهبت خداوند برای استاد و ماهستین با این خلاقیت و تواناییتون تو تدوین و مطالبی که کرد هم میارین،

    از همه ی بچه های عزیز سایت هم سپاسگذارم

    برای همتون آرزوی بهترین هارو میکنم

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    مهدی رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1998 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    سپاسگزار خدام برای اینکه متعهدانه گام به گام به گام 27 رسیدم نمیدونید چقدر خونه ذهنم پاک شده چقدر آگاهتر شدم …وچقدر دوس دارم این روندی که هدایت شدم بهش ماه ها و سالها ادامه پیدا کنه …

    دقیقا مثل شما استاد که سالهاست دارید از این آگاهی ها استفاده میکنید برای بهبود خودتون …

    هر چقدر شکرگزار این سایت توحیدی باشم کمه …هر چقدر سپاسگزار وجود شما استاد نازنینم باشم کمه…هر چقدر سپاسگزار وجود ارزشمند خانم شایسته باشم کمه …شکرگزارم برای وجود تک تک بچه های این سایت توحیدی که با عشق با ایمان میان و مثالها و دیدگاه های خودشون رو بیان میکنند و ما میتونیم اینجا منبع بزرگی از آگاهی رو دریافت کنیم و بهبود ببخشیم روند زندگیمون رو از همجهات…

    《چون قانون سادست عمل به آن را جدی نمیگیری》

    بدنبال تکنیک خاص نباش برای عمل به قوانین.

    به دنبال شب خاص باش ، به دنبال حروف خاص نباش. به دنبال سنگ خاص.

    هیچ چیز خاصی وجود ندارد همچیز برمیگرده به کنترل ذهن.همه این تکنیک ها فرعیات هست جهان اینطور عمل نمی کند.

    جهان هر لحظه به فرکانس های من کار داره و پاسخ میده.من باید سعی کنم آگاهانه با همون سپاسگزاری با همون تمرکز کردن بر نکات مثبت با همون باورهای فراوانی و ثروت آفرین تمرکز بزارم و تمرینش کنم.

    وقتی بتونم ذهنمو کنترل کنم میتونم دنیام رو کنترل کنم.چون قانون سادست فکر میکنیم تاثیری ندارد.

    چقدر زیبا گفتید استاد دقیقا زندگی من گواه این موضوع سادگی و پیچیدگی که گفتید هست ….

    خود من استاد پیچیده کردن مسائل هستم در کارم فکر میکنم هر چه پیچیده تر حرفه ای تر…حتما نباید که قانون رو پیچیده کنم من در کارم پیچیدگی زیاد رو مترادف کردم با حرفه ای تر شدن و جالب هست زمانهایی که بدنبال تکنیک های خاص هستم هیچ نتیجه نمیگیرم که هیچ تازه همون نتیجه ایم که گرفتم رو از دست دادم …

    در صورتی که میبینم افراد بی شماری هستن که خیلی خیلی راحتر و بهتر از من نتیجه خلق میکنن…

    من در مورد قانون بدنبال پیچده گی نیستم اما در کارم این پیچیدگی رو زیاد دارم.در صورتی که قانون جهان ساده بنا شده و خداوند قرآن رو برای ما ساده کرده همچیز سادست بخاطر سادگی زیاد قانون هست که ما باورش نمیکنیم…الله اکبر خدایا شکرت برای این آگاهی خیلی خیلی از این فایل هدایت شدم.

    پاشنه آشیل من که سالها منو از ورود نعمت های جدید منع کرده همین پیچیدگی بوده …

    فقط کافیه پامو از رو ترمز هام بردارم و اونوقته که سیلی از نعمت و ثروت و برکت و خوشبختی و سلامتی رو وارد زندگیم میکنم…

    کافیه همین چیز های ساده رو فقط تکرار کنیم و هی در همین چیزهای ساده حرفه ای تر بشیم .

    ■تجسم کردن تلاش قدرتمند کننده ای هست.

    خیلی واضح و مشخص بنویسید چه چیزهایی می خواهید.همیشه اگر درخواست واضح باشدراه ها به شما گفته میشود.

    تمرین امروزم نوشتن آنچه که میخوام هست و تجسم آنچه را که میخوام .

    به زمان رسیدن به خواسته هام فکر نکنم فقط وظیفه خودم که تجسم هست رو انجام بدم تا فاصله فرکانسی من به خواستم کم بشه و بعد به راحتی در زندگیم دعوتش کنم.

    خداوند در قرآن میفرماید ما کلام الله رو بالا بردیم و کلام شیطان رو پست کردیم .

    ذهن شیطان است .

    قلب خداست .

    خداوند هر حرفی میزند بشما نتیجه احساسیش قدرته ،احساس خوبه،احساس لیاقته،امیده.

    شیطان هر حرفی میزند نتیجه احساسیش غم هست،نا امیدی هست،ترس هست،نگرانی هست.

    از کلام الله که همواره که با احساسمون با ما صحبت میکنه کمک بگیر برای خلق خواسته هات.

    بهترین راه برای پیدا کردن باورهامون چیه؟؟؟

    عملکرد ما نشون میده چه باورهایی داریم از عملکردمون به شناخت بیشتر خودمون میرسیم .

    خدای من شکرت عجب فایل بی نظیری بود خداروشکر میکنم برای وجود ارزشمندتون استاد عباسمنش عزیز و دوس داشتنی.

