«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 26 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    279MB
    23 دقیقه
  • فایل صوتی «الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش
    21MB
    23 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

3989 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهـرا خوشبخت گفته:
    مدت عضویت: 2616 روز

    سلام دوستان قشنگم

    انقد درگیر باورسازی هستم ک وقت نمیکردم بیام اینجا بگم از نتایجم بنظر خودم خیلی بزرگن?،

    حسودیم شد بیام منم بنویسم?

    طیبه مرادی عزیز هروقت ناخودآگا بهت فک میکردم میدیدم بعد ده دیقه ایمیل واسم اومد ک توعقل کل واسم نظر گذاشتی وای چقد ذوق کردم (آقاقانون جواب میدهد) .یروز داشتم ب ضرب المثل میازار موری ک دانه کش است فکر میکردم بعد چند دیقه دیدم یه مورچه کوچولو رو دستم راه میره چقد جالب بود واسم(آقا قانون جواب می دهد)،یروز سرم ی کوچولو درد میکرد ی شال مشکی دستم اومد پیچیدم دور سرم تو ذهنم گفتم شبیع داعشیا شدم?دیدم خواهرم گفت شبیع داعشیا شدی .یه ثانیم نشد آخه اینقد سریع (آقا قانون جواب میدهد) . یه داعی دارم هروقت بهش فکرمیکنم میاد خونمون بدون شک? یعنی یجوری شده ک میترسم بهش فکرکنم خسته شدم خب آخه چقدمیاد تکراری شده(شوخی)آقاقانون جواب میدهد.

    ی دخترعمو دارم تخمه میخوره با انگشتاش پوستشو میکنع بعد میخوره ،یروز باخودم گفتم بیام امتحان کنم ببینم چ مزه ای میده اینجوری، دیدم زنگو زدن دخترعموم بود .آخه اینقد سریع?ازقضا همون روز تخمه م خورد ?.آقا قانون جواب میدهد .

    یک روز دنبال فایل استاد ک چرا ب دانسته های خود عمل نمیکنیم میگشتم هرچقد گشتم نبود نمیدونم چرا واقعا ،کلا بیخیالش شدم گفتم اصلا نمیخوام .ی کانال دارم بنام استاد دیدم بعد ی ربع ی فایل اومده تو کانال ک (چرا به دانسته های خود عمل نمیکنیم)چقدسریع یعنی ازتعجب ماتم برد ک چقد گشتم نبود اما وقتی (رهاش) کردم اومد ،هم قانون و تایید کردم هم رهاسازی رو بهتر فهمیدم.

    آقا قانون جواب میدهد

    دوستان من عاشق 206صندوقدار سفیدم هرچی ماشین میبینم همین ماشینع انگار ریخته تو خیابون چپ و راست از هرطرف میان آدم حس میکنع محاصره شده? خدایاشکرت قانون جواب میده

    ب امید خدانتایج بعدیمو میام واستون میگم اما نتایج خیلی بزرگترو

    استاد عزیزم دوست دارم

    شبتون بخیر دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      نعمت اله صادقی گفته:
      مدت عضویت: 2713 روز

      سلام زهرا خانوم چون واس شما که در مدار بالا هستید بدیهی به نظر میرسد و گرنه میلونها انسان هستند که از دیدن این نشانه ها غافلند و تبریک میگم به شما و منتظر نشانه های بزرگتر هم باشید من خودم چندین بار ازین نشونه ها برام پیش اومده یادمه تو شهریور ماه پیگیر ثبت نام پسرم برای کلاس اول بودم که دبستان خاصی مد نظرم بود و من با اون دبستان تماس گرفتم و بهم گفتند کروکی شما نمی خورد و فامیلی مدیرشون هم فکر کنم بایلری بود با خودش صحبت کرده بودم دقیق یادم نیست و به چند نفر از فامیلهام زنگ زدم که فرهنگی بودند و همون روز صبح تو سناریو ام نوشته بودم که کار ثبت نام پسرم آسون میشه و باور نمیکنید ساعت 11 بود یه لحظه یه مشتری اومد مغازه با موهای سفید و تا اومد داخل گوشیش زنگ خورد و پشت تلفن خودش را معرفی میکرد که من بایلری مدیر دبستان سینا هستم یه لحظه به شاگردم که کنارم نشسته بودم و ازش پرسیدم گفت که گفت مدیر دبستان سینا بایلری ، خلاصه ….

      ماشین مورد علاقه ام هم که مزدا 3 و روزی چندین بار میبینمش حتی حتی تو یکی از فایلهای عباسمنش با اون ماشین سقف بازشو سفیدش که یه آهنگ محلی میذاره و میگه با شما این شادیو به اشتراک میذارم هم تو چراغ قرمز یه مزدا 3 دیدم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    راضیه اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3804 روز

    با سلام و احترام خدمت استاد عزیز و دوستان من چند تا از نظر ات و تجربیات دوستان رو خوندم شاید تجربیات من به تجربیات مهم و اساسی بقیه نباشد ولی مختصری مینویسم من ابتدای سال 94 از طریق خواهرم با این سایت آشنا شدم تمامی دوره ای رایگان استاد رو تا جایی وقت به من اجازه میداد گوش کردم بیشترین تاثیر رو داستانها وآیه های قرآنی که استاد با توجه به تحقیقات و دانسته های خود تحلیل کرده بودن برای من جالب توجه بود داستان حضرت ابراهیم و یا آیه هایی رو که در سایت میگذاشتند من در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم و برای ما دهه 60 تی ها مذهب در خانوادها پررنگ تر بود ولی من می توانم اعتراف کنم که معجزه کلمه به کلمه قران را رو از این سایت و با کمک صحبتهای استادبا گوشت وپوست خود درک کردم و الان هم هر موقع آیهای قران رو میخونم یا میشنوم با دقت بیشتری بهشون توجه میکنم تا راه هدایت زندگیم باشه . دوره هدفگداری سال 94 استاد اولین قدم من بعد از آشنایی بااستاد بود من اون موقع حداکثر درامد ماهینه ام 2میلیون بود که با توجه به راهنمای های استاد من برای ماهی 6 میلیون تومان در سال 95 هدف گداری کردم و تقریبا هم نتیجه گرفتم .من همیشه در زندگی خود آدم قانعی بودم و هدفهای بزرگی رو دنبال نمیکردم فقط در مورد تحصیل دوست داشتم به بالاترین سطح ممکن برسم که خوب محقق نشده بود تا اینکه قبولی در کارشناسی ارشد رو هدف دیگرم قرار دادم کتابهای کانونها ی آزمونهای کارشناسی‌ارشد رو خریدم ولی به دلیل مشغله کاری در بیرون از خانه و همچنین داشتندختر3 ساله ام به جز یکی دو کتاب اون هم فقط چند فصل اول نتونستم مطالع ای داشته باشم فقط به همسرم میگفتم که من حتما قبول میشم اون هم در رشته ای که رشته کارشناسی من هم نبود فقط از خدا خواسته بودم و در کمال ناباوری من مجاز به انتخاب رشته شدم البته رتبه خوبی کسب نکردم و این روزها منتظر نتیجه کنکور هستم و مطمئنم که بهترین جا قبول میشوم . نتیجه دیگری که در این مدت با ایمان به قوانین هستی گرفتم و این بود که اگه همه دنیا برای تو خوب نخواهند وقتی خدا بخواهد همه چیز حل است همسرم خانه ای خریده بود که به مدت 5 سال به دلیل مشکلات قانونی و اختلاف سرمایه گذاران سند نمی خورد یکی دیگر از هدفایی که مشخص کرده بودم سند خوردن این خانخ بود که به لطف خدا و در کمال ناباوری یک ماه پیش سند خورد .چیز دیگه ای که از خدا خواسته بودم و زندگی خانوادگیم رو تحت شعاع قرارداده بود و به دلیل اینکه من آدمی هستم که بسیار به روابط خانوادگی و ارزش های آن معتقدم و از هر گونه ایجاد اختلاف بین خانواده‌ها دوری میکنم ناخواسته و در کمال ناباوری درگیر مشکلات خانوادگی با خانواده همسرم شدم فقط به خاطر بچه بازی همسرم و رد و بدل کردن حرفهایی که خودش به خاطر اختلافاتی که با خانوادش داشت و طی سالیان همه جا در خانواده من مطرح میکرد تا به قول خودش درس عبرتی برای خانوادش بشه و به محض کوچکترین اختلاف من رو در چاهی انداخت که هر چه می کردم نمی تونستم ازش دربیام و روز به روز هم اوضاع بدتر میشود چند ماهی با خانواده همسرم قهر بودیم و اونها اسرار داشتن که من برای عذرخواهی و آشتی کردن قدم جلو بذارم من هم که خودم رو در این ماجرا بی تقصیر می دونستم راضی به انجام این کار نبودم و از طرفی هم نمی خواستم این ماجرا بیشتر از این طول بکشه این جا بود که از خدا خواستم تا این ماجرا رو اونطور که خودش میدونه و طوری که عزت من و عزت خانوادش زیر سوال نره ماجرا رحل و فصل کنه علی رغم اسرار همسرم برای قدم پیش گذاشتن من و امتناع من از این کار یه روز که برای خرید رفته بودیم کرج دم غروب همسرم از من خواست که کدورتها رو کنار بذارم و برای آشتی با خانوادش برم من هم قبول نکردم و در دل با همه وجود از خدای قادر بی همتا خواستم تا این ماجرا به خوبی خاتمه بیابد از همسرم خواست به اتفاق دخترم به دیدن خانواد ااش برود و من هم همان نزدیکیها مغازها رو تماشا میکنم تا آنها بیایند و از اینکه من همراه آنها آمده ام چیزی نگوید او هم قبول کرد و رفت و همان طور که مغازه ها رو تماشا میکردم در حال خرید بودم مادر همسرم در کمال ناباوری و با همه غروری که داشت تماس گرفت و گفت که دخترم که البته 2سالی بیشتر نداشت گفته که من جلوی خانه پیاده شدم و رفتم و از من خواست که کدورتها رو کنار گذاشته به منزلشان بروم و به خواست خدا این موضوع هم به خیر و خوبی تمام شد و همچنین مشکلات سر کارم هم به خواست خدا حل شد امروز به لطف خدای رحمان آرامشی بیشتر از گذشته در زندگی احساس می کنم ولی نه در حدکمال و من میخواهم با مطالعات بیشتر و تمرین در عمل کردن به این قوانین روزگار بهتری رو برای خود و خانواده ام بسازم با تشکر از استاد عزیز و گرانقدر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  3. -
    صدیقه عرفاویان گفته:
    مدت عضویت: 3868 روز

    باسلام خدمت استاد بزرگ و گروه صمیمی عباس منش

    صدیقه هستم 37 ساله ، ساکن شاهین شهر ، یک فرزند دختر دارم و دانشجوی مدیریت حرفه ای هستم ، زمانیکه که بصورت اتفاقی در آپارات با سایت ارزشمند شما آشنا شدم بسیار مریض بودم ، هم روحی و هم بیماری کلیه که به قول پزشکان علاج ندارد ، درد میکشیدم و یک مرده بودم که فقط نفس میکشه و درد میکشه ، فایلهای رایگان رو دانلود کردم و با گوش دادن آنها حالم بد شد شوک بدی به من وارد شد چون متوجه شدم که سالهای سال با چه دروغهایی شخصیتم شکل گرفته و با باورهای اشتباه که خانواده و جامعه برای من ساخته بودند تو چه دنیای تاریک و غم آلودی زندگی میکردم ، ماه ها فایلهای رایگان رو گوش دادم تا اینکه یه فرد به خواسگاری من اومد که 7 سال از من کوچکتر بود خلاصه ازدواج مجدد صورت گرفت و پول دستم اومد و چند فایل و کتاب صوتی هم خریدم ، قانون آفرینش که به نظر من این دوره کاملترین مطالب در باره جهان هستی است خلاصه ، دراین مدت خسته شدم لغزش کردم و بارها و بارها از مدار خارج شدم اما دوباره خودمو جمع و جور کردم و با تلاش سعی کردم بسیاری از باورهام رو تغییر بدم و روی خواسته هام تمرکز کنم ، حالا ، خودرو پراید مدل پایین من تبدیل شده به 206 مدل بالا ، آرامش دارم و از همه مهمتر سلامت هستم و دیگه درد نمیکشم ورزش میکنم و همه ی انسانها رو دوس دارم و حالا دیگه تنها نیستم و یک شوهر خوب دارم که با ایشون خوشبخت هستم ، از همه مهم تر اینه که آرامش دارم و سلامت هستم . تا زنده هستم مدیون استاد بزرگوار جناب عباس منش هستم و از درگاه خداوند برای ایشان و خانواده محترم سعادت و شادی و ثروت رو آرزومندم . از دوستان عزیز هم ممنونم که صبور بودن و داستان من رو هم خواندن .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  4. -
    آفتاب تابان گفته:
    مدت عضویت: 3503 روز

    با سلام به همه دوستان گروه ، کارکنان سایت و استاد عزیز سید حسین عباسمنش . راستش من حدود یک ما پیش پیشنهادی توی ذهنم جرقه زد که بر اساس تجربیات و مطالعات خودم به اون رسیده بودم . چندین بار میخواستم متنی بنویسم و با توجیهات و تفضیلات و اون رو به نشانی سایت یا ایمیل استاد بفرستم اما فرصتی برای این کارنشد . دو روز پیش که بحث الگوهای موفق و فایل استاد و درخواست ثبت تجربیات دوستان موفق را در این صفحه دیدم یاد اون پیشنهاد خودم افتادم چراکه تقریبا همون پیشنهادی بود که من به ضرورت بودن اون رسیده بودم و حالا به شکلی دیگر توسط استاد بیان شده بود . البته پیشنهاد من این بود که توی خود سایت صفحه ای با عنوان تجربه های موفق راه اندازی شود تا همه اعضا گروه بتوانند پیشرفت های خودشون رو مثلا هر شش ماه یا یکسال در اون صفحه ثبت کنند و بدیهی است که این صفحه پس از مدتی دنیایی از تجارب عالی و کارساز برای سایر اعضا و دوستان جدید میشد . علت اصلی اون پیشنهادی هم که به ذهنم رسید یکی بخواطر تجربه خودم در مطالعه مباحث عرفانی خصوصا زندگی عرفا و بزرگان بوده که هر گاه احساسات بد و کسالت آور بسراغم می آمد موتور علاقه ام را با خواندن چند داستان و تجربه عرفانی آن بزرگان روشن میکردم و اساسا علاقه من به این مباحث از مطالعه همین داستانها و تجارت آن بزرگان شروع شد بنابراین بودن چنین صفحه ای درسایت هم میتواند اعتماد تازه واردین را جلب کند و آنها را برای ورود به این وادی قانع و مصمم کند و هم عزم دوستانی را که در میانه راه هستند و گاهی دچار تردید و کسالت در باورهای خود میشوند را جزم نماید چرا که من به مرور منوجه شدم اکثر کسانی که برای اولین بار در وادی موفقیت یا مباحث عرفانی ورود میکنند بخاطر باورهای گذشته خود با تردیدهای فراوان و نفسگیری روبرو میشوند و بسیاری با تمسخر و ناباوری از خیر آن میگذرند در حالی که خواندن تجربیات دیگران خصوصا کسانی در ردیف و توانایی خودمان هستند میتواند رفته رفته یخهای ذهنی آنها را آب کند. در هر حال باعث خوشحالی است که این کار زیبا و بسیار بسیار موثر در حال انجام است فقط امیدوارم در تدوین چنین مرجعی عجله نشود و با راه اندازی چنین صفحه ایی و در فرصتی مناسب کاری در خور و شان این سایت و به عنوان یک مرجع ملی ارائه شود .

    در مورد تجربه خودم باید عرض کنم که من تقریبا یک سال ونیم است که با سایت و بطور کاملا اتفاقی آشنا شدم از فایلهای رایگان آن بسیار آموختم . از این جهت برخودم لازم میبینم که کمال سپاسگزاری را از استاد بزرگوار جناب آقای عباسمنش و همکارانشان داشته باشم . البته من قبل از وارد شدن در این سایت با برخی از مباحث آن تاحدودی آشنایی مختصری داشتم ولی صمیمیت گفتار و صداقت در بیان استاد و تاثیرگزار تجربیات ایشان همچون مغناطیسی من را بخود جلب کرد وپس از استفاده از خیلی از اون فایل ها تغییراتی در زندگی من بوجود آمد که میتوانم از آن به معجزه و یا باز شده درهای زندگی تعبیر کنم . راستش با وجود آن مطالعات سابق و این مراجعه به سایت تا یک سال اخیر من با وجود مشکلات مالی و روابط در زندگی همتی برای انجام آن تغییرات نداشتم اما در پاییز سال گذشته به یکباره و در شرایطی که فشارهای گوناگونی را تجربه میکردم مصمم به عملی نمودن تجربیات خود شدم و حاصل آن این شد که پس از گذشت حدود یک ماه پولی در حسابم واریز شد که تا کنون چنین دریافتی ای را تجربه نکرده بودم و الان پس از گذشت حدود یک سال از آن تقریبا دریافتی های من 10 برابر گذشته شده است . هرچند که این مبالغ اکثرا مطالبات گذشته من بوده و من به عنوان کارمند یک شرکت خصوصی درامدی مشخص و ثابت دارم اما تفاوت آن در این است که پیش از آن هر پولی که به حسابم واریز میشد گویی که اصلا برکتی نداشت و بعد از چند روز هیچی ته حسابم باقی نمیماند حتی اگر حقوق دو سه ماه را با هم دریافت میکردم باز هم در اندک زمانی دستم خالی میشد و این مشکل چنان بود که گاهی برای دریافت مطالباتم کار به مشاجره و تندی میرسید اما بعد از آن تصمیم و شروع به اجرای عملی اصول موفقیت ، گویی این پول برکت پیدا کرد . حالا هر چه خرج میکنیم مبلغ آن کم نمیشود چونکه بعد از مدتی باز حسابمان توسط شرکتمان شارژ میشود و من چنان از این افزایش خشنودم که گاه وسوسه سرمایه گذاری یا کارو کسب کوچک و گاه خرید خانه را توی ذهنم میپرورانم و از این تعجب میکنم که من سال گذشته برای مسافرت چند روزه چقدر مشکل مالی داشتم ولی حالا با این پس انداز توی حسابم میتوانم یک مسافرت خارج از کشور بروم . جالب اینجاست که چنانچه دوستان میدانند در دو سه سال اخیر رکود بی سابقه ای کار و کسب کشور را فرا گرفته که هنوز امیدی به بهبودی آن نمیرود ولی این اتفاق یعنی رشد مالی من دقیقا در همین رکود و در زمانی که شرکت ما در دو سه سال اخیر به تبع آن رکود ، زمینگیر شده است برای من افتاد در حالی که ما سالهای بسیار پر رونق و پر کاری هم داشتیم که در آن سال ها همیشه در بر همان پاشنه گذشته میچرخید و همیشه مشکلات مالی ما پابرجا بود . در زمینه روابط هم همه چیز به شکل معجزه آسایی و البته به مرور رو به بهبودی گذاشت . راستش من قبل از شروع دوره تغییراتم با بن بستی عجیب در ادامه زندگی خانوادگی روبرو شده بودم بطوری که عنقریب همه چیز در حال از هم پاشیدن بود اما پس از آن و به مرور رنگ بد زندگی عوض شد و من امروز میتوان بگویم که درصد بالایی از مشکل روابط در زندگی حل شده و امیدروارم با ادامه این روند همه چیز به حالتی نیکو و پسندیده برگردد . اما دوستان مهمترین راهها و تکنیک هایی که برای من بسیار کارساز بود یکی اصل شکرگزاری و دیگری تکنیک رهایی بود . درباره اصل شکرگزاری که همه دوستان به اندازه کافی شنیده و خوانده اند . اصل شکرگزاری را من چند سال پیش با مطالعه کتاب معجزه شکرگزاری خانم راندا برن دریافتم و البته چون پیشتر در قران و کتابهای بزرگان نیز دیده بودم به اهمیت آن پی بردم ولی متاسفانه در آن زمان خیلی جدی آن را دنبال نکردم بلکه گاه گاه به آن میپرداختم اما زمانی که مصمم به انجام جدی آن شدم معجزه آن رخ داد . شاید به دلیل آنکه من تازه نعمتهای بیشمار خداوند را که در دستها و در کنارمن قرار داشته دیده بودم و وقتی به شمارش و سپاسگزاری از نعمتها پرداختم خودم را در محاصره آن نعمتها یافتم که با سپاس از خداوند هم روزبروز بر آن افزوده شد و هم دوام و ماندگاری نعمتها برایم تضمین گردید . در مرحله مالی همانطور که گفتم به یکبار بخش قابل توجه ای از مطالبات من پرداخت شد و در ماههای بعد که اندکی کاهش می یافت دوباره افزایش چشمگیری پیدا میکرد تا جایی که من امروز با خیال راحت و بدون دغدغه هزینه میکنم و برای مسافرت تصمیم میگیرم بدون آنکه نگران هزینه آن باشم . در مورد روابط و سلامتی هم تاثیرات آن بسیار نمایان بوده است . مثلا من در سالهای گذشته بچه های کوچکم را مرتب بخاطر بیمارهایی که شایع میشد دکتر میبردم و هر ساله حداقل دو سه با دفترچه های بیمه درمانی آنها را تعویض میکردم من چند روز پیش که بفکر تمدید دفترچه هایمان افتادم متوجه شدم که امسال حتی یک برگ هم از دفترچه های آنها کنده نشده و من بخاطر سلامتی آنها در این مدت حتی بفکر تمدید آنها هم نبودم . از طرفی در روابط هم باید بگویم که خوشبختانه ابرهای تیره گذشته تا حدود زیادی از اسمان خانه ما رخت بربسته و امروز آرامش و توافق بیشتری بر زندگی ما حاکم است زیرا با وجود اختلافات من با همسرم حتی من برای سلامتی و بودن او هم مدام شکرگزاری میکردم . اما تکنیک دومی که برای من بسیار کار کرد اصل رهایی بود که من سالهای گذشته مباحث آن را از طریق یکی از شبکه هایی که برنامه آن تفسیر اشعار مولا بود پیگیری میکردم . اصل این قانون میگوید که دردهایی که در زندگی وجود دارند آمده اند تا به ما چیزی بگویند و هشداری بدهند . این درد نشان دهنده آن است که ما به چیزی بیش از حد چسبیده ایم و باید که آن را رها کنیم تا درد هم به تبع آن رفع شود والا آن درد تا پایان عمر با ماست . من البته برای نشستن آن اصل در وجودم با خود کلنجار بسیار رفتم چرا که چسبندگی هایی بسیاری را در روح خودم پیدا کرده بودم و تازه فهمیده بودم که بقول معروف از کجا چوب میخورم . رها شدن از آن باورها و خلقیات چسبنده مدتهای طولانی ذهنم را مشغول کرد تا پس از آشنایی با سایت و تاثیرات هیجان آنگیز و صمیمی کلام استاد من را بران داشت تا مصمم و مردانه خود را رها کنم و وقتی که این اتفاق افتاد جهان پیرامون برای من تغییرات زیادی کرد . اولا من متوجه شدم که بیش از حد به پول چسبیده ام و همیشه ترس از خرج کردن و تهیدست شدن دارم و به همین علت هیچ وقت پول توی دستم دوامی ندارد . بخودم گفتم تو مشتت را سفت گرفته ای و اجازه خارج شدن پول را نمیدهی چطور انتظار داری که از آن طرف به تو پولی بدهند . پس دستم را باز کردم و بدون ترس و واهمه خرید میکردم در حالی که قبلا برای خرید مایحتاج منزل بسیار اجناس را پایین بالا و سبک و سنگین میکردم . نتیجه آن شد که وقتی سخاوتمندانه خرج کردم و دستهایم را رها کردم و ترسهایم را هم رها کردم وضعیت مالی من چنانکه گفتم تغییر بسیار خوبی کرد ومن امروز هیچ ترسی برای هزینه های جاری خودم ندارم . اما در مورد روابط من احساس کردم که روابط بد ما در خانه ناشی از حساسیتهایی است که من تا کنون در مورد همسرم روا داشته ام و در مواردی او را محدود نموده ام . در واقع من به باورهایی نادرست از همسر داری چسبیده بودم که خود را به نحوی مالک او میدانست و من حس کردم که هر نوع مالکیت میتواند با دردی همراه باشد و این شد که این باورها را در ذهنم رها کردم و به لطف خداوند و به مرور رایط به سوی بهبودی و حس خوب پیش رفت و آن ابرهای تیره و حسرت جای خود را به آرامش و توافق بیشتر داد . همین مشکل در روابط را من با بعضی از بستگان همسرم هم داشتم و جالب اینکه هر چه کلنجاهای ذهنی من با آنها بیشتر میشد و من بیشتر در ذهن و روحم با آنها میجنگیدم و از آنها بیشتر فاصله میگرفتم ، آنها بیشتر به من تحمیل میشدند و مدام سر راهم سبز میشدند . اما زمانی که باورهای بد در مورد آنها را رها کردم و به درگیرهای ذهنی در مورد آنها پایان دادم بشکلی عجیب سایه آنها از زندگی من دور شد و به تعبیری آنها از زندگی ناپدید شدند . البته بعد ها متوجه شدم که کاربرد این تکنیک رها سازی بسیار وسیع است چرا که چسبندگی ما به زندگی و به تبع آن دردهای بسیاری در ابعاد مختلف روح و روان ما وجود دارد و بعد از آن من مهمتر کارم را ادامه روند پروژه رها سازی خودم فرض کردم و به جستجوی دردهای پیدا و پنهان روحی خودم ادامه دادم . جالب اینکه یکی از ترسهای من از کودکی ترس از مرگ و باور ناکافی از زندگی و مفهوم مرگ بود . بعدا روی این بحث بیشتر کار کردم تا از ترس ناشی از آن رها شوم و خوشبختانه فایلها و کتابهایی در مورد تجربه مرگ و نیز پرواز روح بدستم رسید که من را از ترس ناشی از مرگ تا حدودی رها کرد . هرچند رهایی از این باورها و ترسها بطور کامل زمان بر است و باید که اهسته و پیوسته آن را ادامه دهم . اینها خلاصه تجربیات من در این تقریبا یک سالی که برای تغییرات اساسی در خودم همت نمودم بود که بدلیل تنگی فرصت بطور فشرده بیان کردم . امیدوارم که این تجربه اندک مایه دلگرمی دوستان و نوری هر چند کم سو برای تازه واردان به این وادی ملکوتی باشد . باز هم بر خودم لازم میدانم از کارکنان محترم این سایت عزیز خصوصا از استاد صمیمی و فرهیخته آقای عباسمنش که سخاوتمندانه فایلهای رایگان بسیاری را که هر کدام برای من درسی بزرگ و مهم بود و هر کدام همچون مهره های تسبیح ؛ سیستم فکری جدیدی را در من شکل داد و هیجان ادامه کار معنوی و خودسازی را در من شکل داد سپاسگزاری فراوان داشته باشم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      محمدحسین پیش بین گفته:
      مدت عضویت: 3935 روز

      معشوقه چو آفتاب تابان گردد

      عاشق به مثال ذره گردان گردد

      چون باد بهار عشق جنبان گردد

      هر شاخ که خشک نیست رقصان گردد (مولوی ، رباعیات)

      دوست من آفتاب تابان

      سپاسگذارم از پیشنهاد خیلی مفید و مؤثرتون. انشاالله عملیاتی می شود. وقتی داشتید راجع به دفترچه بیمه می گفتید منم یاد دفترچه بیمه خودم و پسرم وهمسرم افتادم که مدت زیادی ازش استفاده نکردم و وقتی که برای تمدیدش داشتم اقدام می کردم. یکی دو ماه از زمان اتمامش گذشته بود و فقط می تونم بگم خدا رو شکر که این ها توهم نیست این ها واقعیته و هیچ تردیدی درش نیست. به قول قرآن کریم” لاریب فیه هدی للمتقین”

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3980 روز

      دوست خوبم آفتاب تابان سلام و سپاس

      « رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود… رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود »

      بسیار خوب و عالی. موفق باشید.

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    ابراهیم خدایجو گفته:
    مدت عضویت: 3975 روز

    به نام خدایی که در این نزدیکی ست..

    سلام خانواده ی عزیز و دوست داشتنی من..

    تجربه بی نظیر خدایی رو باهاتون به اشتراک میزارم…

    راستش چند روز با خودم میگم چرا نمیای تجربه ها وآگاهی های ناب تو اینجا نمی نویسی … و الان که دارم می نویسم احساس سبکی دارم.

    شهریور 93 بوده که تصمیم به یک تغییر بزرگ گرفتم.. به نقطه عطف زندگیم رسیده بودم.. 2 راه بیشتر نداشتم یا تغییر یا پایان زندگی…

    تجربه تلخ عاطفی رو پشت سر گذاشته بودم. نقطه عطف بزرگی برام بود.. به بیشمار تضاد برخورد کرده بودم ولی با هیچکدومشون به هماهنگی نرسیده بودم..یعنی از این وادی الهی خبری نداشتم..داخل سیکل معیوبی از اتفاقات گیر کرده بودم..

    بریده بودم. به خودم گفتم یا میمیرم تو این سن جوانی یا تغییر می کنم. و به قول استاد جانمون تصمیم قاطعانه ای گرفتم که هیچ راه برگشتی نداشت..

    59 روز طول کشید.من پوست انداختم… 29 آبان 93 فقط با یک ایمیل زندگیم عوض شد.. ایمیلی که هنوز موندم از کجا آمده بود…

    ایمیلی که وقتی بش فکرمیکنم هیچ منطقی براش پیدا نمی کنم..و منو با خانواده ی جدیدم آشنا کرد…همونایی که همیشه آروزم بودن..

    به وادی پا گذاشتم که وقتی دوباره برام یادآوری میشه تمام سلول های بدنم در حد انفجار قرار میگیرن.. بخدای پاک و لایزال قسم این کلمات عاجزتر از اونن که بار احساس منو تحمل کنن…

    خلاصه بگذریم، از تجربه م بگم…

    با تضاد هام به هماهنگی رسیدم… فهمیدم بهترین و بالاترین عشق فقط با خداست. برترین رابطه فقط با خداست.. رابطه با خدا بهترین و برترین باشه بقیه رابطه ها خودش درست میشه. ادمایی مثل خود خدا…

    فهمیدم خدا تنها عاشقیه که همیشه هست. عشقش همیشه خواهد بود. همیشه منتظر معشوقش هست..فهمیدم وابستگی فقط برای خداست..

    به خدا گفتم ببخشید این همه سال منتظرم بودی و روم یه طرف دیگه بود.. خیلی ساده گفت : اشکال نداره فدا سرت مهم اینه از این بعد تا همیشه با همیم..

    دیگه عشق زمینی برام مهم نبود.. دیگه عشق وعاشقی پیدا کردم که همیشه بود…دیگه حال دلم خوب بود..دیگه خیلی سخته بقیه شو بگم..

    قسمتی از قانون آفرینش بود که استاد گفت 107 تا آرزوی خودتون و بنویسین… تمام آنچه که از همسر دلخواهم مد نظرم بود نوشتم..زمان این هدف رو اوایل امسال 3 سال بعد گذاشته بودم..

    بش فکرنمیکردم چون واس 3 سال بعد بود. ولی هر وقت یادم میفتاد مطمعن بودم یکی مثل خودم یکی شبیه به خدا وارد زندگیم میشه.

    یکی که وقتی یا همیم من باشم با اون و با خدای خودمون.. که وقتی قدم میزنیم، خدا وسط باشه و دستای هردومونو گرفته باشه.

    با این خواسته م هماهنگ بودم(باوراش ایجاد شده بود)..چون حالم خیلی خوب بود و یقین از رسیدن بهش و مطمعن بودم وارد زندگیم میشه وچطوریش دست خدا بود..

    من ابراهیمم.. مثل استاد ابراهیم خلیل الله رو خیلی دوست دارم..

    نزدیک عید قربان همین امسال بود.. معمولا نزدیک عید قربان بخاطر ابراهیم بودنم حس عجیبی دارم.. از طریق بسیار عجیبی خواسته ام وارد زندگیم شد.. یکی مثل خود خدا.. دقیقا همونی که میخواستم..دقیقا همونی که توی همون 107 تا آرزو نوشتمش..

    ابراهیم خلیل الله یک سارا داشت که همیشه یار و یاورش بود.. خدا هم به من یک سارا داد..

    شبیه خودم ..شبیه شبیه خودم… انگار خود خود منه…

    اولش باورم نمیشد ..چون این هدف و برای 3 سال بعد گذاشته بودم و الان وارد زندگیم شده بود..

    نشانه های تایید زیاد بود.ولی نشانه ی بزرگ تری میخواستم..از خدا خواستم اگه این فرد همونی که من میخواستم پس با یک نشانه تاییدش کنه..

    روز بعد عید قربان بود. قرار بود همدیگه و ببینیم.. میخواستم بش بگم موضوع رو.ولی هنوز از نشانه خبری نبود..

    آماده شدم بود ، خیلی خوشتیپ و شیک.. کمی مضطرب بودم.. به خدا گفتم همه چی دست توء.. اگه همون باشه که تاییدش میکنی. واگر نباشه خودت تنها عشقم تویی.. دلم آروم شد. از خونه رفتم بیرون. یکم پیاده رفتم ..حالم واحساسم خوب بود..

    یکم داشتم پیاده روی میکردم تا تاکسی بگیرم ، خدا تاییدش کرد. اره نشانه رو نشونم داد.. زبونم بند آمده بود. ( چی بگم تا باور کنید)

    تاکسی گرفتم و رفتم. رسیدم..بش همه چی روگفتم.. بش گفتم خدا تاییدش کرده.. (جالب تر اینکه اونم از خدا در مورد من نشونه خواسته بود و خدا تاییدش کرد ونشانه و بش داده)…

    اینهمه نشانه.. احساس خوبمون.. هماهنگی و اگاهی هامون… شبیه بودنمون به هم.. هیچ کدوم اتفاقی نیست… ( اخ که اگه بخوام ریز به ریز این اتفاق الهی رو بگم تا یک هفته باید بشینم و بنویسم)..

    واقعا همه چی ساده اتفاق افتاد..خیلی ساده.. و ما خیلی ساده همونجا همدیگه و قبول کردیم. به خودمون گفتیم وقتی پای خدا درمیونه مگه میشه به چیزی شک کرد..و فکر میکنم طبیعی ترین حالت ممکن برامون اتفاق افتاد.. و الان با هم تو این مسیر الهی هستیم..

    همین.. تموم شد.. به همین سادگی بود که نوشتم.. خدایا شکرت..

    (ببخشید زیاد شد..خیلی خیلی خلاصه ش کردم..)

    مگه میشه عاشق شماها نبود..شماهایی که شبیه خود خدایید.. خدا تنها عاشقیه که همیشه منتظر عشقش میمنونه…

    الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُولَئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ ﴿26﴾

    زنان ناپاک براى مردان ناپاک و مردان ناپاک براى زنان ناپاک و زنان پاکدامن براى مردان پاکدامن و مردان پاکدامن براى زنان پاکدامن هستند، اینان از آنچه در باره ایشان مى‏ گویند منزهند براى آنان آمرزش و روزى نیکو خواهد بود (26)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3980 روز

      دوست خوبم ابراهیم خدایجو سلام و سپاس

      ازدواجی که با استفاده از قوانین الهی صورت گرفته باشد چه شود؟ به به عالیه …

      برایت آرزوی خوشبختی و سعادت دارم و از خداوند عزیز، عزت و اقتدار را برایت خواستارم …

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        ابراهیم خدایجو گفته:
        مدت عضویت: 3975 روز

        سلام علی جوان بزرگوار ودوست داشتنی و مهربان وعزیز و همه چی تمام.. ممنون و سپاس بابت تبریک و لطفی که به من داشتین..

        واقعا لطف بزرگی از طرف حق تعالی به من بوده که همسری بی نظیری برایم انتخاب کنه… واقعا خداروشکر و سپاس.

        بنده نظرات شما رو همیشه میخونم و واقعا لذت میبرم … واقعاااااااا لذت میبرم … مخصوصا سرگذشتتون…

        خیلی تبربک….. خیلی سپاس…. خیلی آرزوی خوب برای شما….

        شاد و سربلند و ثروتمند باشید..

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3807 روز

      دوست عزیزم ابراهیم خدایجو شما تا حالا کجا بودید؟؟؟؟؟

      کلامتان جمله به جمله، کلمه به کلمه بوی خدا میدهد. تبریک بنده شایسته خداوند… این تقرب بر شما میمون و مبارک، ازدواج شما میمون و مبارک، زندگی شیرین شما میمون و مبارک.

      ابراهیم جان دوست عزیزم شرایط من بسیار شبیه به شرایط شماست ولی ایمانم با ایمان شما فاصله داشته که تا کنون موفق به دستیابی به آرزویی که شما داشتید نشدم. قطعا ریز به ریز آرزوی شما در، خواست همسری خداشناس که فقط شما باشید و خداوند در میانتان آرزو و خواسته من بوده و هست. برایم دعا کنید…. به شدت از پیام شما انرژی گرفتم. در واقع این پیام اختصتصی از جانب خداوند بوسیله شما برای من نوشته شده بود… از شما سپاسگزارم بخاطر وجود ارزشمندتان….

      خداوندا از تو سپاسگزارم که تو شنوای دانایی…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        ابراهیم خدایجو گفته:
        مدت عضویت: 3975 روز

        سلام میلاد صمیمی عزیز.. دوست صمیمی عزیز و مهربان… سپاس فراوان بابت تبریک و ابراز لطفت…

        خداروشکر که تونستم این تجربه رو با شما به اشتراک بزارم و نشانه ای باشه از طرف خداوند..

        در این که به این خواسته بر حق دلم میرسم هیچ شکی نداشتم… این و به خاطر احساس فوق العاده ای که داشتم میگم…به خاطر تجسم راحت و واقعی که داشتم میگم…

        میلاد عزیز مطمئن باش اگه تجسم خواسته ت راحت، اگه احساس خوب قوی و اگه دل مطمئنی داری شک نکن نزدیکه و به آرزوی بر حق دلت میرسی..

        وقتی به خواستم رسیدم فکر می کردم به یک روش غیر طبیعی و نامعمول بهش رسیدم واگر واس کسی که هم فرکانس نبود تعریف میکردم فکر میکرد دارم واسش داستان سرهم میکنم و میگفت این چیزا فقط تو افسانه هاست.. در صورتی که خیلی ساده و طبیعی اتفاق افتاد و فهمیدم این طبیعی ترین اتفاقی بود که میتونست بیفته و هر روش و راهی غیر این چارچوب غیر طبیعی ست..

        برات دعا میکنم که هر چه سریعتر و راحت تر به جزء به جزء خواسته ت برسی…

        ان شاء الله شاد و پیروز و سربلند باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      لیلا شب خیز گفته:
      مدت عضویت: 3538 روز

      آقای خدایجو دوست عزیز سلام و عرض تبریک و شاد باش ،

      رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

      و به قول قرآن جفتی آفریدیم که در کنارش آرامش بگیرید

      لطفا قبل از مراسم عروسی میلیاردر شوید ، چون همه ی گروه تحقیقاتی عضو خانواده ی شما هستند ، و حتما نیاز به کارت دعوت دارند ????

      از قول بنده به همسر عزیزتان هم تبریک بگویید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        ابراهیم خدایجو گفته:
        مدت عضویت: 3975 روز

        سلام خانم شب خیز عزیز وگرامی و مهربان ودوست داشتنی و همه چی تموم… سپاس فراوان بابت تبریک و ابراز لطفتون…

        اتفاقا با یاری که خدا برای من گلچین کرده تصمیم گرفتیم میلیاردر بشیم… بش گفتم چه خانواده ای دارممم… مگه میشه خانواده من تو مراسم عروسی من نباشن.. (فکر کنم ویلای استاد مکان بسیار مناسبی برای عروسی باشه ….خخخخخخخ… :-) )

        خدا به همه خانواده من به همه ی شما عزیزان دل من عزت و ثروت و سربلندی بده.. الهی آمین…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        ابراهیم خدایجو گفته:
        مدت عضویت: 3975 روز

        آرمان مشایخی عزیز سلام…سپاس و تشکر بابت تبریک و ابراز لطفت…

        من دوره آفرینش و تهیه نکردم.. فقط قسمت های رایگانی که استاد گذاشته بود نگاه کردم.. ولی براستی کتاب راهنمای عملی زندگی هست..

        ان شاأ الله شاد و پیروز و موفق باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زهرا عزیزی گفته:
      مدت عضویت: 3286 روز

      عاشق این جمله ت شدم دوست عزیز٫ به اینجا که رسیدم دیگه داستان رو نخوندم و اومدم این کامنت رو بزارم و بعد برم ادامه کامنتتون رو بخونم٫

      یکی که وقتی باهمیم من باشم با اون و با خدای خودمون٫٫ که وقتی قدم میزنیم، خدا وسط باشه و دستای هردومونو گرفته باشه٫

      این قسمت رو تو ویرایش نوشتم کامنت رو تا آخر خوندم و اشکم جاری شد٫ تبریک میگم بهتون٫

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      علی جهانی گفته:
      مدت عضویت: 3281 روز

      ابراهیم جان سلام

      داستانت همیشه همیشه یادم بوده واینبار هم دلم خواست یبار دیگه بیام بخونم

      اصن داستان زندگیت خیلی زیباست و احساس جالب بودن داره

      همیشه این چنین لذت بخش زندگی کنی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    یاسمن احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2505 روز

    سلام به همه

    من اون موقع هایی که تو شرایط سخت بودم با نظرای شما امید میگرفتم

    پس الان اومدم تا از اولین موفقیتم بگم که البته شاید کوچیک باشه ولی نشون میده که قانون جواب داده ??

    خب من ۱۴ سالمه و کلاس نهمم من از طریق یکی از فامیلامون که به نظرمن استادمه و به کمک استاد عباس منش موفق شدم

    ما امروز امتحان دینی داشتیم و من شب قبلش از قانون استفاده کردم (من بیشتر شکر گزاری کردم و همیشه ۲۰ رو مینوشتم تو گوشه و کنار کتاب ودفترم و هر وقت میدیم به اندازه اون تلاش میکردم و هم چنین بعد اینکه درس خوندم بر این باور بودم “من امتحان دینی رو ۲۰ شدم ” وخوشحال بودم و حالم خوب بود

    سر امتحان یه چند باری فکر بد اومد سراغم که تو بیست نمیشی و… اما من بهش میگفتم بابا من ۲۰ شدم تموم شد ورفت اون واسه قبلنه ) والان خیلی خوشحالم چون که قانون جواب داد پس پیش به سوی موفقیت و از استاد عباس منش هم خیلی ممنونم وآخرهم از شما که اومدید اینجا ونظراتتون رو گذاشتین و بهم امید دادین

    امیدوارم همه به آرزوهاشون برسن در پناه خدا شاد و پرانژی وسالم و ثروتمند باشید ?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      یاسمن احمدی گفته:
      مدت عضویت: 2505 روز

      سلام به همه

      من اون موقع هایی که تو شرایط سخت بودم با نظرای شما امید میگرفتم

      پس الان اومدم تا از اولین موفقیتم بگم که البته شاید کوچیک باشه ولی نشون میده که قانون جواب داده ??

      خب من ۱۴ سالمه و کلاس نهمم من از طریق یکی از فامیلامون که به نظرمن استادمه و به کمک استاد عباس منش موفق شدم

      ما امروز امتحان دینی داشتیم و من شب قبلش از قانون استفاده کردم (من بیشتر شکر گزاری کردم و همیشه ۲۰ رو مینوشتم تو گوشه و کنار کتاب ودفترم و هر وقت میدیم به اندازه اون تلاش میکردم و هم چنین بعد اینکه درس خوندم بر این باور بودم “من امتحان دینی رو ۲۰ شدم ” وخوشحال بودم و حالم خوب بود

      سر امتحان یه چند باری فکر بد اومد سراغم که تو بیست نمیشی و… اما من بهش میگفتم بابا من ۲۰ شدم تموم شد ورفت اون واسه قبلنه ) والان خیلی خوشحالم چون که قانون جواب داد پس پیش به سوی موفقیت و از استاد عباس منش هم خیلی ممنونم وآخرهم از شما که اومدید اینجا ونظراتتون رو گذاشتین و بهم امید دادین

      امیدوارم همه به آرزوهاشون برسن در پناه خدا شاد و پرانژی وسالم و ثروتمند باشید ? دوروز بعدشم عربی داشتیم که اونم کامل شدم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مهسا هاشمي گفته:
      مدت عضویت: 2370 روز

      احسنت یاسمن عزیزم خیلی لذت بردم که توی این سن اینقدر خوب قانون رو درک کردی و عمل میکنی???

      مطمئنم اگر همین مسیر و عمل به قانون رو ادامه بدی آینده ی خیلی خیلی خیلی عالی و پر ازموفقیت ، آرامش و شادی در انتظارات خواهد بود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1846 روز

    سلام خدمت استادعزیزم ومریم جان وهمه ی دوستان قدرتمندم

    بازهم یک فایل هدایتی دیگه

    بریم سراغ اصل مطلب:

    بنام خدای هدایتگرم

    من صفاگنجی۲۷ساله دیپلم ریاضی دارم؛شش ساله که ازدواج کردم.درکنارهمسرم ودخترم رابطه ای فوق العاده عاشقانه وارامی دارم البته ازروزیکه بااین سایت آشناشدم.

    واقعیتش من گذشته ی آنچنان خوبی نداشتم،سیزده سالم بودکه دچاربیماری خونی لنفوم شدم و باکلی زجرکشیدن امادرکنارش بااون سن کم امیدبه خداوندم داشتن وبایک سال شیمی درمانیو پرتو درمانی به لطف الله سلامتی کاملموبه دست آوردم و سه سال چکاپ شدم وخداروصدهزارمرتبه شکر۱۳ساله ک سلامته سلامتم..ازوقتیکه دچاراین بیماری شدم خیلی عزت نفسم پایین اومد یعنی جوری بودم که همه ی خاستگارامو ردمیکردم بخاطر اون ضربه ی روحیی ک به من واردشده بود دوست نداشتم کسیو شریک زندگیم قراربدم؛۱۷سالم بودکه پسرخاله ی عزیزم ک الان همسرمه بااون عشقی که نسبت به من داشت ولی من مقاومت میکردم ک کُلا ازدواج نکنم واونم بخاطرهمون عزت نفسم بود اماکم کم عاشق اون صداقتش شدم و بااینحال ک شرایط قبل منومیدونست امامیخواست ک بامن ازدواج کنه خلاصه باکلی مخالفت ازاطرافیان،دیگه باهم ازدواج کردیم.بعدازدوسال ازدواجمون هم خدایک فرشته ی نازنین به اسم مَلِکاخانوم بهمون هدیه داد.ازوقتیکه توسن ۲۱سالگی ازدواج کردم باورهای خرافاتیه زیادی داشتم ویکی ازاون خرافاتام این بودکه یه نفری توی فامیلمون بود والانم هست که کلا حسادتش وکینه ای ک داره بهمه ثابت شدست ویجورایی همه دستشو رو کرده بودن به کارای سحروجادوکردن!یعنی جوری افساروقدرت زندگیمونودست این شخص داده بودیم ک ب هرتضادیامانعی توزندگیمون برمیخوردیم ربطش میدادیم ب اون شخصوجادوجنبلاش!ودرواقع سرنوشتمونو سپرده بودیم دست ایشون ک بلاخره باسحروجادوهاش یامارو میکشه یا زندگیمونو ازهم میپاشه!!!

    امامن همیشه یه حسی بهم میگف ک اگه واقعا خداوندبالاترین قدرتها رو داره پس چرامااینقدرفکرمیکنیم ک قدرت سحروجادوی یه آدم ازخدابالاتره که بخوادبازندگی مابازی کنه وقتی هم ک قرانو بازمیکردم وازخدای خودم کمک میخواستمو یه راهیو بم نشون بده ک دست ازخرافات بردارم داستان حضرت موسی برام اشکارمیشد و کمی دلگرم میشدم ب اینکه فقط قدرت دست خداونده.خلاصه خیلی خیلی روحم بهم ریخته تراز اون سالی بودکه بیماریه جسمی داشتم وهمیشه جنگوبحث باهمسرم داشتم وبدتراینکه ربطش میدادم به سحروجادوهای این شخص وفکرمیکردم یه طلسمی برامون درست کرده ک مااینقدرهمیشه باهم جنجال داریم وحتی ییذذره هم فکرشو نمیکردم ک شاید عاملی درون خودمونم هست ک باعث این مشکلات میشه!

    خلاصه بگم وواقعا ازین نوع زندگی کردن خسته شده بودم ازیک طرف خاطرات تلخ بیماری ازیکطرف هم بعدازازدواجم که جنجال روحی باخودموهمسرم وباتضادهایی ک ازاطرافیانم باهاشون برخوردمیکردمو و و و کلی تضادهای ناجالب ک بعضی اوقاتم تسلیم چنین مشکلات میشدم ومیگفتم خوب سرنوشتم همینه دیگه خدابرام همینوخواسته و این حرفای خرافاتی..

    تااینکه سال۹۸بصورت هدایتی من برنامه ی واتسپ رو نصب کردم ک کلی هم بافضای مجازی مخالف بودم امابااصراریکی ازدوستانم ک میگف واتسپتو نصب کن تایکمی روحیه بگیری ومنوواردکانال معجزه ی سپاسگزاری کرد وتااااازه داشتم رنگوبوی خدایی بودن رو توی زندگیم تجربه میکردم تااازه فهمیدم خداکیه وباسپاسگزاری میشه به چه خواسته هایی برسیم،من خداروقبول داشتم قدرتشم انکارنمیکردم ولی ب دلیل کم ایمانیم اون خدای واقعی رو قبل از اشناییم بااین کانال سپاسگزاری توی زندگیم ودرونم حس نمیکردم،امابازهم یچیزی درونم ساکت نمیشد بخداهمه ی اینهاهدایتی پیش میرفت چون عاجزانه ازخدای خودم کمک خواسته بودم ک اگه واقعا میشه زندگیه شیرینیو توهرزمینه ای تجربه کنیم منو هدایت کنه به یک صراط المستقیمی!تااینکه بعداز۲۸روزتمرینات سپاسگزاریو شنیدن فایلهای دیگه ای ک ازهمه ی روانشناساتوی این کانال مدیراون گروه میگذاشت به طرزعجیبی هیچکدوم به دلم نمینشست اماچندتاازفایلهای استادعزیزم عباسمنش بودکه وقتی اونارومیشنیدم اون عصبانیتام فروکش میشدن،و هیییی یجورایی تشنه ترمیشدم برای فایلهای دیگشون،همون چندتافایلشونو که گوش میکردم آروم میشدم(موضوع فایلا درمورد عمل ب الهامات بود، فقط روی خداحساب کن بود،ترمزوگاز بود،وبررسی چشم زخم،واصل بقای صلح بودن) واصلا خبری ازسایت ایشون نداشتم وفکرهم نمیکردم که اینقدرمعروف باشن،خلاصه درکناراون فایلهاوصحبتهای استادوشنیدن روزانه فایلهای صوتی ِمعجزه ی سپاسگزاری بازهم یکروز هدایتی برنامه ی آپارات رو نصب کردم و اسم استادرو سرچ کردم ودیدم کلی فایل تصویری هم اینجاهست اوناروهم دانلودکردموگوش میدادم جالب اینجاست ک هرفایلشونو چندبارک گوش میدادم دفه ی بعد ک گوش میکردم انگاریچیزه تازه ای توش بهم میگف ومن شگفت زده ترمیشدم ومشتاق تربودم ک اون فایلو بازهم گوش بدم و هییی به عمق زندگیم که توجه میکردم میدیدم که انگار یه تغییراتی داره ایجادمیشه ولی هنوزازتقویت باورها وتعهدبستن ب تغییرخودمون چیزی نمیدونستم تااینکه ۲۹شهریور۹۹بازهم هدایتی توی اینترنت اسم استادرو سرچ کردم ودیدم ک ایشون دارای یک سایت موفق هستن وخیلی خوشحااال و اشک ریزان اومدم وعضواین سایت شدم ومطمئن بودم ک هدایت من به این سایت قراره نتایج پرباریو برام ایجادکنه ودوستان نتایجی که تاالان گرفتم باااورنکردنیه من هروز هدایتی هرکدوم ازفایلهارو که حسم میگه اونو بازمیکنم وگوش میدم،قسمت نشانه های من کلی به من انگیزه داده ک بیشتربه خودم تلنگربزنم وحرکت کنم و فهمیدم که باورچیه و اینکه توهرزمینه ای میشه همه ی باورهای کهنه وخرافات رو دورریخت و بجاش باورهای اساسی ک باهاش میشه منطق ذهنو قانع کرد ومیشه گفت ک آقا مممممیییشششود که باآرامشتر توحیدی تر عاشقانه تر سلامت تر و ثروتمندتروبااعتمادبنفس بالاتر وسپاسگزارتر از داشته هات زندگی کنی.

    دوستان بخدااگه متعهدانه تصمیم بگیریم که روی خودمون کارکنیم وازخدادرخواست کمک وهدایت کنیم جهان چشم بسته به خدمت مادرمیاد

    من الان حدود۸۰روزه که عضواین سایت شدم تلوزیون ماهواره اخبارمنفی و چیزهایی که باروح من درتضادبودرو کنارگذاشتم آرامشم که۱۰۰در۱۰۰تضمین شده،سلامتیم ک خداروشکر الان ۱۳ساله تضمین شده هست و حتی دفترچه بیمه هم ندارم وتواین شرایط به ظاهرناجالبِ کُرونایی اکثرفامیلمون درگیراین بیماری شدن اما من قدرتو دادم دست پروردگارم واین باورو ایجادکردم که این ویروس دیگه قدرتش از رب العالمینم بالاترنیست،وبه لطف خداسلامته سلامتم اصلاهم ترسی ندارم ک توخیابون میرم چون توکلم به خداونده وحتی ماسک هم نمیزنم چون فکرمیکنم این بیماری ۹۰درصدافسانه ای شده بین مردم ک دچارش شدن و فقط ده درصد میتونه واگیردارباشه،ازلحاظ روابط: روابطمو باکسانیکه همیشه آیه های یأس وناامیدی توی گوشم میخوندن رو کنارگذاشتم و اعتقادی ب این ندارم ک باخویشان صله ی ارحام داشته باشم وقتیکه میبینم منوباحرفهاشون ازخدادورمیکنن کلا این رابطه هارو کمترکردم و باتقویت یکسری باورهام وباوراینکه من باادمایی بایدرابطه داشته باشم ک منوب خدانزدیکترمیکنن وجهان هم بمن کمککرد ویکسری از ادمارو خوده جهان اززندگیم حذف کرد،ازلحاظ ثروت هم خداروهزارمرتبه شکرپیشرفت کردیم!من ماهیانه ۳۰۰هزارتومان ازطریق همسرم دریافت میکردم وواقعاپول خیلی کمی بود برای خرجومخارجم اما ازوقتیکه باورهای ثروت ساز و اعتمادبنفسو توی ذهنم تقویت کردم وگفتم ک من لایق دریافت پول بیشتری هستم بطرز معجزه آسایی توی پنجاه روز دوملیونوپونصدهزارتومان پولم افزایش پیداکرد وکم کم بفکر اینم ک برای خودم کسبوکاری ایجادکنم طبق فایلهای چگونه درامدخودراسه برابرکنیم،درامدشغلیه همسرم هم روبه افزایشه خداروشکرچون برای ایشونم توضیح دادم ک باورچیه و اینکه میشه ازین بهترهم بشیم وبه لطف خداایشونم داره روی باورای ثروت سازشون کارمیکنن،واقعا این فایلای رایگان اماارزشمندمعجزه کرده توزندگیمون،رابطه ی زناشوییم باهمسرم خیلی خیلی بهترشده وازوقتیکه روی کنترل اخلاقورفتارم کارمیکنم خودبخود همسرم و اطرافیانم هم ب طرز عجیبی رفتاراشون بامن خیلی محترمانه شده،قبلاباهربداخلاقیی ک روبرو میشدم همیشه میخواستم طرفمو مقصربدونم ولی بیخبربودم ک این جهان کوه است و فعل ماندا سوی ماآید صداهارا نوا ودرواقع جهان انعکاس رفتارای خودمو بهم نشون میداد..ازلحاظ عزت نفس هم کلی عزت نفسم بالارفته توهیچ شرایطی ب خودم دیگه سخت نمیگیرم و ایمان دارم ک قدرت من درموفقیتهام زمانی اوج میگیره ک باضعفهام روبرو میشم وبرای حل اونها یه راهکاریو ایجادمیکنم،ودرواقع باکارکردن روی باورهام توهرزمینه ای خودبخودعزت نفسم هم بالامیره اونقدرعزت نفسم بالارفته که برای نوشتن این متن ذهنم هیچ‌مقاومتی نداشت وچونکه قبلابخاطربیماریم ضربه ی روحیِ بدی بهم واردشده بودحتی نمیخواستم درموردش باصمیمی ترین دوستمم صحبت کنم ولی الان اینو به اشتراک میگذارم ک به همه ی شمادوستان بگم میشود میشود که توهرزمینه ای خودتوبهترکنی اگگگر که واقعا مصمم باشی ومتعهدانه تصمیم بگیری ک توهرزمینه ای پیشرفت کنی،و کلا خودموکه باقبلم مقایسه میکنم میبینم من دیگه اون صفای افسرده و ضعیفو بداخلاقو بی ایمانو خرافاتی نیستم!به لطف خداونداین سیزده سال دوبارفقط سرماخوردم،وحالاکه فکرشومیکنم اونسالی ک بااین تضادبیماری برخوردم وکلی زجرکشیدم تادرمان شدم آخرین جلسه ی درمانم ازبس برام سخت بود مخصوصا دوره ی درمان پرتودرمانیم که چقققدرضعیف شده بودم باصدای بلند به خدای خودم باگریه میگفتم خدایابایداونقدربه من سلامتی بدی که تااخرعمرم رویِ بیمارستانو نبینم وخداروشکرهمینم شد.

    من سپاسگزارخداوندم هستم ک منوازون بیماری نجات داد،سپاسگزاره پدرمادرعزیزم هستم که هرچی من زجرکشیدم میدونم ک اوناچندبرابرشو زجرمیکشیدن که منوتواون وضعیت بیماریم میدیدن امابااینحال به من کلی روحیه میدادن،وبعدش سپاسگزاره استادعزیزم هستم ک ازوقتی باصحبتهاوسایت شماآشناشدم کُلاً زندگیم رنگوبوی خدایی گرفته؛ازهمه ی جهات زندگیم فقط روی خداحساب میکنم و همینکه دارم روی خدای خودم حساب میکنم استادعباسمنش هم دستی ازطرف خداوندشده که منو توهمه ی زمینه های زندگیم راهنمایی کنه تا بتونم خدای درونمو بهتربشناسم و بتونم زندگیمو ازینی که هست بهتر وبهترکنم به امیده خدای وهابم

    سپاسگزارم ازاستادعزیزم ک وقتشو صرف خوندن دل نوشته ها وموفقیتهای مادوستان میکنه ازتون بینهایت سپاسگزارم واقعا نمیدونم که چطورازتون سپاسگزاری کنم که مثه یه مُنجی واردزندگی ِ ما شدید خیلی خیلی جاداره که ازین بهترم بشم چون الان ک دارم خودمو میشناسم وباخودم درصلح هستم میگم من بایداونقققدرتو هرزمینه ای اززندگیم موفقیت کسب کنم که دیگه هیییچ ربطی ب حتی امروزمم نداشته باشم واین نوشته رو به یادگارمیگذارم تاهرموقع بهش برخوردکردم ب خودم یاداوربشم ک صفاجون میشود میشودک ازین بهترهم بشی تو ازیک بیماری سختی تونستی نجات پیداکنی اون بیماری اونقدرسخت بودک همه ی اطرافیان امیدی ب زنده بودن من نداشتن امامن ب این خیال ک این بیماری یک سرماخوردگی یکم سختیه ک درمانشم یکم طولانی تره‌وباهمین خیال تونستم شکستش بدم و ایمان دارم ک بقیه ی تضادهای زندگیم به قدراون بیماری اونقدربزرگ نیستن ک نتونم حلشون کنم

    وبازهم میگم دوستانم میشود میییشود ازین بهترهم زندگی کرد فقط باید باکمی ایمان بیشتر ب خداوند زندگیمونو پیش ببریم

    متنم خیلی طولانی شد اما شاید همین متن یک انگیزه ی بزرگی در روحیه ی دوستانم ایجادکرد ک بتونن توی زندگیش ون کلی پیشرف کنن و به موفقیت های عالیی دست پیداکنن ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      الهام مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1854 روز

      سلام دوست عزیز ان شاء الله سلامت باشید در پناه الله یکتا زندگی فوق العاده زیبایی رو تجربه کنی تو باید خوب می‌شدی و این بعد از زندگی رو تجربه میکردی استاد هم وقتی اون شب انفجار از اون کار انصراف دادن و زنده موندن ایشون رو خدا زنده نگه داشت رسالت ایشون این بود که بیان و ما رو آگاه کنم هم خودشون از لذت زندگی لذت ببرن.دلیل بدست آوردن سلامتی شما هم همین بوده که زنده بمونید و زندگی کنید به دیگران هم آگاهی بدید .منم تقریبا مدت زمانی که شما با سایت استاد آشنا شدید آشنا شدم ولی من به محض ورودم به سایت وارد دوره دوازده قدم شدم.خدایااااااا شکررررت.خدایا شکررررررت خدایا شکرررررر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        صفاگنجی گفته:
        مدت عضویت: 1846 روز

        سلام دوست عزیزم سپاسگزارم ازلطف شما که وقت گذاشتید و کامنت منوخوندید ان شاالله که همه ی مادوستان بتونیم ردپای استادعزیزمون رو دنبال کنیم و الگوی خوبی برای اطرافیانمون باشیم

        اتفاقا چندروزپیش یادم افتاد به اونروزایی که سختیهای زیادی کشیدم باخدای خودم حرف میزدم وگریه میکردم گفتم خدایا ازینکه منوخوب کردی مطمئمنم که من هم تواین دنیا یک رسالتی دارم که بایدانجامش بدم وخیلی ازین بابت خوشحالم که خداوند من رو لایق دونسته وهمچنین شمادوستان صمیمی رو که دراین مسیردرست قدم برداریم

        ان شالله که خدا شرایطو برای من هم فراهم میکنه دوره های قدم رو به زودیه زود بخرم و شروع کنم

        پیام تو یک نشانه بود برای من که ازکدوم محصولات شروع کنم برای خریدن

        دیشب تودفترخواسته هام میخواستم بنویسم ک کدوم دوره هارو میخرم و ازخدانشونه خواستم که بهم بگه اول ازکدوم شروع کن شاید همین یک نشانه باشه که اول این قدم هارو‌کارکنم وازهمه ی جهات درون خودمو مثل یک الماس صیقل بدم

        ان شالله که شماهم بتونید طبق این قدمها پیش برید وزندگیتون سرشارازعشقوآرامشوسلامتیوثروت بشه

        درپناه حق موفق وپیروز باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    ناجیه گفته:
    مدت عضویت: 1157 روز

    بنام خدای مهربان و هدایتگرم

    سلام استاد جان

    تقریبا چهار ماه میشود که با سایت شما آشنا شدم که البته این آشنایی هدایت پروردگارم بود وقتی وارد سایت شدم و چند فایل دانلودی شما ره دیدم اصلاااااا بدون هیچ تردیدی بدون هیچ مقاومتی باور کردم که مسیر زنده گی مه پیدا کرددددممم که هزاران بار شکرگزار پروردگارم هستم

    استاد در همین مدت کم خیلی نتایج عالی گرفتیم که مهمترین اش رابطه ام با خدایم هست یعنی من تاحااال ایمان

