این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام استاد عزیز و بزرگوار. سلام دوستای خوبم. واقعا لذت میبرم از خوندن داستان موفقیت شماعزیزان و تجربه های عالی کسب میکنم.
منم تو این یک سالی که با قوانین یکسان جهان آشنا شدم زندگیم در حالتغییر و ترقی شده. و اتفاقات خوب زیادی برام بوجود اومده. از خداوند بزرگ ممنون وسپاسگزارم به خاطر وجود استاد عزیزمون.
استاد ازتون ممنون بی نهایت. شمایه مرد بزرگ هستید وقتی هر بار از تجربیاتتون صحبت میکنید من لذت میبرم. با تمام وجودم گوش میکنم و نعجب میکنم از این همه تلاش و پشتکار. درس هایی که از شما آموختم رو تو زندگیم اجرا میکنم. همه حرفاتتون درسته، به دل ادم میشینه چرا که صادقانه و با ایمان صحبت میکنید.
من جزوه افرادی بودم که همیشه بین دو راهی زندگی میکردم و ترس هایی که در من بود نمیگذاشت که درست تصمیم بگیرم. ولی از وقتی که با شما آشنا شدم خیلی با اعتماد به نفس شدم، خیلی آروم شدم، دیگه حرف های دیگران برام اهمیتی نداره. منی که زندگی بر پای حرف دیگران میگذشت. چی بخرم برای خونم که اطرافیانم خوششون بیاد، چی بپوشم که اطرافیانم راضی باشن، چطور حرف بزنم، یا آیا جایی برم یا نرم که بقیه تایید کنن. به لطف خدای بزرگ و مهربونم و کمک های شما استاد خوبم دیگه حرف دیگرانی اهمیت نداره برام. من تغییراتم رو میبینم چرا که زندگیم روندش تغییر کرده. و دیگه خودم و اهدافم برام مهمه. همسرم،بچه هام، برام مهمن. دارم هر روز رو خودم و باورام کار میکنم. منی که خدا رو فقط نماز به نماز یاد میکردم. الان هر لحظه وجودش رو تو دلم حس میکنم. هر لحظه باهاش حرف میزنم و ازش راهنمایی میخوام و اونم با الهاماتش به دلم منو هدایت میکنه. دیگه اتفاقات هر لحظه زندگیم رو میفهمم که از کدوم فرکانسم به جهان پیش اومده. دیگه درک میکنم که خالق اتفاقات زندگم خودم هستم. قوی تر و با ایمان ترشدم، حالم عالی و بی نظیر. هر چند وقت یکبار مسافرت میرم. دارم پول دار میشم و برای چند سال دیگه نقشه های فوق الاده ای برای خودم و زندگیم دارم. خونمون رو داریم تغییر میدیم. و این اتفاق خیلی خوبیه چرا که ایمان دارم تغییر جا منو بیشتر تغییر خواهد داد و به اهدافم نزدیک تر خواهد کرد.
من این حال خوب رو مدیون خدای مهربون و استاد خوبم
هستم و هر روز شکرگزار هستم. خدایا دوستت دارم بی نهااااااااااایت.
واقعا افتخار میکنم عضو چنین سایتیم و از خدا خیلی ممنونم که منو هدایت کرد و هر لحظه هدایتم میکنه.
دو سه سال پیش بود که دنبال کتاب برای موفقیت بودم و کتاب خوندو اصلا دوست نداشتم ، یکه کتابی رو دانلود کردم تو گوشیم به اسم قانون جذب اصلا نمیدونستم که چی هس بعد از خوندن کتاب تغییراتی دیدم و فقط کتابای pdf میخوندم و عمل نمیکردم یه روز نشسته بودم از وایبر یه پیامی اومد که نوشته بود فایل انگیزشی حتمن گوش کنید و من اون فایلو دانلود کردم و گوش دادم (فایل انگیزشی 3 استاد عباسمنش) و خیلی مشتاق شدم که به سایت سر بزنم و فایل قانون جذب رو دیدم تو سایت و فوری ثبت نام کردم ودانلود کردم و چندین بار دیدمش و بعد از اون تمام فایلا رو دانلود کردمو گوش کردم واقعا احساس کردم دارم مسیر خوشبختی و سعادت رو پیدا میکنم.
نتایج زندگیم :
من اصلن تو درس ریاضی نمره خوبی نمی اوردم یه روز با خودم جدی شدم و گفتم که من نمره بالای 15 میگیرم و رفتم امتحان رو نوشتم وخیلیم فوق العاده نوشتم ترم اول بود که تو درس ریاضی فقط سه نفر نمره قبولی گرفته بودن که من با نمره 18 نفر دوم بودم و با خودم گفتم که من چرا از این قانون استفاده نمیکردم و باورش نداشتم.
* سال آخر هنرستان بود که تو یکی از درسام نمره قبولی نیاورده بودم دائمن عصبی بودم و از معلم درخواست نمره میکردم ولی قبول نمیکردن و چند روز بعد به خودم گفتم بیخیال بابا زندگی ارزشه این همه غصه رو نداره ولش کن ترم دوم جبران میکنم و گفتم توکل به خدا و گفتم خدایا شکرت که من با این مشکل روبرو کردی که بتونم تو این درس حرفه ای شم و هفته بعدش بود که من تو کلاس نبودم دوستم زنگ زدو گف نمره قبولی رو داده بهت و واقعا حیرت زده شده بودم. (عمل به فایل سپاسگزاری ، و رهایی )
دو سه ماه پیش بود که میخواستم دوره کارآموزی رو در بیمارستان بگذرونم واحد حسابداریش خیلی خیلی علاقه داشتم برم اونجا و شنیده بودم که فقط دانشجو ها میتونن برن و من این حرفو قبول نکردم به خودم گفتم من با لطف خدا دورمو اونجا میگذرونم و باور عجیب داشتم و 10 روز اول بود گفتند باید از هنرستان برای بیمارستان معرفی بیاری و قبلن به مدیرت درمان داده بودم و گفتند باید به اینجا یکی دیگی باید بیاری و من رفتم مدرسه و اونجا گفتن که مسئول رفته سفر یک هفته بعد مراجعه کن بعد از یک هفته که میخواستم برم یه کار ی پیش اومد که دیر رسیدم و دیدم که مسئول رفته و دوباره موند واسه چند روز بعد خلاصه کاغذ رو گرفتم برردم دو سه روز تو بیمارستان موند و نتوستم ببرم و آخر ماه بود که دادم مدیرت آموزش بیمارستان امضا کنه تا نمرمو بدن و ایشون گفتند که شما نمیتونید اینجا دورتونرو بگذرونین برو ی جای دیگه و من گفتم من یه ماهه اینجام و کار میکنم و بعد امضا کرد و رفتم واقعا خشکم زده بود که این همه رفتم مدرسه نبودن و دریافتم که این همون عشقو علاقه ای داشتم وباوری که داشتم منو به این سمت کشوند واقعا از خدا ممنونم.
خیلی معجزات تو زندگیم دیدم و بع علت کمبود وقت نمیتونم بنویسم و از خدا ممنونم که منو با گروه تحقیاتی عباسمنش آشنا کرد و از استاد و دوستانم ممنونم.
خیلی همیشه شاکرم برای اینکه به آرزویم رسیدم که فکر خدارا بخوانم یعنی با تغییر نگاهمان به تواناییهایمان واقف می شویم
جهان همواره رو به گسترش و پیشرفت وبهتر شدن
هر چه موفق تر بشویم باز هم می توانیم موفق تر شویم چون همیشه باور ها قدرتمند کننده تر هستندوهمیشه می توانیم باورهای قدرتمند تر هم بسازیم چون برای باورهای قدرتمند کننده تر انتهایی نیست و همیشه بهترش هم هست
یعنی همیشه ازاین بهتر هم میشه و چون جهان همیشه رو به بهتر شدن است
این قدر این داستانها زیباست که خیلی جاها گریه میکنم و لذت می برم.
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا عاشقتم
هر چقدر الگوهای خوب داشته باشیم بهتر میتوانیم باور سازی کنیم
وقتی الگوهایی را پیدا کنیم که شده است و موفق شده است با همین شرایط پس ما هم این باور را پیدا میکنیم که ما هم میتوانیم ان توانسته است پس من هم می توانم. یعنی ذهنمان را میتوانیم مدیریت کنیم
یکسره به خودم می گویم جهان هوشمند است همه چیز طبق قانونهای هوشمند عمل می کنند اگر بتوانم که فقط طبق قوانین حرکت کنم پس موفقیت من هم حتمی است و این هم طبق قانون است.
هیچ چیزی کمتر از دیگری ندارم و این را باور کنم. و خدایی که توانسته است به آن فرد کمک کند و باورسازی خوبی دارد پس من هم می توانم. چون همه ما به به یک اندازه به خدا نزدیک هستیم
با سلام خدمت استاد عزیزم و تمام دوستان هم فرکانسی و عالی خودم!
خدا قوت میگم به تک تکتون !
واقعا از خوندن داستان زندگی و پیشرفتتون میتونم بگم بارها و بارها اشک شوق ریختم و برام جالبه که منی که در گذشته نسبت به موفقیت دیگران احساس حسادت و حسرت داشتم الان با خوندن موفقیت شما عزیزان نه تنها اشک شوق میریزم بلکه خدارو شکر می کنم به خاطر اینهمه نشونه قشنگ و اینهمه قوانین زیبایی که در جهان وضع کرده تا بتونیم زندگیمون رو خلق کنیم!
داستان زندگی من خیلی طولانیه و الان واقعا زمانی برای نوشتنش ندارم.تو این یک هفته خیلی سعی کردم بنویسم اما متاسفانه زمان اجازه نداد اما وقت گذاشتم تا جاییکه می تونستم پیامها و داستانهای زیبای دوستان عزیزم رو خوندم و واقعا بهم انگیزه داد.
داستانعای زیباتون انقدر بهم انگیزه داد که شاید روزی منم داستان زندگیمو به عنوان یک کتاب بنویسم و اعلام کنم در زندگی من از زمانیکه خدا هدایتم کرد و استاد عباس منش رو سر راهم قرار داد همه چیز عوض شد.
میتونم بگم الان در آرامش به سر میبرم و تقریبا نیمی از رویاهام رو زندگی می کنم!
من تمام دوره های استاد رو به جز روانشناسی ثروت دو تهیه کردم و البته اون رو هم تهیه خواهم کرد زمانیکه کار خودم رو راه بندازم
الان دارم به شدت رو خودم و باورام کار میکنم و به جرات میگم تا به الان هر زمان با قدرت و بدون وقفه پیش رفتم نتیجه باورهامو تو زندگیم دیدم و هی بیشتر به خودم گفتم اینم یه موفقیت دیگه … پس مصمم تر برو جلو!
الهی هممون با قدرت و ایمانی بدون تزلزل جلو بریم و از الگوهای معرکه ای مثل استاد و … الگو بگیریم و زندگیمون رو بسازیم!
من از سال 86 با فیلم راز با قانون جذب آشنا شدم و شغل مورد علاقم رو که اون زمان همه می گفتن امکان نداره بتونی واردش بشی با این قانون جذب کردم اما بعد مدتی به خاطر یکسری مشکلات و مسایل خاصی که برام پیش اومد این قانون رو فراموش کردم و به این اعتقاد رسیدم این قانون تو دین و فرهنگ و سنتهای ما جواب نمیده…
و کلا گذاشتمش کنار!
تا روزیکه واقعا نمیدونم چطور و یادمه حالم خیلی بد بود با فایل گوگل و جهان هستی تو اینترنت آشنا شدم و حرفای استاد انقدر به دلم نشست که فورا دوره هدفگذاری رو تهیه کردم و یکماه بعد آفرینش رو و بعد زندگیم متحول شد.علت تاثیر فایلهای استاد در زندکی من به خاطر تلفیق قانون جذب و قران بود چون افراد زیادی هستند که در ایران از این قانون حرف میزنن اما کسی نیومده بود بگه قانون جذب هیچ منافاتی با قوانین و قران و سنتها و فرهنگ ما نداره
من سال 93 با سایت استاد عباس منش آشنا شدم و اوایل مثل الان ایمان و باورام محکم نبود چون انقدر باور مخرب داشتم که نگو اما الان خدارو شکر به لطف خدا و دوره هلای استاد خیلی محکمتر و جسور تر شدم و دوسه تا کار بزرگ از نظر خودم که میترسیدم رو انجام دادم و تا الان موفق بودم.
واقعا حالم خوبه و هرروز خدارو شکر می کنم به خاطر وجود خودش و قوانینش و وجود الگو و استاد خوبی مثل آقای عباس منش در زندگیم و دوستان عالی ای مثل شما!
تک تکتون رو دوست دارم و خداروشکر که هستین و از نتایج عالیتون انرژی میگیرم.
قبل از هر چیزی حضورت در این مدار عالی رو که خیلی قبل تر از من اتفاق افتاده رو خییییلی بهت تبریک میگم و نوووووووووش وجودت باشه، این کامنتی که شما نوشتی سال 95 بوده،ز مانی که من تازه یک سال بعدش اصلا وارد این مسیر میشم که اونم هزاران درصد مسئولیتش به خودم برمیگرده
اونجا که گفتی: منی که در گذشته نسبت به موفقیت دیگران احساس حسادت و حسرت داشتم؛ شبیه خییلی از ماهایی هست من جمله خودم اونم فقط بخاطر باورهای خودمون که صرفا دریافت کننده بودیم، باور کمبود چون همیشه به ما گفتن عجله کن، بدو، اگر الان ازدواج نکنی، اگر الان به فلان نقطه نرسی، اگر الان اگر الان ، دییییگه از دستت میره، انگاری که خداوند یه چند تا دونه نعمت داره فقط که اونم تاس یمندازه هر کی رو عشقش بکشه هیمنطوری الکی چون دوست داشته بهش میده و دیگه به بقیه چیزی نمیرسه یا فوقش ته مونده ها میرسه ولی وقتی به خودمون اومدیم و دیدیم بابا عزیز من تو فقط روی خودت کار کن، تو فقط فکر و ذهنت خودت باشه، خودت رو بخواه (بقول استاد اصلا خودخواهی کلمه بدی نیست اگر بهش فکر کنیم ولی اینقدر اتوماتیک وار فقط پذیرفتیم که دیگه اصلا فکر نمی کنیم) خلاصه ایییینقدر خداوند بهت میده اگر خودش رو باور کنی، رب العالمینی که بهت میگه بابا من آسمانها و زمین رو مسخر تو کردم، تو دنبال یچ هستی آخه؟ خلاصه یک رزق بی حسابی بهمون میده که از بی نهایت بودن و هر روز بیشتر شدن نتونیم بشماریم، اییینقدری که بشیم: لَعَلَّکَ تَرْضَىٰ
ریحانه عزیز، دوست ارزشمندم نوووووووش وجودت باشه تمام نعمت ها و ثروت هایی که تا حالا خلق کردی و ادامه ها داره
امیدوارم که این روزها حسابی خوب باشی و هر روز در مسیر موفقیت پیس بری
واقعا مقایسه کردن خودمون با دیگران و اینکه احساس کمبود و خسران داشته باشیم ، همش از عدم عزت نفس و باور کمبوده و این بدترین فرکانسه و باعث میشه اون حسادتها و حسرتها کمبود بیشتری رو تو زندگیمون نشونمون بده ،
قبل تر و بعدتر مهم نیس ، هر کدوممون هر زمان نیاز به ندایت داشتیم خدا هدایتمون کرده ،
مطمئنم اگر مثل استاد جهاد اکبروار عمل کنیم ما هم همون نتایج رو خواهیم گرفت
آره همینه که گفتی مقایسه از کمبود میاد، چون داریم به نداشته ها توجه میکنیم و هر چی این توجه رو بیشتر تغذیه کنیم بیشتر زندگی اش میکنیم ولی ما برعکسش رو عمل میکنیم چون آگاهی های نابی رو نوش جون کردیم چون میدونیم به هر چی توجه میکنیم با تکرار و تکرار میشه باور و یه تجربه در زندگی مون، ما خوشحال میشیم برای دیگران برای نعمت ها و ثروتهایی که دراند چون میدونیم ما هم خیییییییلی راحت میتونیم داشته باشیم و حتی خیلی بیشترش
خدایا شکرت که هر روز داریم توحیدی تر و ثروتمندتر میشیم
بنیامین یوسفی هستم 15 ساله از پاسارگاد. من تا قبل از اینکه با گروه عباس منش آشنا بشم از نظر تحصیلی در وضعیت خوبی بودم اما از نظر روحی و احساسی وضع بدی داشتم در اون زمان با آنتونی رابینز آشنا شدم و یکی از کتاب های آنتونی رابینز را تهیه کردم و شروع به مطالعه کردم در اون زمان یکی از ویدیو های استاد عباس منش که درباره تندخوانی بود را نگاه کردم و استاد توی اون ویدیو بسیار حرف های جالبی زدن و من هم تحت تاثیر قرار گرفتم و از همون روز عضو سایت عباس منش شدم و شروع به استفاده از فایل های رایگان کردم. روزانه چندین بار به فایل های استاد گوش می دادم البته در ماه های اول تغییر چندانی در خودم ندیدم. در ماه های آخر سال 94 من به طور اتفاقی با قانون جذب آشنا شدم و یه سری اطلاعات کم درباره قانون جذب پیدا کردم . من شورع به هدف گذاری کردم و یه سری اهداف کوتاه مدت برای خودم تعیین کردم. با استفاده از کتاب آنتونی رابینز تونستم یک سری اهداف خیلی بزرگ برای خودم تعیین کردم. هر روز میدیدم که دارم به اهداف نزدیک تر میشم.داستان موفقیت من در زندگی از ماه خرداد 95 شروع شد من در اون زمان قسمتی از کتاب تونی رابینز که درباره تغییر باور ها بود را مطالعه کردم و شروع کردم به نوشتن باور هایی که میخواستم داشته باشم. چند وقت بعد من تونستم کتاب راز اثر راندا برن را تهیه و شروع به مطالعه کردم و تونستم به طور کامل قانون جذب را یاد بگیرم و از اون استفاده کنم بعد از یادگیری قانون جذب من با قسمت عقل کل سایت عباس منش آشنا شدم و در عقل کل به سوال های دوستان پاسخ می دادم و زمانی که پاسخ های دیگر دوستان را می خواندم ساز و کار جهان را بیشتر یاد گرفتم و شروع به تغییر تمام باور هام کردم و تونستم سریع باور هامو تغییر بدم و از همه نظر در زندگی پیشرفت کردم و بعد از اون با گوش دادن به فایل های جدید استاد تونستم به طور کامل به یک خودشناسی برسم و راه های موفقیت را پیدا کنم و خدا را شکر الان هم که دارم برای شما این متن را می نویسم بسیار احساس خوبی دارم و احساس میکنم که انسان موفقی هستم. با تشکر از استاد عباس منش و اعضای سایت.
تمرین این جلسه و کاری که قرار شد انجام بدیم این بود که از نتایجمون با استفاده از پیدا کردن الگوها مناسب و در واقع تغییرذهنیت به سبک افراد موفق رو بنویسیم .
من تصمیم دارم در این کامنت و قبل از اینکه چیزی در مورد نتایجم بنویسم باورهایی که از این فایل دریافت کردم و مهمتر از اون منطق هایی که باعث درک این باور در ذهن من میشه تا قدرت پیدا کنه و تثبیت بشرو بنویسم تا آگاهی نابی باشه برای خودم و دوستانم در هر باری که اونو مطالعه میکنیم .
قانون اینکه که ما در هر لحظه در حال ارسال فرکانسهایی به جهان هستی هستیم و جهان شرایط موقعیت ها افراد و ایده هایی رو وارد زندگی ما میکنه که هماهنگ باشه با افکار و باورهای ما .
باور : استفاده از الگوهای مناسب و قوی و ایجاد باورهای مناسب اون افراد به ما در حرکت به سمت خواستها کمک میکنه و ذهن ما و باورهای مارو تبدیل میکنه به یک موتور قدرتمند توانمند با انگیزه و شور و اشتیاق فوق العاده بالا .
منطق شماره 1 :
طبق قانونی که گفته شد اگر ما تحت تاثیر افراد شرایط و موضوعاتی باشیم که ورودی های مناسبی به ذهن ما میدن تاثیر اون بر افکار ما اینه که ذهن ما هم به مرور به ذهنیت اون افراد تغییر شکل میده و وقتی افکار و نوع نگاه تغییر کنه در نتیجه رفتار هم تغییر میکنه . مثلا اگر تا قبل از داشتن الگوی مناسب باورت این بود نمیشه ، ایران نمیشه ، با این وضع اقتصاد نمیشه . وقتی الگوهای مناسب رو بررسی میکنی و میبینی هر جا که رفتن تونستن ، خلق کردن ، به وجود آوردن پس نگاه تو به وضعیت تغییر میکنه و ذهن تو هم قبول میکنه که میشود پس رفتار تو این میشه که حرکت میکنی ، قدم بر میداری و این اقدام ها نتیجه میده و هر بار هم که به مشکل بخوری با این نگاه که اونا مسائل رو حل کردن تو هم حل میکنی .
منطق شماره 2 :
طبق قانون طبیعت وقتی چیزهایی در کنار هم قرار بگیرند خصوصیات هم رو بر میدارن و اگر یکی از اونا خصوصیات قویتری داشته باشه بر دیگری تاثیر میزاره . یعنی چی ؟؟ وقتی یک میوه خراب بین میوه های سالم قرار بگیره به سرعت بقیرو شبیه خودش میکنه . اگر یک انسان سالم با ذهنیت معمولی در فضایی بره که همش در مورد درد غصه غم و مشکلات صحبت میکنن جسمش به سرعت به سمت سستی ، مریضی ، بی حالی میره و برعکس اگر یک انسان مریض رو در فضایی طبیعی سر سبز ، شاد ، پر انرژی ، همراه با صدای زیبای طبیعت ، با غذاهای عالی بزارن و حتی اگر فقط کمی از اینها هم باشه نتیجه برای اون فرد بهبود و حال بهتر و در آخر هم سلامتی کامل هست . مثال دیگه : اگر فردی بسیار قوی و با ذهنیتی عالی در اجتماعی از مردم قرار بگیره که بر اونها تاثیر بزاره به سرعت افراد اون جامعه به سمت آگاهی های اون فرد تغییر ذهنیت میدن مثال افرادی مثل گاندی ، چگوارا ، مسی ، و دیگر افرادی در هر حوضه که به نگاه افراد دیگر تاثیر گذاشتند . و طبق این قانون طبیعی جهان و طبیعت اگر ورودی های ذهن ما هم به اندازه ای عالی باشه که مارو در برابر مسائل و مشکلات و سستی ها و تنبلی ها مقاوم کنه به همون اندازه هم نتایج بزرگ و جذاب خواهد بود .
منطق شماره 3 :
زات انسان تاثیر پذیر هست یعنی با دیدن تجربه های جدید دیدن زندگی های متفاوت و در هنگام تنهای میل به پرستش داره به همین دلیل همیشه نیاز داره که تبعیت کنه یا به دنبال خواسته های جدید بره. این ویژگی حتی در زمان تولد و کودکی ما با وابستگی به پدر و مادر و تقلید از اونها شروع میشه و در ادامه با انتخاب موضوعات دیگر در بزرگسالی ادامه پیدا میکنه . حالا چطور میشه از این ویژگی به نفع خودمون استفاده کنیم ؟؟ اگر ما آگاهانه افرادیرو که زندگی بهتری داشتن ، نگاه بهتری داشتن ، باورهای بهتری رو داشتن به زندگی انتخاب کنیم و سعی کنیم تحت تاثیر رفتار و باورهای اونها ذهنمون رو شکل بدیم نتیجه این میشه که ما هم آهسته و آهسته باورهامون تغییر میکنه و وقتی باورها تغییر کنه نتایج هم تغییر میکنه .
منطق شماره 4 :
مستند آب : به وضوح این مستند توضیح میده که نه تنها انسان بلکه تمام ذرات عالم دارای شعور هستن و هر ذره ای از این عالم خداوند تحت تاثیر هر جنبه ای ( خوب یا بد ) قرار بگیره شبیه به همون میشه . دیدن این مستند در همین لحظه هدایتی بود از طرف خداوند برای من که معنای تاثیر اطراف بر خودم رو بیشتر درک کنم و ببینم چطور محیط من کلمات من چیزهایی که میبینم ، چیزهایی که میشنوم ، تمام ورودی های من در یک کلام تغییراتی رو نه تنها در باورهای من بلکه در شرایط سلولی بدنم ایجاد میکنه . تمام سلامتی و حال خوب من و تمام ناسلامتی و مریضی و درد های من برگرفته از این ورودی هاست .
خداوندا سپاسگذار توام که درهایی از حکمت و آگاهی خودت رو بر من باز کردی تا این مفاهیم رو درک کنم و ازش استفاده کنم و زندگی زیباتری برای خودم بسازم .
ممنونم از پیام قشنگت و احساس خوبی که به این عکس داشتی . خدارو شکر میکنم از اینکه انقدر به زیبایی ها خوب توجه میکنی این عکسه منو پسرم هست که برای خودم هم بسیار زیباست و هر بار که میبینم لذت میبرم و اینکه در کنار فرزندت باشی و عکس به این زیبایی باشه اون هم در کنار دریای زیبا و بی انتها ، دیدنش برات سرشار از لذت و عشقه .
چقدر خوب که کامنت های سایت رو میخونی و واقعا وقتی فایلهای استاد رو گوش میدیم بعد میایم کامنت های سایت رو میخونیم انگار که درکمون از اون موضوع خیلی بیشتر میشه . انصافا هم بچها خیلی عالی مینویسن انگار اصلا صحبت های استاد رو تکمیل میکنن .
محمد جان در مورد این منطق ها نوشتی باید بگم که این یکی از مهمترین موضوعاتی هست که ما باید به دقت و با حساسیت روش کار کنیم منظورم (( کنترل ورودی ها )) هست اون چیزی که وقتی ذهن انسان تحت تاثیرش قرار میگیره به سرعت شبیه اون میشه . علت اینکه استاد تقریبا در همه ی آموزشهاش در مورد کنترل ورودی ها صحبت میکنه دقیقا همین هست چون وقتی ما ذهن رو در یک فضای عالی قرار میدیم ذهن هم یک شرایط عالی رو تجربه میکنه و وقتی که ما ذهن رو در یک جای نامناسب و مخروبه قرار میدیم ذهن هم شرایط بدی رو تجربه میکنه .
چرا این اتفاق میفته ؟
چون قانون جهان اینه که ذهن ما ورودی هارو تبدیل به فرکانس میکنه و شرایط موقعیت ها و اتفاقات زندگی مارو هماهنگ با همون فرکانسها وارد زندگی ما میکنه . به خاطر همین هست که خیلی مهم میشه کنترل ورودی های ذهن .
امیدوارم بتونیم هر روز کنترل بهتری بر ذهنمون داشته باشیم و هر روز برای بهبودش قدم برداریم .
از پیام قشنگت خیلی لذت بردم محمد جان و من هم سپاسگذار خداوندی هستم که دوستان خوبی چون شما به من داده .
در پناه الله مهربان شاد ، سالم ، ثروتمند ، و خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید خدا نگهدار
نتیجه ی بزرگ دیگه ای که گرفتم این بود که من حدود 1 سال و نیم توی یک رابطه ی عاطفی بودم
این رابطه خیلی بهتر از شرابط و وضعیتی بود که قبلا تجربه کرده بودم اما شاید 50 درصد از 100 درصد ایده آل ذهنی ام و داشت
همین طور که با فایلای 12 قدم پیش میرفتم و دوره ی عزت نفس دیدم استاد خیلی روی فراوانی تاکید داره
میگه آدم خوب زیاده پس سعی نکن به کسی باج بدی و هرجور شده راضی نگه اش داری تا با تو بمونه
خب من قبلا هرکاری میکردم که طرفم راضی بمونه و ترس این و داشتم که این رابطه از دست بره خیلی تنها میشم و دیگه نمیتونم ی همچین رابطه ی شیرینی و تجربه کنم اما از طرفی می دیدم مردم دارن رابطه ی بهتری و تجربه میکنند و در کل این رابطه فقط نصف ایده ال های ذهنی مو داره
این آگاهی شروعی شد برای اینکه بیام ترس هام و بزارم کنار
ی مدت هی با خودم مینوشتم و صحبت می کردم که آقا اگر به هردلیلی این آدم از زندگیت بره بیرون هیچ اشکالی نداره چون تا زمانیکه تو داری روی خودت کار میکنی ی آدم بهتری میاد و ی جورایی برای خودم منطقی اش کردم
مخصوصا با مرور اینکه قبلا هم آدمایی توی زندگیم بودن که ی جورایی بهشون وابسته بودن اما وقتی از زندگیم رفتن بیرون شاید ی مدت بدلیل عدم آگاهیی ناراحت بودم اما زندگی جریان داشت و آدمای بهتری اومدن
ترسام کمتر و کمتر شد
حدودا ی مدت مثلا 2 ماه با اون شخص رابطه ی خاصی نداشتیم و نمی دیدمش فقط بعضی وقتا خیلی جزئی با هم تو فضای مجازی صحبت می کردیم
دوباره ی آگاهی خوبی از آقای عباسمنش رسید توی قدم 8 درمورد تجسم
سعی کردم بیام حداقل یکماه از قدرت تجسم استفاده کنم برای تجربه ی روابط دلخواهم . شخص خاصی و تصور نمیکردم فقط اون چیزایی که دوست داشتم توی رابطه تجربه کنم و تجسم می کردم
همچنین کنارش مراقبه هم می کردم که ذهنم آروم تر بشه
ی روزی که داشتم مراقبه می کردم با شدت این ندای درونی در من بهم میگفت که با اون شخصی که توی رابطه هستی صحبت کن بگو دوست داری چه رابطه ای داشته باشی و چی میخوای و خلاصه ابراز وجود کن و اصلا نترس که چی میشه
مطمئن باش یا رابطه ات با همین شخص واضحتر و شفاف تر و بهتر میشه یا وارد ی رابطه ی بهتری میشی و حداقل از این بلاتکلیفی درمیای
بلافاصله بعد از مراقبه بهش پیام دادم میخوام باهات تلفنی صحبت کنم هروقت شرایط شو داشتی بگو
حدودا یک ساعتی با هم حرف زدیم خیلی راحت و اونم خیلی استقبال کرد که حرف دلمو زدم و توی همین 1 ساعت خیلی بیشتر از اون 1 سال و نیم همدیگه رو شناختیم چون من قبلش سعی میکردم خیلی خواسته هام و نگم که طرف مقابل یهو بهش برنخوره و رابطه تموم بشه
اما این دفعه با این باور که من میتونم رابطه ی دلخواهمو تجربه کنم حالا اگر این پارتنر برام مناسبه نباشه وارد ی رابطه ی بهتری میشم و واقعا جرئت کردم خیلی مودبانه بگم چی میخوام
اونم حرفامو شنید و در آخر گفت من نمیتونم رابطه رو دقیقا به اون شکلی که تو میخوای پیش ببریم و من آدم مناسبه رابطه ای که میخوای نیستم
اما من دلم آروم بود و تقریبا به این نتیجه رسیدم که خب رابطه مون قراره با هم کامل تموم بشه و پیش خودم میگفتم اشکالی نداره وارد رابطه با ی آدم بهتر میشیم
اما آخرش حرفی و بهم زد و ی پشنهادی بهم داد که شاید 100 درصد چیزی که میخواستم نبود اما هزار درجه بهتر از رابطه ای بود که قبلش داشتیم با هم تجربه می کردیم
بطور کلی بخوام بگم دیگه وابستگی نداشتم و ترس از دادن رابطه رو نداشتم و خیلی راحت ابراز وجود کردم و الان ی رابطه ی بهتری و داریم با هم تجربه میکنیم بدون باج دادن و ترس
سلام به روی ماه تک تکتون که بنده ی خوب خدا هستید و شایسته و لایق بهترین ها هستید .مطمعنم که خدا به خودش افتخار میکنه به خاطر وجود تک تک شماها .من محمدرضا فصیح هستم .21 ساله .همه چیز از سال 1392 شروع شد استاد عباس منش تازه سایت خودش را بایک قالب قدیمی ایجاد کرده بود به صورت اتفاقی و در گوگل با سرچ کلمات تا اون جایی که یادم میاد با سایت ایشون آشنا شدم
بعد دونه دونه فایل های رایگان استاد را دانلود کردم و شروع کردم به گوش کردن ،توی اون فایل از قدرت تجسم گفته بود که چگونه در ظرف کمتر از دو سال توانسته بود ویلای خودش را درشمال از کشور بخره .
من هم اولین هدفم را پکیج تند خوانی استاد عباس منش گذاشتم تا اینکه تمام شکرگذاری هام و تجسم هام جواب داد یک روزی که کاملا رها بودم ،و اصلا فراموش کرده بودم تمام پول مورد نیاز برای خرید بسته که اون موقع به صورت فیزیکی بود را خریدم و اولین آرزوی خودم را تیک زدم
همیشه ایمان داشتم به این یک روزی آدم بزرگ و تاثیر گذاری در جامعه میشم من عاشق مجری گری و سخنرانی و تقلید صدا بودم و هدف بعدی ام را مجری گری بر روی سن گذاشته بودم هر شب قبل از خواب تجسم میکردم که در روی صحنه حضور دارم و دارم برنامه اجرارمیکنم و تمام حضار من را تشویق میکنند . و همه را لبخند بر روی لبانشان میذارم ،خدارا شکر 3 ماه گذشت و من واقعا هنوز هم نمیدونم چه جوری ولی اون جوری که خدا میدونست من را به اروزم رسوند و در اردیبهشت سال 1393 بود که اولین اجرای خودم را رفتم و در کمتر از یک ماه من 30 اجرا را رفتم در آمد اون ماهم 500 هزار تومان بود یعنی رشد 10 برابری در آمدم در عرض 4 ماه خدارا شکر خیلی خوشحال بودم من اون موقع فقط 18 سالم بود یک جوون 18 ساله حالا به تمام آرزوش رسیده بود درآمد ،محبوبیت ، دوستای خوب،هم کار های خوب
شاید باورتون نشه من جاهایی اجرا میرفتم که همه ی بزرگای شهر اصفهان اونجا میرفتند وبعد از اجراها به عنوان شومن همه با هام عکس میگرفتند و درآمد 100 هزار تومان فقط برای 10 دقیقه اجرا داشتم خدا را صدهزار مرتبه شکر . و در عرض 2 سال بیش از 100 اجرا را رفتم .شده بودم مثل کیریستیانو رونالدو که در تیم رئال مادرید داره توپ میزنه و روی ابرها بودم.
در تابستان همان سال من جلسه ی 1 تا 4 قانون آفرینش استاد عباس منش را خریدم و تمام 108 آروزی خودم را نوشتم. و در کمتر از 2 سال الان خداراشکر به بیش از 80 تا از آرزوهای خودم رسیدم و آنها را تیک زدم .
بعد از گوش دادن به فایل مصاحبه ی استاد عباس منش با آقای شعبانعلی تصمیم به داشتن یک رابطه ی عاطفی خو ب گرفتم خدارا شکر واقعا عالی جواب میداد ما هر وقت که دعوامون میشد من از تکنیک نامه نوشتن و بخشش به صورت ترکیبی استفاده میکردم و خداراشکر عالی بود و و رابطه ی ما به طرز عجیبی برمیگشت و خوب میشد
بعد هم بر طبق قانون فرکانس جهان هستی ما را از هم جدا کرد ، اصلا ناراحت نبودم بلکه خیلی خوشحال بودن چون میدونستم که مهمترین رابطه من با خودم هستش. و در عرض یک سال بهترین روابط عاطفی را تجربه کردم .خداراشکر یکی از یکی بهتر بود. و الان کلا ناراحت نیستم اگر یکی از زندگیم بره چون میدونم به محض اینکه اراده بکنم و بخوام به راحتی یک رابطه ی عاطفی را برای خودم با بهترین فرد ممکن به وجود میارم خداراشکر
بعد از دیدن کلیپ های 4 گانه من درآمد شما را پیش بینی میکنم از استاد عباس منش که برای معرفی پکیج ثروت 1 ایشون بود من تصمیم گرفتم که باورهام را عوض کنم و روی خودم از نظر ثروت کار کردم و درسال 1394 در عرض کمتر از 2 ماه درآمد خودم را 2 برابر کردم
بعد با تکنیک های بینظیر آشنا شدم و همیشه دوست داشتم که کسب و کار خودم را داشته باشم و از اپلیکیشن ثروت این باور را در خودم اجرا کردم که با دانشجو بودن هم میشه پول ساخت و پول دراورد.همیشه دوست داشتم که یه سیستمی داشته باشم که نیاز به حضور فیزیکی من نداشته باشه و برای من به راحتی پول بسازه
بعد از دیدن فایل فقط روی خدا حساب باز کن ازش خواستم کمکم کنه
چون میدونستم که باید تمرکز خودم را بذارم بر روی یک کار، سریع از کار مجری گری و شومن بودن بیرون آمدم و چون به رسالت خودم پی بردم تصمیم گرفتم در سال 1395 که سخنران انگیزشی و موفقیت فردی بشم
باورتون نمیشه من از خدا خواستم و خدا 2 میلیون تومان پول تمام مایحتاج کسب و کارم را برای من به وجود آورد و الان دوماهه که به صورت رسمی کارم را در دنیای وب شروع کردم و درآمدم را هم در این حوزه 1٫5 برابر کردم و دارم روز به روز پیشرفت میکنم خداراشکر
و ابتدا خانواده با من مخالفت بود توی کار م ولی بعد از تغییر من خانوادم هم تغییر کردند و من را دارند در راه سخنرانی همراهی میکنند
خدا را ازته قلبم شکرگذارم
میبینم خودم را که یک روزی بر خواهم گشت و این متن را خواهم خوند و به چشم اندازی که دارم با اشک شوق مینگرم و میگم من همون پسری بودم که آرزو داشت بهترین سخنران انگیزشی دنیا بشه و الان 10 سال گذشته و اون پسر در سن 31 سالگی به آرزوی خودش رسیده خدایا شکرت
ممنونم از آقای عباس منش و گروه خوبش
یادگرفتم ازت که برای ثروتمند شدن به مخاطبانم و به مردم عشق بدم.عشق خالص با باور درست ،خود خدا ثروت را به زندگیم میاره
به طور عجیبی در هفته آخر شهریور با کتاب “موفقیت بی نهایت در 20 روز از تونی رابینز” آشنا شدم… همین جور که در اینستاگرام چرخ میزدم، تبلیغ استاد و تخفیفی که روی یکی از کتاب های رابینز گذاشته بود( البته مهلت تخفیف تموم شده بود )را دیدم و معلم انگلیسی ام آقای Hoge خیلی از رابینز در فایل هایش تعریف میکرد یه حسی بهم گفت که کتاب موفقیت نامحدود را خریداری کنم.من هم بدون معتلی رفتم واز کتاب فروشی کتابش رو تهیه کردم،در آن زمان مزیت کتاب های صوتی را درک نکرده بودم…
کتاب رابینز یخم را شکست منو از روزمرگی که در تابستان گیرش افتاده بودم تا حدودی نجات داد من را با دو نیرو محرک آشنا کرد. تونستم زندگیمو بهتر کنم ولی با رفتن به مدرسه در اول مهر نتونستم تمریناتش رو به خوبی انجام بدم… کتابی بود پر از تمرینات هدف گزاری وبا تمرین های زیاد NLP( اگر قصد دارید این کتاب را مطالعه کنید تمرکزی بر روی یک فصل و یک تمرین کار کنید تا نتیجه بگیرید بعد سراغ فصل بعد بروید.)
بعد از خواندن و تمام کردن کتاب رابینز برنامه ای جدید برای هفته اول آبان نوشتم که در اون برنامه هفتگی کتاب صوتی “راهنمای درون” جای داشت و کتاب انگلیسی ‘How to think Like davinci’ که حاوی تمریناتی برای پروراندن خلاقیت و کتابی بود که در تابستان جذبش کرده بودم( من بشدت از کودکی علاقه به کشف و اختراع و دادن ایده های علمی بودم،بشدت از شخصیت هایی مثل داوینچی لذت میبردم. البته که الان نیز بزرگترین هدف من همین هست.).. خواندنش خیلی سخت بود و وقت میبرد پر از اصطلاحات و کنایه ها و کلمات جدید بود. میتونم بگم دایره لغاتم در برابر دایره لغاتی که داخل به کار رفته بود هیچ بود. من میتونستم به راحتی حرف بزنم و کتاب قصه اگلیسی بدون استفاده از دیکشنری و با حدس کلمات بخونم ولی این کتاب نمیشد به اون سبک خوند… من یک دور کامل کلمات هر فصلش رو در میوردم و با دوسه بار خوندنش میفهمیدم که داره چی میگه البته بعضی جاهاش هم ساده بود ولی از اینکه داشتم به سختی تلاش میکردم خوشحال بودم. خیلی امیدوار راضی از اینکه مدرسه نمیرم. آتش سوزان وحشتناک داشتم و به خوردم تلقین میکردم که “اره تا قبل عید در یک ثانیه یه ایده به ذهنم میرسه مثل بمب میترکوتم درخواست نامه دانشگاه های بزرگ جهان و هاروارد را دریافت میکنم”. هرجا اسم کنکور میومد با خودم میگفتم من که سال دیگه حتما هارواردم…. خلاصه افکار لحظه ای خیلی خیلی قشنگی داشتم… هفته ای 3 جلسه بدن سازی میرفتم.خوش و خرم میرفتم بدن سازی و دلم و به این خوش کرده بودم هدف دارم و به هدافی که در دفتری نوشتم.. و کتاب های درسی سال چهارم را که کلی برای خوندشون برنامه ریزی میکردم را اکثرا به تعویق می انداختم.
الان که دارم به سر رسید پارسال نگاه میکنم میبینم که هر روزی که برای پروژه و ایده اختصاص داده بودم که تحقیق کنم و بررسی کنم ببینم به چی علاقه دارم، همگی را به تعویق انداخته ام. هر روز که روز عمل بود و باید وارد عمل میشدم به تعویق انداخته شده بود!!!!
تنها کار و تنها کتابی که همیشه میخوندمش کتاب معجزه سپاس گزاری وعمل شکر گزاری بود حتی یه روز هم زیر دستم در نمیرفت هر روز نکات مثبت زندگی ام را مینوشتم و خدارا شکر میکردم…(خدایاشکرت که توفیق روزانه شکر گزاری را نصیبم کرده ای که تا الان ادامه پیدا کرده)…. کتاب داوینچی خسته کننده بود و شورم برای خوندش کم شد اونم بعد از دو سه هفته به تعویق انداختن، دیگه نخوندمش. .. یادمه استاد فایل های خوبی در مورد ثروت و موفقیت مالی در آن زمان میذاشتند چون باور های مالی ام خوب نبود و من صرفا حرف قشنگ میدونستم…
دوباره درگیر روزمرگی شدم هر هفته کارهای به تعویق افتاده هفته قبل رو و کارهای جدید را مینوشتم تعداد کمی از اونارو عمل میکردم ولی تعداد زیادی کار عقب مونده برای هفته های بعد داشتم…. دوباره اوضاع خراب شد حتی یادمه داشتم دوباره به قیافه ام گیر میدادم و احساس بدی نسبت به چهره ام داشتم.. هر روز کارای زیادی رو برنامه ریزی میکردم مثلا اگه قرار بود صبح ساعت 7 بلد بشم و بلد نمیشدم. و 7میشد 9 میگفتم دوباره برنانه ریزی ام به هم ریخت هیچ کاری در اون روز انجام نمیدادم و با بی حالی بی رمقی کارهای آسون که نیازی به زحمت نداشت و انجام میدادم مثل کتاب قصه انگلیسی برای کمک به قوی تر کردن انگلیسی ام و کارها مهم را به خوبی انجام نمیدادم… اگه اشتباه نکنم در آذر ماه بود که استاد فایل “عالم بی عمل” که همراه با مسابقه بود در سایت گذاشت و دقیقا مصادف بود با اون زمان که من به روزمرگی افتاده بودم.این را حس میکردم که باید یه تغییری ایجاد کنم یه کاری کنم به دانسته هام عمل کنم و در آن زمان از سیستم راهنمایی عاطفی ام باخبر شده بودم و راهنمایی هایی ازش گرفته بودم( در ادامه میگم که چطور بهش دست پیدا کردم). استاد خیلی در فایل هاش تاکید بر باور ها کرده بود اینو میدونستم ولی این بار صرفا به عنوان حرف قشگ نپذیرفتمش و کتاب تونی رابینز بخش باور ها رو باز کردم و شروع کردم به نوشتن جملات تاکیدی جدیدی که باور جدیدی را میگفت. یک دفترچه نارنجی رنگ خریدم حدود بیست باور در آن نوشتم… تصویر سازی با باور فعلی ام میرفتم به اینده و نتایج انرا لمس میکردم و باز میگشتم به حال دوباره با باور های جدید به اینده سفر میکردم… روشی بود که در کتاب رابینز یاد گرفته بودم در آن زمان احساس خوبی در باره اش داشتم روزانه 20 دقیقه صرف این کار میکردم. در بعضی از آنها کمی نتیجه میداد و نتایج آن قابل لمس بود… زمانی که داشتم بر روی باور هایم کار میکردم هفته های آخر آذرماه بود. دی باید کتاب های “ریاضی و فیزیک و ادبیات ودینی و زمین شناسی” را امتحان میدادم. و برای هیچ کدوم هیچی نخونده بودم…
دوباره احساس ناامیدی و سردرگمی میکردم چون احساس میکردم دارم دست و پای اضافی میزنم. ولی هر بار با کمک آموزه های کتاب راهنمای درون احساسمو خوب میکردم…(روزی نبود که در سمت اهدافم اقدامی و فعالیتی نکنم،هر اقدامی به نظرم میرسید خوبه انجام میدادم و دایم سعی میکردم که پیشرفت کنم در برنامه ریزی و مسائل دیگه.در روزمرگی هایم دچار کارهای تعویق افتاده بودم، مشکلم این بود که تغییر مسیر نمیدادم.)
????ادامه در بخش چهار????
+کتاب راهنمای درون
کتاب راهنمای درون کتایی فوق العاده بود که از هفته اول آبان ماه 94 برای بار دوم شروع به گوش دادن آن کردم یه حسی بهم میگفت که’ اونو گوش بده زیاد’از همون اول که دور اولو گوش دادم. ولی من مقاومت میکردم در برابرش… در بهمن ماه سال 93 برادرم مهدی از سایت استاد خریدش خیلی اصرار میکرد که گوشش کنم ولی من گوشش ندادم در عید 94 فایل 9 آن را گوش دادم در وهله های مختلف، اصلا چیزی هم ازش نمیفهمیدم… تا اینکه در اواخر خرداد 94شروع به گوش دادن آن کردم… خیلی فوق العاده بود برام، دیدگاه جدیدی بهم داد .دنیا را رنگ دیگری برام کرد… دیگه کمتر غر میزدم و ناله میکردم از دست بقیه در برابر گستاخی ها و توهین های بقیه واکنش نشان نمیدادم در صورتی که قبلا خیلی واکنش گر بودم. نتایج آن همون بار اول خیلی زیاد بود.( از سایت استاد بابت صوتی سازی آن کتاب و اهنگ گذاری و سخن گوی آن متشکرم) در طول تابستان میخواستم گوشش کنم. یه حسی بهم میگفت گوشش کن ولی من با خودم میگفتم: وقت طلاست من که مطالبش رو یاد گرفتم دیگه لازم نیست گوشش کنم. بهونه ام این بود که بلدم… ولی از اول آبان شروع کردم به گوش دادن دوباره آن، هر روز روزی 2ساعت گوش میدادم… در وقت های اضافی ام مثل غذا خوردن در مسیر بدن سازی و حتی داخل بدن سازی و در پیاده … مطالب آن همگی جدید شده بود انگار کتاب جدیدی را میخوندم!!( بعدها به این موضوع پی بردم که بخاطر تغییر مدارم بوده).. خیلی جذبش شدم در هرجا احساس بدی پیدا میکردم به دنبال جملات بهتری میگشتم که دیدگاه خدایی تر داشته باشم .و خداروشکر اون زمان داشتم به تضاد های زیادی بر میخوردم و هی با تغییر توجهم دیدگاه مو بهتر میکردم و احساسم بهتر میشد… به دنبال نتیجه فیزیکی نبودم آن کتاب را فقط به عنوان “وحی مطلق” دانستمش. فکر میکردم و به دنبال عبارت هایی بودم که حالمو بهتر کنه. این کارا تا زمانی ادامه میدادم که در مورد آن موضوع به عبارت هایی که در انها کلمه جادویی “خداروشکر” بود میرسیدم و از انجا که باور داشتم این کلمه در هر چیزی بیاد معجزه ایجاد میکنه همه موضوعات را به این کلمه(خداروشکر)خطم میکردم، تا نکاتی را در آن پیدا کنم و خدارا شکر کنم(اصلا در آن زمان چیزی درباره جدول احساسات نمیدونستم فقط میدونستم که باید به چیزای خوب توجه کنم تا زیاد بشن)…به قانون جذب ایمان داشتم و در اکثر موارد نتیجه میداد ولی در بعضی موارد که نتیجه نمیداد بهش توجه نمیکردم با خودم میگفتم حتما بد توجه کردم… قانون را با چندین بار گوش دادن به کتاب راهنمای درون کامل درک کردم متوجه شدم که اگر احساس خوب کنی شرایط خوب برات پیش میاد اگر احساس خوب نداشتی یعنی که در جذب منفی هستی… در آخر این کتاب، کتابی دیگر بنام “بخواهید تا به شما داده شود” به من معرفی کرد که احساس فوق العاده ای نسبت به آن داشتم و آن را نیز خریداری کردم و آن نیز تغییرات شگفت انگیزی بوجود آورد..( خیلی از کتاب راهنمای درون و دیدگاه آن نتیجه گرفتم که خیلی زیاده اگه بگم. تعدادی از نتایجم را در صفحه خود محصول نوشته ام. )
++چطور با سیستم هدایت گر عاطفی آشنا شدم
همان طور که در بالا اشاره کردم به دنبال نتیجه نبودم و( البته که نتایج خودشو نشون میداد هر موضوعی)فقط یه حس میگفت به تمرینات کتابه عمل کن منم عمل میکردم.و زیاد به اون کتاب گوش میدادم همین. دیگه شب و روز نداشت در اواخر گاهی اوقات در شب هم گوش میدادم(( من تنها در اتاق انباری میخوابیدم جدا از همه و به راحتی میتونستم هر چیزی گوش کنم.))
بعد از مدتی دیدم علکی دارم احساس بد میکنم مثلا قبل از اینکه به دوستم زنگ میزدم و احساس بد میکردم یا وقتی داشتم وقت کُشی میکردم احساس بد میکردم گاهی اوقات هم بدون هیچ دلیلی احساس بد میکردم!!!( وقتی احساس بد داشتم دست و پام میلرزید و استرس شدید میگرفتم یا مثل اینکه یه چیز داخی میذاشتم رو سینه ام و احساس خفگی میکردم) البته این احساسات درجات خواسی داشت بسته به اینکه چقد خوب بود یا بد .. باور کنید راست میگم داستان و خرافه تعریف نمیکنم… خیلی عجیب بود با خودم میگفتم این همه هر روز شکر گزاری میکنم و توجه به چیزای خوب میکنم پس این دیگه چه کوفتی هست؟!؟؟؟ بعد ها با آزمون و خطا متوجه شدم که داره یه پیغام میده… مثلا هر موقع به کسی زنگ میزدم و احساس بد داشتم، یا طرف مقابل برنمیداشت یا اگر هم برمیداشت در شرایط بدی بود که باید قطعش میکرد…یا مثلا احساس بد میکردم یهو نگاه به موبایلم که توکمد بود میکردم میدیدم داره زنگ میخوره…یا وقتی هدفونم شارژش پر شده بود زمانش رسیده بود که از پیریز بکشمش… حتی قبل از بازی های کامپیوتری احساس بد مساوی با گل خوردن و باخت در تمام بازی ها…خیلی باورش سخت بود. اینقدر خطا کردم، اینقد با احساس بد دست به عمل زدم و نتیجه بد گرفتم که بالآخره آددددممم شدم!!!
البته ناگفته نمونه، دقیق تاریخش رو نمیدونم ولی فکر کنم آذر ماه بود که در کتاب “بخواهید تا به شما داده شود” با مراقبه و نتایج آن آشنا شدم و فهمیدم که باور های بدم از این طریق خوبخود عوض میشه و بیشتر میتونم با خود آرمانی ام در ارتباط باشم.. شروع به مراقبه کردم. هر روز 15 ذهنم را آرام میکردم. بعد از مراقبه ذهنم آرام میشد انگار یه تیکه یخ میذاشتن توی سرم و در شش هام، خیلی آرامش داشتم آرامشی عحیب…در همان روزها بود که فایل های “آرامش در پرتو آگاهی” هفته ای یک بار روی سایت قرار میگرفت و من ارتباط قشنگی باهاش برقرار میکردم.یادمه وقتی گوششون میدادم بدنم میلرزید یه احساس فوقالعاده ای بهم دست میداد حتی گاهی اوقات بدنم ناخودآگاه تکان میخورد…بارها و بارها گوششون میدادم….
به نام خدای بزرگ و مهربان.
سلام استاد عزیز و بزرگوار. سلام دوستای خوبم. واقعا لذت میبرم از خوندن داستان موفقیت شماعزیزان و تجربه های عالی کسب میکنم.
منم تو این یک سالی که با قوانین یکسان جهان آشنا شدم زندگیم در حالتغییر و ترقی شده. و اتفاقات خوب زیادی برام بوجود اومده. از خداوند بزرگ ممنون وسپاسگزارم به خاطر وجود استاد عزیزمون.
استاد ازتون ممنون بی نهایت. شمایه مرد بزرگ هستید وقتی هر بار از تجربیاتتون صحبت میکنید من لذت میبرم. با تمام وجودم گوش میکنم و نعجب میکنم از این همه تلاش و پشتکار. درس هایی که از شما آموختم رو تو زندگیم اجرا میکنم. همه حرفاتتون درسته، به دل ادم میشینه چرا که صادقانه و با ایمان صحبت میکنید.
من جزوه افرادی بودم که همیشه بین دو راهی زندگی میکردم و ترس هایی که در من بود نمیگذاشت که درست تصمیم بگیرم. ولی از وقتی که با شما آشنا شدم خیلی با اعتماد به نفس شدم، خیلی آروم شدم، دیگه حرف های دیگران برام اهمیتی نداره. منی که زندگی بر پای حرف دیگران میگذشت. چی بخرم برای خونم که اطرافیانم خوششون بیاد، چی بپوشم که اطرافیانم راضی باشن، چطور حرف بزنم، یا آیا جایی برم یا نرم که بقیه تایید کنن. به لطف خدای بزرگ و مهربونم و کمک های شما استاد خوبم دیگه حرف دیگرانی اهمیت نداره برام. من تغییراتم رو میبینم چرا که زندگیم روندش تغییر کرده. و دیگه خودم و اهدافم برام مهمه. همسرم،بچه هام، برام مهمن. دارم هر روز رو خودم و باورام کار میکنم. منی که خدا رو فقط نماز به نماز یاد میکردم. الان هر لحظه وجودش رو تو دلم حس میکنم. هر لحظه باهاش حرف میزنم و ازش راهنمایی میخوام و اونم با الهاماتش به دلم منو هدایت میکنه. دیگه اتفاقات هر لحظه زندگیم رو میفهمم که از کدوم فرکانسم به جهان پیش اومده. دیگه درک میکنم که خالق اتفاقات زندگم خودم هستم. قوی تر و با ایمان ترشدم، حالم عالی و بی نظیر. هر چند وقت یکبار مسافرت میرم. دارم پول دار میشم و برای چند سال دیگه نقشه های فوق الاده ای برای خودم و زندگیم دارم. خونمون رو داریم تغییر میدیم. و این اتفاق خیلی خوبیه چرا که ایمان دارم تغییر جا منو بیشتر تغییر خواهد داد و به اهدافم نزدیک تر خواهد کرد.
من این حال خوب رو مدیون خدای مهربون و استاد خوبم
هستم و هر روز شکرگزار هستم. خدایا دوستت دارم بی نهااااااااااایت.
با سلام وقت بخیر
18سالمه رشته حسابداری
واقعا افتخار میکنم عضو چنین سایتیم و از خدا خیلی ممنونم که منو هدایت کرد و هر لحظه هدایتم میکنه.
دو سه سال پیش بود که دنبال کتاب برای موفقیت بودم و کتاب خوندو اصلا دوست نداشتم ، یکه کتابی رو دانلود کردم تو گوشیم به اسم قانون جذب اصلا نمیدونستم که چی هس بعد از خوندن کتاب تغییراتی دیدم و فقط کتابای pdf میخوندم و عمل نمیکردم یه روز نشسته بودم از وایبر یه پیامی اومد که نوشته بود فایل انگیزشی حتمن گوش کنید و من اون فایلو دانلود کردم و گوش دادم (فایل انگیزشی 3 استاد عباسمنش) و خیلی مشتاق شدم که به سایت سر بزنم و فایل قانون جذب رو دیدم تو سایت و فوری ثبت نام کردم ودانلود کردم و چندین بار دیدمش و بعد از اون تمام فایلا رو دانلود کردمو گوش کردم واقعا احساس کردم دارم مسیر خوشبختی و سعادت رو پیدا میکنم.
نتایج زندگیم :
من اصلن تو درس ریاضی نمره خوبی نمی اوردم یه روز با خودم جدی شدم و گفتم که من نمره بالای 15 میگیرم و رفتم امتحان رو نوشتم وخیلیم فوق العاده نوشتم ترم اول بود که تو درس ریاضی فقط سه نفر نمره قبولی گرفته بودن که من با نمره 18 نفر دوم بودم و با خودم گفتم که من چرا از این قانون استفاده نمیکردم و باورش نداشتم.
* سال آخر هنرستان بود که تو یکی از درسام نمره قبولی نیاورده بودم دائمن عصبی بودم و از معلم درخواست نمره میکردم ولی قبول نمیکردن و چند روز بعد به خودم گفتم بیخیال بابا زندگی ارزشه این همه غصه رو نداره ولش کن ترم دوم جبران میکنم و گفتم توکل به خدا و گفتم خدایا شکرت که من با این مشکل روبرو کردی که بتونم تو این درس حرفه ای شم و هفته بعدش بود که من تو کلاس نبودم دوستم زنگ زدو گف نمره قبولی رو داده بهت و واقعا حیرت زده شده بودم. (عمل به فایل سپاسگزاری ، و رهایی )
دو سه ماه پیش بود که میخواستم دوره کارآموزی رو در بیمارستان بگذرونم واحد حسابداریش خیلی خیلی علاقه داشتم برم اونجا و شنیده بودم که فقط دانشجو ها میتونن برن و من این حرفو قبول نکردم به خودم گفتم من با لطف خدا دورمو اونجا میگذرونم و باور عجیب داشتم و 10 روز اول بود گفتند باید از هنرستان برای بیمارستان معرفی بیاری و قبلن به مدیرت درمان داده بودم و گفتند باید به اینجا یکی دیگی باید بیاری و من رفتم مدرسه و اونجا گفتن که مسئول رفته سفر یک هفته بعد مراجعه کن بعد از یک هفته که میخواستم برم یه کار ی پیش اومد که دیر رسیدم و دیدم که مسئول رفته و دوباره موند واسه چند روز بعد خلاصه کاغذ رو گرفتم برردم دو سه روز تو بیمارستان موند و نتوستم ببرم و آخر ماه بود که دادم مدیرت آموزش بیمارستان امضا کنه تا نمرمو بدن و ایشون گفتند که شما نمیتونید اینجا دورتونرو بگذرونین برو ی جای دیگه و من گفتم من یه ماهه اینجام و کار میکنم و بعد امضا کرد و رفتم واقعا خشکم زده بود که این همه رفتم مدرسه نبودن و دریافتم که این همون عشقو علاقه ای داشتم وباوری که داشتم منو به این سمت کشوند واقعا از خدا ممنونم.
خیلی معجزات تو زندگیم دیدم و بع علت کمبود وقت نمیتونم بنویسم و از خدا ممنونم که منو با گروه تحقیاتی عباسمنش آشنا کرد و از استاد و دوستانم ممنونم.
آقای فتحی
مممنونم که تجربیات خوبتو اینجا گذاشتی
دوست خوبم امیر فتحی سلام و سپاس
برایت بهترین ها و افق های طلایی و پر از انرژی را آرزومندم .
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
آقای فتحی دوست بزرگوار درود بر شما ، امیدوارم همیشه موفق و برقرار باشید
با تشکر از همه دوستانی که داستان موفقیت شان را در این صفحه درج نموده اند.
هر چند این مسابقه به پایان رسید اما داستان موفقیت های این خانواده هرگز تمامی ندارد…
با تمام وجود، منتظر داستاهایی از موفقیت های بزرگ ترِ تمامی شما عزیزان، هستیم.
سلام
من عاشق این قسمت از سایت هستم
می خوانم گریه میکنم و لذت می برم
همیشه احساس خوب= اتفاقات خوب
خیلی همیشه شاکرم برای اینکه به آرزویم رسیدم که فکر خدارا بخوانم یعنی با تغییر نگاهمان به تواناییهایمان واقف می شویم
جهان همواره رو به گسترش و پیشرفت وبهتر شدن
هر چه موفق تر بشویم باز هم می توانیم موفق تر شویم چون همیشه باور ها قدرتمند کننده تر هستندوهمیشه می توانیم باورهای قدرتمند تر هم بسازیم چون برای باورهای قدرتمند کننده تر انتهایی نیست و همیشه بهترش هم هست
یعنی همیشه ازاین بهتر هم میشه و چون جهان همیشه رو به بهتر شدن است
این قدر این داستانها زیباست که خیلی جاها گریه میکنم و لذت می برم.
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا عاشقتم
هر چقدر الگوهای خوب داشته باشیم بهتر میتوانیم باور سازی کنیم
وقتی الگوهایی را پیدا کنیم که شده است و موفق شده است با همین شرایط پس ما هم این باور را پیدا میکنیم که ما هم میتوانیم ان توانسته است پس من هم می توانم. یعنی ذهنمان را میتوانیم مدیریت کنیم
یکسره به خودم می گویم جهان هوشمند است همه چیز طبق قانونهای هوشمند عمل می کنند اگر بتوانم که فقط طبق قوانین حرکت کنم پس موفقیت من هم حتمی است و این هم طبق قانون است.
هیچ چیزی کمتر از دیگری ندارم و این را باور کنم. و خدایی که توانسته است به آن فرد کمک کند و باورسازی خوبی دارد پس من هم می توانم. چون همه ما به به یک اندازه به خدا نزدیک هستیم
بهترین خودت باش
با سلام خدمت استاد عزیزم و تمام دوستان هم فرکانسی و عالی خودم!
خدا قوت میگم به تک تکتون !
واقعا از خوندن داستان زندگی و پیشرفتتون میتونم بگم بارها و بارها اشک شوق ریختم و برام جالبه که منی که در گذشته نسبت به موفقیت دیگران احساس حسادت و حسرت داشتم الان با خوندن موفقیت شما عزیزان نه تنها اشک شوق میریزم بلکه خدارو شکر می کنم به خاطر اینهمه نشونه قشنگ و اینهمه قوانین زیبایی که در جهان وضع کرده تا بتونیم زندگیمون رو خلق کنیم!
داستان زندگی من خیلی طولانیه و الان واقعا زمانی برای نوشتنش ندارم.تو این یک هفته خیلی سعی کردم بنویسم اما متاسفانه زمان اجازه نداد اما وقت گذاشتم تا جاییکه می تونستم پیامها و داستانهای زیبای دوستان عزیزم رو خوندم و واقعا بهم انگیزه داد.
داستانعای زیباتون انقدر بهم انگیزه داد که شاید روزی منم داستان زندگیمو به عنوان یک کتاب بنویسم و اعلام کنم در زندگی من از زمانیکه خدا هدایتم کرد و استاد عباس منش رو سر راهم قرار داد همه چیز عوض شد.
میتونم بگم الان در آرامش به سر میبرم و تقریبا نیمی از رویاهام رو زندگی می کنم!
من تمام دوره های استاد رو به جز روانشناسی ثروت دو تهیه کردم و البته اون رو هم تهیه خواهم کرد زمانیکه کار خودم رو راه بندازم
الان دارم به شدت رو خودم و باورام کار میکنم و به جرات میگم تا به الان هر زمان با قدرت و بدون وقفه پیش رفتم نتیجه باورهامو تو زندگیم دیدم و هی بیشتر به خودم گفتم اینم یه موفقیت دیگه … پس مصمم تر برو جلو!
الهی هممون با قدرت و ایمانی بدون تزلزل جلو بریم و از الگوهای معرکه ای مثل استاد و … الگو بگیریم و زندگیمون رو بسازیم!
من از سال 86 با فیلم راز با قانون جذب آشنا شدم و شغل مورد علاقم رو که اون زمان همه می گفتن امکان نداره بتونی واردش بشی با این قانون جذب کردم اما بعد مدتی به خاطر یکسری مشکلات و مسایل خاصی که برام پیش اومد این قانون رو فراموش کردم و به این اعتقاد رسیدم این قانون تو دین و فرهنگ و سنتهای ما جواب نمیده…
و کلا گذاشتمش کنار!
تا روزیکه واقعا نمیدونم چطور و یادمه حالم خیلی بد بود با فایل گوگل و جهان هستی تو اینترنت آشنا شدم و حرفای استاد انقدر به دلم نشست که فورا دوره هدفگذاری رو تهیه کردم و یکماه بعد آفرینش رو و بعد زندگیم متحول شد.علت تاثیر فایلهای استاد در زندکی من به خاطر تلفیق قانون جذب و قران بود چون افراد زیادی هستند که در ایران از این قانون حرف میزنن اما کسی نیومده بود بگه قانون جذب هیچ منافاتی با قوانین و قران و سنتها و فرهنگ ما نداره
من سال 93 با سایت استاد عباس منش آشنا شدم و اوایل مثل الان ایمان و باورام محکم نبود چون انقدر باور مخرب داشتم که نگو اما الان خدارو شکر به لطف خدا و دوره هلای استاد خیلی محکمتر و جسور تر شدم و دوسه تا کار بزرگ از نظر خودم که میترسیدم رو انجام دادم و تا الان موفق بودم.
واقعا حالم خوبه و هرروز خدارو شکر می کنم به خاطر وجود خودش و قوانینش و وجود الگو و استاد خوبی مثل آقای عباس منش در زندگیم و دوستان عالی ای مثل شما!
تک تکتون رو دوست دارم و خداروشکر که هستین و از نتایج عالیتون انرژی میگیرم.
شاد و پایدار و موفق باشید و به قول استاد ثروتمند
بنام خدایی که بشدت کافیست
ریحانه عزیز، دوست ارزشمندم سلام
قبل از هر چیزی حضورت در این مدار عالی رو که خیلی قبل تر از من اتفاق افتاده رو خییییلی بهت تبریک میگم و نوووووووووش وجودت باشه، این کامنتی که شما نوشتی سال 95 بوده،ز مانی که من تازه یک سال بعدش اصلا وارد این مسیر میشم که اونم هزاران درصد مسئولیتش به خودم برمیگرده
اونجا که گفتی: منی که در گذشته نسبت به موفقیت دیگران احساس حسادت و حسرت داشتم؛ شبیه خییلی از ماهایی هست من جمله خودم اونم فقط بخاطر باورهای خودمون که صرفا دریافت کننده بودیم، باور کمبود چون همیشه به ما گفتن عجله کن، بدو، اگر الان ازدواج نکنی، اگر الان به فلان نقطه نرسی، اگر الان اگر الان ، دییییگه از دستت میره، انگاری که خداوند یه چند تا دونه نعمت داره فقط که اونم تاس یمندازه هر کی رو عشقش بکشه هیمنطوری الکی چون دوست داشته بهش میده و دیگه به بقیه چیزی نمیرسه یا فوقش ته مونده ها میرسه ولی وقتی به خودمون اومدیم و دیدیم بابا عزیز من تو فقط روی خودت کار کن، تو فقط فکر و ذهنت خودت باشه، خودت رو بخواه (بقول استاد اصلا خودخواهی کلمه بدی نیست اگر بهش فکر کنیم ولی اینقدر اتوماتیک وار فقط پذیرفتیم که دیگه اصلا فکر نمی کنیم) خلاصه ایییینقدر خداوند بهت میده اگر خودش رو باور کنی، رب العالمینی که بهت میگه بابا من آسمانها و زمین رو مسخر تو کردم، تو دنبال یچ هستی آخه؟ خلاصه یک رزق بی حسابی بهمون میده که از بی نهایت بودن و هر روز بیشتر شدن نتونیم بشماریم، اییینقدری که بشیم: لَعَلَّکَ تَرْضَىٰ
ریحانه عزیز، دوست ارزشمندم نوووووووش وجودت باشه تمام نعمت ها و ثروت هایی که تا حالا خلق کردی و ادامه ها داره
منم شما رو خییلی دوست درام دوست ارزشمندم😍
هر لحظه تون توحیدی تر و ثروتمندتر
زینب جانم سلام
امیدوارم که این روزها حسابی خوب باشی و هر روز در مسیر موفقیت پیس بری
واقعا مقایسه کردن خودمون با دیگران و اینکه احساس کمبود و خسران داشته باشیم ، همش از عدم عزت نفس و باور کمبوده و این بدترین فرکانسه و باعث میشه اون حسادتها و حسرتها کمبود بیشتری رو تو زندگیمون نشونمون بده ،
قبل تر و بعدتر مهم نیس ، هر کدوممون هر زمان نیاز به ندایت داشتیم خدا هدایتمون کرده ،
مطمئنم اگر مثل استاد جهاد اکبروار عمل کنیم ما هم همون نتایج رو خواهیم گرفت
موفق و پایدار باشی دوست خوبم
ریحانه جون بازم سلااااااااااااام😍
آره همینه که گفتی مقایسه از کمبود میاد، چون داریم به نداشته ها توجه میکنیم و هر چی این توجه رو بیشتر تغذیه کنیم بیشتر زندگی اش میکنیم ولی ما برعکسش رو عمل میکنیم چون آگاهی های نابی رو نوش جون کردیم چون میدونیم به هر چی توجه میکنیم با تکرار و تکرار میشه باور و یه تجربه در زندگی مون، ما خوشحال میشیم برای دیگران برای نعمت ها و ثروتهایی که دراند چون میدونیم ما هم خیییییییلی راحت میتونیم داشته باشیم و حتی خیلی بیشترش
خدایا شکرت که هر روز داریم توحیدی تر و ثروتمندتر میشیم
دوست خوبم ریحانه آهنکار سلام و سپاس
احساس خیلی زیبایی دارید و بدانید احساس خوب = اتفاقات خوب
اتفاقات بس زیبا و دلپذیر در انتظارتان است آن ها را به گرمی در آغوش بگیرید.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
با درود
بنیامین یوسفی هستم 15 ساله از پاسارگاد. من تا قبل از اینکه با گروه عباس منش آشنا بشم از نظر تحصیلی در وضعیت خوبی بودم اما از نظر روحی و احساسی وضع بدی داشتم در اون زمان با آنتونی رابینز آشنا شدم و یکی از کتاب های آنتونی رابینز را تهیه کردم و شروع به مطالعه کردم در اون زمان یکی از ویدیو های استاد عباس منش که درباره تندخوانی بود را نگاه کردم و استاد توی اون ویدیو بسیار حرف های جالبی زدن و من هم تحت تاثیر قرار گرفتم و از همون روز عضو سایت عباس منش شدم و شروع به استفاده از فایل های رایگان کردم. روزانه چندین بار به فایل های استاد گوش می دادم البته در ماه های اول تغییر چندانی در خودم ندیدم. در ماه های آخر سال 94 من به طور اتفاقی با قانون جذب آشنا شدم و یه سری اطلاعات کم درباره قانون جذب پیدا کردم . من شورع به هدف گذاری کردم و یه سری اهداف کوتاه مدت برای خودم تعیین کردم. با استفاده از کتاب آنتونی رابینز تونستم یک سری اهداف خیلی بزرگ برای خودم تعیین کردم. هر روز میدیدم که دارم به اهداف نزدیک تر میشم.داستان موفقیت من در زندگی از ماه خرداد 95 شروع شد من در اون زمان قسمتی از کتاب تونی رابینز که درباره تغییر باور ها بود را مطالعه کردم و شروع کردم به نوشتن باور هایی که میخواستم داشته باشم. چند وقت بعد من تونستم کتاب راز اثر راندا برن را تهیه و شروع به مطالعه کردم و تونستم به طور کامل قانون جذب را یاد بگیرم و از اون استفاده کنم بعد از یادگیری قانون جذب من با قسمت عقل کل سایت عباس منش آشنا شدم و در عقل کل به سوال های دوستان پاسخ می دادم و زمانی که پاسخ های دیگر دوستان را می خواندم ساز و کار جهان را بیشتر یاد گرفتم و شروع به تغییر تمام باور هام کردم و تونستم سریع باور هامو تغییر بدم و از همه نظر در زندگی پیشرفت کردم و بعد از اون با گوش دادن به فایل های جدید استاد تونستم به طور کامل به یک خودشناسی برسم و راه های موفقیت را پیدا کنم و خدا را شکر الان هم که دارم برای شما این متن را می نویسم بسیار احساس خوبی دارم و احساس میکنم که انسان موفقی هستم. با تشکر از استاد عباس منش و اعضای سایت.
دوست خوبم بنیامین یوسفی سلام و سپاس
درک قوانین الهی موهبتی است از جانب خدا که در این سن به شما ارزانی داشته است که نصیب هر کسی نمی شود. خیلی خوشحال هستم.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
خوش به سعادت شما و مرحبا به این پشتکار. امیدوارم پله های ترقی را با این باورهایی که در خودتون ساختید و می سازید چند تا یکی طی کنید. :)
آقای یوسفی دوست عزیز تبریک می گویم خود شناسی اولین قدم برای شناخت خداست
به نام خداوند مهربان
سلام به استاد عزیزم و دوستان خوبم .
تمرین این جلسه و کاری که قرار شد انجام بدیم این بود که از نتایجمون با استفاده از پیدا کردن الگوها مناسب و در واقع تغییرذهنیت به سبک افراد موفق رو بنویسیم .
من تصمیم دارم در این کامنت و قبل از اینکه چیزی در مورد نتایجم بنویسم باورهایی که از این فایل دریافت کردم و مهمتر از اون منطق هایی که باعث درک این باور در ذهن من میشه تا قدرت پیدا کنه و تثبیت بشرو بنویسم تا آگاهی نابی باشه برای خودم و دوستانم در هر باری که اونو مطالعه میکنیم .
قانون اینکه که ما در هر لحظه در حال ارسال فرکانسهایی به جهان هستی هستیم و جهان شرایط موقعیت ها افراد و ایده هایی رو وارد زندگی ما میکنه که هماهنگ باشه با افکار و باورهای ما .
باور : استفاده از الگوهای مناسب و قوی و ایجاد باورهای مناسب اون افراد به ما در حرکت به سمت خواستها کمک میکنه و ذهن ما و باورهای مارو تبدیل میکنه به یک موتور قدرتمند توانمند با انگیزه و شور و اشتیاق فوق العاده بالا .
منطق شماره 1 :
طبق قانونی که گفته شد اگر ما تحت تاثیر افراد شرایط و موضوعاتی باشیم که ورودی های مناسبی به ذهن ما میدن تاثیر اون بر افکار ما اینه که ذهن ما هم به مرور به ذهنیت اون افراد تغییر شکل میده و وقتی افکار و نوع نگاه تغییر کنه در نتیجه رفتار هم تغییر میکنه . مثلا اگر تا قبل از داشتن الگوی مناسب باورت این بود نمیشه ، ایران نمیشه ، با این وضع اقتصاد نمیشه . وقتی الگوهای مناسب رو بررسی میکنی و میبینی هر جا که رفتن تونستن ، خلق کردن ، به وجود آوردن پس نگاه تو به وضعیت تغییر میکنه و ذهن تو هم قبول میکنه که میشود پس رفتار تو این میشه که حرکت میکنی ، قدم بر میداری و این اقدام ها نتیجه میده و هر بار هم که به مشکل بخوری با این نگاه که اونا مسائل رو حل کردن تو هم حل میکنی .
منطق شماره 2 :
طبق قانون طبیعت وقتی چیزهایی در کنار هم قرار بگیرند خصوصیات هم رو بر میدارن و اگر یکی از اونا خصوصیات قویتری داشته باشه بر دیگری تاثیر میزاره . یعنی چی ؟؟ وقتی یک میوه خراب بین میوه های سالم قرار بگیره به سرعت بقیرو شبیه خودش میکنه . اگر یک انسان سالم با ذهنیت معمولی در فضایی بره که همش در مورد درد غصه غم و مشکلات صحبت میکنن جسمش به سرعت به سمت سستی ، مریضی ، بی حالی میره و برعکس اگر یک انسان مریض رو در فضایی طبیعی سر سبز ، شاد ، پر انرژی ، همراه با صدای زیبای طبیعت ، با غذاهای عالی بزارن و حتی اگر فقط کمی از اینها هم باشه نتیجه برای اون فرد بهبود و حال بهتر و در آخر هم سلامتی کامل هست . مثال دیگه : اگر فردی بسیار قوی و با ذهنیتی عالی در اجتماعی از مردم قرار بگیره که بر اونها تاثیر بزاره به سرعت افراد اون جامعه به سمت آگاهی های اون فرد تغییر ذهنیت میدن مثال افرادی مثل گاندی ، چگوارا ، مسی ، و دیگر افرادی در هر حوضه که به نگاه افراد دیگر تاثیر گذاشتند . و طبق این قانون طبیعی جهان و طبیعت اگر ورودی های ذهن ما هم به اندازه ای عالی باشه که مارو در برابر مسائل و مشکلات و سستی ها و تنبلی ها مقاوم کنه به همون اندازه هم نتایج بزرگ و جذاب خواهد بود .
منطق شماره 3 :
زات انسان تاثیر پذیر هست یعنی با دیدن تجربه های جدید دیدن زندگی های متفاوت و در هنگام تنهای میل به پرستش داره به همین دلیل همیشه نیاز داره که تبعیت کنه یا به دنبال خواسته های جدید بره. این ویژگی حتی در زمان تولد و کودکی ما با وابستگی به پدر و مادر و تقلید از اونها شروع میشه و در ادامه با انتخاب موضوعات دیگر در بزرگسالی ادامه پیدا میکنه . حالا چطور میشه از این ویژگی به نفع خودمون استفاده کنیم ؟؟ اگر ما آگاهانه افرادیرو که زندگی بهتری داشتن ، نگاه بهتری داشتن ، باورهای بهتری رو داشتن به زندگی انتخاب کنیم و سعی کنیم تحت تاثیر رفتار و باورهای اونها ذهنمون رو شکل بدیم نتیجه این میشه که ما هم آهسته و آهسته باورهامون تغییر میکنه و وقتی باورها تغییر کنه نتایج هم تغییر میکنه .
منطق شماره 4 :
مستند آب : به وضوح این مستند توضیح میده که نه تنها انسان بلکه تمام ذرات عالم دارای شعور هستن و هر ذره ای از این عالم خداوند تحت تاثیر هر جنبه ای ( خوب یا بد ) قرار بگیره شبیه به همون میشه . دیدن این مستند در همین لحظه هدایتی بود از طرف خداوند برای من که معنای تاثیر اطراف بر خودم رو بیشتر درک کنم و ببینم چطور محیط من کلمات من چیزهایی که میبینم ، چیزهایی که میشنوم ، تمام ورودی های من در یک کلام تغییراتی رو نه تنها در باورهای من بلکه در شرایط سلولی بدنم ایجاد میکنه . تمام سلامتی و حال خوب من و تمام ناسلامتی و مریضی و درد های من برگرفته از این ورودی هاست .
خداوندا سپاسگذار توام که درهایی از حکمت و آگاهی خودت رو بر من باز کردی تا این مفاهیم رو درک کنم و ازش استفاده کنم و زندگی زیباتری برای خودم بسازم .
درود به شما دوست عزیزم آقای صفری
اول دوست دارم به عکس پروفایلتون اشاره کنم:)
خیلی خلاقانه و با نمکه و من هر بار می بینم ناخودآگاه لبخند روی لب هایم می آید
موضوع دوم اینکه من تا حالا در صفحههای مختلف از سایت، کامنت های شما رو مطالعه کردم
این کامنت خیلی متفاوت بود
مخصوصاً منطق شماره 3 و 4 برای من خیلی دلنشین بود و از مطالعهاش لذت بردم و درس یاد گرفتم
خداوند رو شاکرم به خاطر وجود دوستای ارزشمند و آگاهی مثل شما
پایدار باشید :)
سلام محمد جان
ممنونم از پیام قشنگت و احساس خوبی که به این عکس داشتی . خدارو شکر میکنم از اینکه انقدر به زیبایی ها خوب توجه میکنی این عکسه منو پسرم هست که برای خودم هم بسیار زیباست و هر بار که میبینم لذت میبرم و اینکه در کنار فرزندت باشی و عکس به این زیبایی باشه اون هم در کنار دریای زیبا و بی انتها ، دیدنش برات سرشار از لذت و عشقه .
چقدر خوب که کامنت های سایت رو میخونی و واقعا وقتی فایلهای استاد رو گوش میدیم بعد میایم کامنت های سایت رو میخونیم انگار که درکمون از اون موضوع خیلی بیشتر میشه . انصافا هم بچها خیلی عالی مینویسن انگار اصلا صحبت های استاد رو تکمیل میکنن .
محمد جان در مورد این منطق ها نوشتی باید بگم که این یکی از مهمترین موضوعاتی هست که ما باید به دقت و با حساسیت روش کار کنیم منظورم (( کنترل ورودی ها )) هست اون چیزی که وقتی ذهن انسان تحت تاثیرش قرار میگیره به سرعت شبیه اون میشه . علت اینکه استاد تقریبا در همه ی آموزشهاش در مورد کنترل ورودی ها صحبت میکنه دقیقا همین هست چون وقتی ما ذهن رو در یک فضای عالی قرار میدیم ذهن هم یک شرایط عالی رو تجربه میکنه و وقتی که ما ذهن رو در یک جای نامناسب و مخروبه قرار میدیم ذهن هم شرایط بدی رو تجربه میکنه .
چرا این اتفاق میفته ؟
چون قانون جهان اینه که ذهن ما ورودی هارو تبدیل به فرکانس میکنه و شرایط موقعیت ها و اتفاقات زندگی مارو هماهنگ با همون فرکانسها وارد زندگی ما میکنه . به خاطر همین هست که خیلی مهم میشه کنترل ورودی های ذهن .
امیدوارم بتونیم هر روز کنترل بهتری بر ذهنمون داشته باشیم و هر روز برای بهبودش قدم برداریم .
از پیام قشنگت خیلی لذت بردم محمد جان و من هم سپاسگذار خداوندی هستم که دوستان خوبی چون شما به من داده .
در پناه الله مهربان شاد ، سالم ، ثروتمند ، و خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید خدا نگهدار
نتیجه ی 2
نتیجه ی بزرگ دیگه ای که گرفتم این بود که من حدود 1 سال و نیم توی یک رابطه ی عاطفی بودم
این رابطه خیلی بهتر از شرابط و وضعیتی بود که قبلا تجربه کرده بودم اما شاید 50 درصد از 100 درصد ایده آل ذهنی ام و داشت
همین طور که با فایلای 12 قدم پیش میرفتم و دوره ی عزت نفس دیدم استاد خیلی روی فراوانی تاکید داره
میگه آدم خوب زیاده پس سعی نکن به کسی باج بدی و هرجور شده راضی نگه اش داری تا با تو بمونه
خب من قبلا هرکاری میکردم که طرفم راضی بمونه و ترس این و داشتم که این رابطه از دست بره خیلی تنها میشم و دیگه نمیتونم ی همچین رابطه ی شیرینی و تجربه کنم اما از طرفی می دیدم مردم دارن رابطه ی بهتری و تجربه میکنند و در کل این رابطه فقط نصف ایده ال های ذهنی مو داره
این آگاهی شروعی شد برای اینکه بیام ترس هام و بزارم کنار
ی مدت هی با خودم مینوشتم و صحبت می کردم که آقا اگر به هردلیلی این آدم از زندگیت بره بیرون هیچ اشکالی نداره چون تا زمانیکه تو داری روی خودت کار میکنی ی آدم بهتری میاد و ی جورایی برای خودم منطقی اش کردم
مخصوصا با مرور اینکه قبلا هم آدمایی توی زندگیم بودن که ی جورایی بهشون وابسته بودن اما وقتی از زندگیم رفتن بیرون شاید ی مدت بدلیل عدم آگاهیی ناراحت بودم اما زندگی جریان داشت و آدمای بهتری اومدن
ترسام کمتر و کمتر شد
حدودا ی مدت مثلا 2 ماه با اون شخص رابطه ی خاصی نداشتیم و نمی دیدمش فقط بعضی وقتا خیلی جزئی با هم تو فضای مجازی صحبت می کردیم
دوباره ی آگاهی خوبی از آقای عباسمنش رسید توی قدم 8 درمورد تجسم
سعی کردم بیام حداقل یکماه از قدرت تجسم استفاده کنم برای تجربه ی روابط دلخواهم . شخص خاصی و تصور نمیکردم فقط اون چیزایی که دوست داشتم توی رابطه تجربه کنم و تجسم می کردم
همچنین کنارش مراقبه هم می کردم که ذهنم آروم تر بشه
ی روزی که داشتم مراقبه می کردم با شدت این ندای درونی در من بهم میگفت که با اون شخصی که توی رابطه هستی صحبت کن بگو دوست داری چه رابطه ای داشته باشی و چی میخوای و خلاصه ابراز وجود کن و اصلا نترس که چی میشه
مطمئن باش یا رابطه ات با همین شخص واضحتر و شفاف تر و بهتر میشه یا وارد ی رابطه ی بهتری میشی و حداقل از این بلاتکلیفی درمیای
بلافاصله بعد از مراقبه بهش پیام دادم میخوام باهات تلفنی صحبت کنم هروقت شرایط شو داشتی بگو
حدودا یک ساعتی با هم حرف زدیم خیلی راحت و اونم خیلی استقبال کرد که حرف دلمو زدم و توی همین 1 ساعت خیلی بیشتر از اون 1 سال و نیم همدیگه رو شناختیم چون من قبلش سعی میکردم خیلی خواسته هام و نگم که طرف مقابل یهو بهش برنخوره و رابطه تموم بشه
اما این دفعه با این باور که من میتونم رابطه ی دلخواهمو تجربه کنم حالا اگر این پارتنر برام مناسبه نباشه وارد ی رابطه ی بهتری میشم و واقعا جرئت کردم خیلی مودبانه بگم چی میخوام
اونم حرفامو شنید و در آخر گفت من نمیتونم رابطه رو دقیقا به اون شکلی که تو میخوای پیش ببریم و من آدم مناسبه رابطه ای که میخوای نیستم
اما من دلم آروم بود و تقریبا به این نتیجه رسیدم که خب رابطه مون قراره با هم کامل تموم بشه و پیش خودم میگفتم اشکالی نداره وارد رابطه با ی آدم بهتر میشیم
اما آخرش حرفی و بهم زد و ی پشنهادی بهم داد که شاید 100 درصد چیزی که میخواستم نبود اما هزار درجه بهتر از رابطه ای بود که قبلش داشتیم با هم تجربه می کردیم
بطور کلی بخوام بگم دیگه وابستگی نداشتم و ترس از دادن رابطه رو نداشتم و خیلی راحت ابراز وجود کردم و الان ی رابطه ی بهتری و داریم با هم تجربه میکنیم بدون باج دادن و ترس
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام
سلام به روی ماه تک تکتون که بنده ی خوب خدا هستید و شایسته و لایق بهترین ها هستید .مطمعنم که خدا به خودش افتخار میکنه به خاطر وجود تک تک شماها .من محمدرضا فصیح هستم .21 ساله .همه چیز از سال 1392 شروع شد استاد عباس منش تازه سایت خودش را بایک قالب قدیمی ایجاد کرده بود به صورت اتفاقی و در گوگل با سرچ کلمات تا اون جایی که یادم میاد با سایت ایشون آشنا شدم
بعد دونه دونه فایل های رایگان استاد را دانلود کردم و شروع کردم به گوش کردن ،توی اون فایل از قدرت تجسم گفته بود که چگونه در ظرف کمتر از دو سال توانسته بود ویلای خودش را درشمال از کشور بخره .
من هم اولین هدفم را پکیج تند خوانی استاد عباس منش گذاشتم تا اینکه تمام شکرگذاری هام و تجسم هام جواب داد یک روزی که کاملا رها بودم ،و اصلا فراموش کرده بودم تمام پول مورد نیاز برای خرید بسته که اون موقع به صورت فیزیکی بود را خریدم و اولین آرزوی خودم را تیک زدم
همیشه ایمان داشتم به این یک روزی آدم بزرگ و تاثیر گذاری در جامعه میشم من عاشق مجری گری و سخنرانی و تقلید صدا بودم و هدف بعدی ام را مجری گری بر روی سن گذاشته بودم هر شب قبل از خواب تجسم میکردم که در روی صحنه حضور دارم و دارم برنامه اجرارمیکنم و تمام حضار من را تشویق میکنند . و همه را لبخند بر روی لبانشان میذارم ،خدارا شکر 3 ماه گذشت و من واقعا هنوز هم نمیدونم چه جوری ولی اون جوری که خدا میدونست من را به اروزم رسوند و در اردیبهشت سال 1393 بود که اولین اجرای خودم را رفتم و در کمتر از یک ماه من 30 اجرا را رفتم در آمد اون ماهم 500 هزار تومان بود یعنی رشد 10 برابری در آمدم در عرض 4 ماه خدارا شکر خیلی خوشحال بودم من اون موقع فقط 18 سالم بود یک جوون 18 ساله حالا به تمام آرزوش رسیده بود درآمد ،محبوبیت ، دوستای خوب،هم کار های خوب
شاید باورتون نشه من جاهایی اجرا میرفتم که همه ی بزرگای شهر اصفهان اونجا میرفتند وبعد از اجراها به عنوان شومن همه با هام عکس میگرفتند و درآمد 100 هزار تومان فقط برای 10 دقیقه اجرا داشتم خدا را صدهزار مرتبه شکر . و در عرض 2 سال بیش از 100 اجرا را رفتم .شده بودم مثل کیریستیانو رونالدو که در تیم رئال مادرید داره توپ میزنه و روی ابرها بودم.
در تابستان همان سال من جلسه ی 1 تا 4 قانون آفرینش استاد عباس منش را خریدم و تمام 108 آروزی خودم را نوشتم. و در کمتر از 2 سال الان خداراشکر به بیش از 80 تا از آرزوهای خودم رسیدم و آنها را تیک زدم .
بعد از گوش دادن به فایل مصاحبه ی استاد عباس منش با آقای شعبانعلی تصمیم به داشتن یک رابطه ی عاطفی خو ب گرفتم خدارا شکر واقعا عالی جواب میداد ما هر وقت که دعوامون میشد من از تکنیک نامه نوشتن و بخشش به صورت ترکیبی استفاده میکردم و خداراشکر عالی بود و و رابطه ی ما به طرز عجیبی برمیگشت و خوب میشد
بعد هم بر طبق قانون فرکانس جهان هستی ما را از هم جدا کرد ، اصلا ناراحت نبودم بلکه خیلی خوشحال بودن چون میدونستم که مهمترین رابطه من با خودم هستش. و در عرض یک سال بهترین روابط عاطفی را تجربه کردم .خداراشکر یکی از یکی بهتر بود. و الان کلا ناراحت نیستم اگر یکی از زندگیم بره چون میدونم به محض اینکه اراده بکنم و بخوام به راحتی یک رابطه ی عاطفی را برای خودم با بهترین فرد ممکن به وجود میارم خداراشکر
بعد از دیدن کلیپ های 4 گانه من درآمد شما را پیش بینی میکنم از استاد عباس منش که برای معرفی پکیج ثروت 1 ایشون بود من تصمیم گرفتم که باورهام را عوض کنم و روی خودم از نظر ثروت کار کردم و درسال 1394 در عرض کمتر از 2 ماه درآمد خودم را 2 برابر کردم
بعد با تکنیک های بینظیر آشنا شدم و همیشه دوست داشتم که کسب و کار خودم را داشته باشم و از اپلیکیشن ثروت این باور را در خودم اجرا کردم که با دانشجو بودن هم میشه پول ساخت و پول دراورد.همیشه دوست داشتم که یه سیستمی داشته باشم که نیاز به حضور فیزیکی من نداشته باشه و برای من به راحتی پول بسازه
بعد از دیدن فایل فقط روی خدا حساب باز کن ازش خواستم کمکم کنه
چون میدونستم که باید تمرکز خودم را بذارم بر روی یک کار، سریع از کار مجری گری و شومن بودن بیرون آمدم و چون به رسالت خودم پی بردم تصمیم گرفتم در سال 1395 که سخنران انگیزشی و موفقیت فردی بشم
باورتون نمیشه من از خدا خواستم و خدا 2 میلیون تومان پول تمام مایحتاج کسب و کارم را برای من به وجود آورد و الان دوماهه که به صورت رسمی کارم را در دنیای وب شروع کردم و درآمدم را هم در این حوزه 1٫5 برابر کردم و دارم روز به روز پیشرفت میکنم خداراشکر
و ابتدا خانواده با من مخالفت بود توی کار م ولی بعد از تغییر من خانوادم هم تغییر کردند و من را دارند در راه سخنرانی همراهی میکنند
خدا را ازته قلبم شکرگذارم
میبینم خودم را که یک روزی بر خواهم گشت و این متن را خواهم خوند و به چشم اندازی که دارم با اشک شوق مینگرم و میگم من همون پسری بودم که آرزو داشت بهترین سخنران انگیزشی دنیا بشه و الان 10 سال گذشته و اون پسر در سن 31 سالگی به آرزوی خودش رسیده خدایا شکرت
ممنونم از آقای عباس منش و گروه خوبش
یادگرفتم ازت که برای ثروتمند شدن به مخاطبانم و به مردم عشق بدم.عشق خالص با باور درست ،خود خدا ثروت را به زندگیم میاره
دوستون دارم خیلی زیاد به چشماتون خیلی میاد
دوستدار شما_محمدرضا فصیح
شهریور 95
آقای فصیح امیدوارم معجزه های خداوند هر روز در زندگیتان پر رنگ تر شود عالی بود
آقای فصیح گرامی
پیشرفتتون عالی بوده
درود بر شما انرژی مثبت عزیز
ممنونم
داستان زندگی من :بخش3
????لطفا بخش های قبلی خوانده شود
به طور عجیبی در هفته آخر شهریور با کتاب “موفقیت بی نهایت در 20 روز از تونی رابینز” آشنا شدم… همین جور که در اینستاگرام چرخ میزدم، تبلیغ استاد و تخفیفی که روی یکی از کتاب های رابینز گذاشته بود( البته مهلت تخفیف تموم شده بود )را دیدم و معلم انگلیسی ام آقای Hoge خیلی از رابینز در فایل هایش تعریف میکرد یه حسی بهم گفت که کتاب موفقیت نامحدود را خریداری کنم.من هم بدون معتلی رفتم واز کتاب فروشی کتابش رو تهیه کردم،در آن زمان مزیت کتاب های صوتی را درک نکرده بودم…
کتاب رابینز یخم را شکست منو از روزمرگی که در تابستان گیرش افتاده بودم تا حدودی نجات داد من را با دو نیرو محرک آشنا کرد. تونستم زندگیمو بهتر کنم ولی با رفتن به مدرسه در اول مهر نتونستم تمریناتش رو به خوبی انجام بدم… کتابی بود پر از تمرینات هدف گزاری وبا تمرین های زیاد NLP( اگر قصد دارید این کتاب را مطالعه کنید تمرکزی بر روی یک فصل و یک تمرین کار کنید تا نتیجه بگیرید بعد سراغ فصل بعد بروید.)
بعد از خواندن و تمام کردن کتاب رابینز برنامه ای جدید برای هفته اول آبان نوشتم که در اون برنامه هفتگی کتاب صوتی “راهنمای درون” جای داشت و کتاب انگلیسی ‘How to think Like davinci’ که حاوی تمریناتی برای پروراندن خلاقیت و کتابی بود که در تابستان جذبش کرده بودم( من بشدت از کودکی علاقه به کشف و اختراع و دادن ایده های علمی بودم،بشدت از شخصیت هایی مثل داوینچی لذت میبردم. البته که الان نیز بزرگترین هدف من همین هست.).. خواندنش خیلی سخت بود و وقت میبرد پر از اصطلاحات و کنایه ها و کلمات جدید بود. میتونم بگم دایره لغاتم در برابر دایره لغاتی که داخل به کار رفته بود هیچ بود. من میتونستم به راحتی حرف بزنم و کتاب قصه اگلیسی بدون استفاده از دیکشنری و با حدس کلمات بخونم ولی این کتاب نمیشد به اون سبک خوند… من یک دور کامل کلمات هر فصلش رو در میوردم و با دوسه بار خوندنش میفهمیدم که داره چی میگه البته بعضی جاهاش هم ساده بود ولی از اینکه داشتم به سختی تلاش میکردم خوشحال بودم. خیلی امیدوار راضی از اینکه مدرسه نمیرم. آتش سوزان وحشتناک داشتم و به خوردم تلقین میکردم که “اره تا قبل عید در یک ثانیه یه ایده به ذهنم میرسه مثل بمب میترکوتم درخواست نامه دانشگاه های بزرگ جهان و هاروارد را دریافت میکنم”. هرجا اسم کنکور میومد با خودم میگفتم من که سال دیگه حتما هارواردم…. خلاصه افکار لحظه ای خیلی خیلی قشنگی داشتم… هفته ای 3 جلسه بدن سازی میرفتم.خوش و خرم میرفتم بدن سازی و دلم و به این خوش کرده بودم هدف دارم و به هدافی که در دفتری نوشتم.. و کتاب های درسی سال چهارم را که کلی برای خوندشون برنامه ریزی میکردم را اکثرا به تعویق می انداختم.
الان که دارم به سر رسید پارسال نگاه میکنم میبینم که هر روزی که برای پروژه و ایده اختصاص داده بودم که تحقیق کنم و بررسی کنم ببینم به چی علاقه دارم، همگی را به تعویق انداخته ام. هر روز که روز عمل بود و باید وارد عمل میشدم به تعویق انداخته شده بود!!!!
تنها کار و تنها کتابی که همیشه میخوندمش کتاب معجزه سپاس گزاری وعمل شکر گزاری بود حتی یه روز هم زیر دستم در نمیرفت هر روز نکات مثبت زندگی ام را مینوشتم و خدارا شکر میکردم…(خدایاشکرت که توفیق روزانه شکر گزاری را نصیبم کرده ای که تا الان ادامه پیدا کرده)…. کتاب داوینچی خسته کننده بود و شورم برای خوندش کم شد اونم بعد از دو سه هفته به تعویق انداختن، دیگه نخوندمش. .. یادمه استاد فایل های خوبی در مورد ثروت و موفقیت مالی در آن زمان میذاشتند چون باور های مالی ام خوب نبود و من صرفا حرف قشنگ میدونستم…
دوباره درگیر روزمرگی شدم هر هفته کارهای به تعویق افتاده هفته قبل رو و کارهای جدید را مینوشتم تعداد کمی از اونارو عمل میکردم ولی تعداد زیادی کار عقب مونده برای هفته های بعد داشتم…. دوباره اوضاع خراب شد حتی یادمه داشتم دوباره به قیافه ام گیر میدادم و احساس بدی نسبت به چهره ام داشتم.. هر روز کارای زیادی رو برنامه ریزی میکردم مثلا اگه قرار بود صبح ساعت 7 بلد بشم و بلد نمیشدم. و 7میشد 9 میگفتم دوباره برنانه ریزی ام به هم ریخت هیچ کاری در اون روز انجام نمیدادم و با بی حالی بی رمقی کارهای آسون که نیازی به زحمت نداشت و انجام میدادم مثل کتاب قصه انگلیسی برای کمک به قوی تر کردن انگلیسی ام و کارها مهم را به خوبی انجام نمیدادم… اگه اشتباه نکنم در آذر ماه بود که استاد فایل “عالم بی عمل” که همراه با مسابقه بود در سایت گذاشت و دقیقا مصادف بود با اون زمان که من به روزمرگی افتاده بودم.این را حس میکردم که باید یه تغییری ایجاد کنم یه کاری کنم به دانسته هام عمل کنم و در آن زمان از سیستم راهنمایی عاطفی ام باخبر شده بودم و راهنمایی هایی ازش گرفته بودم( در ادامه میگم که چطور بهش دست پیدا کردم). استاد خیلی در فایل هاش تاکید بر باور ها کرده بود اینو میدونستم ولی این بار صرفا به عنوان حرف قشگ نپذیرفتمش و کتاب تونی رابینز بخش باور ها رو باز کردم و شروع کردم به نوشتن جملات تاکیدی جدیدی که باور جدیدی را میگفت. یک دفترچه نارنجی رنگ خریدم حدود بیست باور در آن نوشتم… تصویر سازی با باور فعلی ام میرفتم به اینده و نتایج انرا لمس میکردم و باز میگشتم به حال دوباره با باور های جدید به اینده سفر میکردم… روشی بود که در کتاب رابینز یاد گرفته بودم در آن زمان احساس خوبی در باره اش داشتم روزانه 20 دقیقه صرف این کار میکردم. در بعضی از آنها کمی نتیجه میداد و نتایج آن قابل لمس بود… زمانی که داشتم بر روی باور هایم کار میکردم هفته های آخر آذرماه بود. دی باید کتاب های “ریاضی و فیزیک و ادبیات ودینی و زمین شناسی” را امتحان میدادم. و برای هیچ کدوم هیچی نخونده بودم…
دوباره احساس ناامیدی و سردرگمی میکردم چون احساس میکردم دارم دست و پای اضافی میزنم. ولی هر بار با کمک آموزه های کتاب راهنمای درون احساسمو خوب میکردم…(روزی نبود که در سمت اهدافم اقدامی و فعالیتی نکنم،هر اقدامی به نظرم میرسید خوبه انجام میدادم و دایم سعی میکردم که پیشرفت کنم در برنامه ریزی و مسائل دیگه.در روزمرگی هایم دچار کارهای تعویق افتاده بودم، مشکلم این بود که تغییر مسیر نمیدادم.)
????ادامه در بخش چهار????
+کتاب راهنمای درون
کتاب راهنمای درون کتایی فوق العاده بود که از هفته اول آبان ماه 94 برای بار دوم شروع به گوش دادن آن کردم یه حسی بهم میگفت که’ اونو گوش بده زیاد’از همون اول که دور اولو گوش دادم. ولی من مقاومت میکردم در برابرش… در بهمن ماه سال 93 برادرم مهدی از سایت استاد خریدش خیلی اصرار میکرد که گوشش کنم ولی من گوشش ندادم در عید 94 فایل 9 آن را گوش دادم در وهله های مختلف، اصلا چیزی هم ازش نمیفهمیدم… تا اینکه در اواخر خرداد 94شروع به گوش دادن آن کردم… خیلی فوق العاده بود برام، دیدگاه جدیدی بهم داد .دنیا را رنگ دیگری برام کرد… دیگه کمتر غر میزدم و ناله میکردم از دست بقیه در برابر گستاخی ها و توهین های بقیه واکنش نشان نمیدادم در صورتی که قبلا خیلی واکنش گر بودم. نتایج آن همون بار اول خیلی زیاد بود.( از سایت استاد بابت صوتی سازی آن کتاب و اهنگ گذاری و سخن گوی آن متشکرم) در طول تابستان میخواستم گوشش کنم. یه حسی بهم میگفت گوشش کن ولی من با خودم میگفتم: وقت طلاست من که مطالبش رو یاد گرفتم دیگه لازم نیست گوشش کنم. بهونه ام این بود که بلدم… ولی از اول آبان شروع کردم به گوش دادن دوباره آن، هر روز روزی 2ساعت گوش میدادم… در وقت های اضافی ام مثل غذا خوردن در مسیر بدن سازی و حتی داخل بدن سازی و در پیاده … مطالب آن همگی جدید شده بود انگار کتاب جدیدی را میخوندم!!( بعدها به این موضوع پی بردم که بخاطر تغییر مدارم بوده).. خیلی جذبش شدم در هرجا احساس بدی پیدا میکردم به دنبال جملات بهتری میگشتم که دیدگاه خدایی تر داشته باشم .و خداروشکر اون زمان داشتم به تضاد های زیادی بر میخوردم و هی با تغییر توجهم دیدگاه مو بهتر میکردم و احساسم بهتر میشد… به دنبال نتیجه فیزیکی نبودم آن کتاب را فقط به عنوان “وحی مطلق” دانستمش. فکر میکردم و به دنبال عبارت هایی بودم که حالمو بهتر کنه. این کارا تا زمانی ادامه میدادم که در مورد آن موضوع به عبارت هایی که در انها کلمه جادویی “خداروشکر” بود میرسیدم و از انجا که باور داشتم این کلمه در هر چیزی بیاد معجزه ایجاد میکنه همه موضوعات را به این کلمه(خداروشکر)خطم میکردم، تا نکاتی را در آن پیدا کنم و خدارا شکر کنم(اصلا در آن زمان چیزی درباره جدول احساسات نمیدونستم فقط میدونستم که باید به چیزای خوب توجه کنم تا زیاد بشن)…به قانون جذب ایمان داشتم و در اکثر موارد نتیجه میداد ولی در بعضی موارد که نتیجه نمیداد بهش توجه نمیکردم با خودم میگفتم حتما بد توجه کردم… قانون را با چندین بار گوش دادن به کتاب راهنمای درون کامل درک کردم متوجه شدم که اگر احساس خوب کنی شرایط خوب برات پیش میاد اگر احساس خوب نداشتی یعنی که در جذب منفی هستی… در آخر این کتاب، کتابی دیگر بنام “بخواهید تا به شما داده شود” به من معرفی کرد که احساس فوق العاده ای نسبت به آن داشتم و آن را نیز خریداری کردم و آن نیز تغییرات شگفت انگیزی بوجود آورد..( خیلی از کتاب راهنمای درون و دیدگاه آن نتیجه گرفتم که خیلی زیاده اگه بگم. تعدادی از نتایجم را در صفحه خود محصول نوشته ام. )
++چطور با سیستم هدایت گر عاطفی آشنا شدم
همان طور که در بالا اشاره کردم به دنبال نتیجه نبودم و( البته که نتایج خودشو نشون میداد هر موضوعی)فقط یه حس میگفت به تمرینات کتابه عمل کن منم عمل میکردم.و زیاد به اون کتاب گوش میدادم همین. دیگه شب و روز نداشت در اواخر گاهی اوقات در شب هم گوش میدادم(( من تنها در اتاق انباری میخوابیدم جدا از همه و به راحتی میتونستم هر چیزی گوش کنم.))
بعد از مدتی دیدم علکی دارم احساس بد میکنم مثلا قبل از اینکه به دوستم زنگ میزدم و احساس بد میکردم یا وقتی داشتم وقت کُشی میکردم احساس بد میکردم گاهی اوقات هم بدون هیچ دلیلی احساس بد میکردم!!!( وقتی احساس بد داشتم دست و پام میلرزید و استرس شدید میگرفتم یا مثل اینکه یه چیز داخی میذاشتم رو سینه ام و احساس خفگی میکردم) البته این احساسات درجات خواسی داشت بسته به اینکه چقد خوب بود یا بد .. باور کنید راست میگم داستان و خرافه تعریف نمیکنم… خیلی عجیب بود با خودم میگفتم این همه هر روز شکر گزاری میکنم و توجه به چیزای خوب میکنم پس این دیگه چه کوفتی هست؟!؟؟؟ بعد ها با آزمون و خطا متوجه شدم که داره یه پیغام میده… مثلا هر موقع به کسی زنگ میزدم و احساس بد داشتم، یا طرف مقابل برنمیداشت یا اگر هم برمیداشت در شرایط بدی بود که باید قطعش میکرد…یا مثلا احساس بد میکردم یهو نگاه به موبایلم که توکمد بود میکردم میدیدم داره زنگ میخوره…یا وقتی هدفونم شارژش پر شده بود زمانش رسیده بود که از پیریز بکشمش… حتی قبل از بازی های کامپیوتری احساس بد مساوی با گل خوردن و باخت در تمام بازی ها…خیلی باورش سخت بود. اینقدر خطا کردم، اینقد با احساس بد دست به عمل زدم و نتیجه بد گرفتم که بالآخره آددددممم شدم!!!
البته ناگفته نمونه، دقیق تاریخش رو نمیدونم ولی فکر کنم آذر ماه بود که در کتاب “بخواهید تا به شما داده شود” با مراقبه و نتایج آن آشنا شدم و فهمیدم که باور های بدم از این طریق خوبخود عوض میشه و بیشتر میتونم با خود آرمانی ام در ارتباط باشم.. شروع به مراقبه کردم. هر روز 15 ذهنم را آرام میکردم. بعد از مراقبه ذهنم آرام میشد انگار یه تیکه یخ میذاشتن توی سرم و در شش هام، خیلی آرامش داشتم آرامشی عحیب…در همان روزها بود که فایل های “آرامش در پرتو آگاهی” هفته ای یک بار روی سایت قرار میگرفت و من ارتباط قشنگی باهاش برقرار میکردم.یادمه وقتی گوششون میدادم بدنم میلرزید یه احساس فوقالعاده ای بهم دست میداد حتی گاهی اوقات بدنم ناخودآگاه تکان میخورد…بارها و بارها گوششون میدادم….