    به الله یکتا فرمانروای کیهان میسپارمتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2374 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربانم

    سلام به استاد عزیزم ومریم جانم

    سلام به دوستان نازنینم

    استاد بعداز چند سال عضویتم درسایت تازه دارم سپاسگزاری رودرک میکنم اینکه کل قوانین واصل وپایه سپاسگزاری هستش

    قبلا استاد میشنیدم باید سپاسگزارباشم اما درک نمیکردم وخیلی عادی ازکنارش می‌گذشتم وهمینطور زبونن سپاسگزاری میکردم ولی قدرت و اصل سپاسگزاری رو در زندگیم درک نکرده بودم

    استاد از وقتی آگاهانه شروع کردم به شکر گزاری تمام داشته هام وتوجه کردن به زیبایی های اطرافم دارم نتیجه میگیرم

    استاد چقدر در آرامشم چقدر حالم خوبه چقدر زیبا مسیر بهم گفته میشه چقدر زیبا نشانه ها رو میبینم وچقدر زیبا بدون اینکه من کار خاصی بکم ویا تلاشی بکنم کارها خوب پیش میره ونعمتها وارد زندگیم میشه و محیط اطرافم تغییر کرده،تغییر نه به این معنا که محیط زندگیم تغییر کرده باشه نه تو همون محیط قبل با همون اعضای خانواده هستم اما جنس اتفاقاتا جنس رفتارهای اعضای خانواده ام تغییر کرده وهمه ی اینها نشانه تغییر من هستش نشانه تغییر جنس شکر گزاریم هستش نشانه درکی که از شکرگزاری دریافت کردم هستش

    استاد قدم قدم دارم نتیجه میگیرم وانشاالله حالا که درک کردم اصل قانون رو،میرسم به نتیجه های بزرگ ومیام درموردشون باهاتون صحبت میکنم.

    بینهایت سپاسگزارم استاد عزیزم ومریم جانم انشاالله هرکجا هستین شاد وسالم وموفق باشین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1780 روز

    سلام استاد عزیزم.

    خداروشکر میکنم با شما استاد عزیزم تو این مسیر همراه هستم.

    مریم خانم سلام خدمت شما با این دوره عالی. بینهایت ازتون سپاسگزارم.

    به قول خودتون ببیییییین عجب دوره ای شده!

    آقا امروز چه عشق بازی ای کردم با این فایل.

    خیلی عالی و بی‌نظیر.

    فایل رو گوش میدادم، فقط حس خوب داشتم و میگفتم ببییییین داری تو مسیر درست میری.

    ببیییییین خدا گفته تو فعلا برو تو این مسیر، مگه نمیگی پول میخوای، ما بهت میدیم.

    ببیییییین اصل و اساس جهان تغییری نمیکنه، تو باید از قوانین درست استفاده کنی.

    ببییییین اونی میشه که تو میخوای. به اون الهامات گوش بده، ببییییین هدایت میشی.

    راستش من دوره آفرینش را از زمانی که شما به صورت سی‌دی و دی‌وی.دی می‌فروختند دارم.

    و لذت بخش ترین جاش اونجاست که استاد میگه:

    عباسمنش تو یه چیزی به من بگو، که منو بترکونه

    یعنی توی 7 سال گذشته هربار این تکه رو گوش دادم باز ترکیدم از خنده.

    و بازهم بهم ثابت میشه آقا، اصل خیلی ساده است.

    اصل خیلی راحته

    اصل و اساس همواره یکیه و تغییری نمیکنه.

    بنابراین من فقط باید بچسبم به اون اصله.

    الان دارم از توی معدن طلا کامنت میذارم.

    راستش روزای اول نجواها ب ی اندازه زیاد بود.

    بعد نشستم خوب با خودم صحبت کردم.

    و بنفیت های اینجا را با خودم حساب کردم.

    الان با احساس خوبی اینجا هستم و دارم کارمو میکنم.

    تازه من کارگر معدن نیستم و به عنوان مهندس ناظر نصب سازه اینجا هستم. کاملا موقتی.

    استاد خیلی این فایل برای امروز من عالی بود و خیلی لذت بردم و خیلی نکته ها آموختم.

    ان شاءالله همواره بتونم قوانین را به خودم یادآوری کنم و سپاسگزار باشم، احساس خوبی داشته باشم. بخاطر قوانین ثابت و حرکت کنم و لذت ببرم.

    نتیجه بگریم.

    با حرکت در مسیر علایقم، ثروت سراغم بیاد.

    نکته مهم این فایل را شما بهتر فرمودید. اینکه اصل و اساس آسانه.

    من قبلا داستان افراد موفق را که میشنیدم، میگفتم چی شد طرف رفت مثلا فلان کار را کرد؟

    چجوری این ایده به ذهنش رسید؟

    از وقتی با برنامه های شما آشنا شدم و توی این دوسال دیگه این سوال را نمیپرسم، چون میدونم خداوند قطعا هدایت می‌کند.

    خداوند قطعا راه ها را باز میکنه.

    خداوند از بینهایت طریق عطا میکنه، می‌بخشد.

    فقط میتونم بگم خداروشکر. بینهایت خداروشکر.

    بینهایت ازتون سپاسگزارم استادان عزیزم.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: