«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 33 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    279MB
    23 دقیقه
  • فایل صوتی «الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش
    21MB
    23 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

3989 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Mehdi Zare گفته:
    مدت عضویت: 3911 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانواده محترم عباس منش ????

    من مهدی هستم 18ساله از شیراز چهار تا برادر(دوتا شون هدفمند هستند و با قانون و استاد آشنا هستند )هستیم.

    پدر و مادری دارم با این که زحمت زیادی میکشند ولی رابطه بسیار نابودی باهم دارند و هر چه به یاد دارم همیشه با هم دعوا میکردند که بعضی وقت ها به دعوای فیزیکی هم میرسید.این موضوع باعث شد به قول پدرم که او تصمیم بگیرد یه زن دیگه ای داشته باشه( ینی دو زنی باشه )که الان بیش از 10 سال هست که این شرایط ادامه داره و با هم زندگی میکنن و در این سال ها دعوا ها به چندین بار در روز میرسید.

    پدرم کارمند یکی از دانش گاه های شیرازه و درآمد متوسطی داریم.

    من کسی بودم که در دوران کودکی خیلی تحقیر شدم از طرف اطرافیانم و از همون بچگی شخصیت من شروع به تخریب شدن شد. در دوران ابتدایی اعتماد به نفس خوبی داشتم به طوری که همیشه فکر میکردم خیلی بزرگ تر از هم سنی هایم فکر میکنم ولی این اعتماد به نفس موقتی بود به طوری که در دوران دبیرستان این موضوع به حدی رسید که من از چهره ی خودم بدم میامد و خیلی وقت ها بود که میخواستم با شیشه چهره ام رو خط خطی کنم که خوشبختانه هیچ وقت همچین کاری نکردم ولی از خودم خیلی دور بودم یادم میاد سر صف و در مدرسه سرم همیشه پایین مینداختم و دوست نداشتم کسی منو ببیند. با این که من ساعات زیادی درس میخوندم ولی هیچ وقت نمره ی خیلی خوبی نمی تونستم بگیرم و همیشه معدل من در دوران دبیرستان بیشتر از 17 نمیشد چون من بر این باور بودم که بی عرضه هستم و هر چه بخونم باز نتایج خوبی نمیگیرم.تابستون ها تمام وقتم را از شب تا صبح به بازی کردن با پلی استیشن صرف میکردم و با این که همیشه علاقه داشتم از لحاظ علمی پیشرفت کنم اختراعی داشته باشم، در المپیاد ها مقام بیارم ولی هیچ وقت به دلیل کمبود عزت نفس حتی حرکت هم نکردم.

    همیشه ناراحت بودم و غمگین و بر این باور بودم که افراد شاد افرادی احمق هستند در تمام ساعات آهنگ های غمگین گوش میدادم و کل گوشی من پر از ترک های “داریوش اقبالی ” بود که منو خیلی افسرده کرده بود.افراد زیادی رو توی زندگیم بت میکردم به خاطر چهره شون به خاطر بدن زیباشون به خاطر نمره های خوبشون و… زیاد دوست نداشتم با کسی صحبت کنم یا دوست باشم و کلا یه دوست صمیمی بیشتر نداشتم که اون هم به خاطر موضوع های خیلی کوچک با هم قهر میکردیم و مدتی با هم صحبت نمی کردیم. افسردگی(افسردگی=ویرانگرترین فرکانس به قول استاد عباس منش )زیاد باعث شده بود که من در اردو ها در مدرسه در مسافرت که من غمگین باشم و از دیگران دور باشم.سالی دو سه بار سرماخوردگی شدید داشتم کف پاهام درد میکرد وقتی راه میرفتم شکستی دست و پا مواردی بود که شدت مشکلات رو در اواخر دوران بدبختی ام بیشتر میکرد، سر درد های وحشتناک، حتی دو سه بار شوک مغزی به من وارد شد که خودم الان که فکر میکنم نمیدونم چی بود دقیقا به مدت 30 ثانیه انگار یه حس خیلی عجیبی به من دست میداد در ناحیه ی مغزم که بسیار وحشتناک بود و خیلی بیماری های عجیب و غریب دیگر

    در اکثر مواقع سر مادرم داد میزدم و با هم دعوا میکردیم مادرم فردی وسواس با باور های مسوم غلط مذهبی بود و اخلاق تندی هم داشت و وقتی عذر خواهی هم میکردم باز دعوا را ادامه میداد به همین دلیل تنها فردی بود که من هیچ وقت ازش عذر خواهی نمیکردم.

    کمبود عزت نفس در من باعث شده بود که خیلی خودم رو سرزنش کنم سر،دستم رو به دیوار بکوبم به خاطر اشتباهاتم در امتحان به خاطر گل نزدنم در فوتبال و حتی اشتباهات کوچیکم در بازی های کامپیوتری یا باختم در مقابل دوستم در بازی.

    در همون سال ها برادرم که 3 سال از من بزرگ تره( همایون)خیلی وضعیت عزت نفسش از من بدتر بود خیلی پر خاش گری میکرد مشت میزد توی دیوار صندلی رو بلند میکرد میزد زمین و… به خاطر تند روی های پدرم و فشار های روحی و عاطفی کاملا به خدا و پیامبر و همه کافر شد. شروع میکرد به فحش دادن و بحث کردن با پدرم در مورد مسائل دینی مختلف و سوال هایی میپرسید که پدرم که به ظاهر فردی با ایمان بود و مداحی میگرد و خیلی معروف بود در اقوام نمیتونست جواب سوال ها رو بده و عصبانی میشد و داد میزد و میگفت کافر این موضوع باعث شد برادرم مدتی از خونه بیرون بره.

    همین بحث ها باعث شد که درخواست هایی به جهان بفرستم برای درک بهتر از قرآن و چگونگی کارکرد جهان چون میدیم پدرم که خیلی پر از ادعا هست نمیتونه جواب ها رو بده و اون سوال ها جاهای خالی و شک هایی رو نیز در درون من بوجود آورده بود.

    که دی سال 1393بود که فردا امتحان ریاضی داشتم و من رفته بودم به کتاب دانش گاه ریاضی بخونم ( یه نکته رو بگم که من به خاطر باوره و حلقه های ذهنی غلط برگرفته از معلم هایم هیچ وقت در درس ریاضی موفق نبودم )شب که به خانه برگشتم خیلی شاکی بودم چون خوب نتونستم بخونم و مثل همیشه خیلی ناراحت و افسرده بودم به خاطر مشکلاتم( تضاد هایم که بخشی از اونایی که گفتنی بود رو گفتم در بالا) برادرم( همایون)که حال و وضع منو دید اومد و به منو هادی گفت که “بیاین یک فایل براتون بفرستم” من عصبانی بودم گفتم “ولم کن حوصله ندارم” رفتم به حموم و درو محکم زدم به هم. بعدش برادرم(همایون ) داد زد و گفت “میخوام بهت کمک کنم به درک که نمیخوای! ” بعد از حموم من رفتم پیشش و فایل ها رو برام فرستاد یکی از فایل ها تصویری بود به اسم “سگ سیاه” از استاد عباس منش(داستان آشنایی همایون رو بعد میگم! ). سگ سیاه افسردگی یک مثال بارز از حال و هوای من در آن دوران بود خیلی با اون کلیپ احساس هم دردی کردم این فایل رو چند بار نگاه کردم. بعدش فایل های صوتی به عنوان “ویژگی های افراد موفق” که 10تا فایل حدودا بیست دقیقه ای بود رو گوش کردم این فایل ها واقعا به من انرژی و انگیزه داد و فهمیدم افراد موفق از الگویی خاص پیروی میکنن.داستان ناپلئون پناپارت برای من خیلی جالب بود یک نکته بسیار فوق العاده داشت که من در تصمیماتم از آن خیلی استفاده کردم و آن شکستن پل های پشت سر بود.

    {برادرم( همایون) همون طور که گفتم خیلی بحث مذهبی با همه میکرد یه شب به قول خودش که داشته توی واتس آپ با پسر عموم بحث میکرده پسر عموم یه لینک از تست نیم کره های مغزی از سایت گروه تحقیقاتی عباس منش رو بهش معرفی میکنه بعدش برادرم به سایت مراجعه میکنه و تست میگیره و با محصول تند خوانی آشنا میشه و اونو سفارش میده. در اون بسته علاوه بر تند خوانی چن تا فایل رایگان از استاد هم بوده مثل ویژگی افراد موفق و 10 درس بزرگ از البرت انیشتین و…}

    من همیشه از بچگی از شخصیت دانشمندان خیلی خوشم میامد مثل انیشتین، داوینچی، نیوتن و… فایل 10 درس از البرت انیشتین هم تاثیرات خیلی زیادی بر من گذاشت.

    این فایل درس های زیادی به من آموخت مثل حرکت کردن به سمت خواسته ها، این که من توانایی حل مشکلاتم را دارم و تمرکز حواس، عشق به مطالعه و تاثیر آن در پیشرفت و قدرت تخیل و تصویر سازی و…

    بعد با سایت آشنا شدم رفتم به سایت و فایل های فوق العاده ای مثل قانون جذب چیست رو دانلود کردم این فایل به قدری آگاهی فوق العاده ای به من داد با این بار اول بود از قانون جذب میشنیدم ولی برایم انگار برام خیلی آشنا بود خیلی باهاش ارتباط خوبی برقرار کردم بعد ها فهمیدم که این ها آگاهی بوده که از قبل من آن ها را میدانستم قبلا یه چیز هایی خیلی کم و اشتباهی از فیلم راز شنیده بودم ولی اصلا بهش توجه نمیکردم و حتی فیلم رو هم نگاه نکردم و یه فلسفه ساختنی میدونستم که عده ای ساختنش ولی بعد از این که استاد خیلی عالی در مورد این موضوع صحبت کرد واقعا غرق در این آگاهی شدم و فهمیدم جهان با اصول و قوائد خاصی کار میکنه و با نگاه کردن به مثال هایی کاملا واضح فهمیدم تموم اتفاقات رو خودم بوجود می آوردم البته استاد در فایل های ویژگی افراد موفق اشاره ای به قانون کرده بود.

    بعدش با فایل هایی به عنوان های “چشم زخم در قرآن”،” نامه 31 نهج البلاغه” تاثیرات خیلی زیادی بر من گذاشتند مسئله چشم زخم من همیشه با اون مشکل داشتم و همیشه این سوال رو از خودم میپرسیدم که چطور یه فرد میتونه کسی دیگه رو چشم بزنه؟ پس عدل خدا کجا رفته؟ ولی هیچ وقت یه دلیل باور های مذهبی و تعصبی که از پدر و مادرم نسبت به دین و قرآن و احادیث داشتم هیچ وقت به دنبال جواب منطقی برای آن نرفتم. و چه ضربه هایی که از این نحوه تفکر ضربه خوردم.فایل نامه 31 نهج البلاغه هم کمک زیادی به من کرد و جواب سوال های بی پاسخ من را داد این که خداوند هر آنچه که میخواهیم به ما میدهد و این که کنتر نمی اندازد من همیشه فکر میکردم که من در درخواست هایم محدودم و همچنین این شرک بزرگ که از کسانی دیگه درخواست کنم که خواسته های مرا اجابت کنند و متوسل بشوم به اون ها.

    فایل “قسمتی از قانون آفرینش” هم تاثیرات زیادی بر من گذاشت بویژه فایل قسمتی از جلسه 10 چون من رو باز با وهابیت خداوند آشنا کرد و دعای حضرت سلیمان

    و اگر اشتباه نکنم در همین فایل بود که درمورد الهامات سخن گفت و من واقعا شگفت زده شدم و خیلی مشتاق بودم که از اون استفاده کنم که سرانجام در بسته ی هدف گذاری استاد بیشتر با اون آشنا شدم و بیشتر درکش کردم.

    فایل بسیار تاثیرگذار دیگه ای که گوش کردم” حزن در قرآن” بود این فایل باور های غلط مذهبی من رو شکوند این باور که گریه کردن خوبه، آدم باید گریه کنه تا گناهاش پاک شه، آدم های غمگین به خداوند نزدیک ترند،یا به قول یکی از روحانی هایی دوست بابام بود و رفت و آمد خیلی زیادی باهم داشتیم باورش این بود که خوشی و خنده گذارا هست و هر وقت میخندید میگفت “پناه میبرم به خدا از این خنده های زود گذر دنیایی” و سریع خندشو قطع میکرد من هر چه فکر میکنم میبینم که من هم همچین باوری رو داشتم چون یه روز صبح در راه مدرسه که آهنگ غمگین گوش میدادم یه حسی به من گفت که چرا این همه انسان افسرده و ناراحتی هستی؟ من در پاسخ به او گفتم چون خدا عاشق اینه که من ناراحت باشم. بعد ها که دوره هدف گذاری رو تهیه کردم فهمیدم اون حس هموم خدای واقعی من بوده.

    بعد از فایل حزن بود که عزا داری برای رفتگان و افراد بزرگ مذهبی رو زیر سوال بردم و در کنار قانون جذب گذاشتم و به نتیجه رسیدم که عزا داری نه تنها موجب نزدیکی من به خداوند نمیشه بلکه اتفاقات و شرایط واقعا بد رو برای من بوجود میاره پس کامل این عزا داری و گریه رو از زندگیم کات کردم.

    ( یه نکته که خیلی قابل تحسینه اینه که استاد عباس منش هیچ وقت به دیدگاه غلط کسی توهین نمیکنه و به اونا احترام میگذاره ???? من هم این درس رو گرفتم و این دیدگاه رو درخودم ایجاد کردم )

    فایل دیگه ای که خیلی از اون تاثیر گرفتم و روحیه بخش بود فایل “تغییر آینده بود” در این فایل استاد عباس منش یه جمله گفت که من ارتباط عجیبی با اون بر قرار کردم که میگفت “در این جهان واقعیتی وجود ندارد” و مثالی زد از یک زوج که فرزندان خود را در جنگ تحمیلی از دست داده بودند.این فایل به من فهموند که واقعیت وجود نداره و شرایط زنگی ام رو میتونم تغییر بدهم حتی چهره و بدنم رو.

    بعد از اون فایل همیشه به خودم میگم “there is no reality ”

    حتی این روزا رمز گوشی من هم همین جمله هست.

    فایل بسیار تاثیر گذار دیگری که نگاه کردم فایل “فقط روی الله حساب باز کن ” بود در این فایل استاد خیلی محکم درباره ی ربوبیت خداوند صحبت میکرد خیلی احساس خوبی به من دست داد و بار ها اونو گوش دادم.

    من این فایل ها رو بعد از اون شب هروز یکی دو ساعت در راه مدرسه توی خونه گوش میدادم و نکته های خیلی فوق العاده ای رو یاد گرفتم.

    (بعد گوش کردن به اولین فایلها و فهمیدن قانون تمام آهنگ های غم انگیز و نوحه ها رو از گوشیم حذف کردم)

    یک روز وقتی توی سایت میگشتم به کتاب راهنمای درون برخورد کردم و با یه حس خیلی خوب یکباره تصمیم گرفتم و کتاب راهنمای درون رو خردیدم.وقتی برای بار اول به آن گوش دادم واقعا هیچ چیز نفهمیدم(در فرکانسش نبودم )فقط فهمیدم که میگوید احساست را خوب کن.( که در ادامه خواهم گفت که این کتاب چه تاثیراتی بر من گذاشت )

    فایل فوق العاده ی دیگه ای که گوش دادم سپاس گذاری بود که قدرت سپاس گذاری رو استاد به من آموخت و کتاب شگفت انگیز معجزه ی سپاس گزاری رو به من معرفی کرد که من کتاب سپاس گذاری رو رفتم خریدم و یک ماه به تمرینات اون عمل میکردم به طوری که عادت شکرگزاری روزانه رو در من نهادینه کرد و تغییرات بسیار بزرگی رو در تمام جنبه ها برای من به ارمغان آورد از سلامتی پاهایم گرفته تا ارتباطم با خانواده به طوری که همه ی خانواده رفتار جدیدم آرامشم رو تحسین میکردن و میگفتند که چقدر بهتر شده ام، ایمانم به خداوند و همچنین وارد شدن بیش از 3میلیون تومان در زندگی ام.من که ماهی 25تومن آن هم بعضی از ماه ها پدرم بهم نمیداد بیش از 3 میلیون تومن پول خرج کردم.

    الان بیش از یک سال هست که هر صبح شکر گزاری میکنم و شاهد معجزات آن هستم که در ادامه باز از معجزات آن میگم.

    یک روز که اواخر اسفند ماه بود توی سایت میگشتم به مغاله ای درمورد هدف گذاری برخورد کردم و تمام آن مغاله رو توی دفترم کپی کردم 10هدف بزرگم رو نوشتم و ضرب العجل برایش تایین کردم

    یکی از اون هدف ها قوی کردن مهارت مطالعه ام و تند خوانی ام بود که در اواخر خرداد بود شروع کردم به طور جدی تند خوانی رو کار کردن و عاشق این بودم که توانایی های ذهنی فوق‌العاده داشته باشم این شور و اشتیاق از این باور می امد که من میتونم توانایی ذهنی ام رو افزایش بدهم وقتی استاد درباره ی این که میشود نیم کره های مغز رو قوی کرد و درباره ی لئوناردو داوینچی گفت. این باور را در صحبت هایش به من انتقال میداد که من هم میتونم از لحاظ ذهنی پیشرفت کنم. من همیشه از کودکی علاقه ی خیلی عجیبی به داوینچی داشتم و واقعا هوش و استعداد و طراحی ها و نقاشی هایش رو تحسین میکردم از نظر من لئوناردو نماد یک انسان واقعیه و الگوی من در زندگیم هست.

    با شور و اشتیاق وحشتناکی روزانه بیش از پنج شش ساعت تند خوانی رو فقط کار میکردم طوری که شونه هام واقعا بی حس میشدند زمانی که تمرین های کتاب داستان ساده رو میرفتم. کمتر از یک ماه سرعتم واقعا فوق العاده شده بود هرچند به خاطر باور های غلطم هیچ وقت سرعتم رو نسنجیدم ولی کاملا پیش رفتم مشخص بود.

    بعد از آن به سمت کتابی به اسم “How to think like leonardo da vinci ” جذب شدم و کلی این کتاب به من کمک کرد. من تونستم با عمل کردن به تمرین های اون کتاب و تحقیق کردن تولید صدا رو پیش بینی کنم و تعریفی برای اون داشته باشم بدون این که چیزی از صدا و موج از قبل خونده باشم. همچنین تونستم اندازه گیری هایی در نسبت نزدیکی و بزرگی اجسام داشته باشم که برای تجربه اول برای من واقعا فوق‌العاده بود.همچنین تونستم فرضیه هایی با مشاهده هام و نتیجه گیری هام بدهم.

    تونستم درکمتر از دو ماه کل کتاب های شیمی،فیزیک و زیست دبیرستان رو بخونم و کلی نقشه ذهنی برای آن ها بکشم. و به نکته هایی پی بردم که در سه سال مدرسه پی نبرده بودم و اصلا آن ها رو بلد نبودم.

    در اواخر شهریور سال 94 با کتاب موفقیت نامحدود آشنا شدم این کتاب از دو نیروی قدرتمند سخن میگفت. این کتاب رو بیش از 5بار نکته برداری خوندم. کتاب موفقیت نامحدود کتابی بود که کمک کرد که یاد بگیرم از طریق بدنم احساس های خوب رو در خودم ایجاد کنم و ارزش هایم رو تایین کنم و چطور بتونم حلقه های ارتباطی جدیدی در ذهنم بسازم.

    در پاییز سال 94 تصمیم گرفتم کتاب راهنمای درون از استر هیکس رو دوباره گوش کنم. این کتاب واقعا به قول استاد معرکه بود آگاهی بسیار جامع و کاملی نسبت به قوانین جهان به من داد و همچنین از هم سویی با خود آرمانی ام و همچنین رودخانه ی زندگی سخن گفت. این کتاب رو در دو ماه بیش از 16 بارگوش دادم(که الان به بیش از 20 بار هم رسیده )و جزئی از وجود من شده است از طریق همین کتاب با کتاب دیگری از استر هیکس به نام “بخواهید تا به شما داده شود ” آشنا شدم این کتاب نیز واقعا آن کتاب نیز آگاهی بسیار فوق العاده ای از جهان به من داد و مهم تر از همه باعث شد که با مدیتیشن بیشتر آشنا شوم و آن را تمرین کنم.و نتایج اونو در زندگیم ببنیم به طوری که در اسفند ماه بود که من بارها احساس کردم که خوشبخترین فرد روی کره ی زمین هستم.

    در همین زمان ها بود که استاد عباس منش فایل های “آرامش در پرتو آگاهی” رو بر روی سایت قرار میداد و من آن ها رو بار ها و بارها گوش دادم و احساس خیلی خوبی داشتم.

    من به خاطر هدف بسیار بزرگم در جنبه ی علمی سال چهارم رو به مدرسه نرفتم و تموم کتاب های سال چهارم رو شب قبل از امتحان میخوندم یک بار دو بار و میرفتم امتحان میدادم و تقریبا اکثر درس ها رو با نمره ی17_16 قبول شدم که این خیلی به من قدرت داد چون سال های پیش من یک سال به مدرسه باید میرفتم و روزی 8 ساعت از وقتم رو در مدرسه میگذروندم و آخر هم نمره ی خوبی نمیگرفتم.

    من تونستم با روز ی فقط یک ساعت گوش دادن به زبان انگلیسی و روز ی نیم ساعت کتاب داستان خوندن در عرض یک سال و یک سال و نیم به جایی برسم که بتونم فیلم های سینمایی به زبان انگلیسی رو بتونم نگاه کنم و بیش از 60 درصد صحبت هاشون رو بفهمم فیلم هایی مثل southpaw(که داستان یک بوکسور هست که بعد قهرمانی همه ی زندگیش رو از دست داد و نا امید نشد و رفت تمرین کرد و دوباره تونست در مسابقه برنده بشه و عنوان قهرمانی رو بدست بیاره. پیشنهاد میکنم که حتما فیلم رو ببینید)تونستم بیش از 8 کتاب داستان بیش از 200 صفحه ای رو بدون استفاده از دیکشنری و با تکنیک حدس زدن کلمه بخونم به جایی رسیدم که میتونستم آهنگ های انگلیسی رو گوش بدم و بفهمم که چی میگویند به خصوص اونایی که ریتم ملایم تری داشتند.

    بعد از ناکامی هایی که در دادن پروژه های علمی که داشتم به این نکته پی بردم که من هنوز خودم رو باور نکرده ام، حجم کار هایی که باید انجام میدادم خیلی زیاد بودند و کاملا گیج و سر در گم بودم و خیلی مشکلاتی داشتم و توانایی حل اونا رو در خودم نمیدیدم.

    عید سال 95 تصمیم گرفتم محصول عزت نفس استاد رو تهیه کنم که پول آن نیز خیلی عالی معجزه آسا جور شد خیلی وقت بود که میخواستم اونو تهیه کنم ولی توان مالیشو نداشتم. فایل های رایگان عزت نفس رو سال پیش گوش کرده بودم فکر میکردم که این دوره خیلی مفید میتونه باشه برام. دوره عزت نفس رو 3ماه هر روز تمام تمرکزم رو گذاشتم رو این دوره به خصوص از زمانی که فایل 5 رو گوش دادم فایل پنج بیش ترین کمک رو به کرد.کمک کرد که بدونم پاشنه ی آشیل من کجا بوده تو این فایل استاد از قدرت تمرکز حواس صحبت میکرد.

    فایل های دیگر دوره نیز بسیار فوق العاده بودند و هر کدوم درس های بسیار بزرگی برای من داشتند که میشود برای هرکدام صفحه ها نوشت در فایل 3 خداوند رو خیلی عالی شناختم هرچند فایل های رایگان خدا رو بهتر بشناسیم رو گوش کرده بودم و از آن درس هایی گرفتم ولی این فایل احساس گناه لعنتی که من داشتم رو کاملا از وجود من پاک کرد و رابطه ام رو به مراتب قشنگتر کرد.در فایل 2 احساس قربانی شدن رو از من دور کرد فایل 1 یک جمله فوق العاده داشت که من با اون خیلی ارتباط بر قرار کردم و آن این بود “با یاد و نام خدا کارو شروع میکنم و اگر مشکلی پیش اومد حلش میکنم” فایل 4 واقعا به من قدرت داد و کمک کرد بر ترس های غلبه کنم و هزاران درس دیگری که از این دوره من گرفتم. ویژگی خیلی فوق العاده این دوره مثال هایی بود که استاد میزد از زندگی اش که خیلی به من کمک کرد که موضوع ها رو بیشتر درک کنم مثل مثالی که استاد به جنگل رفته بود برای این که ایمانش رو تقویت کنه.

    این دوره چنان تاثیر فوق العاده ای بر من گذاشته دوستان،که واقعا توضیح اون در کلمات و جملات نمی گنجه. این دوره من رو با خودم آشنا کرد و باعث شد پس از سال ها من از خودم تعریف کنم از چهره ام از توانایی هایم از کارای بزرگی که از قبلا انجام دادم. این دوره به من یاد داد که منتظر تایید نظر دیگران نباشم و برای خودم زندگی کنم. این موضوع یکی از بزرگ ترین اشتباهات زندگی ام بود که دائم میخواستم دیگران من رو تایید کنند دیگران به من رای مثبت بدن برای انتخاب هدف هام و تصمیم هام. یک تصمیم خیلی بزرگی که گرفتم این بود که برای این که بتونم به اهداف بزرگم مثل تحصیل در دانشگاه هاروارد،کنکور ندهم و وقتم را صرف آن نکنم در واقع من فکر میکردم و میکنم که کنکور دادن من پل های اضافی برای رسیدن من به اهدافم هست(حذف پل های اضافی رو از فایل ویژگی های افراد موفق یاد گرفتم )از وقتی که این تصمیمم رو گرفتم نگران تایید نظر دیگران و خانواده ام بودم و دائم میخواستم که بگم تصمیم من درست است ولی این دوره تمام دیدگاه من رو نسبت به نظر دیگران تغییر داد. من عاشق این جمله ی استاد هستم که میگه “من عباس منش نیاز ندارم که کسی منو باور کنه نیاز دارم که خودم، خودم رو باور کنم” واقعا خدا رو شکر میکنم و باور دارم از زمانی که خودم رو هم مسیر با رودخانه ی زندگی و خود درونی ام کردم شکرگزاری میکردم و احساس خوبی داشتم تونستم در مسیر قرار بگیرم و این دوره رو تهیه کنم.

    محصول دیگری که با برادر هام تهیه کردیم محصول تضاد بود که خیلی از اون درس گرفتم یکی از آن درس ها این بود که میگفت با کسی در مورد قانون بحث نکنید و از افرادی که نظر مخالفی با شما دارند فقط روی برگردانید. من خیلی با این موضوع مشکل داشتم و به خاطر باور های غلط مذهبی ام فکر میکردم که من باید مردم رو امر به معروف و نهی از منکر کنم که خدا رو شکر حل شد این موضوع.

    کتاب دیگری که ما از سایت گرفتیم کتاب قانون جذب ثروت بود این کتاب ایمان من رو نسبت به قانون و تاثیر ذهن و افکار ما بر شرایط زندگی مان خیلی بیشتر کرد. من این کتاب رو بیش از 10 بار تا کنون گوش دادم و هر بار مطالب فوق العاده تری یاد گرفتم.این کتاب چنان ایمان من رو تقویت کرده که شک ندارم که اگر به چیزی توجه کنم آن به زندگی ام وارد میشود.یک قسمت کتاب که مو رو به بدن من سیخ کرد این بود که استر یک روز گرم با مشاهده خشکی هوا و نبود آب درخواست برای باران کرد و بعد از ظهر همان روز باران بارید بر خلاف نظر هوا شناس ها که میگفتند اکنون خشک سالی هست.

    دوره ی دیگری که به سمت آن کشیده شدم و در مسیر آن قرار گرفتم دوره هدف گذاری بود. دوره ای که یک سال پیش میخواستم اونو بخرم. اون زمان پول خرید آن را نداشتم. اول ناراحت شدم که نمیتونم اون رو بخرم ولی بعدش به خودم گفتم که این فقط راه رسیدن به موفقیت نیست و عباس منش هم یکی از دست های خدا هست خدا بی نهایت دست داره و میتونی از راه های دیگه موفق بشی. بعد شرایط دست به دست هم داد و من در بهترین حالت و بهترین زمان تونستم این دوره را تهیه کنم. در این دوره استاد عباس منش فرمول موفقیت خودش رو برام توضیح داد و حتی توضیح داد که چطور میشه فرمول موفقیت خودم رو پیدا کنم.

    قبل از این که این دوره رو تهیه کنم یه کلیپ انگیزشی دیدم که یک شاعر بریتانیایی صحبت میکرد این کلیپ واقعا به من احساس عجیبی میداد.در این کلیپ میگفت که

    “if you are going to try go all the way, otherwise don’t even start” این جمله همیشه ملکه ی ذهن من بود که چطور میتونم با تمام وجود خودم به سمت خواسته هایم بروم(اشتیاق سوزان داشته باشم) همچنین همیشه اشتیاق استاد عباس منش رو برای تغییر و تحول در زندگی اش رو تحسین میکردم همچنین اشتیاقش برای مطالعه ی 400تا کتاب و تغییر باور هایش. این مهم ترین عامل برای خرید دوره هدف گذاری بود و دلیل دوم علاقه ی شدید من برای استفاده از الهامات و گفتگو با خدا بود و دقیق نمیدونستم چی هست.

    دو سه ماه پیش وقتی این دوره رو خریدم ‌هدفم این بود که بهترین نحو این دوره رو انجام بدم با تمرکز که به لطف خدا تونستم این دوره رو فوق العاده گوش کنم و تمرینات اون رو انجام بدم. به کمک این دوره به خود شناسی خیلی بیش تری رسیدم فقط من فایل 3 این دوره رو یک ماه کار کردم و هدف ها و خواسته هایم رو خیلی واضح با دلایل فوق العاده نوشتم.فرمول موفقیت خودم رو پیدا کردم و همچنین رمز موفقیت استاد برای خوندن کتاب ها با شور و اشتیاق وحشتناک. استاد خیلی عالی در مورد اهرم رنج و لذت صحبت کرد اهرمی که من در کتاب رابینز آن را خوانده بودم و نتیجه ای از آن نگرفتم و اون رو رها کردم بنا به دلایلی چون کمبود عزت نفس من باور نداشتم که میتونم از این اهرم استفاده کنم و برام خیلی خسته کننده بود فکر میکردم با فکر کردن به رنج انجام دادن کار ها آن ها را به زندگی ام بکشانم و رابینز درمورد قانون صحبتی‌ نمیکرد دلیل دیگه این بود که من زمانی که از این اهرم در زمان قبل استفاده میکردم دائم برای استفاده از اهرم خودم رو سرزنش میکردم و روزی به جایی رسید که دیدم دارم همان سیستم سرزنش گذشته ام رو عملی میکردم و دائم خودم رو سرزنش میکنم پس کاملا کتاب موفقیت نامحدود، NLP، حلقه های ذهنی و آنتونی رابینز رو از زندگیم حذف کردم.

    دوستان نمیخوام کسی رو قضاوت کنم یا این که کسی رو بت کنم ولی من به وقتی استاد در مورد اهرم صحبت کرد به درک عمیق تری رسیدم و خیلی بهتر از آن استفاده کردم و الان دارم نتیجه میگیرم.استاد همچنین از الهامات سخن گفت و به سادگی این موضوع رو باز کرد و من با فکر کردن به گذشته ام پی بردم که همیشه با من سخن خدا با من سخن میگفته. و این روزا دارم واقعا ازش کمک میگیرم.و احساس خیلی خیلی خیلی بی نظیری دارم.

    خدا رو شکر میکنم که تونستم چکیده ای از موفقیت هایم رو به صورت خلاصه بنویسم. امیدوارم که تونسته باشم کمکی به شما، دوست عزیز کرده باشم.دو تجریه ی خیلی بزرگی که من در این مدت با تمام وجودم حس کردم این بود که با اگر احساس خوب داشته باشم همه چیز درست میشه و دوم اینکه با تمرکز باشم و مانند ذربین متمرکز باشم میتونم کارای بزرگی رو انجام بدم و پیشرفت های بزرگی در زمان خیلی کم داشته باشم.

    در دو هفته ای که تمام تمرکزم رو بر روی بدنم و ارتباط آن باذهنم گذاشتم چون میخواهم شکل مورد علاقه ام رو داشته باشد و انرژی فوق العاده ای داشته باشد به یقین 100 درصد رسیدم که بدنم میتونه به هر شکلی که دوست دارم تبدیل بشه که این رو با بررسی مثال های اطرافم و با خواندن مقاله ها و کتاب هایی در این زمینه( از جمله کتاب قانون جذب ثروت)بدست آوردم. مثال خیلی جالبی که واقعا کمک کرد که به این یقین بزرگ برسم بررسی مشاهده پدیده ای به نام “stigmata” بود. پدیده ی stigmata پدیده ای است که در بعضی از افراد مسیحی خیلی افراطی رخ میدهد این است که جای شکنجه ها و زخم های مسیح بر روی بدن آن فرد ظاهر میشود.

    بعد از آن که به این یقین رسیدم شاهد نتایج خیلی بزرگی در جسمم شدم که ترجیح میدم که درباره ی آن فعلا صحبت نکنم زمانی که به بدن ایده آلم رسیدم داستان موفقیتم رو بگم. همچنین موفقیت های بزرگم در دادن اختراع ها و اکتشافتم.

    با سپاس فراوان از شما دوست عزیز به خاطر خواندن داستان بخشی از موفقیت های من????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  2. -
    امین شفیعی گفته:
    مدت عضویت: 1512 روز

    به نام خدای مهربان

    امین شفیعی هستم و امروز دارم برای اولین بار در سایت عباس منش کامنت میزارم.

    اینکه بعد از چند وقت اولین بارم هست دلیلش اینه که تکامل رو دارم پشت سر میزارم و الان موقعیت من به نظر دادن رسیده.

    خداوند مهربان امروز بهم کمک کرد تا منم داستان خودم رو بنویسم.

    من دانشجوی کارشناسی تربیت بدنی بودم و میخاستم برای ارشد امتحان بدم و خیلی پیگیر بودم که حتما قبول شم. با توجه به باور های اشتباهی که داشتم ار افراد موفق کمک نگرفتم و چند هفته درس خودنم ولی وقتی تست کار کردم تقریبا هیچ درصدی نتونستم بزنم و قطعا هیج جا قبول نمیشدم.

    کنکور ارشد در اردیبهشت برگزار میشه و من عید سال ۹۶ که ظهر بود دقیقا یک دقیقه بعد از سال تحویل از شهرستان به خونه خودم در شهر کرمان اومدم و شروع کردم به درس خوندن ولی به الگو توجه نکردم. بعد از چند روز ناکامی از دوستم برای اولین بار کمک گرفتم روز چهارم عید بود و من نزدیک به ۳۳ روز فقط وقت داشتم. شاید باورش برای دوستانم سخت باشه ولی فقط با کمتر از یک دقیقه مشورت با دوستم که رتبه ۲ کنکور بود من تونستم در طول ۳۳ روز دانشگاه باهنر قبول شم.

    بعد از ارشد دیگه راه رو یاد گرفته بودم و همیشه با بچهای دکتری مشورت میکردم. پایان نامه ای در حد رساله دکتری واسه ارشدم نوشتم که فقط مدیون کمک گرفتن از تجربه یه دوست که دکتری درس میخوند بود. بعد از اون درس خوندن واسه دکتری رو زیر نظر شایان دوستم شروع کردم که اونم رتبه ۲ دکتری بود ولی گرایش اون با من فرق داشت تو دکتری ۱۴۰۰ رتبه ۳۴ کنکور دکتری شدم ولی به علت تعداد کم قبولی ک ۲۰ نفر بود قبول نشدم.

    الان که دارم این کامنت رو میزارم یک ماه قبل از سربازیمه

    ولی مطمعنم بعد از سربازی بازم کنکور دکتری ۱۴۰۲ رو شرکت میکنم و با کمک گرفتن از کسی ک گرایش خودم تک رقمی شده باشه منم رتبه برتر کنکور دکتری میشم.

    نتیجه ای ک میتونم بگیرم اینه که اگه میخایم بهترین بشیم توی ی جنبه از زندگی باید با بهترین ادمهای اون رشته دوست بشیم و بدون ذهنیت منفی تمام راه اونا رو ادامه بدیم و مطمعن باشیم که خدا در موقعیت درست و به موقع دستمون رو میگیره.❤

    واسه همه دوستایی که کامنت منو تا آخر خوندن آرزوی موفقیت میکنم.

    خیلی خوشحالم که با استاد آشنا شدم و در حال تکامل در این نوع تفکر هستم.

    خداوند روز به روز استاد عباس منش و تمامی دمبال کنندگان در این تفکر رو به پله های بالاتری از موفقیت هدایت کند انشالله.

    دوستدار شما امین شفیعی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  3. -
    امیرحسین صفری گفته:
    مدت عضویت: 859 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به شما دوستان خوبم

    الگو های موفق در خانواده ی صمیمی عباس منش .

    یکی از مهمترین عوامل موفق که افراد میتونن خیلی موفق بشن چیه ؟

    اینه که افراد خیلی خوب میتونن از افراد موفق الگو برداری کنن . و اگر آدم بتونه از افراد موفق خوب الگو برداری کنه یعنی بتونه باورهای اونارو در ذهنش ایجاد کنه ، نگاهی که اینا به مسائل و موانع دارن رو ایجاد کنه در ذهنش و اون جاه طلبی و اهداف بسیار بسیار بزرگی که در ذهنشون ایجاد کردن تا بهشون انگیزه بده اون فرد هم میتونه به همین سرعت به همین موفقیت های بزرگ برسه .

    استاد میگه : من هم زمانی که خودم رو شناختم و تصمیم گرفتم بیام روی خودم و باورهام کار کنم تشنه ی کتابهایی بودم که داستان زندگی افراد موفق بود . مثل کنراد هیلتون ، هنری فورد ، جف بزوس و … هر کسی در هر حوضه ای بسیار موفق شده و به شدت علاقه داشتم مطالعه کنم در مورد افراد موفق و نحوه ی برخورد این افراد با مسائل و مشکلات . و حتی فیلمهایی که میدیدم اونایی بود که در مورد زندگی افراد موفق بود و اینا بود که به من ذهنیت خوب داد . و هر بار که این کتاب هارو میخوندم بیشتر باور میکردم که میشود . یعنی این ذهنیت رو ایجاد میکرد که میشه ، اینا تونستن تو هم میتونی . مثلا میومدم نحوه ی برخورد این افراد رو با مسائل و مشکلاتی که براشون پیش میومده بررسی میکردم که اغلب هم مشکلات بزرگی بوده . و اینا امدن این مسائل رو با صبر ، با ایمان ، با راه حل های خلاقانه حل کردن و از حل این مسائل برای پروازشون به سمت موفقیت استفاده کردن . و هر بار خوندن این مطالب در من این باور ایجاد میکرد که میشود و اونها تونستن ، خواستن ، بزرگ فکر کردن ، باور هاشون رو تغییر دادن ، نگرششون رو تغییر دادن نسبت به آدم های دیگه ، مثل بقیه فکر نکردن و مثل بقیه عمل نکردن به همین دلیل نتایج بزرگ گرفتن و اگر اونا تونستن تو هم میتونی .

    توی بررسی این افراد خیلی خیلی به این فکر میکردم که این افراد بدون پول ، بدون سرمایه اولیه ، بدون پارتی ، بدون اینکه بگی ارثیه ی خاصی بهشون رسیده ، و فقط به خاطر شور و اشتیاق عالی و پشتکار عالی نتیجه میگرفتن . و با طی کردن تکاملشون به این همه موفقیت رسیدن و چیزهایی که میتونست هر کسی رو از موفقیت دور کنه و اینا ازش موفقیت ساخته بودن و همیه اینا به من اعتماد به نفس بیشتر میداد ، قدرت بیشتر میداد ، و ایمان این رو میداد که میشود و بعد از یه مدت به ایمان رسیده بودم که من صد در صد به موفقیت میرسم با اینکه هیچ نشونه ای نبود و شرایطم سخت بود در همه موارد .

    باور : پیدا کردن الگوهای موفق و مناسب قدرت باورهارو به شدت افزایش میده .

    منطق : وقتی من در حال برسی فردی باشم که بسیار موفق هست و نگاه متفاوتی به مسائل داره و باورهای قوی داره به شدت بر ذهن من و رفتار من تاثیر میزاره و باعث میشه که من هم وارد مدارهای بالاتری بشم و اگر تعداد این افراد زیاد بشه تاثیرش هم به همین مقدار زیاد میشه و اگر مدام ذهن با این الگوها محاصره بشه نتیجه این میشه که ساختار ذهن ما هم دقیقا مشابه این افراد میشه و نتیجه این میشه که موفقیت ها پشت هم به وجود میاد . و برعکس وقتی ورودی های ذهن پر بشه از الگوهای نامناسب و باورهای تضعیف کننده اون اتفاقی که میفته اینه که انسان میل به حرکت نداره و در نتیجه هیچ نتیجه ای هم رخ نمیده و نه تنها شرایط در همونجا نمیمونه بلکه شرایط بدتر و بدتر هم میشه .

    استاد میگه : از طریق این کتاب ها و فیلم ها انقدر من این اطلاعاترو میخوندم که انگار با اون افراد زندگی کردم و انگار صدها بار با اونها کار کردم و ازشون تاثیر گرفتم .

    در یک کلام من باور کردم این چیزی نیست که رویای غیر قابل دسترس باشه برای من .

    نکته : اگر ذهن ما فقط بتونه اینو بپذیره که ما میتونیم کارهای بزرگ انجام بدیم و امکان پذیر هست و بدیهیه و صد در صد خدا میخواد و کمکش میکنه تا نتیجه بگیره هیچ چیز نمیتونه جلوشو بگیره .

    استاد میگه : من در کارم با مسائل بزرگ و جدی روبرو شدم که با یاد آوریه مسائلی که الگوهای من حل کرده بودن حلشون کرده بودم .

    باور کنیم همه ی ما از یک سیستم عصبی داریم استفاده میکنیم و اون خدای که کیهان رو داره هدایت میکنه به یک اندازه به همه ی ما نزدیکه و اگر کسی تونسته زندگیشو هر طور که دوست داشته خلق کنه باور کن که تو هم میتونی . به همون اندازه و حتی بیشتر .

    استاد میگه : پیدا کردن این الگوها در روزهای سخت بسیار به من کمک کرد در روزهایی که واقعا کار من سخت بود روزهایی که شرایط کار شرایط مالی شرایط عاطفی بسیار سخت بود و یکی از چیزهایی که خیلی به من کمک کرد این بود که اون افراد هم تونستن از مسائلشون عبور کنن . وقتی من به یاد اوردم با چه باورهایی مشکلاتم رو حل کردم خیلی راحت تر تونستم با مشکلات جدید روبرو بشم .

    مثلا اگر ما به یاد بیاریم با چه روشی تونستیم تو کنکور به نتیجه برسیم با چه باورهایی با چه عملکردی میتونیم از همون استفاده کنیم و در کارهای جدید هم به نتیجه برسیم .

    تمام .

    در پناه الله مهربان شاد ، سالم ، ثروتمند ، و خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید خدا نگهدار .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      سیده ملیکا مرتضوی گفته:
      مدت عضویت: 832 روز

      به نام خداایی که هرچه دارم از اوست

      سلام به بردار امیر حسین و این کامنت فشنگ و زیباشون …

      اونقدر برام تاثیرگذار بود که باعث شد بخوام ذخیرش کنم تا باز هم در اینده چندین بار بخونم …

      حرف های و کلیدواژه های لستاد رو خیلی خوب توی کامنتتون گنجانده بودید …

      ازتون ممنونم ….

      و این قسمت که از استاد نوشته بودید رو خیلی دوست داشتم …

      .

      .

      .

      پیدا کردن این الگوها در روزهای سخت بسیار به من کمک کرد در روزهایی که واقعا کار من سخت بود روزهایی که شرایط کار شرایط مالی شرایط عاطفی بسیار سخت بود و یکی از چیزهایی که خیلی به من کمک کرد این بود که اون افراد هم تونستن از مسائلشون عبور کنن . وقتی من به یاد اوردم با چه باورهایی مشکلاتم رو حل کردم خیلی راحت تر تونستم با مشکلات جدید روبرو بشم .

      .

      .

      ممنونم ازتون …

      منتظر نتایج فوق العادتون هستم …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        امیرحسین صفری گفته:
        مدت عضویت: 859 روز

        سلام ملیکا جان امیدوارم شاد سلامت باشی

        ممنونم از پیام قشنک و ابراز لطفی که داشتی

        واقعا این متن رو خودمم هر بار میخونم احساس میکنم در مدار آگاهی عالی بودم و این نوشته ها به خودم هم بسیار کمک میکنه در واقع هر چقدر توی این فضا میمونی تمرین میکنی فکر میکنی ادامه میدی خداوند درهای آگاهی رو به شکل های مختلف به روت باز میکنه و به شکل های مختلف باورتو قوی میکنه .

        از خداوند ممنونم که من و شما و دوستان خوبم رو در مسیر رشد و آگاهی قرار داده

        امیدوارم خیلی برات این سبک از زندگی مهم شده باشه و خیلی روی نوع نگاهت به زندگی نوع افکاری که در ذهنت هست کار کنی و همیشه سعی کنی افکار بد رو از خودت دور کنی و هر چقدر میتونی افکاری رو که بهت احساس خوبی میدرو جابزاری

        الگو برداری از افراد موفق هم یکی از روشهای ایجاد باورهای قدرت مند کننده به جای باورهای ضعیف کننده و محدود کننده هست .

        یادت باشه هر چقدر افکار خوب داشته باشی شجاع تر ، قوی تر ، مصمم تر ، با اراده تر ، عملگرا تر ، توحیدی تر ، موفق تر هستی و لذت بیشتری از زندگی میبری

        هر چقدر هم که افکارت خوب نباشن : ترسو تر ، ضعیف تر ، بی اراده تر ، افسرده تر ، ناکارامد تر میشی .

        یه نکته بسیار مهم دیگه که میتونه زندگیت رو تغییر بده قدرت سپاسگذاری هست این کار به شدت توجه تورو میبره روی چیزهای مثبت و نگاه تور به زندگی تغییر میده . توضیحات بیشتر رو امیدوارم با تحقیق در مورد این موضوع به شدت مهم به دست بیاری

        برات بهترین آرزو هارو دارم و امیدوارم همیشه بدرخشی

        در پناه الله یکتا شاد و سالم و سلامت و ثروتند در دنیا آخرت باشی .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1405 روز

    به نام هدایت الله

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان سایت عباس منش

    خدا را شکرت این فایل ایمان من را با هر بار گوش کردن زیاد می‌کند و در راستای هدف خودم به آنچه که تا الان برداشت کردم برسم از آنجایی که در سال 1400 من با استاد از طریق برادرم آشنا شدم اتفاقات ریز و درشت زیادی در زندگی من رخ داده من با برادرم اوایل با اکانت اون شروع کردم به خرید دوره عزت نفس و قانون آفرینش که در محصول اعتماد به نفس با کار کردن روی این فایل ارزشمند زندگی برای من چرخه آن روان‌تر شد کاری که سه سال آرامش و آسایش را از من گرفته بود آن را با کمک تمرینات استاد انجام دادم و اون اعتماد به نفس من را در زندگی بیشتر کرد و کم کم همه کارها را با آمادگی کامل انجام می‌دادم اما محصول قانون آفرینش نگاه زندگی را برای من قشنگ‌تر و عالی‌تر کرد و به زیبایی‌های بیشتری با توجه به آنچه خداوند خلق کرده به من نشان داد تا استفاده کنم اما از یه جایی به بعد با اکانت خودم توانستم ثروت یک را خریداری کنم تمام ترمزهایی که باعث می‌شد من به جلو پیشرفت نکنم آن را شناسایی کردم و ظرف وجودیم را آرام آرام با تکامل زیاد کردم و هنوز هم جای خیلی زیادی دارد که روی خودم و باورهایم کار کنم

    اما محصول ارزشمند 12 قدم که از همون اول با خرید این دوره شیوه زندگی معجزات و نگاه من را نسبت به خداوند و خودشناسی و قرآن خواندن را به من نشان داد خدا می‌داند که از وقتی این محصول رو تهیه کردم به چه نتیجه‌های خوبی رسیدم اول اینکه خالق زندگی خودم هستم و هر اتفاقات خوب و بدی که می‌افتد به خاطر افکار و باورهایم است خدا را شکر می‌کنم در قدم 4 هستم و با عشق تمام تمریناتی که استاد گفتن را مو به مو انجام می‌دهم و این محصول از من یک آدم دیگه درست کرد که خودم هم مبهوت ماندم و از استاد سپاسگزارم تمام زحمت‌هایی که برای این فایل‌ها و محصولات انجام می‌دهند تا آگاهی‌های ما و به خواسته‌هایمان دسترسی پیدا کنیم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  5. -
    شیدا و مهرک گفته:
    مدت عضویت: 1815 روز

    سلام به همه ی دوستان و استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    میخوام تمام قسمت هایی که هدایت شدم به این مسیر و اینکه چه اتفاقی که برام افتاد تو مسیر زندگیم را با شما درمیان بگذارم

    قبل از اون خودم رو معرفی میکنم

    اسم من شیداست 24 سالمه مدرک تحصیلی ندارم چون هیچ علاقه ایی به درس خوندن نداشتم

    اما الان تو رشته معماری فعالم و طراح دکوراسیون داخلی و نما خارجی هستم که میگم چطور این اتفاق افتاد

    من تقریبا 16 سالم بود که پدر و مادرم از هم جدا شدن و من یک خواهر کوچکتر از خودم دارم

    از همون سن درس رو ول کردم و تصمیم گرفتم وارد بازار کار بشم

    پدر و مادرم به خاطر اعتیاد پدرم از هم جدا شدن یک روز که پدرم مثل 10 ها بار قبلی که کمپ ترک اعتیاد رفته بود قرار بود تا 21 روز برنگرده مادرم تصمیم گرفت که غیابی از پدرم جدا بشه و ما 3 نفری یک خونه تو یه منطقه دورتر بگیریم و این اتفاق هم اتفاد و من گفتم پدرم مسیرش رو انتخاب کرده و میخواد زندگیش رو تغییر بده و با مادرم تصمیم گرفتیم 2 تایی یا 3 تایی کار کنیم و زندگی رو بگذرونیم و همه چیز رو تغییر بدیم

    اما 1 ماه نشده بود که یک مردی وارد زندگی مادرم شد و تصمیم گرفتن که ازدواج کنن من به شدت مخالف بودم و ناراحت اما مادرم تصمیم خودش رو گرفته بود

    و از زمانی که ازدواج کرد چون همسزش ازش خواسته بود من و خواهرم رو همراه خودش نیاره تو زندگیش ما تو همون خونه بودیم و مادرم مارو تنها گذاشت سنمون خیلی کم بود و تجربه ایی از زندگی نداشتیم به ظاهر غمگین و دردناک بود اما الان خدارا بابتش واقعا سپاس گذارم

    زمان گذشت و همسر مادرم تبدیل شد به یک ناپدری بدجنس قصه ها و تمام پول هایی که مادرم داشت رو کم کم ازش گرفت حتی خونه ایی که من و خواهرم توش زندگی میکردیم

    اون موقع من فروشندگی میکردم تو مغازه و خواهرم تو یک عطر فروشی کار میکرد و تو همون اوضاع ما بی خونه هم شدیم و واقعا روزهای سختی رو گذروندیم و من از اینکه خواهر کوچیکم این صحنه ها رو تجربه میکنه واقعا ناراحت بودم چون خودم به خودم انگیزه میدادم که درست میشه اما اون بچه بود و بهونه گیر

    خلاصه با هزار التماس و خواهش مادرم پول گرفت از همسرش و مجددا ما یک خونه اجاره کردیم البته بعد از 1 سال

    تو همون ناراحتی و غم و غصه ها به خاطر نا اگاهی و سن کم یک روز واقعا خسته شدم از شرایطم واقعا همه چیز سخت تر شده بود

    وقتی از سر کار برگشتم خونه برای استراحت کلی گریه کردم و داد زدم و با خدا حرف زدم داد میزدم حرف میزدم از خواهش کردم

    التماس کردم کمکم کن من زندگیم تغییر کنه من نمیدونم باید چی کار کنم

    فکر میکنم دقیقا همون شب بود که من تو همون خال گریه و زاری بودم و حالم خوب نمیشد

    همکار خواهرم که تقریبا از همه چیز با خبر بود و دوست خوبمون بود و همیشه کمکمون میکرد زنگ زد به من گفت میخوام باهات صحبت کنم بیا دم خونتونم

    رفتم دم در و بهمپیشنهاد یک کارو داد و دقیقا یادمه گفت میخوای زندگیت عوض بشه میخوای دیگه این روزا تموم بشه فردا بیا فلان آدرس من فقط به خاطر همین 2 تا جمله قبول کردم چون من از خدا خواسته بودم

    گفتم نکنه این همون چیزیه که خواسته بودم

    فردا تو همون ساعت رفتم دیدم شغلی که معرفی کرده بازاریابی شبکه ایی و من تقریبا از دیدگاه ها از حرف ها از آینده ثروت مند شدنش خوشم اومد و قبول کردم و گفتم من موفق میشم

    افکار اونجا مثبت بود اما باور ها ایراد داشت

    من همکارای زیادی پیدا کردم آدم های زیادی دیدم و انگار واقعا وارد جامعه شده بودم

    یکی از همکارام که از همون روز اول همه جوره هوای منو داشت و کمکم میکرد که پیشرفت کنم و بعد از چند ماه باهم دوست شدیم الان نزدیک به 2 سال هست که باهم ازدواج کردیم و بهترین رابطه رو داریم

    من تقریبا 5سال تو اون شرکت کار کردم اما هیچ پولی درنیاوردم من ایراد رو روی کار نمیزارم ولی من به اون مسیر هدایت شدم تا با آدم هایی آشنا بشم که دستانی از سمت خدا بودن ومن تو او کار خیلی بزرگ شدم خیلی عاقل شدم چون تلاش کردن خوب یاد گرفته بودم حتی بدوون نتیجه امیدوار بودن استقامت داشتن و هدف داشتن و خیلی چیزهای ارزشمند دیگه که بابت تک تکشون سپاس گذارم

    زمان گذشت و من وهمسرم به دلایلی تصمیم گرفتیم از اون کار بیایم بیرون و اومدیم خیلی سخت بود برامون بعد از این همه سال مسخره شدن و کار کردن حالا بدون هیچچیزی باید از اول شروع کنیم و حال روحی خوبی نداشتیم یک روز که داشتیم تو اتوبان میرفتیم به سمت شهرک غرب یکی از همکارایی که تو همون کار بود قبل از ما بیرون اومده بود با ما تماس گرفت ما تقریبا 1 سال ازش بی خبر بودیم و گفت بیایید فلان جا ماهم رفتیم البته این همکارمون واقعا فرد تاثیر گذاری بود و بسیار مطالعه داشت در زمینه موفقیت و همیشه دنبال کشف قانون جهان بود که خداروشکر پیدا کرد و مارا هم درمیون گذاشت و به ما گفت قسم میخورم اینبار راه رو پیدا کردم با من همراه بشید و ما بعد از چند روز فکر کردن دوباره رفتیم پیشش و اون واسمون یکی از فایل های استاد رو گذاشت و بعدش ساعت ها باهم درموردش حرف زدیم اینکارو ادامه دادیم مجددا با اون دوستمون وارد یک بازاریابی شبکه ایی دیگه شدیم و هم باهم راجب قوانین حرف میزدیم و هم کار میکردیم 6 ماه تو ان شغل جدید بودیم اما بیشتر راجب قوانین حرف میزدیم نه کار همکارمون چون روانشناسی ثروت رو تهیه کرده بود و ما تهیه نکرده بودیم اون تنها تو خونه گوش میکرد و فرداش باهم بحث میکردیم و حرف میزدیم و اون آدم تقریبا کمک میکرد که ماهم مثل خودش باور های جدید رو بسازیم اما اینطور نبود که عین چیزهایی که گوش کرده بیاد به ما بگه چون اون همکارمون کلا سخنران بود و همیشه باهم در این موارد حرف میزدیم و اون دوره با باور های جدیدش برای ما سخنرانی میکرد به سبک خودش و دانسته ای خودش که الان خداروشکر وارد مسیر و رسالت خودش شده و همین کار رو برای جمعیت های زیاد انجام میده خلاصه ما نتیجه گرفتیم کم اما گرفتیم حالمون خوب بود انگیزمون بیشتر شد و مسیرمون از همکارمون و اون شغل مجددا جدا شد و رفتیم سراغ کارهای معمولی از کار کردن تو شهر بازی شروع کردیم واز اون جا ایده گرفتیم یک ماشین شارژی تهیه کنیم و خودمون تو پارک کرایه بدیم خیلی سخت بود واسه غرورم اما انجام دادیم 2 تایی بعداز ظهر ها تا شب کار میکردیم

    و تو همون دوران پدر و مادر همسرم چون خیلی مذهبی بودن اصرار کردن که عقد کنید و ماهم مخالف نبودیم بدون هیچ جشنی عقد کردیم تقریبا 3 روز بعد از عقد با همسرم مجددا رفتیم تو پارک وماشین شارژی کرایه میدادیم و به شدت روی باورهامون کار میکردیم هر شب قبل از خواب شکرگزاری منوشتیم روزها فایل های استاد رو گوش میکردیم و به قول استاد بمباران کرده بودیم خودمون رو از افکار و باور های درست و حالمون خوب بود وضع مالی هم بد نبود چون ما خونه پدرو مادر همسرم بودیم تو همون شبایی که تو پارک میرفتیم و کلی از دیدن بچه ها و کنار هم بودن لذت میبردیم من گفتم بیا باهم از آموزشگاه خصوصی طراحی یاد بگیریم و این ایده خوبی بود چون درآمد این کار زیاد بود هفته ای3 روز صبح ها میرفتیم آموزشگاه شب ها تو پارک از استاد های مختلف طراحی رو بیشتر یاد گرفتیم و خوب بود و کار کردن تو پارک رو هم ادامه میدادیم یک شب دوباره به سرم زد از ایران بریم اما نه پول نه سرمایه و نه حمایتی بود همسرم گفت 1 سال بریم تو رشته ایی که یاد گرفتیم کار کنیم و بعد مهاجرت کنیم گفتم نه زودتر بریم مثلا چند ماه دیگه که باز هم هدایت شدم بعد از سال ها به دختر عموم پیام دادم و فهمیدم 2 سالی هست ترکیه زندگی میکنه و باهاش حرف زدم و شرایط رو پرسیدم و دیدم هم راحت میشه خونه اجاره کرد هم راحت اقامت موقت گرفتم با وام ازداوجی که داشتیم 60 ملیون تصمیم گرفتیم مهاجرت کنیم واسه همه خنده دار و نشدنی بود ولی من تصمیمم روگرفته بودم و همسرم کاملا موافق بود باهام و دختر عموم گفته بود کار هم براتون من اوکی میکنم

    ما تو 3 ماه همه کارهامون رو کردیم و هنوز هیچکس باور نمیکرد روز های آخر دوباره همون همکارمون زنگ زد و فقط یه جمله گفت

    جمله این بود تو یک دفتر بنویسید میخواهید اونجا چی براتون اتفاق بیوفته ریز به ریز و ما نوشتیم

    دقیییییییییقااااا عین اون چیزی که نوشتم از لحظه سوار هواپیما شدن واسمون اتفاق افتاد ما همچنان با فایل های استاد زندگی میکردیم

    اتفاق های جالبی افتاد تو فرودگاه ما 10 کیلو اضافه بار داشتیم و نمیدونستیم اون قسمت که وزن میکنن و مبلغ اضاه بار و میدن پرداخت کنی یک آقای به ظاهر بد اخلاق برای بقیه و خوش اخلاق برای ما بود که گفت انقدر اضافه بار دارید ما اومدیم بریم پرداخت کنیم صدامون کرد و برگه رو پاره کرد گفت نمیخواد شما پرداخت کنید و ما از خوشحالی اشک تو چشمامون جمع شد و گفتیم قوانین کار میکنه وقتی رو خودت کار میکنی و بعد که سوار شدیم ما قسمت وسط کابین هواپیما بودیم و من ناراحت بودم و دلم میخواست از پنجره بیرون رو ببینم و واسه آخرین بار ایران رو از بالا ببینم اما اصلا جا نبود وسط پرواز بودیم که همسرم صدام کرد با تعجب گفتم چی شده گفت بغل دستیمون رو نگاه کن داره چی میبینه و من واقعا تعجب کردم از این همه اتفاقات بغل دستی ما داشت یکی از فایل های رایگان استاد رو نگاه میکرد و ما باهاش شروع کردیم به صحبت و کل مسیر و درمورد نتایجمون حرف میزدیم و واقعا جالب بود و الان که دارم این فایل رو مینویسم تقریبا 1 ماه مجددا داریم رو باور هامون کار میکنیم و 1 سال و چند ماه تو ترکیه داریم زندگیم میکنیم و قوانین رو به محض رسیدن به خواسته رها کرده بودیم اما خداروشکر دوباره به مسیر برگشتیم

    من از اون شرایط امروز با همسرم تو یک برج خوب تو استانبول طبقه 14 که ویو فوق العاده شهر رو داریم یک بالکن رو به شهر داریم و کاش میتونستم این تصاویر رو باهاتون به اشتراک بزارم

    دوستان عزیز قوانین همیشه کار میکنه ایمان دارم به همون اندازه که روی خودمون کار میکنیم خدا بهمون نتیجه میده و زندگیمون تغییر میکنه واقعا این جمله استاد طلایی که میگه روی خودت سرمایه گذاری کن

    و تمرکز تمرکز تمرکز

    ایمان دارم باور های ما داره زندگیمون رو رقم میزنه هر جایی که مسیله ای وجود دارد رو اون قسمت باید باور ها رو تقویت کرد

    الان که وارد سال 1400 شدیم و ما برای هدف وارد شدن تو حرفه خودمون و کار کردن تو یک شرکت خوب و بزرگ هستیم و میخوایم شرایط مالی مون رو بهتر بهتر کنیم و به زودی تو قسمت های دیگه سایت از نتایج جدید براتون مینویسم

    دوستتون دارم و خدارو سپاس گزارم که من رو هدایت کرد حتی وقتی من فراموشش کرده بودم اون منو فراموش نکرده بود

    و این یعنی عشق به خالق ومخلوق

    امیدوارم شماهم مثل من که فقط یک مقدار رو خودم کار کردم و نتیجه ام عوض شده کار کنید و نتیجه های فوق العاده بگیرید

    استاد عزیزم ازتون سپاسگذارم به خاطر راهنمایی هاتون اما به قول خودتون شما فقط دستی از سمت خدا برای من بودین و من بابت این از خدا باز هم سپاسگذارم

    امیدوارم شاد و ثروت مند باشید هر جا این دنیا هستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      RahaRahimi گفته:
      مدت عضویت: 2998 روز

      سلام دوست عزیز هم خانواده ای خودم و هم فرکانسی خودم عاشقتم

      به نام خداوند هدایتگر و مهربان

      انکس که یوسفی را از دل چاه عزیز مصر میکند

      انکس که یونسی را از دل نهنگ بیرون می اورد

      با خواندن داستان شما زوج موفق و عاشق خیلی ذوق کردم و اشک ریختم

      چه قد شباهت داشتین به داستان یوسف پیامبر

      اینگار همون سناریو الان با دو شخصیت متفاوت اکران شد

      امیدوارم که هر لحظه در این مسیر هدایت در کنار همسر فوق العادتون( چه قد به هم میاد و واقعا عالی هستین همسرتون مثل مهرداد جم میمونه :) ) درکنار هم هممسیر باشین و قله های ترقی و موفقیت طی کنین

      و مامنتظر نتایج فوق العاده تون هستیم که کامنت کنین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        شیدا و مهرک گفته:
        مدت عضویت: 1815 روز

        سلام دوست عزیزم

        ممنون از دیدگاه قشنگتون

        از این کامنتی که شما خوندید تقریبا 7 ماه میگذره و خدارو هزار مرتبه شکر مسیر هموارتر شده

        به جاهای بهتر هدایت شدیم زندگیمون پر از آرامش و عشق بیشتر شده و توکلمون و ایمانمون به خداوند بیشتر شده

        خداروهزار مرتبه شکر وارد دوره فوق العاده 12 قدم شدیم و آگاهی هامون بیشتر شده

        با پاسخ دادن شما به این دیدگاه من یک مروری برای خودم شد از شما سپاس گزارم

        خداروشکر میکنم هرروز داره اوضاع بهتر میشه اگر هرروز در مسیر درست باشیم

        بازهم ممنون از شما

        و سپاسگزار خداوند هستم که که دوستانی مثل شما و استادی مثل استاد عباس منش دارم

        در پناه خدا شاد و ثروتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    وجیهه عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1500 روز

    من از زمانی که با سایتتون از طریق پیج مهرنوش حبیبی عزیز اشنا شدم رابطم ، کارم ، همه چیزم تغییر کرد ذره ای نگرانی ندارم تو زندگیم اگه هم بشم چند روز قبلا طول میکشید حالم خوب بشه اما الان چند ساعت..همیشه برای کارم نگرانی داشتم اما الان ارامشی دارم که با هیچ چیزی عوض نمیکنم باور غلط به چشم زخم کلا در من از بین رفته ، اینا تغییرات ۵/۶ ماهمه واقعا به طرز معجزه آسا خواسته هایی که برای سال بعد چیده بودم اتفاق افتاد خدا خیلی زیبا هدایتم کرد به سمت خواسته هام ❤️❤️خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  7. -
    اسماء منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1986 روز

    بنام رب وهاب و غفور و رحیمم

    سلام به دوخانواده عزیز و بزرگم

    روز بیست و ششم

    اقااااااا اونقدر احساس خوب دارم که نگو وووو، امیدوارم این احساس و انرژی ای که از اول صبح داشتم بتون برسه از طریق همین کامنت، اینکه اینجاا کامنت میزارم مجدد برای اینکه از کامنت های بچه ها از ص53 به قبل اونقدر عالی بودن و بچه ها میومدن از جزئیات اتفاقات عالی ای که براشون رخ داده و نتایجشون به بهترین شکل می گفتن و به شدت خوندنشون حالمو عالی می کنه،منم گفتم بیام بنویسم هم برای سپاس گزاری و گفت موفقیت ها و حال خوب ها که بیشتر شه و هم برای شما که لذت ببری دوستای گلم، یعنی استاد حرفشون طلاست وقتی می گن یه کاری رو انجام بده یعنی آقا انجام بده بگو چشم بعد ادامه بده استمرار بورز نتیجه رو ببین حال کن

    آقا جان ما روز خودمون را با لطف پروردگار که ازش خوساته بودم زود بیدارم کنه ساعت 10 مثلا، ساعت 9 بیدارم کرد و به شدت خوشحال شدم و بعد پا شدم سریع بدون هیچ وقت تلف کردنی شروع کردم به انجام برنامه ای که از شب قبل نوشته بودم

    اول پا شدم یه ناهار خوشمزه درست کردم جای همگی خالی و با احساس خوب و همزمان با شنیدن صدای استاد، و خونه کاملا خلوت و عالی پدرم بیرون بود خواهرام بیرون مامانممم کربلاست، خلاصه صدای فایل عزت نفس استاد رو گذاشتم و شروع کرد به گوش دادن (دیشبم چون با احساس عالی خوابیدم لا جرم اتفاقات بهتری هم در صبح رخ میده: کلی با خدا گفت و گو کردم، آهنگی که مریم خانم جان گذاشته بودن بر روی فایل هدایت الهی و پدیده همزمانی (ملکا-محسن چاوشی) رو میزاشتم و به دریم برد جدیدی که درست کردن که به حالت اسلاید شو تو گوشیم نگاه می کنم و چون فایل نامه حضرت علی به امام حسن رو دیده بودم دیشب که استاد می گفتن از خدا زیاد بخواه و باورهام همینطور محکم تر می شد و حالم بهتر، منم با اطمینان بیشتری رفتم سراغ تکمیل دیرم بردم و شب باورتون نمیشه تا ساعت 4 و نیم صبح داشتم با خدا حرف می زدم از خواسته هام یه جایی دیگه از رختم به حالت خوابیده پاشدم چهارزانو نشستم انگار که خدا رو بروم باشه و حرف میزدم باش، مقایسه می کردم حالمو اینموقع پارسال که با اطمینان خاصی خدا منو به این مسیر فرامیخواند و من حالم خوب بود که بالاخره قراره دنیام عوض شه و آشنا شدم با خانواده ای به این عظمت که خدارو میبینم هر بار که کامنتاتون رو میخونم، هر وقت استاد و مریم خانم جان میبینم که با چه سخاوتی هر جای زیبایی که میرن رو به ما نشون میدن اصلا معرکه بود حالم) خلاصه صبح قبل از آشپزی کامنت هم خوندم طبق عادت هر روزم و همینطور احساسم بهتر و بهتر می شد، که یهو انگار کسی گفت برو ببین کامنتت کدومش تایید شده، دیدم همین کامنتی که شرح حالی از خودم و گذشتم نوشته بودم تایید شده و یک رای داره، میدونم کار فرعی ای هست که بریم ببینیم کی رای داده ولی عجیب اینبار یه حسی گفت برو ببین بعد دیدم گروه تحقیقاتی عباسمنش گفتم عهههه چه جلب بعد گفتم ببینم این گروه عباسمنش کیه پروفایلش ببینم بعد مریم خانم جان شایسته بودن، آقاااااااا اونقدر خوشحال شدم اول صبحی اصن انرژی گرفتم خانم شایسته کامنتمو خونده پنج ستاره داده خدایا شکرت

    بعد از آشپزی باز حالم عالی بود گفتم بیام سراغ انجام داده ایده الهیم مثل روزای گذشته که دیدم برادرزادم که رابطه خییییلیییی نزدیکی با من و خواهرام داره اصنن انگار خواهرمونه ده سال اختلاف سنی داریم ولی به شدت حرف همو میفهمیم و عین دوست و خواهریم، و اولین نوه ما هم هست و خیلی آدم خاصیه از هر لحاظ و خیلی دوستش داریم، که اونم دوست داره بیاد تو این مسیر بعضی وقتا یه سری به سایت میزنه ما هیچ براش نمیگیم از معلوماتمون چون هر چی استاد می گفت نگین و ما میگفتیم از شدت اشتیاق و به قول استاد خوب چک و لقد خوردیم و مسئله بها دادن هم هست، همش بش می گیم هر چی میخوای تو سایت هست سرچ کن میاد، هر چی میگی ها، گاهی وقتا میگه حوصله ندارم بش می گم سایت دیگه من نمیدونم، خلاصه پیام داده بود: سلام زیبا چطوری؟ گفتم خدایا من دیشب بش فکر میکردم گفتم خبری از زهرا نیست به من پیام نداده در حالیکه دیشب داشت همش با فاطی خواهرم کوچیکه حرف میزدن بعد گفتم اوکی تو مدارم نیست اینا و منم فرصت نکردم پیام بدم بش واقعا، و رهاش کردم، و امروز پیام داده بود، یعنی اینقدر همه چیز با دونستن قوانین عالی عمل می کنه این اتفاق جالب و قشنگ دوم بود، بعد از اون هم ساعت 6 و سی بود پیام واریز 500 هزارتومن به حسابم بود، گفتم خدایا کیه این بعد زنگ زدم خواهرم گفتم تو بودی گفتم نه، و اون توضیح داد باز چیزی راجع به همین از تجربیات خودش در این مسیر، خلاصه تنها کسی که به فکرم رسید که دیشب بش فکر میکردم دوستم بود که بش کتاب هایی رو فروخته بودم قبلا،زنگ زدم گفت ببخشید طول کشید بیا فردا همو ببینیم دلم برات تنگ شده، دقیقا دیشب برای قسمتی از کارم در جهت عمل به ایده الهی که انشالله از نتایج اونم میام میگم، یاد دوستم افتادم که چند وقتیه خبری ازش نیست و ما اونقدر صمیمی هستیم و هم فرکانس تا یه حدودی که من تا بش فکر می کنم اون زنگ میزنه یا پیام میده بطوریکه همیشه شاکیه چرا من زنگ نمیزدم یا پیام نمیدم (البته شاکیه که شوخیه) و بعد گفتم بش اتفاقا دیشب داشتم به این فکر می کردم که چرا من فکر یادت افتادم زنگ نزدی از طرفی هم چون مشغول انجام کارهای پایان نامه دکتراش هست و میدونستم داره دوره ای رو میگذرونه به صورت تمرکزی گفتم مزاحمش نشم تا خودش پیام بده و دیشب که بعد نماز داشتم با خدا حرف میزدم و طبق همون فایلی که دیده بودم با خدا حرف زدم و از برنامه هام می گفتم که حتی گفتم خواسته هام چیه و خدا امروز جورش کرد و قراره من و دوستم همو ببینیم و در مورد کارمم ازش راهنمایی بگیرم و همین بعد تو برنامم نوشتم خدایا برام زمان درست کن برقصم یکم با آهنگ دقیقا زمان برام جور شد و برای خودم تنهایی رقصیدم و آهنگ گوش کردم یکم

    و خلاصه همینطور که دارم به تعهدم عمل می کنم همینطور نتایج دارن آروم آروم خودشون رو نشون میدن و این عالیه

    فقط ایمان واقعی به گفته های استاد و عمل بشون میتونه ما رو به سر منزل مقصود برسونه، تعهد واقعی

    خدایا شکرت هزاران بار برای این روز زیبا، و به قول آهنگی که خانم شایسته گرانقدر روی ویدیو توجه به نکات مثبت قسمت 12 گذاشته بودن آهنگی بنام خدایا از تو ممنونم که پیشنهاد می کنم حتما ببینید این قسمت رو پر از زیبایی و آهنگ هست خیلی خاصه، شاعر میفرماید: چجوری بگم خدا جون از تو ممنونم/ممنونم واسه این زندگی و هوای تازه/ واسه هر چی که من یاد تو میندازه/ واسه امروز که نمیزاری تموم شه/ من تو رو دوست دارم بی حد و اندازههههههههههههههه

    خدایا عاشقتونم

    دوستان گلم عاسقتونم

    به امید روزی که همه همدیگرو ببینیم و دور هم بزنیم و برقصیم

    استاد و خانم شایسته ارزشمند شما معرکه این

    خدایا شکرت برای اینکه گفتی بیام بنویسم خدایا شکرت

    راستی یه چیز رو یادم رفتت بگم من قبلا همیشه در مورد یسری مسائل از خدا نظرخواهی می کردم و به بهترین شکل و واضح جواب می گرفتم حالا یا از قرآن یا از سایت و بعد امروز غذایی که میپختم نیاز داشت به سیب زمینی سرخ کرده برای راحت کردن کار گفتم بزارم تو ایرفرایر، ولی مدل سیب زمینی هایی که میزاری و زمانی که به صورت دیفالت هست برای سیب زمینی رستورانی ولی من ودلشون بسیار ظریف و باریک بودن بعد همون لحظه گفتم خدایا خودت بگو درجه و زمانش رو چجوری تغییر بدم بدون هیچ مکثی ندا آمد: 15 دقیقه و درجه 150، منم سریع وارد کردم و نتیجه شد سیب زمینی های معرکه و خوشرنگ، خلاصه از خودش بخواید در هز زمینه ای و بسته به میزان باوری که بش داری سریع جواب میده دوستان امتحان کنید حیرت زده میشید از این همه نزدیکی و اتصال

    دیگه حرفامو تموم میکنم انشالله باز بیام از نتایجم بگم، دوستان شما هم از نتایجتون بیاید بگین هرررررر نتیجه ای نمیدونید چه تاثیری میزاره چه برای شما که می نویسین و چه برای کسایی که می خونن

    عاشقتونم

    در پناه الله باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  8. -
    محسن mohsenta57 گفته:
    مدت عضویت: 1037 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار و تمام دوستان عزیزتر از جانم در سایت عباس منش … امیدورام هر روزتون لبریز از شادی و موفقیت و سلامتی و خیر باشه …امروز میخوام با توجه به فایلی که استاد تهیه کردند در خصوص توجه به زندگی افراد موفق و تاثیرش بر روی تغییر باورهامون کمی بنویسم .. البته همین ابتدا عرض میکنم که بنظر من این آدمهای موفق لزوما نباید افراد بسیار بسیار موفق جهانی باشند تا بتونه باعث تغییر باورهای ما بشه و اتفاقا برای شروع بهتره تکامل را طی کنیم و ابتدا روی افراد موفق اطرافمون تمرکز کنیم و باورهامونو اینگونه تغییر بدیم که در همین محیطی که من دارم کار میکنم و زندگی میکنم عزیزانی هستند که دارندموفق میشن و پس میشه باورم را کمی تغییر بدم .. بعدبرم سراغ افراد موفق شهرم و بعد کشورم و بعد جهانی تا بدینگونه بتونم مسیر موفقیت و تغییر باور هایم را هم بر اساس قانون تکامل پیش ببرم و قطعا ثباتی که در ذهن و باور من ایجاد میشه دارای قدرت بالاتری خواهد بود .. خب بریم سراغ ماجرای بنده در این خصوص که من بعد از بیست و دو سال تلاش همه جانبه در محل کارم و بر اساس نظر همه همکارانم باید دارای پستهای مدیریتی بالای سازمان میشدم ولی خودم الان میدونم که به خاطر باورهای محدود کننده وحشتناکی که داشتم این اتفاق برام نمیوفتاد و خدارو سپاسگزارم که منو با تغییر باورها و مدارم به سایت استاد عباس منش هدایت کرد… من بعد از چند ماه کار کردن روی خودم و شناخت برخی از ترمز های ذهنی و شناخت باورهای محدود کننده و نقایصم و از طرفی گرفتن نتایج هر چند کوچک ولی عالی در قسمتهای مختلف زندگی ام که شرح بیشتر اونها را در کامنتهای مختلف گذاشتم بالاخره تونستم با دیدن موفقیت همکارانم که پستهای بالای مدیریتی سازمان رو میگرفتند به حس خوب برسم و دیگه مثل سابق گلایه نکنم که اینا پارتی دارند و زیر آب زدند و … و واقعا با حس خوب با خودم تکرار میکردم که خدایا شکرت که دارم میبینم در محیط کار خودم هم افرادی که مثل من هستند دارند پیشرفت میکنند و پس من هم میتونم پیشرفت کنم و دائما اینو با خودم با حس بسیار خوب و لذت تمام تکرار میکردم و باورتون نمیشه که هفته پیش باهام تماس گرفتند و برای تصدی پست مدیر عاملی یکی از شرکتهای هلدینگ با من صحبت شده و با توجه به فرکانسهایی که ارسال کردم و تجربیاتی که از دوره های و فایلهای رایگان استاد عزیزم دارم و طبق قانون رها سازی دیگه بهش فکر نمیکنم و مطمئنم که درست میشه و باورم اینه که شانس و فرصتهای بسیار زیادی بعد از این هم برای من وجود خواهد داشت که به لطف الله یکتا یکی پس از دیگری برای من اتفاق خواهد افتاد ..دوستان باور کنیم که تغییر باورهامون میتونه زندگیمونو بطرز باور نکردنی تغییر بده … باور کنیم که دوست داشتن انسانها و داشتن حس خوب در خصوص پیشرفت همکارانمون میتونه مارو هم موفق کنه ..کمترین حالتش اینه که حداقل حسمون خوبه و اذیت نمیشم .. انشالله همواره دنیا بر اساس آرزوهاتون براتون رقم بخوره و اتفاقات زیبا سراسر زندگیتونو اشغال کنه .. براتون بهترین ها رو آرزومندم و در پناه خدای بینهایت مهربان ،شاد ،پیروز و سربلند باشید ..خدایا سپاسگزارم . خدایاسپاسگزارم . خدایاسپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  9. -
    آقای هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 3622 روز

    سلام

    باسپاس و درود بر استاد عباس منش ودوستان همراه .

    من از اول زندگیم بگم که با مشکلات زیادی بزرگ شدم در سن 7سالگی پدرم رو ازدست دادم و از اون به بعد مسیر زندگیم خیلی تغییر کرد و همیشه دچار مشکلات اقتصادی بودم.وهیچ وقت پول وی زندگی آروم را نداشتم.اما یه چیزی در درونم به هم الهام میدادم که تو باید پیش رفت کنی و باید یه راهی باشه که موفقیت رو از آن خودم کنم شغلهایی مختلف و کار کردن زیاد رو سالها امتحان کردم وهمیشه دنبال ی راه بهتر برای پیشرفت بودم .از جمله کار های که انجام دادم کار گردی تو گرمای خوزستان جوشکاری فیتری تو پالایشگاه راننده جرثقیل و بعد از ازدواج تاکسی خریدم گفتم که مخوام شغل ثابت داشته باشم 7سالگی این کار ادامه داشت اما با یه درآمد کم وه همه آرزوهام داشتن از بین میرم دوباره به فکر تغییر شغل افتادم اومدم ونمایشگاه اتومبیل با شراکت شروع کردم و بعد از یک سال متوجه شدم که دارم تمام دارایم رو از دست میدم یه رو که خیلی حالم بد بود از خونه زدم بیرون بی هدف به جاده زدم و رفتم به شهری که یه به یه غریبه تو یه چای خونه بر خوردم با اون کمی صحبت کردم واون یه کلی از سایت عباس منش واسم فرستاد همون جرقه امید رو بهم بر گردوند و از اون روز تو زندگیم اتفاقات قشنگ در حال رخ دادنه من به آرامش خواصی رسیدم و هر روز دارم تاثیر شاد بودن امید داشتن ونگاه سیستمی رو تو زندگیم دارم بیشتر احساس میکنم واتفاقا ت خوب رو دارم به کمک فرکانسها مثبت بیشتر وبیشتر تجربه میکنم .من تا الان نتونستم بسته ثروت رو بخرم .ولی امید دارم که این اتفاق به زود ی واسم رخ میده و حتما به دستش میارم.تو این یکسای که به صحبتهای استاد گوش میکنم بسیار امید وار ومحکم شدم و میدونم که همه چیز به خودم بستگی داره و یک تصمیم بسیار مهم گرفتم و اون این که با توکل به خدا مخوام یه کسب جدید بدون شرک تو شهر دیگه که 1000کیلومتر از شهر خودم فاصله دارد رو شروع کنم این بزرگترین تغییر تغییر واسه منه و میدونم که سر بلند از اون بیرون میام. میدونم که از من حرکت و از خدا برکت میاد .خودم و زندگیم رو میسپارم دست خدا واین امید خداوند. شروع میکنم.واز خداوند وشما بابت این همه مهر ومحبت تشکر میکنم.شاد باشیییییییییید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  10. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 3426 روز

    سلام دوستان گلم

    امروز میخوام داستان هفته گذشته خودم رو براتون نقل کنم

    من هفته پیش دوباره تصمیم گرفتم که در بخش عقل کل حضور پر رنگتری داشته باشم و سعی کنم حالا که حداقل 10 بار هر دوره از قانون افرینش رو گوش کردم و سپاسگزاری کردم و …. با نتایجم پاسخهای بهتری به سوالات بدم و برنده بشم تا بتونم محصول عزت نفس رو خریدای کنم چون فکر میکنم هنوز هم تو این مبحث مسئله دارم و موفقیت و شادی دیگران از موفقیت و شادی خودم برام مهمتره ، پس هنوز عزت نفس کافی ندارم

    روز دوشنبه هفته قبل موفق شدم سوالهایی رو با تمام وجود پاسخ بدم و روز سه شنبه صبح زود بیدار شدم که وارد سایت بشم ولی دیدم یک طرف صورت فرزندم خیلی ورم داره و قیافش خیلی داره تغییر میکنه ناراحت و کسل و…

    تنها بودم و همسرم در مسافرت کاری بود سریع اماده شدم و فرزندم رو رسوندم دکتر

    ایشون معاینه کردو گفت عفونت گوش هست ولی ممکنه بعد از 48 ساعت حتی با مصرف دارو بدتر بشه که این خیلی خطرناکه و اگر اینطور شد باید دوباره توسط پزشک چک بشه تمام این 48 ساعت به سپاسگذاری از خداوند بخاطر سلامتی فرزندم گذشت اما…

    او بدتر شد و روز پنجشنبه سمت چپ صورتش کاملا پف کرده و تغییر شکل یافته بود نگاهش که میکردم جگرم تکه میشد او درد میکشید و مدام گریه میکرد و پزشک تشخیص داد که باید در بیمارستان بستری شود .. ناگهان دنیا روی سرم خراب شد حالم دگرگون شد و شروع به گریه کردم اوضاع وخیم بود و من واقعا بیتاب شده بودم

    وسایل لازم را بسرعت از خانه برداشتم و راهی بیمارستان شدم

    کارهای بستری انجام شد و وارد اتاقی شدم که یک کودک بیمار دیگر هم انجا بو د ، تخت خالی دیگری هم نزدیک ما قرار داشت ، معادله های ذهنم بهم ریخته بود و دنبال دلیل میگشتم در همین حالت گیجی بودم که بیمار دیگری بهمرا مادرش وارد اتاق شد و در تخت بغل ما جا گرفت

    خیلی سریع وسایلشان را داخل کمد گذاشتند و تنها یک کتاب را برای مطالعه بروی تخت قرار دادند . انگار بخاطر من اینکار را میکردند خداوند از طریق انها مرا مجددا یاد تمرینات روزانه ام انداخت و فهماند که باید ایمان داشته باشی در هر شری خیری نهفته است

    کتاب انها ” کتاب معجزه سپاسگزاری راندا برن ” بود که من فایل صوتیش را مدتی پیش از همین سایت تهیه کرده بود … قلبم به تپش افتاد : خدایا تو با من چه میکنی ؟

    چرا باید بیمار بغل تخت ما این کتاب را اینجا بیاورد و از این همه وسیله انرا روی تخت و پیش چشمان من قرار دهد ! باور کنید فرزندم ارام شد و با اشاره به ما فهماند که میخواهد با ان کتاب بازی کند و خانم محترم تخت بغلی ان کتاب را سریع به فرزندم داد بدون اینکه از پاره شدن و خراب شدنش نگران شود و فرزندم مدتها با ان بازی کرد و دائم می خندید ، حالم بهتر شد ، همانجا دوباره خودم را جمع و جور کردم و اینها را نشانه دیدم و جالب است بدانید با ان حال نگران من دفتر سپاسگزاریم را بهمراه خودکار مخصوصم بهمراه وسایلم به بیمارستان برده بودم و شروع کردم به نوشتن ادامه سپاسگذاریهایم …

    خدایا شکرت که بدون حضور همسرم براحتی و بسرعت پذیرش شدم

    خدایا شکرت که هم اتاقیهای خوب و هم فرکانسی دارم

    خدایا شکرت که تعطیلات خوبی اینجا خواهیم داشت و …..

    کم کم مادران دیگر بهمراه بچه های گلشان که هر یک بدلیلی در بیمارستان بودند وارد اتاق شدند و با هم اشنا شدند ، ما اتاق نسبتا بزرگی داشتیم که بسیار دلباز و نورگیر بود

    جو خیلی دوستانه و صمیمی بود انگار به پیک نیک امده بودیم شاید باور نکنید پنجشنبه و جمعه ای که در بیمارستان گذشت را هیچگاه فراموش نخواهم کرد . شبها بچه ها نا آرامتر بودند و بیشتر صدای گریه ناله شنیده میشد ، ناخوداگاه به فکرمان رسید که مراسم جشن و سروری بر پا کنیم و تولد سوری برای همه بچه ها بگیریم ، برقها را خاموش کردیم و از اسباب بازی یکی از بچه های بیمار که رقص نور زیبایی داشت استفاده کردیم تا فضا را قشنگتر کنیم و با شادی همه مادران بطور دست جمعی شعر و ترانه خواندیم و دست زدیم و پایکوبی کردیم !!!

    و پسر یکساله من با انهمه آنجیو کت و سرم و … که به دستش وصل بود کلی بالا و پایین کرد و رقصید ، بچه های نازنین دیگر هم همینطور

    من عاشق همه اون بچه های گل و دوست داشتنی شدم

    انقدر شادی کردیم که برای پرستارها هم عجیب بود و جالب اینکه حتی یک اخطار هم از سرپرستار و رئیس بخش و .. نگرفتیم تازه از ما کیک تولد هم خواستند !!!

    و فردای انروز قرار بود پزشک به من اعلام کند که فرزندم باید دقیقا چند روز در بیمارستان تحت مراقبت باشد اما ما مرخص شدیم .. آن خانم محترم گفت از بس فرزندت شادی کرد و خندید عفونت گوشش خوب شد و من دیدم که شادی و احساس خوب معجزه میکند

    همانموقع سر صحبت را باز کردم و از فرکانس و احساس خوب و .. گفتم دیدم ایشان و یک خانم دیگر که در اتاق ما بودند هم به این قوانین اعتقاد دارند و پیگیر هستند

    من از سایت استاد و اتفاقات عجیب زندگیم پس از اشنایی با این قوانین گفتم و انها مشتاقانه از من ادرس سایت را درخواست کردند و من با اشتیاق و کمال میل انرا در اختیارشان گذاشتم و قرار شد هر سوالی هم داشتند از من بپرسند تا راهنماییشان کنم

    همه مادران روحیه شان عوض شده بود و همانجا قرار شد گروهی در تلگرام تشکیل دهیم و برای همیشه با هم در ارتباط باشیم و از حال عزیزانمان با خبر شویم من هفته پیش دوستانی از ایلام ، کرمانشاه ، اراک و … پیدا کردم که همه شان برایم عزیزند و تا امروز با خبر شدم همه به لطف خدا پس از ما مرخص شده اند و اخرین فرد هم که دختر خانم 9-10 ساله در حال شیمی درمانی بود بهبود یافته و امروز مرخص شده ، همه انها روحیه خوبی داشتند و در یک فرکانس بودند ، همه دوست داشتنی و با ایمان

    هم اتاقیهایم عاشق فرزندم شده بودند و در نگهداری از او بسیار کمکم کردند انهمه فرکانس مثبت و عشق که در بخش اطفال جریان داشت موجب شفای بچه ها شد وقتی روز شنبه مرخص شدم دلم میخواست مدیریت اجازه میداد در بیمارستان بمانم تا زمانیکه همه دوستانم مرخص شوند اما تعداد بیماران انقدر زیاد بود که تخت خالی وجود نداشت

    به خانه برگشتم و از جریانات بیمارستان انقدر با هیجان برای مادرم تعریف کردم و متوجه شدم که چقدر با تعجب مرا مینگرد شاید پیش خودش میگفت دخترم دیوانه شده که در بیمارستان بوده و انقدر خوشحال و شاد بوده

    و امروز دوشنبه است و همسرم یک ساعتی هست که از سفر برگشته من هنوز داستان را برایش تعریف نکرده ام ، این متن را نوشتم که هم شما بخوانید و هم همسرم تا یکبار دیگر ببیند که معجزه سپاسگزاری چگونه حتی بیمارستان را برای ما به محل شادی و تفریح و پیک نیک تبدیل میکند ، خداروشکر فرزندم خوب شده و با دیدن عکسهای دوستان جدیدش در تلگرام کلی ذوق میکند و دست میزند

    خلاصه من موفق نشدم در مسابقه عقل کل هفته گذشته شرکت کنم اما کلی به ایمانم و دانسته هایم از تاثیرات سپاسگزاری و داشتن احساس خوب اضافه شد

    خدایا شکرت که تو همیشه حواست به همه چیز هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      لیلا شب خیز گفته:
      مدت عضویت: 3533 روز

      ستاره جان دوست خوب و عزیزم سلام

      شما در مسابقه عقل کل عالم هستی نفر اول شدید ، جایزه ی شما دریافت رحمت خداوند بوده که فقط شایسته بهترین بندگان اوست ، آفرین بر ایمان قوی شما ، خیلی انرژی گرفتم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3802 روز

      وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ. پروردگارتان اعلام کرد اگر شکر گزاری کنید شما را می افزایم و اگر ناسپاسی کنید عذاب من شدید خواهد بود (ابراهیم 7)

      شما دستور خداوند را اجرا کردید. از داستان شما تعجب نمیکنم ولی بسیار خوشحالم…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        الهام گفته:
        مدت عضویت: 3426 روز

        سلام اقای صمیمی

        وقعا قدرتی در سپاسگذاری هست که وصف نشدنی است

        امروز از یک صفحه از دفتر سپاسگذاریم عکس گرفتم

        همان صفحه ای که شب اول در بیمارستان نوشته بودم نوشته بودم” خدایا شکرت که پسرم کاملا بهبود یافته و ما خوشحال و خندان روز شنبه از بیمارستان مرخص میشویم” و انرا برای دوستان جدیدم ارسال کردم

        خیلی مشتاقم که نامشان را بعنوان اعضای جدید در این سایت ببینم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3975 روز

      خانم اقبال سلام و سپاس

      نمی دانم چه بگویم اشک از دیدگانم سرازیر شد نمی دانم دلیلش چه بود از سر شوق بود یا ناراحتی نمی دانم…

      شما تمام آموزه های استاد عباس منش را در بیمارستان متجلی کردید. شما مثل یک فرشته مهربان بودید برای تمام کودکان آنجا.

      خدا در بهشت به شما قصری می دهد پر از اسباب بازی های زیبا و تمام کودکانی که در بهشت هستند دورتان را گرفته و با ترنم فرشتگان پای کوبی خواهید کرد…

      این تمام حسی بود که دارم نمی دانم چطور نوشتم ولی نوشتم…

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        الهام گفته:
        مدت عضویت: 3426 روز

        اقای جوان از شما هم ممنونم

        امروز از حال همه دوستان جدیدم خبردار شدم

        همه انها ابراز دلتنگی میکردند

        خدا را شکر کردم که همه حاشان خوب بود

        عکسهایی از بچه های نازنینشان برایم ارسال کردند مثل فرشته های اسمان بودند

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      عاشق خدا گفته:
      مدت عضویت: 3424 روز

      سلام خانم اقبال گرامی

      اشکانی که از دیدگانم جاری شد گویای احوال درونم هست

      خدارو شکرررررررررررررررررررررررررررر که فرزندان همگی شفا یافتن و خدارو هزاران بار شکر که قوانین مستحکم و خلل ناپذیری در جهان حاکم کرده که میشه روشون حساب کرد

      من چنان عشق وصف ناپذیری به کودکان و نوزادان دارم که دوست دارم ساعتها بدون اینکه گذر زمان رو حس کنم از تک تک حرکات و رفتارهاشون وجودشون زیباییهاشون مست باشم روح خداوند خالص و بدون هیچ تغییری آنچنان که در عالم معنا و غیب وجود داره روی زمین در کودکان تجلی پیدا کرده و خدارو شکرررررررررررررر میکنم که انسانها نوزاد به دنیا میان و به یکباره انسانهای بالغ وارد این دنیا نمیشن فرض کنید دنیای بدون کودکان چه دنیایی بود و خدا چقدر دوسمون داره که این روح های لطیف و خالص رو به ما انسانهای بالغ هدیه داده که از وجودشون غرق در شادی و شعف میشیم حرکاتشون رفارهاشون حرفهاشون نوع دیدگاهشون نوع نگرششون به دنیا خالصه همونجوریه که خدا دوست داره و آینه تمام نمای خدا هستن که روی زمین متجلی شدن شفاف و زیبا و عاری از هر نازیبایی هستن همنشینی باهاشون روح آدم رو صیقل میده به یه دیدگاه خالص و پاک میرسی و حال خوش عمیقی پیدا میکنیم و در لحظه حال لذتبخشترین احساسها رو با کودکان تجربه میکنیم که هم جنس احساسهای آسمونیه چون کودکان هنوز هم جنس دنیایی هستن که ازش به این دنیا اومدن و اون احساس ناب رو به وجود ما هدیه میکنن توصیفش سخته اما احتمالا همه درکی از این موضوع دارید و تجربه هایی دارید که چقدر زیباست با کودکان بودن

      خدا همه کودکان دنیا رو به سلامت بداره و به والدینشون احساسی پاک و زیبا عطا کنه که با فرکانسهای زیبا باعث سلامتی فرزندانشون بشن و با حضور این فرشته های آسمونی زندگیشون تبدیل به بهشتی بر روی زمین بشه

      با بچه ها میشه همیشه شاد بود همیشهههههههههههههههههه در هر وضعیتی احساس خوب داشت و قانون اینه

      احساس خوب = اتفاق خوب

      و بچه ها هدیه های اسمونی از جانب خدا هستن برای جاری کردن احساس خوب و شادی خالص و نابی که ما ادم بزرگا گاهی فراموشش میکنیم ویا کاملا از یاد بردیم

      خدای کودکان زیبا شکررررررررررررررررررررررت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      هادی زارع گفته:
      مدت عضویت: 3836 روز

      سلام خانم اقبال

      این چقدر خوب هست به قدرت شکر گزاری و شادی پی برده اید و در مدار من هستید.

      چه خوب میشد اگر مادران همگی شکر گزار بودند آنوقت بچه ها هم از آنها یاد میگرفتند و زندگی شان از همان دوران فوق العاده میشد.

      آرزوی بهترین ها رو برای شما مادر مهربان دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مصطفی خدابخشی گفته:
      مدت عضویت: 2132 روز

      فتبارک الله احسن الخالقین…👏👏👏

      درود خداوند بر بندگان پاکش…

      عالی بود، عالییییییی.

      اجرای قوانین و نگاه توحیدی و کنترل ذهن شما فوق العادس و داستانی که تعریف کردین تمام آموزه های استاد رو دربرداشت. واقعا شگفت زده شدم از اینهمه عشقی که در داستان شما موج میزنه و قدرت ماورایی ما مخلوقات استثنایی رو نشون میده…

      تبریک ستاره خانم. تبریک به ایمان راسخ تون.

      آفرین به درس توحیدی که به ما دادید.

      آفرین به نگاه زیبای شکرگذار وارتون که در سختی و تنهایی تونستید بخوبی افکار خودتون رو کنترل کنید و خداوند متعال رو صدهزاربار شکر که چشمان تیز بینی دارید که علی رغم شرایط سخت باز تونستید این فرصت را ببینید که میشه با تغییر فرکانس و دیدگاه شرایط رو به نوع دلخواه تغییر داد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: