مریم جوانعضویت من در این سایت با خرید قدم اول از دوره 12 قدم شروع شد که اونم هدایت الله بود. الان 18 اسفند سال 1402 هست و حدود 2 سال و سه ماهه که من تو این میسر زیبا هستم و میتونم بگم الان در هیچ زمینه شباهتی به آدم روز اول ندارم.در ابتدا من فقط برای افزایش درآمدم اومدم توی این مسیر ولی با عمل به آموزه ها تمام جنبه های زندگی من رشد کرد. بدهی هام پرداخت شد. پولهای نزول که گرفته بودم صفر شد. چک هام خیلی راحت و سریع پاس شد و دست از چک کشیدن برداشتم.سلامتی به جسمم اومد. آرامش به ذهنم برگشت. خریدها برام آسون تر شد هم در مورد کالاهایی که برای کسب و کارم می خواستم و هم خریدهای زندگیم. قدرت خریدم در کسب و کارم آنقدر بیشتر شد که به سمت خریدهای نقدی رفتم و حقوق پرسنلم خیلی راحت و در اولین روز ماه براحتی پرداخت می شد.انقدر دستاوردها زیاد هست که نمیدونم از کجا بنویسم. فقط میدونم زندگی من مریم حتی به اندازه سر سوزنی شباهتی به یکسال قبل در همین تاریخ نداره چه برسه به روز ورودم به سایت.در سال 1402 که همه از رکود و اوضاع بد اقتصادی ناله میکردند، به جرات میگم که برای من سال بسیار پرباری بود. فروشم خوب بود. هیچ نگرانی درباره هزینه های زندگیم نداشتم در تمام این چند سال به راحتی تونستم تمام هزینه های فرستادن پسرم به دانشگاه پلی تکنیک ایتالیا و هزینه های دانشگاه رو پرداخت کنم. لازمه بگم که پسرم بورسیه نشد و با هزینه های خودم رفت. برای سال جدید تونستم کلی کالا خرید کنم و در انبارم داشته باشم و هزاران هزار نعمتی که به وفور وارد زندگیم شده.از نظر ارتباط با خدا، رابطه شیرینی بین من و خدا ایجاد شده. خدایی که تو آسمونا دنبالش میگشتم دیدم با منه، در کنارمه و من میتونم در هر لحظه روش حساب کنم و وجودش رو در کنارم حس کنم و چه حال فوق العاده ای از امنیت به من میده.من خیلی راحت و آسون تونستم ویزا برای اروپا بگیرم و هفته آینده انشالله عازم سفر به اروپا هستم و تا یکماه در اروپا همراه پسرم تعطیلات را سپری خواهیم کرد. تمام پروسه این سفر بی نهایت ساده و روون و راحت انجام شد. از زمان اقدام من تا اومدن ویزا و خرید بلیط فقط 20 روز طول کشید و این همون چیزی هست که استاد توی دوره 12 قدم بهمون وعده می داد که اگر طبق این قانون عمل کنید و سمت خودتون رو انجام بدید، خدا کارهاتون رو انجام میده. من نتونستم کامل بندگی خدا رو کنم و وظایفم رو در قبال خدا انجام بدم ولی خدای مهربان من سمت خودشو عالی داره برام انجام میده و عالی داره برام میچینه. آرامش بینهایت و احساس خوبی که هر روز تجربه می کنم، خیلی گرانبهاست. فقط میتونم بگم زندگی من در تمام ابعاد هر روز داره عالی تر میشه و چرخ زندگی من هر روز روونتر میشه و من دارم به معنای واقعی کلمه آسون دارم میشم برای آسونی های بیشتر و با جرات میگم که من خوشبخت ترین زن و مادر در این دنیـــــــا هستم.به نظرم باید اسم دوره 12 قدم رو بگذاریم دوره ساخت و ساز مجدد. دوره ریست شدن و بازگشت به تنظیمات کارخانه خوشبختی. انگار توی 12 قدم درست مثل یه ساختمون کهنه که تخریب میشه و از اول روی یه بنای شیک و محکم و زیبا ساخته میشه، من از نو ساخته شدم. به نظر من هر فردی که میخواد زندگیش رو از اساس تغییر بده، دوره 12 قدم، پیش نیاز این جنس از تغییر هست. خدایا سپاسگزارم که هدایت شدم به مسیر افرادیکه به اونها نعمت دادی.
حمیده قورچیان
استاد عزیزم، من 3 سال است که پیگیر آموزه های شما هستم و به شیوه دوره قانون سلامتی زندگی می کنم. از نتایج این دوره باید بگویم که بعد از 5 سال تلاش برای بارداری، به راحتی مادر شدم آن هم بدون قرص و دارو و تمامی مشکلات سلامتی ام به کلی حل شده. الان دخترم 2 ساله است.
میلاد خزائیمن یک سال پیش با کلی بدهی و مسئله، به صورت جدی شروع کردم به کار کردن روی آگاهی های دوره 12 قدم. و کلی نتیجه گرفتم که میخواستم بخشی از نتایجم رو بنویسم.از نظر سلامتی، خدا رو شکر به اندام دلخواهم رسیدم. بدنم هر روز عضله ای تر، سلامت تر و جوان تر میشه و احساس فوق العاده ای نسبت به خودم دارم.از لحاظ مالی، به لطف خدا تمام بدهی هامو پرداخت کردم و یه درآمد خوب در شغل مورد علاقه ام دارم.از لحاظ هدایت و اعتماد به خدا، احساس می کنم از 50- به 50+ رسیدم. آرامشم هر روز داره بیشتر میشه و زندگیم هدفمند شده.
من گذشته سختی داشتم. واقعا نمیدونم اگر لطف خدا و هدایت او به سمت آموزش های استاد عباس منش نبود، الان کجا بودم چقدر داشتم زجر و سختی می کشیدم.استاد واقعا سپاسگزارم که خدای واقعی رو به ما شناسوندید و قوانینش رو به ما یاد دادید.
عباسیدوست داشتم تجربیات و اتفاقات درونی که تو این چند سالی که با آموزه های شما استاد عزیز کار می کنم رو به اشتراک بزارم.از لحاظ نتایج زندگی، تا حد خیلی زیادی من به هرچی میخواستم تو این سالها رسیدم.این حجم از تغییر و خلق اتفاقهای خوب زندگیم برایت رضایت بخش بوده. نکته جالب تغییرات این بود که من از لحاظ مالی و از لحاظ شرایط و لول کاری به درجه ای رسیدم که خودم باورم نمیشد. یعنی تونستم درآمدم را و جایگاه شغلی ام را تا 100 برابر ارتقا بدم و این یک بیگ بنگی در زندگی ام بود که به لطف الله به خیلی از خواسته هام رسیدم. اما به قول رضای عزیز، وقتی به این درجه از نتایج رسیدم همش احساس میکردم یک چیزی کم دارم و می پرسیدم چرا با اینهمه نتایج حالم خوب نشد؟ و چرا شادی ام کمتر شد با اینکه آرزوی این زندگی را داشتم. چرا با اینکه آرزوی این درامد رو داشتم، پس چرا الان که بهش رسیدم، روحیه ام اینجوری شده و …تا اینکه به لطف خدا هدایت شدم به جواب سوالم که: پسر تو داری از کمبود احساس لیاقت ضربه میخوری و باید رو احساس لیاقتت کار کنی. چون تو خودت رو یادت رفته و ...
یک متن نوشته خانم شایستع درمورد احساس لیاقت رو می خوندم و حتی فایل صوتی اون رو هم ضبط کردم و بارها گوش دادم .چقدر متن قشنگی بود. باعث شد کمی خودم را بیشتر بشناسم و کمی هم شرایطم رو تغییر بدم و مهم تر از همه بیشتر بفهمم احساس لیاقت یعنی چی. اتفاقاتی داشت برام می افتاد که نتایجی که ساخته بودم داشت فروکش می کرد و می خواست من رو به نقطه اول برگردونه. انگار بدون احساس لیاقت، اونهمه شرایط خوب مالی و کاری در من سنگینی میکرد و من رفته رفته عاشق خود فقیرم میشدم که با توجه به قانون، اگر در مورد نعمت هات احساس لیاقت نداشته باشی، اون نعمت ها ازت گرفته میشه.ولی دوباره به لطف خدا و آموزه های شما دوباره شروع کردم به کار کردن روی باورهام و این ماجرا مصادف شد با دوره بی نظیر احساس لیاقت که الان دارم با هر سطر و هر جمله از آگاهی های دوره زندگی میکنم. هر لحظه که با آموزه های دوره احساس لیاقت پیش میرم و خودم را بیشتر میشناسم، چه مسیر ها و آگاهی های جدید در قدم به قدم این دوره بهم داده میشه. حالم داره خوب میشه. وجودم آرام شده و البته رفته رفته نتایج و اتفاقهای خوب هم توی زندگیم دوباره شروع کردند به رشد کردن و من دارم یک جنس دیگه از اتفاقها و نتایج رو تجربه میکنم. از شما سپاسگزارم استاد عزیز
Ehsan Moqadamاین کامنت رو در حالی دارم مینویسم که محو آگاهیهای جلسات ابتدایی دورههای احساس لیاقت و روانشناسی ثروت 3 هستم و یه جهاد اکبر به راه انداختم برای اینکه یه سری تغییرات مهم در تمام جنبههای زندگیم ایجاد کنم. درحالیکه مشغول مرتبسازی فایلهای لبتاپم بود (کاری که مدتها میخواستم انجام بدم)، به صورت هدایتی دیدم این جلسه از دوره کشف قوانین زندگی خیلی واضح بهم چشمک زد که بیا، بیا منو نگاه کن و من هم شروع کردم به گوش دادن به آگاهی های این جلسه و فرکانسها و باورهایی که پشت سر هم اصلاح میشد.
واقعاً تغییراتی که در این مدت داشتم شگفتانگیز بوده. گاهی انقدر از این درک قوانین ذوقزده هستم که نمیدونم اصلاً چکار باید بکنم فقط دلم میخواد ذوق داشته باشم.
منی که آرزوی داشتن یه سری چیزها رو داشتم الان به لطف خداوند خیلی راحت تجربشون کردم و از وقتی فهمیدم که فقط باید روی خودم کار کنم و خودم رو با خودم مقایسه کنم، بیشتر به خدا، به خودم و مسیری که درش هستم افتخار میکنم و احساس بهترم اتفاقات بهتر رو مدار به مدار داره برام رقم میزنه.
شاید واضحترین نتیجهای که از آموزه های استاد کسب کردم، آرامشیه که دارم. یعنی بارها و بارها شده تو شرایط مشابه این بودم و یه مقداری طول کشیده که به خودم بیام و خودم رو پیدا کنم اما حالا ککم هم نمیگزه و استقبال میکنم از تغییرات زندگیم.
وقتی یه خواستهای خیلی برام بزرگ میشه، به خودم میگم آیا خواسته تو از خدا هم بزرگتره؟ برای تو بزرگه برای خدا که بزرگ نیست. بعد همان موقع به خدا میگم خدایا تو که ضعف بندت رو میبینی، من که دارم اعتراف میکنم، خودت قویم کن، خودت بهم ایمان بده از این خواسته بزرگتر بشم.
الان خواستههای زیادی دارم اما واقعاً میتونم اعلام کنم که نسبتبه گذشته خودم بسیار کمتر نگران هستم، آنقدر کم که تقریباً میتونم بگم نیست.
یکی از ترمزهایی که در طی دوره کشف قوانین من در خودم پیدا کردم که ارتباط زیادی با این جلسه از دوره داره، اینکه مغز من گاهاً در تصویرسازی اتفاقات و پذیرش کارهایی که تا حالا تجربش نکردم، در برخی از موارد خیلی مقاومت داره. کاری که من برای برداشتن این ترمز میکنم اینکه میام میسپارم به خدا میگم من نمیدونم طبیعیه چون تا حالا تجربش نکردم اما خدا میدونه، خدا میتونه و سعی میکنم خودم رو رها کنم از \"چگونگی\" درباره تحقق اون خواسته و بعد به چگونگی هدایت می شم.
به عنوان مثال، یادم میاد وقتی که میخواستم به عدد 100 میلیون تومان در ماه درآمد برسم، ذهنم در پذیرش این عدد خیلی مقاومت داشت چون تا حالا همچین عددی رو تجربه نکرده بود. اما قشنگ یادمه که میومدم تجسم میکردم که این عدد وارد حسابم شده به راحتی و به قول استاد دوست داشتم که اینجوری باور کنم که شده و به آموزه ها عمل می کردم و روی باورهام کار می کردم. چند وقت بعدش وقتی اساماس واریز 100 میلیون تومان به حسابم اومد، قشنگ یاد اون تجسماتم افتادم و اون حس اعتمادی که سعی میکردم در وجودم بسازم و بعدش واریز شدن این رقم یعنی 100 میلیون به حسابم تکرار شد. حتی تو نت گوشیم اومدم یه مکالمه باورساز نوشتم که خیلی بهم کمک کرد و باورهام رو تقویت کرد. من یاد گرفتم که: باور قدرتمند کننده یعنی فکرایی که میگه \"چطورش\" رو نمیدونم فقط میدونم که میشه و راه رسیدن من به خواستههام، حس خوبه. حس خوب باعث میشه به سمت \"چگونگی\" هدایت بشم.
یادم میاد اولین باری که میخواستم از خودم درآمد داشته باشم چه فکرای سختی به ذهنم میرسید و چقدر کسب درآمد برام دشوار و غیرممکن بود. الان از زمین تا آسمان با اون موقع متفاوت شدم. کاملاً میتونم روند پیشرفت خودم رو حس کنم. من دارم بیشتر یاد میگرم که بابا پول ساختن خیلی آسونه. من الگوم استاده، فردی که اول به خواستههاش رسیده و بعد رها شده از خیلیهاش و به نظرم این بهترین و کاملترین شیوه بندگی کردن خداونده.
وقتی به بهبودی که در نتیجه حرکت من بهسمت خواستههام در جهان ایجاد میشه فکر میکنم، میتونم حس کنم که چقدر با تحقق خواسته هام، به بعد الهی خودم نزدیکتر میشم.
وقتی من به خواستههای بیشتری میرسم، خیلی راحتتر میتونم جلوی نجواهای شیطان مقاومت کنم چون لیست داشتهها و سپاسگزاریها و منطقهام خیلی پرتر و قویتره، بههمینجهت برای من مهم که دنیارو اونجوری که خودم دوست دارم تجربه کنم نه اینکه یه برگی باشم در باد که هر کجا میخواد من رو ببره. این سبک تفکر و زندگی خدارو بهتر به من نمایان میکنه، کمکم میکنه که تسلیمتر و شادتر باشم.
خدارو صدهزار مرتبه شکر برای این همه آگاهی و این مسیر پر از خیر و برکت و سعادت. استاد عزیزم باز هم از شما سپاسگزارم که راهنمای ما شدید در این مسیر خوشبختی
محمود ناصریقبل دوره قانون سلامتی من واقعاً یک مرده متحرک بودم با یک عالمه بیماری، وزن زیاد، صورت خال خال و یک اعصاب ضعیف که همیشه با خانواده دعوا میکردم. مخصوصا صبحا که از خواب بیدار میشدم و بدنم گشنه بود و مواد قندی میخواست. اخلاقم اصلا انسانی نبود. با مادرم با پرخاش صحبت میکردم و بعد پشیمان میشدم. همیشه ساعت 12 ظهر میرفتم سرکار و خود خوری ها شروع میشد که چرا دیر اومدی سرکار و... دوره قانون سلامتی معجزه است. با زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، اون همه مریضی ای که داشتم درمان شد و به سلامتی و تناسب اندام رسیدم. الان احساس می کنم 10 سال جوون تر شدم. انرژی بسیار بالا رفته و به راحتی از کوه بالا میرم. استاد دوره قانون سلامتی شما، یک مرده رو زنده کرد. اگر اون عکسی که باید قبل از شروع دوره از خودمون بگیریم نبود، باورم نمیشد که قبلاً اندامم تا این حد زشت بوده. واقعا روزی نیست که به خاطر حضور در این دوره خدا رو شکر نکنم.
۱۰۸حدود 1 ماه هست که زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی رو شروع کردم. حدود 5 کیلو کم کردم.قبل از دوره قانون سلامتی دچار درد کمر و زانو بودم که الان 90 درصد بهبود یافته.قبل از دوره، مشکل معده داشتم و هر روز صبح قرص امپرازول مصرف میکردم. بعد از هر غذا هم باید ضد نفخ و شربت دایجستیو استفاده میکردم. به همین دلیل هر جا میرفتم حتما این داروهای مربوط به معده رو با خودم داشتم اما با زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، تمامی این مسائل حل شده و دیگه هیچ دارویی برای معده ام استفاده نمیکنم.
پوست صورتم فوق العاده باز و عالی شده. ریزش موهام خیلی کمتر شده. موقع خواب دیگه احساس خفگی نمیکنم. قبل از دوره قانون سلامتی وقتی میخواستم پیاده روی کنم، کمرم و پشت کتفم درد میگرفت و میسوخت. به همین دلیل نمیتونستم زیاد بایستم ولی خدا رو شکر الان هیچکدوم از این مشکلات رو ندارم. پیاده روی برام خیلی راحتتر شده و دیرتر خسته میشم و خدا رو شکر الان در سلامت کامل هستم.؛
مهمترین چیزی که من از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی بدست آوردم، آرامشی هست که درونم دارم. چون قبلا که به خاطر کاهش وزن رژیم می گرفتم، همیشه نگران این بودم که به محض بیرون رفتن از این رژیم، همه زحمتام به هدر میره و دوباره به وزن قبلی برمیگردم. چون اون رژیم ها رو نمیشه به صورت دائم انجام داد چون به سلامتی ضربه می زنه. اما الان به خاطر زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، یه حس آرامش دارم که میتونم این سبک زندگی رو برای همیشه ادامه بدم بدون اینکه ترسی داشته باشم.
ناصراولین جملات استاد در جلسه اول قدم اول در این رابطه است که: ما وقتی به یه سری نعمتها و خواسته هامون میرسیم، این نعمتها زود برامون عادی و بدیهی میشه و فکر میکنیم از اول بوده. وقتی به این جملات فکر کردم دیدم برای من هم همین اتفاق افتاده و شرایط خوب الان زندگیم برایم عادی شده. البته این طبیعی هست اما باید مرتب به خودم یادآوری کنم که این شرایط و این تغییرات، حاصل کار کردن روی خودمه. قبل از آشنایی با این آموزه ها و کار کردن روی خودم، روزهایی بود که من حتی برای خرید نون مشکل داشتم. چون حقوقم کفاف نمی داد باید تا 12 شب مسافرکشی می کردم. با خاری از پدرم پول قرض میگرفتم. بانک مرتب بهم زنگ میزد که 2 تا قسط عقب افتاده داری و من تحقیر میشدم. شبها خوابم نمیبرد و همیشه نگران هزینه هام بودم. وقتی حقوق می ریختند به جای خوشحال شدن ناراحت میشدم چون میگفتم الان کل حقوق رو باید بدم برای قسط و بدهی و دوباره تا آخر ماه باید استرس بکشم. مریض بودم. معده، کمر، شونه هام و قلبم درد میکرد. یادمه یه زمانی میخواستم برای یه کار اداری برم تهران ولی پول نداشتم و تا ساعت 10 شب با ماشین مسافرکشی کردم تا پول بلیط اتوبوس رو جور کنم. یا یه بار که آخر ماه بود و با همسرم میخواستیم برگردیم شهرستان، من نتونستم یک بلیط به مبلغ 500 تا تک تومنی رو بخرم و با همسرم برگشتیم خونه پدر خانمم.اما الان خدا رو شکر به خاطر عمل به این آموزه ها، زندگی من در تمام جنبه ها تغییر کرده. از اوضاع مالی تا آرامش ذهنی ای که دارم و رابطه ی خوبی که با همسرم دارم. چون توانایی کنترل ذهن یاد گرفتم و از قدرت خلق کنندگیم آگاه شدم. قبلاً وقتی با همسرم بحثم میشد، سریع به طلاق و جدایی فکر می کردم اما الان ماههاست که بینمون هیچ بحثی نیست و عشقمون به هم 100 ها برابر شده. کیفیت رابطمون حتی از دوران نامزدی هم بهتر شده و نباید این نتایج برام عادی بشه.
یا در بحث ثروت، با اینکه تلاش فیزیکی ام خیلی کم شده، اما اوضاع مالی ام به راحتی 3 برابر بهتر شده. مثلا توی این 2 ماه اخیر، من تونستم خریدهایی داشته باشم که تا 4 ماه قبل برام رویا بود.
ما قراره به خاطر مسابقه دخترم بریم شمال یا تهران. من و همسرم داریم در مورد رزرو ویلا کنار دریا و این چیزها با هم صحبت میکنیم. من قبلا توی خواب هم به اجاره ویلا و … نمیتونستم فکر کنم. الان به قدری نعمت و فراوانی تو زندگیم اومده که حد نداره. دیشب درِ یخچال رو باز کرده بودم که پر از نعمت بود. به همسرم میگفتم ببین موجودی یخچال الان کجا و یخچال سال قبل کجا و خدا رو شکر کردیم و مواظب هستیم که شکرگزار این نعمت ها باشیم و این نعمت ها برامون عادی نشه.
قبول دارم ذهن ما خیلی کاربلده و هی نجوا میکنه خوب که چی؟! اما من با شکرگزاری نوشتاری، سعی می کنم این تغییرات و این نعمت ها رو ببینم و شکرگزار باشم. اصلا همین آگاهی از قوانین و آگاهی از قدرت خلق کنندگیمون، بزرگترین نتیجه است و میلیاردها دلار برای من ارزش داره. همین آگاهی چقدر برام آرامش آورده. چون دیگه از کسی انتظار ندارم، منتظر کسی نیستیم که اوضاعم رو تغییر بده، کسی رو قضاوت نمی کنم و ذهنم آرومه.
محمد امیریقبلاً زمانی که نتایج هم دوره ای هام توی 12 قدم با عشق می خوندم، خیلی قوت قلب می گرفتم که برای منم این نتایج رخ میده. الان دوست داشتم از نتایجم براتون بنویسم.من چهار ماه پیش وارد دوره 12 قدم شدم فقط واسه اینکه حالم خوب بشه و ورودی مالی خوبی داشته باشم. هر طوری که بود روز شبمو گذاشتم پای عمل به آموزش های این دوره و در طی این مدت چقدر اتفاق های عالی و نتایج بی نظیر برام رخ داده. در ابتدای دوره 130 میلیون تومان قرض داشتم که الان تقریباً تمام این بدهی تسویه شده و فقط 9 میلیون ازش مونده که این ماه تموم میشه.اول دوره، ماشین نداشتم اما ماشین دار شدم و به کمک فروش ماشینم یه خالی عالی به مبلغ 950 میلیون تومان خریدم. درآمد من در طی این 4 ماه، 5 برابر شده؛ ذهنم قوی تر و مثبت نگر تر شده و میتونم جهان رو زیباتر ببینم؛
مهدی و میناالان به مدت 9 ماه هست که دارم روی دوره 12 قدم کار می کنم و هر روز تمرین ستاره قطبی رو انجام میدهم. نتایجی که از این آگاهی ها و این تمرین گرفتم، باور نکردنی است. خداوند در طی این مدت کارهایی برای ما انجام داده که از نظر تمام اطرافیانم غیر ممکن بوده.من و همسرم، هر دو فرهنگی هستیم و همسرم تونست بدون سابقه کاری و در همون سال اول، انتقالی بین استانی بگیره. این در صورتی بود که تمام افرادی که در اداره کار میکردند، میگفتند انتقالی زیر 5 سال سابقه و یا تا پایان تعهد، غیر ممکن هست.ما ماشین نداشتیم و پول خاصی هم برای خرید ماشین نداشتیم. در تمرین ستاره قطبی من از خداوند یک وسیله برای رفت و آمد می خواستم و بعد به طور معجزه آسایی، ما تونستیم ماشین دار بشیم. الان به شخصه به این باور رسیدم که خودم می توانم زندگی ام را بسازم و در این مسیر، خدای بزرگ همواره کنار من هست و هرچه را بخواهم، به من می بخشد.
سلام اران جانم … سلام منه شیش سال پیشم :))) سلام قربونت برم که هر کلمه ات منو به یاد نگار پنج سال وجترین وگن انداخت :) سلام گذشته ی من :)))
از خدا میخوام کمکم کنه بهترین کلام بر من حاری بشه که بهت کمک کنه :)))
عشقم بدون من اینده ی توعم
اون فیلم پیکه رو بارها موقع گیاهخواریم دیده ام … حرفات دقیقا کلمات خودم بود اون احساس گناه اون ترحم دلسوزی کردن اشفته بودنت همه چیزت خوده من بود :))) من از 15 تا 20 سالگیم وجترین و وگن بودم :)))) الان 21 سالمه و یک ساله تو دوره ی سلامتی ام به لطف خدا
از همون پونزده سالگی هم با استاد دارم کار میکنم تاحالا…
راستش اگه فقط یک نفر باشه که بتونه تک تک کلماتی که گفتی رو درک کنه تو این سایت اون منم و خیلی خوشحالم که هدایت شدم به کامنتت … دقیقا نگاری که پنج سال بود رو تو توصیف کردی … شاید من بدتر و سخت تر از تو هم بودم من تو اون پنج سال هیچ وقت لب به خورشتی که توش گوشت باشه نزدم چه برسه خوده گوشت :)))
ببین ارام جان عزیزم
دوست ندارم بهت بگم چه راهی برو چیکار بکن چیکار نکن
من فکر میکنم ما باید تجربه کنیم
من خودم به شخصه عاشق اون دوران پنج سال گیاهخواریم هستم
همون موقع عاشقش بودم و لذت بردم ازش و حتی نتیجه اش باعث شد ایمانم به دوره سلامتی بیشتر بشه که خیلیا این ایمان من رو نداشتن به خاطر شاید اون تجربه ی من …
تو خیلی خوده گذشته ی منی
جالب بود برام که فهمیدی که وگنیسم خیلی اصول و قواعد داره که باید رعایت بشه و مضر هست اگه اینجور نباشه …
حالا من میخوام بهت بگم حتی اگه تموم اصولش هم رعایت کنی بازم جواب نمیده :)))
در مورد ژن گفتی باید بگم من خودم فکر میکردم چون پنج سال گیاهخوار بودم بدنم عادت کرده به گیاهخواری یا مثلا هندی ها نسل در نسل گیاهخوارن بدنشون بهش عادت کرده … ولی اینحور نیست عزیزکم :)))
ژن ما سه میلیون ساله ساخته شده
دو هزار سال هم پوچه هیچی نیست در برابرش و تغییر نمیکنه حتی یک ذره …
من خیلی حرفا دارم میتونم برات بزنم ولی نمیدونم درسته یا نه
از طرفی میگم بذار این راهو بره تا اروم اروم هدایت بشه و تحمیل کردن واقعا سخته من خودم یک سال بعد از دوره ی سلامتی رو گیاهخواری موندم و گفتم استاد رو قبول دارم به جز این مورد … یک سال طول کشید تا مقاوتم ریخته بشه و بعد یک سال هم میدونم باور میکنی … با گریه گیاهخواری رو ترک کردم … شبی که حالم بد بود بیمارستان زیر سرم بودم و ارزوم بود ورزش کنم اما جون تو تنم نبود زدم زیر گریه … چون میدونستم هیچ راهی به جز ترک گیاهخواری ندارم و اینقدر گیاهخواری برام عزیز بود حتی فکر ترک کردنش بارها منو به گریه انداخت …
من از بچگی تقریبا به گیاهخواری علاقه داشتم و برا همین سخت بود … اما میدونی در زمان و مکان مناسب اتفاقا میوفتن نباید عجله کرد … اروم باش دختر اینقدر دنبال چیزی نباش دنبال اثبات کردن نباش نه به من نه به خودت … من رها بودم و خداوند وقتی اماده بودم یکی از بچه های دوره سلامتی رو که قبلا گیاهخوار بود بهم هدایت کرد و با هم دوست شدیمو همو دیدیم و اون کلییییی روم تاثیر گذاشت… تا وارد این دوره بشم …
من کسی بودم که میگفتم حاضرم بمیرم ولی گوشت نخورم …
ولی میدونی یه چیزه دیگه ای راجبم بود که نمیدونستم …
من حیوونارو خیلی دوست داشتم هنوزم دارم …
اما هیچ چیزی رو تو این دنیا بیشتر از اهدافم دوست ندارم حتی خانواده ام … به موقعش خانواده ام هم برای رسیدن به اهدافم ترک میکنم …
برای من مهم ترین موضوع زندگیم اهدافم بودن و هنوزم هستن
و وقتی گیاهخواری مانعی در برابر اهدافم دیدم دیگه تموم شد …
دیگه همه چیز فاتحه اش خونده شده بود …
من تو اون پنج سال نمیدونستم گیاهخواری مانع اهدافم هست و اصلا ورزش هم نمیکردم تحرکی نداشتم که بفهمم کم اوردم …
ولی وقتی رفتم دنبال عشق و علاقه ام ورزش و رقص و دیدم گیاهخواری مانع من هست فاتحه اش رو خوندم با اینکه عاشقش بودم …
خیلی حرفا دارم میتونم بزنم من قبل دوره سلامتی اومدم باورای گیاهخواریم رو نوشتم و منطقی حلشون کردم هیچ وقت به زور خودمو اجبار نکردم … اروم اروم خیلی اروم میگم یک سال رو خودم اروم کار کردم تا رفتم سمتش …
ازت میخوام تو هم خودتو اجبار نکنی خیلی اروم پیش برو حتی شده یه سال دو سال طول بکشه اما ادامع بده … برو دنبال سوالاتت … چرا گیاهخواری درسته ؟؟ فرق گوشت سگ و گاو چیه ؟؟ اگه خدا ناراحت میشه از کشتن حیوونا چرا بدنمون رو طی تکامل نیازمند به گوشت بار اورده ؟؟ نگاه خداوند به مرگ و زندگی چیه ایا خداوند به مرگ و زندگی احساسی نگاه میکنه مثل ما ؟؟؟ ایا خداوند ناراحت میشه که یه شیر اهو رو بخوره و اون شیر رو لعنت میکنه ؟؟ یا اون شیر و تکاملش خوده خداوند و همون انرژیه ؟؟
ایا خداوند از گوشت خوردن من ناراحت میشه ؟؟ پس چرا منو گیاهخوار نیافرید ؟؟
نتایج بچه ها چی میگه ؟؟ چرا بچه ها بدون دارو خوب شدن درحالیکه مردم دارن تو بیمارستان ها میمیرن ؟؟ چرا ما سگ نمیخوریم چرا گاو میخوریم ؟؟ چرا انسانها گوشت حیوانات گیاهخوار خوردن نه گوشت حیوانات همه چیز خوار یا گوشتخوار ؟؟ نتیجه ی من از گیاهخواری تا به الان چی بوده ؟؟؟ نتیجه ی ادامه اش چبه برام ؟؟
به همه ی سوالها فکر کن بسین اصلا ساعتها فکر کن
اگه وگن رو دوست داری ادامه اش بده با عشق و لذت ببر افتخار کن بهش ولی کنارش اروم اروم خودتو به چالش بکش با سوال کردنها
اشفتگی رو از خودت بیرون کن نترس عقب نمیوفتی میتونی تا دو سال دیگه گیاهخواری رو ادامه بدی هیچ اشکال و عیبی درش نیست :)))
ما مشکلمون اینه که فکر میکنیم از قافله عقب میوفتیم درحالیکه اصل اینه که لذت ببریم
اگه از گیاهخواری هنوز لذت میبری انجامش بده منم پنج سال زندگیم لذت بردم
اما اگه میبینی لذت ها داره کمتر میشه و رنج ها بزرگتر جوریکه نمیتونی انکار کنی اون موقع اس که باید خودتو با سوالها به چالش بکشونی :))))
دوستت دارم گذشته ی من فعلا
ارام گیان عزیز
بهت پیشنهاد میکنم بیشتر امرکزت رو بذاری روی شناخت خدا
کتاب چگونه فکر خدا رو بخوانیم بهترین منبع برای شناخت خداوند هست
خداوندی که سیستمه
نه یک انسان
ما باید این سیستم رو بشناسیم
بازم میگم اصلا عجله ای نداشته باش منوتو هسچ فرقی نداریم هیچ اهمیتی نداره من از تو کوچکیترم یا بزرگتر در چشم کائنات منو تو روحیم و به یک اندازه فرصت داریم … کسی به خاطر سن کمش فرصت از تو بیشتر نداره …
وقتی به خداوند نکاه سیستمی داشته باشی یه دنیای جدید برات باز میشه
یه دنیایی که سلامتی بدنت یک ذره نعمتاش هست تو به خیلی چیزای بزرگتر میرسی
و اینه که مهمه نه اینکه تو گیاهخواری یا گوشتخوار و بخوای با خودت بحث و جدل کنی خودت رو پریشون و نگران کنی
اصن از خودت بپرس
چرا گیاهخوار شدی ؟
برای تجربه ی ارامش بیشتر
چون این بهت ارامش میده
حالا چی شده همین باعث شده چنین کابوس هایی ببینی و زندگیت برات جهنم بشه ؟؟
ایا راه درست راهی نیست که به من ارامش میده و حسمو خوب میکنه ؟؟ پس اگه حسم بده مسیرم اشتباهه … اگه توجهت روی منفی هاست راه اشتباس … حس بد اتفاقات بد بی هیچ چون و چرایی… و تو ارزشمندی هیچ چیز و هیچ کس نباید توی ارزشمند رو ناراحت کنه … اینم یادت باشه ..
و دقیقا درسته ادما میگن وای جنگ شده ادمای بی گناه مردن پس خدا نیست … یا خدا ظالمه بی عدالته … اما اونا نمیدونن خداوند همه چیزه … خداوند همه چیزه … خداوند همه چیزه … خداوند انرژیه ، خداوند خاکه ، باده ، اتشه ، زمینه ، منه ، توعه ، دریاست ، همه چیززززههههه …
خداوند همون شیربه که اهو رو شکار میکنه ، خداوند همون اهوییه که شکار و خورده میشه ، خداوند دندون اون شیره ، هداوند خون اون اهوعه … همه چیز این سیستمه … تمام طبیعت برنامه ریزیه دقیق خودشه …
اون نگاه دلسوزی نداره …
اون میگه اگه احساست بده من اتفاقات بدی وارد زندگیت میکنم واسم مهم نیست چه قدر گریه کنی …
خداوند اینه اس … اون همون چیزیو نشون میده که هستی و انجام میدی بدون هیچ دلسوزی …
خداوند خود کائناته که فرکانس مارو میگیره ، خداوند خود تکامله ، خداوند خود طبیعته خوده زندگیه خود مرگه همههه چیزه …
سعی من توی بخش توحیدی خیلی کار کنی روی فایلای توحیدی سایت …
یه فایلی هست استاد میگه به کبوتر ها غذا ندهیم یعنی به گداها کمک نکنیم …
این نگاه و دیدگاه خداونده
اما نکاه انسان اینه که نه گناه داره بدبخت یه نون خشکه ای بهش بدیم نمیره … اما نگاه خداوند چیه اینه مه این ادم باید بمیره یا ثروتمند بشه چون این جهان من لایق بهتریناست من این انسان رو خالق افریدم اکر قرار نیست ثروتمند باشه و به رشد جهانم کمک کنه باید بمیره …
همین هم برای خیوانات صدق میکنه … خدا خوده همون حیوانات هست و اونارو افریده تا جهان رشد و پیشرفت کنه هم با تولدشون هم زندگیشون هم مرگشون …. و این سه هیچ تفاوتی در نظر خداوند ندارن … چون خداوند یک سیستمه نه یک انسان اون همه چیز رو برای رشد و گسترش افرید نه هیچ چیزه دیگه ای … حتی مارو… زمین و زمان و جهان رو مسخر ما کرد که عزتمند زندگی کنیم و رشد بدیم جهانو …
توی کامنتی که برام نوشتی قشنگ احساس کردم اروم تر شدی و اون حس خودسرزنشی گناه و پریشونی اشفتگی ازت کم شده و در صلح بیشتری قرار گرفتی … دوست داشتم بازم کمک کنم این حس ارامشت بیشتر بشه چون یه ادم ارام تر جهانی زیباتر برای منه … یک فرد سالم تر جهان و زندگی بهتری برای منه … تو رشد کنی من رشد میکنم … با عشق و لذت و ارامش این مسیر زیبای زندگی رو طی کن چون تو اشرف مخلوقاتی خدا همه همه همه هرررررر چیزی که تو این دنیاست رو برای تو افریده ؛))))))