    توکل

    هدایت

    تسلیم بودن

    اصلا هیچ کداااام اینا ره از کسی نشنیده بودم که حقدر واضح و دلنشین برایم گفته باشد بسیارررررررر خوشحال هستم آنقدر آرامش دارم که تاحال در زندگیم نداشتیم اصلا عاشق خدایم شدیم یک احساس فوق العاده ای که خوده خوشبخت ترین آدم این دنیا تصور می‌کنم

    در مورد عزت نفس میتانم به جرات بگویم که حقدر احساس لیاقت و ارزشمندی می‌کنم و با جرأت تر و مصمم تر شدیم و به خودباوری رسیدیم که با چهار ماه قبل قابل مقایسه نیست

    در مورد سلامتی که هنوزم برم قابل باور نیست مریضی که سالهاااا اذیتم می‌کرد اصلا همیشه میگفتم این مریضی که ژنتیکی است و قرار نیست کاملا خوب شوه امااااااااااااااا فقط در یکماه که روی باورهای سلامتی ام کار کردم کاملااااا خوب شده مثل اینکه اصلا وجود نداشت خداره هزار بار شکر

    سلامتی بزرگترین نعمت است استاد اصلا قبل از آشنایی با شما باور نمیکردم که سلامتی طبیعی است یا اینکه کسی مثل شما سالهاااا دوا مصرف نکرده باشه و کاملا سالم باشه اماااا حالی باور کردم اصلااااا یقین پیدا کردم که سلامتی کاملا طبیعی استتتت

    استاد خیلی خیلیییییی باورهایم تغییر کرده اصلا دیدم به جهان فرق کرده به همه چیز و بسیارررر خوشحال و راضی هستم ایمانم خیلی بیشتر شده و یقین دارم که با ادامه این مسیر به تمااااام خواسته هایم میرسم به همه چیزززززز

    بخاطر وجود استادددد عزیز و دوست داشتنی که الگوی زنده گیم شده هزاران بار شکرگزار پروردگارم هستم

    استاد بخاطرررررررر تمام فایل های دانلودی که اصلااااااا نمیشه گفت رایگان چون به مه هر کدام این فایل ها گنج است گنجججججججج بسیار بسیار تشکر ❤❤❤❤❤❤

    خیلی خوشحال هستم که عضو این خانواده فوق العاده هستم

    و هر کس به خدا توکل کند خدا برای او کافیست ❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  9. -
    مینا مهدی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2356 روز

    درود بر استاد عباس منش و گروه تحقیقاتی عالی و بینظیر عباس منش، حدود 2 ماه هست که فایل های استاد رو دنبال میکنم ،

    و حدود 2 سال هست که با مشکلات مالی و رابطه ای دست پنجه نرم میکنم و استاد رو 2 سال پیش یکی از بستگانم توی بهترین شرایط زندگیم به من معرفی کردن و من توجه نکردم و فایل های استاد رو صرفا جهت احترام به ایشون توی لپتابم نگه داشتم.

    قصه من و پیگیری فایل های استاد از 2 ماه پیش شروع شد که شنیدم عموی دوستم از ورشکستگی به وضعیتی عالی رسیده و حتی پروژه ای عالی گرفته ، و توی وضعیت مالی بسیار بدی بودم ناگفته نماند من با شروع تغییر مسیر همه زندگیم و شیوه ان تغییر کرد و یکی از انها وضعیت مالی من هست .

    از محل کارم بیرون اومدم با بدهی به صمیمی ترین دوستم به طوری که از من شکایت کرد و باور نمیکرد من از نظر مالی مشکل دارم و خلاصه بگم از اون شکایت به بعد باورهای من خراب و خراب تر و ترس از خرج کردن تمام وجودم رو گرفت و حتی وضعیت مالی پدرم با درامد ماهیانه 20 میلیون به 0 رسید.

    توی همین وضعیت مجبور به جا به جایی منزل هم بودیم و فشارهایی از طرف مقابل به ما تحمیل شد من حدود 1 ماه بود که استاد رو دنبال میکردم و صحبت هاشون و کلیپ هاشون رو میدیدم .

    یک روز عصر با خواهرم برای دیدن منزلی رفتیم و همه جا به ما میگفتن 200 میلیون ماهی 4 یا 3 یا 2 که خونه های معمولی بودن و اخر سر خونه ای پیدا کردیم که به وضعیت حاضر ما میخورد و مهم مسیر و محیط بود که شرایط رو داشت .و من هر روز طبق گفته استاد که باید روی باورها کار کنیم و شرایطی که از زندگی ایشون توی سایت خوندم روی خودم تمرین میکردم ،و گفتم خدایا تو بهترین و عالی ترین خونه رو برام در نظر داری و از خونه ای که سالها توش بودم با احساسی عالی تشکر کردم و حتی دیوارهاش رو نوازش کردم، شاید باورتون نشه من توی خونه باغ زندگی میکردم حتی درختا رو بوسیدم و باهاشون حرف زدم که هر خاطره مشترکی بین من و خونه و درختا و … هست رو ببخشند، روز بعداز اینکه خونه رو میخواستیم قرارداد ببندیم، دوستم گفت مینا بیا با من بریم یجایی منم خونه ببینم و رفتیم یکی از محل های گرون تر، فقط میتونم بگم این میتونه قدرت خدا باشه ،دوست من اصلا هدفش توی اون محل نبود چون خونه هاش خیلی گرون تر بودن ولی گفت بگردیم بابا چی میشه مگه ، جلو یه املاکی وایسادیم فقط یه خونه برا اجاره داشت 4 خواب با مبلغ عجیب پایین من وقتی شنیدم گفتم حتما دخمه هست ، اقا گفت بیا برو ببین ضرر نمیکنی که فقط وقتی دیدم چشمام گرد بود یه خونه عالی با 4 خواب بزرگ سالن و امکانات خوب با قیمتی که توی پایین شهر هم خونه نمیدن سر راهم اومد، اون زمان توی کلیپ های سفرنامه استاد دستهای خدا رو شنیدم و یاد گرفتم و فقط به پدرم زنگ زدم گفتم قرارداد نبند یجا مجانی پیدا کردم .اینو گفتم تا دیگه هیچ کاری نکنه ،من میدونستم چه اتفاقی افتاده ، فقط باورهام بودن که اوضاع رو داشت خراب میکرد و ایمانم رو پایین اورده بود . دست های خدا همجا به یاری ما میان و فقط باور کن که همه ما پاره تن خدا هستیم .

    سپاس فراوان از جناب عباس منش و گروهشون که باعث شدن فقط تو 1 ماه من نتیجه تغییر کوچکی از باورهام رو ببینم و بفهمم لایق زندگی خوب هستم حتی با دست خالی و ازتون میخوام باور کنید و با اعتماد جلو برید من تا الان هنوز فایل ها رو نخریدم ولی از دوستانم میشنوم که چقدر عالی هست و به زودی میخرم چون کاری عالی بدست اوردم .

    البته بعد از این ماجرا تجربه های عالی تری رو داشتم .

    سپاس بابت خوندن تجربه من .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  10. -
    محمد درخشان گفته:
    مدت عضویت: 2017 روز

    به نام خداوند حی رحیم

    خدای بهشت و خدای جحیم

    عرض سلام

    یکی از مهم ترین انگیزه های آدم برای حرکت دیدن و مطالعه در مورد زندگی افراد مختلف هست برای همین موضوع چند وقت پیش که تو سایت دیوار داشتم خونه های گرون قیمت تهران را نگاه میکردم چشمم خورد به خونه های 800 میلیارد و تعدادشون هم کم نبود تو سایت ،بعد اومدم تو محیط زندگی خودم ببینم با این پول چه چیزهایی میشه خرید

    دیدم با این پول طرح 3 ما که یک باغ 500 هکتاری هست و 90 درصد درآمد اهالی روستای ما درآمدش از اونجاست را میشه خرید اون با 600 میلیارد پول و یا اگه روستای ما 3000 نفر جمعیت داشته باشه و متوسط هر خانواده 4 نفر باشه پس ماه 750 خونه داریم،اگر به طور متوسط قیمت هر خونه را یک میلیارد در نظر بگیریم میشه 750 میلیارد،کل درآمد این 3000 نفر از این طرح در سال پُر بار برابر است با 150 میلیارد که اگر تقسیم بر تعداد بکنیم میشه به ازای هر نفر 50 میلیون تومان الان که دارم دو دوتا چار تا میکنم میبینم که واقعا وقتی ما عادت میکنیم به محیط اطرافمون میشه همین

    طرف خونش برابر است با درآمد یک سال 3000 نفر،حالا ببین کل سرمایه اش چقدره

    میدونی مشکل اهالی روستای من چیه؟

    ترس

    و خونه های بالای 3 طبقه ندیدن و ندیدن درآمدهای میلیاردی،چون ندیدن فکر میکنن هم وجود نداره این درآمدها و ما باید به همین درآمد قناعت کنیم و از ماشین های بنز و خونه های گران قیمت برای از ما بهترون هست

    موقعیت قبل

    بی پولی

    بد اخلاق

    سر درد

    گوشه گیر بودن

    عصبانی

    بد بین

    الان

    خوشحال

    سالم

    ثروتمند

    پر انرژی

    خوش بین

    نکته مهم اینه که محیط من تغییر نکرد و من تو همون محیط هستم ولی شرایط من زیر و رو شد،و این فقط با تغییر زاویه دید و تغییر افکارم میسر شد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای: