یزدان ملکیالان که دارم این کامنت رو مینویسم در حال گذر از آبهای گاله، سریلانکا هستم، سوار بر کشتی نفتکش. هوا اینجا فوقالعاده تمیزه، آسمون شگفتانگیزه و ابرها محشرن. خداروشکر برای این احساس خوب دائمی که دارم.من مرداد ۱۴۰۲ دوره 12 قدم رو شروع کردم و به لطف الله، تا قدم هفتم پیش رفتم و به آموزه های این دوره عمل کرده ام. وقتی خودمو با یک سال قبل مقایسه میکنم، میبینم چقدر تغییرات شرایط زندگی من به خاطر عمل به این دوره واقعاً قابل توجه هست:سلامتی جسمانی عالی دارم.قبل از دوره 12 قدم بدهکار بودم، الان خداروشکر هیچ بدهکاری ندارم.قبل از دوره 12 قدم درباره مشکل رابطه ام یک سال و نیم بود که دادگاه می رفتم اما بعد از ورود به 12 قدم و به لطف خدا و تمرین فوقالعادهی ستارهی قطبی، دقیقاً جواب دادگاه همون چیزی شد که من میخواستم و الان ذهنم فوقالعاده آرومه.این موضوع بزرگترین مسئلهی زندگیم بود و واقعاً فکر نمیکردم به این زودی تموم بشه اما خدارو شکر به بهترین شکل حل شد.جهان آدمهایی که در فرکانسم نبودن رو از من دور کرد و این به آرامشم کمک زیادی کرد.اعتمادبهنفس: خیلی خیلی بهتر شدم.از لحاظ معنویت: خدا رو خیلی بهتر درک کردم، باهاش خیلی راحتترم، بهش اعتماد کردم و روی هدایت هاش حساب می کنم. استاد عزیز، از صمیم قلب ازتون ممنونم.
آمنهحدوداً یک سال و نیم پیش دوره شیوه حل مسائل زندگی رو رو خریدم. اولین بار که تمرین جلسه دوم رو انجام دادم، تعداد مسائلی که مشخص شد توی زندگیم دارم و باید حل بشن، 63 مسئله بود. توی سال اول، من در نهایت جلسه دوم رو 5 بار کار کردم. چون تمرین این جلسه باید هر هفته بررسی بشه. اما توی امسال یعنی 1403جدیتم رو بیشتر کردم و هفته ای یک بار روی جلسه ی دوم کار می کنم. یکی دو روز پیش که دوباره تمرین رو انجام دادم، تعداد مسائلی که مشخص شد باید حل کنم 12 تا مسئله بود. من بخاطر دیدن این عدد خیلی خوشحال شدم. چون این نتیجه نشون میده که من با عمل به آموزه های این دوره و هدایت خداوند، 51 مسئله رو حل کردم و من بخاطر این موضوع به خودم افتخار میکنم.یکی از نتایج این دوره برای من توانا شدن توی حل مسائلم بوده حتی مسائلی که تا حالا به حلشون فکر هم نمی کردم. یک مثال ساده که میتونم بزنم این هست که: قبل از آموزه های دوره من به خاطر باورهای اشتباه، به عنوان یک خانم خودم رو برای انجام کارهای فنی عاجز میدونستم. ولی با مسئله ای مواجه شدم که قفل در ساختمون خراب شده بود و کلید توی در نمی چرخید. اما به دلیل اینکه باورها و آگاهی های دوره توی ذهنم تاثیر مثبت خودش رو گذاشته بود، بدون اینکه از شوهرم بخوام قفل رو درست کنه، برای اولین بار تصمیم گرفتم این مسئله رو خودم حل کنم. پیچ گوشتی برداشتم و قفل رو از در ساختمون باز کردم و آوردم توی خونه در حالی که حتی یکبار هم توی زندگیم هیچ تعمیری برای هیچ قفلی انجام نداده بودم و حتی یکبار هم از پیچ گوشتی استفاده نکرده بودم. قفل رو گذاشتم جلوم، توی اینترنت سرچ کردم ولی نحوه ی تعمیرش رو پیدا نکردم. اما یک ایده دیگه اومد که عکس های داخل قفل رو از توی اینترنت پیدا کردم و قفل رو باز کردم و با چند تا آزمون و خطا قفل رو تعمیر کردم و قفل رو به در وصل کردم و امتحانش کردم دیدم کلید به راحتی میچرخه و کار میکنه. اون موقع میخواستم از شدت خوشحالی جیغ بزنم. یجور احساس اعتماد بنفس و افتخار به خودم و \\\"توانستن\\\" توی وجودم شکوفا شد. باورهای درست حل مسئله که در این دوره روی اونها کار کردم، تاثیر مستقیمی روی عزت نفس و اعتماد بنفس و احساس لیاقت و احساس ارزشمندی و توانمندیم گذاشته. الان اگر کار فنی ای باشه تا جایی که بتونم من آچار به دستم و میرم درستش میکنم.خدایا شکرت
خواستم این موضوع رو کامنت کنم تا یادم بمونه که شاید در نظر اول، آدم لازم نمی بینه که انجام تمرینات دوره ها رو جدی بگیره اما وقتی استمرار می ورزی توی انجام تمرینات به شکلی که توضیح داده شده، نتایج رو میبینی و این بهت انگیزه میده که این مسیر رو ادامه بدی. البته من مسائل خیلی بیشتری از 51 عدد مسئله رو در طی این مدت حل کردم. چون خیلی هاشون رو ننوشتم. الان زندگی من نسبت به یک سال و نیم پیش، خیلی آسون تر شده و من از این جهت از خداوند سپاسگزارم.
حسین عظیم زادهاستاد عزیز من با آموزش های شما توحید رو درک کردم و به این نیروی قدرتمند و هدایت کننده آگاه شدم. وقتی نگاه می کنم می بینم چقدر این نیرو تو زندگی من پر رنگ بوده و من رو هدایت کرده. انصافا من هم از این نیرو تبعیت کردم و نتایج بسیار پر رنگ تو زندگیم اومده.6 سال پیش من کارمند دولت بودم و خونه ای رو با وام خریده بودم. کلی بدهی داشتم و شرایط سختی رو می گذراندم. بعد از ظهر ها هم کار املاک می کردم و تصمیم داشتم تو کار ملک کسب و کار مستقل را راه اندازی کنم. البته تخصص من تجهیزات پزشکی است. درست یک روز قبل از اینکه تو کار ملک قرارداد اجاره مغازه منعقد کنم و برای خودم شروع به کار کنم، یه پیشنهاد همکاری خیلی خوب از یکی از بهترین شرکتهای تجهیزات پزشکی دریافت کردم. از کار دولتی اومدم بیرون. یک ماه پس از اینکه کار رو تو شرکت شروع کردم بیماری فراگیر اومد و محصول شرکت ما مرتبط با درمان این بیماری بود. این موضوع باعث شد رشدمون چند برابر بشه. این در حالی بود که با شروع بیماری فراگیر کار املاک تا مدت ها کلا خوابید! و اما بخشی از نتایج من توی این 6 سال:تو این 6 سال من رشد مالی بسیار خوبی داشتم. تمام بدهی هام پرداخت شد. کلی از محصولات استاد عباس منش رو به راحتی خریدم. کلی سفر های خارجی داشتم. ماشین مورد علاقه را خریدم. روابط من با همسر و خانواده بسیار بهبود پیدا کرده و بسیار زیاد سپاسگزار شده ام. همواره از تمام جنبه ها در حال پیشرفت بوده ام و دلیل این اتفاقات این بوده که من روی خودم و باورهام کار می کنم و اتفاقات بی نظیر و هدایت های عالی خیلی خوب بوجود می یاد.اگر بخوام از هدایت هایی که شدم بنویسم، شاید یه دفتر 100 برگ پر بشه و بازم جا کم بیاره اینقدر که خداوند بزرگه و هوامون رو داره. استاد عزیز بسیار زیاد از شما ممنونم که این آموزش ها رو خیلی ساده و قابل فهم و کاربردی در اختیار ما قرار می دید.
الان دوره روانشناسی ثروت 3 شروع کردم و امیدوارم بعد از این دوره بتونم کسب و کار مستقل خودم رو راه اندازی کنم و استاد جان براتون از موفقیت های بیشتر بنویسم. الان یه ایده برای این موضوع دارم که در حال بررسی اون هستم. هر چی بیشتر با جلسات این دوره پیش می رم، برای اجرای ایده ام مصمم تر میشم.
سمانه زین الدینیچقدر خوشحالم که در دوره روانشناسی ثروت 1 حضور دارم. جلسات این دوره فوقالعاده است و مرتب بهم یاد آوری می کنه که هر روز باید روی ذهنمون، باورهامون، ورودی هامون کار کنیم. مثل غذا خوردن، کنترل ورودی های ذهنمون هم باید بخشی از عادت های هر روزمون باشه تا همانطور که به جسم غذای سمی نمی دیم، به ذهنمون هم غذاهای مفید بدیم.
استاد من واقعاً سپاسگزار خداوند هستم. وقتی به گذشته ام نگاه می کنم، یادم میاد که یه روزی آرزوی شرایط زندگی الانم رو داشتم. همیشه آرزو داشتم برای خودم کسب و کار داشته باشم و فروشنده برای دیگران نباشم. الان 6 ساله اون آرزو رو دارم زندگی میکنم.من با کار کردن روی خودم، از ماهی 900 هزار تومن که با سختی باهاش زندگی میکردم و دائم بدهکار بودم، رسیدم به درآمد ماهانه 200 میلیون تومن. الان به راحتی هزینه هام رو پرداخت می کنم و به راحتی زندگی می کنم.استاد شما توی این دوره می گید، باید برای رشد کیفیت کسب و کارتون، مهارت هاتون رو بهبود بدید و هر آموزشی که به توسعه کارتون کمک میکنه رو ببینید.
خداروشکر که با کار کردن روی آموزه های این دوره، دارم هر روز آگاه تر میشم و به سمت بهترینها هدایت می شم.
به تازگی برای رشد کسب و کارم، هدایت شدم به یه آموزش عالی و ایمان دارم این هدایت از سمت خداست و دارم انجامش می دم و کارم رو توسعه می دم.
سید حسناستاد عزیز، روزهای اولی که وارد دوره 12 قدم شدم و تمرین ستاره قطبی رو انجام می دادم، درآمد ماهانه ام حدود 12 میلیون تومان بود.من شروع کردم به گوش دادن و عمل کردن به آگاهی های این دوره. این آگاهی ها بهم کمک کرده تا خدا را بیشتر باور کنم. تمرین ستاره قطبی دوره 12 قدم، چنان آرامشی را بر زندگی من رقم زده که نمیتونم بیانش کنم. از طرف همسرم و 2 فرزندم، چنان عشق و محبتی نثار من میشه که حتی از یاد آوریش به گریه می افتم. عشقی رو که خدا بین ما چهار نفر راه انداخته، گفتنش غیر قابل وصفه. امروز بچه یک ساله ام اومد بود تند تند منو می بوسید.
کلی لذت می برم از رابطه زیبایی که بین همه خانواده ام پیش اومده و کلی دور هم از زندگی لذت میبریم. شبها آنقدر با خیال راحت میخوابم که حد و حساب ندارد. کارهام آنقدر به آسانی پیش می رود و از طریق بی نهایت دستان خداوند انجام می شود که حد ندارد.من در طی قدم های این دوره، از کارگری رسیدم به کارفرمایی و رئیس یک شرکت موفق.در قدم هفتم درآمدم بیش از 15 برابر افزایش پیدا کرد و به 190 میلیون تومان رسید و الان که در قدم دهم هستم به خاطر مداومت در عمل به آموزه ها و تمرینات دوره، خصوصا تمرین ستاره قطبی، درآمدم نسبت به شروع دوره، 24 برابر افزایش پیدا کرده.الان خدا را درونم حس می کنم. خدا را یار خودم میبینم و در کنارم حس می کنم. خدا را عشق میبینم، خدا را ثروت می بینم. خدا را ارباب زندگیم می دانم و رسیدن به این احساس، یک فرایند تکاملی برام داشت.من در طی عمل به آموزه های دوره دیدم که چطور نتایج به صورت صعودی افزایش پیدا می کنه و این جمله استاد رو تجربه کردم که فکر می کنم در قدم دوم بود که گفتند:وقتی عمل به این آگاهی ها رو شروع می کنید، اول نتایج به صورت کوچک کوچک میاد اما رشد میکند و هر بار بهتر می شود و وقتی مسیر رو ادامه می دی، می توانی هر خواسته ای که داری را بدست آوری. من تلاش کردم طبق قانون اول باور کنم که میتونیم درآمد مد نظرم را بدست آورم. وقتی توانستم افزایش درآمد 15 برابری را کسب کنم، برایم خیلی منطقی شد که می توانم این رقم را افزایش دهم.عبارت های تأکیدی باور ساز در قدم نهم و همچنین خواندن نتایج و کامنت های دوستان این دوره خیلی بهم در این مسیر کمک کرده و باورهای خوبی در ذهنم ایجاد کرده. ایمان دارم که تازه این اول راهه و نتایجم یواش یواش بزرگتر میشه.خدایا هزار بار شکر از این اتفاقات عالی که داری برای من رقم میزنی. خدایا شکرت به خاطر این همه نتیجه های خوب که تا الان بخشیدی و می بخشی.خدایا شکرت که من را با این استاد بی نظیر آشنا کردی و کلام پاک و مطهرت را از زبان این بنده صالحت بهم آموزش میدهی.
استاد هر جا هستی همیشه سالم و سلامت باشی
خدایا شکر که امروز یک فرصت دیگه بهم دادی که بشینم چکاپ ماهم را در بیارم و افزایش درآمدم در این ماه رو ببینم. این یعنی اینکه درآمدم همچنان دارد به صورت تصاعدی بالا میرود.
قربان اردشیریمن وارد دوره 12 قدم شدم و روزی حدود 8 ساعت روی آگاهی های این دوره کار می کردم. با کمک این آموزه ها، ترمزهای مخفی ذهنم رو یکی یکی پیدا و حذف می کردم و به همون میزان، نتایج هم میومد. طوریکه به آرامش رسیدم. استرس نداشتم و می دیدم که از شیوه های مختلف، پول وارد حسابم میشه. چندین هدیه گرفتم و بعد از حدود 40 روز، درآمدم 4 برابر افزایش پیدا کرد.قدرت خریدم فوق العاده افزایش پیدا کرد و می تونستم نقد خرید کنم. ثروت و پول وارد زندگیم می شد بدون اینکه بخوام تلاش فیزیکیم رو اضافه کنم. من فقط با این آموزه ها روی خودم کار می کردم.بعدش حدود یک ماه، از آموزه های دوره فاصله گرفتم. کنترل ورودی هام رو جدی نگرفتم و از احساس خوب فاصله گرفتم. هنوز هم اوضاعم خوب بود اما متوجه شدم نتایجم داره کمتر از قبل میشه. الان خدا رو شاکرم که دوباره به قدم اول برگشتم اما اینبار می خوام با تعهد جدی تر روی آموزه ها کار کنم و توی این مسیر لذت بخش بمونم. چون این رو تجربه کردم: همانقدر که با اجرای این آگاهی ها بتونم ورودی های ذهنم رو کنترل کنم، به همون میزان هم آرامش، ثروت و خواسته ها وارد زندگیم میشه.
احمدرضا اشتیاقیحدود یک سال است که با آموزه های استاد عباس منش آشنا شدم. نحوه هدایت من به سمت آموزه های استاد عباس منش برمیگرده به اینکه من با یک مربی کوچ شخصی آشنا شدم و یک دوره ی کوچینگ ۱۵۰ میلیون تومانی یک ساله رو از ایشان خریدم. قشنگ یادمه که ایشون جلسه اول رو با این جمله شروع کرد که:\" استاد عباس منش میگه هر جایی که موفقیت هست، ردپای توحید در اون هست و هر جا که شکست هست، رد پای شرک…ایشون گفتند که دانشجوی استاد عباس منش هستند و شروع کردند از مثال زدن و باز کردن موضوع و به ما هم گفتند بریم سایت elmeservat.com و از آگاهی های استاد استفاده کنیممن وارد سایت شدم و از فایلهای دانلودی هدیه استفاده می کردم. بعد از حدودا ۶ ماه، اولین دوره ی استاد عباس منش عزیز یعنی دوره کشف قوانین زندگی رو خریدم. کار کردن روی آگاهی های و تمرینات این دوره باعث شد درآمدم کلی تغییر و رشد پیدا کنه. حساب بانکیم اوکی شد. ماشین مورد علاقه ام رو خریدم و کلی نتایج خوب و عالی دیگه که معجزه وار وارد زندگیم شد. بعد دوره ی دوازده قدم رو خریدم و الان در قدم چهارم هستم. در هر لحظه هدایت و دست خدارو میبینم به قول استاد از خیابون هم میخوام رد شم به خدا میگم از کدوم سمت برم و هدایت میشم. این \"هدایت شدن\"، بالاترین درجه ای هست که من آرزوش رو داشتم. آرزو داشتم که خدا در تک تک لحظه هام باشه.من برای آشنایی با استاد عباس منش، ۱۵۰ میلیون تومان هزینه کردم و وارد دوره اون مربی شدم و از طریق اون دوره، استاد عباس منش رو شناختم که این رقم در مقابل آگاهی ای که استاد عباس منش به من داده، اصلاً رقمی نیست.
الههمن رویا هستم و با حساب کاربری خواهر عزیزم کامنت می نویسم:اومدم نتایجم از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی رو بگم و البته یک اعتراف هم دارم. الان 44 روز هست که به شیوه دوره قانون سلامتی زندگی می کنم و اینها بخشی از نتایج من هستند:از وزن 67 کیلو به 60 کیلو رسیدم. خواسته ای که قبل از دوره توی دفترم نوشتم، رسیدم به همین وزن بود؛چربی دور شکم و پهلوهام خیلی کمتر شده؛کمر دردی که بخاطر گودی کمر هر روزه داشتم و بعد هر بار کار کردن بدتر میشد، کاملا از بین رفته؛صورتم به شدت شفاف شده وهر دفعه جلو اینه خودم تحسین میکنم؛دندون هام براق شده؛باد معده ندارم دیگه؛ریزش موهام خیلی کمتر شده؛خارش سرم کمتر شده؛انرژیم به شدت بالا رفته به طوری که دائم در حال کار کردن هستم؛تمرکزم بالاتر رفته و هدایت ها رو عالی دریافت میکنم؛من عاشق میوه های تابستونی بودم. چند روز پیش که برای تفریح بیرون رفتیم، خیلی وسوسه شدم و مواد غذایی خارج از قانون سلامتی مثل میوه های گیلاس زردآلو شلیل و خیار خوردم. به طوریکه کنترل ذهنم رو از دست دادم و حتی خوراکی های غیر مجاز دیگه رو هم امتحان کردم. انگار ذهنم می گفت حالا که به شیوه دوره قانون سلامتی عمل نکردی، برو چیزای دیگه رو یکبار بخور.انگار برای تنبیه خودم اجازه دادم که بخورم تا اون درد رو بچشم و اون لذت گذرا رو تجربه کنم. آخر شب که شد، سردرد عجیب سراغم اومد، دفع عجیب و بدی داشتم به طوریکه مقعدم درد شدید گرفت، زیر شکمم به شدت درد گرفت به طوری که قادر به ایستادن نبودم. اون شب رو به حالت جمع شده خوابیدم و این ناراحتی تا 48 ساعت ادامه داشت. قبل از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی من به مدت چندین سال، عفونت ادراری شدید داشتم. بعد از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی این مشکل کاملاً برطرف شد. اما بعد از تقلب آن روز، این مشکل دوباره برگشت و این تضاد به یاد من آورد که چقدر با زندگی به شیوه این دوره نتیجه گرفته بودم و چقدر متعهد شدم تا کاملاً به شیوه دوره قانون سلامتی زندگی کنم.بعد از این تجربه، درسم رو گرفتم و بلافاصله رژیم لیکی گات رو شروع کردم و امروز روز 6 ام هستم.
استاد من ساعت ها در سایت فعال هستم، به آموزش های شما گوش میدم، به شدت تمرکز و انرژیم بالا رفته، خستگی ناپذیر شدم، تمیز شدم، خوابم کمتر شده، همزمان دارم روی آموزه های دوره های 12 قدم، عزت نفس، و عشق و مودت در روابط کار می کنم. من از دوره عزت نفس از شما یاد گرفتم که خودم رو با وجود هر خطا و اشتباهی، دوست داشته باشم. بابت یک اشتباه خودم رو سرزنش نکنم، بجاش درسم رو بگیرم. بخاطر همین، آگاهانه به خاطر اون تقلب، حسم رو بد نکردم و درسم رو گرفتم و دارم به شیوه دوره قانون سلامتی با تعهد تر عمل می کنم.
زهرا کریمیمن به صورت فیزیکی از همسرم به مدت 5 ماه جدا شدم یعنی بعد از 7 سال زندگی، از هم فاصله گرفتیم و قصد من، جدایی بود. در طی این مدت روی آموزه های قدم دوم از دوره 12 قدم کار می کردم. بعد از شنیدن آگاهی های یکی از جلسات این قدم، تصمیم گرفتم روی نکات مثبت همسرم توجه کنم. وقتی این کار را شروع کردم، خیلی زود متوجه شدم ای دل غافل، همسر من نه تنها اون اژدهای هفت سری که من تو ذهنم ساخته بودم نبود بلکه این همه نکات مثبت داشته. قبل از آگاهی های این جلسه، نظرم درباره همسرم به این شکل بود که هرچی که ذهن من به عنوان بدی میشناسه، توی این آدم جمع شده و آدمی هست که هیچ جوره نمیشه باهاش کنار اومد. اما هرچه بیشتر تمرین این جلسه از قدم رو انجام میدادم، روز به روز درهای بزرگتری از برکت به روی من باز شد؛ من متوجه نکات مثبت بیشتری درباره همسرم می شدم و به ادامه زندگی با همسرم، امیدوار شدم. طوری که حتی دلتنگ همسرم شدم، دلتنگ خونمون و زندگی مشترکمون شدم، دلتنگ رابطه مون شدم و من این رو فهمیدم که مشکلات اساسی که با همسرم داشتم در اصل ضعف های شخصیتی ای بود که من داشتم. همسر من انگار آینه درون من بود. یعنی من هر کجا که ضعف اساسی داشتم، همسرم هم از اون نقطه با من خیلی مشکل داشت. مثلاً اگر من خودم به خاطر کمبود عزت نفس به خودم اطمینان نداشتم، دقیقاً همسرم هم به من اطمینان نداشت. اگر من خودم رو مادر با کفایتی نمیدیدم، همسرم هم همین برخورد رو با من داشت و تمام اون نشخوارهای ذهنی که من با خودم داشتم رو توی رفتار همسرم با خودم می دیدم. وقتی به خاطر آگاهی ها و تمرین این جلسه به این حد از خودشناسی رسیدم و این در از آگاهی برام باز شد، من دیگه نتونستم جدایی رو تحمل کنم. برگشتم پیش همسر و فرزندم و با هم زندگیمون رو از نو شروع کردیم.خیلی خیلی جالبه که همسر من هم واقعا تغییر کرده.همسر من هم یک سری ضعف های شخصیتی داشت که همین فاصله و تنهایی باعث شده بود بیشتر فکر کنه و خودش رو بررسی کنه و قبول کنه که او هم یک سری ایرادها داره. اما آگاهی های این قدم، خیلی به من کمک کرد که از اون بدبینی دست بکشم و بتونم نکات مثبت همسرم رو ببینم و بتونم باز هم دوسش داشته باشم.ولی موضوع جالب و عجیب برای من این هست که من روی خودم کار کردم و تغییر کردم، بعد همسر من بعد از 7 سال به خواست خودش تغییر کرد بدون اینکه حتی من کنارش باشم یا برای تغییر او تلاشی کنم.در حالی که من در طول این هفت سال، این خواسته را داشتم و برایش تلاش هم کرده بودم و او هیچ تغییری نکرده بود. الان زندگی ما خیلی قشنگ و رویایی شده. توی این دو ماهی که در کنار هم زندگی می کنیم، هیچ کدورت، دعوا و ناراحتی نداشتیم. اگر هم چیزی بوده در اولین فرصت با هم صحبت کردیم و حلش کردیم. هر دوی ما از زندگیمون خیلی راضی هستیم و عاشقانه همدیگر رو دوست داریم.
این جزئیات از کار کردن روی خودم رو هم توضیح بدم که: وقتی فهمیدم همون ضعف ها و ایرادهای شخصیتی که خودم در ذهنم به خودم نسبت میدم، همسرم هم همون ضعف ها رو بهم نسبت میده، بعد از این آگاهی، با جدیت شروع کردم به عمل کردن به آگاهی های این جلسه از قدم دوم. شروع کردم به دیدن نکات مثبت خودم، به قشنگ صحبت کردن با خودم، شروع کردم به کار کردن روی احساس لیاقتم و زیبا صحبت کردن با خودم در ذهنم، جلوی آینه و … خودم رو با صفات بسیار قشنگ خطاب میکردم. حتی برای خودم سناریو مینوشتم که دوست دارم وقتی رفتم پیش همسرم رابطمون چه شکلی باشه و چه ویژگی هایی رو توی رابطه مون تجربه کنم.الان رابطه ما واقعاً به شکل همان سناریویی هست که نوشتم. نه برای یکی دو روز، بلکه الان دو ماهه که رابطه ما رویایی هست. اون هم برای مایی که قبل از این تغییر، حداقل هفتهای یک بار دعوای اساسی میکردیم، همیشه از هم ناراحت بودیم و کینه داشتیم.این دو ماه که زندگی جدیدی رو با هم شروع کردیم، واقعاً معرکه بوده از وقتی که زندگیمون رو دوباره شروع کردیم، 2 ماه میگذره و در این 2 ماهه، رابطمون واقعاً معرکه بوده، همسرم همونی هست که همیشه می خواستم. ما ساعتها با هم صحبت میکنیم در مورد قوانین جهان، در مورد رابطمون، در مورد آیندمون، در مورد آرزوهامون و واقعاً از مصاحبت با هم عشق میکنیم. همش پاسگزاری میکنیم خواه از همدیگه و خواه از خداوند. تمام اون صفاتی که در طی کار کردن روی احساس لیاقتم به خودم می گفتم رو الان شوهرم داره بهم میگه و من رو با اون صفات خطاب می کنه. واقعاً سپاسگزار خداوندی هستم که این قوانین ثابت رو وضع کرده و سپاسگزار استاد عزیزم هستم به خاطر این آموزه های زندگی ساز.
زهرا خضریبنام خداوند هدایت گرم که دوباره من را به سایت elmeservat.com و به آموزهای شگفت انگیز استاد عباس منش عزیز برگرداند.من خارج از کشور زندگی میکنم. و با عمل به آموزه های استاد عباس منش در طی یک سال، از درآمد صفر به درآمد 24000 دلار رسیدم. با سفرم به ایران، آموزه های دوره ها رو رها کردم و دیگه روی خودم کار نکردم، دیگه ورودی های ذهنم رو کنترل نکردم و شدم پر از احساس منفی. هر روز با خودم در جنگ بودم. تا اینکه اون درآمد خوب، دوباره به صفر رسید. هیچ مشتری ای نداشتم اونم در حالیکه خدماتم عالی بود و مثل خدمات من در مارکت وجود نداشت. تا اینکه به لطف هدایت های عشق خداوندی که عاشق منه، دوباره کار کردن با دوره های استاد رو شروع کردم. دوره شیوه حل مسائل زندگی من رو نجات داد و پازل پیشرفت من وقتی کامل شد که دوره احساس لیاقت رو هم در کنار این دوره شروع کردم و متوجه شدم که چقدر در حق خودم نامهربان بودم. الان با ترکیب آموزه های دوره شیوه حل مسائل زندگی و احساس لیاقت، انگار در بهشت زندگی میکنم از بس که مسائل زندگیم داره بدون تقلا حل می شه. دوباره فرصت ها و مشتریان از جانب خداوند به من برگشتند.عاشقانه سپاسگزارم از خداوند و استاد عشقم و این آموزه ها.
سلام استاد
گفته بودین که باور کمبود کجاها توی زندگیتون هست میدنم که خیلی خیلی وجود داره ولی چند تاش که تونستم پیدا کنم من خیاط هستم وهمیشه میخاستم که یکی کمکی داشته باشم ولی باورم این بود که خیاط خوب نیست اگرم باشهاگر خیاط بگیرم حقوقش رو چه جوری بدم اگر درامد کافی نداشته باشم یا مثلا ایده به ذهنم میومد یه رگال لباس تولید کنم مشتری هام که میان از رگال هم دیدن کنن وبفروشم دوباره فکر منفی میومد که اگر فروش نره چی رودستت بمونه چی وهمین ترس باعث شده که هیچ وقت قدمی برندارم
وبابت اینکه گفتین باچه مساعلی روبرو شدید که فکر میکردین راه حلی نداره من با پسرم که الان پونزده ساله خیلی بحث میکریم فکر میکردم میتونم کنترل کنم وبعضی وقتا دیگه اینقد عاجز میشدم تو خلوتم گریه میکردم یروز از خدا خاستم که کمکم کنه همون روزا بود که خواهرم یه کلاسی رو معرفی کرد که برای فرزند پروری بود اونجا بود که فهمیدم مشکل پسرم نبوده خودم بودم با افکار منفی که ممنتوم میگرفتن منو با پسرم دذگیر میکرد واز من بعد از اون چند جلسه کلاس نه تنها دیگه با پسرم درگیر نبودم بلکه باهم دوستو رفیق هم شدیم الان همه چی رو میاد برام تعریف میکنه در صورتی که قبلا اگر میپرسیدم هم چیزی نمیگفت الان خودش میاد بغلم میکنه بوسم میکنه
یوقتایی که صداشو بلند مبکنه میاد معذرت خاهی میکنه
این اولین دوره ای هست که ازتون گرفتم امیدوارم به دستاورهای بزرگتری برسم وبیام باهاتون در میون بزارم بازم ممنون
محد صادق عزیز نمیدونم ولی امیدوارم با کمک خدا این کامنت رو بخونی تا بتونی جوابمو بدی
ولی اول از همه نمیدونم چند سالت حدودا اما فکرمیکنم هم سن سالیم اولا تبریک برای نتایجی که گرفتی ولی تبریک ویژه برای نتیجه معافیت از سربازی که دقیقا خواسته ای که من دارم بهت تبریک میگم واقعا ذوق کردم و خوشحال شدم اشک تو چشمام جمع شد که توی دوره حال یکی با این قانون توی سن من دقیقا هدفی که شدیدا میخوامش رو بهش رسیده اما دوست دارم کمکم کنی و بهم بگی چه باور های نسبت به سربازی داشتی که مخرب بود و بعد این که چه حسی داشتی که منفی بود و اذیت میکرد تو رو و بعدش در مقابل چه باور هاییی و چه راه هایی رو ساختی تا تونستی برسی به این هدف که رویای منه ممنون میشم ازت مفصل بهم توضیح بدی تا منم بتونم الگو بگیرم ازت و امثال مثل من که قطعا زیاد هستن توی همین جا تا ما هم بتونیم به این هدف برسیم خیلی دوست دارم بفهمم راهی که رفتی باور هایی مثبتی که ساختی و باور های مخربی که نسبت به سربازی و بحث معافیت داشتی منتظر کامنتت اینجا هستم
سلام
وقتتون بخیر
از دوستانی که تجربه استفاده از دوره قانون سلامتی رو داشتند و وگان یا وجترین بودند خواهش میکنم اگر این مسیر رو طی کردید برای من از نتایجتون بنویسید و بگید میشه با اصول وگنیسم تطبیقش داد و استفاده ش کرد؟
بخرمش؟
ممنون
.
من مدتهاست احتیاج دارم که این محصول رو خریداری کنم و بهش عمل کنم اما متوجه شدم که احتمالا برای کسی که وگان هست یا غیرممکنه یا سخت
و یکی از موضوعات اصلی هم راجع به جایگزین کردن پروتئین حیوانی و غیرحیوانی هست که بنظرم میرسه مدیریتش مثل بقیه موارد آسون نیست
.
.
لطفاً لطفاً لطفاً اگر قرار هست بیایید و بنویسید که از وگان بودن دست بکش و باهاش مثل مذهب و دین برخورد نکن و اینا… این کارو نکنید و سعی نکنید نظر من رو تغییر بدید.
گوشم پره ازین حرفها.
.
من چندسال وگان بودن رو تجربه کردم و با کشته شدن و آزار حیوانات واقعا مشکل دارم و موافق نیستم که یک انسان امروزی بخواد برای تهیه غذای خودش از بدن و جان یه موجود زنده ای که گاهی احساسات شبیه به انسان داره بهره ببره
البته که گیاه هم جون و احساس داره
ولی احتمالاً مثل یک گاو از دیدن اینکه بچه ش رو جلوش سر ببری حالش بد نمیشه
یا برای مثال گیاهی که میوه ش رو میندازه روی زمین بعد از رسیدن اون میوه… این رو نمیشه با یک حیوان مقایسه ش کرد
و هزاران موضوع دیگه که اگر نخواین مغلطه کنید و برای گوشتخواری دلیل و توجیه های سطحی و غیر منطقی بیارید میشه دربارشون هزار ساعت صحبت کرد.
.
یه فیلمی هست به نام پی_کِی اونو حتماً ببینید جالبه
لحظه های آخرش که این آدم فضایی میره به مردمش از زمینی ها میگه
میگه دوستان اگر رفتید روی زمین و یه نفر گفت من عاشق جوجه یا عاشق ماهی هستم
بدونید واقعا منظورش این نیست
و اونها منظورشون اینه که من عاشق اینم که ماهی یا جوجه ی مُرده رو کباب کنم و بخورم!
.
و من همیشه وقتی میبینم که افرادی مرغ و خروس و گوسفند دارند و به اونها عشق میوَرزند و در نهایت میکُشنشون و این درحالیه که اون حیوان بهشون اعتماد کرده بوده… بینهایت حالم بد میشه
و واقعا فکر کنیم به اینکه گربه و سگ چه فرقی با گاو و گوسفند و مرغ و خروس دارن که بین اونها فرق میذاریم و فقط به سگ و گربه ها انقدر عشق بی قید و شرط میدیم اما به مرغ و خروس به شرط اینکه به ما تخم مرغ و گوشت بدن عشق میوَرزیم؟ و جان و حق زندگی رو از بعضی هاشون میگیریم و برای استفاده از شیرشون اذیتشون میکنیم مثل دوشیدن گاوها
.
… من نمیتونم راحت بپذیرم از وگان بودن دست بکشم حتی برای سلامتی خودم و این تضاد گاهی آزارم هم میده
اما باید این مسئله رو حلش کنم
همونطور که خیلی از وگان ها خلش کردن
.
و اعتراف هم میکنم که اگر تمام محصولات وگان دردسترسِت نباشه و اصولی پیش نری واقعا بدنت کم میاره
منم گاهی کم آوردم
ولی…. تمایلم اینه بدون آزار حیوانات خودم هم سلامت تر باشم
یعنی میشه؟ با دوره استاد عباسمنش؟
سلام اران جانم … سلام منه شیش سال پیشم :))) سلام قربونت برم که هر کلمه ات منو به یاد نگار پنج سال وجترین وگن انداخت :) سلام گذشته ی من :)))
از خدا میخوام کمکم کنه بهترین کلام بر من حاری بشه که بهت کمک کنه :)))
عشقم بدون من اینده ی توعم
اون فیلم پیکه رو بارها موقع گیاهخواریم دیده ام … حرفات دقیقا کلمات خودم بود اون احساس گناه اون ترحم دلسوزی کردن اشفته بودنت همه چیزت خوده من بود :))) من از 15 تا 20 سالگیم وجترین و وگن بودم :)))) الان 21 سالمه و یک ساله تو دوره ی سلامتی ام به لطف خدا
از همون پونزده سالگی هم با استاد دارم کار میکنم تاحالا…
راستش اگه فقط یک نفر باشه که بتونه تک تک کلماتی که گفتی رو درک کنه تو این سایت اون منم و خیلی خوشحالم که هدایت شدم به کامنتت … دقیقا نگاری که پنج سال بود رو تو توصیف کردی … شاید من بدتر و سخت تر از تو هم بودم من تو اون پنج سال هیچ وقت لب به خورشتی که توش گوشت باشه نزدم چه برسه خوده گوشت :)))
ببین ارام جان عزیزم
دوست ندارم بهت بگم چه راهی برو چیکار بکن چیکار نکن
من فکر میکنم ما باید تجربه کنیم
من خودم به شخصه عاشق اون دوران پنج سال گیاهخواریم هستم
همون موقع عاشقش بودم و لذت بردم ازش و حتی نتیجه اش باعث شد ایمانم به دوره سلامتی بیشتر بشه که خیلیا این ایمان من رو نداشتن به خاطر شاید اون تجربه ی من …
تو خیلی خوده گذشته ی منی
جالب بود برام که فهمیدی که وگنیسم خیلی اصول و قواعد داره که باید رعایت بشه و مضر هست اگه اینجور نباشه …
حالا من میخوام بهت بگم حتی اگه تموم اصولش هم رعایت کنی بازم جواب نمیده :)))
در مورد ژن گفتی باید بگم من خودم فکر میکردم چون پنج سال گیاهخوار بودم بدنم عادت کرده به گیاهخواری یا مثلا هندی ها نسل در نسل گیاهخوارن بدنشون بهش عادت کرده … ولی اینحور نیست عزیزکم :)))
ژن ما سه میلیون ساله ساخته شده
دو هزار سال هم پوچه هیچی نیست در برابرش و تغییر نمیکنه حتی یک ذره …
من خیلی حرفا دارم میتونم برات بزنم ولی نمیدونم درسته یا نه
از طرفی میگم بذار این راهو بره تا اروم اروم هدایت بشه و تحمیل کردن واقعا سخته من خودم یک سال بعد از دوره ی سلامتی رو گیاهخواری موندم و گفتم استاد رو قبول دارم به جز این مورد … یک سال طول کشید تا مقاوتم ریخته بشه و بعد یک سال هم میدونم باور میکنی … با گریه گیاهخواری رو ترک کردم … شبی که حالم بد بود بیمارستان زیر سرم بودم و ارزوم بود ورزش کنم اما جون تو تنم نبود زدم زیر گریه … چون میدونستم هیچ راهی به جز ترک گیاهخواری ندارم و اینقدر گیاهخواری برام عزیز بود حتی فکر ترک کردنش بارها منو به گریه انداخت …
من از بچگی تقریبا به گیاهخواری علاقه داشتم و برا همین سخت بود … اما میدونی در زمان و مکان مناسب اتفاقا میوفتن نباید عجله کرد … اروم باش دختر اینقدر دنبال چیزی نباش دنبال اثبات کردن نباش نه به من نه به خودت … من رها بودم و خداوند وقتی اماده بودم یکی از بچه های دوره سلامتی رو که قبلا گیاهخوار بود بهم هدایت کرد و با هم دوست شدیمو همو دیدیم و اون کلییییی روم تاثیر گذاشت… تا وارد این دوره بشم …
من کسی بودم که میگفتم حاضرم بمیرم ولی گوشت نخورم …
ولی میدونی یه چیزه دیگه ای راجبم بود که نمیدونستم …
من حیوونارو خیلی دوست داشتم هنوزم دارم …
اما هیچ چیزی رو تو این دنیا بیشتر از اهدافم دوست ندارم حتی خانواده ام … به موقعش خانواده ام هم برای رسیدن به اهدافم ترک میکنم …
برای من مهم ترین موضوع زندگیم اهدافم بودن و هنوزم هستن
و وقتی گیاهخواری مانعی در برابر اهدافم دیدم دیگه تموم شد …
دیگه همه چیز فاتحه اش خونده شده بود …
من تو اون پنج سال نمیدونستم گیاهخواری مانع اهدافم هست و اصلا ورزش هم نمیکردم تحرکی نداشتم که بفهمم کم اوردم …
ولی وقتی رفتم دنبال عشق و علاقه ام ورزش و رقص و دیدم گیاهخواری مانع من هست فاتحه اش رو خوندم با اینکه عاشقش بودم …
خیلی حرفا دارم میتونم بزنم من قبل دوره سلامتی اومدم باورای گیاهخواریم رو نوشتم و منطقی حلشون کردم هیچ وقت به زور خودمو اجبار نکردم … اروم اروم خیلی اروم میگم یک سال رو خودم اروم کار کردم تا رفتم سمتش …
ازت میخوام تو هم خودتو اجبار نکنی خیلی اروم پیش برو حتی شده یه سال دو سال طول بکشه اما ادامع بده … برو دنبال سوالاتت … چرا گیاهخواری درسته ؟؟ فرق گوشت سگ و گاو چیه ؟؟ اگه خدا ناراحت میشه از کشتن حیوونا چرا بدنمون رو طی تکامل نیازمند به گوشت بار اورده ؟؟ نگاه خداوند به مرگ و زندگی چیه ایا خداوند به مرگ و زندگی احساسی نگاه میکنه مثل ما ؟؟؟ ایا خداوند ناراحت میشه که یه شیر اهو رو بخوره و اون شیر رو لعنت میکنه ؟؟ یا اون شیر و تکاملش خوده خداوند و همون انرژیه ؟؟
ایا خداوند از گوشت خوردن من ناراحت میشه ؟؟ پس چرا منو گیاهخوار نیافرید ؟؟
نتایج بچه ها چی میگه ؟؟ چرا بچه ها بدون دارو خوب شدن درحالیکه مردم دارن تو بیمارستان ها میمیرن ؟؟ چرا ما سگ نمیخوریم چرا گاو میخوریم ؟؟ چرا انسانها گوشت حیوانات گیاهخوار خوردن نه گوشت حیوانات همه چیز خوار یا گوشتخوار ؟؟ نتیجه ی من از گیاهخواری تا به الان چی بوده ؟؟؟ نتیجه ی ادامه اش چبه برام ؟؟
به همه ی سوالها فکر کن بسین اصلا ساعتها فکر کن
اگه وگن رو دوست داری ادامه اش بده با عشق و لذت ببر افتخار کن بهش ولی کنارش اروم اروم خودتو به چالش بکش با سوال کردنها
اشفتگی رو از خودت بیرون کن نترس عقب نمیوفتی میتونی تا دو سال دیگه گیاهخواری رو ادامه بدی هیچ اشکال و عیبی درش نیست :)))
ما مشکلمون اینه که فکر میکنیم از قافله عقب میوفتیم درحالیکه اصل اینه که لذت ببریم
اگه از گیاهخواری هنوز لذت میبری انجامش بده منم پنج سال زندگیم لذت بردم
اما اگه میبینی لذت ها داره کمتر میشه و رنج ها بزرگتر جوریکه نمیتونی انکار کنی اون موقع اس که باید خودتو با سوالها به چالش بکشونی :))))
دوستت دارم گذشته ی من فعلا
سلام عزیزم
ممنون که حوصله و وقت گذاشتی و از دلت نوشتی
چقدر خوب نوشتی
چقدر کامل و عالی نوشتی
مشخصه خیییییلی خوب و شفاف با خودت همه چی رو حل و فصل کردی
آفرین بهت دمت گرم. تحسینت میکنم
.
حرفات رو من تأثیر گذاشت
بهشون فکر میکنم و باید چندبار دیگه هم بخونمشون
.
بله منم الان کم میارم
ورزش دیگه نتونستم بکنم
کارم هم سنگینه ولی جون ندارم
اما همون مسئله اخلاقیش اذیتم میکنه و اینکه آهِ هر حیوونی موقع مرگش و موقع کشته شدنش منو بگیره
دوست ندارم کارما و انرژیش بیاد تو زندگیم
همش خوابشونو میبینم
اوایل هروقت گوشت و لبنیات میخوردم خواب میدیدم دستم به خون آغشته ست و پاک نمیشه هرچی میشورم
خواب میدیدم گاوها برای کشته شدن گوساله هاشون گریه میکنن
یا هزارتا ازین موارد
.
.
اون تیکه که گفتی آیا فکر میکنی خدا به مرگ احساسی نگاه میکنه یا نه؟ ،
گلِ کلامت بود
اون تیکه منو میخکوب کرد
به قول خیام
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف میسازد و باز بر زمین میزندش!
…
این همون نقطهایه که خداناباورها هرموقع جنگ و خونریزی میشه تو دنیا
میگن عدالت مرده! خدا مُرده!
اگه خدا وجود داره چرا میذاره این همه آدم بیگناه کشته بشن…
… آره
تو با اینکه از من کوچیکتری
ولی پخته تری
حداقل تو این موردی که داریم باهم حرف میزنیم
بوس بهت گیان
(گیان= جان / گیانم = جانم)
ارام گیان عزیز
بهت پیشنهاد میکنم بیشتر امرکزت رو بذاری روی شناخت خدا
کتاب چگونه فکر خدا رو بخوانیم بهترین منبع برای شناخت خداوند هست
خداوندی که سیستمه
نه یک انسان
ما باید این سیستم رو بشناسیم
بازم میگم اصلا عجله ای نداشته باش منوتو هسچ فرقی نداریم هیچ اهمیتی نداره من از تو کوچکیترم یا بزرگتر در چشم کائنات منو تو روحیم و به یک اندازه فرصت داریم … کسی به خاطر سن کمش فرصت از تو بیشتر نداره …
وقتی به خداوند نکاه سیستمی داشته باشی یه دنیای جدید برات باز میشه
یه دنیایی که سلامتی بدنت یک ذره نعمتاش هست تو به خیلی چیزای بزرگتر میرسی
و اینه که مهمه نه اینکه تو گیاهخواری یا گوشتخوار و بخوای با خودت بحث و جدل کنی خودت رو پریشون و نگران کنی
اصن از خودت بپرس
چرا گیاهخوار شدی ؟
برای تجربه ی ارامش بیشتر
چون این بهت ارامش میده
حالا چی شده همین باعث شده چنین کابوس هایی ببینی و زندگیت برات جهنم بشه ؟؟
ایا راه درست راهی نیست که به من ارامش میده و حسمو خوب میکنه ؟؟ پس اگه حسم بده مسیرم اشتباهه … اگه توجهت روی منفی هاست راه اشتباس … حس بد اتفاقات بد بی هیچ چون و چرایی… و تو ارزشمندی هیچ چیز و هیچ کس نباید توی ارزشمند رو ناراحت کنه … اینم یادت باشه ..
و دقیقا درسته ادما میگن وای جنگ شده ادمای بی گناه مردن پس خدا نیست … یا خدا ظالمه بی عدالته … اما اونا نمیدونن خداوند همه چیزه … خداوند همه چیزه … خداوند همه چیزه … خداوند انرژیه ، خداوند خاکه ، باده ، اتشه ، زمینه ، منه ، توعه ، دریاست ، همه چیززززههههه …
خداوند همون شیربه که اهو رو شکار میکنه ، خداوند همون اهوییه که شکار و خورده میشه ، خداوند دندون اون شیره ، هداوند خون اون اهوعه … همه چیز این سیستمه … تمام طبیعت برنامه ریزیه دقیق خودشه …
اون نگاه دلسوزی نداره …
اون میگه اگه احساست بده من اتفاقات بدی وارد زندگیت میکنم واسم مهم نیست چه قدر گریه کنی …
خداوند اینه اس … اون همون چیزیو نشون میده که هستی و انجام میدی بدون هیچ دلسوزی …
خداوند خود کائناته که فرکانس مارو میگیره ، خداوند خود تکامله ، خداوند خود طبیعته خوده زندگیه خود مرگه همههه چیزه …
سعی من توی بخش توحیدی خیلی کار کنی روی فایلای توحیدی سایت …
یه فایلی هست استاد میگه به کبوتر ها غذا ندهیم یعنی به گداها کمک نکنیم …
این نگاه و دیدگاه خداونده
اما نکاه انسان اینه که نه گناه داره بدبخت یه نون خشکه ای بهش بدیم نمیره … اما نگاه خداوند چیه اینه مه این ادم باید بمیره یا ثروتمند بشه چون این جهان من لایق بهتریناست من این انسان رو خالق افریدم اکر قرار نیست ثروتمند باشه و به رشد جهانم کمک کنه باید بمیره …
همین هم برای خیوانات صدق میکنه … خدا خوده همون حیوانات هست و اونارو افریده تا جهان رشد و پیشرفت کنه هم با تولدشون هم زندگیشون هم مرگشون …. و این سه هیچ تفاوتی در نظر خداوند ندارن … چون خداوند یک سیستمه نه یک انسان اون همه چیز رو برای رشد و گسترش افرید نه هیچ چیزه دیگه ای … حتی مارو… زمین و زمان و جهان رو مسخر ما کرد که عزتمند زندگی کنیم و رشد بدیم جهانو …
توی کامنتی که برام نوشتی قشنگ احساس کردم اروم تر شدی و اون حس خودسرزنشی گناه و پریشونی اشفتگی ازت کم شده و در صلح بیشتری قرار گرفتی … دوست داشتم بازم کمک کنم این حس ارامشت بیشتر بشه چون یه ادم ارام تر جهانی زیباتر برای منه … یک فرد سالم تر جهان و زندگی بهتری برای منه … تو رشد کنی من رشد میکنم … با عشق و لذت و ارامش این مسیر زیبای زندگی رو طی کن چون تو اشرف مخلوقاتی خدا همه همه همه هرررررر چیزی که تو این دنیاست رو برای تو افریده ؛))))))
نگار جان عزیزم
دوست خوبم
به حرفهایت دوباره فکر کردم
و آنجا که گفتی اصلا برای خدا مهم نیست کشته شدن یا نشدن موجودات،
کمی در علت وگان شدنم شک کردم
تا اینکه یادم آمد چه قول و قرار و چه توجیهِ موجّهی برای خودم داشتم و دارم
اول برای خودم و بعد برای تو هم مینویسمشان:
_بارها برایم پیش آمده، مردی که میخواسته به همسرش خیانت کند، از من درخواست رابطه کرده و وقتی من نپذیرفتم، در نتیجه به سراغ فرد دیگری رفته و در هرصورت خیانت ورزیده، چون تصمیم و قصدش این بوده و مسلماً امتناع من جلوی کار زشتش را نگرفته؛
اما حداقل من خوشحالم که آن نفر سوم و درواقع شریک جُرمش برای خیانت به همسرش، من نبودم.
_گاهی برایم پیش آمده که به من یک پیشنهاد کاریِ غیر اخلاقی شده که پول خوبی هم داشته اما من ردش کردهام
و این رد کردنِ من مسلماً جلوی خطاکاری آن فرد را نگرفته و قطعاً فرد دیگری به جای من آن را به انجام رسانده و پولش را گرفته است؛
اما حداقل خیالم راحت است که من در آن کارِ خطا، دستی نداشته ام.
_در بسیاری از کشورها امکان کُشتن دیگری و تجاوز کردن به دیگران بسیار وجود دارد و خیلی ها هم از این فرصت سوء استفاده میکنند و اگر من آنجا باشم و خویشتن داری کنم، تجاوز و قتل نکردنِ من، مسلماً باعث جلوگیری از انجام جُرم در آن منطقه نمیشود؛
اما حداقل وژدانم راحت است که در جُرمهای انجام گرفته، من دستی نداشتهام.
_آدمهای زیادی در سراسر دنیا حیوانات را برای تهیه غذا می آزارند یا می کُشند و مثل روز روشن است که وگان بودن من آنقدرها هم که من فکر میکنم، ناجیِ جانِ موجودات نیست؛ و جلوی کشته شدن آنها را حداقل به زودی نخواهد گرفت،
اما میدانم که هربار مراقب خوراکم هستم، حداقل در ظرف غذای من، حیوانی نیست و همین قلب و دلم را آرام میکند
آیا همین کافی نیست؟
سلام ب شما دوست عزیز
من تو حوضه ثروت مشکل دارم میرم دوره روانشناسی ثروت و تهیه میکنم و بی چون و چرا ب اموزش های استاد عمل میکنم و نتیجه میگیرم
من تو حوضه روابط مشکل دارم میرم دوره عشق و مودت و تهیه میکنم و عمل میکنم بی چون چرا و نتیجه میگیرم
من تو حوضع عزت نفس مشکل دارم میرم دوره عزت نفس و تهیه میکنم اموزش6اشو بی چون و چرا انجام میدم و نتیجه میگیرم
و همینطور بقیه دوره ها…
شما اگه از نظر سلامتی مشکلی نداری چرا اصلا میخوای دوره قانون سلامتی رو بخری؟؟؟
اگر میخوای مشکلی رو از نظر سلامتی حل کنی باید دوره رو بخری و هرچی ک استاد میگن و انجام بدین بی چون و چرا.
چون این جا بحث قانونه
و همونطور هم ک خودتون میدونید قانونو نمیشه شخصی سازی کرد
با تشکر
حرفتون رو قبول ندارم
چون من مثل دیگران استاد و حرفهاشون رو مقدس نمیدونم که فکر کنم عین یک آیه نازل شده باشه و بدون چون و چرا باید بپذیرم!
من با تمام احترامی که براشون قائلم و خییییلی هم در این سالها ازشون چیزی آموختم و عمیقاً قدردانم
ولی در بعضی موارد اصلا عقایدم باهاشون همسو نیست و اینطوری نیست که صد در صد قبول کنم
گاهی شک میکنم به برخی گفته ها و این بد نیست
.
اتفاقا خیلی از رهبران مذاهب هم دوست دارن شما بی چون و چرا و بدون شک حرفشونو بپذیری و حتی نقدشون نکنی
ولی هر آدمی ممکنه اشتباه بکنه.
گرچه معتقدم قضیه نسبی هست و اشتباه یک مفهوم انتزاعیه
یعنی مثلا اگر من انتخاب کردم که استایل زندگیم به شکل وگانیست ها باشه، پس هرگونه گوشتخواری به هر منظوری در راه و روش و منش من میتونه اشتباه باشه
اما از دیدگاه شما و ایشون میتونه درست باشه
پس جنگ و بحثی نمیکنیم باهم
مگر دلیل و منطق خوبی داشته باشیم که بخوایم آگاه کنیم همو، اون هم با آرامش و متین
.
استاد عباسمنش بی نظیر و عالیه
ولی من هنوز نتونستم با خوردن گوشت موافق باشم
چون وقتی من وگان شدم فقط و فقط بخاطر حمایت از حیوانات بود نه بخاطر سلامتی خودم
اونهایی که فقط بخاطر سلامتی خودشون و بعنوان یک رژیم غذایی رفتن سراغ وگانیسم، خب معلومه وقتی خسته شدن هزار و یک منطق و دلیل میارن که ثابت کنن گوشتخواری درسته تا برگردن به سیستم قبلی!
.
من کاملا قبول دارم و معتقدم که بدن ما عادت داره به گوشتخواری چون قرنها و سالها اینطور بوده، و بدن و ذهنمون که معتاد گوشتخواریه و معتاد به استفاده از فرآورده های حیوانیه، مسلماً اعتراض میکنه به سیستم گیاهخواری و وگانیسم (که باهم فرق دارن)
ولی قصه اینجاست که الان دیگه انسان متمدن امروزی با انسان قدیم فرق کرده و ما میتونیم بدون کشتن و آزار حیوانات برای خودمون غذا تهیه کنیم. دلیلی نداره دیگه مثل قبلاً زندگی یه موجود رو بگیریم بخاطر تهیه غذای خودمون.
و البته که باید چند نسل هممون وگان و وجترین باشیم تا بدنمون بپذیره و یاد بگیره چطور با این استایل پیش بره.
من هم بهم گاهی فشار اومده و مثلا یک بار بعد از 4سال یه هو دیدم باید گوشت بخورم و رفتم ماهیچه گوسفند خوردم. ولی باز برگشتم به سیستم قبلی. هنوزم اگر ببینم دارم مریض میشم میرم چند روز تخم مرغ میخورم تا قوت بگیرم….
سیستم وگانیسم اگه درست و اصولی انجام نشه آسیب میرسونه و ضعف بدنی میاره / منکرش نیستم
اما مثلا شاید اگه استاد بگن باید پروتئین بخوری احتمالاً من برم سراغ پروتئین گیاهی یا نهایتاً تخم مرغ
نه گوشت
.
درمورد این که گفتی اگه مشکلی نیست چرا میخوای بیای دوره رو بگیری هم بگم که اتفاقا احساس نیاز کردم و میخوام بگیرم انشالله
.
.
یه جمله ای هست که میگه:
اگه دیوار کشتارگاهها شیشه ای بود بعید میدونم کسی دیگه دلش میتواست گوشت بخوره
.
و اینکه
واقعا گاو و گوسفند و مرغ… چه فرقی با سگ و گربه دارن؟
چرا باید اون سگ و گربه توی ناز و نعمت و دست و بال آدما انقدر عزیز، زندگی کنن اما گاو و گوسفند و مرغ رو بعد از اینکه ازسون نگه داری میکنیم میکُشیم و میخوریمشون؟
.
یه فیلمی هست به نام پی_کِی، آخرش که آدم فضاییه برمیگرده به سیارشون
میگه آهای مردم
اگه رفتین رو زمین و اونجا یکی گفت من عاشق جوجه یا ماهی هستم باور نکنید
چون آدمای روی زمین منظورشون اینه که دوست دارن مُرده ی اونا رو کباب کنن و بخورن!
.
.
دوست عزیزم!
ما آدمای الانیم
باید یک فرقی با آدمای قدیم داشته باشیم؟
.
یه تعریفی هست از تمدن که میگه
آدمای قدیم به هم سنگ پرت میکردن، آدمای الان به هم کلمه پرت میکنن
و این یعنی تمدن
.
من همیشه پرسشم اینه که آیا معنا و درک و شعور منِ امروز نباید با آدمای غار نشین فرق کنه؟
.
چرا ارجاع میدیم همه چی رو به قدیمی؟
اینکه مدت طولانی گوشتخوار بوده انسان، دلیلی بر درست بودنش نیست
فقط اینکه بدنمون عادت کرده به اون سیستم
و حالا که میخوایم تغییر عادت بدیم
سختشه!
سلام مجدد بشما دوست عزیز
چندین سال پیش خیلی دوست داشتم ک دیگران و قانع کنم یعنی ب هر دری میزدم که بگم حرف من درسته ولی الان اینجوری فکر میکنم که باید هرکسی رو همونجور که هست بپذیرم من ب نظر شما احترام میزارم.
حرف من خوردن یا نخوردن گوشت یا گیاه نیست
من فقط میگم یک نفر یک مسیری رو رفته و نتیجه ام گرفته از اون مسیر(قانون سلامتی)حالا اومده گفتی که اقا هر کسی که این نتایج و میخواد باید یکسری کارهارو انجام بده و یکسری کارارو انجام نده ب همین سادگی.حالا شما یا انجام میدید نتیجه دلخواهتونو میگیرید یا انجام نمیدید و …
درپایان حرفتون و تایید میکنم ک گفتین ادمهای قدیم با ادم های الان باید ی فرقی داشته باشن
ادمهای قدیم خیلی متعصب تر بودن ولی ادمهای الان با دید باز تر ب مسائل نگاه میکنن
امیدوارم هرجا هستین موفق و پیروز باشین
باتشکر
سلام خدای جانم مهربان ترینم عزیزم هادی ام هستی ام آرامشم خدای زیبایم خدای رحمانم رحیمم سخائم ستارم
وسلام ودرود بر استاد عزیزم خیلی خیلی دوستون دارم برام خیلی باارزشینخداروشکر خدا منو به سمت شما هدایت کرد
خواستم تو دفتر یادداشتم اینو بنویسم ولی حسم گفت بیام واینجا بنویسم
بنویسم وتقاضای هدایت کنم از خدای عزیزم برای کسب وکاری که میخوام راه بندازم شروع کنم خدایا مدرسم باش هدایتم کن چطور شروع کنم کجا برم چه چیزهایی بخرم خودت کمکم کن تایم خالی برام باز کن من با آرامش و وقت کافی بتونم کارمو شروع کنم
این رو به عنوان یه رد پا برای خودم گذاشتم توکل علی الله
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت الله و برکاته
به اذن الله و هدایتش دوره ی هم جهت با جریان خداوند رو تهیه کردم قبلا قانون سلامتی رو تهیه کرده بودم و بعدش توی قلبم گفتم انشاءالله
دوره ی روان شناسی ثروت رو تهیه میکنم اما هربار به یه مانع میخوردم
حس میکردم ناخالصی و بیقراری و عجله و استرس اذیتم میکنه با اینکه نزدیک به پنج ساله همش سعی میکنم روی خودم کار کنم (و پنج ساله که با استاد بزرگوارم آشنا شدم)
اما همش می کوبیدم به جاده خاکی و باز خراب میکردم هربار ..
گاهی پر از غم و حسرت میشدم و گریه ها سر میدادم و هدایت می طلبیدم و همه چی آسون و بهتر میشد و همین که میخواستم دور بگیرم و یا نزدیک دور گرفتنم بود همون قانون مومنتوم که استاد بزرگوارم گفتند ولی من خودم همه چیزو خراب میکردم و زمین و زمان و همه کس و همه چیز رو مقصر میدونستم غیر از خودم
گاهی زندگی و جهانم رو خودم آگاهانه یا ناآگاهانه پر از تراژدی میکردم خودم رو به تضاد و درد سر مینداختم با دستای خودم دیگه از بس رفتمو برگشتم هزار بار شد و خسته شدم
و بعد از کلی جنگیدن با خودم و به اذن الله بازم بیدار شدم و با خودم گفتم قانون سلامتی رو تهیه کردی قبل از قانون سلامتی توی جهنمی بودی که هربار تا لبه ی قبر می رفتیو برمیگشتی و بعد به اذن الله هدایت شدی به قانون سلامتی و همه چیز عالی شد معجزه ها شد .
و از ته قلبم سپاسگزار الله متعالم و زیباترین دعاها رو در حق استاد بزرگوارم کردم
وقتی راجب خداوند و توحید و شرک نورزیدن حرف میزنید من اشکم میاد و قلبم پر از شادیو امید و عشق میشه و زنده میشم و لذت میبرم و لذت میبرم ولذت میبرم قلبم پر از شجاعت میشه و از شر
همه ی ترسام خلاص میشم استاد
همیشه توی قلبم با شما حرف میزنم و میگم که دوستون دارم و بهتون افتخار میکنم ینی وقتی که گوش میدم به حرفاتون تموم حرفاتون حرفای قلب منه و لحظه به لحظه صداقت رو حس میکنم و همین صداقت شما استوار موندتون و شجاعتتون منو پر از ایمان میکنه به اذن الله
اگرچه اینجا قرار بوده که دیدگاهمو راجب به دوره ی هم جهت با جریان خداوند بنویسم اما من با قلبم نوشتم
و چون متاسفانه ایملم رو گم کردم نتونستم این حرف قلبمو توی نظرات قانون سلامتی بنویسم
حس میکنم وقتی شکستم از همه نظر و خودمو برای الله خالص کردم و دعا کردم الله یکتا نجاتم بده و شرک نورزیدم اون وقت هدایت شدم به قانون سلامتی ینی حس میکنم توحید من رو به شما وصل کرد یعنی چون شرک نورزیدم هدایت شدم به سمت قلب شما استاد بزرگوارم و من با تموم وجودم به این خصوصیت یکتاپرستی شما و شجاعت و شهامتتون افتخار میکنم
هدایت رو خودم چشیدم با تموم وجودم الله پاسخ منو داد رب العالمین پاسخ قلب
شکسته ی منو داد
من تکرار میکردم با خودم با اخلاص واقعی
( ای خدایی که جز تو خدایی نیست منو به سمت خواسته ام هدایت کن ؛ خواسته ام شفای کامل و سلامتی کامل قلبو روحو جسمم است) و بعدش معجزه شد و با قانون سلامتی همه چی روز به روز عالی تر شد
تا اینکه من تصمیم گرفتم دوره ی روانشناسی ثروت رو تهیه کنم اما گفتم که هر بار با موانع..
و هربار اشتباهات جدید
حسم بد بود ینی سعی میکردم بد نشه بد نمونه یه چیزایی از درون و بیرون عذابم میداد
آشوب میشدم یه جورایی عجله و استرس و ناامیدی کلی چیزای دیگه میومد سراغم
تا اینکه سعی کردم خودمو آروم کنم و دعا کنم و نظافت کنم جهانمو یعنی هم درونم رو هم بیرونم همم از همه نظر
بعدش کمی بهتر شدم اما هنوز هیجان رو حس میکردم توی درونم
به سایت سر میزدم و همین دوره ی هم جهت با جریان خداوند رو دیدم حسم خوب شد با خودم گفتم انشاءالله بعدا تهیش میکنم فعلا نمیشه و اصلا بهش توجه نکردم گفتم توجهم رو روی روانشناسی ثروت فعلا میذارم
اما به خاطر دعاهام چن تا نشونه اومد و منم به نشونه ها و حرف قلبم اعتماد کردم و این دوره ی زیبا رو تهیه کردم به اذن الله
به محض اینکه تهیش کردم آروم شدم و تازه اولین جلسه رو گوش دادم سه بار و بعضی حرفاتون رو استاد بزرگوارم بارها و بارها گوش دادم و نوشتم و نکته برداری کردم حالم خیلی بهتر شده حس میکنم دارم بهتر میشم و بیشتر می فهمم بیشتر از قبل به اذن الله جهانمم زیباتر شده و ایمان دارم زیباترم میشه دیدگاهای دوستانمم خوندم عالی بود
خیلی دوس دارم منم از نتایجم بگم
یکی از نتایجم همزمان با خریدن دوره بود اینکه اون استرس و حس بد و ناخوشی که داشتم تونستم تا حدودی بهش غلبه کنم و البته اینبار آگاهانه تر و واقعی تر غلبه کردم و لذتشم چشیدم و خدا رو بابتش هزاران بار شکر کردم
و دومیش اینکه از روی محبت و عشق و انسانیت و دلسوزی به خاطر خدا به شخصی گرفتار پول قرض دادم با اینکه خودمم خیلی نیاز داشتم و بهم قول داد که برمیگردونه و حتی جبران کنه و تا آخرین لحظه ی عمرش فراموش نمی کنه که توی چه
لحظه ی سختی که کسی حاضر نبود کمکش کنه من کمکش کردم
خوشحال بودم که تونستم بنده ای از بندگان الله رو شاد کنم اما فقط چند روز طول کشید بنا به دلایلی اون شخص خیلی گند از آب دراومد فقط به این خاطر که از من چیزی خواست که من نمیتونستم انجام بدم و نه از قلبم و نه از خدام اجازشو نداشتم و البته اینم بگم که قبول میکنم خودم اجازه دادم که ناراحتم کنه و خودم به دنیای خودم جذبش کردم با اعمالم و گفتارم کردارم و احساسم پذیرفتم که خودم کردم اشتباه از خودم بود ضعف خودم بود به گردن گرفتم که ضعف خودم بود و سعی میکردم حتی توی قلبم اون شخص رو سرزنشم نکنم و رهاش کنم
و رابطمم باهاش قطع کردم چون حسم رو بد میکرد و قطع کردم بعدشم بهش گفتم حقم رو پس بده و ماه ها گذشت و خبری از پس دادنش نبود و حتی جوری حرف میزد و رفتار میکرد که انگار طلب کاره
ینی دیگه جوری شد از خیرش گذشتم و گفتم عاقا اصلا نخواه که حقتو بگیری ولش همون که شرش کم بشه قطع ارتباط بشه کافیه اما واقعا قلبم میگفت حقتو پس بگیر حتی به قیمت جونت چون لیاقتشو نداشت
به هر راهی میرفتم که حقمو بگیرم بن بست آهنین میشد اما همین که نیت کردم دوره رو تهیه کنم طرف مسیج داد که تا یه ماه دیگه پولتو پس میدم ینی اصلا حس میکردم ترس خدای من افتاده توی قلبش و اصلا راهی نداره جز اینکه حق منو پس بده و بعداز تقریبا پونزده روز حقمو پس داد خوشحال شدم چون موقعه ای پس داد که باید میداد و برای چیزای خیلی خوبی بهش احتیاج داشتم
و سوم اینکه قبل ازینکه به این دوره هدایت بشم حالم یه جوری شده بود با خودم گفتم بهتره برم
آرام بخش مصرف کنم و کردمم اما ناراحتم میکرد آرامشش سطحی و بد بود حال قلبم رو بد میکرد یه جور انگار قلبم خوش نبود حال نمیکردم ولی از ترس میگفتم حالا بخورم فعلا نکنه نتونم بخوابم
اما با گوش دادن جلسه ی اول دیگه نخوردمش
اگرچه هنوز اول راهم اما واقعا حال دلم بهتر شده و انگار جهانم داره واضح و شفاف میشه
همیشه من میگفتم لحظاتی داشتم که انگار توی آغوش خداوندم و هیچی نمیتونه آرامشمو بهم بزنه اما این حس خراب میشد آرزو میکردم بازم تجربش کنم و الان انگار کم کم دارم به اون حس میرسم ولی اینبار فرق میکنه فرقش اینه که نمیترسم تموم بشه و یا از دستش بدم و همین خیلی زیباست
وقتی هنوز دوره رو نخریده بودم و فقط نیتشو داشتم رفته بودم خرید ولی نمیدونم چرا اینقد خوشحال بودم یه آرامشو شادی سراسر وجودمو گرفته بود انگاری حس میکردم خداوند دستمو گرفته و بهم میگه دیگه رهام نکن بخدا همین حس رو داشتم و الان که می نویسم اشک توی چشمام جم شده و حس میکردم مث قبل توی گذشته یا آینده نیستم توی زمان حال بودم عصبی نبودم و از همه چی لذت میبردم دلم میخواست به همه لبخند بزنم و همه رو بغل کنم همه چیز زیباتر شده بود آسمونو زمین همه چی پراز زیبایی بود و برخلاف گذشته توی مغزم سروصدا نبود سکوت بود آروم بودم ینی حس میکردم خودم تنهام با خداوند هیچ چیز و هیچ کس رو نمی دیدم و پر از شادی بودم با خودمو خدام فقط لذت میبردم خرید زیادی هم نکردم ولی خیلی خوش تر از قبل گذشت خوش تر از همیشه و اینکه همش میخواستم این شادی و آرامش رو پخش کنم به همه چیز ببخشم به همه کس اول از همه همسرم و پسرم پس قلبم گفت براشون هدیه بخر و خریدم بعدش مادرشوهرم که دو ماه بود نمی تونستم بر خلاف گذشته که همیشه می بخشیدمش اینبار دو ماه بود که نتونسته بودم ببخشمش و واقعا تلخی رو می چشیدم و هرچی با خودم جنگیدم نتونستم ببخشمش تا اینکه همون روز آزادش کردم ذهنی و قلبی بخشیدمش رهاش کردم نمیدونم چطور شد قلبم فقط جوری بخشیدمش که قلبم براش غل میزد و دلتنگش شدم و نمیدونم اصلا چجوری شد که حتی به خاطر وجودش و سلامتیش خدا رو شکر کردم و حتی از نزدیک منزلشم راهم خورد قلبم دوس داشت برم پیشش بغلش کنم ببوسمش اما چون غروب شده بود باید برمیگشتم ولی از ته قلبم بخشیدمش بعدش بازم لبریز از شادی و آرامش بودم میخواستم همش این حس رو هدیه بدم وجالب بود تا وقت برگشتنم تا رسیدنم به خونه چهار نفر دیگه رو شاد کردم خدمت جزیی انجام دادم اما هنوز لبریز از شادی و آرامش بودم و همش دلم میخواست این حس رو به دیگران و اطرافیانم ببخشم
الحمدلله رب العالمین به خاطر هرلحظه و هر نفس و تمومه هدایت ها و وجود شما استاد بزرگوار
زیباترین دعاها رو در حق شما و خونواده ی زیباتون میکنم
خیلی دوس دارم شما دیدگاه منو بخونین
سلام به استاد عزیزم
خدای مهربانم هرچه دارم ازتودارم
من اصلا یک درصد فکر نمیکردم بتونم تا قبل از زمان تخفیف دوره رو بخرم بصورت ناگهانی
البته چند وقتی هست که همسرم در برنامه های استاده وخیلی تمایل به خرید این دوره داشت همش میگفت یه جوری این دوره رو بخریم قبل از عید توسط یکی از دوستان غرفه روسری زدیم وخداروشکر پول دوره برامون جفت و جور شد حتی چند برابرش ….وتمام مخارج عیدمون رسید نزدیک به 10میلیون عیدی سوغات بردم اصلا فکرشو نمیکردم ..ایام عید کلی بهم خوش گذشت ….مادر شوهرم کلی بهمون سوغات داد البته مادر شوهرم زنی دست ودلبازن ….وخداروشکر نتایج دارن میان اینها رو داشته باشین تا نتایج بیشتر رو هم بیام بنویسم
سلام خدای جانم
سلام استاد عزیزم ودوستان مهربونم
من دیروز فایل دوم استاد رو گوش دادم در مورد راحت کارها براشون انجام میشه وبا هدایت پیش میرن دیروز تصادف کرده بود همسرم خداروشکر اتفاق بدی نیافتاده بود مقصرم نبودن رفته بودن بیمه اونجا کروکی ازشون خواستن وهمسرم رو 4تاکلانتری فرستاده بودن دنبال کروکی هر جا روفته بود جای دیگه ایی رو گفته بودن بره و…کلی درد سر داشتن دیروز
حالا امروز همسرم وقت نداشت بره سرکار بود به من گفت برم کروکی رو بگیرم به خیال خودمون کلانتری مورد نظر رو پیدا کرده بودیم گفت برو اونجا بگیرش منم رفتم گفتن سرهنگ فلانی اینجا نیست برو فلان کلانتری بازم یه جای دیگه منم تو دلم گفتم چرا این جوری شد من برا نیم ساعت مرخصی گرفتم نکنه خیلی طول بکشه منو الکی این ور واون ور بفرستن بعد یاد حرف استاد افتادم گفتم خدایا منو هدایتم کن من به راحت ترین راه بتونم کارمو انجام بدم برم خیلی سریع کارم راه بیافته و…بعد به گروهبان گفتم آدرس رو تو نشان برام من علامت بزن با همون مسیر یاب برم چون من اونجارو بلد نبودم وقتی که به مقصد رسیدم دیدم تو اون منطقه اصلا کلانتری وجود نداره از یه آقایی پرسیدم این خیابون کلانتری هست منو اینجا فرستادن ایشونم خیلی آدم مطلعی بود گفتن نه اصلا کلانتری نداره واون کلانتری که گفته بودن بهم گفت که خیلی از اینجا دوره و….
بعد کلی راهنمایی کرد که کروکی فلان بگیری اگه دست نویس کردن بیمه قبول نمیکنه وووو
بعد رفتن منم با ماشین راه افتادم دیدم این آقا به سمت ماشین من میاد منم نگه داشتم گفتن این خیابون یه طرفه س تهش از اینجا نمیتونی دور بزنی یه راهنمایی رانندگی هم چند تا کوچه بالاتر هست اگه بری از اونا بپرسی چون اداره کل شونه بهتر راهنماییت میکنن آدرس داد منم رفتم خیلی راحت پیداش کردم رفتم پرسیدم فلان جا تصادف کردیم و…کجا برم آدرس قبلی رو بهم دادن گفتم اونجا رفتم یه کلانتری دیگه روگفتن سرهنگ فلانی اینو که گفتم گفتن سرهنگ اینجاس در رو باز کردن بیا تو من شوکه شده بودم چون فقط رفته بودم آدرس بپرسم که کدوم کلانتری برم
همون جا کروکی رو بهم دادن راحت وآسان خداروشکر انقدر ذوق زده شدم از این اتفاق که نمیتونم براتون توصیفش کنم اشکم دراومد که ببین استاد میگفت این طوری شد هدایت خواستم کارها برام آسون شد منم کارم آسون پیش رفت خداروشکر من اینو معجزه میدیدم واقعا
به نام خدای مهربانم خدای خوب و قدرتمندم
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم سلام به دوستان همفرکانسم
این روزها با اینکه هنوز نتونستم دوره رو تهیه کنم
اما متوجه شدم به خداوند خیلی نزدیک تر شدم
و راحت تر خواسته هامو میخوام و بهم داده میشه
و الان اومدم کامنتها رو بخونم چقدر قشنگ نوشتن دوستانم من فدای شما بشم
خیلی خوشحالم که نتایج عالی گرفتین در این مدت کم
بعضی از دوستان گفتن بعد از دو یا سه جلسه تمرین حل کردن نتایج عالی رو گرفتن خب خیلی خوبه
این مشخص میکنه چقدر دوره مهمیه چقدر بازخورد گرفتن دوستان
چقدر تلاش ذهنیشون بالا بوده و برای من درس داره که روی هر دوره ای تمرکزی کار کنی پاسخ مثبت میده تحسینتون میکنم مرحبا مرحبا
خدارو شکر میکنم برای داشتن همچین استادی و همچین دوستانی الهی شکرت سپاسگزارتم
خوش باش که هر که راز داند
داند که خوشی خوشی کشاند
شاد و سلامت و ثروتمند باشین
سلام به استاد مهربون و مریم عزیز
دانشجوی دوره 12 قدم هستم البته قدم 2
چندروزه دارم کامنت میخونم و چقدر از نتایج دوستان خوبم خوشحال میشم و شکر میکنم چقدر از ذوق اشک ریختم و امیدوارتر شدم
من بسیار بسیار انسان منفی هستم در حال حاضر زندگیم داغونه مخصوصا رابطه با همسرم که افتضاحه.
نمیتونم تمرکز کنم دارم دیونه میشم
نمیتونم ستاره قطبی و انجام بدم و نتیجه بگیرم
دوستان عزیزی که خیلی خوب نتیجه گرفتن خواهش میکنم راهنماییم کنن
به نام خداوند مهربان وهدایتگر
سلام دوست عزیزم
کامنت شما را مطالعه کردم اول اینکه تبریک می گم بهتون که دوازده قدم کار می کنید چقدر از بچههای سایت هستن که بالاترین نتایج پایدار را از همین 12 قدم گرفتن و مطالعه داستان زندگی آنها بالاترین انگیزه را به انسان میده ،
من الان دارم دوره کشف قوانین کار می کنم که دقیقا شبیه 12 قدم شماست و خودم خودم را تشویق می کنم با نتایجم چون اول دوره تعهد دادم و بهش عمل می کنم آنقدر شور واشتیاق سوزان دارم که صبح ها زود که از خواب بیدار میشم و بلافاصله خواسته هایم را می نویسم باور کنید معجزه میشه خودم مبهوت میشم ای خدای من همان چیزی که نوشته بودم اتفاق افتاد واقعا انگیزه می گیرم خوشحال میشم مثلا امروز صبح نوشته بودم یک نقطه آبی را زیر اسمم ببینم ساعت 10 صبح بود وارد سایت شدم دیدم یکی از بچه ها ی سایت پیام داده و البته این اتفاق چند بار تکرار شده یعنی وقتی می نویسم اتفاق می افتد و حتی ملاقات با افراد جدید، فروش بالا ، واریزی پول بیشتر و حتی نوشتم امروز دوست دارم تحسین شوم از سوی 3 نفر تحسین و تشویق شدم اینها همه انگیزه وایمان مرا بیشتر می کنه .
بهتون توصیه می کنم حتما تمرین های دوره را با علاقه ادامه بده حتی زمانی که نتیجه نمیده شما فقط ادامه بده و فایل را تعداد بیشتری گوش کن و اگر نتیجه آمد هرچند کوچک بسیار شکرگزاری کن و بگو قانون درسته، واگر نتیجه نیامد شما در کد نویسی باید تغییر آتی را اعمال کنی ، تا موفق بشی و به دلخواه خود برسی و اصلا در حین کار کردن در دوره وقفه ایجاد نکن که سم هست .
بهترین ها را براتون آرزو دارم
در نور و عشق الهی غرق باشید.
علیرضا یکتای مقدم
مشهد مقدس
سلام و خسته نباشید. خدمت خانم کمندی. هم خانواده. و هم فرکانسی عزیز.
من هم مثل شما تازه وارد مسیر 12 قدم شدم. و الان قدم دوم هستم.
شرایطی که شما دارید. عدم تمرکز و درک نکردن تمرین ستاره قطبی. یه جورایی میشه گفت عادیه.
و این موقعی اتفاق میفته که ذهن همچنان مسیر زندگی قبلی رو که تمرکز روی اتفاقات ناخوشایند و منفی بوده عادت کرده.
من خوشبختانه قبل از اینکه وارد 12قدم بشم. در حدود یک سالی برای خودم دفتر شکرگذاری تهیه کردم. وهرشب موقع خواب روی برگه بابت هراتیان خوب اون روز مینوشتم که خدایا شکرت. الان خیلی خیلی تمرکزم بالاتر رفته و درک کاملتری از ستاره قطبی دارم. این درحالی بود که من هم قبل از این دوره شکرگذاری دقیقا مثل شما بود.
میخوام بگم. حتما حتما یه دفتر شکرگذاری داشته باشید. که هرشب اتفاقات خوب اون روز بنویسید و سه بار در یه برگه بنویسید که خدایا بابت……شکرت. با ادامه و استمرار این کار تمرکزتان بالاتر میره.
به قول استاد بعد از یه مدتی که این تمرین انجام بدین ذهن فقط تمرکزش روی زیبایی ها خواهد بود..در ضمن برای درک بهتر و کامل تر این قوانین و آگاهی ها. توصیه میکنم کتاب شنیداری معجزه شکرگذاری راندا برن و حتما گوش بدید.
بهتون قول میدم بعد از یه مدتی که این تمرینات جزو عدت زندگی تون بشه. از این همه زیبایی و نعمت در زندگیتون اشک بریزید. و زندگیتون در تمام جنبه ها تغییر میکنه.
فقط درگیر وسوسه فکر منفی یا همون شیطان نشو. و این مسیرو با استمرار و جدیت ادامه بده. هر زمان هم که خسته و ناامید شدی بیاکامنت بذار و کامنت بچه ها رو بخون.
آرزوی موفقیت و پیشرفت در این مسیر برای شما خانم کمندی.
هاشم پرتوی عضو کوچک این خانواده بزرگ.
ساری
سلام دوست عزیزم معصومه جان منم دقیقا همین شکلی هستم فقط به نکات منفی توجه میکنم اما اینکه اروم شدم بگم من تیکه از وجود خدا هستم و همه ما انسان ها پاره ای از خدا هستیم فایلهای رایگان در پرتو اگاهی بگی ما تو ذهن بقیه نیستیم هر کس مشکل خودشو داره ما نمیتونیم کسی رو تغییر بدیم پس ارامش بگیریم حالمونو خوب کنیم همینکه نفس میکشیم اسمان زمین کشور شهر هرچی نعمتهایی که داریم شکرگزاری خیلی خوبه همه ی اینا جواب میده من همینکه اسمون میبینم کلی شکر میکنم همکارام میگن چی زدی اینقدر همه جا رو زیبا میبینی واقعا هیچی فقط عادت کردم لذت میبرم خیلی خوب شدم نتیجه گرفتم خدایا شکرت