نتایج دانشجویان از دوره‌های استاد عباس‌منش

  • -الینا
    درود و سپاس به شما استاد عزیزم که با درک و عمل به قوانین خداوند باعث شدین زندگی میلیون ها نفر مثل من پر بشه از آرامش، عزت نفس، یکتاپرستی و اعتماد به خدای درونم و عمل به الهاماتی قلبم که چه قشنگ به موقع خدا باهام حرف میزنه و هدایتم می کنه.دوست دارم از یه نتیجه بنویسم که برای بدست آوردنش سالها همه کار کرده بودم اما هیچ اتفاقی رخ نداده بود. چندین سال بود که خیلی با همسرم مشکل داشتم. سالها بود که به نتیجه رسیده بودم ماندن توی این ازدواج مناسب نیست و به شدت دوست داشتم ازش جدا بشم. اما همش میگفتم دوتا بچه دارم، پدر مادرم گناه دارن، دشمن شاد میشم و این حرفها.من با این استدلال ها در بدترین شرایط زندگی میکردم و این زندگی رو تحمل می کردم. تا اینکه یه روز از مغازه اومدم خونه با همسرم بحث جدی ای داشتیم. اون شب خیلی گریه کردم، قران خوندم از خدا کمک خواستم. فرداش حسم گفت دوره دوازده قدم رو بخر و به جای تمرکز بر این شرایط، روی آموزه های این دوره تمرکز کن.فردا دوره رو خریدم و هرچی استاد توی جلسه اول خواسته بود رو انجام دادم. حتی واسه تمرین ستاره قطبی 60 تا برگه آچار گرفتم، سوال های تمرین رو چاپ کردم تا برای دو ماه این تمرین رو روز و شب انجام بدم تا اینکه رسیدم به قدم دوم جلسه 6.آموزه های این جلسه یه زنگ هوشیاری رو توی وجودم به صدا در آورد و منو از خواب عمیقی بیدار کرد که: \"تو باید به نکات مثبت همسرت توجه کنی\"!این در حالی بود که در تمام این سالها من کلا روی نکات منفی همسرم متمرکز شده بودم و اونا رو به همه میگفتم و روز به روز زندگیم بدتر می شد. تازه فهمیدم که وقتی استاد میگه به این موضوع باید از زاویه روح (خدای درونت) نگاه کنی، یعنی چی. فهمیدم من باید از زاویه ای به زندگیم و همسرم و هرچی توی زندگیم هست نگاه کنم که به احساس خوب برسم. چون نشانه هماهنگی من با روحم، احساس خوب هست و این باعث میشه که اتفاقات خوب برام رقم بخوره. خواسته من طلاق بود. رفتم توی کامنت های این دوره کلمه طلاق رو سرچ کردم تا ببینم دیگرانی که این خواسته رو داشتند، چطور بهش رسیدند. خیلی کامنت رو خوندم تا اینکه رسیدم به کامنت الهام عزیزم که با توجه کردن به نکات همسرش خیلی قشنگ راحت جهان اونا رو از هم جدا کرده بود. در پاسخ به کامنت الهام، ازش چند تا سوال کردم و ایشون خیلی قشنگ راهنمایم کرد و از اونجا بود که تغییر مسیر ذهنی من شروع شد.اینم ذکر کنم که در اون زمان من و همسرم رابطه بسیار بد به مدت طولانی، دعواهای خانوادگی سنگین که به دادگاه هم رسیده بود رو تجربه میکردم اما هر بار که به دادگاه می رسید، من به خاطر بچه ها و اطرافیانم، دوباره برگشتم به زندگی ای که برای من یک جهنم واقعی بود. اینم ذکر کنم که اون زندگی برای بچه هام، همسرم و اطرافیان خوب بود چون من همیشه من همیشه کوتاه میومدم و سکوت می کردم و تحمل می کردم با این منطق که من برای این زندگی خیلی زحمت کشیدم و کار کردم، پس نمی تونم به این راحتی بزارم برم. حالا تصور کنید که توی این شرایط و این عادت های فکری تصمیم می گیری که روی نکات مثبت همسری تمرکز کنی که اون رو دلیل این زندگی جهنمی می دونی.اما من چاره ای نداشتم چون آگاهی های این دوره این کلید رو بهم داد که تنها راه برای تغییر شرایط زندگیت همینه.اولین ایده ام این بود که از بچه هام کمک بگیرم چون ذهن من پر بود از نکات منفی همسرم و پیدا کردن نکات مثبت توی این شرایط تقریبا غیر ممکن بود. هر روز به بچه هام می گفتم: بچه ها نفری دوتا نکته مثبت از باباتون بگین اما بچه های من، ذهنیت دیگه ای داشتن و تجربه کاملا متفاوتی از رابطه با پدرشون داشتن و خیلی قشنگ و راحت نکات مثبت همسرم رو بهم میگفتن و من می‌نوشتم.باورتون نمیشه یکی از نکات مثبتی که دخترم از باباش گفت این بود که: بابام خیلی دست دلبازه. وقتی این رو به عنوان نکته مثبت شنیدم خیلی شوکه شدم چون من چنین تجربه ای از همسرم نداشتم. وقتی از دخترم خواستم توضیح بده، اونقدر این دختر 8 ساله قشنگ توضیح داد که من دیدم واقعا راست میگه.اینجا بود که دوباره زنگها توی وجودم به صدا اومد که: ای داد و بیداد حمیده استاد عباس منش راست میگه. همه رفتارای همسرت با تو آینه درون خودت هست. من همسرم را یک آدم خسیس میدیم و دقیقا برای من همون آدم خسیسه بود. فهمیدم که واقعا ما با افکارمون خالق تجربه های خودمون هستیم. این رو هم بگم که رسیدن به این نقطه سخت بود. ذهنم مرتب مقاومت می کرد اما اونقدر براش دلیل می آوردم که قبول کنه مقصر خودمم و هرچی می کشم نتیجه افکار خودمه. این در حالی بود که همسرم اعتیاد داشت، روزی 2 تا پاکت سیگار می‌کشید و من 14 سال از همسرم کوچکتر بودم و کلی نکته مثبت دیگه داشتم. اما فقط به خاطر اینکه همسر اولم فوت کرده بود و یه دختر داشتم و همسرم دختر من رو پذیرا شد، من این خانواده رو عالی دیدم و ازدواج کردم در حالیکه دخترم به خاطر بحث های من از پیش ما رفت و با ما زندگی نمیکنه.من مسیر رو به این شکل ادامه می دانم و روز به روز اوضاع بهتر می شد. دعواها کمتر می شد. دیگه وقتی همسرم حرفای سمّی بهم می زد، جوابی نمی دادم و میرفتم تو اتاق و فایلای جلسات 12 قدم رو گوش میکردم. سعی می‌کردم به نکات مثبت خودم و بچه ها توجه کنم، قرآن می خوندم و روی خودم کار می کردم تا مدارم بالاتر از اینجایی که هستم بره. چون توی یه قسمت از سریال سفر به دور آمریکا استاد گفت وقتی 3 نفر با هم زندگی می کنن اما مدارشون از هم جدا بشه، جهان به راحتی اونا رو از هم جدا میکنه. من خیلی آگاهانه ذهنم رو کنترل میکردم که به رفتار همسرم واکنش ندم و مثل همسرم عمل نکنم و رفتار نکنم تا از مدارش خارج بشم و دقیقا همین اتفاق افتاد.یه شب همسرم به خاطر یه موضوع با من بحث کرد و بدون اینکه من جوابی بدم، لباس هاش رو برداشت و رفت خونه مادرش. اولش سختم شد بعد گفتم حتما برام خوبه چون من دارم روی خودم کار می کنم. مدام با خدا حرف میزدم و صدای خدا رو می شنیدم که می گفت: صبور باش، آروم باش، همین مسیر رو ادامه بده. همه چی داره درست میشه. این جمله خیلی خوشحالم میکرد.این رو هم ذکر کنم که این الگوی همیشگی همسرم بود. اون دعوا درست می کرد، قهر می کرد و می رفت خونه مادرش با اینکه خودش مقصر بود. خانواده اش با این دلیل که \"علی اعصاب نداره و تو باید کوتاه بیایی و به خاطر بچه هات بسازی\"، طرفدار همسرم بودن. منم بعد از چند هفته، می رفتم و با التماس باهاش صلح می کردم و به خاطر بچه ها و حرف مردم اون رو به خونه برمی گردوندم. من اسیر باورهای اشتباه نسل در نسلی بودم که به من می گفت ته خوشبختی یعنی ازدواج و چندتا بچه و یه خونه و ماشین. توی شهرستان ما فرهنگ اینجوری هست که فقط شوهر داشته باشی انگاری مدال اول جهان رو گرفتی. کل حرف مردم درباره موفقیت اینه که: کی شوهر کرد، کی طلاق گرفت، کی حامله شد، کی چند تا بچه داره و کی چقدر پول داره… دقیقا قبل از آشنایی با آموزه های دوره 12 قدم، ته خوشبختی دنیا برای من همین بود. خدایا شکرت که با هدایت من به سمت آموزه های استاد، من رو آگاه کردی که ته دنیا این نیست.خلاصه 10 روزی بود که همسرم رفته بود. من کلا حال خودم رو خوب نگه می داشتم و مدام روی آموزه های 12 قدم کار می کردم. مرتب به خودم یادآوری می کردم آگاهی ها رو و از نکات مثبت همسرم و خانوادش می‌نوشتم. چون همشون هرشب خونه مادرشوهرم جمع میشدن. تا اینکه یه روز ظهر بعد از نهار شکرگزاری هام رو نوشتم و همونجا خوابم برد. ساعت 3 یدفعه از خواب بیدار شدم و به خدا قسم بدون اینکه فکر کنم، مستقیم صندلی آوردم گذاشتم زیر پام و قاب عکس همسرم رو که روی دیوار بود،  بردم تو حیاط شکستم و ریز ریز کردم. یه کیسه همون جا بود. شیشه شکسته ها رو کردم داخل کیسه و گذاشتم توی سطل آشغال در حیاط و اومدم توی خونه. جوری زجه میزدم و گریه می کردم که خودم تکه تکه شدن وجودم رو حس میکردم. با صدای بلند داد میزدم خدیا من به خودم ظلم کردم، تو من رو ببخش و هدایتم کن. اینقدر این رو گفتم تا دیگه صدام در نیومد و مثل جسد افتادم رو مبل. خدای من، باورتون نمیشه یه ربع بعد آیفون خونه زنگ خورد. دخترم گفت بابا هست.  همسرم تو خونه نیومد فقط یه چند تا وسیله واسه ماشینش میخواست که اومده بود برداره و نیاز به کیسه داشته تا وسایل رو بزاره داخل کیسه. بعد رفته بود سر همون کیسه که من عکس شکسته اش رو گذاشتم داخلش و صحنه رو دیده بود. با عصبانیت اومد بالا و دوتا تو گوشی محکم بهم زد که چرا عکس من را شکستی. بعد هم تهدیدم کرد که حالا ببین چه بلای سرت بیارم.من هیچی نگفتم. اون رفت و خواهرم که تو این مسیر با هم هستیم زنگ زد بهم و گفت چرا عکس همسرت رو پاره کردی. من جواب دادم بخدا اصلا نمیدونم. یه دفعه پیش اومد. انگاری من نبودم که این کار رو می کردم و به خواهرم گفتم: سعیده اما جالبه که من حالم خوبه. مطمئن هستم اتفاقات خوبی داره برام میفته و خیلی خندیدیم. خلاصه برادرم ، خواهر شوهرم و … مرتب زنگ می زدن که: تو چرا عکس علی رو خورد کردی و جواب من این بود که واقعا نمیدونم چرا!شب بعدش علی با دوتا خواهرش و برادرش اومدن خونه و ازم می پرسیدن دلیل این رو. حتی توی این لحظات هم من کلا به نکات مثبت شون توجه می کردم و تنها جوابی که می دادم این بود که: ببخشید عکست رو پاره کردم. بعد جهان کار خودش رو انجام داد. همسرم گفت تو چون عکس من را پاره کردی من میخوام طلاقت بدم. خدای من باورم نمیشد گفتم باشه من حاضرم. گفت باید بچه ها رو هم با خودت ببری و من قبول کردم. برادر شوهرم گفت تو با این بچه ها کجا رو داری بری و چه جوری می خوای از عهده زندگیت بر بیایی؟ جواب من این بود که : من خدا رو دارم و اون برام کافیه. خلاصه ما به راحتی از هم جدا شدیم و خداوند من رو به خواسته ام رسوند. بعد به صورت خیلی زیبا هدایت شدم به یه شغل عالی که بعدا داستانش رو براتون می نویسم. الان دارم روی خودم کار می کنم تا یه خونه عالی با مبلمان عالی برای خودم بگیرم. همسرم مدام آدما رو می فرسته پیشم برای آشتی کردن و برگشتن و مرتب بهم میگه اشتباه کردم که طلاقت دادم. اما من از زندگی الانم بسیار راضی ام و به همسر سابقم می گم:عزیزم انشالله تو خوشبخت بشی و منم خوشبخت بشم. واقعا ما خالق 100% زندگی خودمون هستیم.
  • -محبوبه
    \"من 30 روز هست که به شیوه دوره قانون سلامتی زندگی می کنم. قبل از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی دچار اختلال تیروئید و همچنین سیاتیک بودم و برای رسیدن به تناسب اندام، دوره قانون سلامتی رو خریدم. و اما نتایج من در طی این 30 روز:وزنم از 71 کیلو به 65 کیلو کاهش یافته و دور شکم از 107 به 94 سانتی متر. این درحالیست که من بارها برای کاهش وزن تلاش کردم و با سختی فراوان میتونستم فقط نیم کیلو کم کنم.انرژیم بالا رفته. بی حال و کسل نیستم و بدنم میل داره که پیاده روی کنه و روزی نیم ساعت حتما پیاده روی دارم، سرکار هم بیشتر راه میرم در صورتی که قبلا به خاطر رگ سیاتیکم نمیتونستم روی پاهام وایسم. پوست صورتم شفاف شده. بدنم بوی عرق نمیده. نفخ معده ندارم.قبل از دوره قانون سلامتی حداقل 2 روز در هفته سر درد داشتم و گوشم وز وز می کرد. اما الان سردرد ندارم و وزوز گوشم هم خیلی کم شده و حس و حال خوبی دارم.\"هدفم از این کار این است که کلیدهای مهم در نتایج کاربر را نگه دارم، روند داستان مخاطب را حفظ کنم اما جزئیات بی مورد را حذف کنم تا نتایج پر رنگ دیده شود و میان حاشیه های متن گم نشود.لطفا این الگو را از تبدیل متن قدم به متن ویرایش شده در نظر بگیر و متن هایی که در زیر برایت می فرستم را با همین الگو اصلاح کن
  • -احمدرضا هودرجی
    من کسب و کاری داشتم که نتونسته بودم ازش درآمد بسازم و هرچه بیشتر تلاش می کردم، کمتر به نتیجه می رسیدم. مردادماه سال۹۴ بود که با کلی تضاد تو زندگیم مواجه شدم. با 2 فرزند 6 ساله و دو ماهه، تمام درها به رویم بسته شده بود و تمام امیدم را از دست داده بودم. سلامتیم به مشکل برخورد کرده بود و در طول هفته یا دکتر قلب بودم یا دکتر اعصاب. روزی ۶ تا قرص میخوردم به طوری که صبح تا شب بی حال تو خونه افتاده بودم تا این مسائل رو حس نکنم و با خانواده ام جنگ و درگیری راه نندازم. یه شب از ته دل از خدا خواستم کمکم کنه تا وضعیت مالیم درست بشه. چون روزها بود که حتی توان خرید نان را نداشتم. همون شب بهم الهام شد که کلمه موفقیت مالی رو توی اینترنت سرچ کنم. اولین گزینه سایت elmeservat.com بو و زیر این سایت این جمله نوشته شده بود: « فقط روی خدا حساب باز کن » بلافاصله کلیک کردم و وارد صفحه  فایل «فقط روی خدا حساب باز کن» شدم. خواندن توضیحات موجود در اون صفحه همانا و شروع زندگی ای دیگه برای من همانا…چون مدتی بود که به هر کسی التماس میکردم که بهم کار بده تا درآمد داشته باشم اما این فایل خداوند از زبان استاد عباس منش بهم گفت \"فقط روی من حساب باز کن نه هیچ آدم دیگه \"تمرکزی روی آموزه های سایت کار کردم. در عرض سه ماه فقط با فایلهای هدیه سایت تونستم سلامتیم را به دست بیارم و توی یه شرکت بزرگ تو تهران کار کنم. به آرامشی رسیدم که تا اون موقع در زندگیم تجربه نکرده بودم. همیشه این رو به خدا می گم که:خدایا ازت سپاسگزارم که خودت دست من رو از توی جهنم گرفتی و آوردیم به بهشت. بعد از چند ماه، دوره قانون آفرینش و دوره روانشناسی ثروت 1 رو خریدم و روی آموزه های این دو دوره تمرکزی کار می کردم. این آموزه ها بهم قوت قلب و باور داد تا دوباره سراغ کسب و کار خودم برم و اون رو با باورهای قدرتمند کننده جدیدم شروع کنم. من قبلا همین کسب و کار را داشتم اما نمیتونستم ازش پولی دربیارم. بعد از تمرکز گذاشتن روی آموزه های دوره روانشناسی ثروت 1، همون کسب و کار به درآمد و ثمر نشست. تونستم از همون کسب و کار ماشین صفر بخرم، تونستم بهترین خونه در بهترین منطقه اجاره کنم و الان هم خونه ویلایی خودم را ساختم و هم چندین زمین برای سرمایه گذاری خریدم و توی کسب و کارم اعتبار و شهرت نیک دارم. الان دارم روی آموزه های دوره کشف قوانین زندگی کار میکنم، ترمزهای ذهنیم رو بر می دارم و در آستانه ورود به مدارهای بالاتر هستم که نتایج آن را بعدا می نویسم.من با آموزه های دوره روانشناسی ثروت 1، خداوند رزّاق رو شناختم که از فضلش بی حساب میبخشد. به نظرم نام دوره روانشناسی ثروت 1 رو باید دوره \" خداشناسی \" نامگذاری می شد. مهم ترین باوری که تغییرات زیادی در وضعیت مالی من ایجاد کرد باورهای قدرتمند کننده ای بود که این دوره درباره رابطه پول و معنویت بهم یاد داد و کلی از ترمزهای اصلی ذهن من رو در برابر ورود ثروت به زندگیم، حذف کرد و درهای نعمت رو به روم باز کرد.من با زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، ۱۵ کیلو وزن اضافه ام را کم کردم. الان از انرژی بالایی برخوردار هستم و در سن ۴۵ سالگی بیشتر از یک جوان ۲۰ ساله انرژی دارم.
  • -فرید دوستکام
    داستان هدایت من به سمت آموزه های استاد عباس منش از آنجایی شروع شد من اضافه وزن زیادی داشتم و در سال 1400 وزنم به 125 کیلو رسیده بود. در این حین به طرزی عجیب و خیلی اتفاقی یکی از دوستان صمیمی من دوره قانون سلامتی از استاد عباس منش رو به من معرفی کرد و به من گفت که زندگی به شیوه این دوره بدن رو به شدت سالم می کنه. دیدن نتایجی که دوستم از دوره قانون سلامتی گرفته بود، من رو کنجکاو کرد تا این دوره رو بخرم.بعد از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، نتایج شگفت انگیزی در سلامتی و تناسب اندام من رخ داد به طوریکه بعد از 6 ماه، نه تنها بدنم به سلامت کامل رسیده بود بلکه وزنم هم به ۷۹کیلو رسید.این نتیجه هم اعتماد به نفس من رو افزایش داد و هم ایمان من به شدت به آموزه های استاد عباس منش بالا رفت و تصمیم گرفتم مثل سلامتیم، سایر جنبه های زندگیم رو هم با دوره های آموزشی ایشان متحول کنم. بعد از این نتیجه، من دوره های شیوه حل مسائل زندگی، دوره احساس لیاقت و دوره عزت نفس رو خریدم و روی آموزه های این دوره ها دارم کار می کنم.آموزه های این دوره ها به شدت در زندگی من تاثیر مثبت گذاشته علی الخصوص آموزه های دوره احساس لیاقت.آگاهی های این دوره شخصیت من رو تغییر داد به طوری که الان احساس لیاقت فوق العاده ای دارم و از درون خودم رو بسیار ارزشمند می دونم. البته این تغییرات درونی در احساس لیاقتم، روی اوضاع مالی من هم تاثیر مثبت بسیار گذاشته و در طی 2 ماه، درآمد من 3 برابر افزایش پیدا کرده.
  • -محمد مهدی کریمی
    من حدود 6 ماه است که به شیوه‌ی **دوره قانون سلامتی** زندگی می‌کنم و نتایج فوق‌العاده‌ای کسب کرده‌ام. خدا را صد هزار مرتبه شکر که به این مسیر هدایت شدم.**دستاوردهای من در این 6 ماه:** - وزنم از **103 کیلو به 81 کیلو** کاهش یافته؛ یعنی **22 کیلوگرم** کمتر! - فشار خونم که قبلاً **14 روی 9** بود و روزانه **دو قرص با دوز 80** مصرف می‌کردم، اکنون **کاملاً بدون دارو به 12 روی 8** رسیده. - دیابت داشتم و روزانه **دو قرص متفورمین** مصرف می‌کردم، اما اکنون **کاملاً درمان شده‌ام و دیگر نیازی به دارو ندارم.** - قدرت تصمیم‌گیری، تمرکز و توانایی فکری‌ام **چندین برابر شده** و فوق‌العاده احساس سرزندگی و شادابی دارم. - حالا درک می‌کنم که **ورودی‌های بدن و ذهن چقدر بر کیفیت زندگی تأثیر دارند.**از شما استاد عزیز بی‌نهایت سپاسگزارم.
  • -سعیده
    **بخشی از نتایج من از زندگی به شیوه‌ی دوره قانون سلامتی:**  قبلاً همیشه **مشکل بوی بدن و تعریق زیاد** داشتم. هر بار که به خانه‌ی کسی می‌رفتم، **قبل از ورود در حیاط جورابم را درمی‌آوردم و پاهایم را زیر شیر آب می‌شستم**، چون بوی بدی داشتند. حتی وقتی از سرکار به خانه برمی‌گشتم، **همسر و بچه‌هایم متوجه بوی بد پاهایم می‌شدند**، با اینکه جوراب نازک زنانه و کفش غیر اسپرت می‌پوشیدم.  اما جادوی زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی در این مورد برام  ** باور کردنی نیست!  یک جفت جوراب اسپرت را 5 بار با همان کفش اسپرت پوشیدم و پیاده‌روی کردم**، اما **اصلاً بو نمی‌دهد، حتی بوی خوبی هم دارد.قبلاً لباس‌هایم بعد از یک بار پوشیدن بو می‌گرفتند. و مجبور بودم آنها را بشویم، اما الان یک شلوار را 5 بار بدون شستن می‌پوشم و همچنان بوی خوبی دارد!**  **سیستم ایمنی بدنم فوق‌العاده قوی شده!**  چند روز پیش احساس گلودرد و تب داشتم و مثل قبل از دوره، می‌خواستم سریع قرص سرماخوردگی بخورم، اما یاد حرف استاد توی دوره قانون سلامتی افتادم که بدن خودش می‌تواند خودش را درمان کند، مخصوصاً حالا که در مسیر طبیعی خود قرار گرفته.  بدون مصرف هیچ دارویی، فقط خوابیدم و صبح که بیدار شدم، تب کاملاً از بین رفته بود. گلو دردم هم بدون دارو، به‌تدریج بهتر شد و بدون هیچ دارویی کاملاً خوب شدم.در حالیکه قبل از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، آخرین باری که گلودرد داشتم، بیش از یک ماه طول کشید، کلی قرص و دارو مصرف کردم، حتی بعد از 20 روز که خوب نشدم، مجبور شدم آمپول بزنم. اما حالا، فقط با نیروی طبیعی بدنم، در چند روز کاملاً درمان شدم. خدایا، بی‌نهایت شکر که مرا در مدار استاد عباس منش و قانون سلامتی قرار دادی.
  • -آینازصدیق
    سلام به همه‌ی دوستان پرتلاش و استاد گرامی،خواستم نتیجه‌ای رو که فقط با گوش دادن و عمل کردن به آگاهی های 2 قدم اول از دوره‌ی بی‌نظیر 12 قدم گرفتم، با شما به اشتراک بذارم.من و همسرم حدود 8 ماه پیش شروع کردیم به کار کردن با آگاهی های دوره 12 قدم. اون زمان درآمدمون خیلی پایین بود، کار خودمون رو تازه شروع کرده بودیم و هنوز مهارت کافی نداشتیم. پروژه‌های 2 میلیون تومنی می‌گرفتیم، اما الان دستمزد پروژه هایی که می گیریم، بیش از 10 برابر شده.تأثیرات عمل به این دوره فقط روی کسب‌ وکارمون نبوده بلکه  روی سلامتی‌م هم کاملاً مشهود هست. من تقریباً به مدت 10 سال بود که پاییز و زمستون بیشتر روزها مریض می‌شدم، ولی الان که وسط بهمنه، برای اولین بار حتی یک بار هم سرما نخوردم!اومده بودم کامنت‌ها رو بخونم که از نتایج شما انرژی بگیرم، ولی گفتم منم نتایجم رو با شما به اشتراک بذارم.
  • -مهسا سالاروند
    یکی از مباحثی که در دوره عشق و مودت در روابط استاد عباس منش آموزش دادند، پاسخ و راهکار برای این مسئله است که:آیا رابطه ای که تخریب شده هم قابل درست شدن هست؟می خوام تجربه خودم در این زمینه و تغییراتی که به خاطر تمرکز بر آگاهی های دوره عشق و مودت در روابط اتفاق افتاده رو توضیح بدم.قبل از کار کردن با آگاهی های دوره عشق و مودت در روابط، من رابطه به شدت نامناسبی داشتم. رابطمون تقریبا به مو رسیده بود و دیگه داشت پاره میشد. از خودم متنفر بودم و اصلا خودمو دوست نداشتم. انگار به آخرش رسیده بودم و همون لحظه بود که خداوند من رو به سمت آگاهی های دوره عشق و مودت در روابط هدایت کرد و شروع دوباره ای رو بهم نشون داد.توی اون وویس به خودم قول دادم که با توکل به خدا و کار کردن روی خودم به کمک آگاهی های دوره عشق و مودت در روابط، رابطه ام رو از اینجایی که زیر صفره به بهترین شکل تغییر می دم.یک تعهد فولادین به خودم دادم و کلا یه مهسای دیگه شدم. مهسایی که غر میزد، شکایت میکرد، ناله میکرد و تمرکزش روی ناخواسته ها بود، کلاً این نوع واکنش ها رو متوقف کرد.استاد به خداوند قسم که من قبل از دوره های شما اصلا مفهوم تمرکز بر زیبایی ها، تحسین، در صلح بودن با خود، کنترل ذهن یا ایجاد هماهنگی بین ذهن و روح رو نمیدونستم.من توی دوره عشق و مودت در روابط این مفاهیم رو خیلی خوب یاد گرفتم و شروع کردم به اجرای این آگاهی ها توی زندگیم.  متعهد شدم که زیبایی هارو تحسین کنم. به خدا انگار تا قبل از این تصمیم،  من نابینا بودم و تا حالا اطرافمو ندیده بودم و انگار این آگاهی ها و این تعهد، چشمای من رو شست. تازه متوجه زیبایی های اطرافم شدم، آسمون زیبا، تصاویر زیبا و …و اینجوری شد که دیدم حالم با خودم خوب شده. شکایت و غر زدن رو گذاشتم کنار و تحسین زیبایی ها اطرافم رو شروع کردم و تمرکز کردن بر ویژگی های مثبت آدمهای توی زندگیم و آرام آرام همه چیز تغییر کرد. انگار خداوند همون آدم رو که همش ازش گله داشتم تغییر داد و رابطه ای که هیچ پایه و اساسی نداشت، تبدیل شد به یه رابطه ی سراسر عشق و مودت. نه فقط رابطه ام با اون آدم بلکه رابطه ام با تمام آدمهای زندگیم قشنگ شد.این تجربه رو نوشتم تا این نوید رو بدم که: به خداوند قسم، اگر الان رابطه تون توی بدترین حالت هست، اگر نمی تونی خودت رو دوست داشته باشی، اگر مرتبا نگران از دست رفتن رابطه ات هستی، اگر توی رابطه وابسته هستی، میتونی با تعهدی کار کردن روی آگاهی های دوره عشق و مودت در روابط، اول از همه رابطه ات با خودت رو درست کنی. ذهن و روحت رو به هماهنگی برسونی و بعد به هر آنچه که می خواهی در موضوع روابط، برسی.
  • -عباس همدانی
    من زمانی که با آموزه های استاد آشنا شدم، درآمدم صفر بود، بیکار بودم و 23 میلیون هم بدهکاری داشتم. شروع کردم به کار کردن روی آموزه های استاد. از آموزه های استاد یاد گرفتم که چطور باورهای توحیدی بسازم و به صورت ویژه روی ساختن باورهای توحیدی تمرکز کردم و زندگیم شروع به تغییر کرد. الان ماهانه 30 میلیون تومان درآمد دارم. بدهی ام رو هم پرداخت کردم و به یکسری از خواسته های دیگه ام هم رسیدم. امروز از طرف خدا بهم الهام شد که روی آموزه های دوره 12 قدم تمرکز کن.  حس خیلی خوبی دارم که روی آموزه های 12 قدم تمرکز کنم. یقین دارم نعمتهای فراوان دیگه ای هم وارد زندگیم میشه انشاالله.
  • -هاجر نخکو
    من از سال 98 با آموزه های استاد عباس منش آشنا شدم. تا کنون دوره‌های 12 قدم، قانون سلامتی و کشف قوانین و همچنین حل مسائل را خرید کردم و با همسرم روی آموزه های این دوره ها کار می کنیم. امروز دوباره چکاپ فرکانسی 12 قدم رو انجام دادم و شرایط زندگیم رو با شروع 12 قدم یعنی سال 98 مقایسه کردم. متوجه شدم که خیلی پیشرفت کردیم.سال 98 و در شروع کار با آموزه های استاد عباس منش، همسرم کلی بدهی به بانک داشت. کلی چک از من و خودش دست طلبکار ها بود. مغازه پوشاک فروشی مون رو هم جمع کرده بود و شغلی نداشت و گاهی با اسنپ کار میکرد. با کار کردن روی آگاهی های این دوره بود که ایده های جدیدی بهش الهام شد و شروع کرد در زمینه حقوق کار کردن. مهر 98 رشته حقوق دانشگاه ثبت نام کرد و 23 بهمن 98 موسسه حقوقی خودش رو تاسیس کرد. آبان ماه 98 تمام بدهی ها را پرداخت کرد و حتی خونه مون رو هم از رهن بانک آزاد کرد چون توی آموزه ها استاد تاکید داشتند که تا بدهی های خودتون رو پرداخت نکنید، نمی توانید پیشرفت کنید. الان که 5 سال از کار کردن مستمر با آموزه های استاد میگذره، همسرم فوق لیسانس حقوق هستند و در شغل خود خیلی پیشرفت کردند و جزو یکی از بهترین موسسات حقوقی اصفهان هستند به لطف خدای بزرگ و آموزشهای استاد عزیز. ما یه باغ و دو تا ماشین صفر خریده ایم و کلی پس انداز داریم. خدا را شکر موجودی حساب بانکی مان عالی است و از زندگی لذت می‌بریم. خدایا سپاسگزارم که با آموزه های استاد ما را آشنا کردی و تا جایی که به قانون عمل میکنیم، شرایط دلخواه را در زندگی خود خلق می کنم.
1 2 3 4 5 39
161 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    افسانه شاکری گفته:
    مدت عضویت: 169 روز

    سلام استاد

    گفته بودین که باور کمبود کجاها توی زندگیتون هست میدنم که خیلی خیلی وجود داره ولی چند تاش که تونستم پیدا کنم من خیاط هستم وهمیشه میخاستم که یکی کمکی داشته باشم ولی باورم این بود که خیاط خوب نیست اگرم باشهاگر خیاط بگیرم حقوقش رو چه جوری بدم اگر درامد کافی نداشته باشم یا مثلا ایده به ذهنم میومد یه رگال لباس تولید کنم مشتری هام که میان از رگال هم دیدن کنن وبفروشم دوباره فکر منفی میومد که اگر فروش نره چی رودستت بمونه چی وهمین ترس باعث شده که هیچ وقت قدمی برندارم

    وبابت اینکه گفتین باچه مساعلی روبرو شدید که فکر میکردین راه حلی نداره من با پسرم که الان پونزده ساله خیلی بحث‌ میکریم فکر میکردم میتونم کنترل کنم وبعضی وقتا دیگه اینقد عاجز میشدم تو خلوتم گریه میکردم یروز از خدا خاستم که کمکم کنه همون روزا بود که خواهرم یه کلاسی رو معرفی کرد که برای فرزند پروری بود اونجا بود که فهمیدم مشکل پسرم نبوده خودم بودم با افکار منفی که ممنتوم میگرفتن منو با پسرم دذگیر میکرد واز من بعد از اون چند جلسه کلاس نه تنها دیگه با پسرم درگیر نبودم بلکه باهم دوستو رفیق هم شدیم الان همه چی رو میاد برام تعریف میکنه در صورتی که قبلا اگر میپرسیدم هم چیزی نمیگفت الان خودش میاد بغلم میکنه بوسم میکنه

    یوقتایی که صداشو بلند مبکنه میاد معذرت خاهی میکنه

    این اولین دوره ای هست که ازتون گرفتم امیدوارم به دستاورهای بزرگتری برسم وبیام باهاتون در میون بزارم بازم ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    محمدامین میرآخورلی گفته:
    مدت عضویت: 933 روز

    محد صادق عزیز نمیدونم ولی امیدوارم با کمک خدا این کامنت رو بخونی تا بتونی جوابمو بدی

    ولی اول از همه نمیدونم چند سالت حدودا اما فکرمیکنم هم سن سالیم اولا تبریک برای نتایجی که گرفتی ولی تبریک ویژه برای نتیجه معافیت از سربازی که دقیقا خواسته ای که من دارم بهت تبریک میگم واقعا ذوق کردم و خوشحال شدم اشک تو چشمام جمع شد که توی دوره حال یکی با این قانون توی سن من دقیقا هدفی که شدیدا میخوامش رو بهش رسیده اما دوست دارم کمکم کنی و بهم بگی چه باور های نسبت به سربازی داشتی که مخرب بود و بعد این که چه حسی داشتی که منفی بود و اذیت میکرد تو رو و بعدش در مقابل چه باور هاییی و چه راه هایی رو ساختی تا تونستی برسی به این هدف که رویای منه ممنون میشم ازت مفصل بهم توضیح بدی تا منم بتونم الگو بگیرم ازت و امثال مثل من که قطعا زیاد هستن توی همین جا تا ما هم بتونیم به این هدف برسیم خیلی دوست دارم بفهمم راهی که رفتی باور هایی مثبتی که ساختی و باور های مخربی که نسبت به سربازی و بحث معافیت داشتی منتظر کامنتت اینجا هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1107 روز

    سلام

    وقتتون بخیر

    از دوستانی که تجربه استفاده از دوره قانون سلامتی رو داشتند و وگان یا وجترین بودند خواهش میکنم اگر این مسیر رو طی کردید برای من از نتایجتون بنویسید و بگید میشه با اصول وگنیسم تطبیقش داد و استفاده ش کرد؟

    بخرمش؟

    ممنون

    .

    من مدت‌هاست احتیاج دارم که این محصول رو خریداری کنم و بهش عمل کنم اما متوجه شدم که احتمالا برای کسی که وگان هست یا غیرممکنه یا سخت

    و یکی از موضوعات اصلی هم راجع به جایگزین کردن پروتئین حیوانی و غیرحیوانی هست که بنظرم میرسه مدیریتش مثل بقیه موارد آسون نیست

    .

    .

    لطفاً لطفاً لطفاً اگر قرار هست بیایید و بنویسید که از وگان بودن دست بکش و باهاش مثل مذهب و دین برخورد نکن و اینا… این کارو نکنید و سعی نکنید نظر من رو تغییر بدید.

    گوشم پره ازین حرفها.

    .

    من چندسال وگان بودن رو تجربه کردم و با کشته شدن و آزار حیوانات واقعا مشکل دارم و موافق نیستم که یک انسان امروزی بخواد برای تهیه غذای خودش از بدن و جان یه موجود زنده ای که گاهی احساسات شبیه به انسان داره بهره ببره

    البته که گیاه هم جون و احساس داره

    ولی احتمالاً مثل یک گاو از دیدن اینکه بچه ش رو جلوش سر ببری حالش بد نمیشه

    یا برای مثال گیاهی که میوه ش رو میندازه روی زمین بعد از رسیدن اون میوه… این رو نمیشه با یک حیوان مقایسه ش کرد

    و هزاران موضوع دیگه که اگر نخواین مغلطه کنید و برای گوشتخواری دلیل و توجیه های سطحی و غیر منطقی بیارید میشه دربارشون هزار ساعت صحبت کرد.

    .

    یه فیلمی هست به نام پی_کِی اونو حتماً ببینید جالبه

    لحظه های آخرش که این آدم فضایی میره به مردمش از زمینی ها میگه

    میگه دوستان اگر رفتید روی زمین و یه نفر گفت من عاشق جوجه یا عاشق ماهی هستم

    بدونید واقعا منظورش این نیست

    و اونها منظورشون اینه که من عاشق اینم که ماهی یا جوجه ی مُرده رو کباب کنم و بخورم!

    .

    و من همیشه وقتی میبینم که افرادی مرغ و خروس و گوسفند دارند و به اونها عشق میوَرزند و در نهایت میکُشنشون و این درحالیه که اون حیوان بهشون اعتماد کرده بوده… بینهایت حالم بد میشه

    و واقعا فکر کنیم به اینکه گربه و سگ چه فرقی با گاو و گوسفند و مرغ و خروس دارن که بین اونها فرق میذاریم و فقط به سگ و گربه ها انقدر عشق بی قید و شرط میدیم اما به مرغ و خروس به شرط اینکه به ما تخم مرغ و گوشت بدن عشق میوَرزیم؟ و جان و حق زندگی رو از بعضی هاشون میگیریم و برای استفاده از شیرشون اذیتشون میکنیم مثل دوشیدن گاوها

    .

    … من نمیتونم راحت بپذیرم از وگان بودن دست بکشم حتی برای سلامتی خودم و این تضاد گاهی آزارم هم میده

    اما باید این مسئله رو حلش کنم

    همونطور که خیلی از وگان ها خلش کردن

    .

    و اعتراف هم میکنم که اگر تمام محصولات وگان دردسترسِت نباشه و اصولی پیش نری واقعا بدنت کم میاره

    منم گاهی کم آوردم

    ولی…. تمایلم اینه بدون آزار حیوانات خودم هم سلامت تر باشم

    یعنی میشه؟ با دوره استاد عباسمنش؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      نگار سهرابی‌فر (مانلیا) گفته:
      مدت عضویت: 1649 روز

      سلام اران جانم … سلام منه شیش سال پیشم :))) سلام قربونت برم که هر کلمه ات منو به یاد نگار پنج سال وجترین وگن انداخت :) سلام گذشته ی من :)))

      از خدا میخوام کمکم کنه بهترین کلام بر من حاری بشه که بهت کمک کنه :)))

      عشقم بدون من اینده ی توعم

      اون فیلم پیکه رو بارها موقع گیاهخواریم دیده ام … حرفات دقیقا کلمات خودم بود اون احساس گناه اون ترحم دلسوزی کردن اشفته بودنت همه چیزت خوده من بود :))) من از 15 تا 20 سالگیم وجترین و وگن بودم :)))) الان 21 سالمه و یک ساله تو دوره ی سلامتی ام به لطف خدا

      از همون پونزده سالگی هم با استاد دارم کار میکنم تاحالا…

      راستش اگه فقط یک نفر باشه که بتونه تک تک کلماتی که گفتی رو درک کنه تو این سایت اون منم و خیلی خوشحالم که هدایت شدم به کامنتت … دقیقا نگاری که پنج سال بود رو تو توصیف کردی … شاید من بدتر و سخت تر از تو هم بودم من تو اون پنج سال هیچ وقت لب به خورشتی که توش گوشت باشه نزدم چه برسه خوده گوشت :)))

      ببین ارام جان عزیزم

      دوست ندارم بهت بگم چه راهی برو چیکار بکن چیکار نکن

      من فکر میکنم ما باید تجربه کنیم

      من خودم به شخصه عاشق اون دوران پنج سال گیاهخواریم هستم

      همون موقع عاشقش بودم و لذت بردم ازش و حتی نتیجه اش باعث شد ایمانم به دوره سلامتی بیشتر بشه که خیلیا این ایمان من رو نداشتن به خاطر شاید اون تجربه ی من …

      تو خیلی خوده گذشته ی منی

      جالب بود برام که فهمیدی که وگنیسم خیلی اصول و قواعد داره که باید رعایت بشه و مضر هست اگه اینجور نباشه …

      حالا من میخوام بهت بگم حتی اگه تموم اصولش هم رعایت کنی بازم جواب نمیده :)))

      در مورد ژن گفتی باید بگم من خودم فکر میکردم چون پنج سال گیاهخوار بودم بدنم عادت کرده به گیاهخواری یا مثلا هندی ها نسل در نسل گیاهخوارن بدنشون بهش عادت کرده … ولی اینحور نیست عزیزکم :)))

      ژن ما سه میلیون ساله ساخته شده

      دو هزار سال هم پوچه هیچی نیست در برابرش و تغییر نمیکنه حتی یک ذره …

      من خیلی حرفا دارم میتونم برات بزنم ولی نمیدونم درسته یا نه

      از طرفی میگم بذار این راهو بره تا اروم اروم هدایت بشه و تحمیل کردن واقعا سخته من خودم یک سال بعد از دوره ی سلامتی رو گیاهخواری موندم و گفتم استاد رو قبول دارم به جز این مورد … یک سال طول کشید تا مقاوتم ریخته بشه و بعد یک سال هم میدونم باور میکنی … با گریه گیاهخواری رو ترک کردم … شبی که حالم بد بود بیمارستان زیر سرم بودم و ارزوم بود ورزش کنم اما جون تو تنم نبود زدم زیر گریه … چون میدونستم هیچ راهی به جز ترک گیاهخواری ندارم و اینقدر گیاهخواری برام عزیز بود حتی فکر ترک کردنش بارها منو به گریه انداخت …

      من از بچگی تقریبا به گیاهخواری علاقه داشتم و برا همین سخت بود … اما میدونی در زمان و مکان مناسب اتفاقا میوفتن نباید عجله کرد … اروم باش دختر اینقدر دنبال چیزی نباش دنبال اثبات کردن نباش نه به من نه به خودت … من رها بودم و خداوند وقتی اماده بودم یکی از بچه های دوره سلامتی رو که قبلا گیاهخوار بود بهم هدایت کرد و با هم دوست شدیمو همو دیدیم و اون کلییییی روم تاثیر گذاشت… تا وارد این دوره بشم …

      من کسی بودم که میگفتم حاضرم بمیرم ولی گوشت نخورم …

      ولی میدونی یه چیزه دیگه ای راجبم بود که نمیدونستم …

      من حیوونارو خیلی دوست داشتم هنوزم دارم …

      اما هیچ چیزی رو تو این دنیا بیشتر از اهدافم دوست ندارم حتی خانواده ام … به موقعش خانواده ام هم برای رسیدن به اهدافم ترک میکنم …

      برای من مهم ترین موضوع زندگیم اهدافم بودن و هنوزم هستن

      و وقتی گیاهخواری مانعی در برابر اهدافم دیدم دیگه تموم شد …

      دیگه همه چیز فاتحه اش خونده شده بود …

      من تو اون پنج سال نمیدونستم گیاهخواری مانع اهدافم هست و اصلا ورزش هم نمیکردم تحرکی نداشتم که بفهمم کم اوردم …

      ولی وقتی رفتم دنبال عشق و علاقه ام ورزش و رقص و دیدم گیاهخواری مانع من هست فاتحه اش رو خوندم با اینکه عاشقش بودم …

      خیلی حرفا دارم میتونم بزنم من قبل دوره سلامتی اومدم باورای گیاهخواریم رو نوشتم و منطقی حلشون کردم هیچ وقت به زور خودمو اجبار نکردم … اروم اروم خیلی اروم میگم یک سال رو خودم اروم کار کردم تا رفتم سمتش …

      ازت میخوام تو هم خودتو اجبار نکنی خیلی اروم پیش برو حتی شده یه سال دو سال طول بکشه اما ادامع بده … برو دنبال سوالاتت … چرا گیاهخواری درسته ؟؟ فرق گوشت سگ و گاو چیه ؟؟ اگه خدا ناراحت میشه از کشتن حیوونا چرا بدنمون رو طی تکامل نیازمند به گوشت بار اورده ؟؟ نگاه خداوند به مرگ و زندگی چیه ایا خداوند به مرگ و زندگی احساسی نگاه میکنه مثل ما ؟؟؟ ایا خداوند ناراحت میشه که یه شیر اهو رو بخوره و اون شیر رو لعنت میکنه ؟؟ یا اون شیر و تکاملش خوده خداوند و همون انرژیه ؟؟

      ایا خداوند از گوشت خوردن من ناراحت میشه ؟؟ پس چرا منو گیاهخوار نیافرید ؟؟

      نتایج بچه ها چی میگه ؟؟ چرا بچه ها بدون دارو خوب شدن درحالیکه مردم دارن تو بیمارستان ها میمیرن ؟؟ چرا ما سگ نمیخوریم چرا گاو میخوریم ؟؟ چرا انسانها گوشت حیوانات گیاهخوار خوردن نه گوشت حیوانات همه چیز خوار یا گوشتخوار ؟؟ نتیجه ی من از گیاهخواری تا به الان چی بوده ؟؟؟ نتیجه ی ادامه اش چبه برام ؟؟

      به همه ی سوالها فکر کن بسین اصلا ساعتها فکر کن

      اگه وگن رو دوست داری ادامه اش بده با عشق و لذت ببر افتخار کن بهش ولی کنارش اروم اروم خودتو به چالش بکش با سوال کردنها

      اشفتگی رو از خودت بیرون کن نترس عقب نمیوفتی میتونی تا دو سال دیگه گیاهخواری رو ادامه بدی هیچ اشکال و عیبی درش نیست :)))

      ما مشکلمون اینه که فکر میکنیم از قافله عقب میوفتیم درحالیکه اصل اینه که لذت ببریم

      اگه از گیاهخواری هنوز لذت میبری انجامش بده منم پنج سال زندگیم لذت بردم

      اما اگه میبینی لذت ها داره کمتر میشه و رنج ها بزرگتر جوریکه نمیتونی انکار کنی اون موقع اس که باید خودتو با سوالها به چالش بکشونی :))))

      دوستت دارم گذشته ی من فعلا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        آرام گیان گفته:
        مدت عضویت: 1107 روز

        سلام عزیزم

        ممنون که حوصله و وقت گذاشتی و از دلت نوشتی

        چقدر خوب نوشتی

        چقدر کامل و عالی نوشتی

        مشخصه خیییییلی خوب و شفاف با خودت همه چی رو حل و فصل کردی

        آفرین بهت دمت گرم. تحسینت میکنم

        .

        حرفات رو من تأثیر گذاشت

        بهشون فکر میکنم و باید چندبار دیگه هم بخونمشون

        .

        بله منم الان کم میارم

        ورزش دیگه نتونستم بکنم

        کارم هم سنگینه ولی جون ندارم

        اما همون مسئله اخلاقیش اذیتم میکنه و اینکه آهِ هر حیوونی موقع مرگش و موقع کشته شدنش منو بگیره

        دوست ندارم کارما و انرژیش بیاد تو زندگیم

        همش خوابشونو میبینم

        اوایل هروقت گوشت و لبنیات میخوردم خواب میدیدم دستم به خون آغشته ست و پاک نمیشه هرچی میشورم

        خواب میدیدم گاوها برای کشته شدن گوساله هاشون گریه میکنن

        یا هزارتا ازین موارد

        .

        .

        اون تیکه که گفتی آیا فکر میکنی خدا به مرگ احساسی نگاه میکنه یا نه؟ ،

        گلِ کلامت بود

        اون تیکه منو میخکوب کرد

        به قول خیام

        این کوزه گر دهر چنین جام لطیف میسازد و باز بر زمین میزندش!

        این همون نقطه‌ایه که خداناباورها هرموقع جنگ و خونریزی میشه تو دنیا

        میگن عدالت مرده! خدا مُرده!

        اگه خدا وجود داره چرا میذاره این همه آدم بیگناه کشته بشن…

        … آره

        تو با اینکه از من کوچیکتری

        ولی پخته تری

        حداقل تو این موردی که داریم باهم حرف میزنیم

        بوس بهت گیان

        (گیان= جان / گیانم = جانم)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          نگار سهرابی‌فر (مانلیا) گفته:
          مدت عضویت: 1649 روز

          ارام گیان عزیز

          بهت پیشنهاد میکنم بیشتر امرکزت رو بذاری روی شناخت خدا

          کتاب چگونه فکر خدا رو بخوانیم بهترین منبع برای شناخت خداوند هست

          خداوندی که سیستمه

          نه یک انسان

          ما باید این سیستم رو بشناسیم

          بازم میگم اصلا عجله ای نداشته باش منوتو هسچ فرقی نداریم هیچ اهمیتی نداره من از تو کوچکیترم یا بزرگتر در چشم کائنات منو تو روحیم و به یک اندازه فرصت داریم … کسی به خاطر سن کمش فرصت از تو بیشتر نداره …

          وقتی به خداوند نکاه سیستمی داشته باشی یه دنیای جدید برات باز میشه

          یه دنیایی که سلامتی بدنت یک ذره نعمتاش هست تو به خیلی چیزای بزرگتر میرسی

          و اینه که مهمه نه اینکه تو گیاهخواری یا گوشتخوار و بخوای با خودت بحث و جدل کنی خودت رو پریشون و نگران کنی

          اصن از خودت بپرس

          چرا گیاهخوار شدی ؟

          برای تجربه ی ارامش بیشتر

          چون این بهت ارامش میده

          حالا چی شده همین باعث شده چنین کابوس هایی ببینی و زندگیت برات جهنم بشه ؟؟

          ایا راه درست راهی نیست که به من ارامش میده و حسمو خوب میکنه ؟؟ پس اگه حسم بده مسیرم اشتباهه … اگه توجهت روی منفی هاست راه اشتباس … حس بد اتفاقات بد بی هیچ چون و چرایی… و تو ارزشمندی هیچ چیز و هیچ کس نباید توی ارزشمند رو ناراحت کنه … اینم یادت باشه ..

          و دقیقا درسته ادما میگن وای جنگ شده ادمای بی گناه مردن پس خدا نیست … یا خدا ظالمه بی عدالته … اما اونا نمیدونن خداوند همه چیزه … خداوند همه چیزه … خداوند همه چیزه … خداوند انرژیه ، خداوند خاکه ، باده ، اتشه ، زمینه ، منه ، توعه ، دریاست ، همه چیززززههههه …

          خداوند همون شیربه که اهو رو شکار میکنه ، خداوند همون اهوییه که شکار و خورده میشه ، خداوند دندون اون شیره ، هداوند خون اون اهوعه … همه چیز این سیستمه … تمام طبیعت برنامه ریزیه دقیق خودشه …

          اون نگاه دلسوزی نداره …

          اون میگه اگه احساست بده من اتفاقات بدی وارد زندگیت میکنم واسم مهم نیست چه قدر گریه کنی …

          خداوند اینه اس … اون همون چیزیو نشون میده که هستی و انجام میدی بدون هیچ دلسوزی …

          خداوند خود کائناته که فرکانس مارو میگیره ، خداوند خود تکامله ، خداوند خود طبیعته خوده زندگیه خود مرگه همههه چیزه …

          سعی من توی بخش توحیدی خیلی کار کنی روی فایلای توحیدی سایت …

          یه فایلی هست استاد میگه به کبوتر ها غذا ندهیم یعنی به گداها کمک نکنیم …

          این نگاه و دیدگاه خداونده

          اما نکاه انسان اینه که نه گناه داره بدبخت یه نون خشکه ای بهش بدیم نمیره … اما نگاه خداوند چیه اینه مه این ادم باید بمیره یا ثروتمند بشه چون این جهان من لایق بهتریناست من این انسان رو خالق افریدم اکر قرار نیست ثروتمند باشه و به رشد جهانم کمک کنه باید بمیره …

          همین هم برای خیوانات صدق میکنه … خدا خوده همون حیوانات هست و اونارو افریده تا جهان رشد و پیشرفت کنه هم با تولدشون هم زندگیشون هم مرگشون …. و این سه هیچ تفاوتی در نظر خداوند ندارن … چون خداوند یک سیستمه نه یک انسان اون همه چیز رو برای رشد و گسترش افرید نه هیچ چیزه دیگه ای … حتی مارو… زمین و زمان و جهان رو مسخر ما کرد که عزتمند زندگی کنیم و رشد بدیم جهانو …

          توی کامنتی که برام نوشتی قشنگ احساس کردم اروم تر شدی و اون حس خودسرزنشی گناه و پریشونی اشفتگی ازت کم شده و در صلح بیشتری قرار گرفتی … دوست داشتم بازم کمک کنم این حس ارامشت بیشتر بشه چون یه ادم ارام تر جهانی زیباتر برای منه … یک فرد سالم تر جهان و زندگی بهتری برای منه … تو رشد کنی من رشد میکنم … با عشق و لذت و ارامش این مسیر زیبای زندگی رو طی کن چون تو اشرف مخلوقاتی خدا همه همه همه هرررررر چیزی که تو این دنیاست رو برای تو افریده ؛))))))

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        آرام گیان گفته:
        مدت عضویت: 1107 روز

        نگار جان عزیزم

        دوست خوبم

        به حرفهایت دوباره فکر کردم

        و آنجا که گفتی اصلا برای خدا مهم نیست کشته شدن یا نشدن موجودات،

        کمی در علت وگان شدنم شک کردم

        تا اینکه یادم آمد چه قول و قرار و چه توجیهِ موجّهی برای خودم داشتم و دارم

        اول برای خودم و بعد برای تو هم مینویسمشان:

        _بارها برایم پیش آمده، مردی که میخواسته به همسرش خیانت کند، از من درخواست رابطه کرده و وقتی من نپذیرفتم، در نتیجه به سراغ فرد دیگری رفته و در هرصورت خیانت ورزیده، چون تصمیم و قصدش این بوده و مسلماً امتناع من جلوی کار زشتش را نگرفته؛

        اما حداقل من خوشحالم که آن نفر سوم و درواقع شریک جُرمش برای خیانت به همسرش، من نبودم.

        _گاهی برایم پیش آمده که به من یک پیشنهاد کاریِ غیر اخلاقی شده که پول خوبی هم داشته اما من ردش کرده‌ام

        و این رد کردنِ من مسلماً جلوی خطاکاری آن فرد را نگرفته و قطعاً فرد دیگری به جای من آن را به انجام رسانده و پولش را گرفته است؛

        اما حداقل خیالم راحت است که من در آن کارِ خطا، دستی نداشته ام.

        _در بسیاری از کشورها امکان کُشتن دیگری و تجاوز کردن به دیگران بسیار وجود دارد و خیلی ها هم از این فرصت سوء استفاده میکنند و اگر من آنجا باشم و خویشتن داری کنم، تجاوز و قتل نکردنِ من، مسلماً باعث جلوگیری از انجام جُرم در آن منطقه نمی‌شود؛

        اما حداقل وژدانم راحت است که در جُرمهای انجام گرفته، من دستی نداشته‌ام.

        _آدمهای زیادی در سراسر دنیا حیوانات را برای تهیه غذا می آزارند یا می کُشند و مثل روز روشن است که وگان بودن من آنقدرها هم که من فکر میکنم، ناجیِ جانِ موجودات نیست؛ و جلوی کشته شدن آنها را حداقل به زودی نخواهد گرفت،

        اما میدانم که هربار مراقب خوراکم هستم، حداقل در ظرف غذای من، حیوانی نیست و همین قلب و دلم را آرام میکند

        آیا همین کافی نیست؟

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمدرضا گفته:
      مدت عضویت: 1858 روز

      سلام ب شما دوست عزیز

      من تو حوضه ثروت مشکل دارم میرم دوره روانشناسی ثروت و تهیه میکنم و بی چون و چرا ب اموزش های استاد عمل میکنم و نتیجه میگیرم

      من تو حوضه روابط مشکل دارم میرم دوره عشق و مودت و تهیه میکنم و عمل میکنم بی چون چرا و نتیجه میگیرم

      من تو حوضع عزت نفس مشکل دارم میرم دوره عزت نفس و تهیه میکنم اموزش6اشو بی چون و چرا انجام میدم و نتیجه میگیرم

      و همینطور بقیه دوره ها…

      شما اگه از نظر سلامتی مشکلی نداری چرا اصلا میخوای دوره قانون سلامتی رو بخری؟؟؟

      اگر میخوای مشکلی رو از نظر سلامتی حل کنی باید دوره رو بخری و هرچی ک استاد میگن و انجام بدین بی چون و چرا.

      چون این جا بحث قانونه

      و همونطور هم ک خودتون میدونید قانونو نمیشه شخصی سازی کرد

      با تشکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        آرام گیان گفته:
        مدت عضویت: 1107 روز

        حرفتون رو قبول ندارم

        چون من مثل دیگران استاد و حرفهاشون رو مقدس نمیدونم که فکر کنم عین یک آیه نازل شده باشه و بدون چون و چرا باید بپذیرم!

        من با تمام احترامی که براشون قائلم و خییییلی هم در این سالها ازشون چیزی آموختم و عمیقاً قدردانم

        ولی در بعضی موارد اصلا عقایدم باهاشون همسو نیست و اینطوری نیست که صد در صد قبول کنم

        گاهی شک میکنم به برخی گفته ها و این بد نیست

        .

        اتفاقا خیلی از رهبران مذاهب هم دوست دارن شما بی چون و چرا و بدون شک حرفشونو بپذیری و حتی نقدشون نکنی

        ولی هر آدمی ممکنه اشتباه بکنه.

        گرچه معتقدم قضیه نسبی هست و اشتباه یک مفهوم انتزاعیه

        یعنی مثلا اگر من انتخاب کردم که استایل زندگیم به شکل وگانیست ها باشه، پس هرگونه گوشت‌خواری به هر منظوری در راه و روش و منش من میتونه اشتباه باشه

        اما از دیدگاه شما و ایشون میتونه درست باشه

        پس جنگ و بحثی نمیکنیم باهم

        مگر دلیل و منطق خوبی داشته باشیم که بخوایم آگاه کنیم همو، اون هم با آرامش و متین

        .

        استاد عباسمنش بی نظیر و عالیه

        ولی من هنوز نتونستم با خوردن گوشت موافق باشم

        چون وقتی من وگان شدم فقط و فقط بخاطر حمایت از حیوانات بود نه بخاطر سلامتی خودم

        اونهایی که فقط بخاطر سلامتی خودشون و بعنوان یک رژیم غذایی رفتن سراغ وگانیسم، خب معلومه وقتی خسته شدن هزار و یک منطق و دلیل میارن که ثابت کنن گوشتخواری درسته تا برگردن به سیستم قبلی!

        .

        من کاملا قبول دارم و معتقدم که بدن ما عادت داره به گوشتخواری چون قرنها و سالها اینطور بوده، و بدن و ذهنمون که معتاد گوشتخواریه و معتاد به استفاده از فرآورده های حیوانیه، مسلماً اعتراض میکنه به سیستم گیاهخواری و وگانیسم (که باهم فرق دارن)

        ولی قصه اینجاست که الان دیگه انسان متمدن امروزی با انسان قدیم فرق کرده و ما میتونیم بدون کشتن و آزار حیوانات برای خودمون غذا تهیه کنیم. دلیلی نداره دیگه مثل قبلاً زندگی یه موجود رو بگیریم بخاطر تهیه غذای خودمون.

        و البته که باید چند نسل هممون وگان و وجترین باشیم تا بدنمون بپذیره و یاد بگیره چطور با این استایل پیش بره.

        من هم بهم گاهی فشار اومده و مثلا یک بار بعد از 4سال یه هو دیدم باید گوشت بخورم و رفتم ماهیچه گوسفند خوردم. ولی باز برگشتم به سیستم قبلی. هنوزم اگر ببینم دارم مریض میشم میرم چند روز تخم مرغ میخورم تا قوت بگیرم….

        سیستم وگانیسم اگه درست و اصولی انجام نشه آسیب میرسونه و ضعف بدنی میاره / منکرش نیستم

        اما مثلا شاید اگه استاد بگن باید پروتئین بخوری احتمالاً من برم سراغ پروتئین گیاهی یا نهایتاً تخم مرغ

        نه گوشت

        .

        درمورد این که گفتی اگه مشکلی نیست چرا میخوای بیای دوره رو بگیری هم بگم که اتفاقا احساس نیاز کردم و میخوام بگیرم انشالله

        .

        .

        یه جمله ای هست که میگه:

        اگه دیوار کشتارگاهها شیشه ای بود بعید میدونم کسی دیگه دلش میتواست گوشت بخوره

        .

        و اینکه

        واقعا گاو و گوسفند و مرغ… چه فرقی با سگ و گربه دارن؟

        چرا باید اون سگ و گربه توی ناز و نعمت و دست و بال آدما انقدر عزیز، زندگی کنن اما گاو و گوسفند و مرغ رو بعد از اینکه ازسون نگه داری میکنیم میکُشیم و میخوریمشون؟

        .

        یه فیلمی هست به نام پی_کِی، آخرش که آدم فضاییه برمیگرده به سیارشون

        میگه آهای مردم

        اگه رفتین رو زمین و اونجا یکی گفت من عاشق جوجه یا ماهی هستم باور نکنید

        چون آدمای روی زمین منظورشون اینه که دوست دارن مُرده ی اونا رو کباب کنن و بخورن!

        .

        .

        دوست عزیزم!

        ما آدمای الانیم

        باید یک فرقی با آدمای قدیم داشته باشیم؟

        .

        یه تعریفی هست از تمدن که میگه

        آدمای قدیم به هم سنگ پرت میکردن، آدمای الان به هم کلمه پرت میکنن

        و این یعنی تمدن

        .

        من همیشه پرسشم اینه که آیا معنا و درک و شعور منِ امروز نباید با آدمای غار نشین فرق کنه؟

        .

        چرا ارجاع میدیم همه چی رو به قدیمی؟

        اینکه مدت طولانی گوشتخوار بوده انسان، دلیلی بر درست بودنش نیست

        فقط اینکه بدنمون عادت کرده به اون سیستم

        و حالا که میخوایم تغییر عادت بدیم

        سختشه!

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          محمدرضا گفته:
          مدت عضویت: 1858 روز

          سلام مجدد بشما دوست عزیز

          چندین سال پیش خیلی دوست داشتم ک دیگران و قانع کنم یعنی ب هر دری میزدم که بگم حرف من درسته ولی الان اینجوری فکر میکنم که باید هرکسی رو همونجور که هست بپذیرم من ب نظر شما احترام میزارم.

          حرف من خوردن یا نخوردن گوشت یا گیاه نیست

          من فقط میگم یک نفر یک مسیری رو رفته و نتیجه ام گرفته از اون مسیر(قانون سلامتی)حالا اومده گفتی که اقا هر کسی که این نتایج و میخواد باید یکسری کارهارو انجام بده و یکسری کارارو انجام نده ب همین سادگی.حالا شما یا انجام میدید نتیجه دلخواهتونو میگیرید یا انجام نمیدید و …

          درپایان حرفتون و تایید میکنم ک گفتین ادمهای قدیم با ادم های الان باید ی فرقی داشته باشن

          ادمهای قدیم خیلی متعصب تر بودن ولی ادمهای الان با دید باز تر ب مسائل نگاه میکنن

          امیدوارم هرجا هستین موفق و پیروز باشین

          باتشکر

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    معصومه حقی گفته:
    مدت عضویت: 489 روز

    سلام خدای جانم مهربان ترینم عزیزم هادی ام هستی ام آرامشم خدای زیبایم خدای رحمانم رحیمم سخائم ستارم

    وسلام ودرود بر استاد عزیزم خیلی خیلی دوستون دارم برام خیلی باارزشینخداروشکر خدا منو به سمت شما هدایت کرد

    خواستم تو دفتر یادداشتم اینو بنویسم ولی حسم گفت بیام واینجا بنویسم

    بنویسم وتقاضای هدایت کنم از خدای عزیزم برای کسب وکاری که میخوام راه بندازم شروع کنم خدایا مدرسم باش هدایتم کن چطور شروع کنم کجا برم چه چیزهایی بخرم خودت کمکم کن تایم خالی برام باز کن من با آرامش و وقت کافی بتونم کارمو شروع کنم

    این رو به عنوان یه رد پا برای خودم گذاشتم توکل علی الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    الا رستگار گفته:
    مدت عضویت: 149 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام علیکم و رحمت الله و برکاته

    به اذن الله و هدایتش دوره ی هم جهت با جریان خداوند رو تهیه کردم قبلا قانون سلامتی رو تهیه کرده بودم و بعدش توی قلبم گفتم ان‌شاءالله

    دوره ی روان شناسی ثروت رو تهیه میکنم اما هربار به یه مانع میخوردم

    حس میکردم ناخالصی و بیقراری و عجله و استرس اذیتم می‌کنه با اینکه نزدیک به پنج ساله همش سعی میکنم روی خودم کار کنم (و پنج ساله که با استاد بزرگوارم آشنا شدم)

    اما همش می کوبیدم به جاده خاکی و باز خراب میکردم هربار ..

    گاهی پر از غم و حسرت میشدم و گریه ها سر میدادم و هدایت می طلبیدم و همه چی آسون و بهتر میشد و همین که میخواستم دور بگیرم و یا نزدیک دور گرفتنم بود همون قانون مومنتوم که استاد بزرگوارم گفتند ولی من خودم همه چیزو خراب میکردم و زمین و زمان و همه کس و همه چیز رو مقصر میدونستم غیر از خودم

    گاهی زندگی و جهانم رو خودم آگاهانه یا ناآگاهانه پر از تراژدی میکردم خودم رو به تضاد و درد سر مینداختم با دستای خودم دیگه از بس رفتمو برگشتم هزار بار شد و خسته شدم

    و بعد از کلی جنگیدن با خودم و به اذن الله بازم بیدار شدم و با خودم گفتم قانون سلامتی رو تهیه کردی قبل از قانون سلامتی توی جهنمی بودی که هربار تا لبه ی قبر می رفتیو برمیگشتی و بعد به اذن الله هدایت شدی به قانون سلامتی و همه چیز عالی شد معجزه ها شد .

    و از ته قلبم سپاسگزار الله متعالم و زیباترین دعاها رو در حق استاد بزرگوارم کردم

    وقتی راجب خداوند و توحید و شرک نورزیدن حرف میزنید من اشکم میاد و قلبم پر از شادیو امید و عشق میشه و زنده میشم و لذت میبرم و لذت میبرم ولذت میبرم قلبم پر از شجاعت میشه و از شر

    همه ی ترسام خلاص میشم استاد

    همیشه توی قلبم با شما حرف میزنم و میگم که دوستون دارم و بهتون افتخار میکنم ینی وقتی که گوش میدم به حرفاتون تموم حرفاتون حرفای قلب منه و لحظه به لحظه صداقت رو حس میکنم و همین صداقت شما استوار موندتون و شجاعتتون منو پر از ایمان می‌کنه به اذن الله

    اگرچه اینجا قرار بوده که دیدگاهمو راجب به دوره ی هم جهت با جریان خداوند بنویسم اما من با قلبم نوشتم

    و چون متاسفانه ایملم رو گم کردم نتونستم این حرف قلبمو توی نظرات قانون سلامتی بنویسم

    حس میکنم وقتی شکستم از همه نظر و خودمو برای الله خالص کردم و دعا کردم الله یکتا نجاتم بده و شرک نورزیدم اون وقت هدایت شدم به قانون سلامتی ینی حس میکنم توحید من رو به شما وصل کرد یعنی چون شرک نورزیدم هدایت شدم به سمت قلب شما استاد بزرگوارم و من با تموم وجودم به این خصوصیت یکتاپرستی شما و شجاعت و شهامتتون افتخار میکنم

    هدایت رو خودم چشیدم با تموم وجودم الله پاسخ منو داد رب العالمین پاسخ قلب

    شکسته ی منو داد

    من تکرار میکردم با خودم با اخلاص واقعی

    ( ای خدایی که جز تو خدایی نیست منو به سمت خواسته ام هدایت کن ؛ خواسته ام شفای کامل و سلامتی کامل قلبو روحو جسمم است) و بعدش معجزه شد و با قانون سلامتی همه چی روز به روز عالی تر شد

    تا اینکه من تصمیم گرفتم دوره ی روانشناسی ثروت رو تهیه کنم اما گفتم که هر بار با موانع..

    و هربار اشتباهات جدید

    حسم بد بود ینی سعی میکردم بد نشه بد نمونه یه چیزایی از درون و بیرون عذابم میداد

    آشوب میشدم یه جورایی عجله و استرس و ناامیدی کلی چیزای دیگه میومد سراغم

    تا اینکه سعی کردم خودمو آروم کنم و دعا کنم و نظافت کنم جهانمو یعنی هم درونم رو هم بیرونم همم از همه نظر

    بعدش کمی بهتر شدم اما هنوز هیجان رو حس میکردم توی درونم

    به سایت سر میزدم و همین دوره ی هم جهت با جریان خداوند رو دیدم حسم خوب شد با خودم گفتم ان‌شاءالله بعدا تهیش میکنم فعلا نمیشه و اصلا بهش توجه نکردم گفتم توجهم رو روی روانشناسی ثروت فعلا میذارم

    اما به خاطر دعاهام چن تا نشونه اومد و منم به نشونه ها و حرف قلبم اعتماد کردم و این دوره ی زیبا رو تهیه کردم به اذن الله

    به محض اینکه تهیش کردم آروم شدم و تازه اولین جلسه رو گوش دادم سه بار و بعضی حرفاتون رو استاد بزرگوارم بارها و بارها گوش دادم و نوشتم و نکته برداری کردم حالم خیلی بهتر شده حس میکنم دارم بهتر میشم و بیشتر می فهمم بیشتر از قبل به اذن الله جهانمم زیباتر شده و ایمان دارم زیباترم میشه دیدگاهای دوستانمم خوندم عالی بود

    خیلی دوس دارم منم از نتایجم بگم

    یکی از نتایجم همزمان با خریدن دوره بود اینکه اون استرس و حس بد و ناخوشی که داشتم تونستم تا حدودی بهش غلبه کنم و البته اینبار آگاهانه تر و واقعی تر غلبه کردم و لذتشم چشیدم و خدا رو بابتش هزاران بار شکر کردم

    و دومیش اینکه از روی محبت و عشق و انسانیت و دلسوزی به خاطر خدا به شخصی گرفتار پول قرض دادم با اینکه خودمم خیلی نیاز داشتم و بهم قول داد که برمیگردونه و حتی جبران کنه و تا آخرین لحظه ی عمرش فراموش نمی کنه که توی چه

    لحظه ی سختی که کسی حاضر نبود کمکش کنه من کمکش کردم

    خوشحال بودم که تونستم بنده ای از بندگان الله رو شاد کنم اما فقط چند روز طول کشید بنا به دلایلی اون شخص خیلی گند از آب دراومد فقط به این خاطر که از من چیزی خواست که من نمیتونستم انجام بدم و نه از قلبم و نه از خدام اجازشو نداشتم و البته اینم بگم که قبول میکنم خودم اجازه دادم که ناراحتم کنه و خودم به دنیای خودم جذبش کردم با اعمالم و گفتارم کردارم و احساسم پذیرفتم که خودم کردم اشتباه از خودم بود ضعف خودم بود به گردن گرفتم که ضعف خودم بود و سعی میکردم حتی توی قلبم اون شخص رو سرزنشم نکنم و رهاش کنم

    و رابطمم باهاش قطع کردم چون حسم رو بد میکرد و قطع کردم بعدشم بهش گفتم حقم رو پس بده و ماه ها گذشت و خبری از پس دادنش نبود و حتی جوری حرف میزد و رفتار میکرد که انگار طلب کاره

    ینی دیگه جوری شد از خیرش گذشتم و گفتم عاقا اصلا نخواه که حقتو بگیری ولش همون که شرش کم بشه قطع ارتباط بشه کافیه اما واقعا قلبم میگفت حقتو پس بگیر حتی به قیمت جونت چون لیاقتشو نداشت

    به هر راهی میرفتم که حقمو بگیرم بن بست آهنین میشد اما همین که نیت کردم دوره رو تهیه کنم طرف مسیج داد که تا یه ماه دیگه پولتو پس میدم ینی اصلا حس میکردم ترس خدای من افتاده توی قلبش و اصلا راهی نداره جز اینکه حق منو پس بده و بعداز تقریبا پونزده روز حقمو پس داد خوشحال شدم چون موقعه ای پس داد که باید میداد و برای چیزای خیلی خوبی بهش احتیاج داشتم

    و سوم اینکه قبل ازینکه به این دوره هدایت بشم حالم یه جوری شده بود با خودم گفتم بهتره برم

    آرام بخش مصرف کنم و کردمم اما ناراحتم میکرد آرامشش سطحی و بد بود حال قلبم رو بد میکرد یه جور انگار قلبم خوش نبود حال نمیکردم ولی از ترس میگفتم حالا بخورم فعلا نکنه نتونم بخوابم

    اما با گوش دادن جلسه ی اول دیگه نخوردمش

    اگرچه هنوز اول راهم اما واقعا حال دلم بهتر شده و انگار جهانم داره واضح و شفاف میشه

    همیشه من میگفتم لحظاتی داشتم که انگار توی آغوش خداوندم و هیچی نمیتونه آرامشمو بهم بزنه اما این حس خراب میشد آرزو میکردم بازم تجربش کنم و الان انگار کم کم دارم به اون حس میرسم ولی اینبار فرق می‌کنه فرقش اینه که نمیترسم تموم بشه و یا از دستش بدم و همین خیلی زیباست

    وقتی هنوز دوره رو نخریده بودم و فقط نیتشو داشتم رفته بودم خرید ولی نمی‌دونم چرا اینقد خوشحال بودم یه آرامشو شادی سراسر وجودمو گرفته بود انگاری حس میکردم خداوند دستمو گرفته و بهم میگه دیگه رهام نکن بخدا همین حس رو داشتم و الان که می نویسم اشک توی چشمام جم شده و حس میکردم مث قبل توی گذشته یا آینده نیستم توی زمان حال بودم عصبی نبودم و از همه چی لذت می‌بردم دلم میخواست به همه لبخند بزنم و همه رو بغل کنم همه چیز زیباتر شده بود آسمونو زمین همه چی پراز زیبایی بود و برخلاف گذشته توی مغزم سروصدا نبود سکوت بود آروم بودم ینی حس میکردم خودم تنهام با خداوند هیچ چیز و هیچ کس رو نمی دیدم و پر از شادی بودم با خودمو خدام فقط لذت می‌بردم خرید زیادی هم نکردم ولی خیلی خوش تر از قبل گذشت خوش تر از همیشه و اینکه همش میخواستم این شادی و آرامش رو پخش کنم به همه چیز ببخشم به همه کس اول از همه همسرم و پسرم پس قلبم گفت براشون هدیه بخر و خریدم بعدش مادرشوهرم که دو ماه بود نمی تونستم بر خلاف گذشته که همیشه می بخشیدمش اینبار دو ماه بود که نتونسته بودم ببخشمش و واقعا تلخی رو می چشیدم و هرچی با خودم جنگیدم نتونستم ببخشمش تا اینکه همون روز آزادش کردم ذهنی و قلبی بخشیدمش رهاش کردم نمی‌دونم چطور شد قلبم فقط جوری بخشیدمش که قلبم براش غل میزد و دلتنگش شدم و نمی‌دونم اصلا چجوری شد که حتی به خاطر وجودش و سلامتیش خدا رو شکر کردم و حتی از نزدیک منزلشم راهم خورد قلبم دوس داشت برم پیشش بغلش کنم ببوسمش اما چون غروب شده بود باید برمیگشتم ولی از ته قلبم بخشیدمش بعدش بازم لبریز از شادی و آرامش بودم میخواستم همش این حس رو هدیه بدم وجالب بود تا وقت برگشتنم تا رسیدنم به خونه چهار نفر دیگه رو شاد کردم خدمت جزیی انجام دادم اما هنوز لبریز از شادی و آرامش بودم و همش دلم میخواست این حس رو به دیگران و اطرافیانم ببخشم

    الحمدلله رب العالمین به خاطر هرلحظه و هر نفس و تمومه هدایت ها و وجود شما استاد بزرگوار

    زیباترین دعاها رو در حق شما و خونواده ی زیباتون میکنم

    خیلی دوس دارم شما دیدگاه منو بخونین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    الماس زیبا وهمسرجان گفته:
    مدت عضویت: 832 روز

    سلام به استاد عزیزم

    خدای مهربانم هرچه دارم ازتودارم

    من اصلا یک درصد فکر نمی‌کردم بتونم تا قبل از زمان تخفیف دوره رو بخرم بصورت ناگهانی

    البته چند وقتی هست که همسرم در برنامه های استاده وخیلی تمایل به خرید این دوره داشت همش میگفت یه جوری این دوره رو بخریم قبل از عید توسط یکی از دوستان غرفه روسری زدیم وخداروشکر پول دوره برامون جفت و جور شد حتی چند برابرش ….وتمام مخارج عیدمون رسید نزدیک به 10میلیون عیدی سوغات بردم اصلا فکرشو نمی‌کردم ..ایام عید کلی بهم خوش گذشت ….مادر شوهرم کلی بهمون سوغات داد البته مادر شوهرم زنی دست ودلبازن ….وخداروشکر نتایج دارن میان اینها رو داشته باشین تا نتایج بیشتر رو هم بیام بنویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    معصومه حقی گفته:
    مدت عضویت: 489 روز

    سلام خدای جانم

    سلام استاد عزیزم ودوستان مهربونم

    من دیروز فایل دوم استاد رو گوش دادم در مورد راحت کارها براشون انجام میشه وبا هدایت پیش میرن دیروز تصادف کرده بود همسرم خداروشکر اتفاق بدی نیافتاده بود مقصرم نبودن رفته بودن بیمه اونجا کروکی ازشون خواستن وهمسرم رو 4تاکلانتری فرستاده بودن دنبال کروکی هر جا روفته بود جای دیگه ایی رو گفته بودن بره و…کلی درد سر داشتن دیروز

    حالا امروز همسرم وقت نداشت بره سرکار بود به من گفت برم کروکی رو بگیرم به خیال خودمون کلانتری مورد نظر رو پیدا کرده بودیم گفت برو اونجا بگیرش منم رفتم گفتن سرهنگ فلانی اینجا نیست برو فلان کلانتری بازم یه جای دیگه منم تو دلم گفتم چرا این جوری شد من برا نیم ساعت مرخصی گرفتم نکنه خیلی طول بکشه منو الکی این ور واون ور بفرستن بعد یاد حرف استاد افتادم گفتم خدایا منو هدایتم کن من به راحت ترین راه بتونم کارمو انجام بدم برم خیلی سریع کارم راه بیافته و…بعد به گروهبان گفتم آدرس رو تو نشان برام من علامت بزن با همون مسیر یاب برم چون من اونجارو بلد نبودم وقتی که به مقصد رسیدم دیدم تو اون منطقه اصلا کلانتری وجود نداره از یه آقایی پرسیدم این خیابون کلانتری هست منو اینجا فرستادن ایشونم خیلی آدم مطلعی بود گفتن نه اصلا کلانتری نداره واون کلانتری که گفته بودن بهم گفت که خیلی از اینجا دوره و….

    بعد کلی راهنمایی کرد که کروکی فلان بگیری اگه دست نویس کردن بیمه قبول نمیکنه وووو

    بعد رفتن منم با ماشین راه افتادم دیدم این آقا به سمت ماشین من میاد منم نگه داشتم گفتن این خیابون یه طرفه س تهش از اینجا نمیتونی دور بزنی یه راهنمایی رانندگی هم چند تا کوچه بالاتر هست اگه بری از اونا بپرسی چون اداره کل شونه بهتر راهنماییت میکنن آدرس داد منم رفتم خیلی راحت پیداش کردم رفتم پرسیدم فلان جا تصادف کردیم و…کجا برم آدرس قبلی رو بهم دادن گفتم اونجا رفتم یه کلانتری دیگه روگفتن سرهنگ فلانی اینو که گفتم گفتن سرهنگ اینجاس در رو باز کردن بیا تو من شوکه شده بودم چون فقط رفته بودم آدرس بپرسم که کدوم کلانتری برم

    همون جا کروکی رو بهم دادن راحت وآسان خداروشکر انقدر ذوق زده شدم از این اتفاق که نمیتونم براتون توصیفش کنم اشکم دراومد که ببین استاد میگفت این طوری شد هدایت خواستم کارها برام آسون شد منم کارم آسون پیش رفت خداروشکر من اینو معجزه میدیدم واقعا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 965 روز

    به نام خدای مهربانم خدای خوب و قدرتمندم

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم سلام به دوستان همفرکانسم

    این روزها با اینکه هنوز نتونستم دوره رو تهیه کنم

    اما متوجه شدم به خداوند خیلی نزدیک تر شدم

    و راحت تر خواسته هامو میخوام و بهم داده میشه

    و الان اومدم کامنتها رو بخونم چقدر قشنگ نوشتن دوستانم من فدای شما بشم

    خیلی خوشحالم که نتایج عالی گرفتین در این مدت کم

    بعضی از دوستان گفتن بعد از دو یا سه جلسه تمرین حل کردن نتایج عالی رو گرفتن خب خیلی خوبه

    این مشخص میکنه چقدر دوره مهمیه چقدر بازخورد گرفتن دوستان

    چقدر تلاش ذهنیشون بالا بوده و برای من درس داره که روی هر دوره ای تمرکزی کار کنی پاسخ مثبت میده تحسینتون میکنم مرحبا مرحبا

    خدارو شکر میکنم برای داشتن همچین استادی و همچین دوستانی الهی شکرت سپاسگزارتم

    خوش باش که هر که راز داند

    داند که خوشی خوشی کشاند

    شاد و سلامت و ثروتمند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    معصومه کمندی گفته:
    مدت عضویت: 1908 روز

    سلام به استاد مهربون و مریم عزیز

    دانشجوی دوره 12 قدم هستم البته قدم 2

    چندروزه دارم کامنت میخونم و چقدر از نتایج دوستان خوبم خوشحال میشم و شکر میکنم چقدر از ذوق اشک ریختم و امیدوارتر شدم

    من بسیار بسیار انسان منفی هستم در حال حاضر زندگیم داغونه مخصوصا رابطه با همسرم که افتضاحه.

    نمیتونم تمرکز کنم دارم دیونه میشم

    نمیتونم ستاره قطبی و انجام بدم و نتیجه بگیرم

    دوستان عزیزی که خیلی خوب نتیجه گرفتن خواهش میکنم راهنماییم کنن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      علیرضا یکتای مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1390 روز

      به نام خداوند مهربان وهدایتگر

      سلام دوست عزیزم

      کامنت شما را مطالعه کردم اول اینکه تبریک می گم بهتون که دوازده قدم کار می کنید چقدر از بچه‌های سایت هستن که بالاترین نتایج پایدار را از همین 12 قدم گرفتن و مطالعه داستان زندگی آنها بالاترین انگیزه را به انسان میده ،

      من الان دارم دوره کشف قوانین کار می کنم که دقیقا شبیه 12 قدم شماست و خودم خودم را تشویق می کنم با نتایجم چون اول دوره تعهد دادم و بهش عمل می کنم آنقدر شور واشتیاق سوزان دارم که صبح ها زود که از خواب بیدار میشم و بلافاصله خواسته هایم را می نویسم باور کنید معجزه میشه خودم مبهوت میشم ای خدای من همان چیزی که نوشته بودم اتفاق افتاد واقعا انگیزه می گیرم خوشحال میشم مثلا امروز صبح نوشته بودم یک نقطه آبی را زیر اسمم ببینم ساعت 10 صبح بود وارد سایت شدم دیدم یکی از بچه ها ی سایت پیام داده و البته این اتفاق چند بار تکرار شده یعنی وقتی می نویسم اتفاق می افتد و حتی ملاقات با افراد جدید، فروش بالا ، واریزی پول بیشتر و حتی نوشتم امروز دوست دارم تحسین شوم از سوی 3 نفر تحسین و تشویق شدم اینها همه انگیزه وایمان مرا بیشتر می کنه .

      بهتون توصیه می کنم حتما تمرین های دوره را با علاقه ادامه بده حتی زمانی که نتیجه نمیده شما فقط ادامه بده و فایل را تعداد بیشتری گوش کن و اگر نتیجه آمد هرچند کوچک بسیار شکرگزاری کن و بگو قانون درسته، واگر نتیجه نیامد شما در کد نویسی باید تغییر آتی را اعمال کنی ، تا موفق بشی و به دلخواه خود برسی و اصلا در حین کار کردن در دوره وقفه ایجاد نکن که سم هست .

      بهترین ها را براتون آرزو دارم

      در نور و عشق الهی غرق باشید.

      علیرضا یکتای مقدم

      مشهد مقدس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      هاشم پرتوی گفته:
      مدت عضویت: 786 روز

      سلام و خسته نباشید. خدمت خانم کمندی. هم خانواده. و هم فرکانسی عزیز.

      من هم مثل شما تازه وارد مسیر 12 قدم شدم. و الان قدم دوم هستم.

      شرایطی که شما دارید. عدم تمرکز و درک نکردن تمرین ستاره قطبی. یه جورایی میشه گفت عادیه.

      و این موقعی اتفاق میفته که ذهن همچنان مسیر زندگی قبلی رو که تمرکز روی اتفاقات ناخوشایند و منفی بوده عادت کرده.

      من خوشبختانه قبل از اینکه وارد 12قدم بشم. در حدود یک سالی برای خودم دفتر شکرگذاری تهیه کردم. وهرشب موقع خواب روی برگه بابت هراتیان خوب اون روز می‌نوشتم که خدایا شکرت. الان خیلی خیلی تمرکزم بالاتر رفته و درک کاملتری از ستاره قطبی دارم. این درحالی بود که من هم قبل از این دوره شکرگذاری دقیقا مثل شما بود.

      میخوام بگم. حتما حتما یه دفتر شکرگذاری داشته باشید. که هرشب اتفاقات خوب اون روز بنویسید و سه بار در یه برگه بنویسید که خدایا بابت……شکرت. با ادامه و استمرار این کار تمرکزتان بالاتر میره.

      به قول استاد بعد از یه مدتی که این تمرین انجام بدین ذهن فقط تمرکزش روی زیبایی ها خواهد بود..در ضمن برای درک بهتر و کامل تر این قوانین و آگاهی ها. توصیه میکنم کتاب شنیداری معجزه شکرگذاری راندا برن و حتما گوش بدید.

      بهتون قول میدم بعد از یه مدتی که این تمرینات جزو عدت زندگی تون بشه. از این همه زیبایی و نعمت در زندگیتون اشک بریزید. و زندگیتون در تمام جنبه ها تغییر میکنه.

      فقط درگیر وسوسه فکر منفی یا همون شیطان نشو. و این مسیرو با استمرار و جدیت ادامه بده. هر زمان هم که خسته و ناامید شدی بیاکامنت بذار و کامنت بچه ها رو بخون.

      آرزوی موفقیت و پیشرفت در این مسیر برای شما خانم کمندی.

      هاشم پرتوی عضو کوچک این خانواده بزرگ.

      ساری

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زهره برزه کار گفته:
      مدت عضویت: 936 روز

      سلام دوست عزیزم معصومه جان منم دقیقا همین شکلی هستم فقط به نکات منفی توجه میکنم اما اینکه اروم شدم بگم من تیکه از وجود خدا هستم و همه ما انسان ها پاره ای از خدا هستیم فایلهای رایگان در پرتو اگاهی بگی ما تو ذهن بقیه نیستیم هر کس مشکل خودشو داره ما نمیتونیم کسی رو تغییر بدیم پس ارامش بگیریم حالمونو خوب کنیم همینکه نفس میکشیم اسمان زمین کشور شهر هرچی نعمتهایی که داریم شکرگزاری خیلی خوبه همه ی اینا جواب میده من همینکه اسمون میبینم کلی شکر میکنم همکارام میگن چی زدی اینقدر همه جا رو زیبا میبینی واقعا هیچی فقط عادت کردم لذت میبرم خیلی خوب شدم نتیجه گرفتم خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: