اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اصلایادم نمیادچندباراین فایل روگوش کردم حس میکنم بازم نیازه گوش کنم،تغییررابطه ام باخداچیزیه که خیلی وقتهاتصمیم داشتم انجامش بدم صادقانه بگم هیچوقت قدم درست وحسابی براش برنداشتم الان که دارم این کامنت رومینویسم هجده روزه یه سفرنامه براخودم تعیین کردم وکم وبیش دارم روخودم کارمیکنم وهم خودم هم قانون رومحک میزنم مقاومت مغزم زیاده ولازمه آروم آروم قانعش کنم یکی ازمحورهای اصلی کارم بهبودارتباط باخداست ونوشتن وسیله ای که انتخاب کردم کندپیش میرم ولی این مهمه که پیشرفت داشتم خدایاشکرت،من واسه رسیدن به خواسته هام خیلی تلاش کردم ولی نرسیدم،چرا؟؟؟جوابشو گرفتم چون چسبیدم بهشون وهرروزفکرمیکنم اگه بدستشون نیارم هیچی نیستم اینو خیلی خوب فهمیدم مثلا یه استپ وزنی داشتم وهمش شب وروزغصه میخوردم ودرگیرش بودم وهیچ نتیجه ای نمیگرفتم یه روزخسته شدم وگفتم ولش کن اصلانمیخوام من که بدون وزن ایده الم هنوززنده ام ومشکل بدنی هم ندارم،وتمرکزموگذاشتم رودرس خوندن بعدازچندماه خودمووزن کردم درکمال تعجب دیدم وزنم یه مقداری بالارفته اولش باورم نمیشدولی بعدش گفتم این همون قانونه که جواب میده البته که هنوزوزن ایده آلموندارم امادیگه نه غصه میخورم ونه شادی وزندگیموبهش گره زدم فقط شکرگزارپروردگارم هستم وهرروزازش هدایت میخوام که بتونم همه خواسته هام رورهاکنمتابهشون برسم،خدایامن نمیدونم چقدرفرصت زندگی دارم فقط هدایتم کن ازفرصت ارزشمندی که بهم دادی بهترین استفاده روبکنم خوب زندگی کنم وکمک کنم دنیاجای بهتری برای زندگی باشه
درباره این فایل من از بچگی همیشه کادو برام به راه بود یعنی تولد هام رو میگرفتن
حتی بعضی وقتا از شرکت که پدرم توش کار میکرد میومدن برام تولد میگرفتن
یا مدرسه
و توی این موضوع خیلی حسرت ندارم ولی میدونید همیشه میخواستم که مثلا ایکس باکس یا پلی استیشن
یا هرچیز دیگه رو داشته باشم وقتی با بچه های دیگه صحبت میکردم و میگفتن ما فلان چیز رو داریم حسرت میخوردم و ناراحت میشدم و ازش دور دور تر میشدم و بدست نمی اوردم و دقیقا موقعی که رهاش میکردم و درسم رو میخوندم و نمره خوب میگرفتم پدرم برام جایزه می خریدش و چقد زیبا قانون عمل میکرد
وقتی رها میکردم وارد زندگیم میشد من قبلا برای اینکه فالور بدست بیارم برای اینکه ویو هام زیاد باشن خیلی دست و پا میزدم الان نمیدونم چطوری شده همین طوری میان از در دیوار من اصلا پست خواستی نذاشتم ها فقط خودمم کار های روزمرم رو میگم انیمه های که مبیبنم رو میگم خلاصه که خیلی باحاله ویو پیجم هر روز بیشتر میشه فالور هام بیشتر شدن
و چقد زیبا و دوست داشتنی قبلا هی دستو پا بزن تگ کن اینکارو بکن فلان الان نه داره جواب میده
وقتی اروم هستم ایده ها میان بهم گفته میشه که چکار کنم وقتی که ایمان داشته باشم حرکت میکنم
وقتی که ایده ها میان باید عمل کرد خداروشکر از روزی که اگهی رو گذاشتم ویو خوب داشته متنش رو تغییر دادم و چه چیز خوبی شده و هدایت شدم برای هر بخشش
چند نفر اومدن صحبت کردم و متما هستم جواب میگیرم
خدایا شکرت
درباره دست و پا زدن خیلی چیزا تجربه کردم و درسش رو تا حدودی یاد گرفتم و فقط باید یاد اوری بشه و چه به موقع این فایل یادواری کرد به من که معین دست پا نزن برای فروش الکی بزار خودشون میان
سلام استاد عزیز و گرانقدرم..سلام به هرکسی که داره این کامنت رو میخونه
تو بخش کامنتایی بودم که راجب عزت نفس بود..یه نفر گفته بود که کسی ام که کامنت نمیذاره عزت نفس پائینی داره
راستش از وقتی که فهمیدم تماااام چیزایی که تو زندگیم هست یا نیست ریشه اش برمیگرده به عزت نفسم..شروع کردم یجورایی..
میخواستم دوره عزت نفس بخرماما هنوز نتونستم..خودم میفهمم که انگار هنوز تو مدارش نیستم
همینم که کار میکنم رو خودم..اینجوری ام که نوسان داره..یه مدت خیلییی همه چی عالیه و لذت میبرم از زندگیم..و یه مدت همه چیز دگرگون میشه برام
شاید ریشه اش تو احساس لیاقته..نمیدونم دقیق
اما تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم
میخوام بیام اینجا زیاد بنویسم..همین 10 تا فایلی که تو بخش کلید عزت نفس هست رو هی گوش بدم..بنویسم..اجرا کنم…کامنتاشو بخونم و بنویسم
میدونم و باور دارم که این پاشنه آشیل منه…
و خب از دست این کمالگرایی ام واقعا دیگه خسته شدم…نمیذاره پیش برم
و بعد خودِ همین..عذاب وجدان میندازه ب جونم
خلاصه که اومدم یه اعلام درست حسابی بکنم که آقاا
من اینباردوباره شروع میکنم..
تک تک ایراداتمم نوشتم..ب عنوان چکاب فرکانسی ام که هرماه از خودم ویدیو میگیرم و توش صحبت میکنم و تعهد میدم( انصافا هم بهش عمل میکنم)
یجایی تو عقل کل از دوستان پرسیده بودم که منی که عزت نفس پایینی دارم.( ادمایی که هی ول میکنن یه کاریو) چطوری کار کنم رو عزت نفسم؟
و جواب این بود که اراده+ کنترل ذهن و…
اره اینام هست نمیخوام بگم نیست..اما بنظرم مهم ترین عاملی که من الان کشفش کردم اینه که حس لیاقت باید تو انجام هررر کاری باشه. و برای من..کمالگرایی هم باید به حداقل رسیده باشه
من فقط حسمو خوب کنم…کنترل ذهن انجام بدم و اراده کنم..نهایت 1ماه اوکی ام( انجام دادم که میگم)
اما اون حس لیاقته..با اینکه دقیق نمیدونم چیه و چطوری بدست میاد…باعث میشه که تا یک قدمی موفقیت بری..و بعد همه چی برگرده به حالت قبلش
نتونی حتی مدارتو اونجوری که باید عوض کنی
بهم فهمونده شد حتی کار کردن روی عزت نفس و لیاقت هم..احساس لیاقت میخواد
میخوام از ریشه و درونم این مشکلو حل کنم..میدونمم که تمومی نداره
خیلی خیلی خوش حالم که به این مسیر زیبا هدایت شدم و دارم از این فایل ها استفاده میکنم و برای بهبود خودم گام بر میدارم .
من با گوش دادن به این فایل از خودم پرسیدم
که من چقدر با خودم در صلحم ؟
چقدر زندگی رو آسون میگیرم ؟
چقدر نظر بقیه برام مهمه؟
چقدر خودم رو با دیگران مقایسه میکنم ؟
چقدر خودم رو همین جوری که هستم پذیرفتم ؟
چقدر زندگی رو جدی میگیرم ؟
چقدر ورودی هامو کنترل می کنم ؟
چقدر متعهد هستم ؟
چقدر رابطم با خودم و خدا خوبه ؟
چقدر به خدا ایمان دارم ؟
چقدر ایمان دارم که با کار کردن روی خودم نتایج خودبه خود رخ میده ؟
چقدر به خواسته هام چسپیدم ؟
چقدر خودم و چیز های خوب اطرافم رو تحسین میکنم ؟
چقدر خودم رو با ارزش میدونم و برای خودم ارزش قائلم ؟
چقدر دیگران رو دوست دارم و بهشون احترام میذارم و با هاشون در صلحم ؟
چقدر همه چیز رو به دست خدا می سپارم ؟
چقدر خودمو دوست دارم ؟
به نظر من این سوال ها رو باید هر روز از خودم بپرسم و خودم رو بسنجم. چون با سوال پرسیدن بهتر میفهمم که در چه جایگاهی هستم و توی کدوم زمینه ها قوی و توی کدوم زمینه ها ضعیفم .
_ وقتی به خاطر نداشتن چیزی ناراحتم و احساس نگرانی دارم ،یعنی در حال دور شدن از آن هستم.
_ هرگز به هیچ خواسته ای هر چقدر مهم ، نچسبم و وابسته نشوم .
_به هر شیوه ای که میتوانم خودم و چیز های خوب اطرافم رو تحسین کنم و به احساس خوبی برسم .
_ تنها کار زندگی من ایجاد هماهنگی میان ذهن و روحم است .
_ مهمترین رابطه زندگیم رابطه من با خداست
_ جوری به مسائل زندگی نگاه کنم که احساس خوبی به من بده.
_ جدی نگرفتن زندگی یعنی جوری به زندگیم نگاه
نکنم که اذیت بشم .
_ خدا بیشتر از خود ما میخواد که به خواسته هامون برسیم و جهان رو گسترش بدیم .
_ همه چیز به صورت طبیعی در زمان مناسبش اتفاق میوفته .
_ وقتی نگران چیزی هستیم ،یعنی اون چیز بیش از حد برای ما مهم شده .
_ احساس بد موقعی میاد، که ما زندگی رو خیلی جدی می گیریم.
خدایا شکرت به خاطر این همه لطف و این همه محبت و این همه زیبایی
چون فایل نهم برام مهم بود امروزم فقط داشت این فایل را گوش میدادم نرفتم روز دهم.
خیلی از مسیر تکاملی ک توش قرار گرفتم لذت میبرم
تازه میفهمم دوستان میگفتن ما روی خودمون کار کردیم و این نتایج کسب کردیم
معنی کار کردن را دارم میفهمم
من تو این 21 روز جهادی اکبر دارم روی خچدم کار میکنم
با جدیت با تمرکز
مثل تمام واحد هایی ک تو دانشگاه پاس کردم و انقدر بادقت میخوندم و یاد میگرفتم ک همیشه داوطلب بودم و همیشه نمره ام بیسته
الانم بخاطر نتایج ریز و درشتی ک تو 20 روز کسب کردم متوجه شدم مسیرم درسته
متوجه شدم دارم درست روی خودم کار میکنم
و خیلی دلم میخاد ادامه بدم
و الان میفهمم خودشناسی ینی چی ؟
تازه میفهمم خداشناسی ینی چی ؟
امروزم ب لطف خدا تمام تمرکزم روی خودم بود روی خداشناسی
مقدمه مریم جان میخوندم تا این قسمت ک دلیل ارزشمندی ت را پیدا کن
رفتم نوشتم تمام زیبایی ها و توانایی های خودمو
از ظاهرم تا باطنم
ک چ شخصیتی دارم چی دوست دارم چ غذایی چ ورزشی چ هوایی
اولینبارم بود نوشتم
و طبق فرموده استاد ک گفتن قرآن را بخونید .من قرآن را دوسال بامعنی میخونم همش تند میخوندم ک بگم من یبار تموم کردم خوندم دوبار خوندم
اما این بار بخودم گفتم روزی ده تا آیه بخونم اما درکش کنم
و دیروز و امروز اون آیه ای ک خداوند ب ملائکه فرمود من آدم را خلیفه خودم قرار دادم روی زمین
و آیه ای ک تمام فرشته ها سجده کردن غیر از شیطان
گریه کردم بطور واقعی اشک ریختم
از بخشندگی و لطف عظمت خداوند
ک چ ارزشی برای خلقت خودش قائل شد و هست
من درررک کردم واقعا از عشق خداوند ب بنده هاش
و این خیلی بمن حس خوبی میده
من فهمیدم ک چرا باید خودم را دوست داشته باشم
چرا باید روی ارزشمندی خودم کار کنم
اولینبارم بود قرآن را با درک و حضور واقعی خوندم
و الان با اشتیاق بیشتر ک درک بیشتری از خدای خودم داشته باشم میخونمش
من امروز کلا خیلی حس خوبی داشتم
چون داشتم تمرین میکردم ک با خودم و دنیای درون و بیرون خودم با همسرم و فرزندام در صلح باشم
روز اول با درک یکروزه از صلح درونم راضی بودم
من خیلی از بودن در این مسیر لذت میبرم خیلی زیاد
از اینکه ب هیچ چیز ناراحت کننده فکر نمیکنم
میاد نجواها میاد اما با اومدن تو سایت و زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا کنترل ذهن دارم
خداروشکر میکنم
و بخاطر همین کنترل ذهن من نتیجه ها را دارم میبینم
و حتی امروزم من نشونه ها را دیدم
راستی یچیز جالب بگم
من ب یک موضوعی چسبیده بودم
میشه گفت روش حساب باز کردم بودم
اما فهمیدم ک باید رها کنم ک نباید روی غیر خدا حساب باز کنم رها کردم
امروز یک نشونه از همون خواسته ام را دیدم
طوری بود ک اصلا یادم رفته بود ک همچین چیزی را میخاستم و روش حساب باز کرده بودم
یاد فایل آرامش در پرتو آگاهی افتادم ک استاد گفتن
ب طبیعت بده تا طبیعت بتو برگردونه
واقعا تجربه کردم
استاد سپاسگزارم خیلی سپاسگزارم
و یک مسأله دیگه اینه ک من به یک موضوعی چسبیدم نمیدونم هربار میگم رها کردم ولی دوست دارم داشته باشمش وقتی میبینمش ذوق میکنم یا میگم اگر داشته باشم میرم تفریح میرم اینجا اونحا
خیلی ب ماشین علاقه دارم و اونقدر چسبیده بودم ک خیلی دور شدم ازش
از نظر خودم هربار میگم رهاش کردم
ولی میگم شاید از درون رها نکردم شاید اینجوری باشه
از اهدافم عید من یکیش اینبود ک میخام حرص و طمع و آز بدور باشم و پاک بشم
من دیشب وقتی میخواستم یکم نقاشی کار کنم و بعد با خدا حرف بزنم ، خوابم میومد و چشمام خود به خود بسته میشد ، یه نجوایی رو میشنیدم که تو درست و حسابی با خدا حرف نمیزنی
یکم میای حرف بزنی بعد خوابت میگیره و میخوابی
این که با خدا حرف زدن نشد
خدا قبول نمیکنه
و کلی حرفای دیگه که معلوم بود نجوای ذهنه
و من رفتم تو اپلیکیشن قرآن تا اون آیه ای که تو رد پای دیشبم نوشتم رو پیدا کنم
که یادم نبود کدوم آیه بود که میگفت حتی اگر تونستین کم بود بیاین و با خدا حرف بزنین قسمتی از شب رو
و من پیش خودم فکر میکردم که مثلا وقتی از ساعت 12 تا 2 نقاشی میکشم و درسته در طول روز سعی میکنم بیشتر با خدا حرف بزنم و ازش کمک بخوام ولی شب وقتی یه ساعت فقط با خدا میخوام حرف بزنم تا اذان صبح ،کمه
یا اینکه میگفتم الان خدا میگه نقاشی کشیدی بعد اومدی و خوابت گرفت یکم حرف زدی خوابیدی
در صورتی که خدا هیچکدوم از این حرفارو به من هیچ وقت نمیگه و نگفته
و این حرفا همه شون نجوای ذهنم بود ،که میخواست من سمت خدا نرم
بارها شد تو این روزا که گفتم خدا تا اذان صبح نیم ساعت مونده چشمام دیگه داره بسته میشه ،میشه بخوابم و تو بیدارم کنی و نمازمو بخونم ؟؟؟
که بلافاصله بعدش میشنیدم آره بخواب بیدارت میکنم و وقتی میخوابیدم نیم ساعت یا چهل دقیقه بعدش بیدارم میکرد
و نمازمو میخوندم ، این برام دوبار تو این روزا اتفاق افتاد که خوابم گرفته بود و خدا بیدارم کرد
من شروع کردم به نوشتن شب ، بیدار ، نماز ، تو اپلیکیشن قرآن
آیات زیادی می آورد و پیداش نمیکردم که یهویی دیدم سوره مزمل هست
خدا به حال تو آگاه است که تو و جمعى هم از آنان که با تواند نزدیک دو ثلث یا نصف یا ثلث شب را همیشه به طاعت و نماز مى پردازید، و خدا شب و روز را مقدّر مى کند، خدا مى داند که شما هرگز تمام ساعات شب را ضبط نخواهید کرد لذا از شما در گذشت تا هر چه آسان است به تلاوت قرآن پردازید خدا بر احوال شما آگاه است که برخى مریض و ناتوانند و برخى به سفر از کرم خدا روزى مى طلبند و برخى در راه خدا به جنگ و جهاد مشغولند، پس در هر حال آنچه میسّر و آسان باشد به قرائت قرآن پردازید و نماز به پا دارید و زکات مالتان بدهید و به خدا قرض نیکو دهید و هر عمل نیک براى آخرت خود پیش فرستید آن را البته نزد خدا بیابید و آن اجر و ثواب آخرت بسى بهتر و بزرگتر است، و دایم از خدا آمرزش طلبید که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است
وقتی خوندم متوجه شدم که نیازی نیست درگیر این باشم که خدا قبول میکنه یا نه
نیازی نیست که خودمو حتی به اذیت بندازم و به زور بیدار بمونم وقتایی که شدید خوابم میاد
فهمیدم که اگر بیدار باشم و باهاش حرف بزنم خیلی خوبه
ولی اگر هم نشد خدا انقدر مهربونه که حتی تو آیاتش گفته اشکالی نداره
اینجا بود که به خودم گفتم طیبه زیاد درگیر حرف نجواهای ذهنت نباش
که بگی نقاشی نکشم و فقط کل 3 ساعت رو بیدار بمونم
درسته که تو آیات گفته شده شب حرف زدن با خدا صفای قلبه
ولی به قول استاد عباس منش خدا منطقی داره میگه حتی میگه اگر نتونستی اشکالی نداره
بیدار نمون شب رو ولی سعی کن قرآن رو بخونی و با فکر کردن بخونی
ولی اگر بیدار بمونی بهترین کاره مرتبه هاش فرق داره
چقدر خدا باحاله
چقدر خوبه خدا
تا حالا سوره مزمل رو اینجوری نخونده بودم
وقتی آیاتش رو خوندم خوابم برد و بعد اذان خود به خود ،البته خدا بیدارم کرد تا نمازمو بخونم و بعد دوباره بخوابم تا صبح
وقتی امروز حاضر شدم تا برم کلاس رنگ روغن ، وقتی رسیدم و کلاس شروع شد استاد که کارارو دید از چند نفر که همیشه تعریف میکرد از من تعریف نکرد و فقط گفت خوبه و من دوباره ناراحت شدم
به خودم گفتم من که خوب کار کردم چرا به من فقط میگه خوب کار کردی و مثل بقیه نمیگه
حتی طراحی کارمم گفت درسته
فقط تیره روشنیاشو گفت درست کن
داشتم به خودم میگفتم طیبه منتظر نباش تشویقت کنن
باید درس یاد بگیری برای تایید دیگران کاری رو انجام ندی
تو برای خودت تلاش کن و از هر روز خودت نسبت به روز قبل پیشرفت کن
اینارو به خودم میگفتم و سعی میکردم کنترل کنم ذهنمو
امروز دوباره استادم تاکید کرد که با دقت کار کنید ، طراحی حتما انجام بدین ، و ایده هایی که دارین بنویسین و بعدا به زودی اجراییش کنید
وقتی کلاس تموم شد و از استادم پرسیدم ایرادم چیه گفت خوب کار کردی عالیه فقط روشنیات کمه
دوباره به خودم گفتم طیبه مراقب باش تو باید خودتو با دیروز خودت مقایسه کنی نه با کار بقیه هنرجوها
وقتی برمیگشتم ، تو راه گفتم خدا اگه بخوای بهم بگی در مورد امروزم چیکار باید بکنم ،چی بهم میگی
رندم که فایلی رو انتخاب کردم
داستان هدیه تولدم بود
وقتی دوباره بعد چند وقت گوش دادم
همین که گوش دادم فهمیدم که خدا با این فایل بهم میگه که طیبه دقت کن
مخصوصا برای تو هست این صحبتا درست و با دقت گوش بده
متوجه شدم که من خلا درونی دارم که میخوام تشویقم کنن
که استادم منو تشویق کنه پیش بچه ها که من خوشحال بشم که نقاشی من خوبیه
اینجا بود که مثل چراغ روشن شد
که طیبه یادت نره تو که کاری نکردی همه کمک خدا بود که نقاشیت خوب شده وگرنه که تو هیچی نیستی
پیشرفتت رو خدا داره کمکت میکنه
و آیاتی که به پیامبر گفته تو سنگ نزدی خدا سنگ زد یادم اومد
و بهم گفته شد با این فایل که تو فقط خدارو یاد کن و کار خودتو بکن
تلاش کن
تمرین کن
تکرار کن
و چشمت به تشویق دیگران نباشه
و فقط روی شخصیت و باور هات کار کن
و رابطه ات رو با خدا مهم ترین رابطه ات بدون و شروع کن
و نام خدا را یاد کن و به کلى از غیر او علاقه ببر و به او پرداز
استاد یه حرفی که گفتن تو فایل
در صلح باش با خودت و عاشقانه با خدای خودت زندگی کن
من باید این فایل رو بارها گوش بدم و سعی کنم تا بنویسم
چون وقتی مینویسم خیلی عمیق تر فکر میکنم
من امروز وقتی داشتم فکر میکردم درمورد کلاس رنگ روغن طبیعت که از مرداد ماه شروع میشه ،از خدا درخواست میکنم که من این کلاس رو هم با کلاس خودم ثبتنام کنم و کمکم کنه تا پیش برم
امروز تو کلاس با هنرجوها صحبت میکردیم متوجه موضوعی شدم ه من در کلام و حتی در باورم محدودیت دارم که مانع از حرکتم میشه و نمیتونم حرکت کنم
داشتیم صحبت میکردیم که من متوجه شدم به چندین نفر گفتم که من به خاطر پول از سال 96 نیومدم کلاس رنگ روغن و ادامه ندادم
چون پول نداشتم
الانم دارم تلاش میکنم
و از مادر و داداشم نمیگیرم
وقتی داشتم میگفتم احساس کردم که هی تو ذهنمه که پول نیست یا نمیتونم کاری بکنم
خدا هی بهم یادآوری میکرد که به من توکل کن چجوری میرفتی جلو در مدارس و پارکا و نمایشگاها به من توکل میکردی من برات مشتری میشدم
باید دوباره توکل کنی و برای بالاتر رفتن مدارت ،همین کارارو در ابعاد بزرگتر که نقاشی دیواری و چیزای دیگه هست انجام بدی
و وقتی فایل هدیه تولد رو بهم نشونه داد متوجه شدم که من هنوز در بالارفتن و به مدار بالا رفتن شرک دارم و باید پل پشت سرمو خراب کنم و بسپرم به خدا که خودش همه کار برام انجام بده
کافیه که من یه ذره ایمانمو نشون بدم و حرکت کنم و فقط حرف نزنم ،عمل بکنم
وقتی به همکلاسیام داشتم میگفتم یکیشون بهم گفت پول بهانه خوبی برای ادامه ندادن نیست
کار بکنی و تلاش کنی خدا خودش میرسونه هزینه کلاس رو
وقتی فکر کردم متوجه شدم تو دام این افتادم که چگونگی رو میخوام بدونم ولی در صورتی که من قدم بردارم مثل این چند ماه قبل خدا صد در صد من رو هدایت میکنه
باید بگردم و فکر کنم ببینم چه باور محدودی دارم که مانع از حرکتم به سمت مدار بالاتر میشه
منم هم قران زیاد میخوندم ولی انگار سوره مزمل و معنی و مفهمومش رو تازه درک کردم
حدود ده روز پیش مثل یه نشونه درکش کردم
دیگه شده زمزمه روزانم یا ایها المزمل که تو بعضی ترجمه ها ای کس که روکشی به دور خودتت پیچیدی رو میده و این من رو متحول کرد الان وقتی خوابم بیاد و خسته باشم نصف شب خداوندم بیدارم میکنه ومن با چند جمله ستایشش میکنم و میخوابم
ایاک النعبد و ایاک النستعین
تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی
همه تو ،من بدون تو هیچم،تو زدی من نزدم
والله یعلم و انتم لا تعلمون
خدا میداند و من نمیدانم
من حدود یک سالی بیدار میشدم و پروردگارم رو ستایش میکردم و با تمام وجودم میفهمم که میگه نصف شب بیدار بشید،حتی نصف نصف،قم الیل الا قلیلا حتی اندکی از شب رو بیدارشید برای چی داره اصرار میکنه که اگه تونستید بیدار شید براتون خوبه،برای خودتون خوبه
من درک میکنم چون میدونم چقدر حال آدم رو خوب میکنه،چقدر انرژی الهی به ادم میده،چقدر شهودت فعال میشه،چقدر الهامات رو واضح تر درک میکنی
خدا را سپاس می گویم که من و همسرم رابا این سایت آشنا کرد
استاد واقعا درست میفرماید که وقتی که به هر چیزی بچسبیم واقعا در کار گره میافتد
چند وقت پیش پسرم میخواست به خدمت سر بازی برود دلمون پیشش بود ومن و همسرم تصمیم گرفتیم که خودمون همون جایی که میخواست بر ه ما خودمون ببریمش نگذاشتیم با اتوبوس یا قطار بره خب ما پسرم را بردیم شب رسیدیم و دنبال پادگان میگشیم وتا ظهر علاف بودیم و هر کسی یه حرفی میزد یکی میگفت همین پادگانه یکی میگفت نه اینجا نیست ما نیرو نمیخواهیم من و همسرم خیلی ناراحت بودیم و تحمل این حرف هارا نداشتیم به خودمون میگفتم چرا ما اوردیم ببین دوستش چقدر قشنگ اومدو قبولش کردن وما همین طور به این بچه چسبیدیم
خب گذشت تا عصر و قتی که از دستمان کاری بر نمیاد پسرم گفت شما برید من تو این پادگان میمانم تا ببینم چی میشه من با چشم گریان اومد تو ی ماشین بعد همسرم خوب حرفی زد گفت وقتی که ما جای خدا خدایی کنیم نتیجه همین میشه وبعد از یک روزتلاش بیهود ه از سر راه خدا کنار رفتیم و سپردیم بخدا هر اتفایی که میخواد بیافته اگر قسمت هست که اینجا باشه که هست اگرم نباشه ما نمیتوانیم برای این پسر کاری کنیم و بعد همسر م دل کنه شد و من با همسرم برگشتم و من و همسرم خیلی قشنگ گفتم خدایا این هدیه ای بوده تو به ما دادی و ما نمیتوانیم برای این بچه کاری کنیم به خودت سپردیم چون از دست ما کاری بر نمیاد ومن همونجا عجزم رااز خدا خواستم که من ناتوانم
خدا توانا تویی و من تسلیم هستم این حرف ها را به خدا گفتیم هم من و هم همسرم خیلی قشنگ از این بچه دل کندیم و به خونه برگشتیم گفتیم خدا به خودت سپردیم حتی پسرم خیلی قشنگ گفت برید شما که اینجایی منم ناراحت شما هستم برید
و ما اومدیم
بخدا قسم دو روز گذشت پسرم زنگ زد گفت همون جایی که دلم میخواست رفتم و ما خیلی خیلی خوشحال شدیم بعد همسرم گفت دیدی تا اونجا بودیم کاری پیش نمیرفت وقتی ازصمیم قلب از خدا خواستیم و رها و رها کردیم چقدر قشنگ خدا درست کرد و من وقتی این فایل را گوش کردم گفتم ببین وقتی به هر چیزی نچسبی خدا خودش درست میکنه و این نتیجه بود برای من که باید رها باشی باید ارامش داشته باشی وقتی که بخدابسپری دیگه شک نکن وخود خدا همه کار هارا روی نظم و هماهنگی انجام میده
به نام خدای مهربان
سلام به همه
اصلایادم نمیادچندباراین فایل روگوش کردم حس میکنم بازم نیازه گوش کنم،تغییررابطه ام باخداچیزیه که خیلی وقتهاتصمیم داشتم انجامش بدم صادقانه بگم هیچوقت قدم درست وحسابی براش برنداشتم الان که دارم این کامنت رومینویسم هجده روزه یه سفرنامه براخودم تعیین کردم وکم وبیش دارم روخودم کارمیکنم وهم خودم هم قانون رومحک میزنم مقاومت مغزم زیاده ولازمه آروم آروم قانعش کنم یکی ازمحورهای اصلی کارم بهبودارتباط باخداست ونوشتن وسیله ای که انتخاب کردم کندپیش میرم ولی این مهمه که پیشرفت داشتم خدایاشکرت،من واسه رسیدن به خواسته هام خیلی تلاش کردم ولی نرسیدم،چرا؟؟؟جوابشو گرفتم چون چسبیدم بهشون وهرروزفکرمیکنم اگه بدستشون نیارم هیچی نیستم اینو خیلی خوب فهمیدم مثلا یه استپ وزنی داشتم وهمش شب وروزغصه میخوردم ودرگیرش بودم وهیچ نتیجه ای نمیگرفتم یه روزخسته شدم وگفتم ولش کن اصلانمیخوام من که بدون وزن ایده الم هنوززنده ام ومشکل بدنی هم ندارم،وتمرکزموگذاشتم رودرس خوندن بعدازچندماه خودمووزن کردم درکمال تعجب دیدم وزنم یه مقداری بالارفته اولش باورم نمیشدولی بعدش گفتم این همون قانونه که جواب میده البته که هنوزوزن ایده آلموندارم امادیگه نه غصه میخورم ونه شادی وزندگیموبهش گره زدم فقط شکرگزارپروردگارم هستم وهرروزازش هدایت میخوام که بتونم همه خواسته هام رورهاکنمتابهشون برسم،خدایامن نمیدونم چقدرفرصت زندگی دارم فقط هدایتم کن ازفرصت ارزشمندی که بهم دادی بهترین استفاده روبکنم خوب زندگی کنم وکمک کنم دنیاجای بهتری برای زندگی باشه
سلام درود به همه عزیزان
روز8 روتین_روزانه روز 10
درباره این فایل من از بچگی همیشه کادو برام به راه بود یعنی تولد هام رو میگرفتن
حتی بعضی وقتا از شرکت که پدرم توش کار میکرد میومدن برام تولد میگرفتن
یا مدرسه
و توی این موضوع خیلی حسرت ندارم ولی میدونید همیشه میخواستم که مثلا ایکس باکس یا پلی استیشن
یا هرچیز دیگه رو داشته باشم وقتی با بچه های دیگه صحبت میکردم و میگفتن ما فلان چیز رو داریم حسرت میخوردم و ناراحت میشدم و ازش دور دور تر میشدم و بدست نمی اوردم و دقیقا موقعی که رهاش میکردم و درسم رو میخوندم و نمره خوب میگرفتم پدرم برام جایزه می خریدش و چقد زیبا قانون عمل میکرد
وقتی رها میکردم وارد زندگیم میشد من قبلا برای اینکه فالور بدست بیارم برای اینکه ویو هام زیاد باشن خیلی دست و پا میزدم الان نمیدونم چطوری شده همین طوری میان از در دیوار من اصلا پست خواستی نذاشتم ها فقط خودمم کار های روزمرم رو میگم انیمه های که مبیبنم رو میگم خلاصه که خیلی باحاله ویو پیجم هر روز بیشتر میشه فالور هام بیشتر شدن
و چقد زیبا و دوست داشتنی قبلا هی دستو پا بزن تگ کن اینکارو بکن فلان الان نه داره جواب میده
وقتی اروم هستم ایده ها میان بهم گفته میشه که چکار کنم وقتی که ایمان داشته باشم حرکت میکنم
وقتی که ایده ها میان باید عمل کرد خداروشکر از روزی که اگهی رو گذاشتم ویو خوب داشته متنش رو تغییر دادم و چه چیز خوبی شده و هدایت شدم برای هر بخشش
چند نفر اومدن صحبت کردم و متما هستم جواب میگیرم
خدایا شکرت
درباره دست و پا زدن خیلی چیزا تجربه کردم و درسش رو تا حدودی یاد گرفتم و فقط باید یاد اوری بشه و چه به موقع این فایل یادواری کرد به من که معین دست پا نزن برای فروش الکی بزار خودشون میان
خدایا شکرت
استاد خیلی ممنونم
عاشقتونم تا درودی دیگر بدرود
سلام استاد عزیزم و مریم جونم
چقدر داستان تولدتون شیرینه
خدایا شکرت
استاد خیلی لذت میبرم از اینک همیشه میگی من خیلیی راحت همه چیز رو بدست میارم و ب دست خواهم آورد
منم استاد منم دارم سعی میکنم توی دنیای خودم زندگی کنم
و سعی میکنم تمرکز نکنم روی اتفاقات بیرونی
و راست میگین باید متعهد باشم باید زمان بیشتری رو با استمرار و توی مسیر موندن ادامه بدم و
استاد قول دادی ک اگ متعهد باشم مواظب ورودی هام باشم باورهام رو عوض کنم قول دادی ک همه چیز برای من ب راحتی بدست میاد
منم دارم این کارو انجام میدم
بهم گفتی رها باشم ب چیزی نچسبم
استاد راست میگی احساس بد وقتی میاد ک چیزی رو جدی گرفتم و باید آروم تر و خونسرد تر باشم
خدایا شکرت
استاد عاشقتمممم
من دارم ب حرف هاتون گوش میدم
و دارم نشونه های کوچیک میبینم
استاد عاشقتمممم
من زندگیم روز ب روز قشنگ تر میشه
سلام استاد عزیز و گرانقدرم..سلام به هرکسی که داره این کامنت رو میخونه
تو بخش کامنتایی بودم که راجب عزت نفس بود..یه نفر گفته بود که کسی ام که کامنت نمیذاره عزت نفس پائینی داره
راستش از وقتی که فهمیدم تماااام چیزایی که تو زندگیم هست یا نیست ریشه اش برمیگرده به عزت نفسم..شروع کردم یجورایی..
میخواستم دوره عزت نفس بخرماما هنوز نتونستم..خودم میفهمم که انگار هنوز تو مدارش نیستم
همینم که کار میکنم رو خودم..اینجوری ام که نوسان داره..یه مدت خیلییی همه چی عالیه و لذت میبرم از زندگیم..و یه مدت همه چیز دگرگون میشه برام
شاید ریشه اش تو احساس لیاقته..نمیدونم دقیق
اما تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم
میخوام بیام اینجا زیاد بنویسم..همین 10 تا فایلی که تو بخش کلید عزت نفس هست رو هی گوش بدم..بنویسم..اجرا کنم…کامنتاشو بخونم و بنویسم
میدونم و باور دارم که این پاشنه آشیل منه…
و خب از دست این کمالگرایی ام واقعا دیگه خسته شدم…نمیذاره پیش برم
و بعد خودِ همین..عذاب وجدان میندازه ب جونم
خلاصه که اومدم یه اعلام درست حسابی بکنم که آقاا
من اینباردوباره شروع میکنم..
تک تک ایراداتمم نوشتم..ب عنوان چکاب فرکانسی ام که هرماه از خودم ویدیو میگیرم و توش صحبت میکنم و تعهد میدم( انصافا هم بهش عمل میکنم)
یجایی تو عقل کل از دوستان پرسیده بودم که منی که عزت نفس پایینی دارم.( ادمایی که هی ول میکنن یه کاریو) چطوری کار کنم رو عزت نفسم؟
و جواب این بود که اراده+ کنترل ذهن و…
اره اینام هست نمیخوام بگم نیست..اما بنظرم مهم ترین عاملی که من الان کشفش کردم اینه که حس لیاقت باید تو انجام هررر کاری باشه. و برای من..کمالگرایی هم باید به حداقل رسیده باشه
من فقط حسمو خوب کنم…کنترل ذهن انجام بدم و اراده کنم..نهایت 1ماه اوکی ام( انجام دادم که میگم)
اما اون حس لیاقته..با اینکه دقیق نمیدونم چیه و چطوری بدست میاد…باعث میشه که تا یک قدمی موفقیت بری..و بعد همه چی برگرده به حالت قبلش
نتونی حتی مدارتو اونجوری که باید عوض کنی
بهم فهمونده شد حتی کار کردن روی عزت نفس و لیاقت هم..احساس لیاقت میخواد
میخوام از ریشه و درونم این مشکلو حل کنم..میدونمم که تمومی نداره
پس باید هی بهتر و بهتر شم
یا حق
به نام خدا
سلام به همه
ردپای من در نهمین روز سفرنامه
خیلی خیلی خوش حالم که به این مسیر زیبا هدایت شدم و دارم از این فایل ها استفاده میکنم و برای بهبود خودم گام بر میدارم .
من با گوش دادن به این فایل از خودم پرسیدم
که من چقدر با خودم در صلحم ؟
چقدر زندگی رو آسون میگیرم ؟
چقدر نظر بقیه برام مهمه؟
چقدر خودم رو با دیگران مقایسه میکنم ؟
چقدر خودم رو همین جوری که هستم پذیرفتم ؟
چقدر زندگی رو جدی میگیرم ؟
چقدر ورودی هامو کنترل می کنم ؟
چقدر متعهد هستم ؟
چقدر رابطم با خودم و خدا خوبه ؟
چقدر به خدا ایمان دارم ؟
چقدر ایمان دارم که با کار کردن روی خودم نتایج خودبه خود رخ میده ؟
چقدر به خواسته هام چسپیدم ؟
چقدر خودم و چیز های خوب اطرافم رو تحسین میکنم ؟
چقدر خودم رو با ارزش میدونم و برای خودم ارزش قائلم ؟
چقدر دیگران رو دوست دارم و بهشون احترام میذارم و با هاشون در صلحم ؟
چقدر همه چیز رو به دست خدا می سپارم ؟
چقدر خودمو دوست دارم ؟
به نظر من این سوال ها رو باید هر روز از خودم بپرسم و خودم رو بسنجم. چون با سوال پرسیدن بهتر میفهمم که در چه جایگاهی هستم و توی کدوم زمینه ها قوی و توی کدوم زمینه ها ضعیفم .
_ وقتی به خاطر نداشتن چیزی ناراحتم و احساس نگرانی دارم ،یعنی در حال دور شدن از آن هستم.
_ هرگز به هیچ خواسته ای هر چقدر مهم ، نچسبم و وابسته نشوم .
_به هر شیوه ای که میتوانم خودم و چیز های خوب اطرافم رو تحسین کنم و به احساس خوبی برسم .
_ تنها کار زندگی من ایجاد هماهنگی میان ذهن و روحم است .
_ مهمترین رابطه زندگیم رابطه من با خداست
_ جوری به مسائل زندگی نگاه کنم که احساس خوبی به من بده.
_ جدی نگرفتن زندگی یعنی جوری به زندگیم نگاه
نکنم که اذیت بشم .
_ خدا بیشتر از خود ما میخواد که به خواسته هامون برسیم و جهان رو گسترش بدیم .
_ همه چیز به صورت طبیعی در زمان مناسبش اتفاق میوفته .
_ وقتی نگران چیزی هستیم ،یعنی اون چیز بیش از حد برای ما مهم شده .
_ احساس بد موقعی میاد، که ما زندگی رو خیلی جدی می گیریم.
خدایا شکرت به خاطر این همه لطف و این همه محبت و این همه زیبایی
به امید گرفتن بهترین نتایج
بنام فرمانروای قلبم جهانم دنیایم
بنام خدایم ک من را اونقدر ارزشمند خلق کرد خلیفه خودش در روی زمین قرار داد
بنام تنها یگانه هستی بخش
بنام معمار قلبم جانم روحم
خدای رحمان رحیم
اولین بارمه ک با چنین حسی روبرو هستم در مورد خدایم
سلام استاد عزیز خانم شایسته عزیز
سفرنامه من روز هشتم فایل نهم
روز سه شنبه 1403/3/8
به این دلیل ک
امروز من یک قدم جلوتر رفتم
هم 8 را نگاه کردم هم 9
فایل نهم من را بشدت تحث تأثیر قرار داد
من از صبح ساعت 8 تا همین الان ک ساعت 20:48
ست دارم کامنت میخونم دارم این فایلو گوش میدم
درک کنم
پاشنه آشیل بزرگ زندگی من ، من خودم هستم
از ساعت 6 غروب تا الان آگاهی ها میومد گریه میکردم کامنت میخوندم
فکر میکردم فکر کردم امروز روی دوست داشتن خود روی ارزشمندی خود ک برمیگرده ب خدای من خیلی فکر کردم خیلی
نوشتم نوشتم از خدا خواستم
خودش یاریم کنه
خدایا من میخام بهت نزدیک بشم
خدایا ب قلب و جانم روشنی ببخش
خدایا تو من را خلیفه خودت قرار دادی
من کیم ؟ خدایا درک خودم را خدای خودم ذا بمن عطا بفرما
خدایا میخام با خودم ب صلح برسم
میخام بین ذهن و روحم هماهنگی ایجاد بشه
تا شد ساعت 8 غروب
در تمام این لحظات فقط داشتم کامنت میخوندم با خودم و خدای خودم حرف میزدم
من درون کیه ؟ خدای درون کیه
صلح چیه
خیلی خیلی زیاد خواستم امروز هر جور شده قلبم ب این آگاهی روشن بشه
دوستان گفتن باید لذت ببریم
یک آن بخودم گفتم فاطمه چرا از همین الان زندگیت لذت ببری
چرا ؟
دوبار سه بار تکرار کردم
اصلا من جواب نمیدادم
چون من اصلا بلد نبودم
من اصلا درک نمیکردم این مباحثو
جواب داد
بابا تو اصلا با دنیا قهری
تو با درون خودت قهری
تو با قلب خودت قهری
گفتم آره راست میگه
واقعا همینه من قهرم
مشکل همینجاست اینه
ب این دلیل ک خدا در قلبم نیست
ب این دلیله ک خدا در قلبم جاری نیست
ب این دلیل من نمیتونم با درون خودم ارتباط برقرا کنم
ب این دلیل اصلا نمیفهمم دوست داشتن خود ینی چی ؟
یا چرا من ارزشمندم
چون من اصلا ، اصلا مَن وجود نداره
اشکم دراومد گریه کردم از این آگاهی
گفتم خدایا من را ببخش دقیقا همینه
خدایا من را عفو کن با دنیای بیرون خودم
با دنیای درون خودم قهرم
کمی سبک شدم
تو دفترم نوشتم ک تا یادم نره
نوشتم خدایا من خودم را گم کردم
من ، اصلا من درون را پیدا نمیکنه
بخاطر همین درکش نمیکنه
خدایا اصلا نمیدونم کیه و کجاست
ای خدایی ک تو من را خلیفه خودت قرار دادی
خداجونم من را نجات بده
من میخام درونم را پیدا کنم
من میخام خدای خودم را پیدا کنم
خدای من من میخام با درون خودم لا خدای درون خودم آشتی کنم
خدایا مارا آشتی بده
من بازهم بلد نیستم چطور
خدایا این آگاهی را تو بمن دادی
اینا رو نوشتم
دوباره کامنت خوندم خوندم
دراز کشیدم گوشی ب دست
چشمم افتاد ب لامپ نورانی سفید وسط اتاق
گفتم ای خدایی ک مثل این نور روشنی میبخشی
خدای من با نور قشنگ الهی خودت قلب و جانم را روشنی ببخش
خدایا قلبمو باز کن
در قلبمو باز کن
من ، را بمن نشون بده
اشک میریخت از گوشه های چشمم
زل زدم ب نور
دیگه نور اذیتم نمیکرد
گریه میکردم
فقط خدا را صدا میزدم
رفتم ب گذشته ام
از زندگی گذشته تا ب امروز
گفت چطور ب اینجا رسیدی
گفت قبلا چ زندگی داشتی
الان کجایی و چطور زندگی میکنی
از راحتی و رفاه الانم بهم گفت
بهم نشونم داد
از بچه های خوبم
از همسر خوبم
از قشنگی های زندگیم بهم نشون داد ک از کجا ب کجا رسیدم
و گفت بخاطر اینه خودت را گم کردی
ک همش و تمام تمرکزت اینبود چی داشته باشی
چطور زندگی کنی
ک فلانی بگه فاطمه چ خوشبخته
فاطمه چ شوهری داره
فاطمه شوهرش پولداره
فاطمه شوهرش چقد دوسش داره
فاطمه چ زندگی خوبی داره
فاطمه
فاطمه
فقط و فقط گفتی دیگران
تمام رفتارات برای اینبود ک دیگران چطور دوست دارن
دیگران خوششان بیاد
آخرشم هیچکدوم از اینا را نداری
از همشون دور و دورتر شدی
تو کجا بودی اینهمه مدت ؟
تو اصلا خودت را دیدی اینهمه مدت ؟
بخاطر همین ،من گم شد
بخاطر همین قطع ارتباط کردی با درون خودت
بخاطر همین قهر کردی با دنیای درونت
بخاطر همین قهر کردی با دنیا
بخاطر همین الان فکر میکنی هیچی نداری
بخاطر همین خودت را نمیبینی
اطراف خودتم را نمیبینی
نعمت ها را نمیبینی
برای اینکه غرق این و اون شدی
ک فلانی درمورد زندگی من چ فکری میکنه
فلانی میگه شوهرش فلانه
فلانی میگه شوهرش
فلانی میگه دخترش
فلانی میگه …..
همش شد بیرون و فلانی
تو اصلا دیدی و توجه کردی من درونت چی میخاد ؟
توجه کردی من درونت چی دوست داره ؟
بخاطر همینه ک الان اصلا نمیدونه چ شغلی را دوست داری ؟
حتی نمیدونی خواسته هایت چیا هستن ؟
بسکه غرق در دنیای دیگران بودی
ن دنیای خودت
تو دنیای خودت را فرستادی قعر چاه
اشک ریختم گریه کردم
گفتم آره خدا من زندگی خیلی خوبی دارم
من الان تو خونه خودم خیلی خیلی راحت دارم زندگی میکنم
هیچکس بمن نمیگه امروز باید ناهار این باشه شام نباید این باشه
میتونم تا هرساعتی بخابم بیدار بشم
هیچکس هیچکس مزاحمم نیست
شوهرم اختیار کل زندگیمو داده دست من
هر جا برم بیام
خرج کنم نکنم نمیگه کجا بودی پول چیکار کردی
خانواده خوبی دارم
همسر خوبم از صبح میره سرکار تاشب
هروقتم پول خواستم بهم داد
دانشگاه میرم درس میخونم
کانون گرم خانواده
قشنگی خونه ام
از خجالت و شرمندگی فقط گریه کردم اشک ریختم مثل ابر بهار
بخودم اومدم گفتم این منم ؟
ینی من بودم
سبکی تمام وجودم را فرا گرفت
کمی آروم شدم
آرامش برای اینکه تونستم کمی درک کنم
برای اینکه حداقل فهمیدم مشکل خودمم
برای اینکه فهمیدم مشکل کجا بود
این شد سریع اومدم اینجا کامنت بزارم
تا این حس و حالم تغییر نکرد
برای همین سریع اومدم کامنت فایل روز نهم را گذاشتم
و برگشتم دیدم چای سبز و کیک گذاشتم ک بخورم یخ کرد
فدای سرم
ارزش این آکاهی ناب
ارزش پیشرفت بسمت خدا
ارزش رسیدن ب نور الهی
برای من هزاران برابر بیشتره
خدایا شکرت
خدایا سپاسگزارم
استاد سپاسگزارم
خیلی سپاسگزارم
حس آرومی دارم
احساس میکنم کمی قلبم باز شد
هنوز اون آرامشی ک دوستان میگن ندارم .
ولی یک قدم پیش رفتم ب لطف خدا
خدایا دستمو بگیر و ب منبع الهی ب اصل خودم وصل کنم
الهی ب امید خودت
روز شمار تحول زندگی من
روز هشتم فایل نهم
بنام پروردگار رب العالمین
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته عزیز
روز نهم سفرنامه من
چهارشنبه 1403/3/9
ساعت 22:34
امروز روز شمار تحول من در روز نهم هست
دیروز روزشمار هشتم و نهم نگاه کردم
چون فایل نهم برام مهم بود امروزم فقط داشت این فایل را گوش میدادم نرفتم روز دهم.
خیلی از مسیر تکاملی ک توش قرار گرفتم لذت میبرم
تازه میفهمم دوستان میگفتن ما روی خودمون کار کردیم و این نتایج کسب کردیم
معنی کار کردن را دارم میفهمم
من تو این 21 روز جهادی اکبر دارم روی خچدم کار میکنم
با جدیت با تمرکز
مثل تمام واحد هایی ک تو دانشگاه پاس کردم و انقدر بادقت میخوندم و یاد میگرفتم ک همیشه داوطلب بودم و همیشه نمره ام بیسته
الانم بخاطر نتایج ریز و درشتی ک تو 20 روز کسب کردم متوجه شدم مسیرم درسته
متوجه شدم دارم درست روی خودم کار میکنم
و خیلی دلم میخاد ادامه بدم
و الان میفهمم خودشناسی ینی چی ؟
تازه میفهمم خداشناسی ینی چی ؟
امروزم ب لطف خدا تمام تمرکزم روی خودم بود روی خداشناسی
مقدمه مریم جان میخوندم تا این قسمت ک دلیل ارزشمندی ت را پیدا کن
رفتم نوشتم تمام زیبایی ها و توانایی های خودمو
از ظاهرم تا باطنم
ک چ شخصیتی دارم چی دوست دارم چ غذایی چ ورزشی چ هوایی
اولینبارم بود نوشتم
و طبق فرموده استاد ک گفتن قرآن را بخونید .من قرآن را دوسال بامعنی میخونم همش تند میخوندم ک بگم من یبار تموم کردم خوندم دوبار خوندم
اما این بار بخودم گفتم روزی ده تا آیه بخونم اما درکش کنم
و دیروز و امروز اون آیه ای ک خداوند ب ملائکه فرمود من آدم را خلیفه خودم قرار دادم روی زمین
و آیه ای ک تمام فرشته ها سجده کردن غیر از شیطان
گریه کردم بطور واقعی اشک ریختم
از بخشندگی و لطف عظمت خداوند
ک چ ارزشی برای خلقت خودش قائل شد و هست
من درررک کردم واقعا از عشق خداوند ب بنده هاش
و این خیلی بمن حس خوبی میده
من فهمیدم ک چرا باید خودم را دوست داشته باشم
چرا باید روی ارزشمندی خودم کار کنم
اولینبارم بود قرآن را با درک و حضور واقعی خوندم
و الان با اشتیاق بیشتر ک درک بیشتری از خدای خودم داشته باشم میخونمش
من امروز کلا خیلی حس خوبی داشتم
چون داشتم تمرین میکردم ک با خودم و دنیای درون و بیرون خودم با همسرم و فرزندام در صلح باشم
روز اول با درک یکروزه از صلح درونم راضی بودم
من خیلی از بودن در این مسیر لذت میبرم خیلی زیاد
از اینکه ب هیچ چیز ناراحت کننده فکر نمیکنم
میاد نجواها میاد اما با اومدن تو سایت و زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا کنترل ذهن دارم
خداروشکر میکنم
و بخاطر همین کنترل ذهن من نتیجه ها را دارم میبینم
و حتی امروزم من نشونه ها را دیدم
راستی یچیز جالب بگم
من ب یک موضوعی چسبیده بودم
میشه گفت روش حساب باز کردم بودم
اما فهمیدم ک باید رها کنم ک نباید روی غیر خدا حساب باز کنم رها کردم
امروز یک نشونه از همون خواسته ام را دیدم
طوری بود ک اصلا یادم رفته بود ک همچین چیزی را میخاستم و روش حساب باز کرده بودم
یاد فایل آرامش در پرتو آگاهی افتادم ک استاد گفتن
ب طبیعت بده تا طبیعت بتو برگردونه
واقعا تجربه کردم
استاد سپاسگزارم خیلی سپاسگزارم
و یک مسأله دیگه اینه ک من به یک موضوعی چسبیدم نمیدونم هربار میگم رها کردم ولی دوست دارم داشته باشمش وقتی میبینمش ذوق میکنم یا میگم اگر داشته باشم میرم تفریح میرم اینجا اونحا
خیلی ب ماشین علاقه دارم و اونقدر چسبیده بودم ک خیلی دور شدم ازش
از نظر خودم هربار میگم رهاش کردم
ولی میگم شاید از درون رها نکردم شاید اینجوری باشه
از اهدافم عید من یکیش اینبود ک میخام حرص و طمع و آز بدور باشم و پاک بشم
از خدا میخام رها بودن از مادیات را بمن عطاکنه
از خدا میخام تو این مسیر من را ثابت قدم نگه داره
استاد سپاسگزارم خیلی زیاد
روز شمار تحول زندگی من
روز نهم
چهارشنبه 1403/3/9
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 23 تیر
گوش نده به نجواهای ذهنت
من دیشب وقتی میخواستم یکم نقاشی کار کنم و بعد با خدا حرف بزنم ، خوابم میومد و چشمام خود به خود بسته میشد ، یه نجوایی رو میشنیدم که تو درست و حسابی با خدا حرف نمیزنی
یکم میای حرف بزنی بعد خوابت میگیره و میخوابی
این که با خدا حرف زدن نشد
خدا قبول نمیکنه
و کلی حرفای دیگه که معلوم بود نجوای ذهنه
و من رفتم تو اپلیکیشن قرآن تا اون آیه ای که تو رد پای دیشبم نوشتم رو پیدا کنم
که یادم نبود کدوم آیه بود که میگفت حتی اگر تونستین کم بود بیاین و با خدا حرف بزنین قسمتی از شب رو
و من پیش خودم فکر میکردم که مثلا وقتی از ساعت 12 تا 2 نقاشی میکشم و درسته در طول روز سعی میکنم بیشتر با خدا حرف بزنم و ازش کمک بخوام ولی شب وقتی یه ساعت فقط با خدا میخوام حرف بزنم تا اذان صبح ،کمه
یا اینکه میگفتم الان خدا میگه نقاشی کشیدی بعد اومدی و خوابت گرفت یکم حرف زدی خوابیدی
در صورتی که خدا هیچکدوم از این حرفارو به من هیچ وقت نمیگه و نگفته
و این حرفا همه شون نجوای ذهنم بود ،که میخواست من سمت خدا نرم
بارها شد تو این روزا که گفتم خدا تا اذان صبح نیم ساعت مونده چشمام دیگه داره بسته میشه ،میشه بخوابم و تو بیدارم کنی و نمازمو بخونم ؟؟؟
که بلافاصله بعدش میشنیدم آره بخواب بیدارت میکنم و وقتی میخوابیدم نیم ساعت یا چهل دقیقه بعدش بیدارم میکرد
و نمازمو میخوندم ، این برام دوبار تو این روزا اتفاق افتاد که خوابم گرفته بود و خدا بیدارم کرد
من شروع کردم به نوشتن شب ، بیدار ، نماز ، تو اپلیکیشن قرآن
آیات زیادی می آورد و پیداش نمیکردم که یهویی دیدم سوره مزمل هست
یَـٰٓأَیُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ
الا اى رسولى که در جامۀ خفته اى
قُمِ ٱلَّیۡلَ إِلَّا قَلِیلࣰا
شب را برخیز مگر کمى
نِّصۡفَهُۥٓ أَوِ ٱنقُصۡ مِنۡهُ قَلِیلًا
که نصف یا چیزى کمتر از نصف باشد
أَوۡ زِدۡ عَلَیۡهِ وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِیلًا
یا چیزى بر نصف بیفزا و به تلاوت آیات قرآن با توجه کامل مشغول باش
إِنَّا سَنُلۡقِی عَلَیۡکَ قَوۡلࣰا ثَقِیلًا
ما کلام بسیار سنگین را بر تو القا مى کنیم
إِنَّ نَاشِئَهَ ٱلَّیۡلِ هِیَ أَشَدُّ وَطۡـࣰٔا وَأَقۡوَمُ قِیلًا
البته نماز شب بهترین شاهد اخلاص و صفاى قلب و دعوى صدق ایمان است
و وقتی به آیه آخر رسیدم
إِنَّ رَبَّکَ یَعۡلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدۡنَىٰ مِن ثُلُثَیِ ٱلَّیۡلِ وَنِصۡفَهُۥ وَثُلُثَهُۥ وَطَآئِفَهࣱ مِّنَ ٱلَّذِینَ مَعَکَۚ وَٱللَّهُ یُقَدِّرُ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَۚ عَلِمَ أَن لَّن تُحۡصُوهُ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِۚ عَلِمَ أَن سَیَکُونُ مِنکُم مَّرۡضَىٰۙ وَءَاخَرُونَ یَضۡرِبُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَبۡتَغُونَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِۙ وَءَاخَرُونَ یُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنۡهُۚ وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰهَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰهَ وَأَقۡرِضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنࣰاۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُم مِّنۡ خَیۡرࣲ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَیۡرࣰا وَأَعۡظَمَ أَجۡرࣰاۚ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورࣱ رَّحِیمُۢ
خدا به حال تو آگاه است که تو و جمعى هم از آنان که با تواند نزدیک دو ثلث یا نصف یا ثلث شب را همیشه به طاعت و نماز مى پردازید، و خدا شب و روز را مقدّر مى کند، خدا مى داند که شما هرگز تمام ساعات شب را ضبط نخواهید کرد لذا از شما در گذشت تا هر چه آسان است به تلاوت قرآن پردازید خدا بر احوال شما آگاه است که برخى مریض و ناتوانند و برخى به سفر از کرم خدا روزى مى طلبند و برخى در راه خدا به جنگ و جهاد مشغولند، پس در هر حال آنچه میسّر و آسان باشد به قرائت قرآن پردازید و نماز به پا دارید و زکات مالتان بدهید و به خدا قرض نیکو دهید و هر عمل نیک براى آخرت خود پیش فرستید آن را البته نزد خدا بیابید و آن اجر و ثواب آخرت بسى بهتر و بزرگتر است، و دایم از خدا آمرزش طلبید که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است
وقتی خوندم متوجه شدم که نیازی نیست درگیر این باشم که خدا قبول میکنه یا نه
نیازی نیست که خودمو حتی به اذیت بندازم و به زور بیدار بمونم وقتایی که شدید خوابم میاد
فهمیدم که اگر بیدار باشم و باهاش حرف بزنم خیلی خوبه
ولی اگر هم نشد خدا انقدر مهربونه که حتی تو آیاتش گفته اشکالی نداره
اینجا بود که به خودم گفتم طیبه زیاد درگیر حرف نجواهای ذهنت نباش
که بگی نقاشی نکشم و فقط کل 3 ساعت رو بیدار بمونم
درسته که تو آیات گفته شده شب حرف زدن با خدا صفای قلبه
ولی به قول استاد عباس منش خدا منطقی داره میگه حتی میگه اگر نتونستی اشکالی نداره
بیدار نمون شب رو ولی سعی کن قرآن رو بخونی و با فکر کردن بخونی
ولی اگر بیدار بمونی بهترین کاره مرتبه هاش فرق داره
چقدر خدا باحاله
چقدر خوبه خدا
تا حالا سوره مزمل رو اینجوری نخونده بودم
وقتی آیاتش رو خوندم خوابم برد و بعد اذان خود به خود ،البته خدا بیدارم کرد تا نمازمو بخونم و بعد دوباره بخوابم تا صبح
وقتی امروز حاضر شدم تا برم کلاس رنگ روغن ، وقتی رسیدم و کلاس شروع شد استاد که کارارو دید از چند نفر که همیشه تعریف میکرد از من تعریف نکرد و فقط گفت خوبه و من دوباره ناراحت شدم
به خودم گفتم من که خوب کار کردم چرا به من فقط میگه خوب کار کردی و مثل بقیه نمیگه
حتی طراحی کارمم گفت درسته
فقط تیره روشنیاشو گفت درست کن
داشتم به خودم میگفتم طیبه منتظر نباش تشویقت کنن
باید درس یاد بگیری برای تایید دیگران کاری رو انجام ندی
تو برای خودت تلاش کن و از هر روز خودت نسبت به روز قبل پیشرفت کن
اینارو به خودم میگفتم و سعی میکردم کنترل کنم ذهنمو
امروز دوباره استادم تاکید کرد که با دقت کار کنید ، طراحی حتما انجام بدین ، و ایده هایی که دارین بنویسین و بعدا به زودی اجراییش کنید
وقتی کلاس تموم شد و از استادم پرسیدم ایرادم چیه گفت خوب کار کردی عالیه فقط روشنیات کمه
دوباره به خودم گفتم طیبه مراقب باش تو باید خودتو با دیروز خودت مقایسه کنی نه با کار بقیه هنرجوها
وقتی برمیگشتم ، تو راه گفتم خدا اگه بخوای بهم بگی در مورد امروزم چیکار باید بکنم ،چی بهم میگی
رندم که فایلی رو انتخاب کردم
داستان هدیه تولدم بود
وقتی دوباره بعد چند وقت گوش دادم
همین که گوش دادم فهمیدم که خدا با این فایل بهم میگه که طیبه دقت کن
مخصوصا برای تو هست این صحبتا درست و با دقت گوش بده
متوجه شدم که من خلا درونی دارم که میخوام تشویقم کنن
که استادم منو تشویق کنه پیش بچه ها که من خوشحال بشم که نقاشی من خوبیه
اینجا بود که مثل چراغ روشن شد
که طیبه یادت نره تو که کاری نکردی همه کمک خدا بود که نقاشیت خوب شده وگرنه که تو هیچی نیستی
پیشرفتت رو خدا داره کمکت میکنه
و آیاتی که به پیامبر گفته تو سنگ نزدی خدا سنگ زد یادم اومد
و بهم گفته شد با این فایل که تو فقط خدارو یاد کن و کار خودتو بکن
تلاش کن
تمرین کن
تکرار کن
و چشمت به تشویق دیگران نباشه
و فقط روی شخصیت و باور هات کار کن
و رابطه ات رو با خدا مهم ترین رابطه ات بدون و شروع کن
مهم نباشه چیزی برات و وابسته چیزی نباشه
وابسته خدا باش و بس
که امروز تو سوره مزمل هم گفته شد بهت
وَٱذۡکُرِ ٱسۡمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلۡ إِلَیۡهِ تَبۡتِیلࣰا
و نام خدا را یاد کن و به کلى از غیر او علاقه ببر و به او پرداز
استاد یه حرفی که گفتن تو فایل
در صلح باش با خودت و عاشقانه با خدای خودت زندگی کن
من باید این فایل رو بارها گوش بدم و سعی کنم تا بنویسم
چون وقتی مینویسم خیلی عمیق تر فکر میکنم
من امروز وقتی داشتم فکر میکردم درمورد کلاس رنگ روغن طبیعت که از مرداد ماه شروع میشه ،از خدا درخواست میکنم که من این کلاس رو هم با کلاس خودم ثبتنام کنم و کمکم کنه تا پیش برم
امروز تو کلاس با هنرجوها صحبت میکردیم متوجه موضوعی شدم ه من در کلام و حتی در باورم محدودیت دارم که مانع از حرکتم میشه و نمیتونم حرکت کنم
داشتیم صحبت میکردیم که من متوجه شدم به چندین نفر گفتم که من به خاطر پول از سال 96 نیومدم کلاس رنگ روغن و ادامه ندادم
چون پول نداشتم
الانم دارم تلاش میکنم
و از مادر و داداشم نمیگیرم
وقتی داشتم میگفتم احساس کردم که هی تو ذهنمه که پول نیست یا نمیتونم کاری بکنم
خدا هی بهم یادآوری میکرد که به من توکل کن چجوری میرفتی جلو در مدارس و پارکا و نمایشگاها به من توکل میکردی من برات مشتری میشدم
باید دوباره توکل کنی و برای بالاتر رفتن مدارت ،همین کارارو در ابعاد بزرگتر که نقاشی دیواری و چیزای دیگه هست انجام بدی
و وقتی فایل هدیه تولد رو بهم نشونه داد متوجه شدم که من هنوز در بالارفتن و به مدار بالا رفتن شرک دارم و باید پل پشت سرمو خراب کنم و بسپرم به خدا که خودش همه کار برام انجام بده
کافیه که من یه ذره ایمانمو نشون بدم و حرکت کنم و فقط حرف نزنم ،عمل بکنم
وقتی به همکلاسیام داشتم میگفتم یکیشون بهم گفت پول بهانه خوبی برای ادامه ندادن نیست
کار بکنی و تلاش کنی خدا خودش میرسونه هزینه کلاس رو
وقتی فکر کردم متوجه شدم تو دام این افتادم که چگونگی رو میخوام بدونم ولی در صورتی که من قدم بردارم مثل این چند ماه قبل خدا صد در صد من رو هدایت میکنه
باید بگردم و فکر کنم ببینم چه باور محدودی دارم که مانع از حرکتم به سمت مدار بالاتر میشه
خدای من رب من بی نهایت ازت سپاسگزارم
کمکم کن
سلام دوست عزیزم
منم هم قران زیاد میخوندم ولی انگار سوره مزمل و معنی و مفهمومش رو تازه درک کردم
حدود ده روز پیش مثل یه نشونه درکش کردم
دیگه شده زمزمه روزانم یا ایها المزمل که تو بعضی ترجمه ها ای کس که روکشی به دور خودتت پیچیدی رو میده و این من رو متحول کرد الان وقتی خوابم بیاد و خسته باشم نصف شب خداوندم بیدارم میکنه ومن با چند جمله ستایشش میکنم و میخوابم
ایاک النعبد و ایاک النستعین
تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی
همه تو ،من بدون تو هیچم،تو زدی من نزدم
والله یعلم و انتم لا تعلمون
خدا میداند و من نمیدانم
من حدود یک سالی بیدار میشدم و پروردگارم رو ستایش میکردم و با تمام وجودم میفهمم که میگه نصف شب بیدار بشید،حتی نصف نصف،قم الیل الا قلیلا حتی اندکی از شب رو بیدارشید برای چی داره اصرار میکنه که اگه تونستید بیدار شید براتون خوبه،برای خودتون خوبه
من درک میکنم چون میدونم چقدر حال آدم رو خوب میکنه،چقدر انرژی الهی به ادم میده،چقدر شهودت فعال میشه،چقدر الهامات رو واضح تر درک میکنی
ممنون دوست عزیز بابت کامنت عالی تون
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید
به نام ربّ
سلام غزل جان
خیلی ممنونم از دیدگاه زیبایی که برای من نوشتی
چقدر قشنگ گفتی
من درک میکنم چون میدونم چقدر حال آدم رو خوب میکنه،چقدر انرژی الهی به ادم میده،چقدر شهودت فعال میشه،چقدر الهامات رو واضح تر درک میکنی
این حرفتونو که خوندم یاد امروزم افتادم که خدا قشنگ و واضح داشت باهام صحبت میکرد و میشنیدم
خیلی خوشحالم از اینکه پیامتون رو خوندم و حس فوق العاده ای بهم داد
برای شما بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا میخوام
به نام خدا
روز نهم
سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی وخانم شایسته عزیز
استاد صحبت ها تون خیلی به دلم میشینه
به خصوص صحبت های این فایل که خودم هم صددر صد بهشون ایمان دارم
هر زمان درپی بدست آوردن چیزی دویدم وحرص وجوش خوردم تا بدستش بیاورم .نتونستم
وبرعکس
چقدر قشنگ گفتید وخوب توضیح دادید مرا کاملا یاد حس و حال وقتایی که به چیزی رسیدم آوردید.
یکی از مهم ترین راههای رسیدن به خواسته هامون همون نگران نبودن ودر لحظه زندگی کردنه
احسنت بر شما و ممنونم که بهم یادآوری کردید
تولدتون هزاران بار مبارک
سلام استاد عزیزم وسلام خانم شایسته عزیز
خدا را سپاس می گویم که من و همسرم رابا این سایت آشنا کرد
استاد واقعا درست میفرماید که وقتی که به هر چیزی بچسبیم واقعا در کار گره میافتد
چند وقت پیش پسرم میخواست به خدمت سر بازی برود دلمون پیشش بود ومن و همسرم تصمیم گرفتیم که خودمون همون جایی که میخواست بر ه ما خودمون ببریمش نگذاشتیم با اتوبوس یا قطار بره خب ما پسرم را بردیم شب رسیدیم و دنبال پادگان میگشیم وتا ظهر علاف بودیم و هر کسی یه حرفی میزد یکی میگفت همین پادگانه یکی میگفت نه اینجا نیست ما نیرو نمیخواهیم من و همسرم خیلی ناراحت بودیم و تحمل این حرف هارا نداشتیم به خودمون میگفتم چرا ما اوردیم ببین دوستش چقدر قشنگ اومدو قبولش کردن وما همین طور به این بچه چسبیدیم
خب گذشت تا عصر و قتی که از دستمان کاری بر نمیاد پسرم گفت شما برید من تو این پادگان میمانم تا ببینم چی میشه من با چشم گریان اومد تو ی ماشین بعد همسرم خوب حرفی زد گفت وقتی که ما جای خدا خدایی کنیم نتیجه همین میشه وبعد از یک روزتلاش بیهود ه از سر راه خدا کنار رفتیم و سپردیم بخدا هر اتفایی که میخواد بیافته اگر قسمت هست که اینجا باشه که هست اگرم نباشه ما نمیتوانیم برای این پسر کاری کنیم و بعد همسر م دل کنه شد و من با همسرم برگشتم و من و همسرم خیلی قشنگ گفتم خدایا این هدیه ای بوده تو به ما دادی و ما نمیتوانیم برای این بچه کاری کنیم به خودت سپردیم چون از دست ما کاری بر نمیاد ومن همونجا عجزم رااز خدا خواستم که من ناتوانم
خدا توانا تویی و من تسلیم هستم این حرف ها را به خدا گفتیم هم من و هم همسرم خیلی قشنگ از این بچه دل کندیم و به خونه برگشتیم گفتیم خدا به خودت سپردیم حتی پسرم خیلی قشنگ گفت برید شما که اینجایی منم ناراحت شما هستم برید
و ما اومدیم
بخدا قسم دو روز گذشت پسرم زنگ زد گفت همون جایی که دلم میخواست رفتم و ما خیلی خیلی خوشحال شدیم بعد همسرم گفت دیدی تا اونجا بودیم کاری پیش نمیرفت وقتی ازصمیم قلب از خدا خواستیم و رها و رها کردیم چقدر قشنگ خدا درست کرد و من وقتی این فایل را گوش کردم گفتم ببین وقتی به هر چیزی نچسبی خدا خودش درست میکنه و این نتیجه بود برای من که باید رها باشی باید ارامش داشته باشی وقتی که بخدابسپری دیگه شک نکن وخود خدا همه کار هارا روی نظم و هماهنگی انجام میده
استاد عزیز و خانم شایسته عزیز در پناه الله یکتا